یکشنبه, ۶ خرداد, ۱۴۰۳ / 26 May, 2024
مجله ویستا
آخرین لحظات عمر پیامبر
● ۲۸ صفر سالروز رحلت پیامبر اعظم
روزهای آخر عمر پیامبر (ص) روزهای پر از اندوهی بود. پیامبر عظیم الشأن اسلام، بسیار نگران حال امت پس از خود بود و بارها در لحظات آخر عمر خود، مردم را به علی (ع) سفارش میکرد تا آنجا که حتی دوات و کاغذی خواست تا امر خلافت پس از خود را بنگارد. از سوی دیگر مردمان مدینه زانوی غم بغل گرفته بودند و به خاطرههای خوش خود با پیامبر (ص) میاندیشیدند. شیخ مفید در امالی از ابن عباس روایت میکند: مردان و زنان انصار در مسجد جمع شده بودند و برای حال رسول خدا (ص) گریه میکردند. در این هنگام، عباس و پسرش فضل و علی داخل شدند و به پیامبر عرض کردند: ای رسول خدا، مردان و زنان انصار در مسجد جمع شدهاند و به حال شما گریه میکنند، آنها میترسند که شما از دنیا بروید.
پیامبر (ص) فرمود: دستهای مرا بگیرید. سپس در حالی که ملحفهای به دور خود پیچیده و سرش را با پارچهای بسته بود، وارد مسجد شد و بر منبر نشست. آنگاه حمد و ثنای الاهی را به جای آورد و فرمود: ای مردم، چه چیز باعث شده که مرگ پیامبرتان را انکار کنید؟ مگر مرگ مرا و همه شما را در بر نمیگیرد؟ اگر بنا بود که کسی جاودان باقی بماند، در میان شما برای همیشه باقی میماندم. آگاه باشید که من به پروردگارم ملحق خواهم شد، در حالی که در میان شما چیزی را به یادگار گذاشتهام که اگر بدان تمسّک جویید، هرگز گمراه نمیشوید: کتاب خدا که در دستهای شماست و صبح و شام آن را میخوانید ... و عترتم، اهل بیت خودم را در میان شما باقی گذاشتهام و شما را دربارة آنها سفارش میکنم ...» (۱)
شیخ مفید در ارشاد نقل کرده است: امیرمؤمنان (ع) خبر برای کارهای ضروری، رسول خدا (ص) را تنها نمیگذاشت و تنها برای بعضی کارهای ضروری بیرون میرفت. فردای آن روز، رسول خدا (ص) به هوش آمد و مشاهده کرد که عدهای در اطرافش هستند و علی (ع) در آنجا نیست. پس فرمود: برادر و همراه مرا فرا بخوانید ... وقتی علی (ع) نزدیک شد پیامبر به او اشاره کرد. علی (ع) خم شد و سرش را نزدیک دهان آن حضرت برد. پیامبر به مدت طولانی با او نجوا کرد. سپس علی (ع) در گوشهای نشست و آن حضرت خوابید. از علی (ع) پرسیده شد: ای ابوالحسن، پیامبر چه چیزی با تو میگفت: پاسخ داد: هزار در علم به من آموخت که هر دری، هزار در دارد، مرا به چیزی وصیت کرد که به خواست خدا انجام خواهم داد.
سپس رسول خدا (ص) چشمهایش را گشود و به علی (ع) فرمود: ای علی، سر مرا در دامنت قرار ده. همانا امر الاهی فرا رسیده است. پس از آن که جان به جان آفرین تسلیم کردم، دست بر صورتم بکش و آن را بر صورت خود بکش. سپس مرا رو به قبله کن و کارهای مرا بر عهده بگیر. وقتی که مُردم، مرا غسل بده ... پیش از همه بر من نماز بخوان و از من جدا مشو تا مرا به خاک بسپاری؛ و از خدای متعال کمک بخواه و مرا در همین جا دفن کن و قبرم را به اندازة چهار انگشت از زمین بالاتر قرار بده و مقداری اب بر آن بپاش.
علی (ع) سر پیامبر را در دامن خود گذاشت که آن حضرت به حالت اغماء فرو رفت. فاطمه (س) – دختر آن حضرت – خودش را بر روی بدن پدر انداخت و شیون و زاری میکرد و این شعر را میخواند:
وابیض یستسقی الغمام بوجهه / ثمال الیتامی عصمه الارامل
رسول خدا (ص) به هوش آمد و این شعر را شنید و با صدای آهستهای فرمود: دخترم، این گفته عمویت ابوطالب است. آن را نگو بلکه این را بخوان: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِیْن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ؛ (۲) همانا محمد، پیامبری همانند پیامبران دیگر است، آیا اگر از دنیا رفت یا شهید شد، به گذشته خود باز میگردید؟» فاطمه به شدت گریست. آن حضرت اشاره کرد که به او نزدیک شود. فاطمه به او نزدیک شد و پیامبر رازی را در گوش او گفت که چهرهاش شکوفا شد. بعدها از او پرسیدند: رسول خدا (ص) چه رازی را به تو گفت که حزن و اندوهت بر طرف گردید و چهرهات شاداب شد؟ فرمود: او به من مژده داد که من اولین نفر هستم که به او ملحق میشوم و مدت زیادی طول نمیکشد که پیش او میروم و همین مرا خوشحال و شاداب کرد! (۳)
حسن و حسین برخاستند و در حالی که گریه و زاری میکردند، پیش آمدند و خود را بر بدن رسول خدا (ص) انداختند. علی (ع) میخواست که آنها را دلداری داده و از بدن پیامبر (ص) جدا کند که در همین حال آن حضرت چشمانش را باز کرد و فرمود: علی جان، اجازه بده که آنها را ببویم و آنها مرا ببویند؛ از آن توشه برگیرم و بهره ببرم و آنها از من توشه برگیرند و بهره ببرند. آگاه باشید که این دو بعد از من مظلوم واقع میشوند و ظالمانه به قتل میرسند. سپس سه مرتبه فرمود: لعنت خدا بر کسی که به آنها ظلم کند. (۴) سپس در حالی که دست علی (ع)، زیر سر پیامبر بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد. (۵)
پانوشتها:
۱. امالی شیخ مفید، صص ۴۵-۴۷.
۲. سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
۳. ارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۷.
۴. امالی شیخ صدوق، صص ۵۰۸ و ۵۰۹
۵. ارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۷.
۱. امالی شیخ مفید، صص ۴۵-۴۷.
۲. سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
۳. ارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۷.
۴. امالی شیخ صدوق، صص ۵۰۸ و ۵۰۹
۵. ارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۷.
منبع : خبرگزاری رسا
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران انتخابات ریاست جمهوری سید ابراهیم رئیسی شهدای خدمت سیدابراهیم رئیسی انتخابات رئیس جمهور سقوط بالگرد رئیسی رهبر انقلاب حسین امیرعبداللهیان ابراهیم رئیسی شهادت
سلامت تهران بازنشستگان وزارت بهداشت مشهد سازمان هواشناسی فضای مجازی پلیس شهرداری تهران آتش سوزی سیل قتل
دولت سیزدهم واردات خودرو قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار حقوق بازنشستگان یارانه بازار خودرو تورم ایران خودرو سهام عدالت
جشنواره فیلم کن جشنواره کن سینما تلویزیون سینمای ایران سینمای جهان اصغر فرهادی دفاع مقدس سریال پایتخت کتاب نماهنگ
وزارت علوم
اسرائیل فلسطین رژیم صهیونیستی روسیه غزه جنگ غزه آمریکا چین اوکراین حماس اتحادیه اروپا لبنان
فوتبال پرسپولیس استقلال جواد نکونام استقلال خوزستان لیگ برتر نساجی باشگاه پرسپولیس بارسلونا والیبال بازی تیم ملی والیبال ایران
هوش مصنوعی موبایل سامسونگ اپل گوگل اینترنت کهکشان ناسا مایکروسافت
استرس مغز دیابت زوال عقل حافظه آلزایمر بارداری قلب ویتامین پیری