جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


آینه ای برای جامعه نروژ


آینه ای برای جامعه نروژ
برخی نام ها در عرصه تئاتر هیچگاه کهنه نمی شوندو مرور چندباره آنها خالی از لطف نیست . هنریک ایبسن یکی از آنهاست. هنریک یوهان ایبسن نمایشنامه نویسی زبردست و عصیانگر که در قریه کوچک و روستایی در دورافتاده ترین نقاط شمال اروپا دیده به جهان گشود. نروژ کشوری کوچک مملو از سرما و زمستان های طولانی. کشوری که می توان در گوشه گوشه آن غریو و فریاد وایکینگ های جسور و شورشی را دید یا شاهد شیطنت های جن ها و پریان بود.
ایبسن نیز به مانند بسیاری از اسلاف خود با رنج و سختی بیگانه نبود. او که در خانواده بازرگانی ورشکسته ومالباخته به دنیا آمد از کودکی طعم تلخ فقر را چشید و تا آخر عمر نتوانست از زیر سایه سیاه روزهای سخت زندگی اش رهایی یابد.
خانواده ایبسن به پیروی از نهضت دینی لامرس هنر و صنعت را حقیر می شمردند و این نیز به همراه ترک خانواده در ۱۶ سالگی برای تأمین معاش عاملی شد تا ایبسن را برای همیشه از آنان جدا کند. ایبسن جوان برای گذران زندگی به قصبه کوچکی به نام گریمستاد رفت تا در داروخانه ای پادویی کند با این آرزو که روزی به دانشکده پزشکی راه یابد و در منصب یک جراح به خدمت مشغول شود. آرزویی که چند سال بعد محقق شد اما فقر بار دیگر چهره کریه خود را نمایاند و او را وادار به ترک تحصیل کرد. میل به کسب اعتبار، مطالعات فراوان، تحقیر و شکست، تأثیرگرفتن از عقاید سیاسی رایج وطن پرستی و الهام از فیلسوفان اگزیستانسیالیست بنامی چون کی یرکه گور این جوان کم رو را بدل به وطن پرستی عصیانگر و شورشی کرد. ایبسن در این دوران دست به انتشار نخستین اثر خود زد. منظومه ای تاریخی به نام کاتیلینیا. پس از مدتی باعنوان مسئول بخش سیاسی درنشریه ای کم تیراژ و مخالف خوان مشغول کار شد.
هنر تئاتر در نروژ ریشه ای ندارد پس ایبسن نوپا برآن می شود تا با نگارش تعدادی نمایشنامه دراین وادی برای خود آبرویی فراهم کند. آثار اولیه ایبسن هر چند قابل مقایسه با شاهکارهای دوران هنری اش نیستند اما به لحاظ برخورداری از دستمایه هایی با ارزش قابل تعمق اند. زنگ به صدا در می آید و نخستین دوران هنری ایبسن آغاز می شود.
هنریک ایبسن نیز به تأثیر از بزرگان ادبیات از ریشه هایش شروع می کند. درام هایی منظوم و رمانتیک درباره گذشته اسکاندیناوی . خانم اینگر اهل اشترات، وایکینگ های هل گلاند و مدعیان تاج و تخت از جمله آثار سبک رمانتیسم ایبسن اند.
درام هایی تاریخی. درام هایی آمیخته به طنز و طعن مکتب رمانتیسم و در فرم های گوته و شیلر و بایرون.
پس از نادیده گرفته شدن مدعیان تاج و تخت که به حق اثری قابل تأمل است نویسنده آزرده ترک دیار کرد و تن به تبعیدی خودخواسته داد. ۲۷ سال دوری از وطن که با سال های زندگی در ایتالیا و آلمان گذشت و جز دوره هایی کوتاه مدت از نروژ دوری گزید. هرچند باید به این نکته اذعان داشت که ایبسن با وجود دوری کردن از مردمش هیچ گاه نتوانست قلب خود را از نروژ جدا کند و این جدایی به شهادت شاهکارهایی که در غربت آفرید، تنها به درکی جامع تر از سرزمین مادری اش ختم شد. ایبسن به واسطه دوری از موطنش توانست بینشی عمیق نسبت به مردمش بیابد. مقایسه فرهنگی و در جریان دلمشغولی های دیگر ملل قرار گرفتن به نمایشنامه های او عمق بیشتری داد و این را می توان در نخستین تألیفاتش در این برهه به چشم دید.
قدرت درام نویسی ایبسن در پرداخت درست روابط است و مضامین آثارش آنقدر ملموسند که با گذشت صدسال از مرگش هنوز برایمان آشناو تازه می نمایند. ایبسن از دیوار غیرقابل عبور خرافه و سنت و عادت می گذرد و ما را نیز با خود می کشاند چنان که در پایان می بینیم نمی توانیم به آنچه در پس پرده می گذرد بی تفاوت باشیم.
و اینک خانه عروسک. جنجال ها به راه می افتد نجواها به فریاد و فریادها به نعره بدل می شود.دیگر نمی شود بی طرفی را حفظ کرد. درهر کوچه و پستویی صحبت از خانه عروسک است. طوری که بر متن کارت های دعوت میهمانی ها ا ین عبارت حک می شود: لطفاً از صحبت در مورد خانه عروسک خودداری کنید! اروپا تکان می خورد نام ایبسن بیش از پیش بر زبان ها می افتد. داستان ساده است زنی برای نجات شوهر دست به تقلب و جعل سند می زند با این یقین که اگر روزی شوهرش حقیقت را در یابد از او حمایت می کند.
راز برملا می شود و مرد زن را محکوم می کند. زمانی که مشکلات حل شد مرد تصمیم می گیرد همسرش را ببخشد اما همسر که تازه فهمیده در تمامی این سال ها با او چون عروسکی بی اراده رفتار شده شوهر را ترک می کند تا به جست وجوی خویشتن فراموش شده اش برود.
اما با همه مخالف خوانی ها خانه عروسک طرفداران جان برکفی هم داشت. مخالفت با خانه عروسک هرچند بسیار باجوش و خروش همراه بود اما ایبسن هم دیگر در مقابل نادیده گرفته شدن آبدیده شده بود پس صبورانه انتقادها را فرو خورد و دست به کار نوشتن اثری دیگر شد. ارواح شاهکار جنجالی دیگری بود که در پی آمد و مخالفین را بار دیگر به آتش کشید.
در ارواح این خانم آلوینگ است که در دایره سنن خانوادگی گرفتار شده . او برخلاف نورا می ماند و دیوانه شدن تنها پسرش رانظاره می کند. پسری که بیماری را از پدر ظاهر صلاح منحرف خود به ارث برده است. پیام ایبسن روشن و واضح به گوش می رسد. این نتیجه اطاعت از سنت های پوسیده و خودگذشتگی های حقارت بار است.
مخالفت با اشباح دیگر نمایشنامه ایبسن و تحریم آن آنقدر وسیع و پردامنه شد که ایبسن با همه عادتی که به این نوع واکنش ها داشت نتوانست سکوت کند و یک سال در دفاع از اشباح در جراید مقالاتی منتشر کرد و وقتی دید این هم نتیجه بخش نشد دست به قلم برد و با اثری کوبنده پاسخ دندان شکنی به مخالفان داد. اثری که صرفاً برای تمسخر مخالفانش نگاشته شد و در آن سیاستمداران، ارکان دولت، روزنامه نگاران، چاپخانه داران و عموم مردم را مورد طعن و استهزا قرار داد.
دشمن مردم، نمایشنامه ای که حتی در عنوان هم به معترضان طعنه می زد. (این لقبی بود که مخالفان ارواح به ایبسن داده بودند) دکتر استوکمان فردی متعهد و دلسوز است. او که روزی برای پیشرفت شهرش پیشنهاد تأسیس تعدادی حمام آب گرم را داده بود متوجه می شود که آب این حمام ها آلوده است پس تقاضای رسیدگی می کند اما اولیای شهر که این کار را بر ضد منافع خود می بینند با حمایت روزنامه پیک مردم عوام را بر ضد دکتر می شورانند و به دکتر استوکمان لقب دشمن مردم را می دهند.
دکتر استوکمان نمایانگر بی شبهه ایبسن است. هرچند که او با آن شخصیت درونگرا و خجالتی فاقد قدرت بیان دکتر استوکمان است اما اگر به جای قدرت دیالکتیک دکتر نفوذ قلم ایبسن را بگذاریم می بینیم که این دو شباهتی تام و تمام با یکدیگر دارند.
قبل از دشمن مردم هیچ اثر نمایشی دیگری را نمی توانیم مثال بیاوریم که با این صراحت و قدرت از آرا و عقاید مؤلفش دفاع کرده باشد. دشمن مردم بسیار صریح تر از بیشتر آثار ایبسن است و از شوخی هم بی بهره نیست.
طنز ایبسن بیشتر شامل روزنامه هایی می شود که رسالت خود را روشنگری می دانند. ایبسن فریاد می زند روزنامه ها باید پیشرو جامعه خود باشند نه رهرو آن. نکته قابل تعمق دیگری که در دشمن مردم به چشم می خورد این است که بزرگ ترین مخالف دکتر استوکمان شهردار، برادر دکتر است. می شود با این دید به این موضوع نگاه کرد که ایبسن نه فقط محافظه کاری و سودجویی سیاستمداران را برملا می کند بلکه طعنه ای هم به زادگاهش نروژ می زند که همیشه پشت او را خالی کرده است. دکتر استوکمان هم مانند نورا و خانم آلوینگ خود را در محاصره افکار عمومی می بیند اما از این آزمون سربلند بیرون می آید و به این نکته صحه می گذارد که ایبسن همیشه شورشی های عصیانگر و از همه جا رانده را ستایش می کند.
پس از دشمن مردم سومین دوره هنری ایبسن آغاز می شود. او که تا آن زمان به تمامی بر سنت های حاکم بر جامعه تاخته بود تصمیم می گیرد قلمش را در آزمونی دیگر محک بزند. از این پس تمامی آثاری که از ایبسن می بینیم مهر سمبلیسم را برخود دارند و به جای تحلیل گوشه های تاریک جامعه شروع به ترسیم زندگی می کند. ایبسن به این نکته توجه می کند که انسان موجودی است نمادیاب، نمادپرور و نمادساز. به زعم بسیاری متفکران در جهان حقایق مخفی باطنی و رمزآمیزی وجود دارند که تنها به وسیله نمادها (سمبل ها) قابل کشف، مشاهده و نمایشند. به نظر آنها آنچه انسان به عنوان واقعیت می بیند پوسته رویی حقیقت بیش نیست و هنرمندان نمادگرا در تکاپوی یافتن و دیدن آن بخش مخفی اشیا هستند.
مرغابی وحشی نخستین نماینده ایبسن در این سبک است. اثری که بنابه اظهارنظر بسیاری منتقدان بزرگ ترین اثر ایبسن نیز بود. در این نمایش به روشنی می توان دید که نکته اصلی قابل تحلیل خود سمبل مرغابی وحشی و وظیفه بیانی آن است. این اثر تنها نمایشنامه ای از ایبسن است که در طول تمام صحنه های آن سمبل اصلی یعنی مرغابی وحشی حضور دارد و خواننده و بیننده را یاری می کند تا هیچ گاه حتی یک لحظه از توجه به زندگی در هم شکسته انسان هایی که زندگی وحشی و طبیعی خود را فراموش کرده اند غافل نشود. در این نمایش نیز ایبسن از زبان دکتری مست حرف خود را صریح می زند: زندگی چه خوب بود اگر می توانستیم از شر آن متعصبانی که با آرمان های خود به ما هجوم می آورند خلاص شویم.
وسعت و تنوع آثار دراماتیک ایبسن بسیار چشمگیر است. او ۵۰ نمایشنامه نوشت و در تمامی آثارش جامعه نروژ را در تمام زمینه ها بررسی کرد و انسان مدرن را با جسارت بی همتایی مورد ارزیابی و انتقاد قرار داد. مضامینی که او بسط و گسترش داد مبتنی بر یک ایده آل آزادیخواهانه و فردگرایانه بود و فضای معنوی جامعه را تغییر داد. ایبسن در هر مملکتی که بود همه روزه روزنامه می خواند و بازتاب وقایع روز را می توانیم در همه درام هایش ببینیم.
محبوبه منتظری
منبع : روزنامه ایران