شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


جذابیت هیچانه های کودکانه ...


جذابیت هیچانه های کودکانه ...
رضی هیرمندی، متولد ۱۳۲۶ سیستان است و لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه مشهد و فوق لیسانس زبان شناسی از دانشگاه تهران. معلم رسمی آموزش و پرورش بوده و در کنار کار آموزش، سالها به کار ترجمه و تألیف اشتغال داشته است. از مهمترین عناوین جوایز او در عرصه ترجمه و تألیف، می توان به موارد زیر اشاره کرد:
برنده تندیس«ماه زرین» به عنوان مترجم برگزیده از جشنواره بزرگ ادبیات کودک و نوجوان/ برنده تندیس زرین در سه جشنواره متوالی در بزرگداشت معلمان مؤلف و مترجم/ برنده چهار لوح تقدیر از شورای کتاب کودک/ برنده دو دیپلم افتخار از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان/ برنده لوح سپاس از مجله بچه ها گل آقا/ برنده لوح تقدیر بیست و سومین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران/ برنده لوح سپاس برای ترجمه کتاب «گفته های طنز آمیز» به عنوان کتاب سال حوزه هنری/ استاد زبان انگلیسی و اصول ترجمه در دانشگاه تهران و دانشگاه آزاد اسلامی و ...
تألیف و ترجمه بیش از ۶۰ اثر، ترجمه ده جلد از مجموعه آثار «شل سیلور استاین» برای کودکان و نوجوانان، ترجمه ۲۵ جلد برگزیده آثار «دکتر زئوس»، ترجمه ۵ جلد از کتابهای «مارتین وادل» تحت عنوان قصه های خرس بزرگ و خرس کوچولو از جمله آثار ترجمه شده توسط او در عرصه ادبیات بوده است. به بهانه ترجمه چند جلد از مجموعه کتابهای «گام به گام با آقای گام»، با این مترجم توانا به گپ وگفتی دوستانه نشستیم.
▪ سؤالهایم را با نقل قولی از «ساندی اکسپرس» درباره این مجموعه شروع می کنم که می گوید«کتابی شگفت و هیچانه ای عجیب»!
ـ بله، من هم ابتدا با توضیحی درباره «هیچانه» شروع می کنم که ترجمه کلمه انگلیسی nonsense verse است. اشعار هیچانه، نوعی شعر کودکانه است که هم درادبیات فارسی وجود دارد و هم در ادبیات اروپایی. این نوع شعرها، شعرهایی هستند که معمولا معنای خاصی ندارند و کارکرد آنها، بیشتر بر پایه موسیقی و وزن آنهاست. البته، در همه هیچانه ها این گونه نیست که فقط موسیقی و وزن مد نظر باشد. در پاره ای از آنها، معنا هم کارکرد خود را دارد و این نقل قولی که گفتید، به وجه خاصی از این کتابها نظر دارد. اما ارزش مجموعه «گام به گام با آقای گام» نوشته «اندی استنتون»، به خاطر زبان خاصی است که وارد ادبیات کودکان کرده است.
استنتون در حقیقت با واژگان، عبارتها، جمله ها و مفاهیمی که ظاهراً در حد و اندازه دریافت کودک نیست، قصه اش را پیش می برد، اما در حقیقت این واژه ها، درحد و اندازه کودک است و او به خوبی آنها را دریافت و با آنها ارتباط برقرار می کند. او در این مجموعه، بسیاری از تکنیکهای ادبیات بزرگسالانه را هم به کار می برد. تکنیکهایی مثل جریان سیال ذهن، تعلیق های مکرر، روایت در روایت و ... حضور ناگهانی دانای کل و حضور و غیاب مکرر راوی در داستان و همچنین وارد کردن مخاطب به قصه که در آثار کودک و نوجوان کم تر شاهد آنیم، مگر درموارد معدودی مثل «داستان بی پایان» «میشل انده» که خود خواننده هم وارد داستان می شود یا ذهن خوانی شخصیتها، که باعث می شود هر کدام درمقطعی از داستان به راوی تبدیل شوند و همه این اتفاقها در ساخت و بافت کودکانه اثر اتفاق می افتد که نشان از توانایی استنتون دارد. فکر کنم این نقل قولی که شما گفتید و نکته مهمی از کار را دریافت کرده اید، با هیچانه بودن این اثر بی ارتباط نیست.
▪ «گاردین» هم به زبان خاص این اثر اشاره می کند و از واژگانی می گوید که استنتون وارد ادبیات کودک می کند. برخوردتان با این گونه کلمات چگونه بوده است؟ چون در این مجموعه، کلمات و اصطلاحاتی به کار می روند که کمتر آنها را در آثار کودک می بینیم. مثلا «پر سیخ و سوخال» و «مرغ دریایی خفن» و یا «فضولباشی سر خر» و ...
ـ خب کاری که استنتون انجام داده، دو وجه دارد. یکی همین موردی است که شما به آن اشاره داشتید و مسأله دیگر این است که اساسا برخورد استنتون با مخاطب، برخوردی غیر رسمی است. این «غیر رسمی بودن»، فقط در زبان دیده نمی شود، بلکه در نوع مفاهیمی که نویسنده ارائه می کند و درنوع قصه پردازی و در نوع خودمانی شدن او با خواننده است و این مسأله، ما را به یاد آثار نویسنده ای چون «شل سیلور استاین» می اندازد. مثلا استنتون در جایی می گوید: «بیا» و این همان چیزی است که «سیلوراستاین» در اثر ارزشمند خود «لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله می دهد» در دعوت از مخاطب خود به وارد شدن به داستانش می کند و می گوید:« بیا بنشین کنار آتش، تا قصه های طلایی ببافیم با هم.»
استنتون، بسیاری از هنجارهای ادبی را کنار می گذارد و اصطلاحات و کلماتی را وارد نوشته هایش می کند که کمتر با آنها بر خورد کرده ایم و همچنین زبان نوشتاری او، تفاوت زیادی با آثار «رولد دال» ندارد و این حتی در اظهارعلاقه او به دال هم دیده می شود، آن جا که از دال به عنوان نویسنده مورد علاقه خود نام می برد. با تمام این احوال، چون زبان انگلیسی زبانی است که تفاوت در دیالوگها و بین گفتار و نوشتار آن زیاد نیست، درآمیختن زبان گفتار با زبان نوشتار موضوع غریبی نیست، چون این دو به هم نزدیکند، ولی من برای این که خودمانی بودن زبان و این ساختار شکنی محتوایی را بیان کنم، چاره ای نداشتم جز این که یک مقدار از هنجارهای رایج درترجمه و دیالوگ نویسی فارسی تخطی کنم، برای همین، علاوه بر این که اصطلاحات روز را در این دیالوگ ها آورده ام، از شکسته نویسی هم استفاده کرده ام.
▪ اما خیلی ها با شکسته نوشتن کلمات موافق نیستند و البته برای مخالفت خود، دلایلی هم دارند ...
ـ این نکته درست است، اما اگر می خواستم شکسته ننویسم و دنبال این استدلال اهل فضل را بگیرم که «ما باید به زبان معیار ترجمه کنیم، چون خود بچه ها دروقت خواندن کلمات، آنها را شکسته می خوانند» راه به جایی نمی بردم !محض امتحان، بخشی از کتاب را بدون شکسته نویسی پیش بردم اما جواب نداد و در نهایت به این نتیجه رسیدم که برای ترجمه این کار طنز، باید شکسته بنویسم. باید از اصطلاحات روز که خودشان را در بافت زبان ماندگار کرده اند، استفاده کنم. فراتر از این، حتی گاهی باید اصطلاحاتی را وارد ترجمه کرد که بعضی ها می گویند «جا نیفتاده» است، چون از نظر آنها، این اصطلاحات ممکن است به مرور زمان از بین بروند. یکی مثلا همین کلمه «خفن» است که طرفداران دو آتشه زبان به آن پیله کرده اند!
▪ خود استنتون هم در کتابهایش واژه سازی کرده؟
ـ بله، یکی دیگر از کارهای مهمی که او انجام داده، همین واژه سازی است. یعنی در آثار او، واژه هایی دیده می شود که آنها را در فرهنگهای لغت نمی بینیم. مثلا در فرهنگهای مطرحی چون «آکسفورد» و «لانگمن» و حتی درلغتنامه های به روز شده هم، اثری از این کلمات ندیدم.
▪ چه برخوردی با این واژه ها داشتید؟
ـ بعد از این که جستجوهایم در فرهنگهای لغت بی نتیجه ماند، دست به دامان کسانی شدم که سالها در دیگر کشورها زندگی کرده اند، کشورهایی مثل آمریکا، که این هم نتیجه نداد. برای همین، دوباره دست به دامان گویش وران و زبان شناسان شدم، البته نه زبان شناسان عادی انگلیسی، بلکه زبان شناسان نخبه و تحصیل کرده که کارشان زبان است. در سفر مطالعاتی که به آلمان داشتم، با یکی دو نفر از این اساتید آشنا شدم که آمریکایی بودند و واژه هایی را که مشکل داشتم، برای آنها ایمیل کردم و آنها هم به ایمیل هایم جواب دادند. پاسخ آنها این بود که بعضی از این اصطلاحات، دستپخت خود استنتون است !بچه ها این واژه ها و اصطلاحات را بو می کشند و می فهمند و از کشف خود لذت می برند.
▪ و البته ترجمه این واژه ها، کار را سخت تر می کرد و برای اینکه چنین اتفاقی نیفتد، چه کردید؟
ـ یا باید این واژه ها را از ترجمه ام حذف می کردم که این خیانت در امانت بود و یا این که به روش خود استنتون، واژه سازی می کردم. من راه دوم را برگزیدم. حالا در این راه تا چه اندازه موفق بوده ام، خود بحث دیگری است!
▪ وقتی شما از واژه سازی توسط یک نویسنده خارجی صحبت می کنید، می خواهم بدانم آیا این اتفاق، همان چیزی است که در این جا اتفاق می افتد؟ مثلا همین کلمه «خفن»؟
ـ «خفن» یک کلمه است، اما استنتون کلمات دیگری می سازد. کلمه ای مثل «خفن» را باید در ادبیات کوچه و بازار فارسی جستجو کرد. این کلمات و اصطلاحات (که در بسیاری از موارد، سازندگان آنها هم مشخص نیست ) به مرور زمان، وارد جریان زبان شده اند و به زندگی خود ادامه می دهند، اما تضمینی هم در کار نیست که برای همیشه ماندگار باشند. وقتی شما از این کلمات استفاده می کنید، خواننده آنها را متوجه می شود، چون این کلمات در زبان روز وجود دارند و البته توانایی استنتون در این است که کلمات را طوری می سازد و آنها را طوری در بافت قصه جا می اندازد که خواننده کودک و نوجوان، درخواندن آنها دچار لکنت خوانش و مشکل فهم داستان نمی شود. یعنی «زبان بازی»(اگر عنوان درستی باشد) یا «بازیهای زبانی»، بخشی از کاری است که نویسندگان بزرگ کودک و نوجوان انجام می دهند که از بارزترین نمونه های آنها می شود به بازیهای زبانی«رولد دال» اشاره کرد. این بازیهای زبانی، مثل رشته نازک طلایی در سرتاسر بافت اثر دیده می شود، پس زبان برای نویسنده ای چون استنتون، وسیله ای مهم برای جذب و لذت بخشی به مخاطب است.
▪ می شود درباره کارهای استنتون به این نکته اشاره کرد که اثر او، یک روایت مدرن از جنگ خیر و شر است؟
ـ به عنوان یک موتیف کلی بله، کاملا با شما موافقم. یعنی برخلاف برداشت اولیه ای که ممکن است یک بزرگسال (بخصوص از کتاب اول استنتون یعنی «آقای گام، شما بد جنسید») داشته باشد، با شما کاملا موافقم که این موتیف درکار دیده می شود و در داستانهای بعدی استنتون یعنی همین مجموعه «گام به گام» که شور و تب و تاب زبانی و تکنیکهای جدید موجود در اثر فروکش می کند و قصه اهمیت بیشتری پیدا می کند، این گفته شما پر رنگ تر می شود. یعنی در اولین اثر این مجموعه، شاید خود را خیلی نشان ندهد و ما درگیر مسائل جنبی دیگر اثر شویم، ولی در کارهای بعدی این مجموعه اهمیت بیشتری به قصه پردازی و توجه به محتوا داده شده است.
▪ از بحث تکنیکهای داستانی که بگذریم، جذابیت کتابهای استنتون ناشی از چیست؟
ـ از دیگر دلایل جذابیت آثار استنتون برای کودکان و نوجوانان این است که او در آثار خود، مسائل مهم انسانی و اجتماعی را در قالب قصه برای مخاطب بیان می کند و این کار مهم و پر خطری است. در این راه، دو خطر وجود دارد: اول این که وقتی قرار است شما از مسائل مهم ارزشی و محتوایی برای بچه ها بنویسید، یا دچار شعاری نوشتن می شوید و یا به ورطه کلیشه پردازی می افتید و این، کار نویسنده را کم ارزش می کند.بنابراین، اگر نویسنده ای بتواند بدون این که به این ورطه بیفتد، بچه ها را سرگرم کند و درقالب طنز بخواهد مسائل مهمی را هم بیان کند اتفاق مهمی است و این اتفاقی است که آن را در آثار این نویسنده می بینیم. در جهان ادبیات کودک و نوجوان، هستند آثاری که هدف آنان«هنر برای هنر» است، اما درعین حال، حامل حرفهای بزرگ و ارزشمندی نیز هستند که از آن میان می توان به آثاری چون «پینوکیو» اثر جاودانه «کارلو کولودی» و یا «آلیس در سرزمین عجایب» اثر ارزشمند «لوئیس کارول» و ... اشاره کرد. یکی از دلایل ماندگار شدن این آثار این است که علاوه بر جذابیت، دارای حرف های ژرف و ارزشمند بوده اند. استنتون هم تلاش کرده تا در این مسیر حرکت کند، یعنی او درخلق یک اثر، به فانتزی بودن و وجه سرگرم کنندگی آن، بسنده نکرده است.
▪ مجموعه «گام به گام» درسال ۲۰۰۷ برنده جایزه «رد هاوس» شده است. درباره این جایزه بگویید...
ـ جایزه «رد هاوس»، یکی از معروفترین جوایز ادبی حوزه کودک ونوجوان است که هر سال درانگلستان با نظرمستقیم مخاطبان آثار، به نویسندگان اهدا می شود. یعنی بنیاد «رد هاوس» که سابقه ای طولانی در اهدای این جایزه دارد، هر سال از مخاطبانی که با آنها در تماس است، می خواهد به بهترین کتابهایی که خوانده اند، امتیاز بدهند. در پایان سال، تعدادی از کتابهای امتیاز داده شده به مرحله نهایی جایزه می رسند که شامل یک فهرست ۱۰ تایی است و در نهایت از بین این فهرست، ۳ نویسنده انتخاب می شوند و جایزه می گیرند. در نظر خواهی ای که منجر به انتخاب «آقای گام، شما بدجنسید» منجرشد. بیش از۱۶۰۰۰۰ خواننده کودک و نوجوان شرکت داشتند. از میان کسانی که تا به حال موفق به دریافت این جایزه شده اند، می توان ازنویسندگانی مثل «جی. کی. رولینگ» و «رولد دال» نام برد. ضمنا از این مجموعه، سریالی هم برای کودکان و نوجوانان در دست ساخت است.
▪ در این سالهایی که از ادبیات کودک و نوجوان دیگر کشورها ترجمه کرده اید، در آثار آنها چه شاخصه یا شاخصه هایی دیده اید که در آثار نویسندگان خودمان ندیده اید و یا اگر دیده اید، کم بوده است؟
ـ توجه به ساخت قصه در رمانهای کودک و نوجوان ما کم است. مسأله دیگری که می توان به آن اشاره کرد، این است که متأسفانه بسیاری از نویسندگان کودک و نوجوان ما درک و برداشت عمیقی از روانشناسی مخاطب آثار خود ندارند. معمولا ما، بازنویسی آرمانها، خواستها و خاطرات کودکانه خودمان را انجام می دهیم و آنها را به نام ادبیات کودک به مخاطب می دهیم. ادبیات کودک ما متاسفانه، در بسیاری مواقع، حدیث نفس یک بزرگسال است، در حالی که باید قصه کودک ذاتا کودکانه باشد.
▪ به عنوان آخرین سؤال، شما سال گذشته بورس مطالعاتی از کتابخانه «مونیخ» آلمان داشتید. این رفت و آمد ها و این بورس گرفتن ها، تا چه اندازه می تواند در سرنوشت ادبیات کودک و نوجوان ما تأثیر داشته باشد؟
ـ تأثیر بسیار زیادی دارد. یکی از کمبودهای نویسندگان کودک و نوجوان ما، همین کمبود ارتباطات است. الان بعضی می گویند: «دنیا دهکده جهانی است» و خیلی از ارتباطات، از طریق اینترنت اتفاق می افتد، پس چه نیازی به ارتباطهای حضوری است؟ این به نظر من نوعی بدفهمی است که ارتباطات مستقیم را بخواهیم نادیده بگیریم و محدود نگری خودمان را، با گفتن از کمبود بودجه و کار نکردن در زمینه ارتباطات مستقیم توجیه کنیم یا مثلا بگوییم: «حالا که خارجی ها خودشان بورس می دهند، چرا ما برای این کارها هزینه کنیم»؟! شما دقت کنید که در این سالها، جز عده ای از مسؤولان که مسؤولیت یا ارتباط اداری داشته و به جاهایی مثل «بلونیا» و «براتیسلاوا» و ... رفته اند، چه تعداد از نویسندگان ما به این سفرها رفته اند؟ در جریان سفر سه ماهه ام به مونیخ، کتابخانه بین المللی آلمان با هزینه خود، من را به بلونیا هم فرستادند و این یکی از بهترین خاطرات فرهنگی ام شد، چون جشنواره بلونیا، یک رنگین کمان از فرهنگهای مختلف است. به نظر من، دستاوردهای بورسهایی مانند بورس کتابخانه بین المللی مونیخ، در حد یک ترم دانشگاهی است.
▪ از وقتی که به من دادید، متشکرم.
ـ من هم از توجه روزنامه «قدس» به مقوله ادبیات کودک و نوجوان سپاسگزارم.
عباسعلی سپاهی یونسی
منبع : روزنامه قدس