دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
گنجی در گنجه های آبی
● درس هایی از ادبیات فرانسه
مارگریت دوراس در فاصله سال های ۱۹۴۳ و ۱۹۴۵، چهار دفتر خاطرات نوشت. در این یادداشت ها که هر کدام برای اولین بار نوشته می شدند، اساس و منبع کتاب های نویسنده به خوبی مشخص است، منابعی گاه پلید و در عین حال بسیار بااهمیت.
در سال ۱۹۸۵ مارگریت دوراس متنی اتوبیوگرافیک با عنوان «درد» منتشر کرد که در مقدمه اش چنین نوشته است؛ «این خاطرات را در دفترچه هایی در گنجه های آبی در نوفل لوشاتو پیدا کردم. چگونه توانسته ام چیزهایی را بنویسم که توان یادآوری آنها را ندارم و بازخوانی شان مرا به وحشت می اندازد؟ چگونه حتی توانسته ام این نوشته ها را سالیان سال رها کنم، در این خانه ییلاقی که زمستان ها غرق در آب می شود؟»
دوراس در این «دفتر خاطرات» از دورانی می گوید که در سال ۱۹۴۵هر روز در انتظار بازگشت همسرش به مرکز جداسازی تبعیدی ها و زندانی های اورسی۱ می رفته است. او همچنین از رویای خیالی روبر آنتلم می گوید که کم کم به سایه او تبدیل می شود و پس از آن به صورتی کاملاً معجزه آسا سلامت خود را بازمی یابد و بالاخره اولین مسافرت خود را به ایتالیا تجربه می کند. ولی هیچ کس خبر نداشت که این گنجه های معروف آبی رنگ از اواخر سال های دهه پنجاه، مجموعه ای بسیار گسترده تر را در دل خود پنهان کرده. چهار دفتر قطور که «درد» تنها تکه پاره ای ویرایش شده از آن است.
از این مجموعه نوشته ها با اهمیت بسیاری یاد می شود. به لطف تلاش ها و مطالعات اولیویر کورپه، مدیر موسسه خاطرات نشر معاصر (ایمک)، از وجود چشمه ای آگاه شدیم که تمامی رمان های مهم و برجسته دوراس از دل آن بیرون آمده است؛ از «سدی بر اقیانوس آرام» و «دریانورد جبل الطارق» گرفته تا «عاشق» که جایزه گنکور ۱۹۸۴ را از آن خود کرد. این «دفترچه های جنگ» در یک پاکت مقوایی بزرگ در گنجه ای مرطوب سالیان سال مخفی مانده است؛ پاکتی ناشناس با عمری بیش از سی سال که در بحبوحه جنگ، از آنچه او را آزار داده است، سخن می گوید؛ هندوچین. اولین دفتر بسیار شگفت انگیز است.
از کودکی و نوجوانی می گوید. هفتاد صفحه تقریباً بدون خط خوردگی که با یک قلم جادویی بسیار روان نوشته شده است. درد و رنج، تحقیر و اهانت، خشونت خانواده. خواننده مستقیماً «عاشق» را می بیند. روی نیمکتی نشسته و لباسی نازک از ابریشم خام به تن کرده است. الماسی به گردن انداخته و به لئون بوله فکر می کند.
زشتی و پلیدی کم کم آشکار می شود. مارگریت کوچک که ۱۴ سال بیشتر ندارد، کلمه به کلمه از برادر بزرگش می نویسد که تنبل، بددهن و بی عار است، تن به کار نمی دهد و مدام از او با مشت و لگد پذیرایی می کند و پس از آن نوبت کتک های مادر می رسد. خانواده ای فقیر به دلیل کار در صنعت ورقه کردن فلزات با امتیازی غیرقابل بهره برداری که البته او از این فقر شرمسار است. مارگریت فحش می خورد؛ «کثافت»، «شپش»، «ولگرد»، «آشغال». «همیشه فکر می کردم برادرم مرا خواهد کشت.» جمله ای که در یکی از صفحات دفترچه به آن برمی خوریم. کار به جایی می رسد که دوران دبیرستان، در سایگون، از همه چیز و همه کس نفرت پیدا کرده است. وقتی خانواده اش می فهمند که لئو در فکر دختر جوان است، تصمیم می گیرند از این راه پولی به جیب بزنند.
در واقع، عاشق نه تنها چینی نیست، بلکه مردی ویتنامی است؛ «بسیار زشت تر از یک آنامی۲ معمولی». او مادر و دو برادر را «همراه خود کشانده» تا در سایگون «به عیش و نوش» بپردازد. گذران زندگی از راه خودفروشی دیگران توسط لئو و بدرفتاری ها و بی رحمی هایی که با این دختر می شود در نوع خود شگفت انگیز است. صحنه های رقص تانگو مقابل چشمان خانواده، تناوب بین خواستن و ممنوعیتی را بیان می کند که در بیشتر صفحات به آن اشاره شده است. کمی بعد در «صحنه اصلی نمایش» شرکت می کنیم؛ یعنی کم کم وارد ساختار دوراسی می شویم، لحنی بین تمایل به لذت بردن و در عین حال وجود دنیای اطراف.
پریشانی، فریاد، مدهوشی، تنهایی؛ درست وسط همه اینها. این جا به خوبی می بینیم که دوراس، در سرتاسر اثرش، زوجی را که در یک خانواده فاسد و منحرف زندگی می کنند، به کمال مطلوب می رساند، بارها و بارها از آن یاد می کند و به آن می پردازد. با خواندن این صفحات لئوی ویتنامی که بی نهایت دل به او باخته از یاد می رود. تنها، صحنه نخستین عشق به یاد می ماند که چگونه با بی حرمتی تمام سپری شده است. ولی وقتی یاد «عاشق» می افتیم؛ از توانایی بسیار بالای نویسنده در تغییر ماهیت دادن و نجابت بخشیدن به آن بی حرمتی نخستین متحیر می شویم...
دومین دفتر قطعه ای از رمان ناتمام «تئودورا» است که بسیار ماهرانه پرداخته شده و در کتاب «ویرانی» او می گوید از آنها وام گرفته و در سال ۱۹۶۹ انتشار یافته است. صفحات بعدی ما را به مرکز اورسی می برد. بامدادی که برلین زیر آتش روس ها شعله ور است. خیابان سن - بونوا در گرگ و میش صبح گاهی. ابراز تنفر بسیار نسبت به دو گل که فرانسه را تسخیر کرده و خشم دوراس را برانگیخته است.
این فوران احساسات در صفحات بعد پاک شده و در «درد» تسکین می یابد؛ چرا که نویسنده از مرگ هیتلر به عنوان مسوول مستقیم نازیسم سخن می گوید. زیباترین آنها بدون شک سومین دفتر است، دفتری کرم رنگ. نوشته ای عریان - بسیار بسیار محزون و در عین حال خشن - درباره مرگ فرزندش. سپس داستان سفر به ایتالیا با روبر آنتلم و عاشقش دیونیس ماسکولو (از او پسری به نام ژان به دنیا آورد که بعدها وارث او شد) به همراه نویسنده بزرگ الیو ویتورینی۲ و همسرش را نوشته است. نثری ملموس، پرجوش و خروش، و سرودی برای زندگی. زنجیره ای از جملات بی عیب و نقص در وصف شنا در دریا، حمام آفتاب، نور، درختان انجیر، شب هایی نه سرد و نه گرم، دریای بی کران، درختان لیمو، نوشیدنی ها، کرختی ها، زندگی درخشان و پر از شکوفه. بعدها در «موهای کوتاه تارکینیا» که در سال ۱۹۵۳ منتشر شد، داستان این تابستان را بازنویسی کرده است. خواننده این صفحات موج دار و اشباع شده از بوی خوش و پر از طراوت و سرزندگی را ترجیح می دهد.
یادداشت ها، مقاله ها، قطعات و خرده نوشته هایی با عنوان «نوشته هایی دیگر» در دفتر بعدی خودنمایی می کند. بخش «کودکی بی انتها» بسیار باشکوه است؛ «مادرم برای ما چون دشتی وسیع بود که زمان زیادی را در آن قدم می زدیم بی آنکه بدانیم به کجا ختم می شود.» مادر، کلید نوشته ها... همچون پروست...
شکل گیری جهان دوراس اکنون در مقابل چشمان مان قابل درک است. الیویر کورپه مدیر انتشارات خاطرنشان می کند؛ «روند حرکت این گدازه های آتشفشانی و ذوب هر آن چه بر سر راه او قرار دارد، جادویی است. همچنین بازمانده ای که ثابت می کند هیچ حرکتی از بین رفتنی نیست. دوراس رشد می کند، شاخ و برگ می یابد، تولیدمثل می کند. از جزء جزء زندگی خود استفاده کرده، آنها را مورد مطالعه و بررسی قرار داده و کنجکاوی کرده است. آن چه تا به حال درباره سبک نوشتار دوراس به رشته تحریر درآمده است، با گشایش این گنجه های آبی رنگ اثبات می شود.» چه دوراس را دوست داشته باشید و چه از او بدتان بیاید، در مقابل این مجموعه مبهوت می شوید.
در این صفحات نه تنها به موضوعات افسانه ای و رمانی او پی می برید بلکه رد پای سیر سیاسی او را نیز دنبال می کنید. حزب کمونیست، گروه خیابان سن - بونوا، گذشته ای آتشین در شورش ۱۹۶۸ (که از بقیه درخواست می کند بورس را به آتش بکشند). این که چگونه این دفترچه ها، بدون احتیاط و دقت خاصی، در خانه ای که به تناوب غرق آب می شد در طول بیش از چهل سال باقی مانده و از بین نرفته، خود داستانی است که درباره آن بسیار صحبت شده است؛ درباره این موازنه همیشگی میان باقی ماندن و نابودی، میان حافظه و فراموشی. خودش بعدها گفته بود؛ «نوشتار سرسخت است.»
ترجمه؛ سمیه نوروزی
منبع؛ لو پوئن، شماره ۱۷۷۶، ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۶
پی نوشت ها؛
۱- مرکزی علمی و پژوهشی در جزیره اسون فرانسه.
۲- نویسنده ایتالیایی (۱۹۶۶- ۱۹۰۸) که از مهم ترین آثارش می توان به میخک قرمز (۱۹۴۸) و زنان مسینا (۱۹۶۰ - ۱۹۴۹) اشاره کرد.
منبع؛ لو پوئن، شماره ۱۷۷۶، ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۶
پی نوشت ها؛
۱- مرکزی علمی و پژوهشی در جزیره اسون فرانسه.
۲- نویسنده ایتالیایی (۱۹۶۶- ۱۹۰۸) که از مهم ترین آثارش می توان به میخک قرمز (۱۹۴۸) و زنان مسینا (۱۹۶۰ - ۱۹۴۹) اشاره کرد.
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست