چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
یونان در عهد تمدن کرت
● غوکان افلاطون
چون اقیانوس اطلس و جبلطارق را پشت سر گذاریم و به آرامترین دریاها، مدیترانه، پانهیم، بیدرنگ به صحنهی تاریخ یونان میرسیم. افلاطون گفته است: «ما، به سان غوکان گرد برکه، در کنارههای این دریا ساکن شدهایم.» یونانیان، قرنها قبل از میلاد، در کنارههای این دریا، و حتی در دورماندهترین سواحل آن، کوچ نشینهایی ناپایدار، که در میان بر بریان محاط بودند، بر پا کردند. از آن جملهاند: همروسکوپیون و امپوریون در اسپانیا، مارسی (ماسالیا) و نیس (نیکایا) در فرانسه، و تقریباً همه جا در ایتالیای جنوبی و سیسیل. کوچ نشینان یونانی شهرهایی پر رونق در کورنه (آفریقای شمالی) و نوکراتیس (دلتای رود نیل) به وجود آوردند، و تلاش بیآرام آنان، در آن زمان نیز مانند قرن ما، جزیرههای دریای اژه و سواحل آسیای صغیر را به شور افکند. اینان برای بازرگانی پردامنهی خود شهرها و آبادیهایی در کرانههای داردانل (هلسپونتوس) و دریای مرمره (پروپونتیس) و دریای سیاه بنیاد نهادند. از اینرو دنیای یونان باستان بسیار پهناور بود، و شبه جزیرهی یونان فقط بخشی کوچک از آن به شمار میرفت.
اگر تاریخ گذشته را مرور کنیم به این نتیجه میرسیم که دومین گروه تمدنها در مدیترانه ظهور یافت، همچنان که قبلاً نخستین گروه در امتداد رودهای مصر و بینالنهرین و هند و پارس و هند به بار آمد، و مقدر بوده است گروه سوم تمدنها در سواحل اقیانوس اطلس (تمدن مدرنیته) درخشیدن گیرد، و محتملاً گروه چهارم بر کنارههای اقیانوس آرام پدیدار شود. چه شد که چنین شد؟ آیا پیدایش تمدن مدیترانهای زادهی آب و هوای مساعد سواحل این دریاست؟ در آن زمان هم، مانند اکنون، بارانهای زمستانی خاک سرزمینهای پیرامون مدیترانه را میپروردند و یخبندانهای ملایم مردم را بر میانگیختند. تقریباً در تمام سال، آدمی میتوانست در فضای باز، زیر آفتاب گرمی که هیچ گاه طاقت فرسا نمیشد.، به سر برد. با این همه، خاک جزایر و سواحل مدیترانه به هیچ روی، از لحاظ حاصلخیزی، با درههای رسوبی گنگ و سند و دجله و فرات و نیل برابری نمیکند، و امکان دارد که کم آبی تابستان بسی زود آغاز شود یا بسیار دیرنده شود. در منطقهی مدیترانهای، صخره- بنهای که بسیار در زیر پوستهی نازک خاک به کمین نشستهاند و کشاورزی را دشوار میکنند. از اینرو، این سرزمینهای تاریخی در بارآوری نه به پای شمال اعتدالی و نه به گرد جنوب استوایی رسیدند، و کشاورزان پر شکیب آن سامان، که به لطایفالحیل ازخاک بهرهای میگرفتند، رفتهرفته از کار خود خسته شدند، دست از شخمزدن کشیدند، و به رویانیدن زیتون و تاک پرداختند. از آن پس نیز بر آسایش دست نیافتند، زیرا هر لحظه انتظار میرفت که، در طول یکی از صدها چینهی فرو رفتهی زمین، زلزلهای خاک را در زیر پای مردم بشکافد، آنان را بترساند، و به دینداری زودگذری سوق دهد. بر روی هم میتوان گفت که آب و هوای مساعد، زایندهی تمدن یونانی نبود، و احتمالاً هیچ تمدنی معلول آب و هوا نیست.
آنچه مردم را به دریای اژه کشانید، جزایر این دریا بود: منظری زیبا داشتند و با رنگهای تغییرپذیر کوههای سایه زدهی خود، که همچون معابد سراز دریای آینه گون برآورده بودند، هر دریا نورد افسرده را به شور میانداختند. مناظری از این دلکشتر و در کرهی زمین کمیاب است؛ آدمی چون بر اژه کشتی براند، در مییابد که چرا ساکنان سواحل و جزایر دریای اژه خاک خود را حتی از جان خود بیشتر دوست میداشتند و، مانند سقراط، جلای وطن را تلختر از مرگ میانگشاتند. جزایر دریای اژه، جواهر آسا، در هر سو افشانده شده بودند و از یکدیگر فاصلهی اندکی داشتند، چنان که کشتی به هر سو که میرفت - به خاور و باختر یا به شمال و جنوب - هرگز بیش از حدود شصت کیلومتر از خشکی دور نمیماند، و این هم دریا نوردان را سخت خوش میآمد. این جزیرهها، همانند کوهستانهای شبه جزیرهی یونان، در گذشتههای دور، مرتفعترین نواحی سرزمین پیوستهی وسیعی بودند که به تدریج در دریای خیره سر غرق شد و فقط این جزایر را باقی گذاشت تا با قلل خود به مسافران دور افتاده خوش آمد گویند و، چون برج دیده بانی، کشتیهای کهن را، که البته قطب نما نداشتند، راهنمایی کنند و به یاری بادها و آبها کشتیران را به مقصدش برسانند. جریان مرکزی نیرومندی از دریای سیاه به دریای اژه میرفت، و جریانهای ساحلی گوناگونی به سوی شمال روان بود. بادهای موسمی شمال باختری منظماً در تابستان میوزیدند و به کشتیهایی که برای فراهم آوردن غلات و ماهی و پوستهای نرم از دریای سیاه دور میشدند کمک میکردند تا به آسانی به بنادر جنوبی خود باز گردند. در مدیترانه میغ نادر بود، و بادهای ساحلی، بر اثر آفتاب دائم، همواره در جهات گوناگون میوزیدند، به طوری که انسان میتوانست، تقریباً در همهی بنادر و همهی فصول، بامدادان با نسیمی رهسپار شود و شامگاهان با نسیمی باز آید.
فنیقیان مال اندوز و یونانیان ذوحیاتین، در این آبهای فرخنده، فن و علم ناوبری را ترقی دادند. کشتیهایی ساختند بزرگتر و تندروتر
در عصر مینوسی اخیر، زندگی از نو آغاز میشود. انسانیت که در برابر هر حادثهای بردبار است، امید خود را باز مییابد، دلیر میشود، و بار دیگر دست به ساختن و پرداختن میزند. در کنوسوس، فایستوس، تولیسوس، هاگیاتریادا و گورنیا قصرهای جدید زیباتری به وجود میآید. این مساکن شاهانه، با عمارات پنج اشکویی وسیع پرمهابت و تزیینات پرشکوه از ثروتی که یونان پیش از عصر پریکلس هرگز به خود نمیبیند خبر میدهد.
و راحتتر از همهی کشتیهایی که تا آن زمان در مدیترانه سیروسفر کرده بودند. پس، با وجود دزدان دریایی و حوادث نامنتظر و رنجآور دریا، آرام آرام راههای بحری اروپا و آفریقا به آسیا- از طریق قبرس (کوپروس) و صیدا (سیدون) و صور (توروس) یا از طریق دریای اژه و دریای سیاه - با صرفهتر از راههای دراز و توان فرسا و مخاطرهآمیز بری شد و بازرگانی مصر و خاور نزدیک را، که در راههای بری تردد میکردند، از اهمیت انداخت. پس، تجارت به طریق نوی افتاد، جمعیت فزونی گرفت، و ثروتهای جدیدی فراهم آمد. مصر و سپس بینالنهرین و پس از آن ایران به ضعف گراییدند، فنیقیه (فوینیکه) امپراطوری خود را، که مرکب از شهرهایی در امتداد ساحل آفریقا و سیسیل و اسپانیا بود، از کف داد و یونان مانند گلی تر و تازه شکفت.
● بازیافتن کرت
«در میان دریایی همچون لعل روان، سرزمینی هست به نام کرت. سرزمینی است خوش و پرمایه، محاط در آب، با مردمی بیرون از شمار و نود شهر.» این وصفی است که هومر محتملاً ۹ قرن از میلاد (همهی تاریخها مربوط به دورهی قبل از میلاد است، مگر آنکه با توضیحی همراه باشد یا صریحاً با کلمهی «میلادی» مشخص شود) از جزیرهی کرت میکند. گرچه این شاعر یونانی کرت را از یاد نبرده بود، یونانیان آن زمان تقریباً فراموش کرده بودند که روزگاری این جزیرهی پر ثروت، ثروتی بیشتر داشت و با ناوگانی نیرومند بر قسمت اعظم دریای اژه و بخشی از شبه جزیرهی یونان سلطه میورزید و، سالی هزار پیش از محاصرهی تروا، یکی از هنریترین تمدنهای تاریخ را به بار آورد. در اشعار هومر سخن از عصری طلایی میرود با مردمی متمدنتر از مردم عهد آشفتهی شاعر، و حیاتی پیراستهتر. شاید منظور هومر از این عصر طلایی فراموش شده، عهد فرهنگ اژهای یا کرتی باشد. زیرا همان قدر که هومر از عصر ما دور است، فرهنگ اژهای هم از عصر او دور بود.
باز یافتن تمدن از کف رفتهی کرت یکی از توفیقهای عمدهی باستان شانسی جدید است. اینجا جزیرهای است بیست بار بزرگتر از وسیعترین جزایرسیکلاد (کوکلادس)؛ هوایش خوش است، و کشتزارها و کوههایش، که روزگاری جنگل پوش بودند، فرآوردههای گوناگون به بار میآوردند. میان راه فنیقیه به ایتالیا، و مصر به یونان واقع است، و از لحاظ تجارت و جنگ وضعی حساس دارد. ارسطو به وضع مساعد کرت اشاره کرده و متذکر شده است که این وضع «مینوس را به تدارک امپراطوری اژه قادر کرد.» محققان عصر جدید داستان مینوس را، که همهی نویسندگان کلاسیک واقعی میشمردند، قصه پنداشتند و رد کردند؛ تا شصت سال پیش، رسم بر این بود که، موافق نظر گروت ، هجوم قوم دوری یا مسابقات اولمپی را آغاز تاریخ تمدن اژهای بینگارند. در ۱۸۷۸ میلادی، تاجری کرتی، که همنام شاه باستانی کرت بود و مینوس کالوکایرینوس خوانده میشد، در دامنهی کوهی واقع در جنوب کاندیا، اشیای عتیق از زیر خاک به در آورد. شلیمان ، کاوشگر بزرگ که کمی قبل از آن موکنای و تروا را از دل خاک بیرون کشیده بود، در ۱۸۸۶ به دیدن آن محل رفت و آنجا را موضع شهر کهنسال کنوسوس دانست. پس، در صدد کاوش برآمد و با مالک آن محل وارد مذاکره شد. اما مالک به چانهزدن پرداخت و در سودجویی کوشید. شلیمان که قبل از اشتغال به باستانشناسی، سوداگری کرده بود، به خشم کناره گرفت و فرصت را برای کشف تمدن دیگری از کف داد و چند سال بعد در گذشت.
● خدمت بزرگ باستانشناس انگلیسی
در۱۸۹۳، باستانشناسانگلیسی، دکتر آرثراونز درآتن موفق به خرید تعدادی سنگ منقش شدکه زنانیونانی آنها را به عنوان تعویذ به کار میبردند. تصویر - نگاشتهی روی سنگها، که به گمان او خط کرتی باستان بودند و هیچ یک از محققان توان خواندن آنها را نداشت، کنجکاوی او را برانگیختند. پس، به کرت رفت، پروانه گرفت، و در اکناف جزیره به تکاپو پرداخت. سرانجام، نمونههای دیگری از آن تصویر - نگاشتهها به دست آورد و در ۱۸۹۵ بک قسمت و در ۱۹۰۰ قسمت دیگر از محلی را که شلیمان و باستانشناسان فرانسوی آتن همانا کنوسوس دانسته بودند خرید و در موسم بهار، مدت نه هفته، با یک صد و پنجاه تن به حفاری دست زد و گرانمایهترین گنجینهی تحقیقات تاریخی جدید، یعنی کاخ مینوس ، را از دل خاک بیرون آورد. هیچ یک از آثار عتیقی که تا آن زمان شناخته شده بود، از لحاظ فراخی و پیچیدگی، با این ساختمان برابری نمیکرد. میتوان این قصر را همان لابیرنت تقریباً بی پایانی دانست که در حکایتهای کهن مینوس ، دایدالوس ، تسئوس ، آریادنه ، و مینوتاوروس آمده است. روی هزاران مهر و لوحهی گلینی که در قصر و بناهای دیگر به دست آمد همان خطی که اونز را به جستجو واداشته بود، دیده میشد. این مهرها و لوحهها، به برکت آتشسوزیهایی که در عهود ماضی، قصرهای کنوسوس را منهدم کرد، در دل خاک از گزند روزگار مصون ماندند و تصویر - نگاشتهها را، که هنوز خوانده نشده و داستان بدوی اژه را فاش نکردهاند، به ما رساندند. (اونز سالیان بسیار در کنوسوس تلاش کرد، برای اکتشافات خود لقب «سر» گرفت، و در ۱۹۳۶ گزارش چهار جلدی عظیم خود، موسوم به «کاخ مینوس»، را به پایان رسانید.)
سپس دانش پژوهان از کشورهای بسیار به کرت شتافتند. در آن حال که اونز در کنوسوس کار میکرد، گروهی از ایتالیاییهای مصمم (هالبهر، پرنیه، ساوینیونی، و پاریبنی) در هاگیاتریادا (به معنی «تثلیت مقدس»)، تابوتی سنگی که صحنههای روشنی از زندگی کرتی بر آن نقش شده بود از خاک به در آوردند و، در فایستوس ، کاخ عظیمی که فقط کوچکتر از کاخ شاهان کنوسوس بود کشف کردند. در همین زمان، دو آمریکایی به نام سیگر و بانو هاز، در واسیلیکی، موخلوس، و گورنیا به اکتشافاتی نایل آمدند. کاوشگران انگلیسی (هوگارت، بوزنکت، داکینز، و مایرز) پالایکاسترو، پسوخرو، و زاکرو راکاویدند. کرتیان خود نیز به کاوش علاقهمند شدند و کسانتودیدیس و هاتزیدا کیس در منازل و
جامهها نیز مانند قیافهها غریبند. مردان بیشتر اوقات برهنه سرند، ولی گاهی سر را با دستارها یا کلاههای گرد ته پهن میپوشانند، و زنان کلاههای مجلل به سبک کلاههای اوایل قرن بیستم بر سر میگذارند. پاها معمولاً پوششی ندارند. اما، افراد طبقات بالا، در مواردی، کفشهای چرمین سفید به پا میکنند. زنان لبههای کفشهای خود را از سر ذوق قلاب دوزی میکنند و از تسمههای کفشها، مهرههای رنگین میآویرند.
مغازهها و مقابر باستانی آرکالوخوری، تولیسوس، کوماسا، و خامایزی به حفاری پرداختند. آری، در همان عصری که کشور داران آمادهی جنگ میشدند، نیمی از ملل اروپا در زیر لوای علم اتحاد کرده بودند!
● ادوار تمدن کرت
از نظر باستانشناسی، ظهور مس در آثار اولین یا پایینترین جنبهی خرابهها، از پیدایش فرهنگ جدیدی در دورهی نوسنگی حکایت میکند. کرتیان، در پایان عصر مینوسی قدیم، آمیختن مس و قلع را میآموزند، و این به منزلهی آغاز عصر مفرغ است. در مرحلهی اول عصر مینوسی میانه، قدیمیترین قصرها برپا میشود: امیران کنوسوس و فایستوس و مالیا برای خود سراهای مجلل با اطاقهای فراوان و انبارهای بزرگ و کارگاههای گوناگونو محرابها و معابد و مجاری عظیم فاضلاب - که چشمان مغرب زمینیان خود بین را خیره میکند - به وجود میآورند. ظرفهای سفالین رنگارنگ ساخته میشود، دیوارها با تصاویر دلربا جان میگیرند، و از تصویر- نگاشتههای عصر پیشین، کتابتی مرکب از شکلهای ساده فراهم میآید. در پایان مرحلهی دوم عصر مینوسی میانه، فاجعهای غریب روی میدهد و آثار نامبارک خود را در چینه باقی میگذارد: کاخ کنوسوس فرو کوبیده میشود - تو گویی زمین تکانی خورده یا مورد هجوم شهر فایستوس، که قصرهایش چند گاهی از بد روزگار مصون میماند، قرار گرفته است - اما لختی بعد، فایستوس، موخلوس، گورنیا، پالایکاسترو، و بسیاری از شهرهای دیگر جزیرهی کرت نیز دستخوش انهدامی از همین گونه میشوند؛ ظرفهای سفالی این عهد از خاکستر پوشیده شده، و خنبههای کلان انبارها از خاشاک و خردههای مواد مالامالند. مرحلهی سوم عصر مینوسی میانه، دورهی رکود نسبی است، و شاید بتوان گفت که در این زمان، دنیای مدیترانهی جنوب خاوری، بر اثر هجوم هیکسوسها (هوکسوسها) به مصر، دچار پریشانی مداوم است.
در عصر مینوسی اخیر، زندگی از نو آغاز میشود. انسانیت که در برابر هر حادثهای بردبار است، امید خود را باز مییابد، دلیر میشود، و بار دیگر دست به ساختن و پرداختن میزند. در کنوسوس، فایستوس، تولیسوس، هاگیاتریادا و گورنیا قصرهای جدید زیباتری به وجود میآید. این مساکن شاهانه، با عمارات پنج اشکویی وسیع پرمهابت و تزیینات پرشکوه از ثروتی که یونان پیش از عصر پریکلس هرگز به خود نمیبیند خبر میدهد. در محوطهی کاخها تماشاخانه برپا میکنند، و منظرهی جدال مرگبار مردان و زنان گلادیاتور، خانمها و آقایان را سرگرم میکند؛ چهرههای اشرافی این خانمها و آقایان را، که بارقهای از هوش دارد، هنوز هم میتوان برفرسکوهای درخشان دیوارهای باقی مانده از آن دوران تماشا کرد. در سراسر جامعه، احتیاجات افزونی میگیرند، ذوقها پیرایش مییابند، و ادبیات تا بناک میشود؛ تنگدستان، به برکت صدها فن و صنعت، وسایل تنعم توانگران را تهیه میکنند و از این رهگذر خود نیز به آسایشی نایل میآیند. در بارگاه سلطان و لوله افتاده است: دبیران از کالاهایی که همواره میآیند و پخش میشوند، صورت برمیدارند؛ هنرمندان پیکر میتراشند، صورت مینگارند، سفال میسازند، و نقوش میآفرینند؛ دیوان سالاران والامقام به کنکاش میپردازند، بر مسند داوری مینشینند، و احکام را به مهرهای خوش ساخت خود مزین میکنند؛ در همان حال، شاهزادگان باریک میان با دوشسهایی که خود را به گوهر آراسته و جامههای سینه باز هوسانگیز در بر کردهاند، در مجلس ضیافت سلطنتی، که میزهایش از مفرغ و زر میدرخشد، گرد میآیند. قرن شانزدهم و پانزدهم قم اوج تمدن اژهای و عصر طلایی و کلاسیک کرت است.
● مردان و زنان کرت چگونه میاندیشیدند؟
کرتیان، چنان که از تصویرهای ایشان بر میآید، به تبر دودم، که از علائم دینی بر جستهی آنان است، شباهت غریب دارند؛ تنهی مردان و زنان، بی تفاوت، به کمری باریک، که از مد عصر ما نیز افراطیتر است، ختم میشود. همه کوته بالایند. حرکاتشان پر لطف مینماید. پیکرهایشان لاغر و نرم و، چون بدنهای ورزشکاران، از تناسب برخوردار است. پوست آنان به هنگام زادن سفید است. زنان، که مظهر سایه میباشند، طبق رسوم، سیماهایی باز و پریده رنگ دارند. اما مردان، که در زیر آفتاب در پی روزی میکوشند، چنان سوخته و سرخ گونند که یونانیان آنان (همچنین مردم فنیقیه) را، فوینیکس، یعنی «مردم ارغوانی» یا «سرخ پوستان» مینامند. طول سر انسان کرتی از عرض آن بیشتر است، و اجزای چهرهی او مشخص و ظریفند. به سان ایتالیاییهای کنونی، سیه مو و دارای چشمان سیاه درخشان هستند. کرتیان، بیتردید، شاخهای از «نژاد مدیترانهای» هستند. مردان، و نیز زنان، بخشی از موی خود را چنبروار در بالای سر یا گردن میآورند؛ بخشی را به شکل طره، روی پیشانی میافشانند، و بخشی را میبافند و روی شانهها یا سینه میریزند. زنان کلالههای گیسو را با روبان میآرایند و مردان، برای آنکه چهره را پاک نگاهدارند، تیغهای متنوع به کار میبرند و حتی در گور هم تیغ را از خود جدا نمیکنند.
جامهها نیز مانند قیافهها غریبند. مردان بیشتر اوقات برهنه سرند، ولی گاهی سر را با دستارها یا کلاههای گرد ته پهن میپوشانند، و زنان کلاههای مجلل به سبک کلاههای اوایل قرن بیستم بر سر میگذارند. پاها معمولاً پوششی ندارند. اما، افراد طبقات بالا، در مواردی، کفشهای چرمین سفید به پا میکنند. زنان لبههای کفشهای خود را از سر ذوق قلاب دوزی میکنند و از تسمههای کفشها، مهرههای رنگین میآویرند. مردان معمولاً بالاتنه را نمیپوشانند، فقط دامن یا پاچین کوتاهی به کمر میبندند و، از روی حجب، پارچهای روی آن میکشند. دامن مردان کارگر چاکدار است، و دامن بزرگان و مردان و زنانی که در مجالس تشریفاتی حضور مییابند تقریباً به زمین میرسد. مردان، گاهگاه زیر جامه میپوشند و در زمستان روپوشی از پشم یا پوست در بر میکنند؛ کمر را سخت میبندند، زیرا هم مردان و هم زنان اصرار دارند که لاغر شوند و به استفاده از لفظ «مردان» برای مشخص کردن تمام نوع بشر، گویای تعصب دوران پدر سالاری است، و به سختی برازندهی حیات اجتماعی کرت، که تقریباً بر مدار مادر سالاری میگشت، میباشد. زن مینوسی هیچ نوع انزوای شرقی از قبیل پرده و حرم را نمیپذیرد؛ نشانی از محدود کردن زن در قسمتی از خانه، یا صرفاً کار در منزل، به دست نیامده است. بیتردید، زن کرتی، مانند بسیاری از زنان کنونی، در خانه کار میکند: پارچه و سبد میبافد، گندم میساید و نان میپزد. اما در خارج خانه، در مزرعه و کوزهگر خانهها نیز کنار مردان تن به کار میدهد،
هیئت یک مثلث در آیند، یا چنان بنمایند. زنان دورههای بعد، برای آنکه در این باره با مردان رقابت کنند، از شکم بندهای توان فرسا سود میجویند و، به این وسیله، دامن خود را با ظرافت در پیرامون کفل چین میدهند و سینهی عریانشان را به سوی آفتاب بالا میآورند. یکی از رسوم خوش کرتیان این است که سینههای زنان یا باید برهنه باشد یا فقط با زیرپوشی بدن نما پوشیده شود- این رسم هم بر کسی ناگوار نیست. سینه بند را در زیر سینه تنگ میبندند و بالای آن را به صورت دایرهای باز میگذارند. گاهی، برای آنکه بر جذابیت خود بیفزایند، سینه بند را به گردن میرسانند و یقهای به سبک مدیسی به وجود میآورند. آستینها کوتاه و گاهی باد کرده است. دامن، چیندار و به رنگهای شادیبخش است و از سرین به پایین به تدریج گشاد میشود و خود را به خوبی نگاه میدارد- تو گویی که پرههای فلزی یا چنبرهای افقی در زیر آن نهادهاند. هماهنگی دلپذیر الوان و لطف نگاره و ظرافت سلیقه به خوبی از پوشاکهای زنان کرتی بر میآید، و میرساند که کرت از تمدنی غنی و فاخر برخوردار بوده و در زمینهی هنر و زیبایی سابقهی بسیار داشته است. کرتیان از این لحاظ در یونانیان نفوذی نکردند، ولی مدهای ایشان بعداً در پایتختهای اروپای جدید رواج یافت، چنان که حتی باستانشناس خشک یک زن کرتی را که پیکرش بر دیواری کهن نقش شده است، پاریسی نام دادند. این زن، با سینهی درخشان و گردنی خوش حالت و دهان شهوتانگیز و بینی جسارتآمیز و جاذبهی اغواکننده، به حالتی ملیح نشسته و، همانند بزرگانی که در کنار او قرار دارند، به منظرهای - منظرهای که ما هیچ گاه نخواهیم دید- چشم دوخته است.
آشکار است که مردان کرت قدر لطف و شوری را که زنان به زندگی میدادند در مییافتند و از اینرو، برای افزایش دلربایی ایشان، وسایل گرانمایه برایشان فراهم میکردند. در میان آثار باقی ماندهی کرت، جواهر فراوان است- سنجاقهای زلف از مفرغ و طلا، سنجاقهای آرایشی مزین به پیکر حیوانات و گلهای زرین یا آراسته به سرهایی از بلور یا در کوهی، چنبرهها یا فنرهایی از طلایی ملیله که با زلف میآمیزد، سر بندها یا نیم تاجهایی از فلزات گرانبها که موها را به هم میبندد، حلقهها و آویزههایی که از گوش آویخته میشود، لوحهها و مهرهها و زنجیرهای سینه، دستبندها و بازوبندها، انگشترهایی از نقره و سنگ طلق و انواع عقیق و یاقوت و طلا. مردان هم برخی از این گوهرها را به خود میآرایند: آنان که تهیدستند، گردنبندها و دستبندهایی از سنگهای معمولی به کار میبرند، و آنان که توانگرند، از حلقههای بزرگ منقش به نقشهای مناظر جنگ و شکار استفاده میکنند. پیکر مشهور «ساقی» بازوبندی پهن از احجار گرانمایه بر بازوی چپ، و دستبندی عقیق نشان بر مچ دارد. در تمام شئون زندگی کرتی، مردان خود بینترین و والاترین هیجانات خود، یعنی شوق به زیباسازی، را بروز دادند.
استفاده از لفظ «مردان» برای مشخص کردن تمام نوع بشر، گویای تعصب دوران پدر سالاری است، و به سختی برازندهی حیات اجتماعی کرت، که تقریباً بر مدار مادر سالاری میگشت، میباشد. زن مینوسی هیچ نوع انزوای شرقی از قبیل پرده و حرم را نمیپذیرد؛ نشانی از محدود کردن زن در قسمتی از خانه، یا صرفاً کار در منزل، به دست نیامده است. بیتردید، زن کرتی، مانند بسیاری از زنان کنونی، در خانه کار میکند: پارچه و سبد میبافد، گندم میساید و نان میپزد. اما در خارج خانه، در مزرعه و کوزهگر خانهها نیز کنار مردان تن به کار میدهد، در اجتماعات، آزادانه با مردان معاشرت میکند، در تماشاخانهها و میدانهای مسابقه در صف اول مینشیند و، چنان چون زنی دل زده از ستایش، در جامعهی کرتی حضور مییابد. از اینرو، هنگامی که مردم کرت به آفریدن خدایان خود آغاز میکنند، بیشتر آنها را به شکل زنان خود میسازند. محققان متین، که دلهایشان پنهانی و پوزش خواهانه شیفتهی نقش مادر است، در برابر یادگارهای زن کرتی سر فرود میآورند و از تسلط او به شگفت میافتند.
عمارت سازان کنوسوس دستگاه فاضلابی در کاخ ایجاد کردهاند که از سایر ساختههای عالم عتیق عالیتر است، و گویی این کار آنان محض خشنودی روح عصر حاضر است - عصری که لولهکشی را گرامیتر از شعر میداند! آبی که از کوهها یا آسمان فرود میآید، در مجاری سنگی روان میشود و به گرمابهها و آبریزها میرسد؛ فاضلاب نیز با لولههای سفالین آخرین مد به خارج میرود. این مجاری از قطعاتی به قطر پانزده و طول هفتاد سانتیمتر ساخته شده است. سر باریکتر هر قطعه در قطعهی بعد از آن جای گرفته و از سیمان پوشیده شده است. هر قطعه دارای زانویی است که موارد رسوبی را نگاه میدارد. احتمالاً، در ایام آبادانی کاخ، وسایلی هم برای رسانیدن آب جاری گرم به حجرات خاندان سلطنتی وجود داشته است.
هنرمندان کنوسوس درون اطاقهای تو در توی کاخ را با ظرافت آراستهاند: برخی از اطاقها با گلدان و مجسمه، بعضی را با تصویر و نقش برجسته، پارهای را با کوزهها یا ظرفهای سنگی بزرگ، و عدهای با اشیایی از عاج و بدل چینی و مفرغ. بر یکی از دیوارها، روی باریکهای از جنس سنگ آهک، لوحههای تزیینی و گل و بوتههای زیبا به وجود آوردهاند. بر دیوار دیگر، که با رنگ و مرمر نما شده است، لوحهای شامل نقوشی از خطوط مارپیچ و عمودی و افقی دیده میشود، و بر دیوار دیگر، منظرهی مبارزهی انسان و گاو، با نقش برجستهای که ریزهکاریهای جاندار دارد، به چشم میخورد. پیکر نگار عصر مینوسی همهی جلال هنر پر نشاط خود را به درون تالارها و حجرهها میکشاند و آنها را با مناظر گوناگون میآراید: بانوانی آراسته با سیماهای رسمی و بازوهای شکیل و سینههای ظریف، مزارع کنار و سوسن و شاخههای گلدار زیتون، بانوان در اپرا، منظرهی ماهیان یونس که بیپیچ و تاب در دریا شناورند. از اینها بالاتر، تصویر «ساقی» است؛ ساقی، با قامتی راست و نیرومند، مایعی گرانبها را در ظرف آبی رنگ ظریفی حمل میکند؛ چهرهای پاکیزه دارد، و معلوم است که این پاکیزگی
جریان انحطاط کرت برما مجهول است، و نمیدانیم که این جامعه در کدام یک از طرق متعدد انحظاط سیر کرد. شاید همه را پپموده باشد. تردیدی نیست که روزگاری جنگلهای سرو بلند آوازهاش از میان رفت و به کشاورزی آن سرزمین لطمه زد؛ به طوری که امروز دو ثلث خاک این جزیره سنگلاخ بایراست و نمیتواند بارانهای زمستان را در خود نگاه دارد. شاید این جامعه نیز، مانند بیشتر جامعه هایی که پا به مرحلهی انحطاط میگذارند، بر اثر جلوگیری از افزایش جمعیت، نژاد خود را رو به زوال برده باشد. شاید تمتعات جسمانی، که محصول رفاه و تجمل فراوان است، این مردم را از شور حیاتی تهی کرده و، در کار زندگی و دفاع، از همت و غیرت انداخته باشد
را نه تنها به نژاد کرتی، بلکه به خالق هنرمند خود نیز وامدار است؛ موهایش سخت به هم بافته شده و روی شانهی قهوهای رنگش ریخته است؛ گوشها و گردن و بازوان و کمرش از تلالو جواهر میدرخشد؛ و جامهای فاخر، که مطابق طرحی چهار پرهای قابدوزی شده است، برتن دارد. «ساقی» مسلماً برده نیست، جوانی است اشرافی که به افتخار خدمتگزاری سلطان نایل آمده است. تنها تمدنی میتواند چنین تجمل و زیوری بخواهد و بیافریند که با نظم و ثروت الفتی دیرین داشته باشد.
● سقوط کنوسوس و انحطاط کرت
چون نگریم و جویای منشأ این فرهنگ درخشان شویم، خود را بین آسیا و مصر در نوسان خواهیم یافت. کرتیان، از لحاظ زبان و نژاد و دین، با اقوام هند و اروپایی آسیای صغیر خویشاوندند. این اقوام مانند کرتیان، برای نوشتن، لوحههای گلین به کار میبردند و واحد وزن و پول آنان شاقل بود. آیینهای آنان هم به آیینهای کرتیان میمانست؛ مثلاً، در کاریا، آیین زئوس لابراندئوس یعنی «زئوس تبر دودم» رواج داشت، و ستون و گاو و کبوتر نیز پرستیده میشد. الاههی بزرگ مردم فروگیا، که کوبله نام گرفت، چنان همانند مادر خدای کرت بود که یونانیان هر دو را یکی میدانستند و مادر - خدای کرت را رئاکوبله خواندند. نفوذ فرهنگ مصر نیز در آثار دورههای گوناگون تاریخ کرت سخت به چشم میخورد. این دو فرهنگ در بادی امر یکسان به نظر میرسند، چندان که برخی از محققان بر آنند که، در روزگار پرادبار، گروهی از مصریان به کرت کوچیدند و تمدن مصری را در آن دیار پخش کردند. ظرفهای سنگی موخلوس و سلاحهای مسی مرحلهی اول عصر مینوسی به آثار مقابر نخستین دودمانهای شاهی مصر شباهت بسیار دارد. در مصر نیز تبر دودم به عنوان نوعی تعویذ به کار میرفت و حتی کاهنی به نام «کاهن تبردودم» وجود داشت. اوزان و مقیاسات کرت، هر چند که از لحاظی به اوزان و مقیاسات آسیایی میمانند، از حیث شکل، مصری مینمایند. روشهای حکاکی جواهر، ساختن بدل چینی، و نقاشی دو کشور نیز چنان همسانند که شپنگلر تمدن کرتی را صرفاً شاخهای از تمدن مصری شمرده است.
ما از شپنگلر پیروی نمیکنیم، زیرا اگر در جستجوی پیوستگی تمدن، فردیت و استقلال یکایک آنها را فدا کنیم، از راه صواب منحرف شدهایم. تمدن کرتی کیفیت مشخصی دارد، و هیچ یک از تمدنهای عتیق، از لحاظ دقایق آراستگی و جلال هنری، به گرد آن نمیرسد. میتوان اعتقاد کرد که فرهنگ کرت در اصل از اقوام آسیایی نشئت گرفته است. ولی هنرهای کرتی، با وجود ماهیت و هیئت مستقل خود، از هنرهای مصری تأثیر برداشتهاند. فرهنگ کرت محتملاً جز و فرهنگ پیچیدهای است که از عصر نوسنگی به بعد سراسر مدیترانهی خاوری را پوشانید و اقوام گوناگون را از هنرها و عقاید و رسوم مشابه بهرهمند کرد. تمدن کرت از این فرهنگ مشترک برخاست و سپس، به نوبهی خود، باعث تقویت آن شد: سلطهی کرت جزایر اژه را به نظم آورد. بازگانان کرتی به هر بندری راه یافتند. مصنوعات کرت نه تنها جزایر سیکلاد و قبرس را فرا گرفتند و به کاریا و فلسطین رفتند، بلکه، در جانب شمال، از میان آسیای صغیر و جزیرههای آن به تروا رسیدند، و در جانب باختر، از ایتالیا و سیسیل و اسپانیا وارد شدند؛ به شبه جزیرهی یونان راه یافتند و حتی به تسالی (تسالیا) و مو کنای و تیرونس رخنه کردند. بدین ترتیب، تمدن کرت، که چون ارثیهای به دست یونانیان افتاد، به منزلهی نخستین حلقهی زنجیر تمدن اروپایی است.
جریان انحطاط کرت برما مجهول است، و نمیدانیم که این جامعه در کدام یک از طرق متعدد انحظاط سیر کرد. شاید همه را پپموده باشد. تردیدی نیست که روزگاری جنگلهای سرو بلند آوازهاش از میان رفت و به کشاورزی آن سرزمین لطمه زد؛ به طوری که امروز دو ثلث خاک این جزیره سنگلاخ بایراست و نمیتواند بارانهای زمستان را در خود نگاه دارد. شاید این جامعه نیز، مانند بیشتر جامعه هایی که پا به مرحلهی انحطاط میگذارند، بر اثر جلوگیری از افزایش جمعیت، نژاد خود را رو به زوال برده باشد. شاید تمتعات جسمانی، که محصول رفاه و تجمل فراوان است، این مردم را از شور حیاتی تهی کرده و، در کار زندگی و دفاع، از همت و غیرت انداخته باشد- زیرا هر ملتی رواقی زاده میشود و اپیکوری میمیرد. (اشاره است اولاً به فیلسوفان رواقی که نوعی از ریاضت را تبلیغ میکردند، و ثانیاً به اپیکور و شاگردانش که، از سوی مخالفان، «لذت طلب» شمرده شدهاند.) شاید سقوط مصر، که پس از مرگ اختاتون مصری روی داد، تجارت کرت و مصر را گسیخته و تمول عصر مینوسی را رو به کاستی برده باشد. زیرا کرت، مانند انگلیس عصر جدید، منابع داخلی قابلی نداشت و ناگزیر بود که، برای ادامهی حیات خود، بر دریاها سلطه ورزد، برای صنایع خود بازار یابد و با تجارت به سعادت برسد. شاید جنگلهای داخلی از شمار مردان جزیره کاسته و سپس یک حملهی خارجی، کرت منقسم و نامتحد را از پای در آورده باشد. شاید زلزلهای ناگهان شهرها را لرزانیده و ویران کرده، یا انقلابی خشماگین، در ظرف سالی پروحشت، از اجحاف متراکم قرون انتقام گرفته باشد.
در حدود ۱۴۵۰ قم، کاخ فایستوس بار دیگر فرو افتاد، هاگیاتریادا به آتش سوخت، و خانههای شهرنشینان توانگر تولیسوس منهدم شد، ولی، ظاهراً از همین زمان، دورهی عظمت کنوسوس آغاز شد و تا پنجاه سال دوام آورد. در این دوره، کنوسوس به دورهی سعادت خود رسید و سلطهی بی چون و چرای خود را بردریای اژه گسترد. عاقبت، در حدود ۱۴۰۰ قم، کاخ کنوسوس نیز به آتش سوخت. اونز در خرابههای کنوسوس آثار آتش انقیاد ناپذیری را یافته است - تیرها و ستونها نیم سوختهاند، دیوارها دوده زدهاند، و لوحههای گلین، احتمالاً بر اثر گرمای آتشی عظیم، برای دندان زمانه سخت شده و سالم ماندهاند. اما تخریب چنان تام و تمام است، و ویرانخانهها و حتی اطاقهایی که در زیر خاشاک مصون ماندهاند چنان خالی و بی ساز و برگند که بسیاری از دانشوران، ویرانی کنوسوس را زادهی زلزله یا آتش سوزی نمیدانند، بلکه محصول هجوم و چپاول میشمارند. (اگر بتوان، به اتکای زمانشناسی باستانشناسان، این آتش عظیم را به حدود سال ۱۲۵۰ نسبت داد، آن گاه به آسانی ممکن است که این فاجعه را ناشی از غلبهی قوم آخایایی بر دریای اژه و مقارن نخستین مرحلهی محاصرهی
دایدالوس هنرمندی بود آتنی، همپایهی لئوناردو.(اشاره به لئوناردو داوینچی، داهیهی ایتالیایی قرن شانزدهم میلادی، که تقریباً جامع هنرها و فنون و علوم زمان خود بود.) چون از مهارت برادرزادهاش به رشک افتاد، در یک لحظهی خشم، او را کشت و مادامالعمر از یونان تبعید شد. در دربار مینوس پناه یافت و او را با اختراعات و ابداعات ماشینی خود به شگفت انداخت. پس، هنرمند و مهندس بزرگ شاه کرت گشت. پیکر تراشی برجسته بود، و مردم، که خواستهاند تکامل تدریجی مجسمهسازی را- از پپکرهای سخت بیتشخص تا صورتهای مشخص اشخاص واقعی- بیان کنند، به زبان افسانه گفتهاند که مخلوقات او چنان زندهنما بودند که اگر آنها را به پایههای خود نمیبست، برمیخاستند و راه میرفتند!
تروا پنداشت. در هر حال، روشن است که این فاجعه ناگهان روی داده است. وضع کارگاههای ویران کنوسوس نشان میدهد که مردم شهر، در حینی که سرگرم کارهای خود بودهاند، با مرگی بی امان مواجه شدهاند. تقریباً مقارن سقوط کنوسوس، گورنیا، پیسرا، زاکرو، و پالایکاسترو هم با خاک برابر شدند.
● داستانهای سوگانگیر
نباید چنین انگاریم که با سقوط این شهرها تمدن کرتی یک سره از میان رفت. زیرا مجدداً قصرهایی - که البته در عظمت با کاخهای پیشین برابری نمیکردند - ساخته شد، و فرآوردههای کرت، در طی یکی دو نسل بعد، بر اژه سلطه ورزیدند. در اواسط قرن سیزدهم قم به یک سلطان بزرگ کرتی برمیخوریم که روایات یونانی از او به عنوان مینوس نام برده و قصههای ترسناک بسیار دربارهی او آوردهاند: زنان شکوه داشتند که در نطفهی او تخمهای مار و کژدم فراوان است. یکی از آنان به نام پاسیفائه ، با وسیلهای مرموز، تخمهای گزندگان را دفع کرد و از او آبستن شد و کودکان بسیار زاد. از این زمرهاند آریانهی بورمو، و فایدرا که زن تسئوس و عاشق هیپولوتوس شد. پوسیدون، خدای دریا، از مینوس رنجید. پس، پاسیفائه را دیوانهوار به عشق گاوی دچار و از او باردار کرد. دایدالوس هنرمند بر پاسیفائه رحم آورد و در زاییدن گاو بچه یاریش کرد. مینوس از گاو بچهی مخوف، که مینوتاوروس خوانده شد، به هراس افتاد و به دایدالوس فرمان داد که زندانی پرچم وخم بسازد. دایدالوس عمارت معروف به لابیرنت را ساخت. مینوس هیولای نوزاد را در آن محبوس کرد و فقط، برای جلوگیری از طغیان او، مقرر داشت که گاهگاه آدمی رانزد هیولا بیفکنند.
روایت مربوط به دایدالوس از همه جهت، حتی از جهت سوگانگیزی، از این قصه برتر و شامل یکی از غرورآمیزترین حماسههای تاریخ انسان است: دایدالوس هنرمندی بود آتنی، همپایهی لئوناردو.(اشاره به لئوناردو داوینچی، داهیهی ایتالیایی قرن شانزدهم میلادی، که تقریباً جامع هنرها و فنون و علوم زمان خود بود.) چون از مهارت برادرزادهاش به رشک افتاد، در یک لحظهی خشم، او را کشت و مادامالعمر از یونان تبعید شد. در دربار مینوس پناه یافت و او را با اختراعات و ابداعات ماشینی خود به شگفت انداخت. پس، هنرمند و مهندس بزرگ شاه کرت گشت. پیکر تراشی برجسته بود، و مردم، که خواستهاند تکامل تدریجی مجسمهسازی را- از پپکرهای سخت بیتشخص تا صورتهای مشخص اشخاص واقعی- بیان کنند، به زبان افسانه گفتهاند که مخلوقات او چنان زندهنما بودند که اگر آنها را به پایههای خود نمیبست، برمیخاستند و راه میرفتند! با این همه، مینوس، چون دریافت که پاسیفائه در عشق بازیهایش از یاری دایدالوس بهره جسته است، آزرده شد و دایدالوس و پسرش ایکاروس را در لابیرنت محبوس کرد. دایدا لوس، برای خود و ایکاروس، از موم بالهایی ساخت، و به مدد آنها از بالای دیوارهای زندان گریختند و در آسمان مدیترانه به پرواز در آمدند. ایکاروس مغرور متابعت پدر را دون شأن خود دانست و بیش از حد به خورشید نزدیک شد.
http://www.iptra.ir
منبع : مقاله دات نت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست