شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
تأثیر هنرپروران بر هنرمندان
پس از طی دوره تجانس ابتدائی در عرصه جامعههای انسانی دو طبقه یا دو قطب اصلی و به تناسب آنها دو نوع جهانبینی پدید آمد: طبقه عوام با جهانبینی واقعگرایی و مثبت و طبقه خواص با جهانبینی واقع گریز. این دو جهانبینی پدیدآورنده دو نوع هنر (خواص، تفننی و خیالپرور) و (هنر عوام، واقعبین و عملی) بودند و به مرور زمان هنر خواص هنر رسمی و رایج جامعه گردید. از آن زمان كه جامعه در جریان تكامل خود، تجانس نخستین را از كف داد و نظر از عمل جدا شد، هنر آفرینی به صورت حرفهای درآمد و آثار هنری نوعی كالا به شمار رفتند. هنگامی كه تقاضای جامعه عرضه كالاها و خدمات گوناگون را ایجاب كرد، حرفههای متنوعی زاده شدند و بر اثر آنها هنرآفرینی نیز به عنوان حرفهای كه برخی از نیازهای اجتماعی را برمیآورد، لزوم یافت. از آن پس، هنرمندان هر دو طبقه به تولید كالاهای هنری پرداختند ولی وضع این دو گروه یكسان نبود. هنرمندان خواص افراد معدود تن آسانانی بودند كه از سر تفنن هنر میآفریدند و هنرشان مورد استقبال طبقه آنان قرار میگرفت و باعث افزایش توانگری و توانائی طبقه ایشان میشد اما هنرمندان طبقه عوام همانند سایر گروههای آن طبقه مجال تفنن نداشته و ناگزیر از آن بودند كه با كار خود نان و آبی فراهم كنند. كار این گروه هنرآفرینی بود كه اما زندگی فرهنگی عوام همچون زندگی عملی آنان دامنه و امكانات وسیعی نداشت و نگهداشت هنرمندان از توان عوام بیرون بود، ناگزیر این وضع، هنرمندان عوام را به خدمت طبقه خواص میكشانید.
هنرمندان عوام كه برای زیستن و بهتر زیستن مجالی در طبقه خود نمییافتند به اجبار پا از مرزهای طبقهٔ خویش بیرون مینهادند. محرومیتهای اقتصادی و فرهنگی طبقه عوام كه باعث ناتوانی وجدان یا شعور طبقهای شدهبودند اجازه میداد كه اعضاء این طبقه به سهولت طبقه خود را رها كند و برای كار و معیشت به خدمت طبقه خواص بشتابد. هنرمندان عوام هنگامی كه كمر به خدمت طبقات خواص میبندند دیگر مروج جهانبینی طبقه خود نیستند و هنر آنان دیگر هنر عوام به شمار نمیرود.
دیگر هنر عوام به شمار نمیرود. به این ترتیب در تاریخ جامعه دورهای فرامیرسد كه هنرمندان به صورت آوازهگر و ستایشگر خواص درمیآیند و هنرآفرینی یكی از حرفههای مورد نیاز خواص میگردد. همان طور كه هنرمندان عوام الزاماً تن به خدمتگزاری خواص میدهند. خواص نیز خود را از استخدام آنان ناگزیر مییابند. زیرا هیچ گاه یارای آن ندارند كه بدون یاوری هنرمندان عوام، آثار هنری گوناگونی را كه وسیله تزیین زندگی و تحكیم امتیازات طبقهای ایشان است، فراهم آورند و نیازهای هنری روزافزون خود را برآورند. پس به همان شیوه كه برای رفع حاجتهای عملی خود از عوام سود میجویند، برای خرسند ساختن نیازهای نظری و از آن جمله احتیاجات هنری خویش نیز عوام را به كار میگیرند، در گذشته، دربارها برای بلند آوازه ساختن خود و بیم دادن مخالفان و دشمنان به هنرمندان عوام نیاز داشتند.
حكومتها مخصوصاً حكومتهای نوبنیادی كه هنوز قوام كافی نگرفته بودند در گردآوردن هنرآوران سخت میكوشیدند. وظیفه هنرمندان دربارهای قدیم برابر وظیفه دستگاههای تبلیغی حكومتهای كنونی و به همان اندازه مورد لزوم بود. مثلاً جباران یونان باستان برای توجیه حكومتهای نامشروع خود دربارهای پرزرق و برق به وجود آوردند و به بذل و بخشش پرداختند و از هنرها حمایت نمودند. هنر وسیلهای بود كه آوازه توانگری و توانائی آنان را به گوش مردم میرسانید و جامعه را تحذیر و مرعوب میكرد صدها شاعر در دربارهای جباران گرد آمدند. در دنیای اسلام خلفای اموی برای تبلیغ عظمت خویش قصهگویان و خطیبان و شاعران را به كار گماردند و مدیحهسرائی عهد جاهلی را كه در صدر اسلام رواج افتاده بود، احیاء كردند. هم چنین خلفای عباسی رسماً شاعران را مأمور تبلیغ عظمت خود گردانیدند و در نتیجه آن مدح و ذم شاعرانه رواج یافت نخستین فرمانروایان ایران اسلامی نیز خود را در برابر خلفا و مردم نیازمند تبلیغ مییافتند. مثلاً محمود غزنوی كه ایرانیان را با قوم خود «تركان» بر سر مهر نمیدید به دینداری و مردمداری تظاهر میكرد و به وسیله شاعران دینداری و مردمداری دروغین خود را به رخ مردم میكشید. بیشتر قصیدههائی كه عنصری و فرخی در ستایش او سرودهاند در واقع پاسخهائی هستند كه به طعن و لعن مخالفان او داده شده است.
در بسیاری از دورههای تاریخ اروپا نیز وضع به همین منوال است چنان كه لوئی چهاردهم (راسین) را مورخ دستگاه خود و (لوبرون) و ]واندرمولن[ را نقاش وقایع دربار خود گردانید لوئی شخصاً آنان را به اردوگاهها میبرد و جزئیات حوادث نظامی را برایشان شرح میداد تا درست به عظمت او پی ببرند و به دقت آن را به روی كاغذ و پارچه آورند و به جامعه اعلام كنند. چون وضع استخدامی هنرمندان یكی از عواملی است كه آنان را به ترك جهانبینی و هنر طبقه خود میكشاند، هنرپروران یا بهتر بگوئیم قشرهای هنرپرور طبقات بالای جامعه نقش بارزی در تاریخ هنر جامعه ایفا میكنند و از این رو شناخت تحولات آن قشرها برای شناخت تحولات جامعه ضروری است. هنر همیشه برای آدمها به وجود میآید و سنجش آن بدون سنجش شخصیت آدمهائی كه منظور هنرمند بودهاند، امكان نمیپذیرد. هنرآفرینی بسته به وجود هنرمند است و ظهور هنرمند مستلزم وجود مردم هنرپذیر است. اگر هنرپذیرانی در میان نباشند، هنرمندان ناگزیر از سكوت میشوند و هنر دست كم ـ هنر بزرگ ـ به بار نمیآورند زیرا هنرمند مانند هر انسان دیگر برای زنده ماندن و پروردن و نمایاندن شخصیت خود، خواهان آن است كه دسترنج یا متاع او خریدارانی داشته باشد و اگر از اعتناء و استقبال و تشویق دیگران محروم ماند، خواه و ناخواه به خود و به جامعه بدبین و بیاعتماد میشود، در كار خود قاصر میشود و به نومیدی و خاموشی میافتد (دورِست Dorest) تا زمانی كه از حمایت دیگران برخوردار نشد، لب به سخن وانكرد حتی هنرمندان توانای مستقلی مانند (شلّی) در آغاز كار كه از جامعه مهری ندید، چنان رنجید كه بسیاری از آثار او به تلخی و تیرگی گرایید. محال است كه یك اثر هنری به هنرپذیر یا هنرپذیرانی متكی و متوجه نباشد. هیچ هنرمندی نیست كه فرزند زمان خود به شمار نرود. اگر هنرمندی به ظاهر از جامعه عصر خود دور باشد باز باطناً موافق مقتضیات اجتماعی خویش به فراخور طبقه یا گروهی از جامعه هنر میآفریند. حتی هنرمندی كه آثارش پس از مرگ او اهمیت مییابند، تابع زمان خویش است و از برخی از گروههای جامعه خود الهام میگیرد. ادعای هنرمندی كه اثر خود را در خورآیندگان میداند، صرفاً حاكی از فقر محتوای اثر اوست.
آثار باخ و موتسارت و بتهوون و چایكوفسكی كه در عصر ما سخت بلند آوازه و خواستنی هستند در عصر آفرینندگان خود نیز مفهوم و مقبول جامعه بودند. هنرمند به هیچ روی نمیتواند به فكر اعتنا و استقبال آیندگان از توجه و حمایت معاصران خود چشم پوشد، زیرا هنرمند با وجود استغراق در دنیای خیال خود، نیازمند ناظر و مشوق زنده و واقعی است. بنابر این هنرآفرینی، جریان یا رابطهای است بین هنرمند و هنرپذیران به وساطت اثر هنری، هنرمند استاد ارتباط اجتماعی است و هنر چیزی نیست مگر وسیلهای عالی برای ارتباط انسانها. بسیاری از هنرمندان خود متوجه لزوم وجود هنرپروران بودهاند (متنبی) شاعر عربیگوی توانا تنزل هنر را معلول تنزل ذوق خریداران هنر میدانست. هنرمندان به سبب احتیاج خود به هنرپذیر كه وجهی از احتیاج انسان به انسان است، كوششها كردند تا مورد لطف جامعه یا بعضی از قشرهای آن قرار گیرند (سروانتس) بزرگ برای جلب توجه عموم به كتاب (دون كیشوت) دست به انتشار جزوهای زد و در آن اعلام داشت كه كتاب او سراسر به خواص ریشخند میزند. (لارنس استرن) نویسندهٔ قرن هیجدهم انگلیس از بانوی متنفذی كه با او دوست بود، خواستار شد كه برای او تبلیغ و ظهور یك نویسندهٔ بزرگ را به بزرگان لندن اعلام كند.
در سال ۱۷۵۰ برای محبوب كردن نمایشنامه (ولتر) به نام (اورست Orest) و در ۱۷۷۳ برای تأمین موفقیت دومین كمدی اولیورگلد اسمیت جمعی استخدام شدند تا در تالار نمایش میان تماشاگران بنشینند و در مواقع لازم كف بزنند و هلهله كنند و مجلس را گرم نمایند. در عصر ما هنرمندان با وسائل تبلیغی گوناگون از مقالات انتقادی و آگهیهای روزنامهای و رادیوئی و تلویزیونی و سینمائی تا خودنمائیهای ناهنجار و زننده در صدد شناساندن خود به جامعه برمیآیند.
بیتردید هنرمندی كه در خدمت هنرپروری به سر میبرد به خواست او هنر میآفریند. یعنی هنرپرور به طور مستقیم و غیرمستقیم چگونگی محتوا و حتی صورت اثر او را تعیین میكند. هنرمندی كه میخواهد موافق دیدگان بزرگان جامعه به جهان بنگرد ناچار است مانند آنان بیندیشد و مانند آنان اندیشهٔ خود را بیان كند. به این جهت هنرمند خواه از طبقه پایین باشد یا از طبقه بالا ناگزیر از آن است كه دانسته یا ندانسته موافق مقولات جهانبینی هنرپذیران خود به جهان بنگرد و هنرورزی كند. به قول عنصرالمعالی بر او واجب بود كه از طبع ممدوح خود آگاه باشد كه او را چه خوش آید زیرا: (تا تو آن نگوئی كه او خواهد او ترا آن ندهد كه تو را باید) از اینجاست كه هنرمندان خدمتگزار طبقه بالا هر كه باشند دیر یا زود به آفات ادراكی و عاطفی به فرجامی كه سابقاً در بیان ویژگیهای هنر خواص نام بردهایم گرفتار میآیند.
فرمانروایان ایران اسلامی در آغاز كه برای رهائی از استیلای عرب، برانگیختن غرور قومی ایرانیان را لازم دانستند، شاعران مدحگو را در دربارهای خود گرد آوردند و به وسیله آنان در جامعه ندا در دادند كه اینان بازمانده یا بازآورنده عظمت از كف رفته ایرانند. پس شوكت امیران موضوع اصلی قصاید شد. ولی از قرن نهم هجری به بعد چون دین و مخصوصاً مذهب شیعه برای تحكیم حكومت لزوم یافت ستایش رهبران مذهب شیعه تدریجاً جای مدح امیران را گرفت. البته پیش از قرن نهم نیز برخی قصیدههای دینی سروده شدهاند. چنان كه كسائی مروزی در اواخر قرن چهارم هجری به مدح دینی همت گماشت و پس از او هم بسیاری از شاعران قطعههائی مخصوصاً به قافیهٔ (الف) سرودند و در آغاز دیوان خود آوردند ـ اما اینگونه مدیحههای دینی تا قرن نهم نسبت به مدایحی كه درباره ایران سروده میشد ناچیز بودند. در تاریخ عالم آرای عباسی آمده است كه محتشم كاشانی به مدح شاه طهماسب صفوی پرداخت. اما شاه مدح را خوش ندانست و خواستار مدح امامان شد. پس موضوع مدح مداحان تغییر كرد و (امام ستائی) به حدی رونق یافت كه شاعری به نام (ملاشانی) چون شعری در مدح علیبنابیطالب سرود هم وزن خود از شاه عباس صفوی طلا گرفت.حمایت حكومت از مذهب تشیّع و ادبیات مذهبی همچنان كه باعث رواج تعصب دینی شد، ادبیات را هم از جهتی به محدودیت كشانید. چنان كه صفویان با آنكه خود اصلاً از صوفیان بودند، با ادبیات صوفیانه در افتادند، و كار این تعصب به جایی رسید كه تا این اواخر متشرعان ایرانی مثنوی معنوی را نجس میدانستند و از این رو با انبر آن را برمیداشتند. چون قالب اثر هنری وابسته محتوی آن است، اوضاع و احوال هنرپروران همان طور كه در محتوای هنر دخالت میكند در قالبهای هنری نیز مؤثر است. مثلاً در ایران مدح امیران ایجاب كرد كه قصیده قالب مطلوب شاعران مداح گردد. زیرا این (ژانر) ادبی كه نه به قدر رباعی و غزل، كوتاه و نه به اندازه مثنوی بلند است برای مجلس باشكوه و پرتشریفات ایران مطابقت داشت.
اما وقتی بازار دربارهای هنرپرور شكست، این نوع (ژانر) ادبی هم رفته رفته رو به زوال رفت و انواع سادهتری به جای آن نشستند. همچنین در اروپای فئودال (منوئه Menuet) قالب مطلوب موسیقی اشراف بود ولی پس از انقلاب فرانسه، در حدود ۱۸۰۰ میلادی منسوخ شد و جای خود را به قالب دیگری كه برای ابراز عواطف تند انقلابیون موافقتر بود داد. موضوعهای آثار هنری نیز اكثراً مانند قالب و مفهوم آنها تابع مقتضیات زندگی هنرپرورانند. مثلاً در اوایل عصر عباسیان (خمریات) یعنی قصائد (خمری) در دربار عباسی رایج شد زیرا دستگاه سلطنتی باشكوهی كه عباسیان پدید آوردند، عیش و نوش را ایجاب میكرد و به قصیده خمری نیاز بود. به همین جهت دربارهای ایران تقریباً تا پایان سده ششم هجری به (خمریات) رغبت داشتند. رودكی، فرخی و منوچهری و معزی و … خمریات دلانگیز و زیبائی سرودند. اما از قرن ششم تا قرن سیزدهم چون از رونق دربارها كاسته شد و بر پریشانی جامعه افزوده شد، قصیدههای خمری مستقل به ندرت سروده شد.
در قرن سیزدهم بر اثر تمركز جامعه و توجه حكومت به تبلیغ سیاسی بار دیگر شعر درباری و از آن میان قصیدههای خمری بازاری گرم یافتند در اروپای قرون وسطی زنان درس خوانده به مطالعه كتابهای قصه رغبت داشتند و در عصر (باروك) زنان خوانندگان دائمی رمانهای دراز بودند. در این دوره اعضای هر خانواده به هنگام فراغت، زن داستانخوان خانه را در میان میگرفتند و از او میخواستند برای آنان با صدای بلند داستان بخواند. این وضعیت یعنی كثرت خوانندگان زن و بلندخوانی در حضور اعضای خانواده باعث میشد كه نویسندگان آن زمان در موضوعاتی بنویسند كه اولاً موافق انتظار زمان، عاشقانه و خیالانگیز باشد و ثانیاً بتوان آنها را بدون خجالت در حضور جمع خواند. در دورههای بعد وحدت خانواده تزلزل یافت و مطالعه جمعی از میان رفت. از این رو آن الزامات (برای نویسنده) نیز از میان برخاست. در عصر حاضر الزامات مشابهی گریبانگیر نویسندگان رادیویی و تلویزیونی شده است.
زیرا از طرفی در میان شنوندگان یا نگرندگان داستانهای رادیوئی و تلویزیونی هم زن هست و هم مرد، هم كودك هست و هم بزرگ، از طرف دیگر معمولاً اعضاء خانوادهها در حضور یكدیگر از صدای رادیو و تصویر تلویزیون استفاده میكنند بنابر این نویسندگان رادیوئی و تلویزیونی باید موضوعاتی برگزینند كه هم با مقتضیات اخلاقی گروههای جنسی و سنی مختلف موافق باشند و هم به حساسیتی كه فرد در حضور اعضای خانواده خود بدان دچار میآید، لطمه نزند. اهمیت گروههای هنرپرور در تاریخ هنر چندان است كه به قول (هاوزر) باید اختلافات سبكها و سایر تحولات هنری را بیشتر در وضع این گروهها جست تا در ملیّت هنرمندان یا سنن مراكز هنری. از زمانی كه نفوذ دربارها رو به كاهش رفت و هنر از حمایت امیران محروم شد، هنرمندان به گروههای اجتماعی دیگری روی آوردند و هنرها در خدمت هنرپروران جدیدی درآمدند.
چنانكه میدانیم در اروپا پس از دوره زمینداری، سوداگران قدرت یافتند و پول به جای اصالت نسب، وسیله فرمانروایی گردید. پس هنرمندان به سوداگران روی نمودند چون مرزهای طبقه سوداگر به استواری مرزهای طبقه زمیندار نبودند و چون در دورهٔ سوداگری تولید اقتصادی از هر جهت بالا رفت و سطح زندگی مردم عادی را هم اندكی بالا برد، آثار هنری در انحصار هنرپروران سوداگر نماندند، بلكه در زندگی گروههای دیگر هم رخنه كردند در نتیجه، هنر دامنهای وسیع یافت و تا اندازهای آئینه زندگی گروههای مختلف شد. بدیهی است هنری كه رو به جمع كثیری داشته باشد مسلماً از شمول عمق فراوانی برخوردار خواهد بود. وقتی كه هنرمند اثر خود را موافق حال حامیانی معین و محدود و معدود به وجود آورد، اثر او خصوصی و محدود و معمولاً نمودار قلیلی از مختصات انسانی میشود.
ولی اگر ملهم و مخاطب هنرمند گروههای متعدد انسانی باشند، اثری به وجود خواهد آمد كه از لحاظ انسانی عمق و وسعت بسیار خواهد داشت و زندگی گروههای مختلف جامعه را به درستی منعكس خواهد كرد. در اواسط قرن هیجدهم بر اثر فراهم آمدن چنین اوضاع و احوالی هنر اروپا تكانی خورد و برای رسانیدن آثار هنری به جامعه وسیع حرفه جدیدی لازم آمد: گروهی از سوداگران به عنوان (ناشر) میانجی هنرمند و جامعه شدند و در نتیجه افزایش گروههای هنرپذیر، هنرهائی كه ممكن بود به آسانی در دسترس هنرپذیران مختلفالحال قرار گیرند، شكفتند. شعرگوئی و داستاننویسی و موسیقینوازی و مخصوصاً نمایشنامهنگاری در مقابل پیكرنگاری و پیكرتراشی سخت ترقی كردند.
از میان اینها نمایشنامهنویسی به اوج رسید. زیرا این هنر، هنری است تودهگیر و الزاماً به جمع عرضه میشود و وقتی كه گروههای كثیر غیراشرافی به تالار تئاتر راه یافتند، این هنر ناگزیر از آن شد كه از ارزشهای ادراكی و عاطفی بسیار متنوعی بارور گردد و از این رهگذر، انتظارات تماشاگران گوناگون را برآورد. در انگلیس عصر الیزابت اول هنر نمایش رسماً هنری درباری بود ولی بیشتر دوستداران آن به طبقه نوخاستهٔ سوداگران و حقوقدانان و پزشكان و سایر روشنفكران جامعه تعلق داشتند. تفوق روزافزون اینان بر اشراف زمیندار سبب شد كه صورتها و محتویات جدیدی در عرصه نمایشآفرینی انگلیسی پدید آیند و آن را پْرمایه و شورمند گردانند. سایر جامعههای اروپائی غربی هم به مرور زمان به راه جامعهٔ انگلیس رفتند: صنعتی شدند و فرهنگ سوداگری را جانشین فرهنگ زمینداری كردند. ولی پیشرفت صنعتی اینها به گرد ترقیات صناعت انگلیس نمیرسید.
از این رو نمایشآفرینی آنها نیز بدان پایه اهمیت نیافت. با این همه در فرانسه قرن هیجدهم بر اثر ترقی فرهنگ سوداگری تالارهای ادبی كه تا آن قرن مركز هنرپروران و هنرمندان برگزیده بودند از رونق افتادند و ادبیات در بین همه گروههای جامعه پخش گردید. بر خواستاران موسیقی نیز افزود و تالارهای بزرگی برای كنسرت عمومی به وجود آمدند. پس موسیقی موقر و آرام و زنانهٔ اشرافی كه موافق مقتضیات اطاق پذیرائی اشراف فراهم میآمد به موسیقی رسا و هیجانآور و مردانهای كه با تالارهای كنسرت عمومی تناسب داشت تبدیل شد. سنفونی لطیف موتسارت جای خود را به سنفونی شورانگیز بتهون داد. سخن كوتاه، هنرپروران به وسیلهٔ تسلط خود بر افراد و دستگاههای هنرآفرین ادراكات و عواطف خود را به هنرمندان و از طریق آنان به جامعه تحمیل میكنند. زیرا چنان كه دریافتهایم، هنرمندان، مخصوصاً اقلیتی از آنان كه صفت (بزرگ) میگیرند، در شئون زندگی اجتماعی و از آن جمله در ذوق جامعه مؤثر میافتند. از تاریخ زیبائی برمیآید كه در گذشته یا دست كم در دورههائی كه جامعه پیچیدگی چندانی نداشته است، تعیین هنجار و ذوق و ملاك مُد جامعهها صرفاً با گروههای مقتدر هنرپرور بوده است. اما از نهضت صنعتی به این سو چون حدود و ثغور مستحكم طبقات اجتماعی تا اندازهای سستی گرفتند و مصرف كالاها مانند تولید آنها دامنه وسیعی یافتند، در زندگی طبقات پایین جامعه هم اندك گشایشی روی داد. پس عناصری از ارزشهای این طبقات نیز در ذوق و مُد رسمی جامعه راه یافتند و مُدسازی و ذوقآفرینی از انحصار طبقات بالا بیرون آمد.
گلایل پژند
منبع : ماهنامه ماندگار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست