شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا
روش جامعه شناسی سیاسی مسلمانان

۱) سرشت علم عمران
۱-۱) موضوع علم عمران
علم عمران نام دانشی است که ابن خلدون به بنیان گذاری آن افتخار میکند.[۲] علم عمران درباره انسان و اجتماع انسانی سخن میگوید و از این رو دانشهای متنوعی از علوم انسانی را در برمیگیرد: گروه بندیهای اجتماعی، آداب و رسوم و فرهنگ جوامع، دانش سیاست، دولت و... از جمله این مطالعات هستند و از این رو دانش عمران ابن خلدون، خود در بر گیرنده طیف وسیعی از دانشهای تجربی در زمینه علوم اجتماعی است.[۳] با وجود این ابن خلدون به علم عمران به عنوان کلیتی واحد مینگرد و انواع علوم اجتماعی درون علم عمران را تجزیه نمیکند. تعالیم او درباره علم عمران درسطح علوم اجتماعی اعم از جامعه شناسی، مردم شناسی، انسان شناسی و... میباشد و از این رو فراتر از دانش سیاسی تجربی خواهد بود. در علم عمران ابن خلدون، دولت و سیاست، بخشی از علم عمران، یعنی علت صوری آن تلقی میشود. درتعریف ابن خلدون، علم عمران دانشی است که به مطالعه اجتماع بشری و کیفیت و عوارض ذاتی آن میپردازد. او مینویسد
"... حقیقت تاریخ، خبر دادن از اجتماع انسانی، یعنی اجتماع جهان و کیفیاتی است که بر طبیعت این اجتماع عارض میشود؛ چون: توحش و همزیستی و عصبیتها و انواع جهان گشاییها بشر و چیرگی گروهی بر گروه دیگر و آن چه از این عصبیت ها و چیرگیها ایجاد میشود. مانند تشکیل سلطنت و دولت و مراتب و درجات آن و آن چه بشر در پرتو کوشش . کار خویش به دست میآورد، چون پیشهها و معاش و دانشها و هنرها و دیگر عادات و احوالی که در نتیجه طبیعت این اجتماع روی میدهد." [۴]
ابن ازرق عوارض مورد نظر در فقره بالا را ، به ترتیب حدوثشان در اجتماع بشری بدین شکل خلاصه و تنظیم میکند:
" عوارض طبیعی این اجتماع پنج چیز است: صحرا نشینی در بیابانها و کوهساران، چیرگی گروهی که هدفش پادشاهی است، شهرنشینیای که در شهرها استقرار مییابد، معاشی که به وسیله تجارت و صناعت طلب میگردد و تحصیل علوم."[۵]
ابن خلدون و ابن ازرق با تشبیه علم عمران به علم طبیعی سنتی، عوارض پنج گانه فوق را " طبیعت" اجتماع بشری میدانند و از این رو آنها را غیر قابل انفکاک از سرشت جوامع بشری تلقی میکنند. توجه به عوارض ذاتی در علم عمران به این معنی است که علاوه بر عوارض ذاتی، عوارض غیر ذاتیای نیز در جوامع بشری وجود دارد که نباید آنها را د رمطالعه علم عمران داخل کرد؛ عوارضی که به وسیله عوامل خارج از اجتماع پدیدار میگردنند و با زوال آنها از بین میروند.[۶] به این ترتیب، با توجه به آن چه که تا کنون بیان شد، موضوع مطالعه علوم تجربی سیاسی در نزد ابن خلدون و ابن ازرق، علت صوری علم عمران یعنی دولت است. ما در این مقال از باب تسامح نام این حوزه مطالعاتی را جامعه شناسی سیاسی ابن خلدون میگذاریم.
۲-۱) تعریف جامعه شناسی سیاسی
یکی از روشهای تعریف چیزها درفلسفه ارسطویی، تعریفهای وجودی است. ارسطو درفلسفه نظری، اشیا را بر اساس علتهای چهارگانه به وجود آورنده شان تعریف میکرد. هر چند جایگاه اصلی تعریفهای وجودی در حکمت نظری است، اما در حکمت عملی نیز میتوان از آن به عنوان الگوی مناسبی برای تعریف جامعه شناسی سیاسی بهره گرفت. ارسطو در کتاب ما بعد الطبیعه از چهار نوع علت نام میبرد:
۱ ) علت مادی: یعنی قوه و قابلیت پذیرش که زمینه پیدایش چیزها میشود.
۲) علت صوری: یعنی تعین خاصی که در چیزها فعالیت مییابد و موجب هویت و آثار خاص جدید در آنها میگردد.
۳) علت فاعلی: یعنی منشا حرکت و ایجاد کننده چیزها.
۴) علت غایی: یعنی هدفی که چیزه برای آن انجاد میشوند.
دو نوع نخست از علل بالا را علل داخلی مینامند زیرا با چیز ایجاد شده متحد میشود و در ضمن وجود آن باقی میماند؛ در حالی که دو نوع اخیر خارج از وجود چیزهای ایجاد شده بوده، و از این رو علل خارجی نامیده میشوند.
براین اساس میتوان برای علم عمران علتهای چهار گانه وجودی را برشمرد که سرشت آن را آشکار کند. در این تعریف علت مادی علم عمران، یعنی ماده اصلی و قشر زیرینی سازنده این دانش، اجتماع بشری است؛ ابن خلدون و به تبع او ابن ازرق ماده اصلی سازنده اجتماع بشری را تکاپوی اقتصادی، بنیادهای شهری، و عواملی مانند آن میداند.[۱] خصیصه اصلی علت مادی آن است که به صورت " بالقوه" وجود دارد وهستی آن خود به خود موجب وجود " بالفعل" علم عمران نمیشود. این امر بدان معنا است که اجزای فرهنگ بالفعل وجود ندارند و برای این که از حالت بالقوه در آمده، به صورت بالفعل درآیند، نیازمند علت صوری هستند تا بدان هویت بخشند. علت صوری علم عمران، دولت است. دولت، به فرهنگ فعلیت میدهد و به آن کلیتی طبیعی میبخشد تا در داخل آن، اجزای فرهنگی به عناصر فعال تبدیل گردنند. بر اساس منطق خلدونی، درنتیجه فعالیتهای اقتصادی، رونق دانشهای گوناگون و مسایل تمدنی وفرهنگی دیگر به وسیله فعالیتهای دولت شکل گرفته، و قوام مییابد و این به معنی تاثیر دولت در فرهنگ و اجتماع بشری است. البته نباید این تاثیر را یک طرفه فرض کرد؛ زیرا دولت را نیز نمیتوان جدای ازارتباط با ماده آن، یعنی اجزای تشکیل دهنده علم عمران، تشخیص داد. محسن مهدی ترجمان سیاسی این سخن را چنین بیان میکند
▪ ماهیت دولت را ارتباط فرمانروا با رعایا تعریف و تبیین میکند.[۲]
این سخن به این واقعیت اشاره میکند که میان دولت و اجتماع، نوعی کنش و واکنش متقابل برقرار میشود که مطالعه آن بر عهده علم عمران است؛ از این رو اتخاذ چنین رهیافتی از سوی ابن خلدون، او را در زمره متفکران جامعه شناسی سیاسی قرار میدهد؛ چرا که جامعه شناسی سیاسی را خواه به دانش تاثیر عوامل اجتماعی بر سیاست تعبیر کنیم، خواه به علم مطالعه تاثیر سیاست در حوزه اجتماع [۳] و یا مطالعه رابطه میان حوزه اجتماع و سیاست،[۴] جملکی در رهیافت ابن خلدون قرار میگیرند. محسن مهدی از سه نوع دابطه میان فرمانروا و رعایا در مقدمه ابن خلدون نام میبرد که به معنی وجود سه نوع جامعه شناسی سیاسی است: جامعه شناسی سیاسی شرعی، جامعه شناسی سیاسی عقلی و جامعه شناسی سیاسی طبیعی.[۵]علت مادی و صوری علم عمران برای آن که فاعلیت خود را به فعلیت درآورند، میباید یکی شوند و یکی شدن آنها نیازمند علتی فاعلی است. ابن خلدون این علت را " عصبیت" میداند. با این بیان، عصبیت، ایجاد کننده اجتماع بشری و دولت است و علیت آن شامل منشا پیدایش وتغییرات بعدی آن میشود؛ از این رو عمر دولتها و تغییر و تحولات آنها در زمان استقرارشان، همگی تابع قوه عصبیت میباشند.[۶] محسن مهدی پس از بیان تاریخی بودن علم عمران، تحول موجود در آن را به دو مرحله تقسیم میکند: نخست مرحله کون و فساد، یعنی در سطح کلان که به پیدایش و اضمحلال دولتها یا تمدنها مربوط میشود، دوم مرحلهای که دولتی پا برجا میماند، ولی خواص یا صفات مشترک خود را از دست میدهد.[۷]این مرحله که سطح تحلیل خرد را تشکیل میدهد، در برگیرنده تحول سه عارضه از عوارض ذاتی عمران است: نخست تحول در کیفیت، مانند تحول عمران شهری، تغییر عصبیت از پیوندهای خویشاوندی به عصبیت ایلی سپس به عصبیت قومی و در نهایت عصبیت شهری و تغییر یک اقتصاد مبتنی بر معاش ساده به اقتصاد جامعه متمدن. دومین تحول در این قسمت، تحول در کمیت است که افزایش یا کاهش حیطه فرمانروایی، جمعیت، در آمد دولت، توسعه شهرها و افزایش یا کاهش دانشجویان، نمونههایی از آن میباشند. در نهایت سومین تحول، تغییرات مکانی است؛ فتوحات و انتقال نفوس از بیابان و روستا به شهرها، نمونههایی از این تغییرات است. [۸]
اگر بخواهیم عصبیت را به عنوان یک پدیده اجتماعی در قالب مدل حاضر بر اساس علتهای چهارگانه آن تبیین کنیم، باید بگوییم که پیوندهای خونی ونسبی علت فاعلی، دستیابی به حکومت و دولت علت غایی، قبیله علت مادی و یاریگری علت صوری آن است. [۹] به این بیان علت غایی عصبیت با دانش سیاست ارتباط مییابد. در این جا نیز میتوان از سه گونه عصبیت شرعی، عقلی و طبیعی نام برد. [۱۰]
سرانجام علت غایی علم عمران، خیر عمومی و همگانی است و این امری است که عمران مشری برای رسیدن به آن ساخته میشود. خیر همگانی چیزی است که به وسیله عقل بشری قابل حصول است و با سعادت که به وسیله فیلسوفان مدنی بیان میشود، تفاوت میکند.
۳- ۱) جایگاه جامعه شناسی سیاسی در طبقه بندی علوم اسلامی
ابن خلدون با تقسیم علوم بشری به دو دسته دانشهای حکمی و نقلی، نوع نخست را علومی میداند که آدمی میتواند به یاری اندیشه خود بدان پی ببرد، درحالی که دانشهای نقلی، وضعی بوده و مستند به خبر از واضع شرعی میباشد. او علم تفسیر، قرائت، علم حدیث، فقه، لغت و... را نمونهای ازاین دانشها میداند[۱].اما آن چه این جا دارای اهمیت شایان است، موضوع استقلال یا عدم استقلال علم عمران از دیگر علوم است[۲]. دانش سیاست و زیر مجموعههای آن، به لحاظ تاریخی تا مدتها زیر سایه مطالعات حقوقی یا تاریخی قرارداشتند و بعدها با تمایز رشتههای علمی گوناگون، از هم جدا شدند. اینک باید دید که علم عمران ابن خلدون نیز دانش مستقلی است یا هنوز زیر سلطه دانش دیگری میباشد؟ و در این صورت آن دانش کدام است؟ ابن خلدون خود علم عمران را دانش مستقلی میداند و حدود و قلمروی آن را در مقایسه با دانشهای دیگر چون خطابه، سیاست، فقه، اصول فقه، و... برای دلبسته کردن توده مردم به عقیدهای یا برز داشتن آنها از آن نمیداند.[۳]او هم چنین علم عمران را – به خلاف سیاست مدنی – دانشی نمیداند که بر اساس اخلاق و حکمت به تدبیر شهر بپردازد. علم عمران هم چنین با علم فقه تفاوت مییابد؛ زیرا مسایل فقهی بر مشاهده و پژوهش عقلانی تکیه ندارد[۴]و این بدان معنی است که علم عمران در زمره علوم حکمی است و نه شرعی. علم عمران با علم تاریخ نیز تفاوت مییابد[۵]
هدف ما در تالیف کتاب اول این تاریخ همین است و گویا این شیوه خود دانش مستقلی باشد[۶]
ولی محسن مهدی د رتوفیق ابن خلدون برای استقلال بخشیدن به علم عمران تردید دارد و هدف آنی علم عمران را تصحیح گزارشهای تاریخی میداند و میگوید
از آن جا که هدف آنی علم عمران، به کمال رسانیدن قن تاریخ است، مقام علم عمران در این جا حتی از مقام یک فن هم پایین تر مینماید[۷]
او هدف غایی علم عمران را نیز به طور غیر مستقیم و از راه کمک به تکامل فن تاریخ مربوط به کردار آدمیان میداند، از این رو نتیجه میگیرد که علم عمران نمیتواندجز در چارچوب علم تاریخ برای خود هویتی بیابد.[۸]ولی ناصف نصار معتقد است علم عمران در ارتباط با تاریخ، دانشی کمکی دلی مستقل به شمار میآید.[۹]او دوگونه رابطه میان علم عمران و تاریخ برقرار میکند: اول رابطه موضوعی میان دو دانش مزبور که از این جهت تعریف هر دو دانش بر هم منطبق میشود بی آن که در هم آمیخته شوند. تاریخ همواره به امور جزیی میپردازد که در جریان یک توالی معین پیش میآیند، د رحالی که علم عمران به شرایط کلی و عام میپردازد.[۱۰] دومین نوع رابطه میان این دو علم، رابطه شناختی میان آن دو دانش است. به عقیده نصار
وجه تمایز اساسی روش معرفت جامعه شناختی با معرفت تاریخی همانا امکان تعمیم نتایج آن است؛ امکانی که بر گونه علیت ملزوم آن و بر سرشت موجودیت جمعی مبتنی است ... به جز این، جامعه شناسی از همان قواعد دانش تاریخ، مانند مشاهده، اسقرا و وارسی پیروی میکند.[۱۱]
به این ترتیب نصار نیز مانند ابن خلدون، استقلال علم عمران از تاریخ را میپذیرد؛ ولی برایی او چیز دیگری معما میباشد و آن این است که چگونه علم تاریخ از نظر ابن خلدون در طبقه بندی علوم، جزو علوم حکمی و نه شرعی قرار میگیرد؛ چرا که به عقیده او در دستگاه فکری ابن خلدون، فلسفه نظری هیچ گونه ارتباطی با تاریخ نمییابد. او میگوید
محکوم ساختن تفکر نظری از سوی مولف ما موجب یک نابینایی فلسفی برای وی شده است که ... مانع از آن شده است که ابن خلدون فلسفه را در پیشاپیش دانش تاریخ بیابد[۱۲]
۳- ۱) بنیادهای منطقی جامعه شناسی سیاسی
به عقیده ابن خلدون، مطالعه عمران بشری به وسیله عقل تجربی صورت میپذیرد. به نظر او، تفکر واندیشه آدمی – که سازنده دانشهای بشریاند – از سه مرتبه و مرحله برخوردار است: مرتبه نخست، " عقل تمییزی" است. ابن خلدون معتقد است امور خارجی، خواه با نظم طبیعی یا نظم قراردادی، به وسیله قوه عقل آدمی قابل درک است. این نوع تعقل، بیشتر تصورات را دربر میگیرد و معیاری برای تشخیص سود و زیان آدمی میباشد. دومین مرتبه از مراتب تعقلی آدمی، " عقل تجربی" است، آدمی به وسیله این مرتبه از توان فکری خود، از عقاید و آداب زندگی بهره میبرد و آنها را در سلوک سیاسی و اجتماعی خویش با هم نوعان به کار میگیرد. این دسته از تعقلات آدمی، شامل تطریقاتی میگردد که به تدریج از طریق تجربه برای انسان به دست میآید. در نهایت، " عقل نظری" سومین مرتبه از مراتب عقل آدمی است. معقولات فطری، آدمی را از علم و گمانی برتر از عالم حس برخوردار میکند و دربرگیرنده تصورات و تصدیقاتی میشود که به صورت ویژه و شرایط خاصی تنظیم میگردد.[۱] بدیهی است که علم عمران، زاده عقل تجربی بوده و حاصل فعالیت این قوه آدمی است. ابن ازرق نیز تاکید میکند که از شرایط " ولایت سلطان"، عقل است و مراد از آن، عقل اکتسابیای است که از راه تجربه بسیار و تداوم روزگار به دست میآید.[۲] علی النشاربا اشاره به روش ابن خلدون و ابن ازرق میگوید.
آشکارترین نقطه تشابه بیان این دو، تشابه آنها در روش است. ابن ازرق، روش استقرایی را در استفاده از ظواهر به کار برده است. به ویژه در کاربرد قیاس غایب بر حاضر، علت یابی و مقدمات آن، در امور شایع و عاداتهای اجتماعی، در تحلیل جزییات استقرا شده و جمعشان در اصول کلی؛ به گونهای که گاه گفته میشود جزییات و تفریعات در آثار ابن ازرق بیشتر از ابن خلدون بوده است. لیکن آگاهی از روش استقرایی نزد او بیشتر از ابن خلدون میباشد.[۳]
ابن خلدون چگونگی کسب معلومات تجربی را چنین توضیح میدهد که هر کاری میان آدمیان دارای نظم و تشکیلاتی است و آنها امکان مییابند تشکیلات منظمی به روشهای گوناگون سیاسی و فلسفی ایجاد کنند و به وسیله آنها از مفاسد و تباهیها روی برگردانند. آدمیان پس از آن که در نتیجه انجام هر کاری تجربه درست میآموزند و عادات نیکی میان آنان متداول میشود، معانی و مفاهیمی را به دست میآورند که کاملا از حس دور نیست و نیازی نیست که در آنها تعمق شود. این مفاهیم که از راه تجربه به دست میآیند، مفاهیم جزیای هستند که به محسوسات تعلق دارند و صدق و کذ بشان به زودی در عالم واقعیت آشکار میشود و جوینده آنها از دانشی که در نتیجه این آزمایش به دست میآید، استفاده میکند. دانش تجربی حاصله، مورد استفاده آدمیان در رفتار با هم نوعان شان به کار میرود و در نتیجه ممارست و تداوم چنین تجاربی به صورت عادت و ملکات اجتماعی در میآید. بدیهی است که تشکیل چنین عادات و رسوم اجتماعیای، به مرور زمان و گذشت ایام به دست میآید. [۴] او در آخر کلام خویش این نکته را میافزاید که خداوند کسب تجربه را در نزدیک ترین زمان برای آدمی آسان کرده است؛ آن جا که آدمیان را به فراگیری آداب گذشتگان و تقلید از آنها تشویق میکند. به این ترتیب، عقل تجربی ابن خلدون، از مشاهده، تجربه و استقرا برای مطالعه علم عمران بهره میبرد؛ اما باید دید اعتبار وارزش منطقی هر یک از آنها در چه حد است؟
۱-۱) مشاهده و تجربه
مشاهده، تجربه و استقرا اساس علوم تجربی را تشکیل میدهند. دردرک مدرن از علوم تجربی، قوانین ونظریههای علمی تجربی از گزارههای مشاهدتی همگانی به دست میآیند. گزارههای مشاهدتی همواره به زبان نوعی نظریه بیان میشوند و به همان اندازه دقیق خواهند بود که چارچوب مفهومی یا نظری مورد استفاه آنها دقیق باشد. تجربه، مشاهده و استقرا سه مفهوم اساسی روش علوم تجربی مدرن هستند. اما باید توجه داشت که استقرا در علم جدید با اصطلاح منطق قدیم تفاوت دارد. در منطق قدیم تجربه و استقرا از هم جدا و مستقل بود زیرا تجربه معتبر، و استقرا بدون اعتبار شمرده میشد. درمنطق قدیم استقرا تتبع جزییات برای استخراج حکم کلی بود که به دلیل عدم امکان استقرای تام هیچ گاه، حکم کلی از آن بدست نمیآمد. ولی تجربه یکی از مبادی بهان تلقی میشد که مفید یقین بود. این امر بدان دلیل بود که از تکرر مشاهده قیاس خفی وجود مییافت که قطعی بود.[۵] شیخ الرئیس گزارههای مشاهدتی را چنین تعریف میکند
گزارههای مشاهدتی، گزارههایی هستند که تصدیق آنها از طریق حس یا مشاهده غیر حسی به دست میآید[۶]
گزارههای بالا خود به سه دسته تقسیم میشوند: دسته اول، گزارههای مشاهدتی حاصل از حواس پنج گانه؛ دسته دوم، گزارههای مشاهدتی حاصل از حواس باطنی یعنی گزاههای اعتباریی که از طریق مشاهده قوای آدمی غیراز حواس ظاهری به دست میآید، مانند گزارهای که بیانگر آن است که آدمی صاحب تفکر است؛ و دسته سوم، گزارههایی مشاهدتیای که آدمی بدون دخالت حواس و تنها به وسیله نفس خود، آنها را مییابد؛ همچون گزارهای که از معرفت به ذات و افعال خود به دست میآید. اما نکته مشترک میان هر سه دسته گزارههای مشاهدتی آن است که این گزارهها ارزش جزیی دارند ونمیتوانند صارد کننده قوانین و احکام کلی باشند.[۷]
درنزد مسلمانان، گزارههای مشاهدتی با گزارههای تجربی تفاوت دارند. گزارههای تجربی، گزارههایی هستند که از گزارههای مشاهدتی تکرار پذیر و پس از تکرار به دست میآیند؛ به این ترتیب این گزارهها حاوی اطلاعات و احکام جازم یا کثیره الصدق میگردند، گزارههای تجربی، علاوه بر گزارههای مشاهدتی، نیازمند کاربرد قیاس خفی نیز هستند که بر اساس آن، تکرار یکسان حوادث نمیتواند اتفاقی باشد و ناگزیر دارای علتی است، هرچند ماهیت آن برای ما روشن نباشد.[۸] به این ترتیب، قوانین تجربی کلی هستند که عقل آنها را پس از احساس جزییات و شناخت علل، استفاده میکند.
۲-۲) استقرا و قلمرو آن در حوزه سیاست
استقرا، روندی است که طی آن میتوان تعداد محدودی گزاره مشاهدتی و تجربی را به قانونی جهان شمول تعمیم داد. استقرا در مواری چندی کاربرد دارد که تصحیح مقدمات کلی و اکتساب اولیات، از آن جمله اند. آن چه که در مقاله حاضر دارای اهمیت است،آن است که استقرا در استنتاج قواعر کلی ا ز تجربیات آدمی نیز کاربرد دارد.[۹] نکته دارای اهمیت در این جا این است که مسلمانان میان اصطلاحات محسوس، تجربه و استقرا فرق میگذارند. بوعلی سینااین نفاوت را چنین بیان میکند
تفاوت میان امر محسوس، امر استقرا شده و امر تجربه شده، آن است که محسوس همواره در ذهن است و به مرحله منطبق شدن نمیرسد، مگر پس ار فراغت از بحث و اندیشه، یا این که به کلی تطبیق نمیشود، بلکه آن چه د رخارج هست، از این کلیات ذهنی متفرع میگردد؛ مانند احکام شرعی، چه آنها فروعی هسنتد از آن چه در محفوظ از ادله و کتاب و سنت، و در جست و جوی آن هستند که آن چه را در خارج مییابند با آنها مطابقت دهند، بر عکس نظریات علوم عقلی که برای صحت آنها میکوشند نظریات مزبور را با آ ن چه در خارج هست، تطبیق کنند؛ از این رو ایشان در همه امور ذهنی و نظریات فکری عادت دارند و به جز امور مزبور، چیز دیگری را نمیشناسند. در صورتی که صاحب سیاست، به مراعات امور خارج و احوال و کیفیاتی که بدان میپیوندد و از آن تبعیت میکند، احتیاج دارد؛ چه سیاست امری پوشیده است و شاید هم در آن خصوصیاتی یافت شود که نتوان آنها را به شبه یا مثالی ملحق کرد و با کلی ذهنی – که می_خواهند آن را بر آنها تطبیق کنند – منافی باشد و هیچ یک از کیفیات اجتماع و عمران را بر دیگری نمیتوان قیاس کر، زیرا هم چنان که در یک امر به هم شیاهت پیدا میکنند، شاید در اموری با هم اختلاف داشته باشند. این است که فقها به سبب عادت کردن به تعمیم احکام و قیاس کردن امور به یکدیگر، اگر به امر سیاست توجه کنند، مسایل آن را در قالب نظریات و اندیشهها و نوع استدلالهای خودشان میریزند و در نتبجه، دچار اشتباهات و غلط کاریهای بسیار میشوند و نمیتوان بر ایشان از خطا اعتماد کرد.[۱۰]
البته این حکم ابن خلدون، اختصاص به فقها ندارد و شامل هر ذهنی است که به براهین قیاسی عادت دارند؛ چنان که او خود در ادامه سخن بالا، هوشمندان و مردم زیرک را که دارای ذهن روشنی هستند و تمایل به فرو رفتن در دریای معانی قیاس و مشابهت دارند، مشمول حکم خود میداند. ابن ازرق نیز سخن ابن خلدون را تکرار میکند و رای او را میپذیرد.[۱۱] البته توجه به این نکته دارای اهمیت است که فلسفه علم معاصر، با نظرات ابن خلدون و ابن ازرق موافق نیست و استقراگرایی سطحی آن دو را رد میکند. چنان که امروز مسبوقیت مشاهدات، به وسیله نظریه تاکید میشود؛ بنابر این، تا حدی دخالت شیوه قیاسی در دانشهای تجربی پذیرفته است؛ این چیزی است که ابن خلدون و ابن ازرق قادر به درک آن نبودند و کاربرد شیوه قیاسی را به طور مطلق در مطالعه عمران بشری د رمیکنند. در همنوایی با دستاوردهای علم جدید، فیلسوفانی چون بوعلی سینا نیز با تقسیم انواع قیاسات، تصور وحدت و بساطت روش قیاسی ابن خلدون و ابن ازرق را زیر سوال برده اند. ابن سینا ابتدا قیاسات را به قیاسهای فقهی، تعقلی وحسی تقسیم میکند و قیاسهای فقهی را قیاسهای مثالی میخواند؛ زیرا در این گونه قیاسها به اموری که حکم مشابه آن در سخنان صاحب شریعت و ائمه دین آمده، تشبیه میشود. بوعلی قیاسهای عقلی را قیاسهایی میداند که برای نتبجه گیری درباره افعال تیکو، پرداخته میشوند و بخشی از آنها قیاسهای سیاسی هستند. ابن سینا قیاسهای سیاسی را چنین معرفی میکند
قیاسهای سیاسی تنها در مواردی استفاده میشود که منجر به انجام یا ترک افعال مشارکتیای میگردد که سود آن به دبیر شهر بر میگردد[۱۲]
و در نهایت قیاسهای حسی، قیاسهایی هستند که از مقدمات فقهی و سیاسی به دست میآیند، بدین گونه که کبرویات آن از مقدمات فقهی و صغرویاتش از مقدمات سیاسی انتخاب میشود. در این قیاسات ممکن است وسایط ار مقدمات فقهی یا آرای محموده انتخاب شود. [۱۳] با این توضیح ابن سینا آشکار میشود که علم عمران و جامعه شناسی سیاسی، میتوانند در ضمن تجربی بودن،از انواع قیاسهای بالا استفاده کنند.
۴) انواع روشهای تجربی در جامعه شناسی سیاسی
۱-۴) اهمیت و اعتبار روش شناسی
علی رغم اهمیتی که مطالعات روش شناسی در دنیای کنونی دارد، برای گذشتگان چنین نبوده است و به همین دلیل در آثار آنها مسایل مستقلی در باب روش شناسی دیده نمیشود. یکی از دلایل این امر که در این جا بر آ ن تاکید میگردد آن است که روش شناسی دانشی ابزاری است و تعالیم آن در خدمت دانشهای دیگر قرار میگیرد و پیشینیان نسبت به این گونه دانشها توجه چندانی نداشتتند. ابن خلدون و ابن ازرق نیز چنین برداشتی از اهمیت روش شناسی داشتند. ابن خلدون میگوید
باید دانست که دانش های متعارف در میان ملتهای متمدن بر دو گونه است: یکی دانشهایی که مقصود بالذات میباشند؛ هم چون علوم شرعی از قبیل تفسیر و حدیث و فقه و علم کلام و مانند طبیعیات و الهیات از فلسفه، و دیگر، دانشهایی که ابزار و وسیله فراگرفتن علوم مزبور هسنتد؛ مانند دانیشهای زبان عربی و حساب و جز آنها برای علوم شرعی، و نطق برای فلسفه . چه بسا که بر حسب شیوه متاخران، منطق، ابزار علم کلام و اصول فقه نیز به شمار آید. مباحث دانشهایی که هدف و مقصد هستند، اگر توسعه یابند و مسایل آنها به شعب گوناگون منشعب شود و ادله و نظریات نوینی برای انها کشف گردد، هیچ باکی تخواهد بود، چه این امر سبب میشود که ملکه طالبان آنها جای گیرترگردد و معانی مسایل آنها بیشتر توضیح داده شود. لیکن دانشهایی که ابزار دیگر علوم هستند. مانند عربی و منطق و امثال آنها. سزائار نیست آنها را جز به منظور این که تنها ابزار دیگر داننشها میباشند، مورد مطالعه قرار دهیم و ضرورتی ندارد که به توسعه مباحث آنها بپردازیم یا مسایل آنها را به شعب تازه گوناگونی تقسیم کنیم؛ زیرا چنین شیوههای سبب میشود که آنها را از مقصود اصلی خارج سازد، چه مقصود از آنها همان است که ابزاری برای علومند، نه جز این. [۱]
بینشی مشابه ابن خلدون در ابن ازرق نیز دیده میشود.[۲]این گونه بینشها، مجالی برای گسترش روش شناسی به عنوان یک دانش از سویی، و توجه به روشهای مورد استفاده برای خود نویسندگان از سوی دیگر، نمیدهد، بنابر این باید گفت که این بحث از جایگاه و اعتبارکمی نزد آ«ها برخوردار است.
۲-۴) روشهای مطالعه در جامعه شناسی سیاسی
علم عمران دربرگیرنده گسترهای از دانشهای اجتماعی است؛ اما هنگامی که از تاثیردولت درفعلیت دادن به اجتماع بشری سخن به میان میرود و یا زمانی که از رابطه عصبیت با حکومت بحث میشود، با جامعه شناسی سیاسی منطبق میگردد. جامعه شناسی سیاسی و علم عمران ابن خلدون، دارای دو چهره است: از طرفی این دانش نشانگر وحدت کلی و اساسی اجتماع بشری است، به گونهای که عناصر و اجزای آن ( دولت، شهرنشینی، زندگی اقتصادی و دانشهای بشری ) روی هم کلیتی را تشکیل میدهند که هم چون موجودی زنده دارای تولد، حیات و مرگ است. از سوی دیگر، همین عناصرتمدنی از چنان رشد مستقلی برخورداراند که میتوان به صورت منفرد مورد بررسی قرار داد. نوع مطالعه اخیر و نگرش مستقل به عناصر اجتماع بشری، شیوه صحیح مطالعه علتهای مادی و صوری علم عمران است . این شیوه، همان شیوه مطالعه ساختاری علم عمران و عناصرآن میباشد.
۱-۲-۴) روش ساختاری
ابن خلدون و ابن ازرق عناصر اساسی اجتماعات بشری را عصبیت، دولت، شهرنشینی، زندگی استعماری ودانشها میدانند.[۳] این دو میان عناصر بالا رابطهای یک سویه و دترمینیستی قایل هستند، به گونهای که عناصربعدی معلول و نتیجه عناصر قبلی تلقی میشوند. از میان سخنان ابن خلدون چنین بر میآید که عصبیت عاملی است که یک فرد را به جمعی گره میزند. او میگوید
غرور قومی ومهری که خداوند در دلهای بندگان خویش نسبت به خویشاوندان و نزدیکان قرار داده، درطبایع بشری وجود دارد و هم کاری و یاری گری به یک دیگر، وابسته بدان میباشد.[۴]
عصبتها منجر به ساختن دولتها میگردند؛ زیرا هدف غایی آنها دستیابی به حکومت ها است. ابن خلدون و به تبع او ابن ازرق از دو گونه دولت سخن به میان میآورند: نوع نخست آن دولتهای بدوی است که اساسا سرشت آنها را میتوان بر اساس سه عامل: عصبیت خاندانی، شیوه تولیدی بدوی و احترام به ریش سفیدان تعریف کرد. نوع دوم دولت، دولتهای شهری هستند که مبتنی بر عصبیت بزرگ، قدرت و پول زیاد میباشند. معمولا دولتهای بدوی بر اثر افزایش سه روحیه قدرت طلبی، ثر.وت اندوزی و فراغت خواهی ، عصبیتهای بدوی و کوچک خود را به عصبیتی بزرگ و واحد تبدیل میکنند و به وسیله پول و قدرت فراوان خود، از طریق بیگاری یا استخدام گروههای انسانی، ابتدا دولتی بزرگ و سپس شهرهای زیبا بنا میکنند؛ به این ترتیب دولت، علت پیدایش شهرها میشود.
شهرها براثرحمایت سیاسی دولت، به سرعت توسعه میبابند. شهر محل ارضای شهوت قدرت خواهی، عشق به تجمل و لذات جسمانی و میل به آسایش است و تا این شهوات اشباع نشوند، شهرها رو به رشد وترقی خواهند داشت و اساسا همین عوامل، تعیین کننده محل احداث شهر وطرزساختمان آن میباشند. تامین رفاه هم چنین خواهان ارتباط میان شهر با شهرها و بادیهخواهد بود.
پیدایش شهر به دنبال خود نظام اجتماعی جدیدی را به همراه خواهد آورد که مبتنی بر عصبیت جدیدی است که حول خویشاوند سالاری نمیچرخد. این نظام جدید، خود موجد طبقات اجتماعی جدیدی خواهد بود که برای تامین و ارضای شهوت قدرت، رفاه و ثروت ضرورت دارند. به این ترتیب ما شاهد پیدایش صنعتگران، مرزبانان، نظامیان، دیوانیان و دانشمندان خواهیم بود. گسترش طبقات اجتماعی به همراه تقسیم کار اجتماعی جدید، دیوان سالاری جدیدی را میطلبد که نظم جدید را ایجاد و سپس حمایت کند. در نهایت، نظام اجتماعی جدید، موجب عادات، ر سوم و آداب شهری جدید میگردد که علاوه بر چهره مثبت و خوب خود، دارای چهرهای منفی نیز هست که باعث از دست رفتن دارایی افراد و محاسن اخلاقی و جسمانی آن ها میشود. بروز پدیده اضمحلال خصال پسندیده اخلاقی و از بین رفتن تاثیر اوامر دینی، دو عاملی هستند که دولت و سپس شهر را به سمت نابودی سوق میدهند.
شهرنشینی و زندگی شهری، زندگی اقتصادی شهرها را تغییر داده و متکامل میکند. تکامل شیوههای تولید کالا و خدمات که برخاسته از تقسیم کار اجتماعی زندگی شهری است، منجربه افزایش قدرت، مدت و سیرت دولت میگردد و به همین نحو، از آن سو منجر به آن میشود که دولت دست به تدوین قوانین اقتصادی کارآمد و تاسیس دیوان سالاری اقتصادی جدیدی بزند و ضراب خانهها، بازرسان اوزان و قوانین تجارت جدید، در زندگی شهری پدیدار شوند. توسعه اقتصادی که به برکت گشاده دستی دولت از یک سو واخذ مالیاتهای کم از سوی دیگر است، منجربه افزایش رفاه شهروندان میگردد؛ اما زندگی اقتصادی همواره رو به تکامل نمیگذارد و با ضعف و سستی دولت و شهر، این دوران طلایی جا ی خود را به دوران رکود اقتصادی و ازمیان رفتن رفاه مادی میدهد.
سرانجام آخرین عنصر در دانش عمران، دانشها و علوم شهری هستند. دانشها در شهراز آن جهت رشد میکنند که بزرگ شدن سازمان و ساختاردولت، تکامل شهرها و افزایش تقسیم کار اجتماعی و در نهایت رونق اقتصادی، زندگی اجتماعی را از حالت ساده اولیه خود، به شکل پیچیده تری در میآورد؛ ازاین رو مشکلات جدیدتری را پیش میآورد که نیاز به خردورزی بیشتری دارد. به این ترتیب، ابتدا دانشهای تجربی رشد میکنند وسپس دانشهای نظری. دانشهای نظری به دلیل امکان فراغت حاصل اززندگی شهری، سعی در حفظ آیین تمدنی تقاضای اجتماعی برای خدمات دانشمندان و قدردانی فرمانروایان روند رو به رشدی را طی میکنند. اما ابن خلدون این نکته را نیز متذکر میشود که حتی د ر دوران اوج و شکوفایی یک دولت نیز دانشهای عملی، در درجه دوم از اهمیت قرار دارند. افول دانشهای یک تمدن با افول دولت، شهر و زندگی اقتصادی آن آغاز میگردد و با فروپاشی دولت، فرو میپاشد. آن چه که آمد خلاصه تعالیم ابن خلدون و ابن ازرق به صورت ساختاری آن بود که از دو کتاب مقدمه و بدایع بر میآید.
۲-۲-۴) روش تاریخی
ابن خلدون میگوید
دیگر از اغلاط پوشیده تاریخ، از یاد بردن این اصل است که احوال ملتها و نسلها در نتیجه تبدل و تغییر اعصار و گذشت روزگار تغییر میپذیرد و این به منزله بیماری مزمنی است که بسیار پنهان و ناپیدا است؛ زیرا جز با سپری شدن قرنها دراز، روی نمیدهد و کما بیش به جز افراد انگشت شمار از کسانی که به تحولات طبیعت آشنایی دارند، این امور را درک نمیکنند و علت این است که کیقیت جهان و عادات و رسوم ملتها و شیوهها و مذاهب آنان، به روش یکسان و شیوهای پایدار، دوام نمیآورد و از حالی انتقال مییابد و هم چنان که این کیفیت د راشخاص و اوقات و شهرهای بزرگ پدید میآید، در سرزمینها و کشورها و قورن متمادی و دولتها نیز روی میدهد.[۵]
این فقره به وضوح نشان میدهد که در جامعه شناسی ابن خلدون و ابن ازرق، پدیدههای اجتماعی، هستیهایی تاریخ مند تلقی میشوند که دارای نقطه آغاز، رشد و انحطاط میباشند و همان گونه که از قسمت آخر نقل قول بالا بر میآید، بررسی تحول و دگرگونی نزد ابن خلدون و ابن ازرق در دو سطح از تحلیل انجام میپذیرد: سطح خرد و سطح کلان.
۱-۲-۲-۴) تحلیل تاریخی در سطح خرد
عمران بشری هم چون دیگر حوادث، به طور اتفاقی تغییر نمیکند؛ بلکه سویه این تغییرات در جهت معینی پیش میرود و همواره غایتی وجود دارد. در چارچوب این حرکت کلی به سوی غایت است که عمران از پارهای جهات تحول مییابد. این تحول در سطح خرد، منجر به تغییر عمران بشری در دوران عمر خود میگردد. به این ترتیب هر یک از عناصر ساختاری دولت، شهر، زندگی اقتصادی و دانش، روندی از زایش ، بالش و فروکش طی میکنند. دوران پیدایش و گسترش دولتها با ایجاد و تازگی عصبیتها و دوران افول آن با فروکشی عصبیت مطابقت دارد. به همین ترتیب، پیداش شهر، زندگی اقتصادی و دانش و بالندگی آن، به پیدایش و بالندگی دولت بستگی دارد و اضمحلال هر یک با نابودی آن.
۱-۲-۲-۴) تحلیل تاریخی در سطح کلان
مطالعه علم عمران در این سطح، ما را با فلسفه تاریخ پیوند میدهد. ابن خلدون درمقدمه سه نظریه از فلسفه تاریخ را بیان میکند که به عقیده او تنها یکی از آنها درست میباشد:
نظریه نخست، نظریهای است که مسعودی از فیلسوفان گرفته است و مبتنی بر این پیش فرض است که در طو ل تاریخ آدمی، تنها یک عمران کلی و عمومی وجود دارد و سراسرتا ریخ بشر یک کل به هم پیوسته میباشد. این نظریه میگوید
هنگامی که خداوند جهان را آفرید، طبیعت ( که ماده اجسام است) د رکمال فزونی و نهایت نیرو و کمال بود. یه سبب کامل بودن طبیعت، عمرها، درازتر و جسم ها نیرومندتر بود. از آن هنگام تاکنون به واسطه کوچک شدن ماده، ( جهان) کوچک تر و کوچک تر شده تا به مرحله کنونی رسیده است و در آینده نیز هم چنان کوچک خواهد شد، تا زمانی که جهان متلاشی شود و از میان رود...[۶]
ابن خلدون به طراحت این نظر را که تاریخ با یک عصر زرین آغاز شده و سپس رو به قهقرا میرود، رد میکند و شواهد تاریخی به جا مانده از تمدنها را در طول تاربخ، دلیل نقض صحت ادعای این نظریه نیداند.
نظریه دوم، نظریهای است که بسیاری از صوفیان و شیعیان درباب فلسفه تاریخ دارند. این نظریه هم چون نظریه پیشین، وجود یک عمران بشری عمومی و کلی را برای تمامی تاریخ بشریت میپذیرد و برای جهان آغازی زرین در نظر میگیرد. ابن خلدون میگوید که هواداردان این نظریه - که معتقد به رجعت میباشند- تاریخ را به سه مرحله نبوت، خلافت وحکومت بیدادگر- که دوران ابدی است – تقسیم میکنند و معتقدند پس از سپری شدن مرحله اخیر، نوبت به ظهور دجال و سپس منجی بزرگ ( مهدی " عج"، مسیح، محمد(ص) خواهد رسید.[۷]ابن خلدون این نظریه را نیز نمیپذیرد و ضمن رد همه اساس شرعیای که این نظریه مبتنی بر آن است، تاویل خاص خود را درباره بازگشت" احتمالی" پیشوایان مذهبی، بیان میکند.
ابن خلدون خود، نظریه سومی در باب فلسفه تاریخ دارد که از اساس با دو نظریه پیشین متفاوت است؛ زیرا وجود یک عمران عمومی را برای کل تاریخ بشری مردود میداند. بر اساس این نظریه ، عمران و همه مظاهر آن پیوسته در تغییر است . در طول تاریخ بشری، هیچ چیز به جا نمیماند، مگر ماده بدون صورت و نامنفرد. در جریان حرکت تاریخ، آن ماده بدون صورت، تغییر شکل میدهد، شکل خاصی به خود میگیرد و سپس آن شکل را از دست میدهد. این گونه از تغییر، نه به " نوع " عمران بلکه به عمرانها انفرادی یا افراد آن نوع بر میگردد. این امر خود به آن معنی است که " نوع " عمران، مجرد است و تنها عمرانهای انفرادی، موجودیت بالفعل دارندو وجود همیشگی " نوع " عمران بر اثر تغییرات پیاپی عمرانهای منفرد حفظ میشود و دور و تسلسل عمرانهای منفرد، وجود ابدی و ضروری نوع عمران را از بین نمیبرد.[۸] به نظر ابن خلدون، بر اساس چنین درکی از فلسفه تاریخ است که میتوان به وجود عوارض طبیعی عمومی و کلی برای همه اجتماعات بشری اذعان داشته و قواعد عمومی آن را استخراج کرد.
۳-۲-۴) روش تطبیقی
ابن خلدون با به میان کشیدن انواع سه گانه عصبیتها ابتدا عصبیت مبتنی برخویشاوندان و سپس عصبیت مبتنی بر عمران را مطرح میکند که خود موجد دو گونه عمران بدوی و عمران شهری هستند. او براساس تحلیل عصبیت، سه گونه فرمانروایی را برمیشمارد: نخستین این فرمانرواییها صرفا مبتنی بر عصبیت است . دومین آنها مبتنی بر عصبیت و عقل میباشد و سومین آنها مبتنی بر عصبیت و شریعت است. بر اساس طبقه بندی حاضر، ابن خلدون به سه نوع دولت طبیعی، دولت عقلی و دولت شرعی میرسد. از نظر او تنها نمونه دولت عقلی، دولت ایرانیان پیش از اسلام است و تنها نمونه دولت شرعی، دولت اسلامی است و باقی دولتها، دولتها ی خودکامه هستند. به همین ترتیب میتوان از سه نوع رابطه میان زمام دار و رعیت نام برد. این روابط عبارتند از: سیاست طبیعی یا خود کامگی که هدف در آن خیر مشخص فرمانروا است؛ سیاست عقلی که هدف آن خیر دنیوی همگان است؛ و در نهایت، سیاست شرعی است که هدف آن خیر دنیوی و اخروی همگانی میباشد. [۹] مشهورترین موارد کاربرد این روش را میتوان در مقایسه عمران بدوی وحضری، مقایسه دولتها، شهرها، زندگی اقتصادی و داننشهای بدوی و حضری یافت. شایان توجه است که ملاک و معیارهای مقایسه در نظر ابن خلدون و ابن ازرق، عناصر و اجزای ساختاری از یک سو و مراحل تحول و دگرگونی در سطح خرد و کلان ( مصادیق عمران) از سوی دیگر هستند.
محمد پزشگی
http://pezeshki.blogfa.com
[۱] . این مقاله بخشی از پژوهش منتشر نشدهای است که در پزوهشکده اندیشه و علوم سیاسی پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی انجام شده است.
[۲] . عبد الرحمن ابن خلدون. مقدمه. ج ۱، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۶۲، ص۷۰.
[۳] . ناصف نصار. اندیشه واقع گرای ابن خلدون. ترجمه یوسف رحیم لو، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۶، ص۱۲۳.
[۴] . ابن خلدون. پیشین. ص ۶۴.
[۵] . شمس الدین ابن ازرق. بدائع السلک فی طبائع الملک. ج ۱، تحقیق علی سامی النشار، بغداد، منشورات وزاره الاعلام، ۱۹۷۷، ص۴۷.
[۶] . محمد عابد الجابری. فکر ابن خلدون العصبیه و الدوله. بیروت، مرکز دراسات الوحده العربیه، ط ۶، ۱۹۹۴، ص۱۰۸.
[۱] . محسن مهدی. فلسفه تاریخ ابن خلدون. ترجمه مجید مسعودی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ۳، ۱۳۷۳،ص ۲۹۲. محمد عابد الجابری. پیشین. ص۱۰۹.
[۲] . محسن مهدی. پیشین. ص۲۹۹.
[۳] . احمد نقیب زاده. در آمدی بر جامعه شناسی سیاسی. تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۹، فصل اول.
[۴] . حسین بشیریه .جامعه شناسی سیاسی. تهران، نشر نی، ۱۳۷۴، ص ۱۹.
[۵] . محسن مهدی. پیشین.
[۶] . محمد عابد الجابری. پیشین.
[۷] . محسن مهدی. پیشین. ص۳۲۰.
[۸] . همان، ص ۳۲۴.
[۹] . فرامرز آزاد ارمکی. جامعه شناسی ابن خلودن. تهران، مشر تبیان، ۱۳۷۶، ص۱۱۰.
[۱۰] . محسن مهدی .پیشین.ص ۳۳۱.
[۱] . ابن خلدون. پیشین. ج ۲، ص ص ۸۸۳-۸۸۷.
[۲] . همان، ج۱،ص۶۹.
[۳] . ناصف نصار. پیشین. ص۱۲۰.
[۴] . ابن خلدون. پیشین. ص۷۰. ناصف نصار. پیشین. ص۱۲۰. محسن مهدی. پیشین. ص ص ۳۴۳و۳۴۴.
[۵] . ابن خلدون.پیشین. ج ۱، ص ۷۱. ناصف نصار. پیشین. ص۱۲۱.
[۶] . ابن خلدون. پیشین. ص ۶۹.
[۷] . محسن مهدی. پیشین. ص ۲۹۱.
[۸] . همان، ص، ۲۹۳.
[۹] . ناصف نصار. پیشین. ص ۱۳۱.
[۱۰] . همان، ص ۱۲۵.
[۱۱] . همان، ص۱۲۶.
[۱۲] . خمان، ص ۱۳۱.
[۱] . ابن خلدون. پیشین. ج ۲، ص ۸۶۱.
[۲] . ابن ازرق. پیشین. ص ص ۴۲۱ و۴۲۲.
[۳] . همان. ص ۲۲.
[۴] . ابن خلدون. پیشین. ج۲، ص ص ۸۶۴و۸۶۵.
[۵] . حسین ابن سینا. الاشارات و التنبیهات. با شرح خواجه نصیر الدین طوسی، تهران، انتشارات موسسه نصر، ۱۳۳۷، ص ۲۱۷.
[۶] . همان. ص ۲۱۵.
[۷] . همان. ص۲۱۶.
[۸] . همان. ص ۲۱۷.
[۹] . حسین ابن سینا. الشفاء : کتاب المنطق. ج۲، تحقیق دکترابوالعلاء غفیض، قم، منشورات کتابخانه حضرت آبه الله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۰۴،ص ۵۶۶.
[۱۰] . ابن خلدون. پیشین. ج ۲، ص ص ۱۱۴۶و۱۱۴۷.
[۱۱] . علی زیحور. الفلسفه العملیه عند ابن خلدون وابن ازرق فی التیار الاجتماعی التاریخی. بیروت، موسسه عزالدین للطباعه و النشر، ۱۴۱۳، ص ص ۳۹۲-۳۹۴.
[۱۲] . ابن سینا. پیشین. ج ۱، ص ۵۵۶.
[۱۳] . همان. ص ص۵۵۵-۵۵۷.
[۱] . ابن خلدون، پیشین. ج ۲، ص۱۱۳۷.
[۲] . علی زیحور. پیشین. ص ۳۸۳.
[۳] . این خلدون.پیشین. ج ۱، ص۶۹. این ازرق. پیشین. ص ۴۷.
[۴] . ابن خلدون. پیشین. ص ۲۴۱.
[۵] . همان. ص ص ۵۱و۵۲.
[۶] . علی مسعودی. مروج الذهب و معادن الجواهر. ج۱، تصحیح باربید دو مینار و پاوه دورکورتی، پاریش، ۱۹۱۷، ص ص ۱۵۲و۱۵۳. به نقل از محسن مهدی. پیشین. ص ص ۳۲۰و۳۲۱.
[۷] . ابن خلدون. مقدمه. تصحیح بانواتین. م. کاترمرر، ج ۲، پاریش، ۱۸۵۸، ص ۱۹:۱۶۵. به نقل از محسن مهدی. پیشین. ص ص ۳۲۲و۳۲۳.
[۸] . محسن مهدی. پیشین. ص ص ۳۲۰و ۳۲۱.
[۹] . همان. ص ص ۳۵۱-۳۵۷.
[۱۰] . ابن خلدون. پیشین. ج ۲، ص ۸۶۱.
[۱۱] . ابن ازرق. پیشین. ص ص ۴۲۱ و۴۲۲.
[۱۲] . همان. ص ۲۲.
[۱۳] . ابن خلدون. پیشین. ج۲، ص ص ۸۶۴و۸۶۵.
[۱۴] . حسین ابن سینا. الاشارات و التنبیهات. با شرح خواجه نصیر الدین طوسی، تهران، انتشارات موسسه نصر، ۱۳۳۷، ص ۲۱۷.
[۱۵] . همان. ص ۲۱۵.
[۱۶] . همان. ص۲۱۶.
[۱۷] . همان. ص ۲۱۷.
[۱۸] . حسین ابن سینا. الشفاء : کتاب المنطق. ج۲، تحقیق دکترابوالعلاء غفیض، قم، منشورات کتابخانه حضرت آبه الله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۰۴،ص ۵۶۶.
[۱۹] . ابن سینا. پیشین. ج ۳، ص ۹۸.
[۲۰] . ابن خلدون. پیشین. ج ۲، ص ص ۱۱۴۶و۱۱۴۷.
[۲۱] . علی زیحور. الفلسفه العملیه عند ابن خلدون وابن ازرق فی التیار الاجتماعی التاریخی. بیروت، موسسه عزالدین للطباعه و النشر، ۱۴۱۳، ص ص ۳۹۲-۳۹۴.
[۲۲] . ابن سینا. پیشین. ج ۱، ص ۵۵۶.
[۲۳] . همان. ص ص۵۵۵-۵۵۷
http://pezeshki.blogfa.com
[۱] . این مقاله بخشی از پژوهش منتشر نشدهای است که در پزوهشکده اندیشه و علوم سیاسی پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی انجام شده است.
[۲] . عبد الرحمن ابن خلدون. مقدمه. ج ۱، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۶۲، ص۷۰.
[۳] . ناصف نصار. اندیشه واقع گرای ابن خلدون. ترجمه یوسف رحیم لو، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۶، ص۱۲۳.
[۴] . ابن خلدون. پیشین. ص ۶۴.
[۵] . شمس الدین ابن ازرق. بدائع السلک فی طبائع الملک. ج ۱، تحقیق علی سامی النشار، بغداد، منشورات وزاره الاعلام، ۱۹۷۷، ص۴۷.
[۶] . محمد عابد الجابری. فکر ابن خلدون العصبیه و الدوله. بیروت، مرکز دراسات الوحده العربیه، ط ۶، ۱۹۹۴، ص۱۰۸.
[۱] . محسن مهدی. فلسفه تاریخ ابن خلدون. ترجمه مجید مسعودی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ۳، ۱۳۷۳،ص ۲۹۲. محمد عابد الجابری. پیشین. ص۱۰۹.
[۲] . محسن مهدی. پیشین. ص۲۹۹.
[۳] . احمد نقیب زاده. در آمدی بر جامعه شناسی سیاسی. تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۹، فصل اول.
[۴] . حسین بشیریه .جامعه شناسی سیاسی. تهران، نشر نی، ۱۳۷۴، ص ۱۹.
[۵] . محسن مهدی. پیشین.
[۶] . محمد عابد الجابری. پیشین.
[۷] . محسن مهدی. پیشین. ص۳۲۰.
[۸] . همان، ص ۳۲۴.
[۹] . فرامرز آزاد ارمکی. جامعه شناسی ابن خلودن. تهران، مشر تبیان، ۱۳۷۶، ص۱۱۰.
[۱۰] . محسن مهدی .پیشین.ص ۳۳۱.
[۱] . ابن خلدون. پیشین. ج ۲، ص ص ۸۸۳-۸۸۷.
[۲] . همان، ج۱،ص۶۹.
[۳] . ناصف نصار. پیشین. ص۱۲۰.
[۴] . ابن خلدون. پیشین. ص۷۰. ناصف نصار. پیشین. ص۱۲۰. محسن مهدی. پیشین. ص ص ۳۴۳و۳۴۴.
[۵] . ابن خلدون.پیشین. ج ۱، ص ۷۱. ناصف نصار. پیشین. ص۱۲۱.
[۶] . ابن خلدون. پیشین. ص ۶۹.
[۷] . محسن مهدی. پیشین. ص ۲۹۱.
[۸] . همان، ص، ۲۹۳.
[۹] . ناصف نصار. پیشین. ص ۱۳۱.
[۱۰] . همان، ص ۱۲۵.
[۱۱] . همان، ص۱۲۶.
[۱۲] . خمان، ص ۱۳۱.
[۱] . ابن خلدون. پیشین. ج ۲، ص ۸۶۱.
[۲] . ابن ازرق. پیشین. ص ص ۴۲۱ و۴۲۲.
[۳] . همان. ص ۲۲.
[۴] . ابن خلدون. پیشین. ج۲، ص ص ۸۶۴و۸۶۵.
[۵] . حسین ابن سینا. الاشارات و التنبیهات. با شرح خواجه نصیر الدین طوسی، تهران، انتشارات موسسه نصر، ۱۳۳۷، ص ۲۱۷.
[۶] . همان. ص ۲۱۵.
[۷] . همان. ص۲۱۶.
[۸] . همان. ص ۲۱۷.
[۹] . حسین ابن سینا. الشفاء : کتاب المنطق. ج۲، تحقیق دکترابوالعلاء غفیض، قم، منشورات کتابخانه حضرت آبه الله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۰۴،ص ۵۶۶.
[۱۰] . ابن خلدون. پیشین. ج ۲، ص ص ۱۱۴۶و۱۱۴۷.
[۱۱] . علی زیحور. الفلسفه العملیه عند ابن خلدون وابن ازرق فی التیار الاجتماعی التاریخی. بیروت، موسسه عزالدین للطباعه و النشر، ۱۴۱۳، ص ص ۳۹۲-۳۹۴.
[۱۲] . ابن سینا. پیشین. ج ۱، ص ۵۵۶.
[۱۳] . همان. ص ص۵۵۵-۵۵۷.
[۱] . ابن خلدون، پیشین. ج ۲، ص۱۱۳۷.
[۲] . علی زیحور. پیشین. ص ۳۸۳.
[۳] . این خلدون.پیشین. ج ۱، ص۶۹. این ازرق. پیشین. ص ۴۷.
[۴] . ابن خلدون. پیشین. ص ۲۴۱.
[۵] . همان. ص ص ۵۱و۵۲.
[۶] . علی مسعودی. مروج الذهب و معادن الجواهر. ج۱، تصحیح باربید دو مینار و پاوه دورکورتی، پاریش، ۱۹۱۷، ص ص ۱۵۲و۱۵۳. به نقل از محسن مهدی. پیشین. ص ص ۳۲۰و۳۲۱.
[۷] . ابن خلدون. مقدمه. تصحیح بانواتین. م. کاترمرر، ج ۲، پاریش، ۱۸۵۸، ص ۱۹:۱۶۵. به نقل از محسن مهدی. پیشین. ص ص ۳۲۲و۳۲۳.
[۸] . محسن مهدی. پیشین. ص ص ۳۲۰و ۳۲۱.
[۹] . همان. ص ص ۳۵۱-۳۵۷.
[۱۰] . ابن خلدون. پیشین. ج ۲، ص ۸۶۱.
[۱۱] . ابن ازرق. پیشین. ص ص ۴۲۱ و۴۲۲.
[۱۲] . همان. ص ۲۲.
[۱۳] . ابن خلدون. پیشین. ج۲، ص ص ۸۶۴و۸۶۵.
[۱۴] . حسین ابن سینا. الاشارات و التنبیهات. با شرح خواجه نصیر الدین طوسی، تهران، انتشارات موسسه نصر، ۱۳۳۷، ص ۲۱۷.
[۱۵] . همان. ص ۲۱۵.
[۱۶] . همان. ص۲۱۶.
[۱۷] . همان. ص ۲۱۷.
[۱۸] . حسین ابن سینا. الشفاء : کتاب المنطق. ج۲، تحقیق دکترابوالعلاء غفیض، قم، منشورات کتابخانه حضرت آبه الله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۰۴،ص ۵۶۶.
[۱۹] . ابن سینا. پیشین. ج ۳، ص ۹۸.
[۲۰] . ابن خلدون. پیشین. ج ۲، ص ص ۱۱۴۶و۱۱۴۷.
[۲۱] . علی زیحور. الفلسفه العملیه عند ابن خلدون وابن ازرق فی التیار الاجتماعی التاریخی. بیروت، موسسه عزالدین للطباعه و النشر، ۱۴۱۳، ص ص ۳۹۲-۳۹۴.
[۲۲] . ابن سینا. پیشین. ج ۱، ص ۵۵۶.
[۲۳] . همان. ص ص۵۵۵-۵۵۷
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست