جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
مجله ویستا
مهمان مامان
● مقایسهی تطبیقی داستان “مهمان مامان” نوشته هوشنگ مرادی کرمانی با فیلم “مهمان مامان” به کارگردانی داریوش مهرجویی
فیلم مهمان مامان ساختهی داریوش مهرجویی بر اساس فیلمنامهای که توسط مهرجویی و مرادی کرمانی و وحیده محمدیفر از روی داستانی به همین نام ساخته شده است. فیلم برای اولین بار در بیست و دومین جشنواره ی فیلم فجر در سال ۱۳۸۲ به نمایش در آمد و با استقبال زیاد تماشاچیان روبهرو گردید. این استقبال به حدی بود که در پایان جشنواره این فیلم به عنوان بهترین فیلم از سوی هئیت داوران انتخاب گردید.( مجله فیلم ،اسفند ۸۲ ، شماره ۳۱۳ ص ۳۹ ) این استقبال در اکران عمومی نیز ادامه پیدا کرد به نحوی که هماکنون در اواخر سال ۸۳ این فیلم هنوز جزء سه فیلم پرفروش سال در جدول اکران شهر تهران و دیگر شهرهای کشور میباشد و تنها فیلمهای مانند “مارمولک” ساختهی ”کمال تبریزی” و “کما” به کارگردانی “آرش معیریان” توانستهاند از این فیلم ، گوی سبقت را بربایند و از آن پیشی بگیرند. ( مجله فیلم ، بهمن ۸۳ ،شماره ۳۲۷ ص ۱۰۲)
اما کتابی که فیلم بر اساس آن ساخته شده است سرنوشتی متفاوت نسبت با فیلم داشته است. این کتاب با عنوان “مهمان مامان” اولین بار در سال ۱۳۸۰ و از سوی نشر نی به بازار کتاب ارائه گردید و هماکنون بعد از گذشت سه سال و با وجود تبلیغاتی که درباره فیلم و به تبع آن دربارهی کتاب صورت گرفته است تاکنون فقط به چاپ پنجم رسیده است و البته آن هم با تیراژهای بین ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ نسخه !!!!! در کنار این، تازه باید به این نکته توجه داشت که هوشنگ مرادی کرمانی به خصوص بعد از ساخته شدن قصههای مجید بر اساس داستانهایی از او جزء شناخته شدهترین و محبوبترین نویسندگان ایرانی میباشد که حتا برخلاف بسیاری از نویسندگان معروف کشور که از سوی دولت و حکومت مورد حمایت قرار نمیگیرند و حتا طرد میشوند، دربارهی او در رسانههای عمومی بسیار گفته شده است و حتا پای او به کتابهای درسی نیز کشیده شده است.
اما باز هم مجموع تیراژ کتابی از او بعد از چند سال فقط به چیزی نزدیک به ۱۰۰۰۰ نسخه رسیده است و با فرض فروش و خوانده شدن همهی نسخهها همهی مخاطبین اثر او به چند هزار نفر میرسد اما فیلم تنها در یک سال و حتا بدون در نظر گرفتن نسخههای تکثیری غیر مجاز (که این مقاله نیز از وجود یکی از این کپیها بهره گرفته!!) که در زمان اکران فیلم و بعد از آن به وفور در سراسر کشور یافت میشد، چندین برابر کتاب مخاطب داشته است. البته بخش اعظمی از این تفاوت مخاطب از سرنوشت غمبار ادبیات در کشوری که داعیه سروری و برتری بر ادبیات جهان را دارد! می باشد و همچنین قدرت رسانهای به نام سینما .
در این مقاله سعی شده است از اظهار نظر شخصی پرهیز شود و تنها به نکاتی پرداخته شود که در داستان یا فیلم به صورت عینی وجود دارد. برای این کار مقاله به دو قسمت تقسیم شده است، ابتدا داستان یا روایت در دو اثر مورد بررسی قرار گرفته و در قسمت دوم به شخصیتها و شخصیتپردازیها پرداخته شده است. که البته در کنار این دو موضوع و در لابهلای آنها به موضوعات کوچکتری اشاره گردیده است.
همه ارجاعات این مقاله از روی چاپ پنجم کتاب که به زبان فارسی، توسط نشر نی در سال ۱۳۸۲ ارایه گردیده منتشر گردیده، میباشد و ارجاعات سینمایی آن بر اساس نسخهای که در تهران اکران گردیده است، میباشد.
● داستان
کتاب مهمان مامان در ۹۴ صفحه و در پانزده فصل با عناوین زیر به نگارش در آمده است :
۱) خانهای مثل دستهی گل.
۲) چشم مادر روشن.
۳) فرار امیر.
۴) دلواپسی مادر.
۵) آدم خوب.
۶) خرابکاری بابا.
۷) حالا مادر چکار کند؟
۸) خدا کریم است.
۹) جوجه مش مریم .
۱۰) قهر بهاره.
۱۱) مهمان تازه.
۱۲) گریه مش مریم.
۱۳) دکتر حاجی.
۱۴) خانه احترام خانم.
۱۵) بستنی.
داستان از آنجا آغاز میشود که مامان و بهاره مشغول جمع کردن وسایل و تمیز کردن خانه میباشند ساعت حدود۳ بعدازظهر است(این زمان را ما بعدا از زبان شوکت یا همان عروس میفهمیم جایی که اشاره میکند که حدودن از ساعت ۳ در آنجا حضور دارند) زنگ خانه به صدا در میآید. آنها فکر میکنند مهمانهایشان هستند اما خانم اخوان همسایهی آنها است که برای گرفتن گلاب به در خانه آمده است. اما در فیلم ماجرا از آنجا شروع میشود که مامان با تلفن صحبت میکند و تماشاگران در اینجا متوجه میشوند که قرار است برای آنها مهمان بیاید.
در ادامه این سکانس با خانم اخوان آشنا میشویم و همچنین در ادامه از زبان مامان اطلاعات بسیاری دریافت میکنیم از جمله اینکه مهمانها چه کسانی هستند دربارهی مریضی او چیزهایی میشنویم و این که وضع مالی آنها اصلن خوب نیست. همچنین متوجه میشویم که آنها همیشه برای تلفن کردن به خانهی خانم اخوان میروند اما این موضوع را در صفحهی ۴۴ میخوانیم. در ادامهی فصل اول کتاب پدر با خریدهایش از را میرسد و در انتهای این فصل صدای ژیان(که در فیلم به فولکس تبدیل شده است) خبر از ورود مهمانها میدهد اما در فیلم بعد از سکانسهای اولیه که در خانهی خانم اخوان و کوچه میگذرد که زمان آنها نیز قبلازظهر میباشد(زیرا مامان به خانم اخوان میگوید که قرار است بعدازظهر برایمان مهمان بیاید) مامان به خانه میآید و شروع میکند به تمیز کردن خانه که در این جابهجایها میان جاهای مختلف خانه با شخصیتهای مختلف ساکن در آنجا و همچنین دربارهی پدر و شغل او و علایق او (پوسترهای سینمایی چسبیده به دیوار اتاق) آشنا میشویم قبل از رسیدن پدر ما با آقایوسف و زنش صدیقه، مش مریم، آقای دکتر یا همان دانشجوی داروسازی و همچنین بهاره و امیر (فرزندان مامان) آشنا میشویم و دربارهی هر کدام از آنها اطلاعاتی به دست میآوریم که البته هیچکدام از این شخصیتها و اطلاعات بدین صورت در داستان وجود ندارد تنها آمدن خانم اخوان برای گرفتن گلاب و حامله بودن صدیقه در داستان آمده است. از لحظهی ورود مهمانان به خانه تا گرفتن کلید ماشین از سوی امیر از پسرخاله اتفاقات فیلم با داستان منطبق است.
اما در داستان وقتی امیر کلید ژیان را از جناب سرهنگ میگیرد داستان همراه او میشود که به کوچه میرود و ماشین را به خیابان میبرد داستان در اینجا از خانه خارج میشود و اتفاقاتی را که بر امیر میگذرد برای ما نقل میکند اما در فیلم، روایت بگونهای است که بعد از اینکه کلید را می گیرد ما دیگر آنچه بر او و دوستانش میگذرد را نمی بینیم و با چند کات به لحظهای میرسیم که مادر دلواپس امیر شده و به دنبال او به کوچه میرود و بعد از مدتی پدر و داماد(پسر خاله)به دنبال او میروند که در اینجا نیز باز هم دوربین آنها را همراهی نمیکند و در خانه میماند و با برشی دیگر به لحظهای میرسیم که آنها به خانه بر میگردند و به بهاره و عروس خبر پیدا شده امیر را میدهند. اما در داستان ما ابتدا به همراه امیر و دوستانش به کوچه و خیابان میرویم و چگونگی رانندگی امیر را میبینیم و در اینجا است که دوباره به خانه بر میگردیم و شاهد دلواپسی مادر میباشیم.
مادر در جستجو امیر به کوچه میرود بعد به خانه بر میگردد و خبر رفتن امیر و دوستانش را میدهد و همگی در پی امیر به کوچه میروند. فصل ۵ با عنوان آدم خوب به طور کامل از فیلم حذف شده است. در این فصل میخوانیم که مردی به امیر کمک کرده و ماشین را سالم برگردانده است. و امیر از ترساش پیاده شده است. فصل بعد داستان نیز در خانه میگذرد مهمانها قصد رفتن دارند که پدر از آنها میخواهد که شام بمانند و با هم شام کارگری بخورند این فصل هم در فیلم عینن تکرار شده است و به جز چند دیالوگ داستان و فیلم با هم منطبق است.
البته در فیلم قبل از این خرابکاری پدر میبینیم که خانم اخوان برای آنها حلوا میآورد و وساطت امیر را میکند امیر به خانه برمیگردد پدر برای کتکزدن او دنبال او میکند که با پا درمیانی همسایگان امیر از کتک خوردن نجات پیدا میکند اما در داستان بازگشت امیر به خانه و خانم اخوان بعد از دعوت پدر از مهمانها اتفاق میافتد وقتی مهمانها به اصرار پدر میمانند مادر به آشپزخانه میرود و در پیش بهاره شروع به گریه کردن میکند چون آنها چیزی برای پذیرایی از مهمانها در خانه ندارند و با آمدن پدر به آنجا به او سرکوفت میزند که چرا مهمانها را نگه داشته است بعد میخوانیم که امیر برای خروج از خانه برای خرید کباب با خانم اخوان روبهرو میشود که برای آنها حلوا آورده است و وقتی او از موضوع باخبر میشود جلوی امیر را میگیرد و نمیگذارد امیر برای خرید کباب برود و طی صحبتهایی که با مامان انجام میدهد از وضعیت آشپزخانه آنها باخبر میشود (ص ۵۱ ـ ۵۲) در فصل بعد از داستان با عنوان “خدا کریم است.
ابتدا عروس قصد کمک به مامان برای آماده کردن شام را دارد که مامان با این کار مخالفت میکند سپس خانم اخوان مقداری برنج میآورد تا آن را برای شام به پزند و بعد صدیقه مقداری لپه و گوشت میآورد برای درست کردن خورش قیمه (ص ۵۳ الی ۵۶) اما در فیلم تا قبل از رسیدن این فصل ما ابتدا دعوای یوسف و صدیقه را بر سر تریاکهایی که صدیقه آنها را دور انداخته است میبینیم. یوسف او را کتک میزند و سر و صدای آنها موجب میشود که همه اهالی خانه و از جمله جناب سرهنگ به حیاط بیایند و او در دفاع از صدیقه با یوسف در گیر میشود. بعد از پایان درگیری صدیقه برای مامان درد دل میکند و از چگونگی آشنا شدن خودش با یوسف میگوید.
سپس مامان شروع میکند به درد دل کردن و از اینکه چیزی در خانه ندارند مینالد صدیقه او را دلداری میدهد و به او میگوید چیزهایی در خانه دارد که آنها را برای مامان میآورد در ادامه فیلم به سراغ دکتر و یوسف میرود. یوسف از دکتر میخواهد برای آرام شدن به او قرصی بدهد در این هنگام خانم اخوان با مقداری برنج به خانه میآید صدیقه نیز گوشت و لپه میآورد و آنها شروع میکنند به آماده کردن غذا همزمان پدر و مهمانها مشغول رقص و شادی هستند در اینجا مادر آرزو میکند که آن منتهی می شود به ادامه داستان و شکلگیری فصل بعد به عنوان ”جوجه مش مریم .”
ـ دلم میخواست سفرهای رنگینی بندازم از این سر تا آن سر. اینها اولین باری است که خانه ما آمدهاند. امشب با این سفرهی خالی از خجالت میمیرم. کاش لااقل مرغی، جوجهای چیزی داشتیم، میگذاشتیم میان سفره، رونقی میگرفت(ص ۵۷)
در این فصل میخوانیم صدیقه برای گرفتن یکی از مرغها به سراغ مش مریم میرود . او ابتدا مخالفت میکند اما بالاخره با این موضوع موافقت میکند و با ناراحتا بسیار یکی از مرغها ـ بچههایش ـ را انتخاب میکند و به صدیقه میدهد اما خیلی زود پشیمان میشود و آن را پس میگیرد. این فصل نیز تمامن در فیلم آورده شده است با این تفاوت که وقتی مش مریم خروس را به صدیقه میدهد یوسف برای کشتن آن میآید و درست لحظه آخر قبل از سر بریده شدن مرغ، مش مریم آن را پس میگیرد.
در ادامه فیلم سکانسهایی وجود دارد که هیچکدام از آنها در کتاب نیامده است از جمله رفتن امیر به پیش دوستش که پدرش مغازه مرغفروشی دارد و گرفتن چند مرغ و ماهی و سر رسیدن پدر دوستش و پس گرفتن آنها و بازگشت امیر به خانه و همچنین خاطرات سینمایی پدر که برای عروس و داماد تعریف میکند اما در ادامه فیلم بر داستان منطبق میشود و بعد از خاطرات سینمایی پدر او درباره فقرشان برای مهمانها حرف میزند بهاره به سراغ مامان میآید و او را از این موضوع باخبر میکند. مامان به سراغ پدر میآید و او را از این کار منع میکند تنها تفاوت این قسمت در فیلم و کتاب به اینگونه است که در فیلم وقتی مامان به سراغ پدر میآید این پدر است که مشغول گریه است اما در داستان این مامان است که گریه می کند.در ادامه باز هم شاهد سکانسهایی در فیلم هستیم که در کتاب وجود ندارد. امیر قصد گرفتن پول از یوسف را دارد اما یوسف پول کافی ندارد بعد امیر و یوسف موتور پدر را بر میدارند و به خانه پدر یوسف میروند و در آنجا از بخشی از زندگی یوسف آگاه میشویم. یوسف مقداری مرغ و ماهی از آنجا بر میدارد و به خانه خودش بر میگردد. البته در بین این صحنهها شاهد هستیم که یکی از همسایگان چند بسته ماکارونی برای مامان میآورد.
بعد از بازگشت یوسف همه از این مقدار زیاد مواد غذایی خوشحال میشوند و شروع میکنند به آماده کردن غذا که از جمله این افراد دکتر و یوسف میباشند که بخش عمده طنز این صحنهها به خاطر وجود آنها است. همزمان دوست امیر به همراه پدرش مرغ و ماهیها را دوباره برای آنها میآورند. اما در داستان در این فصل کمتر به اتفاقات بیرون از اتاق و مراحل آمادهسازی غذا پرداخته میشود و تاکید داستان بیشتر بر اتفاقات درون اتاق به خصوص قهر بهاره همزمان با آماده شدن غذا میباشد. تنها بخشی از این فصل که عین آن در فیلم وجود دارد ماجرای پارگی جورابهای پدر میباشد. که البته در فیلم این صحنه در زمان دیدن فیلم “رضا موتوری” اتفاق میافتاد که پدر برای مهمانها گذاشته است.
در ادامه باز هم شاهد مشارکت عمومی اهالی خانه برای آماده کردن غذا میباشیم و همچنین از رابطهی دوستانه کارگران ساختمانی که بر فراز خانهها در حال حرکت هستند با اهالی خانه به خصوص یوسف آگاه میشویم. بعد کمی به رابطه دکتر و بهاره پرداخته میشود و در اینجا از زبان دکتر مانیفیست فیلم را میشنویم “که آدمها هم باید در اوج بدبختی شاد باشند” در ادامه تا قبل از آماده شدن غذا سکانسهایی وجود دارد که در داستان وجود ندارد از جمله از حال رفتن صدیقه به علت خستگی، آمدن همکاران آقا یدا… (پدر) و جلسه آنها درباره وضعیت شغلیشان که این جلسه همراه با نوستالژی نسبت به سینما و مرور خاطرات گذشته سینمایشان میباشد و در پایان پدر با خواندن اشعار “علی بیغم” در فیلم “گنج قارون” بیانیه فیلم را بار دیگر به صورت موزیکال برای ما اجرا میکند.
در ادامه در فیلم با حمله گربه به ماهی و جراحی آن توسط دکتر روبهرو میشویم که باز هم این ماجرا در کتاب وجود ندارد سپس شاهد انداختن سفره و چیده شدن غذاها در آن با جزییات کامل هستیم که این بخش نیز در داستان بسیار سریع از آن گذشته میشود تا به موضوع اصلی که همان قهر بهاره و رابطه او و مامان است پرداخته شود. در فصل بعد از کتاب نیز اشاره شده است که تنها مهمان تازه آنها مش مریم است اما در فیلم ابتدا شاهد آماده شدن تک تک مهمانها و بعد هم ورود همگی آنها به اتاق مامان است که البته قضیه آوردن ترشی مش مریم و شامیهای او و ناراحتا او از نخوردن غذاهای او در هر دو اثر، کم و بیش به صورت مشابهی میباشد اما هدیهی مش مریم در هر کدام متفاوت است. در داستان مش مریم کیسهی حمامی به عروس هدیه میدهد و مامان تعریف میکند که او برای گذراندن زندگیش کیسه حمام میدوزد و میفروشد اما در فیلم مش مریم پارچهای شبیه گلیم به عروس هدیه میدهد و آن را یادگاری از شهر ایلام و دوران بمباران میداند. پس از جمع کردن ظروف باز هم شاهد رقص پدر هستیم.
اما بیماری مادر در هر دو اثر یکسان است. عروس و داماد میخواهند آنجا را ترک کنند که پدر بازهم از آنها میخواهد که بمانند که مادر از این فشار حالش به هم میخورد و او را به بیمارستان میبرند که البته در داستان او را به درمانگاهی میبرند(ص ۸۷) در درمانگاه بعد از معاینه مامان توسط دکتر حاجی او با پسرخاله روبهرو میشود و با او صحبت میکند اما در فیلم تا قبل از آمدن دکتر حاجی ما شاهد رهسپار شدن آنها به وسیله فولکس و موتور به بیمارستان هستیم. در بیمارستان نیز مش مریم با گریه و زاری همهچیز را به هم میریزد. پایان این دو اثر چیزی متفاوت است که هیچ ربطی به هم ندارد.
در داستان بعد از مرخص شدن مامان آنها در مسیر بازگشت از مقابل خانه احترام خانم میگذرند و در رابطه با او صحبت میکنند. در فصل آخر مامان به خانه آمده و بستنی را که پسرخاله در مسیر بازگشت برای آنها خریده است برای بهاره میآورد که در این مدت در خانه تنها مانده است. اما در فیلم به محض اینکه آنها از بیمارستان بر میگردند صدیقه و بهاره برای عروس و داماد رختخوابی آماده میکنند. پدر به سراغ مامان میآید مامان به او میگوید بالاخره “کار خودت را کردی”. پلان آخر فیلم تصویری از پنجرههای است که تک به تک چراغشان خاموش میشود.
علاوه بر قسمتهای متفاوتی که داستان و فیلم نسبت به هم دارند بزرگترین اختلاف این دو در راوی آنها میباشد در کتاب به خوبی مشخص است که اتفاقات از ذهن راوی گذشته و به ما میرسد و این راوی کسی نیست جز امیر. که البته در بعضی قسمتهای داستان به خصوص جاهایی که امیر دارای کنش است نگاه راوی به راوی دانای کل نزدیک میشود. برای نمونه صفحات ابتدایی کتاب به خوبی نشاندهنده راوی بودن امیر میباشد. یا فصل هفتم با عنوان حالا مادر چکار کند؟ نشاندهندهی راوی بودن امیر است. خط اول این فصل درست عین عبارت فصل میباشد(ص ۴۸) و به خوبی مشخص است که راوی این سوال را از خود میپرسد که مامان قرار است که چگونه مهمانی را برگذار نماید. و یا اینکه عنوان فصل پنجم آدم خوب از ذهن امیر بیرون آمده است چون آن فرد او را نجات داده است. البته همانگونه که اشاره گردید فصلهایی مانند فصل ۳ روایت به دانای کل نزدیک میشود.
● شخصیت
در این بخش سعی میشود که به طور مجزا نگاهی هر چند کوتاه و مختصر بر شخصیتهای فیلم انداخته شود و به تفاوتهای آنها با شخصیتهای کتاب توجه شود.
▪ مامان:
شاید شخصیتی که کمترین تفاوت را در داستان و فیلم با هم دارند، مامان باشد، که تقریـبن دارای همان ویژگیهایی است که در داستان دارای آن است. شاید تنها تفاوت جزیی داستان و فیلم از آنجا ناشی میشود که در داستان همیشه او را با عنوان مامان میشناسیم و آن هم بخاطر راوی بودن امیر میباشد و اینکه او از نظر امیر همیشه مامان است اما در فیلم در چند جا از زبان همسایگان نام اصلی او ـ عفت خانم ـ را میشنویم.
▪ پدر :
اسم او در کتاب عباس آقا است و کارگر کارخانه موزاییک سازی است اما در فیلم اسم آن به آقا یدا… تغیر یافته است و شغل او آپاراتچی سینما است . در داستان از زبان خود او میشنویم که در ابتدایی جوانی چوپان بوده است و در روستا زندگی میکرده است و بعد به شهر میآید و به عنوان کارگر ساختمانی شروع به کار میکند و در همین حین عاشق زنش میشود(ص ۳۰) اما در فیلم به هیچچیز این ماجرا اشاره نمیشود فقط در جایی اشارهای به آمدن از پشت کوه میکند. او در طول فیلم خود را به عنوان یک “عشقِ فیلم” تمام عیار، که زندگی خود را وقف سینما کرده و البته به هیچ جا نرسیده است نشان میدهد.
▪ امیر :
تفاوت امیر داستان و فیلم در سن آنها است امیر در داستان ۱۵ ساله است (ص ۲۱) اما ظاهر او در فیلم کمتر از این نشان میدهد هر چند صحنهای در کتاب و هم فیلم وجود دارد که امیر مشغول ور رفتن با جوش کنار دماغش می باشد که این می تواند نشانی از رسیدن امیر به بلوغ باشد از دیگر تفاوتهای امیر داستان و فیلم در نوع رفتار او میباشد امیر در داستان به جز فصل فرار که سوار ماشین میشود، بچهای حرفشنو نشان میدهد. که البته در همان فصل نیز ابتدا از سر کنجکاوی و سپس به اجبار رانندگی میکند اما امیر فیلم بیشتر سر به هوا و شیطان است و هرگاه این خصوصیات را از خود نشان نمیدهد سعی دارد خود را بزرگتر از سنش نشان دهد و دست به کارهایی میزند که از سن او بزرگتر است از جمله تلاش برای تهیه مرغ و ماهی.
▪ بهاره :
بهارهی داستان دختر بچهایست ۱۲ ـ ۱۳ ساله. اما بهارهی فیلم حدود ۱۶ ـ ۱۷ سال سن دارد. او در نیمهی اول داستان بیشتر به عنوان یک شخصیت همراه مامان خود را نشان میدهد. اما در بخش دوم داستان دارای نقش بیشتری است و دست به اقداماتی میزند. خودسرانه از مهمانان پذیرایی میکند (ص ۵۳) و حتا در مقابل مامان می ایستد و با او قهر می کند ( ص۷۳ ) و حتا نگران آبروی خانواده است (ص ۶۸ و ۷۰) اما بهارهی فیلم تقریبن چیزی متفاوت است. او دختری دبیرستانی در آستانهی تجربه اولین عشق زندگیش نسبت به دکتر و از هر فرصتی که به دست میآورد برای رفتن پیش او استفاده مینماید. البته به مانند داستان او در بسیاری از جاها نقش مکمل و همراه مادر را ایفا مینماید.
▪ مش مریم :
تفاوت مش مریم در داستان و فیلم به واسطهی داستان گذشتهی اوست که ما در فیلم از آن آگاه میشویم. جنگزدهای ایلامی که پس از کشته شدن تمام بستگانش در بمباران به تهران عزیمت کرده است.
▪ صدیقه :
صدیقه هم در فیلم صاحب گذشتهای شده است او که قبلن کارمند اداره ثبت بوده است روزی که یوسف برای گرفتن شناسنامه المثنی به اداره آنها مراجعه کرده بوده است، عاشق او میشود و این عشق منجر به ازدواج آنها میشود. دربارهی او از زبان مادر یوسف میشنویم که او یوسف را جادو کرده است.
▪ خانم اخوان :
در فیلم تصویری سراسر خوبی از او ارایه شده است. زنی در آستانهی پیری که زندگی خود را وقف کمک به دیگران میکند. خانم اخوان کتاب نیز دارای همین خصوصیات است. حلوای نذری درست میکند و آن را بین همسایگان تقسیم میکند (ص ۴۹) وساطت امیر را میکند (ص ۴۳) برای مامان برنج میآورد و… البته در کتاب خانم اخوان دارای تصویری تک بعدی نیست و در جایی از کتاب بخش دیگر از خود را نشان میدهد و در قالب زنی خالهزنک فرو میرود و دربارهی چشمان ریز عروس اظهار نظر میکند (ص ۵۰) در جایی از کتاب دربارهی اصل و نسب خانم اخوان صحبت میشود و مادر اشاره میکند که او در شمال دارای آب و ملکی است ( ص ۶۷ )
▪ پسر خاله :
یا داماد یا همان جناب سرهنگ شخصیت کنونی او در هر دو اثر تقریبن یکسان است فقط در جایی از فیلم بر سر دفاع از صدیقه با یوسف درگیر میشود. در داستان دربارهی گذشته او بسیار میشنویم و آن این که بعد از مردن پدرش در ۱۲ سالگی او به همراه برادرش مغازه سبزیفروشی پدر را خود می چرخاندند (ص ۳۲) و او با سختی بسیار درس خوانده و ترقی کرده است.( ص۴۴ ـ۴۵ )
▪ عروس :
با نام اصلی شوکت از خانوادهای با چهار فرزند۳ پسر و او (ص ۴۴) او در فیلم حتا از نظر چهره هم شبیه آن چیزی است که در کتاب آمده است ” ریزه میزه و کم سن و سال “.( ص ۱۳ )
▪ آقای دکتر :
یا دانشجو داروسازی او در طول داستان فقط در چند جا از ماجرا شرکت دارد از جمله جایی که پدر میخواهد امیر را بزند که او با نام حسین آقای دانشجو در ماجرا شرکت میکند(ص ۴۲) اما در فیلم او به عنوان یکی از شخصیتهای اصلی است.
در پخت غذا مشارکت میکند. ماهی بهاره را جراحی میکند. اتاقش محل جلسه پدر میشود. او در فیلم در بیمارستان وقتی میخواهد وارد اتاق مامان شود خودش را دکتر عادلی معرفی میکند در حالی که همیشه از بهاره میخواهد او را دکتر خطاب نکند زیرا او دانشجو سال دوم داروسازی است. به گذشته او تنها یک بار اشاره میشود و آن هم هنگامی است که او برای رفتن به مهمانی کت و شلوار پدرش را پوشیده است.
▪ یوسف :
شوهر صدیقه در کتاب فقط یک بار صدای او را میشنویم که زنش را صدا میزند اما در فیلم از ابتدا با او آشنا میشویم جوانی که با فروش فال گردو زندگیش را میگذراند با اینکه همیشه میگوید معتاد نیست اما اعتیاد از سر و رویش میبارد و وقتی باخبر میشود که سرهنگ میخواهد به خانه آنها بیاید بساطش را جمع میکند. پدر و مادر او از خانواده مرفهای میباشند اما او حاضر نیست با آنها زندگی کند. او دارای شخصیت دوگانهای است در جایی زن حاملهاش را کتک میزند اما برای کمک به همسایه غرورش را زیر پا میگذارد و به خانه پدر رفته و برای آنها مواد غذایی میآورد.
در کتاب شخصیتهایی مانند دکتر حاجی و سحر دختر افسر خانم(ص ۲۱) وجود دارد که در فیلم هم عینن وجود دارند از طرفی چند شخصیت کتاب در حین ساخت فیلم حذف شدهاند از جمله راننده کامیون(ص ۲۲) و آدم خوبی که به امیر کمک میکند(ص ۳۴ الی ۳۶) که البته چند شخصیت نیز به فیلم اضافه شدهاند مانند دوست امیر(البته شاید او یکی از بچههایی باشد که در ماشین همراه امیر است) و پدرش، همسایهای که در فیلم چند بار او را میبینیم که حیاط خانه را نظارت میکند و برای مامان گاز و قابلمه و ماکارونی میآورد و خودش به همراه زنش در مهمانی شرکت میکنند. همچنین پدر و مادر یوسف از این جمله میباشند.
همچنین در کتاب فقط یک بار آن هم بدونه اشاره به فرد خاصی به کارگرانی اشاره میشود که مصالح ساختمانی را از فراز کوچه جابهجا میکنند (ص ۱۵) اما در فیلم آنها دارای نقشی پر رنگتری میباشند. در حین کار آواز میخوانند حتا یکی از آنها به نام ممد آقا با یوسف آشنا است و بالاخره این که از سفره رنگینی که پهن میشود سهمی میبرند و قسمتی از غذا به آنها میرسد.
منبع : پنجره
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست