پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


گشایش پرت افتاده ترین قلعه ها


گشایش پرت افتاده ترین قلعه ها
دو چیز طیره عقل است؛ دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
اوضاع موسیقی آشفته است و این آشفتگی تنها از آن جهت نیست كه مثلاً موسیقی به رسمیت شناخته نمی شود، یا به موسیقی اصیل اهمیت نمی دهند یا صدا و سیما حامی موسیقی نیست یا تصویر ساز را نشان نمی دهد یا مركز موسیقی به موسیقیدان ها سخت می گیرد. هیچ كدام از اینها نیست، همه این رفتارها قابل انتظار و تحمل است و خود به خود تاییدی است بر هیبت و تاثیر بی اندازه موسیقی جدی و اندیشه گرا در لایه های اجتماع. این بی تفاوت نشان دادن ها در مقابل موسیقی راستین تنها عرض خود می برد و زحمت اهل موسیقی را بیشتر و آنها را مصمم تر می كند.
آشفتگی از آن جهت است كه اصلا برای خود اهل موسیقی تكلیف روشن نیست كه در چه جهتی باید حركت كنند، اصلا هنر چیست، موسیقی چیست، آموزش چیست، سنت و اصالت كدام است و جهت كار و هدف ها به چه سویی است. در این سالها، شاید از پنجاه سال پیش، به قدری در چگونگی ماهیت موسیقی ایران و لزوم تغییر و تحول در آن بحث و تجربه صورت گرفته است و به حدی هنرجویان و راهیان موسیقی و حتی مردم دوستدار موسیقی را به جهت های مختلف سوق داده اند كه تقریبا یك بلاتكلیفی بزرگ شكل گرفته است. در ایجاد این بلاتكلیفی و لوث شدن كارها و انفعالی كه پیش آمده است، عوامل مختلفی یقینا به صورت آگاه و ناآگاه دخیل بوده اند كه به طور كلی می شود آن را به دو بخش اصلی تقسیم كرد؛
اول، خود دست اندركاران اصلی موسیقی كه نوازنده ها، آهنگسازها و نظریه پردازها را شامل می شود كه در نهایت فلسفه كار و هدف ها را تبیین می كنند و تلاش دارند با تمام گفتار و رفتار و هنرشان از موسیقی و از مسیر و بایدها و نبایدها تصویری ارائه كنند و دوم، تمام مردم. در مقابل این گروه اعم از مردمی كه مخاطب هنر هستند و دیگرانی كه با نقش متولی امور موسیقی یا تاثیرگذار در جهت دادن و تعیین خط مشی ها فعالیت می كنند. روشن است كه گفته من در مورد گروه اول است و من همیشه بر این باور بوده ام كه اگر اهل هنر در كار خود در هدف ها و در نظرگاه ها بیراهه نروند و سمت و سوی درستی داشته باشند، هیچ قدرتی را توان درهم ریختن نقش هنر فراهم نیست. باز هم روشن است كه غرض از این همسویی و همفكری و پرهیز از بیراهه رفتن، محدود كردن هنر و موسیقی و چارچوب خاص درست كردن برای ذهن های متفاوت هنرمند و موسیقیدان نیست كه از این نظر جانب هنر «جانب بی جانبیست» و پس از عنوان مطلب اصلی به این مورد اشاره خواهم كرد. غرض، دستورالعمل صادر كردن و جهت دادن به ریشه های اصلی است و صحبت كردن از جایگاهی كه ضمن مخدوش كردن هدف و كاربرد و دلیل پیدایی هنر جهت كلی خاصی برای آن طرح و تحمیل می كند كه در صورت عمل كردن به آن دستورها، ماهیت هنر مخدوش می شود و مغایرت پیدا می كند با ذات و منظور پدیده هنر. و این مقوله، مقوله سنت است با تعبیری كه در موسیقی از آن می شود و با توجه به نكات دیگری كه آقای لطفی در ادامه نظرشان به آن پرداخته اند. آنچه كه مرا وادار كرد تا این كلمات را بنویسم تاكید بیش از حد آقای لطفی بر سنت و شرح نظرگاهشان در معنی و ضرورت های سنت گرایی است، من هنوز باور نمی كنم كه این گفته ها عقیده كامل ایشان باشد و هنوز در اندیشه و نه در عمل، چندان سنت گرا نمی دانم.
نوع نگاه مردم به آخر كار و نوع شناخت هنرجویان از اینكه به كجا خواهند رسید، بر بود و نبود موسیقی تاثیر كامل دارد. سنت گرایی با این شدت و تعصب كه مطرح شده است، اقلیم بیكران هنر را به محدوده ای حقیر تبدیل می كند و رهرو را از رویای رسیدن به گستره بی مرز رهایی باز می دارد، و این تفاوت دارد با آن تجربه ها و نظرها كه در چند دهه گذشته موسیقیدان ها مطرح كرده اند. احساس ضرورت تغییر و تحول در موسیقی، نظریات و تجربه هایی را در پی داشته است از قبیل بحث و نظر در حمایت از گروه نوازی در مقابل اصالت تكنوازی، تركیب كردن ملودی های محلی و موسیقی های غیرایرانی در مقابل زلال بودن و خلوص موسیقی اصیل، توجه به ابعاد مختلف آهنگسازی ها و پرداختن به تكنیك های نوازندگی در تقلید از موسیقی های دیگر، تركیب های مختلفی از ساز ها در اركستر، بحث و عمل در چندصدایی كردن موسیقی ایرانی با تئوری های مختلف و... اما همه این تجربه ها و افت و خیزها، رو به سوی آبادی است، چون به هر حال عنوان طرح و تجربه را دارد و حد و حدود و خط و نشانی را شامل نمی شود كه موسیقی را از هنر جدا كند. از طرفی صرف مطرح شدن یك نظریه یا اجرای موسیقی با شكل و شمایلی متفاوت و غیرسنتی لزوما پذیرش دیدگاه صاحب نظران را به دنبال ندارد و تا موسیقیدانی موجه بودن كارش و شناختنش را از ریشه ها و اصول موسیقی ایران نشان نداده باشد، پشت كردنش بر سنت با هر عنوانی و ادعایی مردود است و تاثیری در مسیر نخواهد داشت و چنانچه منظور آقای لطفی چنین مقوله ای باشد، لازم است خود ایشان توضیح دهند و در این صورت سخن ایشان حق است و تصور می كنم تمام اهل موسیقی قبول داشته باشند كه در این سال ها نوعی شارلاتانیزم و بی هویتی در شاخه های مختلف موسیقی پیدا شده كه طرفدارانی هم دارد. نگران شدن از این شعبده بازی ها و آرتیست بازی ها برای دلسوزان موسیقی امری طبیعی و منطقی است و اما تاكید بر رعایت كامل و دست نخورده سنت هم، هنر را از ماهیت خود خارج می كند و ركود و جمودی پیش می آورد كه صرفا به درد تحقیقات مستشرقین موسیقی شناس می خورد تا هنر انسان های اولیه را بكر و سالم مزمزه كنند و دستمایه ای برای خود فراهم نمایند.
زمانی كه سنت و اصالت به همت استاد نورعلی برومند و استاد داریوش صفوت در كلاس های موسیقی دانشكده هنرهای زیبا و پس از آن در مركز حفظ و اشاعه موسیقی، مطرح شد، ابتذال تمام وجود موسیقی اصیل و پاك ایرانی را در هم ریخته بود و نشانه های اصلی موسیقی ایران، چنان از دست رفته می نمود كه عنقریب كمترین هویتی برای موسیقی و موسیقیدان برجای نمی ماند و انگشت شمار استادانی هم كه ناچار در همان دستگاه ها، دست اندركار موسیقی بودند، دم گرمشان بر آهن سرد مسخ شدگان در نمی گرفت و تحمل می كردند و خود را در كناری مشغول می داشتند.
موسیقی گران مدعی اصالت بی محتواترین و مشمئزكننده ترین موسیقی را در صحنه هایی آكنده از لاابالی گری و لودگی تهیه می كردند و با این كارشان اهل موسیقی را در پست ترین حد ابتذال فرو می كشیدند. در چنین شرایطی پای فشردن بر سنت و اصالت و نگذشتن از كمترین تحریف، توانایی ها و زیبایی های بی حد و حصر موسیقی ریشه دار را به تصویر كشید و «تا سیه روی شود هر كه در او غش باشد» عرصه را بر معركه گیران «هنر و مردم» ! تنگ كرد و اما امروز روزگار دیگریست، كار عیار دیگری دارد و به دست طرفه هنرمندانی است كه سنت ها را می شناسند و لحظه در لحظه كارشان اصالت است و هنر. در هر جایی كه لازم باشد از سنت ها عبور می كنند و نغمه ای یا زخمه ای و یا نفسی در كار می كنند كه سنت را نیز در چنبره خود نشان می دهد. بعضی از بزرگان موسیقی آن سال های فترت به دور از معركه ابتذال، هنر خود را اعتلا بخشیدند و امروز هم بر تارك موسیقی پاك و آسمانی ما می درخشند و یا خود درگذشته اند اما آثارشان در هر زمان تاثیر خود را دارد و خواهد داشت.در مصاحبه آقای لطفی مطرح شده و در نوشته ها و صحبت ها زیاد آمده است كه تحول در موسیقی را سراغ می گیرند و نیمایی در موسیقی را، این سخن اگر چه مطلبی كلیشه ای و مستعمل است، ولی به هر حال بهانه و دلیلی است بر این سخن، از این نظر كه اگر نیما هم سفت و سخت به سنت وفادار می ماند و به احترام عروض و قافیه، عصیان كار سازش را در شعر صورت نمی داد، امروز ما شعر نو را نداشتیم، امروز از شعر و كلام و حد سخن اخوان ثالث بی بهره بودیم و امروز شعر سپید شاملو ، نشنیده بودیم.
این هر سه نفر از تبار بزرگان شعر فارسی بودند با تسلط بر شناخت ریشه ها و سنت ها و اما با تعهدی جوشان بر هنر و پویایی آن و كاربرد آن سرودند و ایستادند تا «پرت افتاده ترین قلعه خاك را بگشایند» وگرنه كار ساده ای بود برای آنها كه بخش دیگری به دیوان های مثلاً شعر صدها شاعر كیلویی اضافه كنند و در به در دنبال وزن و ردیف و قافیه بگردند تا سنت شعر ما محفوظ بماند. یا اینكه شعر فارسی مبدل به سنت ایرانی شود، مثل سفره و سفره خانه و از این قبیل از جنس میراث فرهنگی و صنایع مستظرفه و قابل نگهداری در موزه ها. این كار را نكردند كه هیچ، دمار از روزگار كهنه پردازان فسیل پرست نیز برآوردند و آونگشان كردند به نحوی كه امروز دیگر اگر شاعری هنوز شعری در اوزان كلاسیك شعر فارسی می نویسد، باید كلامی از نوع كلام شهریار، حسین منزوی یا هوشنگ ابتهاج یا علی معلم دامغانی داشته باشد و گرنه ره به جایی نخواهد برد.
این اتفاق مختص شعر نیست، در موسیقی نیز در این سال ها تغییر و تحول زیادی صورت گرفته است و از مهمترین شاخص های این تحول، خود جناب استاد لطفی است. من هم عصر ایشان هستم، با ایشان سابقه الفتی دارم و به اقتضای مشغله تمام عمرم با زندگی هنری ایشان آشنا هستم و توان ارزیابی آن را دارم و تصور می كنم كه قصد و غرض ایشان از مطرح كردن دوباره سنت، نگران شدنی است كه در اثر ازدحام انبوه كارهای مصرفی به اصطلاح موسیقایی در بازار پیش آمده است و شاید این نگرانی در اثر دوری بیست ساله ایشان از ایران و جدا افتادن از موسیقی متحول، اما به اضطرار پرده نشین، ایرانی نیز باشد.
و نگرانی از این خامی ها و تحریف ها و بی محتوایی ها را چاره در آن می بینند كه رجعت دوباره ای بر سنت ها صورت گیرد. خاطره ای از ایشان را نقل می كنم كه برای من بسیار به یاد ماندنی و آموزنده بود: استادان مركز حفظ و اشاعه و شاگردانشان، همان ها كه امروز موسیقیدان ها و استادان مطرحی هستند، در حدود سال پنجاه در سالن مركز حفظ و اشاعه جمع شده بودند تا شرایط كار و موفقیت های جوان های نوازنده را به میهمان هایی كه از مسئولان و كارشناس های موسیقی رادیو و تلویزیون بودند، نشان دهند. آقای برومند طبق معمول بر مسند استادی صحبت می كردند و از چگونگی آموزش و موسیقی مورد نظر می گفتند و از دست پرورده ها می خواستند كه تكه ای اجرا كنند و چگونگی كار را نشان دهند. بعد از مدتی كه تقریبا از هر سازی شاگردی چیزی اجرا كرده بود، ناگهان آقای لطفی كه در گوشه دیواری روی زمین نشسته بودند، تا آنجا كه من یادم هست، بدون آنكه به ایشان اشاره ای بشود شروع به نواختن كردند كه شاید تاثیرگذارترین بخش كار هم همین اجرا بود. با توجه به سنت های رفتاری ما و ادب متداول، این حركت آقای لطفی برای همه عجیب بود و غیرقابل انتظار ولی رمز اصلی كار ایشان در همین سنت شكنی نهفته بود .
به هر حال این نگرش و اظهارنظر جناب لطفی در مصاحبه، نكته های دیگری را نیز با خود آورده بود؛ از جمله اینكه آموزش ها كامل نشده اند. در این زمینه نیز گفتنی بسیار است ولی به اشاره ای باید گذشت. همانطوری كه خود ایشان گفته اند نوع آموزش ها در تطبیق با زمانه ای كه در آن زندگی می كنیم، تغییر كرده است و این گریزناپذیر است و نتایج آن هم به صورت مطلق منفی نیست و مزیت هایی هم دارد، مگر اینكه قصد ما دقیقاً پرورش شخصیت هایی مثل شیدا و درویش خوان باشد با همان هیبت، با همان طرز تفكر و همان زندگی و تاثیر هنری؛ به خدمت استاد رسیدن در منزلی در باغی و در گوشه دنجی؛ سایه سار درختی و جوی آبی و نان سنگك و كوبیده و ریحانی و آرامشی برآمده از اندوخته مال و منالی، تجارتی و ملكی...نه، امروز دیگر نه برای شاگرد و نه برای استاد چنین بساطی مقدور نیست و دیگر اینكه اگر استادانی نظیر استاد بهاری یا فروتن یا هرمزی در بالاترین رده استادان زمان خود قرار داشتند، نه مقدور است و نه صحیح و مفید كه نوازنده امروز عین آنها بار بیاید و آنها را تكرار كند.
این است كه آموزش موسیقی ما مسیر درستی ندارد. در این سال ها مدام این مسئله نوشته و گفته شده، اما منفعت طلبی گروهی از اهل موسیقی و مدیریت های بی هدف و شاید غرض آلود بخش های تاثیرگذار در اوضاع موسیقی، توجهی به این مسئله نداشته است و همیشه اینطور فكر شده كه مسائل مهمتری برای مملكت و مردم هست، پس به همین روال لنگ لنگان با قضیه كنار آمده اند و حتی سعی كرده اند كه میدان را به دست افرادی غیر موجه از نظر اهل موسیقی بدهند. و اما در این زمینه هم می خواهم این را بگویم كه در این موضوع، نقش، تنها نقش استاد نیست. نقش شاگرد هم بسیار مهم است. چهل سال تجربه در موسیقی از شنیدن تعزیه خوانی های اصیل، تا درگیری فكری و عملی شدید با شرایط موسیقی امروز، برای من چنین نشان داده است كه توان درك و دریافت شاگرد و تمام خصوصیت های فردی و محیطی او در چگونه شدنش تاثیر كامل دارد.
در اینجا باید به خمیره و جوهر و قضایای ژنتیك هم توجه داشت. گروهی با ده ها سال كلاس رفتن و استاد عوض كردن به جایی نرسیده اند و دیگرانی در زمان كمتری تمام مقصد استاد را فهمیده اند. برای كسی كه از عهده درك وزن در شعر عروضی برنمی آید، چه جای توقع است كه فرم را و كش و قوس های هجاها را در شعر سپید بفهمد و به همین طریق برای آرتیست نماهای موسیقی چه جای درك و فهم ریتم در یك جمله موسیقی ردیف است؟ تا برسد به اینكه توقع داشته باشیم مثلا درآمد شوری یا چهارگاهی بنوازد كه بند بند جمله هایش از نظر فاصله ها، از نظر كشش نت ها، از نظر فرم و محتوی و نهایتاً از نظر اصالت قابل شنیدن باشد؟ با درازی زمان مكتب و جنجال و فرصت طلبی، نیز به جایی نمی توان رسید كه قلندران طریقت و اهل نظر آن را نشانه هنر بدانند و قبای اطلسش را به نیم جو بخرند.
پس اگر نگرانی آقای لطفی از این بابت هم هست بهتر است به طریق دیگری چاره اندیشی كنند و آسیب شناسی را در جهتی قرار دهند كه خط و خطوط اصلی هنر را تخریب نكند. و سخن آخر اینكه بهتر است قبول كنیم زمانی كه نوازنده ای یا خواننده ای مراتب تسلط خود را بر سنت و اصالت نشان داد و صاحبنظران هنر و هنرمندی او را تایید كردند، محدودیتی در چگونگی ارائه هنر برای او نیست و حاصل كار تنها می تواند از نظر سلیقه های مختلف ارزشمند یا بی ارزش تلقی شود.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید