جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


تجربه ای موفق در مونولوگ نویسی دراماتیک


تجربه ای موفق در مونولوگ نویسی دراماتیک
نمایشنامه «هنگامی كه بلبل از خواندن می‌ایستد» بر اساس رمانی از نویسندهٔ فلسطینی «رجاء شهاده» تألیف شده این اثر مجموعه‌ای از یادداشتهای روزانهٔ مردمی است كه تجربیات خود را در جریان اشغال فلسطین توسط اسرائیل نوشته است. این رمان را «فیلیپ هوارد» با حفظ ساختار روایی متن در قالب یك مونولوگ بلند دراماتیك تك پرسوناژ بازنویسی كرده و به روی صحنه آمده است. فیلیپ هوارد، در این بازخوانی نمایشی(دراماتیك) از سویی بر پیش‌آگاهی و احساس همدردی جهانی نسبت به سرنوشت تلخ، خونبار و به‌و‌ضوح تراژیك مردمان فلسطین و از سوی دیگر بر ساختار سبكی ویژه‌ای متكی است كه در آن ادبیات، تئاتر و سینما جایی در میانهٔ راه مستقل خود با هم تلاقی می‌كنند و محصولی پدید می‌آورند كه هم شنیدنی و دیدنی است و هم برخوردار از فضیلت تزكیه نفس مخاطب كه در او احساسات نوع‌دوستی؛ آرزوی صلح برای خود و جهان پیرامون و امنی‍ّت برای مردمانی برمی‌انگیزد كه در تاریخ معاصر جهان، مظلوم‌ترین، تیره‌بخت‌ترین و تنهاترین مردمان جهان هستند. شخصیت محوری و تنها قهرمان این نمایشنامه، نویسندهٔ كنار‌نشسته‌ای است (همچون بسیاری از ما مردمان جهان متمدن كه خارج از میدان نبرد و با حفظ فاصله از صحنه‌های عمل، از بیرون شاهد وقایع فلسطین بوده‌ایم و یا حداكثر از طریق تصاویر تلویزیونی ـ ماهواره‌ای، دریافت‌كننده و ناظر حوادث انتخاب‌شده‌ای بوده‌ایم كه توسط مجامع خبری بین‌المللی در خصوص مردمان سرزمینهای اشغال‌شده به ما عرضه شده و می‌شود) كه سعی دارد از موضعی منطقی‌ ـ عقلانی و غیر احساسسی به وقایع سرزمین خود بنگرد. او در این موضع‌گیری صلح‌جویانه و روشن‌فكرمآبانهٔ خویش تا به آنجا پیش می‌رود كه حتی در آغاز نمایش، رفتار، گفتار و اعمال رهبران مقاومت را از منظری ا‍‌ُمانیستی مورد نقد و نكوهش قرار می‌دهد. از دیدگاه او، آنها (رهبران) با سخنان و تصمیمات تحریك‌آمیز سیاسی ـ تبلیغاتی خویش كه هدفی جز تهییج عواطف و احساسات مردم فلسطین ندارد، زمینه یك خودكشی عمومی را فراهم كرده‌اند؛ او رهبران فلسطین را به علت سوءاستفادهٔ نظامی از احساسات و عواطف جوانان و نوجوانان فلسطینی محكوم می‌كند و ‌آنان را مسئول كنشهای غیر عقلایی این نسل می‌داند؛ نقطهٔ شروعی دراماتیك و هوشیارانه كه از یك‌سو زمینه را برای یك تعلیق دراماتیك عاطفی فرا‌گیر در سر‌تا‌سر اثر و همدردی مخاطب با قهرمان روایت، فراهم می‌كند و از سویی دیگر، ذهن و منطق و عقلانیت مخاطب را فرا می‌خواند تا با بررسی شنیده‌ها، دیده‌ها و تخی‍ّل فضاها و تصویرسازی ذهنی حوادث، تاریخ معاصر فلسطین را مورد بازكاوی و تحلیل مجدد قرار دهد، و به این ترتیب، با ایجاد اضطراب و نگرانی منطقی و احساسی در تماشاگر، او را در درك درست و توأمان موقعیت خود و مردمان فلسطین یاری می‌كند. تماشاگر این نمایش، از دو سو (دو جهت) به پی‌گیری وقایع صحنه و دقایق روایت تحریك و تحریص می‌شود: یكی از سوی عواملی كه نقد آگاهی، استقلال رأی و صحت قضاوت او دربارهٔ وقایع تاریخ معاصر را هدف قرار داده‌اند و دیگری از سوی عواملی كه وجدان بشری و عواطف انسانی او را به همدردی فرا می‌خوانند؛ از این منظر، نمایشنامهٔ «هنگامی كه بلبل...» نه فقط خودآگاهی مخاطب دربارهٔ‌ همبستگی و پیوستاری سرنوشتش با سرنوشت جامعهٔ بزرگ انسانی را تقویت می‌كند، بلكه به پدیداری نوعی احساس شرمندگی و گناه جمعی برای شكل‌گیری و تداوم فاجعه‌ای انسانی در همسایگی انسانی وی می‌انجامد. در این مونولوگ طولانی، اگرچه تماشاگر به‌ظاهر، بی‌واسطهٔ عناصر بصری و صرفا‌ً به واسطهٔ واژگان و دالهای كلامی كه مستقیماً به مفاهیم معینی دلالت می‌كنند، با وقایع آشنا می‌شود، اما سبك سینمایی و تصویری پنهان در ساختار و زبان روایت، ابعاد دیداری و بصری روایت را چنان تقویت می‌كند كه نه فقط قوای شنیداری و عقلانی كه قوای وهمی و خیال تصویرساز تماشاگر نیز با تمام لحظات روایت درگیر می‌شود و به این ترتیب صحنه‌ای كه به ظاهر ساده و كم‌تحرك و حتی ایستا می‌نماید، در عمل، پر از تحرك و حادثه، در برابر ذهن و نگاه مخاطب گسترده می‌گردد؛ صحنه‌ای كه در آن صف‌آرایی نیروهای نیكی و بدی، حقیقت و دروغ و نور و ظلمت، به‌تدریج، از پس م‍َه و ابر غلیظ عافیت‌طلبی روشن‌فكرانه و صلح‌خواهی منفعلانه، در برابر هم آشكار می‌گردد و بدین‌سان، روایتی یكسویه، به مكالمه‌ای دراماتیك میان صحنه و مخاطب ارتقاء می‌یابد؛ مكالمه‌ای كه در یك سوی آن توهمات، تصورات و برداشتهای یك‌جانبه و برانگیخته توسط منابع خبری و نگرشهای به‌اصطلاح صلح‌جویانه ایستاده است و در سویهٔ دیگرش واقعیات تلخ و خشنی كه در فراسوی عقلانیت مدرن جلوه‌گری می‌كنند؛ و از تعارض و تقابل دراماتیك میان این دو وجه متضاد، این دو جهان‌بینی متفاوت است كه عمل دراماتیك در یك مونولوگ یك‌سویه زاده می‌شود. پایان این نمایش نیز همچون پایان هر اثر دراماتیك (تقابل ضدین)، زمانی اتفاق می‌‌افتد كه این تعارض، هم در روی صحنه و هم در سالن نمایش (ذهن و روح مخاطب) به نفع همدردی عاری از هر‌گونه ملاحظات به ظاهر متمدنانه و یا صلح‌جوییهای عافیت‌طلبانهٔ فرمایشی، فرو می‌نشیند. فریادهای راوی و قهرمان هنوز تك‌افتادهٔ نمایش نیز در آخرین لحظات روایت انعكاس فریادهای فروخوردهٔ مخاطبینی است كه در شرم و همدردی قهرمان، احساس مشاركت می‌كنند و در آمیزه‌ای از انفعالات «ترس» و «ترحم»، به تزكیه نفس دست می‌یابند. نمایش «هنگامی كه بلبل...» برای تحقق این وضعیت در قدم اول به آشنایی و نوعی همصدایی عمومی در خصوص موضوعی واحد متكی است (روشی كه استاد بیضایی به طریق دیگر در آن تبحر دارند و نگارنده در نقد شب هزار و یكم به آن اشاره كرده‌ام)، اما قدم دوم و نهایی، كه اساسی‌ترین قدم در ساخت‌بخشی به ساختار دراماتیك نمایش است متوجه بهره‌گیری آگاهانه از مجموعه قواعدی است كه تحكیم و تداوم «همصدایی» و حفظ «وحدت موضوعی» را در سرتاسر روایت ممكن می‌سازد (كاری كه بیضایی، استاد روایت‌گری ما نیز به‌خوبی از عهدهٔ آن برآمده است)؛ و این همان ویژگی ساختاری است كه اغلب روایات نمایشی هنرمندان وطنی ما‌، از نبودن آن رنج می‌برند و علی‌رغم بهره‌گیری از انواع تكنیكهای روایت، همچنان غیر دراماتیك باقی می‌مانند و حفظ وحدت موضوعی و گسترش آن در تمامی عناصر روایت و عینیت‌بخشی به جلوه‌های متنوع وحدت در قالبهای ریتم، تم، ضرباهنگ، سیر تحولی حوادث، شخصیت‌پردازی و... عامل اصلی دگردیسی روایت خطی و حكایی به روایت چندوجهی و دست‌یابی به وحدت عقلانی و عاطفی میان صحنه و مخاطب، علاوه بر بازخوانی دراماتیك متن (ر‍ُ‌مان) «رجاء شهاده» به بازی قدرتمند، آگاهانه و عمیقا‌ً درك‌شدهٔ بازیگر نمایش «كریستوفر سیمون» نیز متكی بوده است؛ بازی صادقانه و تكنیكی كریستوفر سیمون، در ب‍ُعد‌بخشی به صحنه و شخصیت قهرمان نمایش، بسیار مؤثر بوده و تعین صحنه‌ای ساختارها، ایده‌ها و اهداف مورد نظر فیلیپ هوارد بر صحنهٔ بیست و سومین جشنوارهٔ تئاتر فجر (بهمن ۸۳) ایران را او ممكن ساخته است.
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر