یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


دیده شدن بر صفحه تلویزیون، مثل رفتن به کره ماه بود


دیده شدن بر صفحه تلویزیون، مثل رفتن به کره ماه بود
▪ اولین روزهای آشنایی‌تان با تلویزیون به چه دورانی باز می‌گردد؟
ـ دوران نوجوانی‌ام، روزهایی که حدودا ۱۰ ساله بودم. اولین بار در قهوه‌خانه محله‌مان واقع در خیابان صفاری، خیابان ری، تلویزیون را دیدم و برایم دیدن آدم‌هایی که در داخل یک جعبه رفته‌اند، بسیار جذاب و دلنشین بود، آن زمان به دلیل اینکه تلویزیون هنوز نتوانسته بود.
در میان خانواده‌ها جایی برای خود باز کند، بنابراین مردم بیشتر به برنامه‌های رادیویی من، جانی راول و داستان‌های شب گوش می‌دادند، سال‌ها طول کشید تا تلویزیوین جایگاه خود را در میان خانواده‌ها پیدا کرد و به مرور دیگر هر خانه‌ای برای خود یک دستگاه تلویزیون داشت.
بعد از این ماجرا بود که رفت و آمدهای زیاد خانوادگی که سرمنشأ آن همین جعبه جادویی بود، شکل گرفت.
▪ شما هم جزو اولین خانواده‌هایی بودید که صاحب تلویزیون شدید؟
ـ نه، وقتی ما تلویزیون خریدیم، تقریبا همه صاحب تلویزیون شده بودند.
▪ با دیدن برنامه‌های تلویزیونی، آیا فکر می‌کردید که روزی شما هم سر از این جعبه دربیاورید؟
ـ (می‌خندد) نه، حتی فکرش را هم نمی‌کردم، من ابتدا کارم را با تئاتر شروع کردم و بعد مقدمات بازی‌ام در سریال کیمیاگر فراهم شد.
▪ با دیدن خودتان در صفحه تلویزیون چه واکنشی نشان دادید؟
ـ بسیار خوشحال بودم و احساس خیلی قشنگی داشتم. احساسم به مانند کسی بود که به کره ماه رفته است. خاطرم هست فردای آن روز که برنامه تلویزیون پخش شد از خانه بیرون رفتم، واکنش اهالی محل را ببینم، اما از آنجا که فیلم تاریخی بود و گریم من هم زیاد بود، کسی من را نشناخت. تنها کسی که من را شناسایی کرد، عکاس محله‌مان بود که به من گفت: «دیشب یک سریال نشان می‌داد، یک بازیگری داشت که خیلی شبیه تو بود.» بعدها که در چند قسمت بعدی دوباره بر صفحه تلویزیون دیده شدم، این بار چون برای همه این پیش‌زمینه ذهنی فراهم شده بود، اهالی محل توانستند من را در تلویزیون شناسایی کنند. (می‌خندد)
▪ از بازی در سریال کیمیاگر چقدر دستمزد عاید شما شد؟
ـ پولی از این بابت نگرفتم. اما برای بازی در سریال بعدی مبلغ ۹ هزار تومان دریافت کردم.
▪ با آن چه کردید؟
ـ اول یکدست لباس شیک و آنچنانی برای خودم خریدم و بقیه پولم را هم خرج کردم.
▪ بهترین نقشی که از گذشته تاکنون بازی کردید، به نظرتان کدام نقش بوده است؟
ـ (قدری تامل می‌کند) سال ۶۲ بود که در یک مجموعه تلویزیونی برای گروه کودک و نوجوان بازی کردم به نام «آخرین روز تابستان» ساخته شیرین جاهد، به مدت ۵ سال این مجموعه روی آنتن بود، من نقش یک انسان دیوانه را بازی می‌کردم، به نظرم بسیار خوش درخشیدم.
▪ شیرین‌ترین خاطره از فعالیت هنری‌تان را برای ما بگویید.
ـ سال ۱۳۷۲ بود و من در مجموعه «هتل» که از شبکه اول سیما پخش می‌شد بازی می‌کردم. در آن سریال قرار بود که من زنده‌یاد آقای هاشمی یا همان آقای اقتصاد معروف که نقش پدرم را در آن مجموعه داشتند، با سم بکشم، در همان دوران بود که پسرخاله‌ام در جاده شیراز تصادف کرده و سپس فوت شد. من به همراه شوهرخاله‌ام به فرودگاه رفته بودیم تا جسد پسرخاله‌ام را تحویل بگیریم و همه عزادار بودیم. شوهرخاله من یک انسان مستبد و جدی بود که هرگز تلویزیون تماشا نمی‌کرد در حالی که در کنار من ایستاده بود پیرزنی در فرودگاه جلوی من را گرفت و شروع کرد به بد و بیراه گفتن «تو خجالت نمی‌کشی، دست از سر این پیرمرد (آقای هاشمی) بردار،‌از جان این پیرمرد چه می‌خواهی؟» شوهرخاله من که گویا باور کرده باشد من یک انسان جانی هستم و جداً می‌خواهم یک پیرمرد را بکشم کلی من را به باد مواخذه گرفت. خلاصه مدتی طول کشید تا به او بفهمانم که اینها همه در فیلم بوده است. (می‌خندد)
▪ با گذشت حدود پنج دهه از فعالیت‌ در عرصه بازیگری رمز ماندگاری در این حرفه را در چه می‌دانید؟
ـ تنها عشق و علاقه به این کار و تشویق‌های مردم رمز این ماندگاری بوده است.
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید