یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بخشی از یک اعتراف واقعا تکان دهنده


بخشی از یک اعتراف واقعا تکان دهنده
در یكی از روزهایی كه برای انجام ماموریت در رودخانه مشغول گشت بودیم به جایی رسیدیم كه من می دانستم از اینجا به بعد مربوط به ایران است . از اعضای تیم خواستم برگردیم اما یكی از اعضای تیم مخالفت كرد و گفت هر چه هر جا هست متعلق به ما انگلیسی هاست است . نگران نباشید . برویم . ماهم همین كار را كردیم . ماجرا از همین جا شروع شد .
به گشت در آبهای ایران ادامه دادیم . چندی نگذشته بود كه یكمرتبه نیروهای ایرانی پیدا شدند . من كه از همه شجاع تر بودم گفتم كه كلك همه ما كنده است . الآن ایرانیها ما را دستگیر كرده و سر همه ما را خواهند برید . یكی گفت منتظر تیراندازی باشید . دیگری می گفت فرار كنید . تا آمدیم بخود بجنبیم متأسفانه ما را دستگیر كردند . خیلی بد شد . آزار و شكنجهٔ ما درست از همین جا شروع شد .
رفتار ایرانیها در رویارویی با ما با هیچ یك از تاكتیك های تعریف شده در دنیا همخوانی نداشت . این خیلی ناراحت كننده بود . هیچ چیز برای ما قابل پیش بینی نبود . آنها بجای این كه با توپ و تشر ما را به فرماندهان خود تحویل دهند با چشمان باز و درست مثل كسی كه برای ورود به یك كشور بیگانه دعوت شده باشد ما را به جای مخصوصی بردند .
این كه ما نمی دانستیم چرا چنین می كنند خیلی آزاردهنده بود . پس از چندین ساعت شرح آن مفصل است كه بگویم چگونه ما را به تهران بردند . در آنجا همه چیز را تمام شده دانستیم . زیرا بلافاصله مامورانی خنده به لب به هر یك از ما مراجعه كرده و قد و قوارهٔ ما را كاملا اندازه گیری گردند . همه چیز تمام شده بود . این اندازه ها را برای دوختن كفن و كندن قبر می خواستند . بعد از آن ما را به محلی بردند كه انواع غذاهای ایرانی و خارجی تدارك دیده شده بود .
خیلی عجیب بود . بعضی از این غذاها را ما هرگز نخورده و نخواهیم خورد . در كمال ناباوری و تعجب از ما پذیرایی كردند . آیا این آخرین وعده غذای ما بود ؟ این كار ایرانیها برای ما كه در دست آنان اسیر بودیم واقعا توهین آمیز بود . شما این را توهین نمی دانید ؟ ما هر لحظه انتظار می كشیدیم كه سر همه ما را بریده و در یك گور دسته جمعی چالمان كنند اما آنها بهترین غذا را به ما دادند .
بعد از صرف غذا ما را به جایی بردند كه برای گذراندن دقایق پایان عمر ، خوب و دوست داشتنی بنظر می رسید . حیف كه ما از آنچه كرده بودیم ناراحت و بی حوصله بودیم . ما حالا دیگر منتظر جوخه های اعدام بودیم كه ناگهان ما را به یك سالن ورزشی مجهز و شیك بردند كه انواع وسایل ورزش و تفریح در آن قرار داشت .
فیلمهایش هست . تصمیم گیری خیلی سخت بود . آیا منظور ایرانیها از این همه توهین و آزار چه بود ؟ چرا هیچ یك از مقامات انگلیسی به داد ما نمی رسیدند ؟ سرنوشت واقعی ما در آن ساعتهای خوفناك چه بود ؟ شما بجای ما بودید چه می كردید ؟
بهر حال بعد از كمی ورزش از ما خواستند دوش بگیریم . اینجا دیگر دلهرهٔ ما صد چندان شده بود . باید برای غسل و كفن آماده می شدیم .
شاید آنها می خواستند به بهانهٔ دوش گرفتن همهٔ ما را خفه كنند اما متاسفانه این پیش بینی ما نیز درست از آب در نیامد . فیلمهایش هست . بعد از دوش گرفتن به هر یك از ما بسته ای داده و ما را داخل اتاق های اختصاصی كاملا شیك و مجلل تنها گذاشتند . بسته ها را باز كردیم . فكر می كنید داخل آنها چه بود ؟ یك پیراهن و یك دست كت و شلوار بسیار شیك و درست به اندازه . تازه فهمیدیم اندازهٔ قامت ما را برای چه می خواسته اند . در كمال حقارت لباسها را پوشیده از اتاقها بیرون آمدیم . منظرهٔ شگفت انگیزی بود . فیلمهایش هست .
یكی از همراهان می گفت شاید می خواهند با شكم پر ، بدن پاك و لباس نو ما را به دار مجازات آویزان كنند كه ای كاش همان روز اول این كار را انجام داده و خیال همه را راحت می كردند . اما نه . گویا برنامه هایی كه ایرانیها برای ما تدارك دیده بودند به همین جا ختم نمی شد . لحظه ها ، لحظه های بسیار بسیار حساس و ناراحت كننده ای بود . تا كسی در آن شرایط قرار نگیرد محال است بفهمد كه بر من و دیگر اعضای بیچاره تیم چه گذشت . بعدا ما را به فضای باز و زیبایی بردند .
شاید می خواستند دقایق آخر عمرمان را با تفریح در یك محیط زیبا سپری كنیم . بهت و حیرت سراپای ما را گرفته بود . از هیچ چیز سر در نمی آوردیم . در همه جای دنیا رفتار با یك اسیر یا متجاوز تعریف خاص خودش را دارد كه آدم می تواند چنانچه در آن شرایط قرار گرفت واكنش متناسب با آن را انجام دهد . متاسفانه در شرایطی كه برای ما ایجاد كرده بودند هیچ چیزی قابل پیش بینی و حتی قابل تصور نبود . فیلمهایش هست .‌‌‌‌ یاد روزهایی افتادم كه می خواستم وارد نیروی دریایی انگلیس شوم و مادرم با نقل نمونه هایی از حوادث مرگبار ، مرا از این كار باز می داشت .
حسابش را بكنید . شما خواسته یا ناخواسته وارد حریم یك كـشور بیگانه شده اید . هنگامی كه دستگیر شدید باید دست و چشم شما را بسته و در محیطهای كاملا بسته مورد بازجویی و حتی محاكمه قرار گیرید . باید به شكلهای مختلف به شما زهر چشم نشان داده شود . باید شما را محدود كنند . خلاصه این كه باید طوری با شما رفتار كنند كه تا ابد فكر خلاف و تجاوز به مخیله تان هم خطور نكند . اما آنچه ایرانیها با ما كردند چه ؟ فیلمهایش هست .
البته یكی از اعضای تیم ما كه چند تا از فیلمهای فارسی معروف به فیلم آبگوشتی مربوط به سی چهل سال پیش ایران را دیده بود از رفتاری كه با ما در ایران می شد تعجب نمی كرد . او می گفت ایرانیها قهرمانی دارند كه از او یاد گرفته اند حتی به نامردان و متجاوزان و خطاكاران هم محبت كنند و نسبت به آنها گذشت داشته باشند . اگر اشتباه نكنم اسم آن قهرمان « فردین » بوده است .
خلاصه این كه برنامه همه روزه ما همین بود كه اگر بخواهم شرح دهم سنگهای زمین و ستارگان آسمان هم اشكشان در خواهد آمد .
خلاصه كنم . هر روز گروهی از مقامات ایرانی به دیدار ما می آمدند . لحظه ها و ساعتهای مرگباری بود . لبخندهایی كه بر لب آنها بود واقعا ما را آزار می داد . این رفتار توهین آمیز آنها را هنوز بخاطر دارم . فیلمهایش هست .
روز آخر هم برنامه دیدار با رییس جمهوری ایران در برنامه ما پیش بینی شده بود و همه دنیا آنچه بر ما گذشت را دیدند . آخر كار هم در حالی كه متحیر ، مات ، مبهوت و گیج بودیم ما را كه از راه آبی وارد ایران شده بودیم از راه هوا به كشورمان بر گرداندند و بدین ترتیب نزدیك به دو هفته آزار و شكنجه پایان یافت . هر چند خاطرات بسیار بسیار تلخ آن برای همیشه در ذهن و خاطر من ، دیگر اعضای تیم و شاید همه مردم جهان باقی خواهد ماند .
اكنون صحبت اصلی من این است . براستی شیوهٔ برخورد با متجاوزان به حریم قانونی یك كـشور این است ؟ ما امیدواریم دنیا پاسخ مناسبی برای این پرسش بیابد . البته دنیا فهمید كه شیوهٔ رفتار ایرانیها با ما كاملا اشتباه بود . شاید خود ایرانیها هم .
من در پایان جدا آرزو می كنم شما هم آرزو كنید و از خدای بزرگ بخواهید كه از این پس هیچ یك از هموطنان من حتی برای یك ثانیه هم كه شده در شرایطی قرار نگیرند كه در ایران بر ما گذشت .
ترجمه محمود سلطانی«آذین»
منبع : پایگاه‌ اطلاع‌رسانی گل‌آقا


همچنین مشاهده کنید