دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا
آغاز جهان و کیهانشناسی نوین
كیهانشناسی و بحث از آغاز و انجام جهان از مقولات مشترك سه حوزه معرفتبشری یعنی علم، دین و فلسفه است كه از قدیم مورد عنایت صاحب نظران این سه حوزه بوده است، هرچند تا قبل از رنسانس و حتی تا اوایل قرن بیستم، كیهانشناسی فیزیكی جایگاه پایینتری نسبتبه كیهانشناسی های دینی و فلسفی داشت . در این مقاله، اصول و مبانی بنیادین و مهمترین مدلهای كیهانشناسی نوین علمی مطرح شدهاند و در پی آن اشكالات و نارسائیهای علمی و در حد ضرورت مبانی و مشكلات فلسفی آنها مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند . واژگان كلیدی: كیهانشناسی، نسبیت عام، مكانیك كوانتومی، فضا و زمان، انفجار بزرگ، تكینگی، نظریه حالت پایدار، جهان نوسانی، جهان تورمی، افتوخیز خلاء كوانتومی، گرانش كوانتومی، خلق از عدم .
درآمد
فلسفه علم و فلسفه دین هر تعریفی داشته باشند و هر قدر در مورد نوع و سعه و ضیق حیطههای پژوهشی آنها اختلاف نظر باشد، فلاسفه علم و فیلسوفان دین در این نكته اتفاق نظر دارند كه بحث و بررسی پیرامون نقاط اشتراك علم و دین و فلسفه و ملزومات فلسفی و دینی نظریههای علمی از وظایف و دل مشغولیهای اصلی آنها باید باشد . كیهانشناسی و بحث از آغاز و انجام جهان از همین دسته مقولات است كه پیوند و مرز مشترك بین علم (فیزیك) و فلسفه و دین در آن به خوبی نمایان و هویدا است; لذا دور از انتظار نیست كه مباحث آن به عنوان یكی از مهمترین مسائل در فلسفههای علم و دین مورد بحث و بررسی قرار گیرد . چنین رویكرد فلسفی و دینی به كیهانشناسی بویژه پس از ظهور و شیوع نظریه انفجار بزرگ در زمینه پیدایش عالم گسترش فراوانی یافته است . همین نكته، نشان دهنده ضرورت و اهمیت آشنائی دانشجویان فلسفه و طلاب علوم دینی با نظریههای جدید علمی پیرامون آغاز جهان است; بطوری كه امروزه هرگونه بحث در این مقوله بدون آگاهی از مباحث علمی پیرامون آن ابتر و ناقص خواهد بود . قبل از رنسانس و ظهور علم نوین و در طول دوران سیطره فلسفه افلاطونی و فیزیك ارسطوئی بر دانش بشری، فلسفه محوریت اصلی را در مباحث كیهانشناسی عهدهدار بود و علم و دین متناسب با نگرشهای فلسفی تفسیر میشدند . اما ، پس از رنسانس كه علوم تجربی جایگاه رفیعتری یافتند، هرچند با تغییر جایگاه، فلسفه ناچار شد خود را با علم هماهنگ سازد و با همین انگیزه كانت كوشید تا متافیزیكی متناسب با فیزیك نیوتنی بنا كند، اما كیهانشناسی همچون گذشته به تبعیت از طبقهبندی كریستین ولف كه كانت نیز از وی پیروی نمود، در طبقهبندی علوم و در تمایز صریح با فیزیك در عداد الهیات و روانشناسی از بخشهای متافیزیك خاص به شمار آمد كه با جهان طبیعت در كلیترین وجوه آن سروكار داشت . (۱) این تقسیمبندی تا اوایل قرن بیستم دست نخورده باقی ماند تا این كه با ظهور دو نظریه اساسی كیهانشناسی نوین یعنی نسبیت عام و كوانتوم مكانیك، كیهانشناسی به یكی از شاخههای مهم و اساسی علوم نوین تبدیل شد و همراه آن، اصطلاحات فلسفی نیز وارد حیطه فیزیك و كیهانشناسی شدند . در این مقاله، ابتدا اصول و مبانی نظریههای علمی و همچنین فرضهایبنیادین كیهانشناسی نوین كه مدلهای جدید كیهانشناسی مبتنی بر آنها هستند، به اجمال مطرح شدهاند و در پی آن مهمترین مدلهای كیهانشناسی نوین، كه امروزه مقبولیتبیشتری دارند به همراه نارسائیها و اشكالات علمی آنها مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند . برای پرهیز از دشواری بحث، حتیالامكان از طرح روابط و معادلات ریاضی اجتناب شده است كه البته طالبان مباحث عمیقتر چارهای جز رجوع به آنها ندارند . پینوشتهای مفصل مقاله راهنمای خوبی در این زمینه میتواند باشد . بحث گسترده پیرامون ملزومات و نتایج فلسفی و دینی این مدلها خود مقاله مستقلی میطلبد كه با امید به لطف خداوند، تدوین و منتشر خواهد شد .
كیهانشناسی نوین و مبدا عالم
كیهانشناسی در معنای عام آن مطالعه ساختار و تحول جهان به مثابه یك كل در مقیاس كلان است (۲) كه از دو واژه یونانی به معنای نطق و سخن مشتق شده است . (۳) هرچند جاذبه آسمان پرستاره به گونهای بوده است كه پیشینه مطالعه و بررسی كیهان به قدمت تمدن و فرهنگ بشری است، بطوری كه در برخی از تمدنهای كهن اندازهگیریهای به عمل آمده در مورد پدیدههای نجومی با توجه به مقادیر فعلی از دقتحیرتآوری برخوردار بوده است، (۴) اما شروع كیهانشناسی نوین از مقالهای است كه در سال ۱۹۱۷ توسط آلبرت اینشتین تحت عنوان «ملاحظات كیهان شناختی در نظریه نسبیت عمومی» انتشار یافت . وی در این مقاله كوشید با استفاده از معادلات میدان و چند پیشفرض دیگر از قبیل توزیع یكنواخت ماده در سراسر فضا، ایستا بودن عالم و یا ثابتبودن چگالی جهان در زمان و برخی مقبولات دیگر، خواص فیزیكی عالم را استنتاج كند . (۵) این معادلات با اصلاحات به عمل آمده در آن و به همراه چند فرض بنیادین، زیربنای تمام مدلهای كیهانشناسی نوین هستند .
فرضهای بنیادین كیهانشناسی نوین
فیزیكدانان در مطالعات كیهانشناسی با طرح و حل مدلهای فرضی ریاضی درباره جهان به دنبال جوابهایی هستند كه در حد امكان بیشترین پدیدههای تجربی و مشاهده شده را توضیح دهد . برای جلوگیری از پیچیدگی بیش از حد معادلات، مهمترین فرضهایساده كننده عبارتند از: (۶)
۱- جهان، همگن (Homogeneous) است . هنگام مطالعه كیهان به عنوان یك كل، باید از جزئیات آشفته كننده صرفنظر كنیم . سادهترین راه چنین كاری توزیع غیر یكنواختیهای موضعی در كل پهنه آسمان است كه با توجه به وسعت كیهان، معقول و منطقی است . جهان همگن، جهانی است كه در آن توزیع ماده، یكنواخت و در نتیجه چگالی ماده در تمام قسمتهای آن كم و بیش ثابت است .
۲- جهان، همسانگرد (Isotropic) است . همسانگردی جهان به معنای یكسانی خصوصیات آن در تمام جهات فضائی است . به عبارت دیگر، الگوی سرعتها در مناطق مختلف جهان یكسان است .
۳- جهان، یكنواخت است . چنین جهانی تا فواصل بیاندازه زیاد، خواص یكنواختی دارد و كهكشانهای مختلف دوردستبه غیر از تفاوتهای قابل پیشبینی نظیر اثرات ناشی از تحول آنها، تفاوت اساسی با كهكشانهای نزدیك ندارند .۴- همواره قوانین یكسانی بر جهان حاكم است . جهانشمولی و عمومیت قوانین فیزیكی و شیمیائی كه تا كنون كشف شدهاند ویا در آینده كشف خواهند شد، فرض بنیادی دیگر در بررسی جهان است . هر چند این فرض قابل اثبات نیست، اما بررسی پدیدههای آسمانی با توجه به مقدار و ثبات سرعت نور، چیزی جز مطالعه حوادث گذشته نیست و اگر قوانین شناخته شده فعلی، حاكم بر جهان گذشته و یا مناطق دوردست جهان نباشد، كیهانشناسی دانشی لغو و باطل خواهد بود . برخی از كیهانشناسان با تعمیم فرض جهان شمولی، قوانین فیزیك را بر جهان به مثابه یك كل نیز صادق میدانند .
۵- جهان، ناهمدوس (Incoherent) است . منظور از ناهمدوسی، استقلال بخشهای مختلف جهان از هم و عدم تاثیر حوادث واقع در آنها بر یكدیگر است; به غیر از گرانش و پدیدههای نوری، كه در سراسر عالم به یكسان اثر میكنند . این جهان، همچون جسم یكپارچه نیست كه هر آشفتگی محلی قسمت دیگر را آشفته و متاثر سازد، بلكه اختلال صرفا در خود آن محل محسوس است . مجموع پیشفرضهای فوق را - كه دادههای كیهانی نیز به نحوی آنها را تایید میكنند، - میتوان در اصلی موسوم به «اصل كیهانشناختی» یا «اصل كپرنیكی» بیان كرد: «عالم، همگن و همسانگرد است . در چنین جهانی هیچ محل ممتازی وجود ندارد و از هر نقطه كه نگاه كنیم، جهان به یك شكل است» . (۷) كیهانشناسی نوین با این پیشفرضها و معادلات نسبیت عام بایستی بتواند مشكلات كیهانشناسی را حل و پدیدههایی چون انبساط عالم، تشعشع میكروموجی زمینه كیهانی و فراوانی نسبی عناصرخاص را تبیین نماید .
۱- قانون هابل و انبساط عالم: ادوین هابل (۱۸۸۹- ۱۹۵۳م) در اواخر دهه ۱۹۲۰ متوجه شد انتقال به سمت قرمز كهكشانها بر حسب فاصلهشان افزایش مییابد; یعنی كهكشانها از ما دور میشوند و هر چه كهكشان دورتر باشد، سرعت دور شدن آن بیشتر است . (۸) این كشف، موسوم به «قانون هابل» دلیل محكمی بر انبساط عالم است . باید توجه داشت كه قانون هابل برای تمام كهكشانها صادق است و هیچ نقطهای را نمیتوان به عنوان نقطه مركزی و یا متمایز در نظر گرفت . این ویژگی، بیان دیگر اصل همگنی جهان است . ارقامی كه امروزه برای سرعت انبساط كیهان محاسبه میشوند، مقادیر قابل توجهی را نشان میدهند . كوازارها (اخترنماها) كه بنا به قولی دورترین اجسام عالم به ما هستند، باسرعتی نزدیك به ۹۰ تا ۹۵ درصد سرعت نور (۰۰۰ر۳۰۰ كیلومتر در ثانیه) از ما دور میشوند .
۲- تابش زمینه ای كیهانی: جورج گاموف در دهه ۱۹۴۰ پیشبینی كرد كه جهان در گذشته بسیار دور به شدت داغ و متراكم بوده و بر اثر انفجاری عظیم، انبساط آن شروع شده و ادامه یافته است . بعلاوه، تشعشع باقی مانده از آن جهان بسیار داغ اولیه اینك سرد شده و در دمای حدود ۵ K قابل دریافت است . (۹) در ژوئیه سال ۱۹۶۵ همزمان دو مقاله ، یكی مبنی بر پیشبینی وجود اشعه جسم سیاه از «دیكی» و «پیبلز» و دیگری مبنی بر كشف این اشعه از «پنزیاس» و «ویلسن» در مجله آستروفیزیكال جورنال منتشر شد . در سال ۱۹۹۲ نیز یافتههای ماهواره COBE و تحقیقات همزمان اخترشناسان مؤیدهای بیشتری مبنی بر تطبیق مشاهدات انجام شده در مورد این اشعه با پیشبینیهای نظریه انفجار بزرگ فراهم آورد . (۱۰)
۳- فراوانی هلیوم و دوتریم: هلیوم از عناصری است كه به استثناء دسته خاصی از ستارگان، به وفور در تمام اجرام موجود در كهكشان ما و در كهكشانهای مجاور با مقادیر تقریبا یكسان ۲۵ تا ۳۰ درصد جرم مواد كیهانی یافت میشود . هیدروژن نیز ۷۰ تا ۷۵ درصد جرم كیهان را تشكیل میدهد . توضیح علت وفور این مواد با استفاده از فرآیندهای هستهای درون ستارگان و سنتز هیدروژن دشوار است و باید به دنبال منشا پیدایش آنها در آغاز عالم بود . قبل از بررسی مدلهای كیهانشناسی و چگونگی تبیین آنها از پدیدههای فوق، ضروری است مروری اجمالی بر نظریههای سبیتخاص و عام و مفاهیم فضا و زمان در فیزیك جدید داشته باشیم .
نسبیتخاص، نسبیت عام، فضا و زمان
در اواسط سده نوزده میلادی، جورج كلارك ماكسول (۱۸۳۱- ۱۸۷۹ م) با استفاده از مفهوم میدان، پدیدههای الكتریكی و مغناطیسی را تحت نظریه واحد الكترومغناطیس در چهار معادله، مشهور به معادلات میدان ماكسول، صورتبندی كرد . از پیشگوئیهای مهم این معادلات انتشار امواج الكترومغناطیسی در فضای تهی با سرعت ثابت c بود كه دانشمندان میتوانستند با استفاده از آن، چارچوب اینرسی سكون مطلق را بطور نظری و تجربی تعیین كنند . از طرف دیگر، تصور میشد امواج الكترومغناطیس با استفاده از محمل اتر كه سراسر عالم را پوشانده است، در فضا منتشر میشوند . تلفیق معادلات ماكسول و فرض وجود اتر نشان داد كه سرعت نور نسبتبه اتر ثابت و برابر مقدار c است، اما نسبتبه ناظرانی كه با سرعتهای متفاوت نسبتبه اتر حركت میكنند، باید متفاوت باشد . در سال ۱۸۸۷ علی رغم تلاش مایكلسون و مورلی برای آشكار ساختن وجود اتر، این نتیجه خلاف انتظار به دست آمد كه سرعت نور در جهات مختلف، یعنی در جهتحركت زمین و در راستای عمود بر آن یكسان است و هر گونه تلاش برای یافتن اتر به شكست انجامید . در سال ۱۹۰۵، آلبرت اینشتین (۱۸۷۹- ۱۹۵۵ م) طی مقالهای اعلام كرد با تجدیدنظر در مفهوم زمان و همزمانی مطلق نیازی به فرض وجود اتر نخواهیم داشت . وی با دو پیش فرض، كه تجربه به گونهای آنها را تایید كرده بود، كار خود را شروع كرد: اول، قوانین طبیعتبرای تمام دستگاههای ماندی یكسان است:دوم، سرعت نور برای تمام دستگاههای ماندی یكسان است . (۱۱)دستگاه ماندی دستگاهی است كه با سرعتیكنواخت در خط مستقیم حركت میكند، یعنی برآیند نیروهای وارد بر آن صفر است . این دو پیش فرض با قانون تبدیل كلاسیك سرعتها و مكانها از یك دستگاه ماندی به یك دستگاه ماندی دیگر یعنی تبدیلات گالیله در تعارض بود و اینشتین برای حل تعارض به ناچار قانون تبدیلات دیگری موسوم به تبدیلات لورنتس را جایگزین آن نمود . این جایگزینی مستلزم تغییراتی در مفروضات اساسی فیزیك نیوتنی بود . از پیامدهای این نظریه كه به نسبیتخاص مشهور شد، جایگزینی همزمانی نسبی به جای همزمانی مطلق با توجه به سرعت وموقعیت ناظر، هم ارزی جرم و انرژی، كند شدن زمان و كوتاه شدن طول و بزرگتر شدن جرم ناظر متحرك نسبتبه ناظر ساكن است . از طرف دیگر، در مكانیك نیوتنی هیچ گونه محدودیتی برای سرعت انتقال و یا تاثیر اجسام وجود ندارد; اما در نسبیتخاص هیچ تاثیری سریعتر از سرعت نور ممكن نیست . دیگر پیامد مهم نسبیتخاص، ملهم از مقاله هرمان مینكوفسكی در سال ۱۹۰۸، تلفیق فضا و زمان در یكدیگر به صورت پیوستار چهار بعدی فضا - زمان است . پس از نسبیتخاص، اینشتین طی ده سال كار مستمر تلاش كرد تا اصل همارزی قوانین طبیعت را به تمام دستگاهها و ناظران تعمیم دهد .وی كه از برابری غیر قابل توضیح جرم ماندی و جرم گرانشی در مكانیك نیوتنی شروع كرده بود، به این نتیجه رسید كه گرانش نیرویی چون سایر نیروها نیست، بلكه نتیجه این واقعیت است كه فضا زمان مسطح نیست و بر اثر توزیع جرم و انرژی خمیده است . نتیجه این رویكرد اصل هم ارزی است كه بر مبنای آن، رویدادهای فیزیكی در دستگاههای شتابیافته و در میدانهای گرانشی همارزند . اینشتین با استفاده از آنالیز تانسوری، معادلات میدان نسبیت عام را تدوین كرد . این معادلات خمیدگی فضا زمان توسط میدان گرانش را نشان میدهند و حل همزمان آنها با معادلات ژئودزی كه نحوه حركت اجرام را بیان میكنند، جواب كامل مسئله را به دست میدهد . در نسبیت عام، ماده، شكل فضا زمان و فضا زمان نحوه حركت ماده را مشخص میكند . به این ترتیب، فضا دیگر موجودی مستقل از ماده و میدان نیست (برخلاف مكانیك نیوتنی و نسبیتخاص) و چیزی به نام فضای تهی، یعنی فضای تهی از میدان وجود ندارد; بلكه فضا زمان صرفا كیفیتی از ساخت میدان است . به همین دلیل سخن گفتن از فضا - زمان فراتر از مرزهای جهان بیمعناست . اما مهمترین پیشبینی نسبیت عام را باید در مورد چگونگی ساختار كل عالم دانست كه تصویر جهانی پویا، شروع شده در زمانی معین و پایان یابنده را جایگزین جهانی ایستا، ازلی و ابدی كرده است.معادلات نسبیت عام، هندسه فضا - زمان را توصیف میكنند و طبیعی بود كه اینشتین بخواهد آنها را به كل عالم تسری دهد . ملاحظات اولیه وی مبتنی بر دو پیشفرض بود: اول، ماده دارای چگالی متوسطی در فضاست كه همه جا یكسان است و صفر نیست; دوم، بزرگی فضا (عالم) به زمان بستگی ندارد . وی با پیشفرض دوم میخواست در همان مسیر مقبول عصر خود كه جهان را ایستا و پایدار میدانست، قدم بگذارد . این دو پیشفرض در صورتی با معادلات میدان وی سازگار میشدند كه جملهای فرضی به معادلات اضافه میشد . این جمله كه بعدها به «ثابت كیهانشناختی» معروف شد، نیرویی ضدگرانش را باعث میشد كه بر خلاف سایر نیروها ناشی از منبع خاصی نبود، بلكه در ساختار فضا زمان نهفته بود.افزودن «ثابت كیهانشناختی» زیبایی معادلات را برهم زد و تا حد زیادی از سادگی منطقی آنها كاست . (۱۲) بعدها كه هابل پدیده انبساط عالم را كشف كرد، اینشتین كه از پیشبینی یكی از مهمترین رخدادهای فیزیك محروم شده بود، دستبردن در معادلاتش را بزرگترین اشتباه علمی زندگیش نامید . (۱۳) دیگر نوآوری مهم اینشتین در همان مقاله، كشف امكان ساخت غیر اقلیدسی عالم بود . چنین عالمی، جهانی است كروی كه مطابق هندسه ریمانی سه بعدی است و در عین این كه متناهی و بسته است، هیچ گونه مرز و كرانهای ندارد; در چنین فضائی اگر به طور مستقیم پیش برویم، پس از مدتی مجددا به نقطه عزیمتخود خواهیم رسید .
مدلهای كیهانشناسی - مدلهای فریدمان
در سال ۱۹۲۲ آلكساندر فریدمان (۱۸۸۸- ۱۹۲۵ م) با كنار گذاشتن پیش فرض دوم اینشتین و حذف ثابت كیهانشناختی، به جوابهایی دستیافت كه جوابهای متعارف معادلات میدان اینشتین شدند . (۱۴) این جوابها كه رفتار جهانهای همگن را بیان میكنند، امروزه پایه كیهانشناسی نوین به شمار میروند . وی با حل همزمان معادلات، در نهایت ده معادله اصلی نسبیت عام را به دو معادله كاهش داد و با حل آنها، هفتسال پیش از كشف ادوین هابل، انبساط عالم را پیشبینی كرد . حل معادلات فریدمان متناسب با مقدار «ثابت انحناء فضا» به جوابهای مختلف میانجامد . این ثابت میتواند یكی از سه احتمال انحنای مثبت، منفی و یا صفر را بپذیرد . در انحناء مثبت، عالم فضایی كروی است كه تمام سطوح مقطع آن هندسه كره حجمی متناهی دارد كه فاقد كرانه است . گرانش در چنین جهانی آن چنان نیرومند است كه فضا را به دور خود خم كرده و كمابیش چیزی چون سطح زمین به وجود آورده است . فضایی با انحنای صفر همان فضای اقلیدسی است كه قوانین معمولی هندسه اقلیدسی در آن صادقند . بالاخره سومین حالت، فضایی با انحنای منفی است كه تعداد سحابیها بر حسب فاصله سریعتر از تعداد آنها در صفحه زیاد میشود.تمام راه حلهای فریدمان و مدلهای به دست آمده مستلزم آنند كه جهان در گذشتهای دور (ده تا بیست میلیارد سال پیش) بسیار كوچك و در عین حال بسیار داغ بوده و سپس شروع به انبساط نموده است . البته لحظه شروع عالم را میتوان دو گونه تصویر كرد: (۱۵) در مدل اول، جهان از اندازهای متناهی و در مدل دوم، موسوم به مدل انفجار بزرگ، جهان از مقیاس صفر شروع میشود . مدل اول چندان مورد پسند فیزیكدانان نیست، زیرا مستلزم فرضهای بیشتر درباره شرایط اولیه است . اما مدل دوم كه امروزه مورد قبول اكثر فیزیكدانان است، همان نظریه انفجار بزرگ است كه بنابر آن در آغاز، ابعاد عالم صفر و چگالی و انحناء فضا - زمان بینهایتبود . این شرایط بسیار ناپایدار به انفجار مهیبی منجر شد كه همه عالم كنونی ما، شامل فضا، زمان و ماده، نتیجه آن انفجار اولیه است . نظریه نسبیت عام پیشبینی میكند كه در آن نقطه آغازین به دلیل صفر شدن ابعاد فضا و همبستگی فضا، زمان و ماده، زمان نیز به سمت صفر میل میكند و چون تمام قوانین فیزیكی بر مبنای فضا و زمان صورتبندی شدهاند، نظریه از تبیین باز میماند و درهم میشكند . (۱۶) این نقطه كه به آن تكینگی گفته میشود، مرزی است كه بر اساس حوادث پس از آن، نمیتوان به حوادث پیش از آن پی برد و همچنین بالعكس . بنابراین، حوادث پیش از انفجار بزرگ را نمیتوان با قوانین موجود صورتبندی كرد و مدلی برای آن ارائه داد . بعلاوه، چون فضا و زمان نیز همراه با انفجار بزرگ پدید آمدهاند، سؤال از زمان و مكان انفجار بزرگ بیمعناست . (۱۷)
مدل انفجار بزرگ
اگر جهت انبساط عالم را معكوس كنیم، به نقطه زمان صفر میرسیم كه چگالی و انحناء فضا زمان بینهایت و دما بسیار زیاد بوده است . خصوصیات این ماده آغازین كه به اسامی گوناگونی چون ماده آغازین اولیه (Ylem) ، آتشگوی آغازین، اتم آغازین و . . . . نامیده شده است، منجر به تكینگی در آغاز زمان میشود كه «راجر پنرز» و «استیون هاوكینگ» طی مقاله مشتركی در سال ۱۹۷۰ نشان دادند كه با فرض صحت نسبیت عام و مقدار ماده موجود در جهان و انبساط عالم، گریزی از آن نیست . (۱۸) چنانچه بخواهیم از آغاز جهان شروع كنیم، با محدودیتهایی كه قواعد مكانیك كوانتومی اعمال میكنند، راهی برای درك آنچه در زمان صفر و یا زمان كمتر از ۴۳- ۱۰ ثانیه مشهور به زمان پلانك، اتفاق افتاده است، نداریم . حتی برخی از فیزیكدانان در مورد چگونگی توضیح حوادث پس از زمان پلانك نیز تردیدهای جدی دارند . با این حال، با تقریب مناسبی میتوان وقایع پس از انفجار بزرگ، یعنی حوادث پس از زمان پلانك را توضیح داد . (۱۹) با عبور از زمان پلانك میتوان گفت كه اولین تجزیه در طبیعت رخ داده و نیروی گرانش از مابقی نیروها جدا شده است . بین این زمان تا ۳۵- ۱۰ ثانیه پس از انفجار بزرگ موسوم به دوره GUT ، سه نیروی هستهای قوی، هستهای ضعیف و الكترومغناطیس از هم غیر قابل تشخیص بودهاند . در زمان ۳۴- ۱۰ ثانیه پس از انفجار بزرگ، در دمای حدود ۱۰۲۸ درجه كلوین، نیروی قوی هستهای از نیروی الكتروضعیف جدا شده و وجود مستقل یافته است . در ۱۰- ۱۰ ثانیه پس از انفجار بزرگ، در دمای ۱۰۱۵ درجه كلوین، كواركها ظاهر شده و نیروهای هستهای ضعیف و الكترومغناطیس از هم تمایز یافتهاند . در ۴- ۱۰ ثانیه پس از انفجار بزرگ، در دمای ۱۰۱۲ درجه كلوین، كواركها به تدریجبه پروتونها و نوترونها تبدیل شدهاند .در این لحظه، جهان تودهای بود جوشان از ذرات و اشعه كه پیوسته جفتهای ذره - پادذره از فوتونهای پرانرژی خلق میشدند و یكدیگر را از بین میبردند و انرژی برخورد به صورت اشعه ساطع میشد . بعلاوه، در این زمان ذراتی چون الكترون و نوترینو همراه با پادذراتشان به وجود آمدهاند . در دمای ۱۰۱۱ درجه كلوین یعنی ۱/۰ ثانیه پس از انفجار بزرگ، به ازاء هر یك میلیارد فوتون، الكترون و یا نوترینو، یك پروتون و یا نوترون وجود داشت و چگالی عالم هنوز بسیار زیاد و معادل ۸/۳ میلیارد برابر چگالی آب در شرایط معمولی زمین بود . با سرد شدن عالم، زمانی كه دما به ۱۰۱۰ درجه كلوین تنزل یافت، یعنی در حدود ۱ ثانیه پس از انفجاربزرگ، كلیه زوجهای الكترون - پوزیترون نابود شدند و فرآیند خلق ماده متوقف گردید . در این دوره، فراوانی فوتون به سایر ذرات در حدود ۱۰۹ برابر بود و به همین دلیل این دوره را عصر تابش مینامند . چگالی جهان در این زمان تقریبا ۳۸۰ هزار برابر چگالی آب بود و كاهش دما باعث تغییر نسبت پروتون - نوترون به ۲۴ درصد نوترون و ۷۶ درصد پروتون شده بود . تقریبا ۱۴ ثانیه پس از انفجار بزرگ، دمای جهان به حدود ۳ میلیارد درجه كلوین كاهش یافت و به دلیلی ناشناخته كسر كوچكی از ذرات الكترون و پوزیترون باقی ماند . در این دما هستههای دوتریوم به محض تشكیل شدن، از هم میپاشیدند و لذا هستههای سنگینتر فرصتبه وجود آمدن پیدا نكردند . فرایند تبدیل نوترونها به پروتونها علیرغم كم شدن سرعت، همچنان ادامه داشت . نسبت آنها در این زمان ۱۷ درصد نوترون و ۸۳ درصد پروتون بود . بعد از گذشتحدود ۳۰ ثانیه از آغاز جهان و با كاهش دما به یك میلیارد درجه یعنی در حدود هفتاد برابر دمای كنونی مركز خورشید، بسیاری از پروتونها و نوترونها در یكدیگر گداختند و هستههای هلیم را پدید آوردند . برخورد نوترونها و پروتونها با الكترونها، نوترینوها و پادذرههایشان تقریبا قطع شده بود، اما واپاشی نوترون به تدریج اهمیت مییافت: در هر ۱۰۰ ثانیه، ۱۰ درصد نوترونهای باقیمانده به پروتون واپاشی مییافتند . نسبت نوترون - پروتون به ۱۴ درصد نوترون و ۸۶ درصد پروتون رسیده بود . در پایان سه دقیقه نخستین، دیگر نوترون آزادی به جا نمانده بود و فرآیندهای هستهای متوقف شدند . در این زمان حدود ۷۵ درصد از جرم جهان به صورت پروتونها و الكترونها (كه سرانجام به هم پیوستند و هیدروژن را به وجود آوردند) و ۲۵ درصد جرم باقیمانده به هلیوم تبدیل شده بود . در حدود ۳۰ دقیقه پس از انفجار بزرگ، دمای جهان به ۳۰۰ میلیون درجه كلوین و چگالی آن به ۹/۹ برابر چگالی آب كاهش یافت . از این مقدار ۳۱ درصد به صورت نوترینوها و پادنوترینوها و ۶۹ درصد به صورت فوتونها بودند . جهان هنوز آن قدر داغ بود كه اتمهای پایدار دوام نمیآوردند . پس از گذشت ۵۰۰ هزار سال، جهان در حال انبساط به اندازهای سرد شده بود كه الكترونها میتوانستند در دمای حدود ۵۰۰۰ درجه كلوین، یعنی دمای سطح خورشید، به هستههای هلیم و هیدروژن پیوسته و اتمها را تشكیل دهند . تشكیل اتمها نشانه گسست آخرین حلقههای پیوند میان اشعه و ماده در مقیاس كیهانی بود، چرا كه اتمها به دلیل خنثی بودن، دیگر با اشعه به كنش متقابل نمیپرداختند . از آن پس اشعه زمینهای كیهانی مدام رو به سردی و رقت گذاشت تا امروزه كه به صورت نجوای ضعیفی در دمای تقریبا ۷/۲ درجه كلوین ردیابی میشود . از پانصد هزار تا یك میلیارد سال پس از انفجار بزرگ، موسوم به عصر ستارهای، كهكشانها، ستارهها و همچنین عناصر سنگین شروع به شكلگیری كردند . پس از آن تا ده میلیارد سال بعد سیارات شكل گرفتند و ۱۲ میلیارد سال پس از انفجار بزرگ، حیات به صورت جانداران میكروسكوپی پا به عرصه وجود گذاشت . فسیلها و استخوانهای كشف شده از موجودات آدمنما نزدیك به یك الی دو میلیون سال قدمت دارند . توضیح مطلوب پدیدههایی چون انبساط عالم، تشعشع زمینه ریزموجی و توزیع نسبی هلیوم - هیدورژن (۲۰) و حل معضلاتی چون باطلنمای البرز (۲۱) توسط نظریه انفجار بزرگ، باعثشده است اكثر قریب به اتفاق فیزیكدانان آن را به عنوان نظریه مقبول در مورد تطور عالم بپذیرند و نظریههای رقیب را كنار گذارند . یكی از مهمترین نظریههای رقیب كه در لفافه دلایل علمی ولی در واقع با انگیزههای فلسفی و كلامی پا به عرصه گذاشت، نظریه حالت پایدار (Steady - State Theory) است .
مدل حالت پایدار
در سال ۱۹۴۸ میلادی توماس گلد، هرمان باندی و فرد هویل، نظریهای موسوم به «نظریه حالت پایدار» در توجیه پدیدههای كیهانشناختی و نحوه تطور عالم تدوین كردند . آنها با فرض ثبات ازلی جهان، چهارمین فرض از فرضیههای بنیادین كیهانشناسی را در اصلی معروف به «اصل كامل كیهان شناختی» چنین تعمیم دادند كه: «جهان نه فقط در هر سو همسانگرد واز هر جاكه بنگریم همگن است، بلكه هر زمان نیز كه نظر شود، چنین است .» (۲۲) بنابراین، مفهوم همگنی و همسانگری به بعد زمان نیز تعمیم مییابد . تصویر جهان متناسب بااین اصل همچون تصویر ساكن در رودخانهای جاری است كه هرچند حركت را طرد و نفی نمیكند، اما جهان را در كل بدون تغییر میبیند . (۲۳) نظریه حالت پایدار در عین قبول جهان در حال انبساط، آن را ناشی از انفجار بزرگ و شروع از یك تكینگی نمیداند، بلكه معتقد است تمامی پارامترها وهمچنین ثابت هابل در تمام زمانها در جهان یكسان بوده است . برای یكسان ماندن همواره جهان در حال انبساط، این نظریه فرض میكند كه همواره كهكشانهای جدیدی خلق میشوند و جای كهكشانهای قدیمی و دورشونده را میگیرند . آهنگ آفرینش در این مدل بسیار كند است; یعنی یك اتم هیدروژن در حجم یك لیتر در هر ۱۰۱۲ سال و لذا آزمون آن تقریبا غیرممكن است . (۲۴) به جز آفرینش مدام ذرات، یكی از پیشبینیهای قابل آزمون این مدل یكسان بودن شمار كهكشانها و اشیاء مشابه آن در تمام زمانها در هر حجم مفروضی از فضا است . بنابراین در صورت مشاهده تفاوت بین یك ویژگی ستارهشناختی در گذشته دور با مناطق مجاور، یكسان بودن جهان نقض خواهد شد . در اوایل دهه شصت، تحقیق گروهی از ستاره شناسان به رهبری مارتین رایل در مورد امواج رادیویی فضاهای دوردست نشان داد كه تعداد منابع معمولی این امواج در هر واحد حجم فضا برای منابع نزدیك كمتر از منابع دور است . (۲۵) چنین نتیجهای میتوانست دو گونه تعبیر شود: یا این كه ما در مركز خاصی از جهان واقع شدهایم كه در آن تعداد منابع رادیوئی از مناطق دیگر كمتر است و یا این كه در حال نگریستن به حوادث زمان گذشته هستیم و در آن زمان تعداد منابع بیش از زمان حال بوده است . هر دو تعبیر با نظریه حالت پایدار ناسازگار است . مدافعین نظریه حالت پایدار در مقام پاسخگوئی، این مشكل را ناشی از عدم دقت در اندازهگیریها و عدم قطعیت در ابعاد فضائی و زمانی جهت صدق نظریه دانستند و مدعی شدند با افزایش در دقت و مقیاس اندازهگیری، نظریه صادق خواهد بود . پاسخ اول با توجه به دقت مناسب وسایل اندازهگیری و پاسخ دوم به دلیل ابطالناپذیر كردن نظریه، غیر قابل قبول هستند . نظریه حالت پایدار در دهههای چهل و پنجاه میلادی رقیبی جدی برای نظریه انفجار بزرگ شمرده میشد، اما با كشف اشعه زمینه كیهانی ضربهای اساسی به آن وارد آمد . این اشعه در نظریه انفجار بزرگ با منشا جهان مرتبط است، اما در مدل حالت پایدار چنین توضیحی را ابدا نمیتوان مطرح كرد . با تمام این ایرادات فردهویل از پای ننشست . وی اواسط دهه هفتاد به اتفاق جایانت نارلیكار فرمولبندی دیگری برای مدل حالت پایدار عرضه كردند . (۲۶) آنهابا این استدلال كه جرم ذرات (مثل الكترون و پروتون) بر اثر اندركنشهای متقابل با ماده دوردست جهان به وجود میآید، نسبیت عام را مجددا صورتبندی كردند . معادلات آنها بسیار شبیه معادلات اینشتین است، با این تفاوت كه جرم ذرات مسنتر به دلیل افزایش اندركنشها بیشتر از جرم ذرات جوانتر است .بر این مبنا انتقال به قرمز كهكشانها ناشی از فرار آنها و انبساط عالم نیست، بلكه به جرم كم الكترونها در اتمهای آن كهكشانها و افزایش آن در طول زمان ارتباط دارد . از طرف دیگر، افزایش جرم ذرات به معنای كوچكتر شدن اندازه اتمها و در نتیجه اندازه همه چیز از جمله كهكشانها با گذشت زمان است . بنابراین، كهكشانها در حال دور شدن از همدیگر نیستند، بلكه خطكشهای ما در حال جمع شدن و چروكیدن هستند . در واقع چون كهكشانها در گذشته دور بسیار بزرگتر بودهاند، چنین به نظر میرسد كه در حدود ۱۵ میلیارد سال پیش در یك محل اجتماع كرده بودند و امروزه چون بسیار كوچكترند، به نظر میرسد كه دورتر هستند . بطور خلاصه، انبساط جهان یك خبط بصری است .
در برابر این ایده یك مشكل اساسی بروز می كند: در جهان ازلی تعداد اندركنش متقابل بین ذرات بینهایت است و لذا جرم ذرات امروزی بایستی بینهایتباشد . هویل - نارلیكار در برابر این اشكال ایده غریبی را مطرح كردند . آنها زمانی را به صورت t = ۰ در نظر گرفتند كه در آن، جرم تمام ذرات صفر است . اجسام قبل از زمان t = ۰ نقش منفی واجسام بعد از آن نقش مثبت دارند . با این تقسیمبندی، طبیعت اندركنش اجسام در گذر از مرز t = ۰ تغییر میكند . چون تمام فضا - زمان در این كیهانشناسی به مناطقی با تجمع مثبت و تجمع منفی تقسیم شده است، در سطوحی كه روی آنها نقشهای مثبت و منفی همدیگر را كاملا خنثی میكنند، یعنی سطوح t = ۰ ، جرم ذرات صفر است . هنگامی كه ستارهشناسان به عقب باز میگردند تا حد فاصل بین تجمعات مثبت و منفی را ببینند، پدیدههایی را مشاهده میكنند كه آنها را به اشتباه به جانب انفجار بزرگ هدایت میكند . اما در واقع، ما در نزدیك سطحی با جرم صفر قرار گرفتهایم و مشاهدات را باید با این حقیقت كه جرم ذرات در چنین سطوحی صفر میشود، توضیح داد . این سخنان به معنی آن است كه برای پرهیز از یك وضعیت غیر عادی یعنی تكینگی، میتوان حالتهای غیرعادی بسیاری را پذیرفت: صفر شدن تمام جرمها در سطح ۰ = t ، زمان منفی در t، دوگانه بودن كیفیت اثرگذاری جرمها به صورت منفی و <۰ مثبت در tو t>۰ ، بزرگ شدن جرم ذرات و كوچك شدن ابعاد كهكشانها با مرور زمان و . . . بیهوده نیست كه تی . اس . <۰ الیوت این مدل را كیهانشناسی غریب نام نهادهاست! واقعیت این است كه نگرانی اصلی مدافعین نظریه حالت پایدار ورود متافیزیك به عرصه فیزیك با استفاده از نظریه انفجار بزرگ است . هویل - نارلیكار نارضایتی اصلی خود از نظریه انفجار بزرگ را چنین اعلام میكنند: «بسیاری از پذیرش چنین موقعیتی (نظریه انفجار بزرگ) خرسند هستند . آنها آن را بدون این كه در جستجوی هر گونه توصیف فیزیكی برای شروع ناگهانی ذرات باشند، میپذیرند . شروع ناگهانی فوق عالما و عامدا متافیزیكی در نظر گرفته میشود - چیزی كه در ورای فیزیك قرار دارد . لذا قوانین فیزیكی به این نحو تصور میشوند كه در t = ۰ میشكنند و این شكست، ذاتی آنهاست . در نظر بسیاری از مردم این سیر فكری به ظاهر كاملا خرسند كننده است، زیرا با آن میتوان «چیزی» خارج فیزیك را در t = ۰ معرفی كرد و افزود . در یك بازی میدهد; اما آن را به صورت «الله» (God) می نویسند تا به ما اخطار كنند كه نباید موضوع را بیش از این دنبال كنیم . تلاشهای انجام شده به منظور توضیح پدیدهها از طریق ورود متافیزیكی به جهان، در گذشته همواره با شكست مواجه بوده است . . . ما اعتقاد نداریم كه برای حل هر مسالهای كه به ذهن میرسد، لازم استبه متافیزیك متوسل شویم .» (۲۷) نظریه حالت پایدار به دلیل مشكلات نظری امروزه طرفدار چندانی ندارد . (۲۸) مدل جهان تورمی (Inflationary Universe) و تورم آشوبناك (Chaotic Inflation)
نظریه متعارف انفجار بزرگ از ارائه راه حل برای چند مساله حل ناشده ناكام ماند، از جم (۲۹) له: «مشكل افق» (Horizon Problem) و «مشكل تختبودن جهان» . (Flatness Problem) (۳۰) مشكل افق، ناشی از محدودیتسرعت نور است . دورترین فاصله از مشاهدهگر كه نور فرصت داشته است از زمان مهبانگ به این سو طی كند، موسوم به افق مشاهدهگر، برابر استبا سن عالم ضربدر سرعت نور، كه با این ترتیب شعاع جهان قابل مشاهده امروزین در حدود ۱۰۲۷ سانتیمتر میشود . (۳۱) زمانی كه از عمر عالم فقط ۳۵- ۱۰ ثانیه میگذشت، كل جهان قابل مشاهده كنونی در فضائی به قطر تقریبی یك سانتیمتر جای گرفته بود، حال آن كه علائم نوری میتوانستند صرفا مسافتی در حدود ۲۵- ۱۰ سانتیمتر را طی میكنند . (۳۲) بنابراین، در جهان كوچك كه به جهان بزرگ كنونی انجامیده، مناطق بزرگی وجود داشته است كه فراتر از افق مشاهده بودهاند و به دلیل عدم انتقال نور، ماده و یا هر علامت دیگر هیچ ارتباط علی با یكدیگر نداشتهاند . اما در حال حاضر، دما و تشعشع زمینه ریزموجی مناطقی كه قبلا خارج از افق مشاهده یكدیگر بودهاند و در حال حاضر معادل دو برابر افق مشاهده از هم فاصله دارند، همانگونه كه دادههای ماهواره COBE نیز نشان دادهاند، (۳۳) بسیار یكسان و همانند به نظر میرسند، به طوری كه اختلاف بین آنها چیزی در حدود یك قسمت درصد هزار است . (۳۴) نظریه متعارف مهبانگ پاسخی برای این معضل، موسوم به مشكل افق یا مشكل همگنی، (Isotropy Problem) ندارد . دومین معضل مدل متعارف انفجار بزرگ، تخت و مسطح بودن جهان در مقیاس بزرگ استبه گونهای كه ردیابی انحناء فضا در چنین مقیاسی تقریبا غیرممكن است . اگر انحناء عالم مثبتبود، جهان مدتها پیش درهم فرو ریخته و پایان یافته بود . در جهان با انحناء منفی نیز كهكشانها تشكیل نمیشدند و گیتی تقریبا عاری از ماده میبود . تختبودن جهان ارتباط مستقیم با چگالی آن دارد . اگر چگالی بحرانی را حد فاصل چگالی جهان بسته با انحناء مثبت و چگالی جهان باز با انحناء منفی در نظر بگیریم، این مقدار در حال حاضر بین «۱/۰» تا «۳/۰» و بسیار نزدیك به مقدار بحرانی یعنی «۱» است; (۳۵) حال آن كه میتوانست مقادیری چون یك میلیونیم مقدار بحرانی و یا ده میلیون برابر آن باشد . محاسبات نشان میدهد كه با توجه به چگالی فعلی جهان، مقدار آن در جهان اولیه بسیار نزدیك به چگالی بحرانی و اختلاف آنها چیزی در حدود یك قسمت در ۱۰۵۹ بوده است! (۳۶) این تفاوت بسیار اندك باعثشده است كه عالم، هم در آغاز و هم در حال حاضر بسیار تخت و با انحناء اندك باشد . بنابر نظریههای متداول در فیزیك، بخصوص نظریه نسبیت عام، تختبودن فضا چیزی است فوقالعاده نامحتمل و طبیعیتر آن است كه جهان، فضائی منحنی و پر از پیچ و تاب داشته باشد . یك پاسخ كه عمدتا فلسفی است تا فیزیكی، یكنواختی و تختبودن جهان را ناشی از تنظیم دقیق اولیه میداند .چنین دقتی كه در بسیاری دیگر از مختصات فیزیكی جهان چون ابعاد ذرات اتمی و اسپین آنها، مقدار جرم جهان و بخصوص نیروهای بنیادین طبیعت نیز مشاهده میشود، (۳۷) حاكی است كه به عنوان مثال، اگر یك ثانیه پس از انفجار بزرگ سرعت انبساط تنها یكصد هزار میلیون میلیونیم كمتر بود، جهان پیش از رسیدن به اندازه كنونی از هم میپاشید . (۳۸) پاسخ فلسفی دیگر با تكیه بر تصادف، وجود چنین خصوصیاتی را ناشی از اتفاق صرف میداند . اما آیا میتوان صرفا از روی تصادف چنین جهان همواره یكنواخت و دقیقا تنظیم شده داشت؟ پنرز محاسبه كرده است احتمال ظهور جهانی چون جهان ما كه موجودات هوشمندی در آن زندگی كنند، ۱۲۳ ۱۰ ۱۰)/۱است! (۳۹) تلاش برای توجیه تنظیم دقیق ثوابتبنیادین طبیعتبر مبنای قوانین فیزیكی، براندون كارتر را بر آن داشت در سال ۱۹۷۴ اصل آنتروپیك (انسان محوری) - Anthropic Principle را به دو صورت قوی و ضعیف تدوین نماید . (۴۰) بر مبنای اصل آنتروپیك ضعیف، موجودات هوشمند صرفا در مناطقی یافت میشوند كه عوامل فیزیكی هم وجود و هم مدت زمان لازم جهت ایجاد آنها را امكانپذیر سازند . (۴۱) بر این مبنا، در جهان نامتناهی از زمان و مكان، شرایط لازم برای حیات و تكامل تنها در مناطق محدود و مشخص زمانی و مكانی عالم وجود دارد; به طوری كه موقعیتخاص ما در جهان تا حد سازگاری با هستیمان به عنوان مشاهدهگر در جهان هستی، از سایر موجودات تمایز یافته است . اصل آنتروپیك قوی بر آن است كه جهان «باید» واجد آن خواصی باشد كه اجازه دهد در مرحلهای از تاریخ آن، حیات بروز و ظهور یابد . (۴۲)یعنی در میان عوالم بیشمار ممكن صرفا در معدودی از آنها كه شرایط یكسانی با جهان ما از نظر سن جهان، ثوابتبنیادین طبیعت و . . . دارند، پیدایش و توسعه حیات امكانپذیر است . اصل آنتروپیك در بیان ضعیف در سال ۱۹۸۱ دستمایه آلن گوث شد تا جهتحل مشكلات نظریه متعارف انفجار بزرگ، مدلی موسوم به جهان تورمی را پیشنهاد كند . (۴۳) در این مدل، بر خلاف نظریه متعارف انفجار بزرگ، در مدت بسیار كوتاهی شتاب انبساط، افزایشیابنده میشود . بنا به ادعای گوث، تورم زمانی رخ داده كه جهان در حالی كه هنوز آتشگویی سوزان بود، دستخوش تغییر و تحولی بنیادین چون تغییر فاز شده است . در این نظریه، جهان ابتدا در حالت تقارن یك خلاء كاذب) (False Vacuum قرار داشت . اصطلاح خلاء كاذب كه توسط سیدنی كلمن ابداع شده است، (۴۴) به معنای حالت كمترین انرژی ممكن قابل دسترس برای نیروی ابرضعیف است، و در تقابل با خلاء واقعی، حالتی است كه فضا به راستی خالی نیست، بلكه مملو از كف جوشانی از جفت ذرات مجازی (الكترون - پوزیترون، پروتون - آنتیپروتون) است كه میتوانند از افتوخیز كوانتومی، با سرپیچی از قوانین بقاء انرژی در مدت زمان بسیار كوتاه و در مقیاس بسیار خرد، ایجاد و در برخی شرایط چون پدیده «تولید زوج» به جفتهای واقعی تبدیل شوند . (۴۵) در واقع تفاوت خلاء كاذب با خلاء واقعی در انرژی نهانی بسیار زیادی است كه خلاء كاذب دربردارد . در تغییر فاز مدل تورمی، جهان از وضعیت انرژی زیاد تقارن خلاء كاذب كه در آن نیروهای قوی هستهای، ضعیف هستهای و الكترومغناطیس به صورت وحدت یافته (GUT) بودند، به حالت انرژی پایین و تقارن شكسته یك خلاء واقعی انتقال یافت و طی این انتقال، خلاء كاذب، انرژی نهانی بسیار زیاد خود را آزاد كرد . سرعت انبساط در فاز انتقالی به حدی بود كه ذرات مجازی به سرعت از جفت ضد ذرات خود، جدا و به دلیل محرومیت از برخورد با ضد ذرات به ذرات حقیقی تبدیل شدند . بنابراین، گوئی در طول تورم، كل جرم و انرژی جهان از خلاء فضا بیرون جهید . انرژی نهانی آزاد شده در این دوره نیروی دافعه حاصل از ثابت كیهانشناختی را كه امروزه تقریبا صفر در نظر گرفته میشود، به مقدار تقریبی ۱۰۱۲۰ برابر آنچه اینشتین فرض كرده بود، رساند، (۴۶) و همین نیروی دافعه، فضا را در تمام جهات با چنان شتاب فزایندهای منبسط كرد كه ابعاد آن در ۳۵- ۱۰ تا ۳۳- ۱۰ ثانیه پس از انفجار بزرگ با مرتبهای از حدود ۱۰۵۰ برابر بزرگتر شد . (۴۷) مشكل اساسی مدل گوث این است كه تورم چنان سریع و از طریق فرایند هسته حبابی چنان كوچك رخ میدهد كه قادر یستحباب به آن بزرگی تولید كند كه با جهان قابل مشاهده كنونی همانند باشد . (۴۸) از طرف دیگر، در چنین مدلی حبابهای تشكیل شده به یكدیگر برخورد میكنند و دیری نمیگذرد كه حالت درون حباب (حالت انفجار بزرگ) سرتاسر فضا را در بر میگیرد . اما اگر جهان كنونی حاصل آن همه برخوردهای قهرآمیز حبابهای اولیه باشد، باید از آنچه مشاهده میشود بسیار ناهمگنتر باشد . بعلاوه، حتی اگر حبابها با سرعت نور هم منبسط شوند، باز سرعت گسترش جهان چنان زیاد است كه مجال كافی برای پیوستن حبابها به یكدیگر نمیدهد و آنها در واقع از هم دور میشوند . در نتیجه، گیتی حالتی بسیار آشوبناك و غیر یكنواختخواهد داشت و با جهان كنونی مشابه نخواهد بود . (۴۹) و دو فیزیكدان دیگر به نامهای آندرآس آلبرخت و پاول اشتاینهارت (۵۱) مستقل از هم پیشنهاد كردند كه اگر شكست تقارن به تدریج و تغییر حالتبه كندی انجام شود، حالت متورم به قدر كافی دوام خواهد داشت و برخوردهای مزاحم و چندگانه حبابها صورت نخواهد پذیرفت و تنها یك حباب بزرگ از حالت انفجار بزرگ در داخل حالت متورم به جا خواهد ماند . در این مدل نیز جهان ابتدا در خلاء كاذب قرارداد و تورم طی فازی اتفاق میافتد كه در پی آن، منطقهای چون جهان قابل مشاهده ما، رشد و از خلاء كاذب به سمتخلاء واقعی طی طریق میكند . چنین مدلی مشهور به «مدل تورمی نوین» ، با نظریه وحدت یافته بزرگ، (GUT) همخوانی دارد . به دلیل اشكالات این مدل از جمله پیشبینی تغییرات بسیار بیشتر در درجه حرارت اشعه زمینه كیهانی نسبتبه مقدار مشاهده شده و نیاز به تنظیم دقیق برخی ثوابت اولیه جهت جلوگیری از افتوخیزهای اضافی خلاء كوانتومی، آندره لینده در سال ۱۹۸۳ مدل بهتری به نام «مدل تورمی آشوبناك» ارائه كرد . (۵۲) در این مدل، فرض میشود جهان از یك حالت اتفاقی و آشوبناك شروع شده است . توزیع دما و ماده غیر یكنواختبوده است و حبابهای فراوانی در فضا - زمان وجود داشتهاند كه به وسیله افتوخیزهای كوانتومی ایجاد و تكثیر شدهاند و به دلیل سرعت كم تشكیل آنها، تصادم بین آنها نادر بوده است . به جای فاز انتقالی، میدانی با اسپین صفر وجود داشته است كه به خاطر تغییرات كوانتومی در برخی مناطق جهان آغازین، مقادیر بسیار بزرگی را به خود گرفته است . انرژی میدان در آن مناطق دارای تاثیر گرانشی دفع كننده بوده و لذا باعث گسترش آن به شكل تورمی شده است . همزمان با گسترش این مناطق، انرژی میدان در آنها كاهش یافته تا آن كه گسترش تورمی تبدیل به انبساطی همانند مدل انفجار بزرگ شده است . در این جهان آشوبناك هر حباب میتواند نیروها و اجزاء تشكیل دهنده مختص به خود را داشته باشد و هر كدام از حبابها كه شرایط موردنظر را ارضاء نماید، میتواند با سرعتخاص خود در زمانی كمتر از ۳۰- ۱۰ ثانیه متورم شود . نتیجه چنین شرایطی، حبابهایی - برخی كوچك، برخی بزرگ - خواهد بود كه تقریبا تمام گستره ممكن را در برمیگیرند . یكی از این حبابها به جهان ما منجر شده است كه به مقدار حداقل ده میلیارد سال نوری گسترش یافته و در آن، شرایط مورد نیاز جهت تحول سیارات و ایجاد موادی سنگینتر از هلیوم و مولكولهای بیوشیمی جهت ظهور حیات فراهم شده است . در این مدل، خارج از چنین مناطقی آشوب همچنان باقی میماند . بعلاوه، آشوب به تدریج درون مناطقی كه متورم شدهاند نیز راه مییابد، اما این راهیابی در چنان مقیاس زمانی انجام میشود كه قدر بزرگی آن به مراتب از سن كنونی جهان بیشتر است . را عرضه كرد . (۵۳) ایده اساسی این مدل، ناهمگنی جهان در كل است كه در هر زمان، مناطقی از آن وارد فاز تورمی میشوند . تورمهادارای توالی زمانی ابدی هستند; به این ترتیب كه درون هر حباب شرایطی میتواند حاكم شود كه حبابهای بیشماری از آن متولد شوند و این تولید و تولد بطور ابدی ادامه یابد . در واقع، جهان را میتوان به صورت فرایند شعبهسازی مداومی تصویر كرد كه در آن، جهانهای خرد بیشماری متورم میشوند تا درون یك جهان بزرگ آشوبناك، مناطق دیگری را مجددا بازتولید كنند . از طرف دیگر، دلیلی وجود ندارد كه اولین دور تورم كه ما با آن مواجه شدهایم، در جهان خارج نیز واقعا نخستین تورم باشد . لذا این فرایند میتوانسته در گذشته نیز به صورت ازلی وجود داشته باشد .در این نظریه، لینده این امكان را محتمل میداند كه تكینگیها پدیدههایی كم و بیش محلی و موضعی باشند و از این رو به وجود یك آغاز مطلق برای كل جهان دلالت نداشته باشند . (۵۴) بدین ترتیب، تصویری كه نظریه تورم ابدی از جهان ترسیم میكند، در مقیاس خرد برای هر جهان شبیه تصویر نظریه مهبانگ است، اما در كل، با نظریه حالت پایدار مشابه است . تداوم تولید و تولد چنین جهانهای خردی، با تعبیری شاعرانه مدل جهان فونیكس (جهان ققنوسوار) نامیده میشود . (۵۵) مدلهای تورمی توانستند با موفقیتبرخی معضلات كیهانشناسی انفجار بزرگ را حل كنند . برای حل معضل افق، در این مدلها فرض میشود، مناطق مختلف فضای یك حباب با ابعاد ct كه در آن، t زمان عمر حباب و c سرعت نور است، ابتدا در افق همدیگر بودهاند و نور وقت كافی داشته است كه در مدت زمان ۳۵- ۱۰ ثانیه كل حباب به اندازه ۲۵- ۱۰ سانتیمتر را در نوردد . لذا، ابتدا تمام مناطق در ارتباط علی با یكدیگر بودهاند . سپس همین كه تورم، حباب را به مقدار عظیمی منبسط نمود، یكسانی كمیتهای فیزیكی طی ۳۴- ۱۰ ثانیه نخستین تثبیتشد، (۵۶) به طوری كه در انتهای تورم نیز تمام مناطق جهان كنونی، در افق همدیگر بودهاند; هرچند در حال حاضر از افق همدیگر خارجند . این همافقی اولیه باعثشده است قسمتهای گوناگون جهان ما چنین یكسان به نظر برسند . تورم عظیم حبابها در مدلهای تورمی معضل تختبودن جهان را نیز حل كرد . در این مدلها، علاوه بر این كه محاسبات دال بر نزدیكی چگالی جهان به چگالی بحرانی است، فرض میشود همچون سطح بادكنكی كه بر اثر باد شدن صاف و مسطح میشود، انحناء گیتی نیز بر اثر تورم، اندك و سطح آن تختشده است . علاوه بر این موارد، این نظریه توضیح رضایتبخشی ارائه میكند كه چرا بر خلاف یكقطبیهای الكتریكی، در جهان امروزین تكقطبیهای مغناطیسی، علی رغم این كه نظریههایی مثل GUT وجود آنها را پیشبینی میكنند و امكانپذیر میدانند، (۵۷) وجود ندارند . در كنار موفقیتها و تطابق بهتر با مشاهدات و رصدهای انجام شده، مدلهای تورمی مشكلاتی نیز دارند كه در این جا به اهم آنها اشاره میشود . اولین اشكال نظریه آن است كه مقدار چگالی متوسط جهان را تقریبا برابر با چگالی بحرانی پیشبینی میكند، حال آن كه بیشترین مقادیر به دست آمده برای چگالی فعلی جهان بین ۱/۰ تا حداكثر ۳/۰ چگالی بحرانی است . (۵۸) مشكل دیگر نظریه تورمی پیشبینی عمر جهان در حدود ۸ میلیارد سال است كه تقریبا «نصف عمر بعضی از قدیمیترین مجموعههای كهكشانی شناخته شده است . (۵۹) بر خلاف جان دی . بارو كه معتقد است جهان تورمی میتواند از حالت كاملا نامنظم با انتروپی زیاد، شروع و به دوره كاملا منظمی برای مشاهدهگرانی چون ما منجر شود (هرچند اعتراف میكند كه این امر آزمونناپذیر است). (۶۰) «راجر پنرز» اشكال دیگر نظریه تورمی را در این میداند كه عاجز از تبیین یكنواختی جهان است . به گفته او اگر شرایط اولیه جهان به گونهای اتفاقی انتخاب شده باشد، گیتی مخلوط درهمبرهم نامتناسبی میشود كه اگر با ضریب بسیار بالای مورد ادعای نظریه تورم منبسط شده باشد، همچنان آشفته باقی خواهد ماند و هر چه انبساط بیشتر شود، این وضعیتبد و بدتر خواهد شد . لذا، این نظریه توضیح نمیدهد چرا جهان چنین یكنواخت است . (۶۱) ایراد بعدی این نظریه عدم پیشبینی كمیتهای قابل آزمون است . اگر تورمی در جهان اولیه رخ داده باشد، جزئیات دامنه و طیف افتوخیزهای كوانتومی آن در ساختار تشعشع زمینه ریزموجی، آن هم نه فقط در یك اندازه خاص بلكه در تمام اندازهها، باید باقی مانده باشد . دادههای ماهواره COBE توافق خوبی با این پیشبینی در مقیاسهای بزرگ دارد، اما آزمون آن در مقیاسهای كوچك هنوز دور از دسترس ما است . (۶۲) بعلاوه، این مدلها دلیلی ارائه نمیدهند كه چرا آرایش آغازین به گونهای نبود كه بتواند چیزی بسیار متفاوت با آنچه میبینیم، به وجود آورد . جان دی . بارو یكی از عوامل ضروری برای ایجاد جهان تورمی را نقض یكی از شروط لازم، یعنی شرط انرژی، در قضیه تكینگی هاوكینگ - پنرز میداند . (۶۳) لذا معتقد است قضیه تكینگی در مورد جهان تورمی صدق نمیكند و به همین دلیل درباره آغاز جهان تورمی هیچ نظر قطعی نمیتوان داد . به عبارت دیگر، برخی از جهانهای تورمی با تكینگی و برخی بدون آن آغاز میشوند و راهی وجود ندارد تا بفهمیم چه مدت زمانی قبل از تشكیل حباب جهان ما سپری شده است . بر خلاف او، استیون هاوكینگ بر این باور است كه مدل تورمی همچون مدل متعارف انفجار بزرگ گریزی از فرض تكینگی ندارد، (۶۴) و آلكساندر ویلنكین نشان داده است مدلهای تورمی بدون فرض وجود آغاز، غیر محتمل هستند . (۶۵) در نهایتبه نظر میرسد مدل تورمی به دلیل انتخاب دلبخواهانه برخی پارامترهای خاص و در غیاب هرگونه پشتیبانی قدرتمند تجربی، هنوز راه درازی در پیش دارد تا بتواند به نظریهای جامع و كامل و مدلی برای آزمون نظریههایی چون GUT تبدیل شود، نقیصهای كه خود گوث نیز به آن معترف است . (۶۶)
پیامدهای فلسفی نظریه مهبانگ
پس از آن كه فریدمن معادلات نسبیت عام را حل كرد، شرایط غریب تكینگی در زمان t = ۰ او را تحت تاثیر قرار داد، به گونهای كه آن را «وضعیتخلق عالم» نامگذاری كرد . این نامگذاری مشكلات عدیده ایدئولوژیكی را برای او، كه در روسیه كمونیست زندگی میكرد، پیش آورد، به طوری كه مجبور شد اعلام كند این نامگذاری صرفا نوعی مزاح و بذلهگویی بوده است . این كه جهان آغازی داشته باشد، مسائل و مشكلاتی را اعم از فیزیكی و متافیزیكی برای دانشمندان مطرح ساخت . اصول مقبول روششناختی علوم تجربی این است كه علت هر حادثه را در حادثه ماقبل آن جستجو كنند (ولو به شكل آماری مثل مكانیك كوانتوم .) از این رو، پس از طرح و قبول تكینگی و نقطه آغاز برای عالم، این سؤال پیش آمد كه قبل از نقطه t = ۰ چه بوده است؟ آیا هیچ چیز نبوده و یا این كه جهانی دیگر به شكلی متفاوت همچون جهانهای نوسانی و یا نقطه بیبعدی از تشعشع خالص با چگالی بینهایت وجود داشته است؟ به نظر میرسد كه t = ۰ و قبل از آن برای فیزیك و فیزیكدانان غیر قابل دسترس و نشاندهنده حدی است كه در آن قوانین و تبیینهای فیزیكی از كار میافتند; این نقطه، حد علوم بشری است . به گفته ادموند ویتاكر: «تكینگی حد نهایی علم فیزیك است، دورترین چشمانداز جهان مادی كه میتوانیم با استفاده از دانش طبیعی خودمان به آن دستیابیم .» (۶۷) متكلم لوتری، تد پیترز نیز در موضعی مشابه چنین میگوید: «حادثهای كه در آن فضا و زمان خلق شدند . اینك، این نقطه پایانی برای خط تحقیقات علمی است . چرا كه اخترفیزیكدانان در چارچوب قوانین پذیرفته شده خودشان نمیتوانند درباره تكینگی نظریهپردازی كنند، چه رسد به آنچه كه قبل از آن بوده است .» (۶۸) چنین رویكردی همراه با نتایج آن از همان ابتدا مخالفتشدید عدهای را برانگیخت و متقابلا به مذاق برخی دینداران و الهیون خوش آمد . پاپ پیوس دوازدهم در خطابه خود خطاب به آكادمی پاپی علوم در سال ۱۹۵۱، ضمن تمجید و تحسین كیهانشناسان به خاطر یافتن شواهد و نظریههای اخترفیزیكی كه منطبق با نظریههای كلامی در مورد خلقت الهی است، چنین اظهار كرد كه: «بنابراین با استحكام و عینیتی كه مشخصه براهین فیزیكی است، حدوث عالم و همچنین وجود دورهای كه در آن عالم از میان دستان خداوند صادر شده، اینك به تایید رسیده است . بنابراین خداوند وجود دارد!» (۶۹) فیلسوف انگلیسی، ویلیام كریگ كه از جمله افرادی است كه تلاش میكند بااستفاده از نظریه انفجار بزرگ وجود خالق را ثابت كند، از خلق ماده، انرژی، فضا و زمان در انفجار بزرگ، نتیجه میگیرد كه چنین مدلی به نحو حیرتآوری دیدگاه كتاب مقدس مبنی بر خلق از عدم را تایید میكند; چرا كه عدم صرفا عدم میزاید، و اگر علتی مافوق جهان فرض نكنیم، وجود خود جهان نیز منتفی خواهد شد . از طرف دیگر، هیچ علت فیزیكی قبل از تكینگی وجود نداشته تا موجد چنین جهانی باشد . بنابراین، علت عالم باید برتر از فضا - زمان و مستقل از عالم، و به نحو مافوق تصوری قادر و حكیم باشد . بعلاوه، به نظر كریگ این علتباید موجودی شخص گونه باشد كه اراده آزاد دارد . یك علتشیء گونه مجبور فراتر از زمان، یا همواره و از ازل تا ابد باید مؤثر در وجود و علت آن باشد (بدون این كه از خود اختیاری داشته باشد)، و یا این كه هیچ گاه معلول او تحقق نخواهد یافت، و این با فرض آغاز زمانی عالم ناسازگار است . عالم زمانمند وقتی میتواند از یك علت فراتر از زمان به وجود آید كه آن علت نخستین موجودی شخص گونه بوده و بتواند با اراده خود موجودی زمانی ایجاد كند، بدون این كه در ذات خودش تغییر و تحولی ایجاد شود . این خالق و علتشخصگونه، موجودی است كه در مدت زمان محدودی در گذشته، با اراده و خواست آزاد خودش عالم را ایجاد كرده است . به گفته توماس آكویناس، این همان چیزی است كه همگان آن را خداوند مینامند . (۷۰) از طرف دیگر، برخی از فیزیكدانان برای گریز از چنین نتایجی به مدلهایی چون حالت پایدار و جهان نوسانی روی آورده و علی رغم شواهد ضعیف و یا مخالف، با چنان شدتی به حمایت از آن مدلها پرداختهاند كه به گفته كریستوفر آیشام، (C. Isham) : «شاید بهترین دلیل بر له این نظریه كه انفجار بزرگ پشتیبان و تقویتكننده خداگرایی است، ناراحتی و تشویش فیزیكدانان ملحد از اقبال مشتاقانهای است كه به این تئوری ابراز میشود . چنین تشویشی درمواردی باعثشده است كه آنها ایدههای علمی دیگری ابداع كنند، ایدههایی چون نظریه خلق مدام (حالت پایدار) و یا جهان نوسانی; كه با چنان اصراری مطرح و اعلام شد كه از ارزش ذاتی خود آن نظریهها فراتر میرفت، و آدمی را به تردید میافكند كه نیروی روانی و اعتقادی كه در پس چنین كاری خوابیده است، عمیقتر و بیشتر از صرف انگیزه علمی یك نظریهپرداز برای حفظ نظریهاش میباشد .» (۷۱)باندی خود اعتراف میكند كه مشكل آنها با سایر تئوریها (یعنی نظریه انفجار بزرگ) این بوده كه آنها خلقت را كه امری بود مربوط و متعلق به حوزه متافیزیك، وارد فیزیك میكردند . (۷۲) هویل در مقالهای نوشت كه حس زیباییشناسی او خلقتیكباره عالم در گذشتهای دور را برنمیتابد، (۷۳) و بعدها اعلام كرد كه نگرش كتاب مقدس به خلقت، یاس ابدی را برای آدمی به همراه میآورد . (۷۴) از نظر آنان، آغاز جهان، آغازی مطلق است كه قبل از آن نه فضا، نه زمان، نه ماده، نه انرژی و نه هیچ حالتشناخته شده یا ناشناخته دیگری وجود نداشته است . بنابراین، آغاز زمانی عالم به معنای خلق عالم از عدم است. خلق از عدم وضعیتی نیست كه مورد پسند فیزیكدانان باشد . از این رو، به مدلهای جایگزینی چون مدل جهان نوسانی و یا نظریههای مبتنی بر افتوخیز خلاء كوانتومی روی آوردهاند كه پرداختن به آنها مقاله مستقلی میطلبد . در انتهای مقاله این مساله را بررسی میكنیم كه تصویر كیهانشناسی نوین از آغاز جهان، با مقبولات فلسفی و كلامی سازگار استیا خیر .آیا عالم یك واحد حقیقی است؟
آیا میتوان این عالم به ظاهر متكثر را به صورت موجودی واحد و شخصی در نظر گرفتیا نه؟ پاسخ ما این است كه علیرغم این كثرت ظاهری، دلایلی وجود دارد كه حاكی از وحدت واقعی و حقیقی عالم است:دلیل اول این كه اجسام در عین تباین، در اتصال و ارتباط با یكدیگرند و این متصل یكپارچه را میتوان به عنوان مجموعهای واحد در نظر گرفت . (۷۵) دلیل دوم بر وحدت عالم، هماهنگی بین اجزاء و نظام غائی آن است . بررسی اجزای مختلف عالم نشان میدهد كه این اجزاء به نحو غیر منتظرهای با یكدیگر نوعی هماهنگی و انطباق دارند و در مجموع هدف یا هدفهایی مشخص را تامین میكنند . یكسانی قوانین حاكم بر عالم، تنظیم ثوابتبنیادی عالم به طرزی خارقالعاده دقیق و یكسان، و شروع جهان از تكینگی نخستین نشانههایی دیگر از وحدت عمیق و باطنی عالم است . از طرف دیگر، این كه در نسبیت عام، جهان به مثابه موجودی كروی شكل، متناهی و در عین حال بیكرانه در نظر گرفته میشود، حاكی است كه عالم را میتوان به صورت مجموعهای بسته و واحد در نظر گرفت .
حدوث و قدم عالم به مثابه یك كل
پس از فرض عالم به مثابه یك كل واحد، این سؤال پیش میآید كه آیا عالم حادث استیا قدیم؟ در مورد اجزاء عالم كمتر كسی تردید میكند كه تك تك اجزاء عالم حداقل از نظر زمانی، حادث و مسبوق به عدم زمانی باشند . اما آیا در مورد كل عالم نیز میتوان چنین چیزی گفت؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است ابتدا تعریفی از حدوث و قدم و انواع آن داشته باشیم .
كلیترین تعریف حدوث و قدم، مسبوقیت و عدم مسبوقیتبه غیر است . بنابراین، حدوث زمانی یعنی مسبوقیت وجود شیء به عدم زمانی، و قدم زمانی یعنی عدم مسبوقیت وجود شیء به عدم زمانی . اما اگر وجود شیء مسبوق به وجود علت دیگر باشد، آن را حادث علی یا ذاتی و اگر مسبوق به علت دیگر نباشد، قدیم ذاتی مینامند . حكماء مسلمان غیر از این دو حدوث، اقسام دیگری نیز برای آن فرض كردهاند كه مهمترین آنها عبارتند از: حدوث دهری كه میرداماد آن را مطرح كرده است، حدوث اسمی كه حاج ملاهادی سبزواری آن راابداع كرده و حدوث تجددی كه از دستاوردهای حكمت متعالیه ملاصدرا است.متكلمین لازمه مخلوق بودن عالم را، حدوث زمانی آن میدانستند و برای اثبات آن ادله متعددی ذكر كردهاند كه همگی از سوی حكما و فلاسفه مورد مناقشه و رد و ابطال قرار گرفته است . (۷۶) از نظر فلاسفه، حدوث زمانی عالم، به معنای مسبوقیت آن به عدم زمانی، باطل است چرا كه به معنای وجود زمانی است كه در آن، عالم نبوده است و این قول از دو جهت اشكال دارد: اول این كه زمان را موجودی مستقل از عالم ماده و مقدم بر آن فرض میكند كه به اعتقاد قاطبه حكما باطل است (و فیزیك مدرن نیز همین عقیده را پذیرفته است) ; و ثانیا «اعتقاد به وجود زمانی مقدم بر عالم، خود نقض غرض متكلمین از حدوث زمانی است، چرا كه به دنبال خود قدم زمانی خود زمان را به همراه میآورد; و بنا به عقیده متكلمین هر چه كه قدیم زمانی باشد، واجبالوجود است; در نتیجه زمان نیز واجبالوجود خواهد شد.اما باید دانست كه اصولا هم ادعای متكلمین و هم اشكال فلاسفه بیاساس است . توضیح این كه حادث و قدیم زمانی در مورد موجودی صادق است كه در ظرف زمان واقع شده باشد . اما موجودی كه خارج از ظرف زمان است نه حادث زمانی است و نه قدیم زمانی . مجردات و موجودات غیر مادی و همچنین كل جهان كه شامل همه اشیاء، زمانها و مكانهاست، از این قبیل و خارج از ظرف زمانند . زمان بعدی از جهان و مقدار حركت آن است، لذا پرسش از این كه جهان، كی آفریده شده و آیا حادث زمانی استیا قدیم زمانی، اساسا بیمعنای است; همان گونه كه سؤال از این كه عالم در كجا واقع شده، نامفهوم و بیمعنای است . اما، غزالی شق دیگری را برای فرض حدوث زمانی عالم تصویر كرده است كه به نظر میرسد اشكالات فوق دامن آن را نمیگیرند .
تصویر غزالی از حدوث زمانی عالم
امام محمد غزالی در كتاب «تهافت الفلاسفه» در مبحثحدوث و قدم، مغالطه فلاسفه را در این میداند كه ابتدا حدوث زمانی را به مسبوقیت وجود شیء بر عدم زمانی تعریف میكنند، و آنگاه نتیجه میگیرند كه بر مبنای این تعریف، از حدوث شیء، قدمش و از قدم آن، حدوثش لازم میآید . به نظر غزالی، این نقض بر آن تعریف وارد است، اما حدوث زمانی عالم را میتوان به گونهای دیگر نیز تصویر كرد.وی این سؤال را مطرح میكند كه آیا هر چه در زمان به عقب برگردیم، به نقطهای به عنوان مبدا میرسیم یا خیر و همین طور اگر در مسیر رو به جلو هر چه جلوتر رویم به انتهایی میرسیم یا نه؟ غزالی پاسخ میدهد كه مقصود از حدوث زمانی عالم این است كه زمان ابتدا و انتها دارد و عالم همان گونه كه از نظر مكانی متناهی است، از نظر زمانی نیز متناهی و محصور است . به بیان خود او در «تهافت الفلاسفه»: «. . . و چون گفته میشود بالای سطح عالم فوقی نیست و بعدی بعیدتر از آن نیست، وهم از قبول آن وحشتزده میگردد، تا آن حد كه چون گفته شود: پیش از وجود عالم پیشی نبود كه وجود محقق باشد، وهم از پذیرفتن آن میگریزد .. اكنون ثابت گشت كه خلاء و ملاء (در وراء این عالم)، نامفهوم است، و روشن گشت كه در وراء این عالم خلاء و ملاء وجود ندارد، اگر چه وهم از پذیرفتن آن سرباز زند . . . پس اگر اثبات «فوقی» كه آن را فوق نیست جایز باشد، اثبات «قبلی» هم كه پیش از آن «قبلی» محقق نبوده جایز است .» (۷۷) بنابراین، غزالی حدوث زمانی به معنای مسبوقیت وجود شیء بر عدم زمانی را درباره كل عالم صادق نمیداند; بلكه در برابر این سؤال كه آیا عالم متناهی زمانی استیا نامتناهی زمانی، پاسخ میدهد همانگونه كه مكان متناهی است و سؤال از ماوراء آن لغو است، زمان نیز متناهی است و سؤال از قبل و بعد آن بیمعنا است . شهید مطهری كه به ملاصدرا اعتراض میكند كه رد وی بر متكلمین در مورد حدوث زمانی شامل قول غزالی نمیشود، (۷۸) در جای دیگر اشكالی را كه صدرالمتالهین در متن اسفار به صورت «ان قیل» مطرح كرده به غزالی نسبت میدهد; سپس در شرح و بسط پاسخ ملاصدرا تلاش میكند نشان دهد قیاسی كه غزالی بین مكان و زمان انجام داده، قیاس معالفارق است، (۷۹) چرا كه تقدم و تاخر اجزاء زمان ذاتی و اجزاء مكان اعتباری است; بنابراین از تناهی مكان نمیتوان تناهی زمان رانتیجه گرفت . ما ضمن احترام به مقام شامخ آن استاد شهید، متذكر میشویم كه این پاسخ نمیتواند ابطال قول غزالی باشد، چرا كه قصد غزالی استنتاج تناهی مكان از تناهی زمان نیست، بلكه به نوعی تمثیل منطقی تمسك میجوید تا اولا استبعاد قول به حدوث زمانی را از بین ببرد، و ثانیا نشان دهد كه حدوث زمانی را میتوان به گونه دیگری چنان تقریر كرد كه اشكال فلاسفه بر آن وارد نباشد; وگرنه خود غزالی به تفاوت بین ماهیت زمان و مكان واقف است و در ادامه همان متنی كه از او نقل كردیم، درباره همان نقض چنین میگوید: «و اگر گویند این موازنه نادرست است، زیرا عالم فوق وتحت ندارد چون كروی است . . . و بنابراین فوق و تحت نسبتهایی محض هستند در مقایسه با تو، كه در آن اجزاء عالم و سطوح آن اختلاف نمییابد، و اما عدم متقدم بر عالم، و نهایت نخستین برای وجود آن ذاتی است و تصور نمیتوان كرد كه (این مفاهیم)، تبدیل یافته، چیز دیگری بشوند . . . پس در این صورت ما را ممكن ستبگوئیم كه عالم را فوق و تحت نیست، و حال آن كه شما راممكن نیستبگویید برای وجود عالم قبل و بعد نیست . . .» (۸۰) سپس خود پاسخ میدهد كه: «گوئیم . . . آیا در خارج عالم چیزی به نام ملاء یا خلاء وجود دارد؟ خواهند گفت وراء عالم نه خلاء است و نه ملاء، و اگر از خارج سطح برین آن را اراده كنید، خارجی دارد، و اگر جز آن اراده كردید خارجی ندارد . در مورد ما هم نیز چنین است كه اگر به ما بگویند آیا وجود عالم را «قبل» هست؟ گوئیم اگر با این عبارت آن خواهید كه آیا وجود عالم را بدایتی هست؟ یعنی طرفی كه از آنجا آغاز شده، آری آن را بدایتی هست . . . و اگر به قبل، چیزی دیگری خواستید، آن را قبلی نیست . . .» (۸۱) انصاف این است كه این غزالی نیست كه باید ثابت كند عالم از نظر زمانی متناهی است (با توجه به این كه نقضهای فلاسفه به تعریف وی وارد نیست)، بلكه این حكما و فلاسفه هستند كه باید ثابت كنند جهان قدیم زمانی است . اگر زمان مقدار حركتباشد، جهان در صورتی قدیم زمانی خواهد بود كه حركتی یافتشود كه قدیم زمانی باشد . فلاسفه بنا به هیئت قدیم حركت فلك را چنین چیزی میدانستند، اما سوای این راه باطل، دلیل دیگری برای اثبات ازلی بودن زمانی عالم از طرف فلاسفه عرضه نشده است . مضافا این كه برخی از حكما از طریق دیگر، یعنی متناهی بودن قوای عالم ماده، بر این باورند كه عالم باید از نظر زمان و مكان متناهی باشد . این طریق، كه به بحث آنتروپی در فیزیك و لزوم افزایش متناهی آن در طول زمان جهت پرهیز از مرگ حرارتی جهان، بسیار شبیه است، مؤید این است كه عالم ازلی نبوده و از نظر زمانی متناهی است . قول غزالی حاوی نكات جالبی است كه در این جا به برخی از آنها اشاره میكنیم . اول این كه غزالی همرای با فلاسفه مكان را متناهی و در عین حال بیكرانه میداند . این كه تقدم و تاخر نقاط مختلف مكان اعتباری است و همه آنها در یك رتبه قرار دارند، در واقع بیان فلسفی بیكرانه بودن مكان است كه در فیزیك مدرن و پس از ظهور نسبیت عام و تعمیم آن به كیهانشناسی، مقبول فیزیكدانان واقع شده است . دومین نكته جالب در رای غزالی اعتقاد به تناهی زمان است . این عقیده كه خلاف رای حكماء مشاء و اشراق است، همسو با آن چیزی است كه نظریه انفجار بزرگ اعلام میكند و آن تعیین زمانی متناهی برای عالم مادی است . نكته دیگر این كه رای غزالی در مورد حدوث عالم با رای ملاصدرا قابل جمع است . بنابر اصل «حركت جوهری» تمام عالم ماده در عمیقترین لایهها در تغییر و تحول است و ماده و حركت مصداقا عین هم هستند . بنابراین، عالم دائما در حال حدوث زمانی و آفرینش است . این قسم حدوث، یعنی «حدوث تجددی» ، هم با تناهی زمانی عالم قابل جمع است و هم با عدم تناهی زمانی آن .
نتیجه:
طرح و قبول نظریه انفجار بزرگ و تناهی زمانی عالم در كیهانشناسی نوین، متكلمین را با این تصور كه یكی از مقدمات برهان نیازمندی جهان به علت، یعنی حدوث زمانی آن اینك ثابت و مسلم شده است، بر سر شوق آورد و در جهت مقابل، ملحدین را به تكاپو وا داشت تا نظریههای دیگری را، كه در این مقاله به برخی از آنها اشاره شد، به عنوان جایگزین آن مطرح كنند و یا به گونهای این نظریه را تعبیر نمایند كه كرانه زمانی عالم و در نتیجه به زعم آنان خداوند و متافیزیك از صفحه فیزیك حذف شوند! آنچه در اینجا و در پایان مقاله تذكار آن را ضروری میدانیم این است كه هرچند میتوان تصویری از حدوث زمانی عالم ارائه كرد كه هم با علم و هم آن گونه كه غزالی انجام داده است، با كلام و فلسفه در تلائم و سازگاری باشد، اما همان گونه كه فلاسفه به درستی خاطر نشان ساختهاند ملاك و مناط نیاز به علت نه صرف وجود و موجودیت است و نه حدوث زمانی، بلكه موجود از آن جهت كه ممكنالوجود است (اعم از امكان ذاتی یا فقری)، نیازمند علت است . بنابراین، جهان چه حادث زمانی باشد چه قدیم زمانی، متناهی زمانی باشد یا نامتناهی زمانی، زمان آن كرانمند باشد یا بیكرانه، نیاز به علت و تعلق به علت عین وجود و ذات آن است .
منابع در دفتر خبرگزاری موجود است.
منبع:فصلنامه نامه مفید، شماره ۲۵
نویسنده:میر سعید موسوی كریمی
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست