جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مجله ویستا
لیلةالقدر
سورهی قدر، با اشارهای به شب آغاز میشود، و با رسیدن به فجر و روشنایی فرجام مییابد. این ترتیب نمادین که در این سوره آمده، طیف گستردهای از وقایع انسانی را، به یاد میآورد. این وقایع میتواند مربوط به زندگی یک فرد باشد که چگونه خود را از تاریکیهای ذهنی و اندیشگی به آگاهی و روشنایی میرساند و به این گونه راه سامان یافتن خویش را پیدا میکند و تقدیر خود را در روشنایی رقم میزند. همچنین میتواند یادآور جامعهای ظلمت گرفته باشد که مردمانش با پیدا کردن «قدر»، یا شناخت واقعیت موجود و شناخت مناسبات پیچیده در روابط اجتماعی خود، میتوانند واقعیت موجود را به سوی وضعیتی بهتر و دلپذیرتر تغییر دهند.
شب با رؤیا نیز میتواند همراه باشد. رؤیاهایی به قامت آرزوهای ما برای پدید آوردن جهانی بهتر، جهانی بیگزند برای زندگی. واگر آدمی را رؤیای زندگی بهتر در سر نباشد چگونه میتواند گزندگی شولای ظلمتی را که در آن زندگی می کند دریابد؟ احتمالا از همین جا است که تاریکی و روشنایی، یا «لیل» و «فجر» در آغاز و فرجام این سوره معنا پیدا میکند.
بنا براین میتوان گفت که نزول قرآن در این شب، نمادی دیگر از گشودهشدن دریچهی رؤیاهای ما هم هست و مگر نه آنکه نزول همین قرآن برای محمد رسول، در خلوت رؤیاهای شبانه بوده است؟
اما شرط رسیدن و دریافتن آن است که چند صباحی روزهای آرام و بی کشمکش داشته باشیم تا شبهامان اسیر پس لرزههای روزانه نشود و شبهایی رها و آزاد باشد.
روزها که در کشاکش و درگیری با خود و دیگران باشیم، شب را نیز اگرچه درها فروبسته و تنها در بستر خویش خلوت گزیدهایم، باز هم انگار همهی آن کشاکشها و غوغای روز را به بستر خویش آورده و سپس به رؤیاهای شبانه بازشان میخوانیم. و به این گونه شبهامان و رؤیاهامان انگار باز هم از جنس همان غوغای روزهامان میشود.
روزهای ماه صیام انگار باید به روزهای آتش بس میمانست، آتش بس میان ما و طبیعت خودمان، میان ما و دیگرانی که مدام در حشر و نشری گزنده بودهایم. امساک و «صوم» تنها به نخوردن نیست. صوم عبارت بوده است از هر نوع خودداری در هر آنچه جسم و اندیشهی ما را در گیر کاری میکند که آن کار ما را از خود بیگانهمان میکند.
چند صباحی که این آتش بس دوام آورده باشد و جسم و ذهن از غوغای خواستنهای مدام و تکراری و درگیریهای گزنده اندکی آسوده باشد، آنگاه شبهای قدر نیز فرا میرسد و خلوتهای شبانه فرصتی میشود برای یافتن دریچهای که به سوی چشماندازی دیگر گشوده میشود. در آغاز سوره قدر نیز آمده است که:
«ما او را در شب قدر نازل کردیم»
این جمله ایهام جالبی دارد. پیشینیان بر این باور بودند که منظور از «او» قرآن است. یعنی که خداوند قرآن را در شب قدر نازل کرده است. این شاید درست باشد اما چه ربطی به ما میتواند داشته باشد؟ برای این تعبیر گمانهای دارم، همانگونه که محمد رسول با آن خلوتگزینیها و امساکها خود را آمادهی دریافتن وحی میکند، دیگرانی هم که خود را به آرامشی نسبی از آنگونه رسانیده باشند و شبهایی از جنس هوشیاری پاک و تاملی در خور فرجام انسان و جامعه برای خود فراهم کرده باشند، بسا که آن دریچهی دیگر بر آنان گشوده گردد، همان که به سوی نوعی آگاهی فراتر از حواس ظاهر باز میشود و به تناسب تامل خویش، متوجه اهمیت قدر خویش و قدر جامعهی خویش گردند، و دریابند که با این قدر چه تقدیری میتوانند برای خود رقم زنند.
از نگاه دینی، برای هرچیزی که در این عالم خلق و در این گیتی ظهور پیدا میکند و به هستی در میآید، اندازه و قدری هست و هرچیزی از چیزهای این عالم مطابق اندازهای که در عالم امر برای آن مقدر است «هست» میشود و تجلی پیدا میکند[۱].
چیزها، به «قدر» یا به اندازهای که برایشان تعیین شده «هست» میشوند، خود بدانند یا ندانند. بعد هم بهراهی که برایشان مقدر شده جاری میشوند، خود بخواهند یا نخواهند. پس «قدر» با «تقدیر» متفاوت است. قدر اندازه و توان نهفته در یک چیز است و «تقدیر» جاری شدن، راه افتادن، بهجریان عمل درآمدن همان چیز. یعنی که تقدیر هر چیزی، در دست خود آن چیز نیست بلکه قادر مطلقی که نامش را خداوند گذاشتهایم تقدیر چیزها را در دست خود دارد.[۲]
حدیث آدم اما با چیزهای دیگری که در این گیتی پدیدار میشوند تفاوتی جدی و اساسی دارد. آدم هم قدری یا اندازهای دارد، خواه قدر خود بداند یا نداند. تا اینجا ، آدم با دیگر چیزها در حساب آفرینش همانند است. اما جدایی آدم از دیگر چیزها از آنجا آغاز میشود که میتواند با قدر خود آشنا شود تا تقدیرش را خود رقم زند. راهش را خود بجوید، فرجامش را خود از روی اختیار و آگاهی انتخاب کند. تقدیر دانهی بادام که در باغستانی نشانده شود، درخت بادام شدن است. این برایش مقدر است دست خودش هم نیست. اما تقدیر آدم که به این گیتی در آمده، در اختیار خودش هست. انگار خداوند خدا آدم را که سرشت و اندازهها را که در وجودش تعبیه کرد، آنگاه او را به خودش هدیه نمود و گفت:
تا اینجای کار با من بود، حالا این تو هستی و اینهم صحنهی گیتی برای تقدیر نمودن خودت، برای بهثمر رسانیدن فرجامت.
این یعنی بار سنگین مسؤلیت خود را بهگردن گرفتن، یعنی مسؤل اکنون و فرجام خود و جامعه بودن[۳]. درست از همینجا است که برای هر آدمی دانستن قدر ضرورت پیدا میکند تا بتواند خود را به درستی تقدیر کند و تا بتواند فرجامی شایستهی قدر خود برای خود پدید آورد. پس «قدر» ما، امری نهفته و پنهانی در خود ما است که خود باید آن را کشف کنیم و تقدیر ما بستگی به آگاهی ما از قدر خودمان دارد. در این نگاه، ندانستن قدر خویش، یعنی بیگانه بودن با توان و اندازهی خویش.
آدمی تنها نمیزید که تنها به دانستن قدر خویش اکتفا کند. قدر در عرصهی دیگری هم وجود دارد. عرصهای که مستقل از افراد مینماید و مربوط به تمامی یک ملت یا یک جامعه میشود. جامعهای که از قدر خویش آگاهی نداشته باشد، یعنی از تقدیر خویش ناآگاه و ناتوان است. بعد هم سرگردان شدن جامعه در چیستی و چرایی فرجام خود. یعنی مدام این سو و آن سو دویدن و نیافتن. یا تهیوارگی و دل به ابتذال و روزمرگی سپردن به صورت دسته جمعی. ابزار دست افراد قدرت طلب شدن. و تقدیر گنگ و پر ابهام خویش را از آنان انتظار داشتن. برای همین بود که گفت:
«یک شب قدر بهتر از هزار ماه است»
هزار ماه، اگر چه عددی مبالغه آمیز مینماید اما بیش از هشتاد سال و مطابق عمری تقریبا اشباع شده برای هر فرد است. شاید به این معنا که اگر لیلةالقدری نداشته باشی و اگر قدر خویش را ندانسته باشی، از تمامی عمر خویش نه در زندگی فردی و نه در عرصهی اجتماعی بهرهای نخواهی داشت.
پس قدر را در دو عرصهی متفاوت اما درهم تنیده میتوان مطرح کرد. یعنی علاوه بر یک فرد و اهمیت دانستن قدر خودش برای تغییر و صیرورت، همچنین از یک قوم و ملت نیز میتوان یاد کرد که در مناسبات اجتماعی دارای روابط درهم تنیده است و همچون یک فرد برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب نیاز به آگاهی و دانستن قدر خودش دارد.
از این نگاه، آگاهی و شناخت مردم یک جامعه از واقعیت موجود خودشان، دانستن قدر است. در این مورد شاید به توان سه ویژگی برای «قدر» در نظر گرفت. یکی شناختن عوامل، روابط و مناسباتی که موجب گزند و آسیبهای عمومی و همگانی میشود، دوم کشف توانمندیهای بالقوه و نهفتهای که در جامعه وجود دارد و بهکار گرفته نشده. و سوم پیدا کردن چشماندازی بهتر و متناسب با توانمدیهای نهفته برای تغییر خود یا جامعه از این وضعیت موجود به سوی آن چشمانداز مطلوب.
در همین سورهی قدر، پس از طرح اینکه یک شب قدر بهتر از هزارماه است همچنین آمده است که «ملائکه» و «روح» به تدریج نازل خواهند شد. اگر بتوانیم از تصویرهای نمادین که برای معنای این واژه طرح کردهاند عبور کنیم و با توجه به ریشه و مشتقات دیگر این واژگان، و با توجه به ساختار ادبی متن قرآن، میتوان گفت که «ملائکه» عبارتند از نیروهایی که اگر چه بگونهای عینی به چشم نمیآیند اما با شناختن قدر، این نیروها هم قابل درک خواهند شد و به تدریج در دسترس آدمیان قرار میگیرند تا آدمیان برای تغییر وضعیت موجود به وضع مطلوب از این نیروها بهره گیرند. و همچنین «روح» این نسیمی که به تعبیر حافظ: از کوی دلبر آید[۴] و انگارههایی از آنچه باید باشد و نیست در خیال ما میافکند، تا بتوانیم چشم اندازی از این انگارهها پدید آوریم.
مقصود من از «چشم انداز» طرحی ذهنی است که در عمل قابل پیگیری و اجرا باشد. طرحی برای تغییر آنچه در واقعیت زندگی کنونی داریم اما هنگامی که ملتی بر واقعیت موجود سرپوش بگذارد و بنا به دلایلی از دانستن دقیق این واقعیت طفره برود یا فرار کند، طبعا قدرت تقدیر نمودن را هم پیدا نخواهد کرد.
برای فرار از فهم این مسؤلیت سنگین، و سرپوش نهادن بر واقعیت، راههای بسیاری در پیش است. میتوان حتی به نام شب قدر مناسکی برپا کرد قرآنی بر سر گرفت، «خلصنا منالنار یارب» گفت، و دل به تمنای گریستن سپرد و بعد بیآنکه فهمی از قدر داشت و بیآنکه چشمانداز روشنی برای زندگی بهتر پدید آورده باشیم خود را سبک بار و آسوده خیال بپنداریم که عبادتی کردهایم و اشکی افشاندهایم باشد که خداوند از خزانهی غیب خودش رحمتی فرستد و در این کار فروبستهی ما گشایشی دهد، از این آتشی که دامانمان را گرفته نجاتمان دهد. انگار فراموش کردهایم که:
خدا هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آن قوم خودشان آنچه را در خویش دارند تغییر دهند(سوره سیزدهم آیه۱۱)
پانوشت ها
[۱] - سورهی طلاق(۶۵) بخشی از آیهی سوم و بسیاری آیات دیگر در مورد قدر و تقدیر
[۲] - سورهی نور(۲۴) آیه ۲. وهمچنین سورهی اعلی(۸۷) آیه دوم و آیات بعدی
[۳] - برداشتی از آیه ۷۲ سوره احزاب(سوره سی و سوم)
[۴] - واژه روح با ریح از یک ریشه هستند .ریح به معنای نسیم جفت مادی و عینی روح شمرده می شود و روح همان ریح است اما در قلمرو اسم معنا
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد== گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
[۱] - سورهی طلاق(۶۵) بخشی از آیهی سوم و بسیاری آیات دیگر در مورد قدر و تقدیر
[۲] - سورهی نور(۲۴) آیه ۲. وهمچنین سورهی اعلی(۸۷) آیه دوم و آیات بعدی
[۳] - برداشتی از آیه ۷۲ سوره احزاب(سوره سی و سوم)
[۴] - واژه روح با ریح از یک ریشه هستند .ریح به معنای نسیم جفت مادی و عینی روح شمرده می شود و روح همان ریح است اما در قلمرو اسم معنا
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد== گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
منبع : سایت آیین پژوهی و فرهنگ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست