دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
نگاهی به مکاتب عمده یتوسعه
نظریات توسعه، برای تبیین و بررسیپدیدههای توسعهنیافتگی و نیز ارایهء راهکارهایی برای برونرفت از معضل توسعهنیافتگی، ارایه شدهاند. این نظریات را میتوان در سه مکتب عمده مورد بررسی قرار داد. در اواخر دههء ۱۹۵۰، نوسازی، پارادایم مسلط در بحثهای توسعه بود. پارادایم وابستگی در آمریکای لاتین ظهور کرد و پاسخی به شکست برنامههای کمیسیون اقتصادی آمریکای لاتین بود. مکتب نظام جهانی، سومین پارادایمی است که در اینجا مورد بررسی واقع میشود، امانوئل والرشتاین را میتوان به عنوان چهرهء شاخص این مکتب، معرفی کرد.
● مکتب نوسازی
نوسازی، در طول دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، پارادایم غالب در مطالعات توسعه بود. از این دیدگاه، توسعه در چشماندازی تکاملی نگریسته و وضعیت توسعهنیافتگی بر حسب تفاوتهای قابل مشاهدهء اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بین ملتهای فقیر و غنی تعریف شد. در این رهیافت، توسعه، فرآیندی تقلیدی بود که در جریان آن، کشورهای کمتر توسعهیافته به تدریج صفات و کیفیات ملل صنعتی و پیشرفتهء غرب را به خود میگرفتند. سیاستهای نوسازی که دلالت بر عقلانیسازی و موثر و کارا ساختن ساختارهای اقتصادی و اجتماعی دارند نهتنها به عنوان عناصر هر استراتژی توسعهای قلمداد میشوند بلکه به مثابهء عملکرد نیروهای تاریخی عام نیز نگریسته میشوند.
پارادایم نوسازی را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد:
-توسعه فرآیندی خودجوش و غیرقابل برگشت و به طور ذاتی موجود در تک تک جوامع است.
-توسعه دلالت بر انفکاک ساختاری و تخصصی شدن کارکردی دارد.
-فرآیند توسعه را میتوان به مراحل مشخص و متمایزی تقسیم کرد که نشاندهندهء سطح توسعه به دست آمده توسط هر جامعه است.
-توسعه را میتوان از طریق رقابت خارجی یا تهدید نظامی و به وسیلهء اقدامات داخلی در حمایت از بخشهای مدرن و نوسازی بخشهای سنتی برانگیخت. احتمالا شناخته شدهترین نقش در درون سنت نوسازی نقش والت روستو است که توسعه را به عنوان تعدادی مراحل در نظر گرفت که یک وضعیت سنتی را با آنچه که روستو بلوغ مینامد، پیوند میزند. در این تئوری، پنج مرحله وجود داشتند که همهء جوامع در حال توسعه باید از آنها عبور کنند: ۱-جامعهء سنتی، ۲-جامعهء ماقبل خیز، ۳-مرحلهء خیز، ۴-راه به سوی بلوغ و ۵-جامعهء مصرف انبوه.
در اواخر دههء ۱۹۶۰، مکتب نوسازی تحت حملات روزافزون منتقدین قرار گرفت. در وهلهء نخست، منتقدین با توسعهء تکخطی در این مکتب، به مخالفت برخاستند و این پرسش را مطرح ساختند که چرا کشورهای جهان سوم باید لزوما از مسیر کشورهای غربی حرکت کنند؟ از طرف دیگر، این فرض که در کشورهای در حال توسعه، باید از الگوی غرب پیروی کنند، عملا این امکان را که کشورهای مزبور بتوانند الگوهای متفاوتی برای توسعه برگزینند را منتفی میسازد. از طرف دیگر منتقدین بر این باورند که محققان نوسازی بیش از حد خوشبین هستند و حتی احتمال عدم دستیابی به توسعه را مورد بحث قرار ندادهاند، در حالی که به نظر میرسد که برخلاف ادعاهای مکتب نوسازی، فرآیندنوسازی میتواند متوقف شده و یا حتی در جهت عکس عمل کند.
● مکتب وابستگی
رهیافت وابستگی، چشمانداز غالب در ادبیات توسعه و توسعهنیافتگی در دههء ۱۹۷۰ بود. این رهیافت، از بحث گستردهء آمریکای لاتین پیرامون مسایل توسعهنیافتگی نشات و همچنین نقد ویرانکنندهای از پارادایم نوسازی اروپا محور را در برمیگرفت.
مکتب وابستگی از تقارن دو گرایش فکری عمده ظهور کرد: یکی از سنت مارکسیستی و دیگری در بحث ساختارگرایی آمریکای لاتین پیرامون توسعه، پیام اساسی مکتب وابستگی این بود که توسعهء اروپا، توسعهنیافتگی فعال دنیای غیراروپایی را به دنبال داشته است. از دیدگاه نظریهپردازان وابستگی، توسعهء اروپا مبتنی بر تخریب خارجی بود: استیلای خشن، کنترل مستعمرات و غارت مردمان، منابع و مازاد جوامع غیراروپایی.
افرادی مانند پل باران و پل سوئیزی معتقد بودند که فقط با خروج از نظام سرمایهداری جهانی و بازسازی اقتصاد و جامعه براساس نظام سوسیالیستی میتوان به توسعهء واقعی دست یافت. از طرف دیگر آندره گوندرفرانک معتقد بود که سرمایهداری جهانی به محض به وجود آمدن، نظامهای اجتماعی اولیه را تخریب یا دگرگون و آنها را به منابع توسعهء هر چه بیشتر خود تبدیل کرد. به نظر وی، نهادهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشورهای توسعه نیافته، به جای این که اساسا اصیل یا سنتی باشند، تحت تاثیر نفوذ سرمایهداری بودهاند. وی با استناد به تحلیلهای مارکسیستی از مصادرهء طبقاتی ارزش مازاد، استدلال کرد که انحصار خارجی، منجر به مصادرهء بخش مهمی از مازاد اقتصادی ایجاد شده در آمریکای لاتین شده است.
با این که اعضای مکتب وابستگی از جهتگیریهای ایدئولوژیک و تعهدات سیاسی متفاوتی برخوردار بودهاند ولی میتوان گفت که اعضای این مکتب بر روی فرضهای اساسی زیر اتفاق نظر دارند: ۱-آنان وابستگی را به عنوان فرآیندی عام در نظر میگیرند که در مورد همهء کشورهای جهان سوم صادق است. ۲-وابستگی به عنوان یک وضعیت خارجی قلمداد میشود، یعنی وضعیتی که از بیرون تحمیل شده است. ۳-وابستگی غالبا به عنوان یک وضعیت اقتصادی سنجیده میشود. ۴-وابستگی به عنوان بخشی از قطببندی مناطق در اقتصاد جهانی قلمداد میشود و ۵- از نظر این نویسندگان، وابستگی و توسعه دو فرآیند ناسازگارند.دیدگاه وابستگی از دههء ۱۹۷۰ هدف آماج انتقادات واقع شده است. نظریهپردازان نوسازی، دیدگاه وابستگی را به عنوان بخش تبلیغاتی ایدئولوژی انقلابی مارکسیسم مورد حمله قرار دادند. انتقاد دیگر، میزان بالای انتزاعی بودن این دیدگاه است و این که این مکتب، همهء مناطق پیرامونی را یکسان قلمداد میکند. از طرف دیگر رهیافت وابستگی نقش منازعات داخلی و مقاومتهای درونی را نادیده گرفته و درمورد قدرت نیروهای خارجی اغراق کرده است. از طرف دیگر منتقدین بر این باورند که وابستگی و توسعه میتوانند با یکدیگر همزیستی کنند و وابستگی لزوما به توسعه نیافتگی منجر نمیشود.
● مکتب نظام جهانی
ریشههای رهیافت نظام جهانی را میتوان در تئوری وابستگی ردیابی کرد. رهیافت نظام جهانی ادعا میکند که یک اقتصاد جهانی سرمایهداری از قرن شانزدهم وجود داشته است و این سیستم اقتصادی، تعداد فزایندهای از جوامع قبلا کم و بیش منزوی و خودکفا را در نظام پیچیدهای از روابط کارکردی، ادغام کرده است. این دیدگاه، جوامع را به سه دستهء مرکز، پیرامون و شبهپیرامون تقسیمبندی میکند. از این چشمانداز، فرآیند توسعهنیافتگی با ادغام شدن یک منطقهء خارجی خاص در نظام جهانی، یعنی در حاشیه قرار گرفتن آغاز میشود و همانطور که نظام جهانی بسط و گسترش یافته، ابتدا اروپای شرقی، سپس آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا به ترتیب در حاشیه و پیرامون قرار گرفتهاند. از نظر امانوئل والرشتاین، مهمترین نظریهپرداز این مکتب، میزان موفقیت یک کشور در انتقال از موقعیت پیرامونی به نیمهپیرامونی، به پذیرش یکی از این راهبردهای توسعه بستگی دارد; اغتنام فرصت، ارتقا از طریق دعوت یا اعتماد به نفس. از نظر وی، عنصر اساسی پیشرفت و ارتقای یک کشور نیمهپیرامونی، در اختیار داشتن بازاری بزرگ است که بتواند کاربرد فنآوری پیشرفته را توجیه کند و کشور مزبور نیز بتواند با هزینهء پایینتری نسبت به سایر تولیدکنندگان موجود، به تولید کالا برای آن بازار بپردازد. از اواسط دههء ۱۹۷۰، به تدریج گروهی از منتقدین، دیدگاه نظام جهانی را به ارایهء یک مفهوم سخت و شیءگونه از نظام جهانی، غفلت از موارد خاص توسعه در طول تاریخ و برجسته کردن تحلیل اقشار اجتماعی در مقابل تحلیلهای طبقاتی، متهم ساختهاند.
یعقوب نعمتی وروجنی
politicalthought.blogfa.com
politicalthought.blogfa.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست