شنبه, ۱۴ مهر, ۱۴۰۳ / 5 October, 2024
مجله ویستا
رویای غیرصادقه
«دوستان اکنون ما با این واقعیت روبهروییم که فردا، امروز است. ما با ضرورت آتشین لحظه روبهروییم. در این معمای فاش زندگی و تاریخ، تاخیر معنای خاص خود را دارد. . . بر استخوانهای پوسیده و پسماندههای در هم بر همِ تمدنهای بسیار این کلمات حقیر را نوشتهاند: «دیر شد. کتاب نامرئی زندگی، وفادارانه همه چیز را ثبت میکند: هم گوش به زنگی و هم غفلت ما را.» مارتین لوتر کینگ تا امروز ناظر خاموش چندین و چند انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در بیش از سی سال بودهام. من در اوت ۱۹۷۶ به ایالات متحده آمدم، این دقیقا آخرین سال دوره ریاست جمهور وقت جرالد آر. فورد، از حزب جمهوریخواه، بود و او و جیمی کارتر سرگرم مناظرات پیش از انتخابات نوامبر ۱۹۷۶ بودند؛ رئیسجمهور فورد در این انتخابات شکست خورد و رئیسجمهور کارتر جانشین او شد. امروز که این مقاله را مینویسم دوباره شاهد مجموعهای داغ از انتخابات مقدماتی ریاستجمهوری ۲۰۰۸ هستم. در جبهه دموکراتها، سناتورها هیلاری کلینتون از نیویورک و باراک اوباما از ایلینویز توجه جامعه آمریکا که به شدت موضع گرفته و در سطح وسیعی قطبی شده است را جلب کرده و میان آنان شکاف ایجاد کردهاند: مسائل جنجالی نژاد و جنسیت، مقابله حکومت با سیاستهای پیشرو و بیش از همه سیاستهای ارتجاعی وضع موجود و احتمال خوشدلانه عروج دیگری از امید برای نسل جوانتری از آمریکاییها که میخواهند به آرمانگرایی همیشه بیمعنا و بیصدایشان واقعیتی سیاسی ببخشند.
در عین حال سناتور جان مککین از آریزونا سردمدار امیدهای جمهوریخواهان است در راه بیتوجهی بالفطره به درد و رنج مردم سراسر جهان، و اول از همه آمریکاییهای فقیر و حاشیهای. سی سال است که به این فکرم این تمرین پر زرق و برق اراده دموکراتیک مردم ایالات متحده ـ وقتی از مولتیمیلیونرهای محافظهکار و قهقرایی تا کارمندان لیبرال و پیشرو سرسختانه برای تک تک آرای مردم عادی و حتی فقیر میجنگند - چه ربطی به بقیه جهان دارد.
وقتی در اوت ۱۹۷۶ به ایالات متحده آمدم، کشور غرق در بیحسی اخلاقی عمیقی بود که در پی اتفاقات بسیار میآمد: جنایات آمریکا و شکست نهایی در ویتنام، افول تعاون اجتماعی و نمونههایی چون جنبش حقوق مدنی، آغاز سندروم ویتنام و بالاتر از همه بیثباتی سیاسی که پس از ترور رئیسجمهور جان اف. کندی (۱۹۶۳)، مالکوم ایکس (۱۹۶۵) و پدر مارتین لوترکینگ جونیور (۱۹۶۸) و مهمتر از همه افتضاح واترگیت پدید آمده بود.
اولین معاون رئیسجمهور که طبق مواد متمم بیست و پنجم قانون اساسی ایالات متحده به این سمت رسیده بود، یعنی جرالد فورد، جانشین ریچارد نیکسون مفتضح شد تا از ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۷ سیوهشتمین رئیسجمهور ایالات متحده باشد. او عملا رئیسجمهور موقتی بود که دوره بین ریاستجمهوری فاسد و رو به زوال ریچارد نیکسون و ریاستجمهوری پیشرو جیمی کارتر را پر کرد. فورد برای هیچ یک از دو سمتی که پشت سر هم به آنها منصوب شد، انتخاب نشده بود و در واقع در دو استعفای افتضاحآمیز رهبر انتقالی بود، اول استعفای معاون رئیسجمهور اسپیرو آگنیو در ۱۹ اکتبر ۱۹۷۳ (به جرم فساد مالی) و سپس ریچارد نیکسون در ۹ اوت ۱۹۷۴ در پی افتضاح واترگیت. فورد تا حدود زیادی نامزد حکومت بود و انتخابات را به جیمی کارتر واگذار کرد، کشاورز بادامزمینی آرمانگرا از جورجیا؛ رئیسجمهوری که حقوق بشر را نشان تعهد مجددش به سیاست خارجیای برای آمریکا میدانست که از نظر اخلاقی مسوولانهتر باشد.
این رویا نیز مثل سایر رویاهایی که بیهوده در این سرزمین پاگرفتند، فرجامی نداشت. در دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر (از ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۰) بود که انقلاب ایران اتفاق افتاد و در مقدمات ریاست جمهوری رونالد ریگان (از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸) بود که بحران گروگانهای آمریکایی در ایران برای همیشه چهره ژئوپلیتیک منطقه و حتی جهان را تغییر داد و سیاستهای امپریالیستی آمریکا را تهاجمیتر به سمت راست سوق داد و آن لحظه واحد سندروم ویتنام پشت سرگذاشته شد.
نیازی به توضیح نیست که تمام این وقایع ـ انقلاب ایرانِ ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹، بحران گروگانهای آمریکاییِ ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۰ و جنگ ایران و عراق از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ ـ اهمیتی بیبدیل برای میلیونها نفر مردم منطقه داشت و از این رو از آن پس دنبال کردن انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باعث کنجکاوی بسیاری شد: این تمرین شگفتانگیز اراده دموکرات دولت-ملتی امپریالیستی دقیقا چه ربطی به بقیه دنیا دارد.
از دیدگاه داخلی، انتخابات ریاستجمهوری آمریکا شاید تماشاییترین نمایش دموکراتیکی باشد که هر کس آرزوی دیدنش را دارد. به نمایش انتخابات کنونی نگاه کنید: جهان نمیفهمد باراک حسین اوباما چگونه اینقدر نزدیک به ریاستجمهوری ایالات متحده است مگر تا وقتی که بتواند تصور کند فردی ارمنی نخستوزیر ترکیه خواهد شد، ترکی صدراعظم آلمان خواهد شد، قبطی مصری به ریاست جمهوری مصر میرسد، یا شخصی فلسطینی نخستوزیر اسرائیل میشود، فردی پاکستانی نخستوزیر بریتانیا میشود و فردی الجزایری، رئیسجمهور فرانسه. اما افتخار جامعهشناسانه این واقعیت در ایالات متحده بر پایهای دیگر بنا شده است: از زمان آغاز ریاست جمهوری رونالد ریگان در ۱۹۸۰، پاندول ایدئولوژیک در این کشور چنان بیمحابا به راست چرخیده که اکنون نمیتوان تصور کرد چقدر طول میکشد تا به جایی بامعنا در مرکز بازگرداند.
بهترین سناریوی قابل تصور، و بهترین امید این کارزار انتخاباتی، این است که باراک اوباما، هیلاری کلینتون عادی و معمولی را شکست دهد و سپس سناتور مککین را نیز پشت سر بگذارد و اولین رئیسجمهور آفریقایی، آمریکایی ایالات متحده شود و بگذارد امواج بسیار امید که توانسته ایجاد کند، فرهنگ سیاسی آمریکا را دوباره شکل دهند. بدترین سناریوی ممکن این است که هیلاری کلینتون، باراک اوباما را شکست دهد و سپس در انتخابات اصلی از مککین شکست بخورد و ما در سراسر جهان دوباره چهار یا هشت سال اسیر دار و دستههای جنگافروز جمهوریخواه و در خانه اسیر سرمایهداری غارتگر میشویم. تنها زمان معین میکند که کدام یک از این دو سناریو، یا چیزی مابین آنها، محقق خواهد شد.
در حال حاضر روند پرتقلای دستگاه دموکراسی آمریکا هنوز باید مشتش را باز کند. اما باید توجه کرد که چطور بیل کلینتون، رئیسجمهور سابق و همسر سناتور کلینتون، موفق شده انتخابات ریاست جمهوری را به شدت نژادی کند؛ بلافاصله پس از پیروزی اوباما در انتخابات مقدماتی کارولینای جنوبی، او در آمد که: «جسی جکسون در سالهای ۸۴ و ۸۸ برنده کارولینای جنوبی شد. او تبلیغات خوبی داشت و اوباما هم همینطور». وجه مشترک جسی جکسون و باراک اوباما چیست ـ به جز اینکه هر دو در لحظهای غافلگیرکننده «سیاه» خوانده میشوند؟ این حرفها را کلینتون زده است که به نقل معروف تونی موریسون، برنده جایزه نوبل، «اولین رئیسجمهور سیاهپوست ایالت متحده» خوانده میشد.
در واقع تا الان نژادپرستانهترین اظهار نظر این انتخابات مقدماتی حزب دموکرات از دهان کلینتون، رئیسجمهور سابق، بیرون آمد. او با یک اظهار نظر نژادپرستانه باراک اوباما را به نامزدی «سیاهپوست» بدل کرد تا جذبه ملی، فرانژادی و عام او را بشکند. کمی پس از این اظهار نظر نژادپرستانه، تونی موریسون لقبی که به کلینتون داده بود را پس گرفت؛ او در نامهای تکاندهنده به سناتور اوباما، علنا از او حمایت کرد. او در نامه نوشت: «سناتور اوبامای عزیز، در این نامه دارم کاری را برای اولین بار انجام میدهم ـ اولین بار است که علنا از یکی از نامزدهای ریاست جمهوری حمایت میکنم. احساس میکنم باید به شما بگویم چرا این کار را میکنم. یک دلیل این است که بتوانم حامیان دیگری جمع کنم؛ دلیل دیگر این است که این از آن لحظات واحدی است که ملتها از کنارش میگذرند و ضرر میکنند. نیاز نیست بحرانهای متعددی که پیش رو داریم را تکرار کنم اما چیزی هست که از آن مطمئنم: این موقعیت برای پیشروی (و یا حتی انقلاب) برای ملت، دیگر به این زودیها اتفاق نمیافتد و من مطمئنم که شما میتوانید از آن استفاده کنید.»
بهترین آمریکاییها اکنون در دلهرهآورترین هراسهایشان نگران زندگی اوباما هستند ـ چنانکه نگران زندگی جان اف. کندی، رابرت کندی، مالکوم ایکس و مارتین لوترکینگ بودند. این هراسی است شکننده و شکنندهتر از آن امید به سیاستی انسانیتر است که در دل این هراس خوابیده است. بهترین آمریکاییها با این هراس و امید، خواب دنیایی بهتر و عادلانهتر میبینند و در همین حال مقامات منتخب آنها مصائبی بیانتها بر سایر ملتها تحمیل میکنند و توجهی به دشواریهای روزافزون مردم عادی ایالات متحده نمیکنند. درون این پارادوکس، امیدی همچون باروت خوابیده که اوباما اکنون با جرقهای آن را روشن کرده است.
باراک اوباما در دل آگاهی سیاسی جامعه آمریکا ظهور میکند؛ هشت سال پس از رونالد ریگان که مدام کشور را به راست، حتی راستتر از سیاستهای محافظهکارانه خودش سوق میداد، چهار سال پس از دوران رئیسجمهور بوش بدبین و فرصتطلب، هشت سال پس از رئیسجمهور کلینتون که سیاستهای خارجیاش از دو نیای جمهوریخواهش هم بدتر بود و بالاخره پس از هشت سال طولانی و هراسانگیزِِ یک رئیسجمهور بوش دیگر که حالا دنیا را به لبه سقوط اخلاقی و محیطزیستی برده است ـ نومحافظهکاران هراسآور و لشگر شرقیشان (فوآد عجمی، هیرسی علی و. . . ) سعی میکنند وحشتی که این کشور به جهان، بهخصوص افغانستان و عراق، تحمیل کرده است را پنهان کنند. امروز وقتی آمریکاییهایی جوان، بیگناه، پرامید و آرمانگرا فریاد «تغییر» سر میدهند، تغییری از این رشته زنجیر مصیبت و فاجعه را طلب میکنند. آنها امید به باراک اوباما بستهاند چرا که جان مککین در طرف جمهوریخواهها و هیلاری کلینتون در طرف دموکراتها هر دو سابقهای طولانی از جنگافروزی در خارج خوددوستیِ بیحد و حصر و فرصتطلبانه در سیاست داخلی دارند. باراک اوباما تصور یک نسل را تسخیر کرده است ـ بهخصوص جوانها و آرمانگراهایش و احتیاج فوری، مستاصلانه و صمیمانه آنها برای تغییر.
اما آیا باراک اوباما میتواند نیمی از آن امیدی که به آن دامن زده را عملی کند؟
شکی نیست که در بسیاری از مسائل، چه داخلی و چه خارجی، دنیس کوسینیچ، عضو کنگره از اهایو، و پس از او جان ادواردز، سناتور سابق از کارولینای شمالی (هر دو داوطلبان حزب دموکرات برای ریاست جمهوری) در سیاستهایشان بسیار بهتر و پیشروتر از سناتورها باراک اوباما و البته هیلاری کلینتون (و هر دو آنها با هم!) بودند ـ و شاید هم دقیقا به همین علت بود که هر دوی آنها در مراحل اولیه انتخابات مقدماتی از رقابت بیرون شدند، اول کوسینیچ و سپس ادواردز. دقیقتر باشیم: بهرغم این واقعیت که سناتور باراک اوباما به همراه بسیاری سناتورهای دموکرات دیگر علیه صدور اجازه به رئیسجمهور بوش برای جنگ در عراق، رای داد، او نیز به همراه جمهوریخواهان رای به افزایش اندازه و حضور ارتش در عراق داده است (در برنامهای که «ازدیاد» نام گرفت)؛ او به اجرای مجدد قانون میهنپرستانه آمریکا، که غیردموکرات است و آزادیهای مدنی آمریکا را با خطر مواجه میکند، رای آری داده است؛ او به نفع لایحه جمهوریخواهان در صدور اجازه ساخت دیوار ۱۱۰۰ کیلومتری روی مرز مکزیک، رای داده است. کارنامه باراک اوباما بهخصوص وقتی دردسرساز میشود که به مسئله حساسِ سیاست خارجی آمریکا برسیم، مثلا لولوی حمایت بیشائبهاش از دولت آپارتاید یهودیِ اسرائیل.
کارنامه صهیونیستها در این انتخابات مشخص، مثل تمام انتخاباتها، قرار است عملا هر وقت فرهنگ سیاسی آمریکا میخواهد نفس راحتی بکشد، جلوی این نفس را بگیرد ـ و خطی رسم کند که هیچ خیالبافی، هیچ آرمانگرایی و هیچ آرزومندی جرأت رد شدن از آن را نداشته باشد. سوالی که اسرائیلیها، و بهخصوص اسرائیلیهای به اصطلاح «چپ» باید از خود بپرسند این است: این استقرار استعماری که آنان در آن زندگی میکنند چه گونه فاجعهای است که حتی در شورانگیزترین لحظات یک ملت، قدرت و ثروتِ آنها خود نشان میدهد و بالهای عقاب در حال اوج را تا پشت خط خودشان قیچی میکند.
هیچ کدام از تاکتیکهای لطیفی که باراک اوباما به نفع لابیستهای اسرائیل به کار برده است بدین معنی نیست که صهیونیستهای سیاست آمریکا متقاعد شدهاند اوباما مرد آنها است و او نیز مانند سناتور کلینتون، نامزد آنها است. سناتور هیلاری کلینتون در اوج بمباران بیگناهان لبنان توسط اسرائیل در ژوئیه ۲۰۰۶ حرف معروفی زد: «ارزشهای اسرائیل، ارزشهای آمریکا هستند». اما این برای هیلاری کلینتون بسیار معمولی است، او نیز درست مثل شوهرش مخلوق سیاسی حیلهگری، فرصتطلبی و خوددوستی بیحد و حصر است ـ و در نتیجه منطق حرکت حساب شده هیلاری در رفتن به نیویورک برای نامزدی سنا، پس از پایان ریاست جمهوری شوهرش، اثبات میشود. او در تمام کارزار خود در سال ۲۰۰۰، در حالی که به نیویورک نقل مکان کرد و در ایالتی نامزد سنا شد که هرگز در آن زندگی نکرده بود، به درستی توسط مخالفینش متهم به فرصتطلبی شد؛ این اتهام تا امروز نیز بر پیشانی او باقی است. اما قضیه باراک اوباما قرار است متفاوت باشد، او امیدی بیحد و مرز به تغییر را در آمریکاییهای جوان و آرمانخواه دامن زده است. اما در عوض شاهد تلاش او برای پیشی گرفتن از سناتور کلینتون و عزیز شدن نزد کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل هستیم. اوباما آرزو دارد عکسی که علی ابونیما از او همسرش، میشل اوباما، بر سر میز شام با ادوارد و مریم سعید گرفته و منتشر کرده است را بسوزاند.
اما مهم نیست باراک اوباما به چه سرعتی به ساز لابیستهای اسرائیل برقصد ـ و نکته همینجاست ـ صهیونیستها اینگونه راضی نمیشوند و حاضر نیستند معاملهای که قبلا پولش حساب و پرداخت شده را به هم بزنند و هیلاری کلینتون را به اوبامای جوان و آرمانگرا بفروشند. چگونه میتوانند به چنین فردی اعتماد کنند: مردی که نامش حسین است، پدرش مسلمانی کنیایی است و مهمتر از همه از زبانی پیشرو و امیدوارانه صحبت میکند که حداقل در کلام وعده رهایی آمریکاییها از سلطه تبآلود خودشان را میدهد: آمریکاییها نبایدخواب آزادی و تحقق آرزوها و آرمانهایشان را ببینند مگر با تایید کمیته لابیستهای اسرائیل و کوتاه آمدن از آرمانهایی که به :«اسرائیل» مربوط شود.
البته ناعادلانه است تا فاجعهای که مدتهاست فرهنگ سیاسی آمریکا را فراگرفته تقصیر سناتور اوباما بدانیم. سیاست خارجی آمریکا (چنانکه جان میرشیمر و استفن والت کاملا نشان دادهاند) در بیش از نیمقرن اسیر تعهد مصرانه به دولت آپارتاید یهودی است که خود فرهنگ سیاسی کشورش را به امپریالیسم مسیحی تقلیل داده است. آمریکا اسیر تعهدی مصرانه به دولت یهودی است: بدترین بخش فرهنگ سیاسی آمریکا که هرگونه نشان امید به انتقال این مصیبت به وعدهای که همیشه بوده است، راهنمای امید برای جهان، را از بین میبرد. اما محکوم کردن لابی اسرائیلیها برای مصیبت امپریالیسم آمریکا در سراسر جهان نیز غلط است، واقعیتی به کلی یگانه که دقیقا بر پایه طبیعت این هیولای اقتصادی و نظامی بنا شده است.
من شخصا شکی ندارم که اوباما روحی مرده در فرهنگ سیاسی آمریکا را بیدار کرده است، آرزو، خواسته، چشماندازی که شاید همیشه رویای آمریکایی را در بر گرفته است ـ ملتی در کنار بقیه، به فکر فقرا و بیماران و بیخانمانهای خودش، و یارای مردم سراسر جهان. این چه نوع شایستگی، چه نوع سابقه تاریخی برای یک مردم، کشور یا ملت، مثل آن چیزی که «اسرائیل» مینامند، است که این رویا را در آغاز خود خفه کند و از تمام قدرت خود برای جلوگیری از این رویا استفاده کند تا چیزی بیش از ضروریات مشخص دولت آپارتایدی هولناک فراتر نرود.
اوباما را واداشتهاند نه تنها رابطهاش با آرمان فلسطین را محکوم کند که رابطهاش با کشیش کلیسایی که مومنانه به آن میرفت را، به جرم اینکه کشیش معتقد به الهیات رهاییبخش است، خوار شمرد. سناتور ایلینویز باید چند تا از بالهایش را قیچی کند تا اجازه پرواز بگیرد و اگر او واقعا پرواز را آغاز کند تا کجا بالا خواهد رفت و تا کجا به زمین خواهد خورد؟ چیزی که او هرگز نفهمیده این است که در جذب، ارضا و کسب حمایت لابی حامی اسرائیل هرگز نمیتواند از هیلاری جلو بزند. هر کاری که میکند و هر قسمت بزرگتری از روحش را که برای کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل به فروش میگذارد، میبیند که هیلاری کلینتون قبلا این کار را کرده است. آه اگر او شجاعت اعتقاداتش را داشت، آه اگر به رویای بینظیری که در میلیونها آمریکایی جوان و آرمانگرا برانگیخته ـ از جمله (و بهخصوص) آمریکایی یهودیهای جوان و آرمانگرا - باور میداشت.
در نتیجه مشکل باراک اوباما، محدودیت رویاهایش است: امیدی که او توانسته در آمریکاییهای جوان و پیشرو تمام رنگپوستها و گروهها برانگیزد اکنون از شجاعت محدود خود او گذشته است. او نردبان ترقی را طی کرده و از سیاستمدار محلی ناشناختهای در شیکاگو به چهرهای ملی بدل شده که رشدش، انتهایی ندارد. وقتی او میخواست خود را مثل مالکوم ایکس نشان دهد، یا آهنگ صدایش را آگاهانه به صدای مارتین لوترکینگ شبیه کند، یا فعالانه به دنبال حمایت علنی کندیها از خودش بود، خبر نداشت چه امیدهای پنهان و آرزوهای سرکوبشدهای در میان آمریکاییهای جوان و آرمانگرا بیدار خواهد شد. اگر او با ملاحظه به بازتاب صدای خودش در این دره گوش فرا ندهد، یأس تلخ دیگری به سراغش میآید، حتی اگر (و بهخصوص اگر) رئیسجمهور بعدی ایالات متحده باشد.
امروز شکی نیست که ضعیفترین حلقه زنجیر بیعدالتی جهانی که فطرت انسانیت را وسیعا امتحان میکند، مصائب میلیونها فلسطینی است که از تحقیر تبعید از سرزمین تاریخیشان رنج میبرند، در اردوگاههای پناهندهها رها شدهاند و در کرانه غربی و نوار غزه به خون کشیده میشوند. پیام باراک اوباما به این میلیونها نفر رنجمند، فرستادن موشکهای بیشتر به دولت آپارتاید اسرائیل است؛ این واقعیت کریه هر بار که او صحبت از امید و تغییر میکند، او را به تمسخر میکشد. البته سوال اساسی در این مقطع این است که آیا ما رنگینپوستها و حاشیهایها ـ ما سیاهها، آسیاییها، لاتینها، اعراب و مسلمانان و آخرین مهاجران (قانونی و غیرقانونی) ـ شجاعت و تصوری که باراک اوباما ندارد را داریم؟ آیا حاضریم از دیواری بگذریم و دستمان را به سوی مردی دراز کنیم که هرچه باشد یکی از ماست، حتی اگر شاید او از نظر مصلحت سیاسی بخواهد چیزی از باری که ما و او از مرزها رده کردهایم، بردارد. دو یا سه تا از کودکانم (که در ایالات متحده به دنیا آمده و بزرگ شدهاند) اکنون به سن رای دادن رسیدهاند. آنها هر دو هواداران پر و پا قرص اوباما هستند و در انتخابات مقدماتی نیویورک در سهشنبه بزرگ به او رای دادهاند. در حال حاضر تنها چیزی که میتوانم تقدیم برادر باراک کنم رای این دو کودک است. در نوامبر بعدی شاید من نیز تاریکترین اعتقادات خود را کنار زنم و با امیدی روشن به آینده کودکانم، رای دهم. بعضی مواقع فکر میکنم بدترین چیز آمریکا این است که همیشه میتوان به آن امیدوار بود.
حمید دباشی
استاد دانشگاه کلمبیا و رئیس دپارتمان ایرانشناسی
منبع: هفتهنامه الاهرام
ترجمه و تلخیص: آرش عزیزی
استاد دانشگاه کلمبیا و رئیس دپارتمان ایرانشناسی
منبع: هفتهنامه الاهرام
ترجمه و تلخیص: آرش عزیزی
منبع : روزنامه کارگزاران
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست