چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا
انسان و خدای ادیان توحیدی
ادیان توحیدی «وحی - مدار» هستند. به بیان دیگر بنیان اصلی این ادیان تجربه خداوند توسط انسان است. در سنت ادیان توحیدی مهمترین تجلیگاه خداوند، كلام وی است; خداوند با انسانها گفت و شنود دارد و از این طریق خویشتن را بر انسان، به بهترین نحو، آشكار میكند. تجربه گفت و شنود با خداوند، دست كم از دو حیثبرای انسان اهمیت دارد:
نخست آنكه، در این تجربه زبانی، پیامی میان خداوند و انسان مبادله میشود.محتوای این پیام، برای انسان دینباور «مقدس» است و مبنای حیات دینی او واقع میشود.
اما مهمتر از آن، نفس تجربه خداوند است; تجربهای كه سراپای وجود انسان را در قبضه تصرف خویش در میآورد و بنیان وجودی وی را استحاله میبخشد.
این دو حیث را میتوان در داستان وادی مقدس طوی باز جست: موسی در آن وادی مقدس تجربه گفت و شنود با خداوند را میآزماید. خداوند در آغاز كلام، پیام جاودانه ادیان توحیدی را بر موسی بازمیگوید: وحدانیتخداوند و وقوع آن واقعه عظیم، یعنی قیامت (حیثیت نخست) اما پس از ابلاغ این پیام، خداوند با موسی باب گفت و شنودی را میگشاید كه از حیث محتوا بسیار عادی و بیاهمیت مینماید. «ای موسی! آن چیستبه دست راستت؟» و موسی گفت: «این عصای من است» اما موسی گفت و شنود را از این حد فراتر برد و به پاسخ خود توضیحاتی ظاهرا پیش پا افتاده و زائد نیز افزود: «بر آن تكیه میكنم و برای گوسفندانم با آن برگ میریزم. ومرا با آن كارهای دیگر است» در اینجا ظاهرا پیام مهمی مبادله نمیشود، بلكه اصل، نفس گفت و شنودی است كه میان خداوند و بندهاش در میگیرد; تجربهای كه خداوند را بر انسان مكشوف میكند، و زندگی وی را از حدود متعارف به ساحات قدسی رفیع میكشد(حیثیت دوم).
۲. در سنت ادیان توحیدی «وحی» (به معنای اخص آن) عالیترین سطح ارتباط خداوند با پارهای از بندگان وی (یعنی پیامبران) است اما انسانهای دیندار نیز هر یك درخور مرتبه خویش میتوانند از سطحی از سطوح این تجربه استحاله بخش بهرهمند شوند. در واقع «دعا» مرتبهای فروتر اما عامتر از «وحی» (به معنای اخص آن) است.
ساخت «دعا» و «وحی» (به معنای اخص آن) از پارهای جهات مهم مشابه یكدیگر است. در واقع، وحی و دعا، هر دو، نوعی ارتباط زبانیاند كه میان دو موجود متشخص برقرار میشود.
بنابراین، «وحی» و «دعا» دست كم از دو حیثبا یكدیگر شباهتبنیادین دارند. اولا، هر دو نوعی رابطه زبانی هستند. ساخت رابطه زبانی متضمن چهار جزء اساسی است: اول، فرستنده پیام; دوم: گیرنده پیام; سوم، نظام نشانههای زبان شناختی; چهارم، زمینه یا سیاقی كه نشانههای زبان شناختی در آن متعین و مبادله میشوند.
در وحی و دعا جای فرستنده و گیرنده پیام میتواند عوض شود و در نتیجه «مونولوگ به دیالوك» تبدیل گردد. نظام نشانههای زبانی اساسا مقولهای اعتباری است، یعنی دلالت نشانههای زبانی بر مدلولات آنها امری اعتباری است. به بیان دیگر، بنیان زبان، وضع نوعی قاعده است و قاعده نوعی قرارداد است كه میان دو یا چند طرف وضع میشود. از سوی دیگر، نظام نشانههای زبانی محمل معنا است. معنا به معنای دقیق كلمه صرفا در نظامهای نشانه شناختی اعتباری تحقق مییابد و مبادله میشود. به بیان دیگر، «معنا» هر چه باشد، پیوندی بنیادین و انفكاكناپذیر با نوعی «اعتبار كردن» دارد. بنابراین «زبان» و «رابطه زبانی» صرفا در میان موجوداتی ممكن است كه قادر به «اعتبار كردن» و «وضع قاعده» باشند. به بیان دیگر «زبان» و رابطه زبانی» ویژه موجودات صاحب ذهن (به معنای وسیع كلمه) است.
ثانیا، وحی و دعا، هر دو، رابطهای میان دو موجود متشخص هستند. البته ركن ركین «تشخص» «صاحب ذهن بودن» است. اما «تشخص» یا «متشخص بودن» معنایی بیش از سوبژكتیویته محض دارد. «موجود متشخص» موجودی صاحب علم و آگاهی است، افعالی انجام میدهد، در انجام كارها مختار است و میتواند با اشخاصی غیر از خود، رابطه برقرار كند. اوصافی نظیر عشق، خشم، خرد، خلاقیت، خیریت و امثال آنها، چیزی نیستند جز اوصاف اشخاص.
۳. در سنت ادیان توحیدی امكان «وحی» و «دعا» مسلم است. اما همان طور كه اشاره شد، تصدیق این امكان مستلزم تلقی خاصی از خداوند است. به بیان دیگر، ادیان توحیدی با تصدیق و تعلیم مقولهای به نام «وحی» یا «دعا» به طور ضمنی تلقی خاصی از خداوند را مفروض انگاشتهاند. مطابق این تلقی، خداوند موجودی متشخص است. خداوند، به معنای یاد شده، خشم گرفتن، انتقام گرفتن، شنیدن دعا، پاسخ گفتن به دعا و امثال آنها، صرفا به خدای ادیان توحیدی منحصر است. خدای فیلسوفان، بحثبسیطی است كه علت اولی یا محرك اول است; مفهومی است كه نتیجه یك برهان تلقی میشود. مطلقا انفعال ناپذیر است و وصف عشق و كین به هیچ وجه در خور او نیست. «خدای فیلسوفان» عمدتا میراث فیلسوفان و حكیمان یونانی بود و با تلقی سنتی ادیان توحیدی از خداوند تفاوت بنیادین داشت. آشتی دادن «خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب» با «خدای فیلسوفان» از اهداف مهم و بلكه مهمترین هدف خردورزان یونانیمآب در سنت ادیان توحیدی بود از سوی دیگر، «برهمن» در آیین هندوئیسم و سایر اشكال الوهیت در آیینهای وحدت وجودی ( pantheistic) نیز فاقد هر گونه تشخصند. «برهمن» نیروی وجودی نامتشخص و بنیادینی است كه در تمام موجودات وجود دارد، برهمن هستی صرف است و ورای تعینات ذهنی و عینی جهان. او به مثابه فضای داخل كوزه است; فضای داخل تنورهها به تناسب اشكال كوزهها محصور و متعین شدهاند، اما اگر كوزهها را بشكنند فضای داخل آنها به فضای لایتناهی و فارغ از هر گونه تشخص و تعین بازمیگردد. از همین جاست كه مفهوم «وحی» در ادیان توحیدی باادیان طبیعی و وحدت وجودی تفاوت مییابد:
در ادیان طبیعی (یا مبتنی بر عقل محض) «وحی» یا بیمعنا و مردود است و یا حداكثر اكتشافات رسول باطنی انسان، یعنی عقل است. در ادیان وحدت وجودی نیز وحی به معنای گفت و شنود خداوند با انسان نیست. متون مقدس در قلمرو ادیان وحدت وجودی عمدتا ثبت تنبهها و بصیرتها و مواجید و تجربههایی است كه بزرگان طریق در مراحل مختلف سلوك (از جمله در مقام نیل به نیروانا و اندكاك تشخص خویشتن) آزمودهاند و برای تعلیم سالكان و پسینیان به یادگار نهادهاند. بنابراین، از ویژگیهای شاخص و ممتاز ادیان توحیدی تلقی شخصوار آنها از خداوند است.
۴. اما اگر خداوند «متشخص» فرض شود، نوع رابطه انسان با وی تحول اساسی میپذیرد. رابطه انسان با موجودات غیرذیشعور و ناآگاه، رابطهای فارغدلانه و از موضع ناظر است. انسان شیئی را مینگرد و احكام حاكم بر رفتار وی را مشاهده و توصیف میكند و چه بسا دانش به دست آمده نیروی آن است; و ثانیا نگاه من به آن شیء عمدتا ابزارانگارانه و به قصد استخدام است این رابطه را رابطه «من - آن» مینامند. از سوی دیگر، رابطه من با یك شخص اساسا از نوع دیگری است. شخص، جهان درون دارد و خود از رفتارهای خویشتن تلقی خاصی دارد. به بیان دیگر، رفتارهای وی واجد معنا هستند، و من برای فهم او و رفتارهایش ناگزیر باید معنا و تلقی وی از كنشهایش را منظور نمایم. بنابراین، «من» برای درك «تو» ناگزیر باید به جهان درون تو گام نهم و با تمام وجود، خویشتن را با تو درگیر كنم. بنابراین، رابطه من با تو: اولا صرفا ناظر به احوال بیرونی تو نیست، بلكه میكوشم معناكاوانه جهان درون تو را نیز دریابم. ثانیا، تو را غایتیفینفسه میدانم، نه نردبانی برای برآمدن بربام.
مطابق این تلقی، رابطه انسان با خداوند (كه در قلمرو ادیان توحیدی موجودی متشخص است) رابطهای از نوع «من - تو» است، نه «من - آن» . و لذا رابطه انسان با خداوند مستلزم درگیری شخصی انسان با خداوند است. عمیقترین نوع درگیری انسان و خداوند در ضمن رابطه وحیانی یا در ضمن دعا رخ مینماید. خداوند و انسان از طریق زبان به روی یكدیگر دریچه میگشایند و انسان از این آستانه، به تمام قامتبه جهان لایتناهی الوهی گام مینهد. این نوع ارتباط و اتصال با خداوند فقط در قلمرو ادیان توحیدی ممكن است.
۵. اما آیا متشخص انگاشتن خداوند، ما را به وادی تشبیه نمیافكند؟ مطابق تعالیم ادیان توحیدی، بویژه اسلام، خداوند شبیه هیچ چیز نیست و باید دامن او را از غبار اوصاف بشری (از جمله شخص وارگی) پیراست. از سوی دیگر، در متن نصوص مقدس، از جمله قرآن كریم، خداوند واجد اوصافی است كه منحصرا صفات اشخاص است و اگر خداوند، به هیچ معنا، متشخص نباشد، ناگزیر باید وی را از جمیع آن اوصاف فاضله بیبهره انگاشت. بهعلاوه، در قلمرو ادیان توحیدی، حیات دینی مومنان «عبادت - محور» است و گوهر عبادت «دعا» است. عبادت صرفا در بستر رابطهای شخصی با خداوند قابل درك است. بنابراین اگر تنزیه خداوند به تعطیل بینجامد گویی مومنانه زیستن ممتنع خواهد شد. بنابراین، «شخص وارگی خداوند» را باید در حد میان تشبیه و تنزیه درك كرد. و البته تشخیص این حد كاری به غایت دشوار است. اما هر چه هست، برای آنكه به سنت ادیان توحیدی وفادار بمانیم، باید خداوند را هم موجودی متعالی و به كلی دیگر بدانیم و هم موجودی متشخص كه میتوان به وی مهر ورزید و از خشم او هراسید.
احمد نراقی - محقق و نویسنده
نخست آنكه، در این تجربه زبانی، پیامی میان خداوند و انسان مبادله میشود.محتوای این پیام، برای انسان دینباور «مقدس» است و مبنای حیات دینی او واقع میشود.
اما مهمتر از آن، نفس تجربه خداوند است; تجربهای كه سراپای وجود انسان را در قبضه تصرف خویش در میآورد و بنیان وجودی وی را استحاله میبخشد.
این دو حیث را میتوان در داستان وادی مقدس طوی باز جست: موسی در آن وادی مقدس تجربه گفت و شنود با خداوند را میآزماید. خداوند در آغاز كلام، پیام جاودانه ادیان توحیدی را بر موسی بازمیگوید: وحدانیتخداوند و وقوع آن واقعه عظیم، یعنی قیامت (حیثیت نخست) اما پس از ابلاغ این پیام، خداوند با موسی باب گفت و شنودی را میگشاید كه از حیث محتوا بسیار عادی و بیاهمیت مینماید. «ای موسی! آن چیستبه دست راستت؟» و موسی گفت: «این عصای من است» اما موسی گفت و شنود را از این حد فراتر برد و به پاسخ خود توضیحاتی ظاهرا پیش پا افتاده و زائد نیز افزود: «بر آن تكیه میكنم و برای گوسفندانم با آن برگ میریزم. ومرا با آن كارهای دیگر است» در اینجا ظاهرا پیام مهمی مبادله نمیشود، بلكه اصل، نفس گفت و شنودی است كه میان خداوند و بندهاش در میگیرد; تجربهای كه خداوند را بر انسان مكشوف میكند، و زندگی وی را از حدود متعارف به ساحات قدسی رفیع میكشد(حیثیت دوم).
۲. در سنت ادیان توحیدی «وحی» (به معنای اخص آن) عالیترین سطح ارتباط خداوند با پارهای از بندگان وی (یعنی پیامبران) است اما انسانهای دیندار نیز هر یك درخور مرتبه خویش میتوانند از سطحی از سطوح این تجربه استحاله بخش بهرهمند شوند. در واقع «دعا» مرتبهای فروتر اما عامتر از «وحی» (به معنای اخص آن) است.
ساخت «دعا» و «وحی» (به معنای اخص آن) از پارهای جهات مهم مشابه یكدیگر است. در واقع، وحی و دعا، هر دو، نوعی ارتباط زبانیاند كه میان دو موجود متشخص برقرار میشود.
بنابراین، «وحی» و «دعا» دست كم از دو حیثبا یكدیگر شباهتبنیادین دارند. اولا، هر دو نوعی رابطه زبانی هستند. ساخت رابطه زبانی متضمن چهار جزء اساسی است: اول، فرستنده پیام; دوم: گیرنده پیام; سوم، نظام نشانههای زبان شناختی; چهارم، زمینه یا سیاقی كه نشانههای زبان شناختی در آن متعین و مبادله میشوند.
در وحی و دعا جای فرستنده و گیرنده پیام میتواند عوض شود و در نتیجه «مونولوگ به دیالوك» تبدیل گردد. نظام نشانههای زبانی اساسا مقولهای اعتباری است، یعنی دلالت نشانههای زبانی بر مدلولات آنها امری اعتباری است. به بیان دیگر، بنیان زبان، وضع نوعی قاعده است و قاعده نوعی قرارداد است كه میان دو یا چند طرف وضع میشود. از سوی دیگر، نظام نشانههای زبانی محمل معنا است. معنا به معنای دقیق كلمه صرفا در نظامهای نشانه شناختی اعتباری تحقق مییابد و مبادله میشود. به بیان دیگر، «معنا» هر چه باشد، پیوندی بنیادین و انفكاكناپذیر با نوعی «اعتبار كردن» دارد. بنابراین «زبان» و «رابطه زبانی» صرفا در میان موجوداتی ممكن است كه قادر به «اعتبار كردن» و «وضع قاعده» باشند. به بیان دیگر «زبان» و رابطه زبانی» ویژه موجودات صاحب ذهن (به معنای وسیع كلمه) است.
ثانیا، وحی و دعا، هر دو، رابطهای میان دو موجود متشخص هستند. البته ركن ركین «تشخص» «صاحب ذهن بودن» است. اما «تشخص» یا «متشخص بودن» معنایی بیش از سوبژكتیویته محض دارد. «موجود متشخص» موجودی صاحب علم و آگاهی است، افعالی انجام میدهد، در انجام كارها مختار است و میتواند با اشخاصی غیر از خود، رابطه برقرار كند. اوصافی نظیر عشق، خشم، خرد، خلاقیت، خیریت و امثال آنها، چیزی نیستند جز اوصاف اشخاص.
۳. در سنت ادیان توحیدی امكان «وحی» و «دعا» مسلم است. اما همان طور كه اشاره شد، تصدیق این امكان مستلزم تلقی خاصی از خداوند است. به بیان دیگر، ادیان توحیدی با تصدیق و تعلیم مقولهای به نام «وحی» یا «دعا» به طور ضمنی تلقی خاصی از خداوند را مفروض انگاشتهاند. مطابق این تلقی، خداوند موجودی متشخص است. خداوند، به معنای یاد شده، خشم گرفتن، انتقام گرفتن، شنیدن دعا، پاسخ گفتن به دعا و امثال آنها، صرفا به خدای ادیان توحیدی منحصر است. خدای فیلسوفان، بحثبسیطی است كه علت اولی یا محرك اول است; مفهومی است كه نتیجه یك برهان تلقی میشود. مطلقا انفعال ناپذیر است و وصف عشق و كین به هیچ وجه در خور او نیست. «خدای فیلسوفان» عمدتا میراث فیلسوفان و حكیمان یونانی بود و با تلقی سنتی ادیان توحیدی از خداوند تفاوت بنیادین داشت. آشتی دادن «خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب» با «خدای فیلسوفان» از اهداف مهم و بلكه مهمترین هدف خردورزان یونانیمآب در سنت ادیان توحیدی بود از سوی دیگر، «برهمن» در آیین هندوئیسم و سایر اشكال الوهیت در آیینهای وحدت وجودی ( pantheistic) نیز فاقد هر گونه تشخصند. «برهمن» نیروی وجودی نامتشخص و بنیادینی است كه در تمام موجودات وجود دارد، برهمن هستی صرف است و ورای تعینات ذهنی و عینی جهان. او به مثابه فضای داخل كوزه است; فضای داخل تنورهها به تناسب اشكال كوزهها محصور و متعین شدهاند، اما اگر كوزهها را بشكنند فضای داخل آنها به فضای لایتناهی و فارغ از هر گونه تشخص و تعین بازمیگردد. از همین جاست كه مفهوم «وحی» در ادیان توحیدی باادیان طبیعی و وحدت وجودی تفاوت مییابد:
در ادیان طبیعی (یا مبتنی بر عقل محض) «وحی» یا بیمعنا و مردود است و یا حداكثر اكتشافات رسول باطنی انسان، یعنی عقل است. در ادیان وحدت وجودی نیز وحی به معنای گفت و شنود خداوند با انسان نیست. متون مقدس در قلمرو ادیان وحدت وجودی عمدتا ثبت تنبهها و بصیرتها و مواجید و تجربههایی است كه بزرگان طریق در مراحل مختلف سلوك (از جمله در مقام نیل به نیروانا و اندكاك تشخص خویشتن) آزمودهاند و برای تعلیم سالكان و پسینیان به یادگار نهادهاند. بنابراین، از ویژگیهای شاخص و ممتاز ادیان توحیدی تلقی شخصوار آنها از خداوند است.
۴. اما اگر خداوند «متشخص» فرض شود، نوع رابطه انسان با وی تحول اساسی میپذیرد. رابطه انسان با موجودات غیرذیشعور و ناآگاه، رابطهای فارغدلانه و از موضع ناظر است. انسان شیئی را مینگرد و احكام حاكم بر رفتار وی را مشاهده و توصیف میكند و چه بسا دانش به دست آمده نیروی آن است; و ثانیا نگاه من به آن شیء عمدتا ابزارانگارانه و به قصد استخدام است این رابطه را رابطه «من - آن» مینامند. از سوی دیگر، رابطه من با یك شخص اساسا از نوع دیگری است. شخص، جهان درون دارد و خود از رفتارهای خویشتن تلقی خاصی دارد. به بیان دیگر، رفتارهای وی واجد معنا هستند، و من برای فهم او و رفتارهایش ناگزیر باید معنا و تلقی وی از كنشهایش را منظور نمایم. بنابراین، «من» برای درك «تو» ناگزیر باید به جهان درون تو گام نهم و با تمام وجود، خویشتن را با تو درگیر كنم. بنابراین، رابطه من با تو: اولا صرفا ناظر به احوال بیرونی تو نیست، بلكه میكوشم معناكاوانه جهان درون تو را نیز دریابم. ثانیا، تو را غایتیفینفسه میدانم، نه نردبانی برای برآمدن بربام.
مطابق این تلقی، رابطه انسان با خداوند (كه در قلمرو ادیان توحیدی موجودی متشخص است) رابطهای از نوع «من - تو» است، نه «من - آن» . و لذا رابطه انسان با خداوند مستلزم درگیری شخصی انسان با خداوند است. عمیقترین نوع درگیری انسان و خداوند در ضمن رابطه وحیانی یا در ضمن دعا رخ مینماید. خداوند و انسان از طریق زبان به روی یكدیگر دریچه میگشایند و انسان از این آستانه، به تمام قامتبه جهان لایتناهی الوهی گام مینهد. این نوع ارتباط و اتصال با خداوند فقط در قلمرو ادیان توحیدی ممكن است.
۵. اما آیا متشخص انگاشتن خداوند، ما را به وادی تشبیه نمیافكند؟ مطابق تعالیم ادیان توحیدی، بویژه اسلام، خداوند شبیه هیچ چیز نیست و باید دامن او را از غبار اوصاف بشری (از جمله شخص وارگی) پیراست. از سوی دیگر، در متن نصوص مقدس، از جمله قرآن كریم، خداوند واجد اوصافی است كه منحصرا صفات اشخاص است و اگر خداوند، به هیچ معنا، متشخص نباشد، ناگزیر باید وی را از جمیع آن اوصاف فاضله بیبهره انگاشت. بهعلاوه، در قلمرو ادیان توحیدی، حیات دینی مومنان «عبادت - محور» است و گوهر عبادت «دعا» است. عبادت صرفا در بستر رابطهای شخصی با خداوند قابل درك است. بنابراین اگر تنزیه خداوند به تعطیل بینجامد گویی مومنانه زیستن ممتنع خواهد شد. بنابراین، «شخص وارگی خداوند» را باید در حد میان تشبیه و تنزیه درك كرد. و البته تشخیص این حد كاری به غایت دشوار است. اما هر چه هست، برای آنكه به سنت ادیان توحیدی وفادار بمانیم، باید خداوند را هم موجودی متعالی و به كلی دیگر بدانیم و هم موجودی متشخص كه میتوان به وی مهر ورزید و از خشم او هراسید.
احمد نراقی - محقق و نویسنده
منبع : بنياد انديشه اسلامي
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست