یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
مجله ویستا
<پدرو پارامو> نوشته خوان رولفو
-< واقعا اونجا کومالاست؟
- بله آقا.
- پس چرا مثل شهر ارواحه؟
- مردم اینجا روزگار بدی داشتن آقا.( >ص۲۰)
<پدرو پارامو> زندگی زندگان است و مردگان. در سطر سطر این نوشتار قیامتی برپاست؛ قیامتی که برزخیان به سخن میآیند، آنگونه که خواننده بپذیرد. مردگان در کوچه و خیابان <کومالا> زندگی میکنند. ارواح بیتاب و ارواح گناهکار که زمین و زمینیان از آنها درست برنمیدارند و آنها در شهر حضور دارند تا <پدرو پارامو> را به ما بشناسند. <شبها وحشت محضه. کاش میتونستی تموم روحهایی رو که تو کوچهها پرسه میزنن ببینی... همین که هوا تاریک میشه شروع میکنن به بیرون اومدن و ما همه میترسیم چشممون بهشون بیفته... دعاهای ما براشون کافی نیست. شاید قسمتی از دعای ربانی به اونها میرسه اما به دردشون نمیخوره. ما بیش از اندازه آلوده به گناهیم.(>ص۸۶)
<پدرو پارامو> با شیادی و فساد غیرقابل وصفش صاحب همه چیز شده است؛ شیادی مفسد که گناه و آلودگی را به تسلسل ترویج میدهد.
... -< با اینکه شب عروسیشون بود. سعی کردم بهش حالی کنم که به حرف اوسوی یو اعتنایی نکنه، چون دروغگو و کلاهبرداره.
- گفت این کار از من برنمیآد. تو به جای من برو. اصلا متوجه نمیشه.
- البته من خیلی از اون جوانتر بودم و پوستم مثل اون خیلی گندمگون نبود، اما اون تو تاریکی نمیتونست تشخیص بده.
- و من رفتم.
- تو سال بعد به دنیا اومدی. من مامانت نبودم، اما مامانت به حساب میاومدم.( >ص۳۹)
در رمان <پدرو پارامو> خواننده با رویدادهایی مواجه است که از تسلسل زمانی منظم برخوردار نیستند. راوی در ابتدای داستان سومشخص است اما با ادامه داستان، گذشتگان روایت داستان را به دست میگیرند. روایت داستان ورای ساختار قد میکشد و تمامی اثر را تحتالشعاع خود قرار میدهد. گاه خواننده مابین راویان سرگشته میشود و طولی نمیکشد که اثر به صداهایی غریب تبدیل میشود؛ صداهایی که یا از قعر خاک برمیخیزند یا از برزخ...
با ادامه ماجرا خواننده پی میبرد که زندگی <زندگان و مردگان> مردم کومالا درهم عمیقا تنیده شده است و راوی خود نیز یکی از مردگان است بیآنکه خود نیز بداند.
<من اینجایم، به پشت دراز کشیدهام. به آن روزها فکر میکنم تا تنهایی را فراموش کنم. چون تنها مدت کوتاهی اینجا درازکش نخواهم بود و من روی تخت مادرم نیستم. توی جعبهای سیاهم، مانند تابوتهایی که مردهها را خاک میکنند ،چون من مردهام.( >ص ۱۱۸)
<پدرو پارامو> روح جامعه آلوده مردم کومالاست. او با رذالت زمینهای مردم کومالا را تصاحب میکند و پسرش <میگل پارامو> نیز عصیانگری است که پیش میتازد.>
-< اما برای اون دعا باید کمک خواست. باید دنبال کشیشها فرستاد و این کار خرج برمیداره.
- مگر بخشیدن او چقدر تمام میشود.( >ص۵۸)
اینگونه است که فرزندش تاوان گناهان این خانواده و خودش را پس میدهد و پدرو پارامو درصدد است که با سکه او را از برزخ نجات دهند.
<پدر رنتر سکهها را برداشت و به محراب نزدیک شد. گفت: اینها به تو تعلق دارن. اون میتونه رستگاری رو بخره. دیگه با توست که با این قیمت موافقت کنی یا نه.( >ص۵۱)
رمان <پدرو پارامو> تصویری است از روستایی آشوبزده که مردگان و زندگان آن همواره در برزخ زمین سرگردانند؛ برزخی که <پدرو پارامو> در آن رشدونمو کرده است، زمین، قضات، زنان و قانون را با شیادی تصاحب کرده، اما صداها و نالههایی که از قعر زمین به پا میخیزد، او و نسلش را رها نمیکند.
میترا داور
ترجمه احمد گلشیری، انتشارات آفرینگان، ۱۳۸۷.
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست