پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نقش پاداش اجتماعی در علم و رشد اقتصادی


نقش پاداش اجتماعی در علم و رشد اقتصادی
● مقدمه:
اطلاعات بین المللی درباره حجم و میزان تولید علم نشانگر نابرابری های بسیاری بین کشورها است، که از نابرابری های اقتصادی نیز فراتر هستند. جدول شماره یک نسبت بین محققان فعال و جمعیت، تعداد بیشترین مقالات مورد ارجاع قرار گرفته هر محقق و تولید ناخالص داخلی(GDP)واقعی برای هر فرد از ۸۸ کشور نمونه در سال ۱۹۸۷را نشان می دهد. این آمار توصیفی نشانگر آن است که بین کشورها نابرابری های قابل توجه ای با توجه به هر دو مولفه علم و اقتصاد وجود دارد.
مقایسه بین شاخص های علمی و اقتصادی توسعه نشان می دهد که نابرابری اقتصادی در جهان، کشورها را به دو گروه کشورهای با درآمد زیاد و کم تقسیم می کند؛ به طوریکه در مورد زیربناهای علمی تعداد زیادی از کشورهای با درآمد کم نقش ناچیزی بازی می کنند و در نقطه مقابل، دسته کوچکی از کشورها با میزان تولیدات علمی گسترده و پر اهمیت قرار دارند.
چهره دیگر این نابرابری که توسط ادبیات پژوهشهای تجربی نشان داده می شود، بازگشت در حال افزایش سرمایه است. برای مثال محققان در سال ۱۹۹۹ بین تعداد دانشمندان پژوهشگر به ازای هر فرد و میانگین تعداد مقالات مورد ارجاع قرار گرفته به ازای هر دانشمند در ۲۱ کشور صنعتی در سال ۱۹۸۷همبستگی ۰.۸۶ پیدا کردند. به بیان ساده در صورتیکه رشد بخش علمی از حد معینی گذر کند، بازگشت سرمایه افزاینده ای وجود خواهد داشت.
هرچند در ادبیات تحقیق هیچ تحلیل روشنی از مکانیزمی که نابرابری علمی میان کشورها را ایجاد می کند وجود ندارد، وجود میزان رو به رشد بازگشت سرمایه می تواند تفاوت مشخص بین اندازه و بهره وری بخش علم در کشورهای مختلف را توضیح دهد. فرضیه ما آن است که سرمایه بازگشتی رو به افزایش و نابرابری کشورها درتولید علمی نشات گرفته از "سازمان علم باز" (Open Science) می باشد؛ این سازمان بر پایه جریان پیچیده ای است که به عنوان مهمترین خصوصیت، تولیدات خود جریان را تقویت می کند. این برنامه باعث ایجاد سیستم پاداشی می شود که نقش مهمی را به پاداش اجتماعی، مثل پرستیژ اجتماعی و اعتبار در بین همکاران واگذار می کند. ما فکر می کنیم راههایی که دانشمندان از طریق آن به اعتبار و احترام اجتماعی دست پیدا می کنند می تواند مسبب واقعی افزایش سرمایه های بازگشتی و تفاوت کشورها در زیر بناهای علمی باشد.
سازمان علم و هنجارهای رفتاری آن پیشرفت علم را در کشورهای غربی به خوبی توصیف می کند و می تواند به عنوان یکی از اصلی ترین دلایل رشد اقتصادی آنان در نظر گرفته شود. این فرضیه تا درجه زیادی توسط ادبیات تاریخ اقتصادی کشورهای توسعه یافته تایید می شود. یکی از مهمترین اشکالی که صنعتی ترین کشورها را از مابقی آنها جدا می کند، زیر بناهای علمی آنهاست. معجزه اقتصادی دنیای غرب می تواند به مقدار زیادی به تاکید بر علم به عنوان یک نهاد قوی برای جست و جو در رازهای طبیعت نسبت داده شود. این بازده اساسا به دلیل خلق نهادهایی برای انجام همزمان دو کارکرد:
۱) میزبانی
۲) پاداش دادن به دانشمندان، به همراه تخصص گرایی فزاینده در پژوهش و پدیدآمدن هنجار در درون جامعه علمی است. ادبیات جامعه شناسی قوانین و هنجارهای رفتاری که در دنیای علم دانشگاهی غالب هستند را بررسی کرده است. این هنجارها به طور زیربنایی توسط مرتون(۱۹۵۷) تحلیل شده است. عام گرایی، کل گرایی (جهانی بودن)، بی طرفی، اصالت (ابتکار) و شک سازمان یافته هنجارهای سازمان علم هستند. از تاثیر و تاثر این هنجارها ساختار تشویق کننده مشخصی بیرون می آید که طبیعتی چند بعدی دارد. این ساختار شامل پاداش واقعی، مثل دستمزد و جوایز پولی و غیره و پاداشهای غیر واقعی (یا اجتماعی) مثل اعتبار اجتماعی، شهرت بیشتر در بین همکاران، اپونیمی۱ و ... می شود. پاداشهای اجتماعی، مخصوصا براساس منبعی که از آن می آیند دو شکل عمده به خود می گیرند: یکی به رسمیت شناخته شدن و کسب اعتبار بالا در جامعه علمی است که از نشریات و نوآوری های مهم سرچشمه می گیرد؛ دوم فداکاری برای پژوهش است که به ویژگی های روانشناختی افراد و اشکال فرهنگی بستگی دارد.
● مدل:
ما سعی کرده ایم مدلی از رشد درونزاد (نوعی اقتصاد خرد از دانش) طراحی کنیم. در این مدل بخش مولد اقتصاد با دو مولفه ساخته می شود: تولید علم و تولید کالاهای مصرفی. سرمایه ای وجود ندارد و تنها ورودیهای تولید، دانش و کارگران هستند. همچنین مدل ما عناصری از قبیل زمان، حالت دانش، اشکال کار ( کار در بخش پژوهشهای پایه و بخش رقابت)، اعتبار اجتماعی، مولفه های فناوری، نوآوری در دانش و اکتشافات علمی را دربر می گیرد.
بخش علم در این اقتصاد، دانش پایه و زیربنایی جدید را تولید می کند که نوعی کالای عمومی است که می تواند آزادانه برای تولید کالای نهایی به کار رود.
سیستم پاداش بخش علم یکی از اساسی ترین عناصر بخش علمی است که در مدل ما مورد توجه قرار گرفته. نظام پاداش دهی یکی از ویژگیهای بحث انگیز جهان دانشگاهی است. این نظام برپایه ارزش والایی قرار دارد که دانشمندان به سبب اولویت در کشف به آن دست پیدا می کنند. علم یک نهاد است که به طور ریشه ای به عنوان یک «ارزش والا» تعریف می شود و «به اصالت شناخته شدن یک فرد» را به مرکز توجه بدل می کند (مرتون ۱۹۷۵). به عنوان نتیجه ای از این هنجار، محققان برای آنکه اولین فرد تولید کننده یک پیشرفت علمی باشند و از جامعه علمی پاداش بگیرند با یکدیگر رقابت می کنند. پاداش علمی حتی در صورتیکه ابداعی صورت نگیرد به تکرار و تکثیر ساده فعالیتهای پژوهشی نیز تعلق می گیرد. ویژگی مهم دیگر سیستم پاداش در علم، طبیعت چندبعدی آن است. معمولا این سیستم از پاداش واقعی که اغلب توسط دولت در نظر گرفته می شود (حقوق بالاتر، جوایز نقدی، حق امتیاز اختراعات واکتشافات و ابداعات، حق مشاوره و حق الزحمه ایراد سخنرانیها) تشکیل می شود اما همچنین دربردارنده پاداشهای اجتماعی است که عمدتا از طرف همتایان و همکاران محقق اعطا می شود. بسیاری از جامعه شناسان علم بر این نکته انگشت گذارده اند که پاداش اجتماعی مهمترین بخش پاداش علمی است.
اما قدردانی ای که دانشمند به آن نائل می آید بیش از آنکه ستایش عمومی باشد، به رسمیت شناخته شدن توسط همتایان است که اغلب دارای اشکال زیر است: مورد ارجاع قرار گرفتن کارهای آنان، احترام همکاران۲ ، عناوین تجلیلی و غیره. تثبیت پایگاه اجتماعی یک فرد در نظر همتایان بسیار بیشتر از دیگر اعضای جامعه اهمیت دارد. این موضوع در میان دانشمندان مصداق پررنگ تری پیدا می کند، زیرا آنان شناخته شدن توسط همکارانشان را بسیار با ارزشتر از دیگر گروههای اجتماعی ارزیابی می کنند.
در بخش مصرف کالای پژوهشی،کارکنان تکنولوژی را از پژوهشهای دانشگاهی به طور رایگان دریافت می کنند، اما بر روی حقوق خود مالیات می پردازند که دولت آن را در انجام پژوهشهای پایه سرمایه گذاری می کند. برای سرمایه گذاری در تولید دانش به وسیله بخش پژوهش، دولت بر کل بخش مصرف مالیات وضع می کند.
مدل ما، نشانگر آن است که بین مزایای دانشمند بودن و اندازه جامعه علمی، یک ازتباط غیرخطی وجود دارد. این ارتباط از تاثیر متقابل دو نیرو به وجود می آید که در خلاف جهت یکدیگر عمل می کنند. نیروی مثبت ناشی از اعتبار اجتماعی دانشمندان است که به طور مثبت با اندازه پژوهش های پایه ارتباط دارد. نیروی منفی ناشی از رقابت بین دانشمندان و اولویت بندی بین آنهاست. از چنین مدل دینامیک غیر خطی، یک تنوع غنی از میزان درآمد به دست خواهد آمد. به ویژه هنگامی که میزان منابع سرمایه گزاری شده در پژوهش کم و پاداش اجتماعی زیاد است، حالت پایداری پدیدار می شود که به نظر می رسد توصیف مناسبی از رابطه بین علم و رشد در کشورهای دارای درآمد کم و در اقتصادهای به شدت صنعتی شده فراهم می کند. مدل نشان می دهد که در یک طرف اقتصادی با بخش علم محدود، حالتی که پژوهشگران مقدار کمی تلاش صرف فعالیتهای پژوهشی می کنند و رقابت ضعیف است، وجود دارد و در طرف دیگر اقتصادی با بخش بزرگ علم و پیشرفت سریع دانش. در این حالت دوم که تعادلی ایده آل را می سازد، جامعه علمی با رقابت سخت میان پژوهشگران مشخص می شود و اعضایی را که یافته های جدید بدست آورند با اعتبار بالا پاداش می دهد.
به نظر می رسد تعادل پایین مبین نوعی از فقر پایدار یا تله فقر (Poverty Trap) است زیرا در این حالت هم بهره وری دانشمندان و هم نرخ رشد پایین است و چنین تعادلی هنگامی که بخش علم و در نتیجه اقتصاد در سطح پایینی از رشد قرار دارند، شکل می گیرد. افزایش حاشیه ای در منابع سرمایه گزاری شده در پژوهش ممکن است ضمن آنکه بهره وری دانشندان را پایین می آورد، تاثیرات مخربی بر رشد علمی داشته باشد. به نظر می رسد تنها سیاست های هدفمند برای قوی ساختن پاداش اجتماعی برگرفته از فداکاری برای علم، مثلا از طریق بهبود بخشیدن به فرایندهای انتخاب افراد در جامعه علمی، می تواند به خوبی کار کند. در عوض در حالت تعادل رشد بالا، سیاست هایی که سود اجتماعی و واقعی برگرفته از یک کشف جدید را افزایش می دهند، بر بهره وری دانشمندان تاثیر مثبت دارند، در حالی که تقویت پاداش اجتماعی برای دانشمندان فقط برای فداکاری در علم، ممکن است تاثیر مخربی بر اندازه جامعه علمی بگذارد.
● بحث و نتیجه گیری:
مدل ما به نوعی از نظام مشوق کار علمی می پردازد که اساسا بر پایه پاداشهای اجتماعی قرار دارد و می تواند نتایج مثبت و افزایش بازگشت سرمایه را به دنبال داشته باشد. یک نگاه کلی به نتایج ما نشان می دهد که ساختار مشوق دانش، تاثیرات بسیار پیچیده ای روی میزان «تولید و اندازه بخش علم» دارد. فراتر از آن، میزان تاثیر گذاری انواع مختلف پاداشها به سطح توسعه یافتگی که در حال حاضر بخش علمی به آن دست یافته است، بستگی دارد. برای مثال، پاداشهای اجتماعی که از ابداع به دست می آیند تنها نوعی از پاداش هستند که اجازه می دهند دانش در هر دو بعد اساسی زیر گسترده تر شود: تلاش دانشمندان برای کار پژوهشی و اندازه علم. با این حال، این پاداشها می توانند باعث ظهور نوعی تعادل شوند که جامعه را به دام تله فقر بیندازد زیرا تاثیرات عمیق خود را از دست داده اند.
از اینرو، حتی اگر پاداشها عمیقا در گسترش بخش علم مشارکت کنند ممکن است یکی از مهمترین دلایل نابرابری شدید موجود در بخش علم کشورهای مختلف باشند: آنها ممکن است مقدار زیادی از منابع واقعی را به کار نگیرند و فرصت فائق آمدن بر پیچیدگی و سختی تلاشهای نظارتی را از ما بگیرند. همچنین پاداشهای اجتماعی که از فداکاری دانشمندان در راه علم به دست می آیند دو اثر عمده دارند: از یکسو، آنها تنها ابزارهای موثر در گسترش علم در مراحل ابتدایی رشد آن هستند و از سوی دیگر، آنها یکی از دلایل ایجاد تعادل چندگانه و در نتیجه تله فقر به شمار می روند. در نهایت، مشوقهای واقعی بیش از یک تاثیر دارند که به درجه توسعه یافتگی بخش علم بستگی دارد. در حالت تعادل بالا، آنها ممکن است تعداد محققان را افزایش بدهند اما این افزایش به قیمت کاهش تلاشهای محققان تمام خواهد شد. در حالت تعادل پایین افزایش مرزی و حاشیه ای آنها ممکن است حتی اندازه جامعه علمی را کوچک کند، در حالیکه افزایش قابل توجه در تعدادشان اجازه می دهد که از تعادل پایین جلوگیری شود. این تاثیرات متفاوت پاداشها در گسترش بخش علم تا حد زیادی در تاریخ علم و در فرایند نهادینه شدن دانشگاههای مدرن اثبات شده است.
سازمان پژوهشهای بنیادین و زیربنایی برای کارکنان خود هم مشوق های واقعی و هم غیر واقعی فراهم می کند. دولت تولید دانش جدید را که یک کالای عمومی برای بهبود فناوری شرکتها به حساب می آید، با استفاده از منابعی که از بخش خصوصی به دست می آید، سازماندهی می کند. دانشمندان برای به دست آوردن اولویت انجام کشف جدید و برخورداری از پاداش واقعی و اعتبار در جامعه علمی با یکدیگر رقابت می کنند. همچنین دانشمندان در پی به دست آوردن پایگاه بالاتر اجتماعی درجامعه علمی، انگیزه های شغلی پیدا می کنند. دینامیک مدل اقتصادی نشان می دهد که دو تعادل ایستای پایدار محلی (two locally stable stationary equilibrium) می تواند رخ بدهد. این دو تعادل (که همان معادلاتی هستند که ما به دست آورده ایم) می توانند حالت دو قطبی را که در رشد اقتصادی بین المللی دیده می شود توضیح بدهند. یکی تجربه کشورهای کم درآمد است که در آنها نهادهای علم و تکنولوژی به اندازه کافی توسعه نیافته و به مرحله رقابتی نرسیده اند. حالت ثابت دیگر متعلق به «کشورهای کاملا صنعتی» است که در جستجوی پیشرفتهای علمی نقش رهبری دنیا را ایفا می کنند. این تفاوت واضح، می تواند آن دو حالت تعادل را با استفاده از نقش ساختارهای مشوق به خوبی توصیف کند. درحالت ثابت رشد پایین، تشویق برای افزایش حاشیه ای پاداش واقعی و پرستیژ اجتماعی مربوط به نوآوری، تاثیر منفی بر رشد دارد، در حالی که سیاست عمومی باید به انتخابهای بهتری از دانشمندان با فداکاری مخصوص برای پژوهش اعتماد کند، و برعکس آن در حالت ثابت رشد بالا (high steady state) صحیح است.
ماریا رزاریا کاریلو و اراسمو پاپاگنی.دانشگاه ناپلس،مارچ ۲۰۰۷
۱ ضمیمه کردن نام یک دانشمند به همه یا بخشی از آنچه او کشف کرده است: مانند سیستم کپرنیکی(مرتون ۱۹۵۷). این یکی از بزرگترین اشکال رسمیت بخشی است: جاودانه کردن نام یک انسان با ضمیمه کردن آن به یک ایده.
۲ چارلز داروین یکبار گفت: «عشق من به علوم طبیعی...به سبب جاه طلبی ام برای به دست آوردن احترام همکارانم در زمینه علوم طبیعی به شدت رشد کرد» (مرتون ۱۹۵۷)
ترجمه: فاطمه کاشی دانشجوی کارشناسی علوم اجتماعی در کالج فرگوسن، دانشگاه پونا، هند
منبع : نشریه قاف