شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
مجله ویستا
رنجهای پیامبر در مسیر تبلیغ
![رنجهای پیامبر در مسیر تبلیغ](/mag/i/2/inl80.jpg)
آنچه در این مقاله میخوانیم (به مناسبت ۲۸ صفر رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و آله) بازخوانی شفابخش اندكی از انبوه سختیها و دشواریهایی است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در طول دوران نبوت متحمل شد تا بدانیم رسول اكرم صلی الله علیه و آله در چه محیطی و با وجود چه انسانها و تحمل چه مشكلاتی توانست «تبلیغ دین» را به انجام رساند. این دشواریها را میتوان به دو شیوهی موضوعی یا تاریخی بازگو كرد ما ضمن رعایت موقعیت تاریخی مطالب خود را به صورت موضوعی ارائه خواهیم كرد.
● دورهی دعوت غیر علنی (راز بیتفاوتی قریش)
پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله بعد از شروع رسالتبه مدت سه سال به دعوت غیر علنی پرداخت و در این مدت توانست هستهی اولیهی مسلمانان را تشكیل دهد. در این دوره حضرت خدیجه (س)، امیر مؤمنان علی علیه السلام زید بن حارثه، زبیر بن عوام، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحهٔ بن عبیدالله، ابوعبیده جراح، ابوسلمه، ارقم بن ابی الارقم و... آیین اسلام را پذیرفتند. (۱)
هدف اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله در این دوره ایجاد یك پایگاه هر چند كوچك از مسلمانان بود كه بتواند دعوت خود را از طریق آنان در گستردهای وسیعتر ابلاغ كند. زهری مینویسد: «رسول خدا صلی الله علیه و آله به شیوهای پنهانی مردم را دعوت میكرد و به دنبال دعوت او برخی از جوانان و مستضعفان به او گرویدند، تا آن كه شمار آنها به فزونی نهاد.» قریش در این دوره نسبتبه دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله عكس العمل تندی نشان نمیدادند و راز آن، دعوت غیر علنی پیامبر صلی الله علیه و آله در این دوره بود. همچنین پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نیز نظریات تندی كه صریحا احساسات خویش را جریحهدار كند بر زبان نمیراند و تنها كسانی را كه لایق و مستعد میدید دعوت میكرد. بر همین اساس قریش و ابوسفیان در طول این دوره سرمست از عیش و نوش خود، با لبخندی تمسخر آمیز اخبار مربوط به دعوت او را نادیده میگرفتند و بیاهمیت جلوه میدادند. البته این امر سابقه تاریخی نیز داشت. زیرا «ورقهٔ بن عبدالله» و «امیه» نیز داعیه مسیحیگری داشتند و مردم را به تورات و انجیل دعوت میكردند ولی به دلیل نیافتن یار و یاور رفته رفته شعله دعوتشان خاموش شد. خود ابوسفیان هنگامی كه اخبار دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله را میشنید میگفتشعلهی ادعای تبلیغ او نیز مانند دعوت ورقه و امیه به همین زودی خاموش خواهد شد و خودش نیز به فراموش شدگان خواهد پیوست.
بعد از آن كه پیامبر صلی الله علیه و آله توانست تعدادی از مردم مكه را با خود همراه سازد و به همراه آنان اعمال عبادی به جای آورد، در فكر جذب خویشاوندانش افتاد تا آنان را نیز با خود همراه كند، این كار علاوه بر این كه آغاز اصلاح از درون و خانواده بود، مبتنی بر واقعنگری پیامبر صلی الله علیه و آله نسبتبه مناسبات اجتماعی آن عصر نیز بود. ساختار قبیلهای آن روزگار به گونهای بود كه با پیروی و حمایت قوم از پیامبر صلی الله علیه و آله، وی پایگاه اجتماعی قویتری به دست میآورد. این دعوت بر پایه آیهی «وانذر عشیرتك الاقربین» (۲) آغاز شد. مفسران مینویسند: خداوند او را مامور كرد تا خویشان خود را به آیین خویش بخواند. پیامبر صلی الله علیه و آله پس از بررسی جوانب از علی علیه السلام كه سیزده یا پانزده سال سن داشتخواست غذایی تهیه كند و شیر نیز بیاورد. آن گاه چهل و پنج نفر از سران بنیهاشم را دعوت كرد و ضمن پذیرایی خواست دعوت خود را برای آنها بازگو كند، اما یكی از عموهای پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی ابولهب با طرح سخنانی سبك، آمادگی جلسه را برای طرح مطلبی به آن مهمی از بین برد، لذا پیامبر صلی الله علیه و آله فردای آن روز نیز آنان را دعوت كرد و این بار سخن خود را بعد از ستایش خدا و اعتراف به وحدانیت او این گونه ادامه داد:
به راستی هیچ گاه راهنمای یك جمعیتبه كسان خود دروغ نمیگوید، به خدایی كه جز او خدایی نیست من فرستاده شدهی خدا به سوی شما و عموم جهانیان هستم. [ای خویشاوندان]، به خدا سوگند همانگونه كه میخوابید میمیرید و همانطور كه بیدار میشوید برانگیخته خواهید شد، و طبق كارهایتان محاسبه میشوید و این بهشت دائمی خدا (برای نیكوكاران) و دوزخ همیشگی او (برای بدكاران) است (۳) . سپس ادامه داد: هیچ كس از مردم برای كسان خود چیزی بهتر از آن چه من برای شما آوردهام، نیاورده است. من برای شما خیر دنیا و آخرت را آوردهام. خدایم به من فرمان داده كه شما را به جانب او بخوانم. كدام یك از شما پشتیبان من خواهد بود، تا برادر و وصی و جانشین من میان شما باشد؟ «فایكم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یكون اخی ووصیی وخلیفتی فیكم.» بعد از پایان سخنان رسول اكرم صلی الله علیه و آله سكوت همهی مجلس را فرا گرفت، یك مرتبه علی علیه السلام سكوت را شكست و گفت: ای پیامبر صلی الله علیه و آله خدا من آمادهی پشتیبانی از شما هستم.
پیامبر صلی الله علیه و آله از او خواست كه بنشیند و دو بار دیگر درخواستش را مطرح كرد اما باز جز علی علیه السلام كسی پاسخ نداد. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ان هذا اخی ووصیی وخلیفتی علیكم فاسمعوا له واطیعوه» «[مردم، ] این (علی) برادر و وصی و جانشین من است میان شما! به سخنان او گوش دهید و از او پیروی كنید» . در این هنگام جلسه پایان یافت و حاضرین با پوزخند به ابوطالب كنایه زدند كه: محمد دستور داد از پسرت پیروی كنی و از او فرمان ببری. (۴)
در این گزارش تاریخی نیز عدم حساسیت قریش به دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله را مشاهده میكنیم و با این كه پیامبر صلی الله علیه و آله ضمن این دعوت تمام بزرگان قوم را به طور رسمی از هدف خود آگاه ساخت ولی آنان به دلیل این كه خطری تا آن لحظه از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله احساس نكرده بودند، همه چیز را با خنده و تمسخر پشتسر گذاشتند و این نبود مگر به بركت تبلیغ برنامهریزی شده رسول خدا صلی الله علیه و آله. بنابر این در این دوره پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به دلیل رعایت پنهان كاری تبلیغی، سپس كار كردن روی اشخاص به صورت فردی و آن گاه عادی سازی تبلیغ خود در جمع خاندانش موفق شد از ایجاد هر نوع تنش تند جلوگیری كند.
● آغاز دعوت رسمی
بعد از سه سال دعوت پنهانی، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله دعوت خود را به صورتی آشكار مطرح كرد.
او روزی در كنار كوه «صفا» روی سنگی قرار گرفت تا مردم را به خداپرستی دعوت كند. ابتدا با واژه یا مباحاهٔ كه عرب به جای زنگ خطر به كار میبرد، توجه همه را به خود جلب كرد، آن گاه با استفاده از شخصیت ممتاز خود و سابقهی درخشانش در امانت داری و راستگویی به آنان گفت: ای مردم! اگر به شما بگویم پشت این كوه دشمنان شما موضع گرفتهاند و قصد تجاوز به مال و جان شما را دارند، باور میكنید؟ همه تصدیق كردند و گفتند: آری! ما تا به حال دروغی از تو نشنیدهایم. فرمود: ای گروه قریش! خود را از آتش نجات دهید من برای شما در پیشگاه خدا نمیتوانم كاری بكنم، من شما را از عذاب دردناك میترسانم. موقعیت من همانند دیدهبانی است كه دشمن را از نقطهی دور میبیند و فورا به سوی قوم خود برای نجات آنان میشتابد و با شعار مخصوص آنان را از این پیشآمد با خبر میكند. (۵)
ادبیاتی كه در این گفتار و دعوت به كار رفته چنان است كه وجود خدا را فرض مسلم گرفته و قوم را از عذاب او برحذر داشته است و این گویای وجود صبغههایی از خدا باوری در میان آن قوم است كه هر چند رو به اضمحلال بود ولی به دلیل وجود موحدانی اندك هنوز شعلههایش فروغی داشت. پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله از این پیشزمینه نیز به خوبی استفاده كرد.
نكته دیگر این كه تصدیق مردم نشان میدهد دعوت سه ساله حضرت (پنهانی) به گونهای بود كه احساسات قریش و مردم را برنیانگیخت تا آنان دستبه تحریف و ترور شخصیت وی بزنند و چنان تبلیغ در محیطی آرام صورت پذیرفت كه شخصیتحضرت كاملا بكر و زلال باقی مانده بود. اما اینك دیگر همه چیز عیان شده بود و پیامبر صلی الله علیه و آله میباید تمام هجمهها را به جان بخرد و از همین دوره و در پی اعتراضهای علنی و بیپرده به آیین بتپرستی بود كه موج فشارها به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و اقلیت مسلمان روی آورد. (۶) قریش در طول ده سال برنامههای مختلفی را برای از بین بردن نهضت تبلیغی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله تدارك دید كه آخرین آن نقشه قتل و اقدامات نظامی بود. فهرست این اقدامات و مقاومتهای پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر هر یك چنین است.
سیاست فشار قبیلهای اولین اهرم قریش برای مقابله با تبلیغ رسول اكرم صلی الله علیه و آله فشار از سوی قبیله و به طور طبیعی رئیس قوم، یعنی ابوطالب علیه السلام بود. آنان به طور دسته جمعی نزد او رفتند و گفتند: برادرزادهات خدایان ما را ناسزا میگوید و آیین ما را به زشتی یاد میكند و به افكار ما میخندد و پدران ما را گمراه میداند. یا از او بخواه دست از ما بردارد یا او را در اختیار ما بگذار و حمایتخود را از او سلب كن (۷) .
در متن این پیشنهاد دو موضوع «مصالحه» یا «تهدید و رفع حاشیه امنیتی» مطرح بود.
ابوطالب با تدبیری خاص آنان را باز گرداند اما به خاطر بیانات پیامبر صلی الله علیه و آله و تاثیر سخنان وی مخصوصا در ماههای حرام كه حجاج به مكه میآمد، آنان بار دیگر نزد ابوطالب آمدند و این بار تنها در قالب تهدید به وی گفتند: ابوطالب! تو از نظر شرافت و سن بر ما برتری. قبلا هم گفته بودیم كه برادرزادهی خود را از تبلیغ آیین جدید باز دار اما تو اعتنا نكردی، اكنون صبر ما به پایان رسیده است. لازم است او را از هر نوع فعالیتباز داری و گرنه با او و تو كه حامی او هستی مبارزه خواهیم كرد. ابوطالب قول داد سخنان آنان را به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله بگوید و چون پیامبر صلی الله علیه و آله حاضر شد، فرمود: عمو جان! به خدا سوگند هر گاه خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند، تا از تبلیغ آیین و تعقیب هدف خود باز گردم، هرگز چنین نخواهم كرد تا آن كه بر مشكلات پیروز شوم و به مقصد نهایی برسم یا در این راه جان دهم (۸) .
ابوطالب نیز گفت: به خدا سوگند دست از حمایت تو برنمیدارم تا ماموریتخود را به پایان برسانی (۹) .
● دورسازی حامیان
همانطور كه گفته شد، قریش دیگر تحمل وجود پیامبر صلی الله علیه و آله را نداشت لذا این بار در صدد برآمدند، تا حمایتهای سیاسی و اجتماعی ابوطالب از وی را قطع كنند. (زیرا پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله از جهت اقتصادی از سوی حضرت خدیجه و از جهتسیاسی و قبیلهای از طرف ابوطالب علیه السلام حمایت میشد.) لذا وقتی دور هم جمع شدند گفتند: حمایت ابوطالب از محمد شاید به این خاطر است كه او را به فرزندی برگزیده است، پس زیباترین جوانان قریش را نزد او میبریم. آنان (عمارهٔ) بن ولید بن مغیره را همراه خود بردند و گفتند: ابوطالب! فرزند «ولید» جوانی شاعر، سخنور، زیبا چهره و خردمند است. حاضریم او را به تو واگذاریم تا به پسری برگزینی و در عوض از حمایت محمد دستبرداری. ابوطالب كه از شدت خشم برافروخته شده بود، بر سر آنان داد زد و گفت: معامله خیلی بدی با من میكنید. من فرزند شما را در دامن خود تربیت كنم و شما فرزند [خوانده] مرا بكشید. به خدا قسم این كار نشدنی است (۱۰) .
قریش در صدد بودند به این ترتیب چتر حمایتی ابوطالب را از سر پیامبر صلی الله علیه و آله بردارند و به این ترتیب او را به قتل برسانند. از همین نكته اهمیت وجود ابوطالب برای بقای دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله روشن میشود.
● تطمیع
گا بعدی قریش برای متوقف كردن تبلیغ رسول خدا صلی الله علیه و آله، تطمیع بود. اما باز ناموفق ماندند آنان تصمیم گرفتند پیامبر صلی الله علیه و آله را با پیشنهاد منصب، ثروت و تقدیم هدایا و زنان زیبا تطمیع كنند، شاید از دعوت خود دستبردارد لذا با هم به خانه ابوطالب آمدند.
یكی از آنان گفت: ای ابوطالب! محمد صفوف فشرده ما را متفرق ساخت و سنگ تفرقه در میان ما افكند و به عقل ما خندید و ما را و بتهای ما را مسخره كرد. هر گاه محرك او بر این كار نیازمندی است ما ثروت هنگفتی در اختیار او میگذاریم. اگر مقام میخواهد، او را فرمانروای خود میكنیم و سخن او را میشنویم اگر بیمار است، بهترین پزشكها را میآوریم و... ابوطالب رو به پیامبر صلی الله علیه و آله كرد و پرسید: چه میگویی؟فرمود: من از آنان چیزی نمیخواهم تنها در مقابل چهار پیشنهاد آنها، یك سخن از من را بپذیرند تا در پرتو آن بر عرب حكومت كنند و غیر عرب را پیرو خود كنند. در این لحظه ابوجهل برخاست و گفت: حاضریم به ده سخن تو گوش كنیم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: تنها سخن من این است كه به یگانگی خدا اعتراف كنید (تشهدون ان لا اله الا الله) این سخن، آنان را چنان در بهت و حیرت فرو برد كه از در ناامیدی گفتند: سیصد و شصتخدا را ترك كنیم و خدای یگانهای را بپرستیم!؟ (ندع ثلاث ماهٔ وستین الها ونعبد الها واحدا؟) .
● پیشنهاد مصالحه
مشركان همچنان اصرار داشتند كه پیامبر صلی الله علیه و آله كار خود را محدود كند و حداقل با خدای آنان كاری نداشته باشند. به نقل سیره نویسان و مفسران سورهی كافرون در برابر درخواست چند نفر از اشراف قریش مانند (حارث بن قیس، عاص بن وائل، ولید بن مغیرهٔ، امیهٔ بن خلف) نازل شد. آنان گفتند: ای محمد! بیا و از دین ما پیروی كن، ما هم از دین تو پیروی میكنیم. تو یك سال خدایان ما را پرستش كن، یك سال هم ما خدای تو را عبادت كنیم. در این صورت هر كدام كه بر حق باشیم دیگری هم نصیبی از حق برده است.
به این ترتیب این اشراف در تلاش بودند با طرح شك در این كه صراط واقعی معلوم نیست كدام است، پیامبر صلی الله علیه و آله را به پذیرش قرائتخود وادار سازند و آنان نیز به قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله احترام بگذارند و به این ترتیب بذر شك در دلها كاشته میشد اما پیامبر صلی الله علیه و آله همچنان بر یقین خود باقی ماند و قرائتخود را كه از منشاء وحی گرفته بود، یگانه قرائت واقعی دانست و در دام آنان گرفتار نشد. اشراف حتی راضی شدند پیامبر صلی الله علیه و آله در ظاهر به خدایان آنها احترام گذارد و استلام نماید و آنان خدای محمد را تایید كنند اما سورهی كافرون در همین زمان نازل شد و آنان را ناكام گذاشت (۱۱) .
«قل یایها الكفرون. لا اعبد ما تعبدون. و لا انتم عبدون ما اعبد. و لا انا عابد ما عبدتم. و لا انتم عبدون ما اعبد. لكم دینكم و لی دین» .
● جنگ روانی (استهزاء)
مشركان كه از تاثیر روشهای قبلی ناامید شده بودند، به ابزارهای روانی جدید روی آوردند آنان با تمسخر و استهزاء این بار تلاش كردند شخصیت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را منزوی سازند و نزد مردم عادی او را تحقیر كنند، شاید از تعداد پیروانش كاسته شود.
استهزاء به عنوان یكی از فشارهای روحی در تاریخ زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله ثبتشده استحتی ابن سعد، ابن اسحاق و بلاذری اسامی استهزاء كنندگان را ضبط كردهاند (۱۲) از میان دهها اسمی كه ابن سعد آورده، تنها دو نفر ایمان آوردند و بقیه در جنگهای مدینه كشته شدند یا پیش از فتح مكه مردند (۱۳) و سیره نویسان این امر را مربوط به نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله در حق آنها میدانند. (۱۴) ابولهب و ابوجهل، اسود بن عبد یغوث، ولید بن مغیره، عاص بن وائل، عقبهٔ بن ابی معیط و ابو سفیان جزو این گروه هستند. ابولهب در تمام دوران بعثت از هیچ كوششی در راه مبارزه با پیامبر صلی الله علیه و آله كوتاهی نكرد. او و همسرش ام جمیل چنان در تمسخر و آزار پیامبر صلی الله علیه و آله پیشقدم شدند كه نامشان در قرآن آمد. ام جمیل وقتی شنید آیاتی دربارهی او و همسرش نازل شده است اشعاری در هجو پیامبر صلی الله علیه و آله سرود (۱۵) .
ابوسفیان بن حارث نیز با شعر پیامبر صلی الله علیه و آله را هجو میكرد. و امیهٔ بن خلف نیز چنان استهزاء میكرد كه به قول مفسران سورهی همزه دربارهی او نازل شد (۱۶) .
همچنین شخصی از ابوجهل طلبكار بود، زمانی كه وی فریاد استغاثه برآورد مشركان به تمسخر پیامبر را نشانش دادند، پیامبر صلی الله علیه و آله نیز برخاست و به خانه ابوجهل رفت و او بیاختیار طلب مرد را داد (۱۷) میزان تمسخر به اندازهای بود كه خداوند فرمود: «انا كفیناك المستهزئین» (۱۸) .
اسود بن عبد یغوث مسلمانان را مسخره میكرد و زمانی كه آنان را میدید میگفت: پادشاهان روی زمین آمدند. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله را میدید میپرسید: ای محمد امروز از آسمان با تو سخن گفته شده است؟ گفتهاند او با وضع بدی مرد (۱۹) .
عاص بن وائل نیز با ابتر خواندن پیامبر صلی الله علیه و آله او را مسخره میكرد، كه آیات سورهی كوثر در این باره نازل شد (۲۰) حكم بن ابی العاص نیز به دنبال رسول خدا صلی الله علیه و آله میرفت و شكلك درمیآورد (۲۱) .
● ناسزاگویی
در این میدان نیز ابوجهل پیشقدم بود. روزی در صفا پیامبر صلی الله علیه و آله را دید و به او ناسزا گفت! اما رسول اكرم صلی الله علیه و آله جوابی نداد و به خانه برگشت. ابوجهل هم به سوی محفل قریش در كنار كعبه رفت. حمزه كه عمو و برادر رضاعی پیامبر صلی الله علیه و آله بود همان روز در حالی كه كمان خود را حمایل كرده بود، از شكار برگشت او پس از انجام طواف به سوی خانهاش حركت كرد. كنیز عبدالله بن جدعان كه شاهد ناسزاگویی ابوجهل بود، جلو آمد و آنچه را دیده بود باز گفت. حمزه با ناراحتی و خشم از همان راه كه آمده بود بازگشت و بیآن كه به كسی چیزی بگوید كمان خود را بر سر ابوجهل كوبید و سر او شكست و گفت: به او ناسزا میگویی. من ایمان آوردهام و راهی كه او رفته است من نیز میروم اگر قدرت داری با من نبرد كن (۲۲) .
۷- آزار جسمی
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را به توحید دعوت میكرد، ابولهب در پی حضرت میرفت و سنگ به سوی او میانداخت و میگفت ای مردم اطاعت نكنید (۲۳) .
همچنین همسرش چنان پیامبر صلی الله علیه و آله را آزار داد كه خداوند در حق آنها سوره لهب را نازل كرد.
گفته شده خداوند از آن روی همسر ابولهب را حمالهٔ الحطب نامید كه خار بر سر راه پیامبر صلی الله علیه و آله میریخت (۲۴) . روزی نیز ابوجهل در جمع قریش گفت: شما ای گروه میبینید كه محمد چگونه دین ما را بد میشمرد و به آیین پدران ما و خدایان ما بد میگوید. به خدا سوگند فردا در كمین او مینشینم و سنگی را در كنار خود میگذارم، هنگامی كه محمد سر به سجده میگذارد، سر او را میشكنم. فردای آن روز وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله مشغول نماز شد و به سجده رفت، ابوجهل نیز برخاست و به پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیك شد اما رعب عجیبی در دل او پیدا شد و لرزان و ترسان با چهرهای پریده به سوی قریش برگشت. همه به سویش دویدند و گفتند چه شد! با صدایی لرزان و هراسان گفت: منظرهای در برابرم مجسم شد كه در تمام دنیا ندیده بودم لذا منصرف شدم (۲۵) .
روزی نیز عقبهٔ بن ابی معیط پیامبر را در حال طواف دید و ناسزا گفت و عمامهاش را به دور گردنش پیچید و از مسجد بیرون كشید كه البته عدهای از ترس بنیهاشم پیامبر صلی الله علیه و آله را از دست او گرفتند (۲۶) . همو عبایش را بر گلوی حضرت انداخت و تا حد كشتن او را فشار داد (۲۷) .
همچنین عقبه همراه ابولهب عذره و كثافات بر در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله میریخت (۲۸) .
پیامبر میفرمود: من در میان دو همسایهی بد بودم ابولهب و عقبه. آنها شكمبهها را بر در خانه من میریختند (۲۹) . انداختن شكمبه و رحم گوسفند بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله در حال سجده هم از كارهای قریش بود (۳۰) . یك بار نیز خاك بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله ریختند، آن حضرت به خانه رفت و در آن جا یكی از دخترانش گریه كنان سر پدر را شست (۳۱) .
و خلاصه این كه به گزارش ابن هشام سختترین روز برای حضرت روزی بود كه از خانه بیرون آمد و همه (آزاد و برده) تكذیبش كردند و آزارش دادند، آن روز نگران به خانه آمد و خود را در جامهای پوشاند و سوره مدثر نازل شد (۳۲) .
● توهین و نسبتهای ناروا
مشركان با واژههایی چون «دروغگو» «جادوگر» «دیوانه» «جن زده» «شاعر» و... تلاش میكردند قداست پیامبر صلی الله علیه و آله را بشكنند. لذا قریش در برابر سؤال مسافران كه از پیامبر صلی الله علیه و آله میپرسیدند، او را به عنوان ساحر و شاعر معرفی میكردند (۳۳) كه البته خداوند باز با آیات الهی به كمك پیامبر صلی الله علیه و آله آمد «بدین سان بر آنهایی كه پیش از این بودند، رسولی مبعوث نشد جز آن كه گفتند جادوگر یا دیوانهای است. آیا بدین كار یكدیگر را توجیه كرده بودند؟ نه خود مردمی طاغی بودند. پس از آنها روی گردان شو. كسی تو را ملامت نخواهد كرد» . (۳۴)
- شكنجهی یاران پیامبر صلی الله علیه و آله
بلال حبشی، عمار یاسر و پدر و مادر او، عبدالله بن مسعود، ابوذر و... از جمله یاران پیامبرند كه آزار زیادی از قریش دیدند.
یكی از این افراد ابوذر غفاری است. او چهارمین یا پنجمین نفر بود كه مسلمان شد. در دورهای كه هنوز دعوت آشكار شروع نشده بود، او از پیامبر صلی الله علیه و آله كسب تكلیف كرد و حضرت فرمود به قبیله خود برگرد و اسلام را تبلیغ كن. او سوگند یاد كرد كه قبل از برگشتن ندای اسلام را به گوش مردم مكه برساند و همین كار را كرد كه البته چنان ضرباتی بر او وارد كردند كه بیهوش شد. البته او به سوی قبیلهاش رفت و آنها را به اسلام دعوت كرد (۳۵) .
● اقدامات فكری
آنچه خواندید تنها تلاشهایی بود كه در حد فشار جسمی و روانی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد میشد، اما از جهت علمی نیز قریش در صدد مبارزه با پیامبر صلی الله علیه و آله برآمد تا مانع تبلیغ دین جدید شود. حقیقت این است كه اندیشههای عصر جاهلیتسستتر از آن بود كه بتواند در مقابل اندیشههای پیامبر صلی الله علیه و آله كه برگرفته از وحی بود، مقاومت كند، اما آنان در هر صورت ولو با استفاده از یهودیان در صدد برآمدند با انكار وحی بودن آنچه به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله میرسید، اساس نبوت او را زیر سؤال ببرند. آنان ادعا میكردند آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله میگوید وحی نیستبلكه مطالبی است كه اهل كتاب به او یاد دادهاند. قرآن كریم در این باره میگوید: «میدانیم كه میگویند [این قرآن را ] بشری به او میآموزد» (۳۶) ابن اسحاق در یك روایت آورده است كه منظور از آن بشر (رحمان) در شهر یمامه بوده است (۳۷) . قرآن به این شبهه پراكنی، پاسخی علمی میدهد و میگوید: «لسان الذی یلحدون الیه اعجمی وهذا لسان عربی مبین» (۳۸) «زبان كسی كه به او نسبت میدهند عجمی است ولی این قرآن به زبان عربی روشن است» .همچنین آنها شباهت قصص انبیاء قرآن را با تورات مطرح میكردند كه خداوند فرمود: و كافران گفتند كه: این (قرآن) جز دروغی كه خود بافته است و گروهی دیگر او را بر آن یاری دادهاند، نیست، حقا آنچه میگویند ستم و باطل است و گفتند این اساطیر پیشینیان است كه نگاشته و هر صبح و شام بر او املا میشود (۳۹) .
برخورد فكری دیگر مربوط به ابن زبعری است. زمانی كه این آیه نازل شد «شما و آن چیزهایی كه جز خدا میپرستید، هیزمهای جهنمید. شما به جهنم وارد میشوید» (۴۰) ابن زبعری گفت اگر این طور باشد ما ملائكه را نیز میپرستیم یهود عزیر و نصاری مسیح را. پس آنان هم در جهنم هستند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: البته از این نوع اگر خودشان دوست داشته باشند كه جز خدا معبود واقع شوند، همراه كسی خواهند بود كه آنها را عبادت كرده و در جهنم هستند. خداوند نیز برای دفع توهم این آیه را فرمود: «كسانی كه پیش از این مقرر كردهایم كه به آنها نیكویی كنیم از جهنم به دورند» . (۴۱) در اصل منظور از آیه خستبتها و نظایر آن بود كه خداوند آنها را ناتوان از هر نوع كاری و حتی از وارد شدن به جهنم میشناساند و قاعدتا آیه شامل مردمانی چون فرعون است كه به ناحق خود را معبود معرفی میكردند (۴۲) .
● حكایتی جالب:
«ولید از بزرگان عرب بود و بسیاری از مشكلات به دست او حل میشد. گروهی از قریش برای حل مشكل نفوذ اسلام در تمام خانهها به سوی او رفتند و جریان را گفتند و قضاوت او را دربارهی قرآن محمد خواستند و گفتند: آیا قرآن محمد، سحر و ادوستیا كهانتیا خطابه و سخنرانیهایی است كه او ساخته است. ولید مهلتخواست و خود در حجر اسماعیل نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و گفت: پارهای از اشعارت را بخوان. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود آنچه میخوانم شعر نیست. كلام خداست كه برای هدایتشما نازل شده است. بالاخره ولید تقاضای تلاوت كرد و پیامبر صلی الله علیه و آله سیزده آیه از آغاز سوره فصلت را خواند هنگامی كه به این آیه رسید «فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقهٔ مثل صاعقهٔ عاد وثمود» ولید سختبه خود لرزید و موهایش راستشد. با حالتبهتزدهای از جای خود برخاست و به منزلش رفت و چند روز بیرون نیامد به طوری كه قریش او را مسخره میكردند كه ولید از دین نیاكانش به در آمده و داخل دین محمد شده است (۴۳) .
البته عتبهٔ بن ربیعه نیز نمونهای دیگر از این دست قضاوت كنندگان است كه به حقانیت وحی ایمان آورد (۴۴) .
▪ درخواستهای بنی اسرائیلی
جاهلان آن گاه كه از هر دری ناامید میشوند به طرح معماها و خواستههای عجیب و غریب روی میآورند. درست مثل آنچه دربارهی پیامبر صلی الله علیه و آله روی داد. آنان ناامید از هر جا در صدد برآمدند از پیامبر صلی الله علیه و آله خواستههایی طلب كنند كه در آوردن آن عاجز بماند و بطلان دینش ثابتشود.
آنها روزی در كنار كعبه اجتماعی برقرار كردند و پیامبر صلی الله علیه و آله را دعوت نمودند. پیامبر صلی الله علیه و آله هم خود را به آنجا رساند. قریش از آنچه محمد صلی الله علیه و آله بر سرشان آورده بود شكوه كردند و گفتند: ما به این شرط ایمان میآوریم كه:
- سرزمین ما خشك است، از خدا بخواه آبهایی در این سرزمین جاری شود.
- باید باغی در اختیار داشته باشی كه از میوههای آن بهرهمند شویم و در میان آن آب جاری باشد.
- آسمان را قطعه قطعه بر سر ما فرو ریزی.
- خدا و فرشتگان را حاضر كنی.
- كاخی از طلا داشته باشی.
- به سوی آسمان بروی و تا نامهای كه نبوتت را تصدیق كند از آسمان نیاوری، ایمان نمیآوریم (۴۵) .
البته مسلم است كه پیامبران در هر زمینهای دستبه اعجاز نمیزنند بلكه شرایطی لازم است كه این درخواستها فاقد آنها است:
- امور محال و غیر ممكن كه امكان تحقق ندارد، از قلمرو قدرت بیرون است و هرگز مورد مشیتخدا قرار نمیگیرند.
- هدف از درخواست اعجاز این است كه به وسیله آن صدق گفتار پیامبر به دست آید و سند و دلیل بر ارتباط او با جهان فوق طبیعتباشد. هر گاه مورد درخواست مردم از پیامبری فاقد این خصیصه شود، دلیلی ندارد كه پیامبر كاری را كه مربوط به شئون او نیست انجام دهد. لذا چشمهای كه از زمین بجوشد، باغی از خرما، خانهای از طلا، دلیلی بر ارتباط با غیب نخواهد بود.
- منظور از درخواست معجزه، ایمان آوردن است و وقتی آنها لجوج هستند، چنین درخواستی اجابت نمیشود (۴۶) .
صاحب اثر : محمد عابدی
منبع : فصلنامه مبلغان شماره ۴
پینوشتها:
) سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۴۵ و ۲۶۲ .
) شعراء / ۲۱۴ .
) ان الرائد لا یكذب اهله والله الذی لا اله الا هو انی رسول الله الیكم خاصهٔ والی الناس عامهٔ والله لتموتن كما تنامون ولتبعثن كما تستیقظون ولتحاسبن بما تعملون وانها الجنهٔ ابدا والنار ابدا» سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۱ .
) تاریخ طبری، ج۲، ص۶۲ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۱۰ .
) سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۱ .
) طبقات كبری، ج۴، ص۱۰۰; انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۱; سیره نبوی ابن هشام، ج۱، ص۲۹۸.
۷) سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۶۵ .
) والله یا عماه لو وضعوا الشمسفی یمینی والقمر فی شمالی علی ان اترك هذا الامر حتی یظهره او اهلك فیه ما تركته.
) سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۶۵ .
۰) تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷ .
۱) مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۵۲، و عیون الاثر، ج۱، ص۱۹۷ .
۲) طبقات كبری، ج۱، ص۲۰۰ .
۳) همان، ص۲۰۱، مجمع البیان، ج۶، ص۳۴۷ .
۴) دلایل النبوهٔ، بیهقی، ج۲، ص۳۳۹ .
۵) انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۲ .
۶) سیره نبوی، ابن هشام، ج۱، ص۳۵۶ .
۷) عیون الاثر، ج۱، ص۲۰۵ .
۸) حجر / ۹۵ .
۹) انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۲ .
۰) مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۴۹ .
۱) انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵ .
۲) سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۱۳ .
۳) كنز العمال، ج۶، ص۳۰۲ .
۴) سیره نبوی، ابن هشام، ج۱، ص۳۵۵ .
۵) سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۹۸ .
۶) بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۰۴ .
۷) المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۳۳۱ .
۸) انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷ .
۹) طبقات كبری، ج۱، ص۲۰۱ .
۰) سیره نبوی، ابن هشام، ج۱، ص۴۱۶ .
۱) همان .
۲) همان، ص۲۹۱ .
۳) سیره نبوی، ابن هشام، ج۱، ص۲۷۱ .
۴) الذاریات / ۵۵، ۵۳ .
۵) طبقات ابن سعد، ج۴، ص۲۲۳ .
۶) نحل / ۱۰۳ .
۷) سیره نبوی، ابن هشام، ج۱، ص۳۱۱ .
۸) نحل / ۱۰۳ .
۹) فرقان / ۴- ۳ .
۰) انبیاء / ۹۸ .
۱) همان / ۱۰۱ .
۲) سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ج۱، ص۲۱۷ .
۳) بحار الانوار، ج۱۷، ص۲۱۱. نقل از فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۹۰ .
۴) سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۹۳ .
۵) اسراء / ۹۳- ۹۱ .
۶) فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۹۶ .
منبع : فصلنامه مبلغان شماره ۴
پینوشتها:
) سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۴۵ و ۲۶۲ .
) شعراء / ۲۱۴ .
) ان الرائد لا یكذب اهله والله الذی لا اله الا هو انی رسول الله الیكم خاصهٔ والی الناس عامهٔ والله لتموتن كما تنامون ولتبعثن كما تستیقظون ولتحاسبن بما تعملون وانها الجنهٔ ابدا والنار ابدا» سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۱ .
) تاریخ طبری، ج۲، ص۶۲ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۱۰ .
) سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۱ .
) طبقات كبری، ج۴، ص۱۰۰; انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۱; سیره نبوی ابن هشام، ج۱، ص۲۹۸.
۷) سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۶۵ .
) والله یا عماه لو وضعوا الشمسفی یمینی والقمر فی شمالی علی ان اترك هذا الامر حتی یظهره او اهلك فیه ما تركته.
) سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۶۵ .
۰) تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷ .
۱) مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۵۲، و عیون الاثر، ج۱، ص۱۹۷ .
۲) طبقات كبری، ج۱، ص۲۰۰ .
۳) همان، ص۲۰۱، مجمع البیان، ج۶، ص۳۴۷ .
۴) دلایل النبوهٔ، بیهقی، ج۲، ص۳۳۹ .
۵) انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۲ .
۶) سیره نبوی، ابن هشام، ج۱، ص۳۵۶ .
۷) عیون الاثر، ج۱، ص۲۰۵ .
۸) حجر / ۹۵ .
۹) انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۲ .
۰) مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۴۹ .
۱) انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵ .
۲) سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۱۳ .
۳) كنز العمال، ج۶، ص۳۰۲ .
۴) سیره نبوی، ابن هشام، ج۱، ص۳۵۵ .
۵) سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۹۸ .
۶) بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۰۴ .
۷) المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۳۳۱ .
۸) انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷ .
۹) طبقات كبری، ج۱، ص۲۰۱ .
۰) سیره نبوی، ابن هشام، ج۱، ص۴۱۶ .
۱) همان .
۲) همان، ص۲۹۱ .
۳) سیره نبوی، ابن هشام، ج۱، ص۲۷۱ .
۴) الذاریات / ۵۵، ۵۳ .
۵) طبقات ابن سعد، ج۴، ص۲۲۳ .
۶) نحل / ۱۰۳ .
۷) سیره نبوی، ابن هشام، ج۱، ص۳۱۱ .
۸) نحل / ۱۰۳ .
۹) فرقان / ۴- ۳ .
۰) انبیاء / ۹۸ .
۱) همان / ۱۰۱ .
۲) سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ج۱، ص۲۱۷ .
۳) بحار الانوار، ج۱۷، ص۲۱۱. نقل از فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۹۰ .
۴) سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۹۳ .
۵) اسراء / ۹۳- ۹۱ .
۶) فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۹۶ .
منبع : سایت پیامبر اعظم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست