چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا
زنان و تمایزات اخلاقی
● فضائل، آئینه اسماء رب
خداوند تبارک و تعالی در خلقت انسان برخود آفرین گفت و بهترین نمونه خلقت را انسان نامید و او را جانشین خود در روی زمین قرار داد: «این خلیفه الهی است در همه آئینههای اسماء ظهور دارد و نورش در همه آنها منعکس است. بر حسب مقدار استعدادی که آئینه دارد و به اندازهای که آمادگی پذیرش آن نور را دارد.» و این مقام انسانیت ظهور و بروز پیدا نمیکند مگر با تخلق به فضائل اخلاقی و دوری جستن از رذائل. بنابراین بالاترین ممیز میان انسانها همانا آراستگی به فضائل اخلاقی و دوری از رذائل اخلاقی است. چرا که انسانها از همدیگر به وسیله عوارض و ویژگیهائی که دارند و یا دریافت میکنند امتیاز پیدا میکنند.
و این همه در حالی است که واژه اخلاق در قاموس تمدن عصر حاضر یا به چشم نمیخورد و یا اگر هم وجود داشته باشد، به غلط تفسیر میشود.
قرن بیستم که قرن تحول نامیده شده است، آن چنان تمدن جدید خود را با هرج و مرج، بدبینی و بداندیشی، انحراف و کجروی و تجاوز به حقوق دیگران، بیعفتی و بیبندوباری آمیخته نموده است که گاهی به وضوح در مییابیم به جای تحول در فن آوری به واژگونی ارزشها رسیدهایم و عرصه وفا، حیا، عفت، عشق و محبت، مروت و فتوت و بالاخره آداب و روش انسانیت جولانگاه رذایل شده است.
خودفراموشی بدترین بلای عصر ماست به گونهای که آدمی خودش را گم میکند و فراموش میکند که کیست؟
از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل شده است «من عرف نفسه فقد عرف ربه.»
«هر کس نفس خود را بشناسد به تحقیق پروردگار خود را میشناسد.»
شناختن خود موجب شوق به تحصیل کمالات و تهذیب اخلاق و باعث سعی در دفع رذائل میگردد. آدمی وقتی خود را شناخت و به ارزش ذاتیاش پی برد، خود را ارزان معامله نمیکند بلکه در رسیدن به سرمنزل مقصود تلاش نموده و ارزشهای متعالی را کسب مینماید.
«لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»
«ما انسان را در مقام نیکوترین صورت «در مراتب وجود» بیافریدیم.»
«و نفسٍ و ما سویها فألهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها.»
«و قسم به نفس و آنکه او را نیکو بیافرید و به او شر و خیرش را الهام کرد به تحقیق هر کس نفس ناطقه خود را از گناه و بدی پاک و منزه سازد به یقین رستگار خواهد شد.»
● وحدت آسمانی ادیان از دیدگاه قرآن
ادیان الهی در اصول و اخلاق به علتی روشن و ساده یکی است و آن اینکه ریشهاش واحد است.
«و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لااله الا انا فاعبدون» پیامبری پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید.»
و این دین واحد که پیامبران از آدم تا حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله به دعوت آن فرستاده شدهاند، همان «اسلام» است، چنانکه نص قرآن میفرماید: «ان الدین عنداللّه الاسلام» «دین در پیشگاه خدا، اسلام است.»
« و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه» و هر که جز اسلام دینی را بجوید، از او پذیرفته نیست.»
و از قول ابراهیم علیهالسلام نقل میشود که:
«و وصّی بها ابراهیمُ بنیه و یعقوب یا بُنیَّ ان اللّه اصطفی لکم الدین فلاتموتن الا و انتم مسلمون» «ابراهیم و یعقوب به فرزندانشان وصیت کردند که ای فرزندان، خداوند دین را برایتان برگزیده است، مبادا که بمیرید مگر آنکه مسلمان باشید.»
و از حضرت یوسف علیهالسلام است: «انت ولیّی فی الدنیا و الاخرة توفَّنی مسلما پروردگارا تو در دنیا و آخرت ولی و سرپرست و یار من هستی مرا مسلمان بمیران.»
و از موسی علیهالسلام : «و قال موسی یا قوم ان کنتم امنتم باللّه فعلیه توکلوا ان کنتم مسلمین» موسی گفت: «ای قوم اگر بخدا ایمان آوردهاید، پس بر او توکل کنید اگر مسلمان هستید.»
و از قول حضرت عیسی علیهالسلام : «و اذ اَوحیتُ الی الحواریّین ان امنوا بی وبرسولی قالوا امنّا و اشهد بأنَّنا مسلمون.» در آن هنگام که به حواریون وحی کردیم که به من و رسولم ایمان آورید گفتند ایمان آوردیم و گواه باش که ما مسلمانیم.»
و خداوند در خصوص پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله می فرماید:
«فاِنّه نزّله علی قلبک باذن اللّه مصدقا لما بین یدیه و هدی و بشری للمومنین. پس او (جبرئیل) آن را به اذن خدا بر قلبت فرود آورده تا تصدیق سایر کتب آسمانی کند و هدایت و بشارتی برای مؤمنان باشد.»
و اما در سنت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله :
«اَنا معاشر الانبیاء دیننا واحد.... الانبیاء اخوة من علات ابوهم واحد و امهاتهم شتّی. ما گروه پیامبران دینمان واحد است.... پیامبران برادرانی از بزرگان هستند که از یک پدر و چندین مادر بوجود آمدهاند.»
و نیز پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«ان مثلی و مثل الانبیاء من قبلی کمثل رجل بنی بنیانا فاَحسنه و جمّله الا موضع لبنه، فجعل الناس یطوفون به، و یعجبون له و یقولون: هلا وضعت هذه اقلینه: فانااللبنه انا خاتم النبین. داستان من و پیامبران پیش از من نظیر داستان مردی است که بنایی ساخت، آن را نیکو و زیبا کرد و فقط جای یک آجر در آن باقی گذاشت. مردم بنا را میدیدند و از آن به اعجاب آمده و میگفتند: آیا این آجر در جای خود قرار داده نمیشود؟ من همان آجر هستم، من آخرین پیامبرانم.»
● اسلام دین فطرت
خداوند در قرآن کریم اسلام را دین فطرت و حیات معرفی کرده است:
«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت اللّه التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم.»
«به سوی آیین حنیف، روی آور. این فطرت الهی است که مردم را بر وفق آن آفریده است، تبدیلی برای آفرینش خدا نیست، این است دین قیم و برپا دارنده.»
در ادیان آسمانی و خصوصا اسلام فضائل و رذائل و شناخت آنها ریشه در خلقت و فطرت انسان دارد و به عنوان قضایای شخصی مطرح نیست چرا که اخلاق امری شخصی نیست. بلکه کلی است و پایگاهی ثابت و جاودانه دارد و قضایای کلی بدون داشتن پایگاه ثابت و مجرد قابل فرض نمیباشد. آیت اللّه جوادی آملی میفرمایند: «اگر اخلاق امری شخصی باشد و پایگاهی ثابت و مجرد و جاودانی نداشته باشد، نه از درون میتوان برای آن اصول و قضایای کلی تبیین کرد و نه از بیرون میشود برای آن فلسفه و براهین کلی ذکر کرد.»
● رمز اخلاقی بودن کارها در منظر ایدهها
گروهی رمز اخلاقی بودن کارها را در عواطف بشر میدانند و میگویند کار عادی و کار معمولی کاری است که از انگیزههای خود خواهانه و میلهای طبیعی انسان سرچشمه میگیرد و هدف از آن کار، رسیدن به نفع و لذتی برای خود است و هر کاری که چنین باشد اخلاقی نیست. کار اخلاقی کاری است که از عاطفهای عالیتر از تمایلات فردی سرچشمه گیرد و این همان مسلکی است که «اخلاق محبت» را تبلیغ میکند.
البته باید به این نکته توجه داشت که هر محبتی را نمیتوان اخلاق دانست حتی اگر قابل مدح و ستایش باشد. انسان دوستی و دیگر دوستی باید در قالبی تفسیر شود که معیار و محدوده آن معنی شده باشد؛ چرا که اخلاق اعم از «غیر دوستی» است.
گروهی نیز همدوشی اراده و عقل را منشأ افعال اخلاقی میدانند و معتقدند اگر بسیاری از امور عاطفی بدست عقل و اراده سپرده شود و مصلحت اندیشی گردد فعل اخلاقی صادر میشود. علما و فلاسفه اسلامی نیز میگویند اخلاق کامل، اخلاقی است که بر اساس نیرومندی عقل و اراده باشد.
در شرق و غرب دنیا نیز کسانی بودهاند و هستند که به وجدان مستقل در بشر ایمان دارند و فعل اخلاقی را فعلی میدانند که انسان آن را به عنوان تکلیف وجدانی خودش انجام دهد. به این ترتیب، فعل اخلاقی یعنی فعلی که بر اساس وجدان آن را انجام دهد و انسان هم بدون چون و چرا و نه برای هدف و غرضی، بلکه صرفا برای اطاعت امر وجدان آن را انجام میدهد. از جمله مهمترین طرفداران این نظریه نیز «کانت» است.
ولی اعتقاد ما این است که در این نظریه عقل نظری تحقیر شده و این نظریه که «ما هیچ یک از مسائل را نمیتوانیم از راه عقل نظری اثبات کنیم» نظری اشتباه است چرا که همان فرمانهای اخلاقی - که وجدان از آن الهام میگیرد - و بسیاری از امور دیگر در عرصه هستی از عقل نظری نشأت میگیرد و دیگر اینکه کمال انسان از سعادت منفک نیست و هر کمالی نوعی سعادت است و نهایت سعادت و خوشی، منحصر به خوشیهای حسی نیست که فقط از راه وجدان حاصل گردد.
● موضوع علم اخلاق
علم اخلاق عبارت است از علم چگونه زیستن و این چگونگی شامل رفتار و ملکات و کیفیات نفسانی میگردد، یعنی علم به اینکه انسان چگونه باید رفتار کند و چه ملکات و چه کیفیتی از کیفیات را باید داشته باشد که متعالی و مقدس باشد تا در پرتو رفتار صحیح و ملکات حمیده به سعادت و کمال دنیایی خود برسد. اینجاست که علم اخلاق پس از علم توحید و خداشناسی اشرف علوم به حساب میآید زیرا انسان را به کمال اخروی و زندگی دنیوی وارسته از همه قیود نفسانی میرساند.
رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند: «علیکم بمکارم الاخلاق فان اللّه بعثنی بها.»
«شما را به بزرگواریهای اخلاقی توصیه میکنم. بدرستی که هدف از بعثت من همین امر مهم است.» اکثر علمای علم اخلاق موضوع اخلاق را ملکات نفسانی دانستهاند و بعضی نیز تعریف را نسبت به غیر ملکات هم تعمیم دادهاند و همه کارهای انسان، اعم از چیزهایی که متصف به خوبی و بدی شود و میتواند کمالی را برای انسان کسب کند یا موجب رذیلت و نقصی برای نفس شود، همه را در قلمرو اخلاق قرار دادهاند. به نظر میرسد که روش قرآن کریم و روایات شریفه نیز به همین گونه است.
در یک تقسیم بندی، افعال انسان یا مربوط به خودش است یا مربوط به خدای متعال یا مربوط به مردم است و اخلاق میخواهد در تمام این ارتباطات کیفیت تدبیر و تربیت نفس را به ما بیاموزد علم اخلاق کارش این است که به ما نشان دهد چگونه باید نفس را تربیت کرد.
افرادی مانند سقراط معتقدند برای پیاده شدن اخلاق در جامعه باید به انسانها تعلیم و آموزش داد و جامعه را دانا نمود، آن گاه که مردم آگاه و دانا شدند همان دانش برای آنها اخلاق میشود. به این ترتیب، تعلیم عین تربیت است اما افرادی مانند ارسطو که میگویند: «از دانش به تنهایی کاری ساخته نیست و باید اراده را تقویت کرد»، چیز دیگری میگویند و راه دیگری پیشنهاد میکنند و آنان که معتقدند که اخلاق تکیهاش بر وجدان فطری انسانی است میگویند برای اینکه نداها خوب شنیده شود باید نداهای مخالف را خاموش کرد زیرا در درون هر انسانی یک منادی مقدس اخلاقی که او را به کارهای نیک فرمان میدهد و از کارهای زشت باز میدارد وجود دارد. ندای امانت داری، ایثارگری و انصاف و امثال اینها و مادامی که نداها و غوغاهای دیگر بلند است انسان صدای وجدان خود را نمیشنود و آن گروهی که معتقدند اخلاق از مقوله زیبایی است میگویند بایستی حس زیبایی را در بشر پرورش داد. بشر اگر زیبایی مکارم اخلاق و اخلاق کریمانه و بزرگورانه را حس کند دروغ نمیگوید خیانت نمیکند. علت اینکه افراد دست به کارهای خلاف میزنند برای این است که راستی و امانت و ذوق زیبایی در آنها پرورش داده نشده است.
در این میان مکاتب عدیدهای به چشم میخورد مانند «مکتب اشاعره» که منکر حسن و قبح ذاتی اشیا است و ممدوح بودن و یا مذموم بودن افعال را به همان امر و نهی خداوند مربوط میداند.
ولی «پوزیتیویستهایی» مانند «آیو» میدان تجربه را گسترده میدانند و همه چیز را در این فضا معنا میکنند.
در «مکتب جامعه گرایی» نیز افرادی مانند دورکیم هیچ اخلاقی را در حالت انفرادی و تنهایی دارای معنی و مفهوم نمیدانند بلکه میگوید: «اخلاق از جایی آغاز میشود که وابستگی به یک گروه آغاز گردد، و این گروه هر چه میخواهد باشد.»
در «مکتب لذت گرایی» شخصی، هر کاری که به لذت فردی بینجامد «خیر» است و هر کاری که «ألم» فردی را به بار آورد «شر» است. در این مکتب، فرد خود را از گذشته و آینده منقطع کرده، نه غم گذشته دارد و نه دغدغه آینده.
در «مکتب منفعت عمومی» نام جان استوارت میل چشمگیر است. به نظر وی، مطلوب اصلی منفعت عمومی است و اصالت و ارزشگذاری تنها بر کارهایی رواست که برای جامعه سودی داشته باشد.
افکار و نظریات افرادی مانند نیچه نیز در تحولات قرن بیستم تأثیر فراوانی داشته است چرا که «مکتب طرفدار قدرتطلبی» خود، بوجود آورنده مکاتبی همچون نازیسم و فاشیسم و انواع نظریات برتری نژادی در قرن بیستم شده است.
نامدارترین حکمای یونان یعنی سقراط و افلاطون و ارسطو، مکتب سعادت و کمال را به عنوان مطلوب نهایی انسان، معرفی میکنند.
نظریه اعتدال طلایی ارسطو شهرتی فراوان دارد. وی هر یک از افعال را که در یکی از دو جانب افراط و تفریط قرار دارند رذیلت و مذموم میداند و حد وسط افراط و تفریط را فضیلت میشمارد. مثلاً شجاعت، حد وسط میان دو رذیلت تهور (بیباکی) و جُبن (ترسویی) میباشد و فضیلت تواضع، حد وسط تکبر و حقارت است و فضیلت عدالت، حد وسط ظلم وانظلام. وی آنچه را که به فعل انسان مربوط میشود با اصل معرفی میکند.
چنان که ملاحظه شد، در بسیاری از مکاتب اخلاقی، ارزشها تابع قراردادهای جمعی و یا سلایق فردی هستند و در واقع مدعای اکثر مکاتب این است که نظرات ارزشی و اخلاقی مکاتب هم عرض و هم ارزشاند و بنابراین، وقتی میتوان یک نظام اخلاقی صحیح و قابل قبول داشت که دیگر نظامهای اخلاقی را مردود و باطل بشمارد. ولی این سخن ناشی از بیارتباط دانستن ارزشها و واقعیات عینی و قول به انشایی بودن حقیقت گزارههای اخلاقی است که یکی از لوازم آن نسبیت در اخلاق است.
● نسبیت اخلاقی
نسبیت و تساهل در اخلاق بدین معناست که هیچ یک از ارزشها، اصول و احکام اخلاقی ثابت و قطعی نیستند بلکه همه گزارههای اخلاقی بر اساس اختلاف زمان، شرایط و نظر شخصی خاص یا همه افراد یا توافق جامعه قابل تغییرند. در مقابل، مطلق بودن اخلاق بدین معناست که دست کم، برخی اصول ثابت اخلاقی وجود دارند که مبنای ارزشگذاریهای ثابت و عام در افعال انسانها هستند و این اصول وابسته به تمایل فرد یا جامعه و تغییر شرایط زمانی و مکانی نمیباشند.
از نتایج اعتقاد به نسبیت در اخلاق پذیرفتن اصل تساهل و تسامح به منزله یک اصل و قاعده کلی است که ارزش آن مطلق میباشد. به این ترتیب، پذیرفتن اصل تساهل به نحو مطلق با مبنای آن یعنی نسبیت اخلاق در تناقض است.
بر اساس اصل تساهل مطلق و قبول آن، هیچ کس حق مداخله در کار دیگری و ممانعت او از اتمام کار دلخواهش را ندارد. به این ترتیب، جلوگیری از هر گونه فساد و تباهی ممنوع است و قرآن کریم به این امر اشاره دارد که: «ولو لا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض.»
«چنانچه خداوند دستهای از مردم را به دفع و منع دسته دیگری نگمارد، زمین فاسد و تباه میگشت.»
در حالیکه میتوان برای ارزیابی افعال به نتایج عینی آن رجوع نمود و آنچه انسان را به سمت تعالی حقیقی سوق میدهد بایسته و لازم و آنچه از این هدف والا مانع است ضد ارزش و ممنوع تلقی گردد. عقل رابطه افعال مختلف را با این نتایج عینی در بعضی موارد، به بداهت و روشنی درک میکند که این همان اصول ثابت و بدیهی عقل در ارزیابی افعال است. وحی نیز در بسیاری موارد روابط عینی خاصی را از جانب عالمترین، خیرخواهترین، حکیمترین و صادقترین وجود به ما گزارش میدهد. از این روست که احکام دین و شریعت همگنی برای دستیابی انسان به هدف نهایی از خلقتاند. و با این که در دین اسلام راههای سهل و آسانی برای وصول به غایت اخلاق و هدف مطلوب انسان ارائه شده است اما هیچ کس مجاز نیست اصل تساهل را برای به بازی گرفتن حدود الهی و تجویز رذیلتها و تخطی از اصول ترویج کند.
بنابراین مطلق بودن احکام اخلاقی به این معنا قابل قبول است که ارزش افعال بر اساس نظر، سلیقه، میل و خواست شخص یا اشخاص تغییر نمیکند و با تغییر آن دسته از شرایط زمانی و مکانی که تأثیری در نتایج مطلوب یا نامطلوب فعل ندارند متغیر نمیشود.
● افعال اخلاقی، ارزشی مافوق ارزشها
«شهیدمطهری» در کتاب فلسفه اخلاق چنین آوردهاند:
«پارهای از افعال انسانی در مقابل افعال عادی و طبیعی «افعال اخلاقی» نامیده میشود. فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها این است که کارهای اخلاقی قابل ستایش و تحسین است و بشر برای آن کارها ارزش قائل است. قیمتی که بشر برای این کارها قائل است، نه از نوع قیمت و ارزشی است که برای کار یک کارگر قائل است، زیرا کارگر ارزش مادی ایجاد میکند و استحقاق مبلغی پول یا کالا را در مقابل کار خودش پیدا میکند، کار اخلاقی یک نوع ارزش مافوق این ارزشها دارد که با پول و کالاهای مادی قابل محاسبه نیست.»
کارها و امور اخلاقی مانند عفو و گذشت، حقشناسی و وفا، ترحم و اهتمام داشتن به امور دیگران و ... همگی از جمله اموری هستند که با مقیاس مادی قابل سنجش نیست و اینجاست که مکتبهای مختلف درباره ملکات اخلاقی اظهار نظرهای گوناگون کردهاند.
● انسانیت انسان
روح ملکوتی انسان که در وجود او تعبیه شده است با ارزشترین ارزشهاست. چون انسان شعلهای است از عالم غیب و ریشه احساسات اخلاقی از آنجا پیدا میشود. جایگاه اخلاق و احساس اخلاقی در روح و روان انسان است و به همین دلیل، انسان باید روح خود را بشناسد و با شناخت آن از عالم غیب و ملکوت آگاه شود. انسان آن گاه که «خود ملکوتی»اش را احساس کند تن به حقارت و ذلت نمیدهد. علی علیهالسلام میفرماید: «من کرُمتْ علیه نفسههانت علیه شهواته» «اگر انسان کرامت نفس خویش را احساس کند از ضعف و ناتوانی و رذائل فرار میکند.»
همان گونه که اگر آدمی تابلویی بسیار عالی را ببیند و ارزش آن را هم درک کند، محال است بگذارد آلودگی در آن پیدا شود چون عظمتش را احساس میکند.
در مکتب اسلام تمام احساسهای اخلاقی از پیدا کردن «خود» و احساس واقعیت «خود» پیدا میشود. اگر انسان بتواند خود واقعی را پیدا کند تمام ارزشهای اخلاقی و ضدارزشهای اخلاقی معنا پیدا میکند زیرا اخلاق در اسلام بر اساس شناختن خود است.
قال علی علیهالسلام : «فانک قد جُبلتَ طبیب نفسک و عرِّفتَ آیة الصحه و بُیِّنَ لک الدَّواءُ و دلیله علی الدَّواء.»
«ای انسان تو طبیب خویشتن هستی، دردها برای تو بیان شده است و به دواهای آن دردها هم راهنمایی شدهای.»
این که دوای دردهای انسان در وجود اوست. یکی از بهترین راههای فهم و درک «خود» وجودی انسان است، شناخت علاقهها و گرایشها در انسان. تا آنجا که میفرماید: «من احبّ حجرا حشره اللّه معه.» اگر انسان سنگی را دوست داشته باشد با همان سنگ محشور میشود.
ور در پی جست و جوی جانی، جانی گر در طلب گوهرکانی، کانی هرچیز که در جستن آنی، آنی من فاش کنم حقیقت مطلب را در اسلام، انسان دارای حقیقتی است که این جوهر حقیقت در سایر موجودات زنده یافت نمیشود و چنان شریف و والا مرتبه است که خداوند هر آنچه در آسمان و زمین است، از خورشید و ماه و دریا و روز و شب، همگی را به تسخیر او درآورده و نعمتهای پنهان و آشکار خویش را برای او فرو فرستاده است.
«الم تروا ان اللّه سخر لکم ما فی السّموات و ما فی الارضِ و اَسْبَغَ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة.»
او هیچ یک از نیازمندیهای انسان را فروگذار نکرده و هر چه در کمالات بدان نیازمند بوده پیشاپیش فراهم ساخته است تا از این همه در جهت کمال خویش سود جوید. با این همه، انسان موجودی بریده و بیگانه از عالم هستی نیست. او آفریده یک حقیقت متعالی است و با دیگر آفریدگان پیوندی نزدیک و استوار دارد.
هر چند انسان تواناییهای بسیار دارد اما او هستی نامحدودی است که بر وجودش و رفتارش قوانین و سنتهایی حاکم است و از پذیرش قوانین حاکم گریزی ندارد. هویت حقیقی انسان بدون آن پیوندها و پیوستگیها و بدون این قوانین و سنتها معنا و مفهومی ندارد.
آنچه در این هستی هدفمند برای انسان ارزش است و فضیلت معرفی میشود این است که انسان عضوی برجسته از منظومه عالم هستی است و پایداری و پویاییاش در گرو رعایت نظم و تناسب موجود در کل جهان است.
ولی در عین حال، در اسلام برخلاف اومانیسم و نگرش غربی انسان، محور نیست و همه چیز از شعاع وجودی او متشعشع نمیگردد. بلکه انسان را در پهنه گسترده هستی مینگرد و هویت او را در مجموعه روابط عالم ارزیابی میکند. اساسا رسالت انبیای الهی در همین نکته خلاصه میشود که انسان را از روزنه امیال پست مادی که مجموعا تحت عنوان رذیلتها معرفی شدهاند گریزانده و راه فرار را به او بنمایانند و او را از محدوده تنگ طبیعت رهایی بخشیده و با تفسیر درست از حقیقت ذهن و روح او را به فضایل که اهداف و غایات متعالی هستی انساناند، سوق دهند.
از آن رو که در نظام آفرینش هیچ موجودی گزاف و بیحساب خلق نشده و سستی و نقص در سراسر گیتی راه ندارد: «ماتری فی خلق الرحمنِ من تفاوت فارجع البصر هلتری من فطور.»
انسان اسلام نیز منظور از زندگی را در مفهوم عمیق «حیات طیبه» مییابد. قرآن کریم میفرماید: «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحییّنه حیاة طیبةً»، «کسانی که موفق به عمل صالح گردند اعم از زن و مرد ایمان به خدای بیاورند، ما آنها را به حیات طیبه زنده میکنیم.»
علامه طباطبایی قدسسره در تفسیر آیه مذکور میفرمایند:
«نکته ظریف این آیه آن است که خداوند نمیفرماید به آنها حیات طیبه عطا میکنیم بلکه میفرماید زندگی و حیات طیبه به گونهای است که آنها زنده میشوند به چنین امری.»
لذا باید دریافت که در این نگرش هدف از زندگی، رسیدن به رفاه و برخورداری نیست، بلکه هدفی بالاتر را نشانه رفتن و وجهه همت را مصروف آن داشتن است. یعنی زندگی والا با توجه داشتن به چنین هدفی، ارادهها را تعالی میدهد و استعدادها را میشوراند و همتها را به والاگرایی فرا میخواند تا بشر، فراسوی زیست مادی و حیوانی، به چنین تجلی روشنی از حیات ملکوتی و معنوی دست یابد.
لازمه نیل به چنین امری، نفی روزمرگی و پوچی و درهم شکستن حصارهای زندگی مادی و مکانیکی است. انسانی که به چنین مفهومی از حیات و زندگی دست یافت، در برابر آسیبهای روحی و روانی و دچار شدن به رذیلتها مصونیت یافته و با چشمانی نافذ و عمیق در آیه آیه هستی مینگرد و به بصیرت دست مییابد.
بهترین فضیلتی که آرمان انسان مسلمان است و باید در جهت تحقق بخشیدن به آن گام بردارد عبادت است همان که قرآن به عنوان هدف برای بشر در نظر میگیرد، و آن «عبادت» یعنی تکامل و خود سازی برای بندگی روز افزون حضرت حق. چرا که هدف از عبادت پرودگار تهذیب نفس و رها کردن خود از زنجیرهای وابستگی به مسائل مادی است. گرچه انسان طبیعتی مادی دارد و بینیاز از مظاهر مادی زندگی نیست ولی اصالت او در این ارتباطها، معنا نمییابد. «و ما خلقت الجنَّ والانس الا لیعبدون. هیچ موجودی اعم از انسان و پری را نیافریدیم مگر آنکه خدا را عبادت کنند.»
در سایه عبادت و بندگی خدا، آدمی از زنجیرهای اسارت روزمرگی رها میشود و نیروهای غریزی را تحت کنترل خویش در میآورد، بر فرعون درون پیروز شده و طاغوتیان را به زانو در میآورد و این چنین جلوههای درخشان را در پرتو دینداری میتوان مشاهده نمود. به این ترتیب، حضور فضائل در آئینه زندگی بشر معنای زندگی را عملیتر و آسانتر میکند و با فقدان فضیلتها و ارزشهای دینی، دچار فقدان معنی و مفهوم زندگی خواهیم شد.● انسان والاگرا
حصول بهروزی و تحول در زندگی بشر مرهون نوع ویژهای از نگریستن به موضوعات است. بینشها، روشها را میآفرینند و تنظیم کننده روابط ما با جهان درون و جهان بیرون میشود.
امروزه بسیاری از روان شناسان برآناند که: «در آدمی تواناییهای ویژهای برای نوسازی مدام شخصیت وجود دارد.»
یکی از روان شناسان در مورد شخصیت چنین میگوید:
«شخصیت، سازمان زنده و متغیر سیستمهای روانی فرد است که نحوه سازگاری ممتاز و مخصوص او را در مقابل محیط تعیین میکند.»
پس شخصیت آدمی، قابل تغییر و تحول است. این نوع نگرش روزنههای امید وتلاش را به ایمان گشوده و جنبه ممتاز شخصیت انسان را تشکیل میدهد.
وقتی در پیش روی خود امکان تجدید حیات روحی را داشته باشیم گریز از رذائل و مزینشدن به فضائل نه کاری است آسان و نه غیر ممکن «کل نفس بما کسبت رهینه.» همه نفوس در گروی عمل خویشاند.
خداوند تبارک و تعالی نیز در حیطه اعمال ارادی انسان هیچ شرطی را برای تحقق اراده خود قرار نداده است مگر اراده انسان و قدرت انتخاب و بکارگیری اندیشه هوشمند او جدای از ذکورت و انوثت و آنچه مورد خطاب است جان انسان و آدمی است که آن نیز ماهیت مردانه و زنانه به خود نگرفته و ندارد. انسان والای اسلام کسی است که هم میتواند تغییر کند و هم تغییر دهد، او که بار امانت را بر دوش گرفته و مسیر حرکتش را تا سیر آفاقی او به سوی ملکوت باز گذاردهاند و در سیرانفسی نیز او را به خلقتش تذکر دادهاند که به خود و آفرینش خود نگاه کن که به بهترین و نیکوترین وجه آفریده شدهای: «الذی احسن کل شیء خلقه و بدأ خلق الانسان من طین.
و او خدایی است که هر چه آفرید به نیکوترین وجه آفرید و خلقت انسان را از گل آغاز کرد.» انسان فرزند بالغ و رشید طبیعت است، به مرحلهای رسیده است که دیگر نیازی به قیمومیت و سرپرستی مستقیم طبیعت ندارد، نیازی به اینکه نیرویی به نام «غریزه» او را هدایت کند. او با عقل و ایمان به سعادت دست مییابد نه با غریزه.
● استقلال و آزادی انسان
آفرینش انسان بر پایه آزادی جان، و بر اساس استقلال در امور حیات و اختیار در انتخاب است، احدی حق ندارد کسی را به بردگی و بندگی خود درآورد و او را برای خواستههای خود به اسارت بگیرد. آزادی و اختیار و استقلال و حریت با خمیرمایه وجود انسان آمیخته است و سرشت و طبیعت آدمی با این حقیقت آفریده شده. آزادی و استقلال بزرگترین حق برای انسان و عالیترین منبع برای رشد و کمال و رسیدن به مقامات عالیه ظاهری و باطنی محسوب میشود.
تمام خسارت هایی که در طول تاریخ حیات به بشریت وارد شده نتیجه سلب آزادیهای مشروع و هجوم به حریت و استقلال انسانهاست. بهره مندی از این حریت و استقلال که بهترین فضیلت و ارزش است برای انسان، جدا از ذکوریت و انوثیت، تعبیه شده. امیرالمؤمنین میفرماید: «ایها الناس اِنّ آدم لم یلد عبدا و لا اُمة و ان الناس کلهم احرار»، «ای مردم آدمیزاد برده و کنیز به دنیا نیامد، به حقیقت که تمام مردان و زنان آزادند.»
● فضیلت، اعتدال در رفتار
بشر با این ویژگیها گاهی دچار افراط و تفریط شده و از فضیلت اعتدال بیرون میآید و از نیروی علم و ابتکار و سعی و عمل غافل مانده و نمیتواند خود را با الگوی کمال و تعالی تطبیق دهد. لذا دچار انحرافات زمان گشته و گاه بیماری جمود و گاه جهالت او را تهدید میکند. شهید مطهری در مقالهای چنین آوردهاند:
«جامد از هر چه نو است متنفر است و جز با کهنه خو نمیگیرد و جاهل هر پدیده نوظهوری را به نام مقتضیات زمان، به نام تجدد و ترقی موجه میشمارد. جامد هر تازهای را فساد و انحراف میخواند و جاهل همه را یکجا به حساب تمدن و توسعه علم و دانش میگذارد.»
جامد میان هسته و پوسته، وسیله و هدف فرقی نمیگذارد. از نظر او دین مأمور حفظ آثار باستانی است. ازنظر او قرآن نازل شده است برای اینکه جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را به همان حالی که هست میخکوب نماید. از نظر او علم چیزی نیست جز خواندن، با قلم نی نوشتن، از قلمدان مقوایی استفاده کردن سنتهای گذشته مانند: در خزانه حمام و شست و شو کردن، با دست غذا خوردن، چراغ نفتی سوزاندن، جاهل و بی سواد زیستن را به عنوان شعائر دینی باید حفظ کرد. (به ظاهر فضیلت)
جاهل برعکس چشم دوخته ببیند در دنیای مغرب چه مد تازه و چه عادت نوی پیدا شده است که فورا تقلید کند و نام تجدد و جبر زمان روی آن بگذارد. جاهل و جامد متفقا فرض میکنند که هر وصفی که در قدیم بوده است جزء مسائل و شعائر دین است. با این تفاوت که جامد نتیجه میگیرد این شعائر را باید نگهداری کرد و جاهل نتیجه میگیرد اساسا دین اسلام است با کهنه پرستی و علاقه به سکون و ثبات.»
اسلام دینی است که به زندگی اجتماعی انسان توجه کرده است و به رشد و تکامل او اندیشیده و برای او برنامه طراحی کرده است. به گفته قرآن مجید: «مَثل پیروان حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله مَثل دانهای است که در زمین کاشته شود و آن چنان با سرعت و قوت مراحل رشد را طی میکند که کشاورزان را به شگفت میآورد.» قرآن اجتماعی را پیریزی میکند که دائما در حال رشد و توسعه و انبساط و گسترش باشد.
شهید مطهری قدسسره اعلام خطر نموده و مینویسد: «غرامت اشتباه هر دو دسته را اسلام باید بپردازد. وجود جامدها به جاهلها میدان تاخت و تاز میدهد و جهالت جاهلها جامدها را در عقاید خشکشان متعصبتر میکند.»
از همین رو، ضروری است تا شناخت فضائل و دوری جستن از رذائل از قالب مدگرایی جاهلان و جمود متحجران در آمده و اصالت خود را بازیابد.
● منطق وحی
وقتی فضایل را در قرآن جست و جو میکنیم آیه سی و پنج از سوره احزاب چنان مشعشع و نورانی جلوهگر میشود که ما را از هر توضیح و تفسیری در معرفی نیکیها و فضایل زنان بینیاز میکند:
«اِنَّ المسلمین و المسلمات و المومنین و المومنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین وفروجهم و الحافظات و الذاکرین اللّه کثیرا و الذاکرات اعدّاللّه لهم مغفرة و اجرا عظیما.»
صریح آیه شریفه است که زنان نیز میتوانند مانند مردان به ده مقام عالی و ملکوتی و معنوی برسند: مقامات اسلام، ایمان، اطاعت و فرمانبرداری، صدق، صبر و پایداری، فروتنی و خوف از عظمت و عقاب حق، کرم و جود که ثمره آن صدقه است، روزه و صوم، ضبط نفس و مالکیت شهوات، ذکر حق.
مقام معظم رهبری نیز در این خصوص فرمودند: «اولین عرصه فعالیت زنان تکامل و رشد معنوی خود زن است و در این بخش، هیچ تفاوتی در میدان رشد و تکامل معنوی میان او و مرد نیست یعنی اگر مرد میتواند به عالیترین مقامات معنوی برسد زن هم میتواند برسد. مرد میتواند به حد علی بن ابیطالب علیهالسلام برسد و زن میتواند به حد فاطمه زهرا علیهاالسلام برسد.» ایشان با اشاره به آیه ۳۵ سوره احزاب میفرمایند: «در عرصه رشد معنوی و تعالی روحی و نفسانی انسان میان زن و مرد فرقی نیست. زن هم مثل مرد میتواند مدارج عالی معنویت و قرب به خدا را طی کند.»
در جهان بینی اسلام انسانها، جدا از زن یا مرد بودن، در انسانیت همساناند و بر اساس هدف مشترکی آفریده شدهاند که ویژگیهای طبیعی، آنها را از یکدیگر متمایز میسازد و همین تفاوتهاست که زمینه ساز درک متقابل، تمایل دو سویه و هماهنگی و همکاری جدی میان این دو جنس را فراهم میسازد. آنچه در اصل تکلیف مدخلیت دارد و سفارش شده، جنبه مشترک بین زن و مرد است گرچه ممکن است نوع تکلیف به جنبههای متفاوت آن دو باز گردد که در این صورت احکام خاص دو جنس بر اساس اختصاصات وجودی، تمایزاتی را به همراه دارد و بر اساس آن شکل میگیرد.
در اسلام اصل مساوات زن و مرد در خلقت و کسب مدارج معنوی و فضایل اخلاقی اصلی تردیدناپذیر است و گرچه قلمرو این اصل بسیار گستردهتر میباشد به گونهای که در همه مسائل زندگی و در رابطه با همه انسانها جاری است. عمل به این اصل مهم فضیلت است و عدم توجه به آن رذیلت. ما در اینجا به ذکر نمونههایی از روایات و مساوات زن و مرد در امور الهی میپردازیم:
الف) خلقت:
«هو الذی خلقکم من نفس واحد...
او خدایی است که شما (زن و مرد) را از یک نفس واحده خلق کرد و از یک هویت، دو موجود همانند خلق کرده است.»
ب) نقش و جایگاه اجتماعی:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر یقیمون الصلوة و یُؤْتُونَ الزَّکوة و یطیعون اللّه و رسوله اولئک سیرحمهم اللّه ان اللّه عزیز الحکیم.
و مردان مؤمن و زنان مؤمن برخی بر برخی ولایت دارند به معروف یکدیگر را امر میکنند و از منکر باز میدارند و نماز میگذارند و زکات میدهند و از خدا و پیامبرش فرمان میبرند، خدا اینان را رحمت خواهد کرد خدا پیروزمند و حکیم است.»
ج) ولایت پذیری:
«و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی اللّه و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم و من یعص اللّه و رسوله فقد ضل ضلالاً مبینا. هیچ مرد و زن مؤمنی را نمیرسد که وقتی خدا و رسولش امری را صادر فرمودند باز هم در امور خود را صاحب امتیاز بدانند...»
د) سعادت اخروی:
«لیدخل المؤمنین و المؤمنات جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و یکفر عنهم سیئاتهم و کان ذلک عنداللّه فوزا عظیما. چنین کرد تا مردان و زنان مؤمن را به جناتی در آورد که در زیر آن نهرها جاری است جناتی که ایشان در آن جاوداناند و گناهشان را بپوشاند و آن در آخرت و رستگاری عظیمی است.»
«ادخلوا الجنة انتم و ازواجکم تحبرون. داخل بهشت شوید خود و همسرانتان و به سرور و شادی بپردازید.»
امام سجاد علیهالسلام نیز در تربیت فرزند چه دختر باشد چه پسر چنین دعا میکند: «و اعنّی علی تربیتهم و تادیبهم و برّهم. خدایا مرا بر تربیت و ادب آنها و نیکویی و احسان در حقشان یاری فرما.»
نمونههای فراوانی از آیات و روایات وجود دارد که حقیقت انسانی زن و مرد را از نفس واحد معرفی نموده که در سرمایههای خَلقی دو جنس وحدت دارند اما مظهر این سرمایهها و موجودات جسمانی مجزا و مختلف میباشد که اختصاصات هر یک خاستگاههای متفاوتی را ایجاب نموده است. زن و مرد از جهت امکان عروج به ملکات انسانی و تحقق فضایل و اجتناب از رذائل هویتی همانند دارند. هر دو با ظاهر جسمانی مختلف میتوانند سرمایههای بالقوه خویش را در سبیل قرب الهی مصروف داشته و در طریق حصول تقوا اسوههایی بر جسته از عالم خلقت را به نمایش بگذارند و این تفضل خداوند بر آنهاست که پیروی از هر آنچه در دین مستحسن شمرده شده است برای هر دو میسور نموده و شرط تقوا را ملاک برتری زن و مرد قرار داده است.
«یا ایها الناس انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا انَّ اکرمکم عنداللّه اتقیکم ان اللّه علیم خبیر، ای مردم ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبههای بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید. گرامیترین شما نزد خدا با تقواترین مردماند. و خدا دانا و آگاه است.
شخصیت انسانی زن و مرد همان بروز تنوع در حالات دو جنس، به مناسبت وظایف متفاوت الهی آنان است که از آنها خواسته شده است.
انسان اساسا فضیلتپذیر است، بروز خویهای گوناگون به تدریج سرمایههای فطری او را از ابعاد ثانویهای برخوردار مینماید. راهنمایان کاروان بشری آمدهاند تا به واسطه تعلیم احکام الهی زمینههای هدایت و رشد استعدادهای اولیه را فراهم آورده و انسان را به کرامات متذکر شوند.
فطرت انسان جدای از ذکوریت و انوثیت او اگر به بلای بی اعتنایی و ظلم گرفتار نشود همیشه جویای حق و فضیلت است و انسان فطری، همواره خویشتن را در طریق محبت خدا میبیند.
● دو نمونه از قرآن
قرآن وقتی الگوها و عبرتها را در طول تاریخ معرفی میکند نمونه مردم خوب و نمونه مردم بد را مشخص مینماید:
«ضرب اللّه مثلاً للذین آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة و نَجِّنی من فرعون و عمله و نَجِّنی من القوم الظالمین.»
و در نمونه مردم بد چنین آمده است:
«و ضرب اللّه مثلاً للذین کفروا امرأت نوح و امرأت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من اللّه شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین.»
قرآن کریم در نمونههای دیگر مصادیق فضیلت گرایان و رذیلت گرایان را، جدا از مرد بودن یا زن بودن، با خصوصیات والا و یا پست انسانی آنها ذکر میکند مانند حضرت مریم علیهاالسلام و حضرت یوسف علیهالسلام به عنوان الگوی عفاف و عبرت تاریخ فرعون و زن نوح علیهالسلام و لوط علیهالسلام که علت هلاکتشان چیزی جز روی گرداندن از فضایل و روی کردن به رذیلتها نبود.
تفاوتها فضیلت است تفکر اسلامی ضمن نگرش یکسان به زن و مرد تفاوتهایی برای دو جنس قایل شده و در وجود شان تعبیه نموده است که برخی از تفاوتها به جسم آنها برمیگردد و برخی از تفاوتها به واگذاری وظایف و مسئولیتها یعنی دایره حقوق و تکالیف. اسلام با دوراندیشی و رعایت مصالح دنیوی و اخروی بستری را برای انسان فراهم نموده است که هر دو جنس در عرصههای گوناگون حیات از همه امکانات و دادههای اولیه خود بهره گرفته و در مسیر رشد و کمال گام بردارند. اما نظام حقوقی اسلام برای حفظ و گسترش نهادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سازمان دهی اداره دولت اسلامی، شرح وظایفی را پیشبینی نموده است که ضمن حفظ حرمت افراد و تأمین آزادی و رفاه به ویژگیهای فطری و طبیعی زن و مرد پرداخته و اختصاصاتی را قایل شده است. هم چنان که در قرآن کریم مردان را با وظایف خاصی معرفی میکند و برای آنها حقوق و تکالیفی را معین نموده است مانند آیه ۳۴ سوره نساء که بر شرح وظایف مردان و زنان پرداخته و یکی را به عنوان قیم خانواده و سرپرست و مسئول میداند و دیگری را به عنوان فرد صالح و حافظ منافع خانواده میشناساند. در منابع روایی اسلام نیز تفاوتهایی را به عنوان صفت و فضیلت برای دو جنس آوردهاند که پردازش آنها نظم حقوقی در سازمان خانواده ایجاد نموده و در بستر اجتماع نیز تعادل میآفریند. علی علیهالسلام در نهجالبلاغه میفرماید: «خیار خصال النساء شرار خصال الرجال: الزهو و الجبن و البخل، ماذا کانت المراة مزهوة لم تمکن من سبها و اذا کانت بخیله حفظت مالها و مال بعلها و اذا کانت جبانه فرقت من کل شی ء یعرض لها.»
«خصلتهایی که برای زنان اختیار آن نیکو و فضیلت است و اختیار آن برای مردان رذیلت. کبر و ترس و بخل است. پس هر گاه زن متکبر بود از دست و دلبازی و بذل نفس خودداری میکند. و اگر بخیل بود مال خود و همسرش را حافظ است و اگر ترسو بود، از آفات در امان خواهد بود» لازم به ذکر است که بکار گیری صفات یاد شده در حدیث مذکور آن را محدود نموده و از تام بودن در آورده است و در هر صورت، این صفات برای صیانت و حفظ بکار برده شده است نه برای کسب و بدست آوردن، مثلاً بخل برای حفظ و نگهداری مال همسر و یا ترسویی برای اینکه همه معرکهها را برای ورود، بدون تأمل، انتخاب نکند و یا تکبر برای اینکه زن تبدیل به ابزاری برای کسب منفعت و یا پلی برای تمتعات قرار نگیرد و در عوض، عرصه اجتماع از شجاعت و دفاع و ایثار و گذشت و انفاق مردان نیز محروم نماند و از آنجا که زن و مرد مکمل یکدیگرند بقای سلامت و تعادل به تعامل بین این دو جنس بستگی دارد. تا هر یک از دو جنس دیگری را برای تعالی خویش مدد نموده و با پیوند عاطفی و هماهنگی و مودت به این مهم نایل آیند. در حقیقت، تفاوت نقشها ضامن هماهنگی و پویایی خانواده و مانع از بروز اختلال در پیکره اجتماع میشود.
استاد شهید مرتضی مطهری قدسسره به عنوان فردی صاحبنظر در فلسفه اخلاق اسلامی معتقدند که سه فضیلت ذکر شده در حدیث مورد نظر، سه خُلق اخلاقی نمیباشد بلکه سه رفتار اخلاقیاند که ترس و تکبر بر اساس فضیلت عفت است و بخل بر اساس فضیلت امانت داری. به این ترتیب، مقصود از این روایت آن نیست که زنان خوب و فاضل زنانی هستند که بخیل و ترسو و متکبر باشند بلکه زن فاضل کسی است که فقط با نامحرم - و نه زنان و محارم - رفتار بزرگ منشانه و متکبرانه دارد تا آن نامحرم همواره میان خودش و آن زن یک حریم و دورباش داشته باشد چرا که این حریم سدی است در مقابل آن اشتعالی که همیشه وجود داشته و دارد.
زن فاضل صاحب عفت کسی است که رفتارش با نامحرم از روی ترس و احتیاط باشد آن هم نه در مطلق مسائل بلکه صرفا در موردی که عفت او در معرض خطر قرار میگیرد چرا که او حامل یک امانت بزرگ انسانی است و نه یک امر شخصی که اگر از آن بگذرد از شخص خودش گذشته باشد.
زن فاضل زنی است که به عوان مدیر داخلی خانواده و به عنوان آنکه زحمت کسب درآمد و تأمین معاش به عهدهاش نیست، باید امانت دار مال مشترک و خودش و همسرش و خانواده باشد.
در حالی که در گستره شریعت اسلام نه میتوان فضایل و گرایش به آنها و شناخت رذایل و اجتناب از آنها را محدود به فرد نمود و نه آنها اختصاص به اجتماع داد و نه بایستی فضیلتها را فقط در جنس مذکر جست و جو کنیم و نه صرفا در جنس مؤنث، و نه اینکه رذیلتها را از دامن یکی از آن دو کاملاً پاک کنیم بلکه همان گونه که خطاب اولیه «قولوا لاالهالااللّه تفلحوا» به همه انسانها تعلق گرفت و در هم شکستن الههها و رویکرد به مبدأ آفرینش نصیب انسان شده است. آنچه در خطاب آخر نیز ما را به آن فرا میخواند نوایی است برای انسان متقی که به فضیلتها نایل آمده و بر رذیلتها فایق شده است: «ان المتقین فی جنات و نَهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر.»
در عرصه خانواده بسیاری از فضیلتها و دوری جستن از صفات بستر خاص دارد و گاه وصفی در محیط اجتماعی و سیاسی فضیلت است اما در کانون خانواده رذیلت. لذا معرفت و شناخت نسبت به بایدها و نبایدهای دینی - اخلاقی اقتضا میکند که جایگاه افراد و موقعیتها درست تبیین شود تا اوامر و نواهی بهتر درک گردند برای مثال از پیامبر صلیاللهعلیهوآله روایت شده است که زنان را نهی نمودهاند از اینکه لباس چشمگیر بپوشند به صورتی که نظر دیگران را جلب کند و از اینکه زیور صدا دار را با خود حمل کنند.
و در روایتی دیگر فرمودهاند: «بر زن لازم است از بهترین عطر استفاده کند، زیباترین لباسش را بپوشد و خود را به نیکوترین وجه آرایش دهد.»
تأکید روایات به روشنی نشان میدهد که بعضی از امور اختصاص به جایگاه آن توصیه در عرصه خانواده و روابط زوجین دارد که در غیر مورد خود، به عنوان نواهی آورده شده و همان وصف فضیلت، رذیلتی است در بستر اجتماع.
مقام معظم رهبری (دام عزّه) میفرمایند:
«در داخل خانواده، کار و روحیات مرد را نباید از زنان توقع کرد. روحیات زن را هم در خانواده نباید کسی از مرد توقع کند. هر کدام خصوصیات طبیعی و روحی دارند که مصلحت بشر، مصلحت جامعه، مصلحت نظام اجتماعی زن و مرد این است که روحیات و خصوصیات مرد و زن در مقابل اینها در داخل خانواده دقیقا رعایت بشود که اگر رعایت شد هم این خوشبخت است و هم آن.»
اسلام نه جا به جایی صفات و بکار گیری آنها را در غیر موضع خود میپسندد و نه نقش آفرینی جنسها را در غیر جایگاه و نقش خود و لذا غلبه غیرت و قدرت و همت و تعقل را در مردان میستاید و نظافت و ظرافت و ریحانه بودن و عواطف سرشار را در زن مزیت میداند.
در اجتماع مسئولیتهای طبیعی و کشش فطری زن، احراز بعضی از مشاغل مانند فرماندهی در جهاد، حکومت و قضاوت را محدود میسازد اما فضای سیاسی برای فعالیتهای دیگر باز است. نمونههایی از این حضور را در زمان پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله مییابیم که با ارشادات قرآن کریم اگر زنان از رذایل بپرهیزند و جزء مؤمنات قرار گیرند از تمام حقوق اجتماعی بهرهمند خواهند بود:
«یا ایها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی ان لا یشرکن باللّه شیئا و لایسرقن و لایزنین و لایقتلن اولادهن و لایاتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن و لایعصینک فی معروف فبایعهن و استغفرلهن اللّه ان اللّه غفور رحیم.»
«ای پیامبر چون زنان مؤمن آیند که با تو بیعت کنند که دیگر شرک به خدا نورزند و سرقت و زناکاری نکنند و اولاد خود را به قتل نرسانند و بر کسی افترا و بهتان میان دست و پای خود نبندند و با تو در هیچ امر معروفی مخالفت نکنند بدین شرط با آنها بیعت کن و بر آنان از خدا آمرزش و غفران طلب کن که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.»
نمونههایی از نگرش قرآن کریم نسبت به زن در موضوعات جهاد، هجرت و حضور سیاسی وجود دارد که در همه این مسائل به والا نگری اسلام در مورد گرایش به صفات نیکو و فضایل مشاهده میشود و شرط حضور اجتماعی زن لباس عفاف و حجاب اوست که هم از ابتلا به رذیلتها او را مصون دارد و هم جامعه را از آفت اضطراب روانی دور نگاه دارد.
«یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یؤذین و کان اللّه غفورا رحیما.»
«ای پیامبر زنان و دختران خود و به تمام زنان اهل ایمان بگو خویش را به چارقد (روسری بلند) بپوشانند تا به پاکی و عفت شناخته شوند و از تعرض چشمچرانان و هوسرانان مصون بمانند و آزار نبینند و خداوند در حق عبادش آمرزنده و مهربان است.»
مقام معظم رهبری میفرمایند:
«آنان که با تمام ایجاد تحول اجتماعی و اقتصادی، الگوهای فاسد و پلید خویش را از پیشرفت و تمدن بر زنان جهان تحمیل میکنند نه تنها به بانوان بلکه به انسان و انسانیت خیانت میکنند.»
حضرت امام خمینی قدسسره میفرمایند: «قرآن کریم انسان ساز است و زنها نیز انسان ساز، وظیفه زنها انسان سازی است....اما رژیم شاه است که با غرق کردن آنها در امور خلاف اخلاق میکوشد تا مانع آن شود که زنان آزاد باشند و اسلام شدیدا معترض به این امر است.»
در حقیقت، هر جا که از مسیر فطرت خارج شویم نه زنان موفق و نقش آفرینی در جامعه خواهیم داشت و نه مردانی ستبر و قدرتمند که مدافع حریم حق باشند بلکه انسانهای عروسک صفتی خواهیم دید که از ایفای نقش انسانیت بدر آمده و ابزار و آلت دست استکباریان زورمند و زرمدار جهان قدرت و سرمایه خواهند بود.
شناختن خود موجب شوق به تحصیل کمالات و تهذیب اخلاق و باعث سعی در دفع رذائل میگردد. آدمی وقتی خود را شناخت و به ارزش ذاتی خود پی برد، خود را بیبها و ارزان معامله نمیکند بلکه در رسیدن به سرمنزل مقصود تلاش نموده و کسب ارزش مینماید.
آیت اللّه جوادی آملی: «اگر اخلاق امری شخصی باشد و پایگاهی ثابت و مجرد و جاودانی نداشته باشد، نه از درون میتوان برای آن اصول و قضایای کلی تبیین کرد و نه از بیرون میشود برای آن فلسفه و براهین کلی ذکر کرد.»
هیچ کس مجاز نیست اصل تساهل را برای به بازی گرفتن حدود الهی و تجویز رذیلتها و تخطی از اصول ترویج کند.
انسان اسلام منظور از زندگی را در مفهوم عمیق «حیات طیبه» مییابد. علامه طباطبایی میفرمایند: «نکته ظریف این است که خداوند نمیفرماید به آنها حیات طیبه عطا میکنیم، بلکه میفرماید، زندگی و حیات طیبه به گونهای است که آنها به چنین امری زنده میشوند.»
امروزه، بسیاری از روانشناسان برآناند که در آدمی توانائیهای ویژهای برای نوسازی مدام شخصیت وجود دارد.
خداوند متعال در حیطه اعمال ارادی انسان هیچ شرطی را برای تحقق اراده خود قرار نداده است مگر اراده انسانی.
اسلام دینی است که به زندگی اجتماعی انسان توجه کرده است و به رشد و کمال او اندیشیده و برای او برنامه طراحی کرده است.
قرآن اجتماعی را پیریزی میکند که دائما در حال رشد و توسعه و انبساط و گسترش باشد.
در اسلام مساوات زن و مرد در خلقت و کسب مدارج معنوی و فضایل اخلاقی اصلی تردیدناپذیر است.
فطرت انسان جدای از ذکوریت و انوثیت، اگر به بلای بیاعتنایی و ظلم گرفتار نشود همیشه جویای حق و فضیلت است.
زن فاضل زنی است که فقط با نامحرم - و نه زنان و محارم - رفتار بزرگ منشانه و متکبرانه داشته باشد تا همواره میان خود و نامحرم حریم و دورباشی قرار دهد.
امام خمینی قدسسره : قرآن کریم انسان ساز است و زنها نیز انسان ساز، وظیفه زنها انسان سازی است.
شناختن خود موجب شوق به تحصیل کمالات و تهذیب اخلاق و باعث سعی در دفع رذائل میگردد. آدمی وقتی خود را شناخت و به ارزش ذاتی خود پی برد، خود را بیبها و ارزان معامله نمیکند بلکه در رسیدن به سرمنزل مقصود تلاش نموده و کسب ارزش مینماید.
آیت اللّه جوادی آملی: «اگر اخلاق امری شخصی باشد و پایگاهی ثابت و مجرد و جاودانی نداشته باشد، نه از درون میتوان برای آن اصول و قضایای کلی تبیین کرد و نه از بیرون میشود برای آن فلسفه و براهین کلی ذکر کرد.»
هیچ کس مجاز نیست اصل تساهل را برای به بازی گرفتن حدود الهی و تجویز رذیلتها و تخطی از اصول ترویج کند.
انسان اسلام منظور از زندگی را در مفهوم عمیق «حیات طیبه» مییابد. علامه طباطبایی میفرمایند: «نکته ظریف این است که خداوند نمیفرماید به آنها حیات طیبه عطا میکنیم، بلکه میفرماید، زندگی و حیات طیبه به گونهای است که آنها به چنین امری زنده میشوند.»
امروزه، بسیاری از روانشناسان برآناند که در آدمی توانائیهای ویژهای برای نوسازی مدام شخصیت وجود دارد.
خداوند متعال در حیطه اعمال ارادی انسان هیچ شرطی را برای تحقق اراده خود قرار نداده است مگر اراده انسانی.
اسلام دینی است که به زندگی اجتماعی انسان توجه کرده است و به رشد و کمال او اندیشیده و برای او برنامه طراحی کرده است.
قرآن اجتماعی را پیریزی میکند که دائما در حال رشد و توسعه و انبساط و گسترش باشد.
در اسلام مساوات زن و مرد در خلقت و کسب مدارج معنوی و فضایل اخلاقی اصلی تردیدناپذیر است.
فطرت انسان جدای از ذکوریت و انوثیت، اگر به بلای بیاعتنایی و ظلم گرفتار نشود همیشه جویای حق و فضیلت است.
زن فاضل زنی است که فقط با نامحرم - و نه زنان و محارم - رفتار بزرگ منشانه و متکبرانه داشته باشد تا همواره میان خود و نامحرم حریم و دورباشی قرار دهد.
امام خمینی قدسسره : قرآن کریم انسان ساز است و زنها نیز انسان ساز، وظیفه زنها انسان سازی است.
منبع : طوبی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست