پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


توجه به رنج دیگران سوزان سونتاگ


توجه به رنج دیگران سوزان سونتاگ
ویرجینیا ولف، کتاب «سه‌گینی»(گینی: سکه طلا و واحد پولی در انگلستان) را که حاصل تاملات جسورانه و ناخوشامدش درباره ریشه‌های جنگ بود، منتشر ساخت. کتاب که دو سال پیش از آن نوشته شده بود، یعنی زمانی که او و بسیاری از دوستان نویسنده‌اش مسحور یاغی‌گری‌‌های فزاینده فاشیسم در اسپانیا بودند، همچون پاسخی بسیار بطیء به نامه حقوقدانی برجسته تلقی شد که پرسیده بود: «به‌نظرتان، ما چگونه می‌توانیم از جنگ پیشگیری کنیم؟» و ولف از ابتدا این‌گونه به موضوع با تندی می‌نگرد که امکان گفت‌وگویی صادقانه میان آنها وجود ندارد. با وجودی که هردو به یک قشر تعلق دارند؛ «قشر فرهیخته و تحصیلکرده»، اما فاصله‌ای وسیع آنها را از هم جدا می‌کند: حقوقدان، مرد است و او، زن. مردان جنگ‌ها را راه می‌اندازند. مردان (بسیاری از مردان) جنگ را دوست دارند، چراکه برای آنها «قسمی فخر، گونه‌ای ضرورت، نوعی ارضا در جنگیدن» هست که زنان (بسیاری از زنان) نه آن را احساس می‌کنند و نه از آن لذت می‌برند. زنی تحصیلکرده‌ـ بخوانید: ممتاز، متمکن‌ـ همچون او از جنگ چه می‌داند؟ آیا پس کشیدن او از اغوای جنگ همچون واکنش مرد است؟ ولف پیشنهاد می‌کند که بیاییم این «دشواری در ایجاد ارتباط» را با نگریستن همراه هم به تصاویر جنگ بیازماییم. این تصاویر، در واقع عکس‌‌هایی هستند که حکومت اسپانیای تحت محاصره هفته‌ای دوبار بیرون می‌داد، و ولف در پانوشت می‌نویسد: «نوشته‌شده در زمستان ۱۹۳۷-۱۹۳۶» او می‌نویسد: «ببینیم آیا وقتی ما به عکس‌هایی یکسان می‌نگریم، احساسی همانند به ما دست می‌دهد؟» او ادامه می‌دهد: «در مجموعه امروز صبح عکسی هست که احتمالا جسد مردی باشد، یا شاید زنی، از سوی دیگر، آن‌قدر این جسد آش‌و‌لاش شده که ممکن است بدن خوک باشد. اما اینها مشخصا اجساد کودکان کشته‌شده است، و آن هم بی‌شک قسمتی از خانه است.
بمبی یک طرف خانه را ویران ساخته، هنوز قفس پرنده‌ای در آنجا که احتمالا اتاق نشیمن بوده، آویزان است...» سریع‌ترین و بی‌روح‌ترین راه ابراز آشوب درونی حاصل از مشاهده این عکس‌ها، این است که بگوییم کسی نمی‌تواند همیشه از موضوع سر دربیاورد: ویرانی، فنای گوشت‌ها و سنگ‌ها، آن‌گونه که عکس‌ها بیان می‌کنند، تمام‌ عیار است و از همین‌جاست که ولف به‌سوی نتیجه‌گیری می‌شتابد. ولف به حقوقدانان می‌گوید که ما مشخصا واکنش‌هایی متفاوت از هم داریم، «به‌‌رغم تفاوت در تحصیل، و تفاوت در سنت‌هایی که پشت سر داریم»، گواه و برهان او چنین است: هر دوی «ما»‌ـ در اینجا زنان، «ما» هستند‌ـ و شما احتمالا با واژگانی یکسان واکنش نشان دهیم. «شما، آقا، اسم اینها را می‌گذارید «وحشت و انزجار» ما هم اینها را وحشت و انزجار می‌خوانیم... شما می‌گویید جنگ پلید است، بربریت است، جنگ به هر قیمتی باید متوقف شود. ما هم واژه‌های‌تان را تکرار می‌کنیم. جنگ پلید است، بربریت است، جنگ باید متوقف شود». امروزه چه کسی اعتقاد دارد که می‌توان جنگ را از میان برد؟ هیچ‌کس، نه حتی صلح‌طلبان. ما تنها امیدواریم (تاکنون که بی‌نتیجه) که کشتارهای دسته‌جمعی را متوقف کنیم، کسانی را که مرتکب نقض فاحش قوانین جنگ می‌شوند (چون جنگ، قوانینی دارد که بر هردو طرف صدق می‌کند) به‌دست عدالت بسپاریم، و اینکه قادر باشیم سایر جنگ‌ها را با تحمیل بدیل‌های مذاکره به‌جای درگیری‌های نظامی متوقف‌ سازیم. شاید باورداشتن این نکته دشوار باشد که نتیجه شوک جنگ جهانی اول، عزمی استیصال‌یافته بود، یعنی زمانی که اروپا ویرانی را برخود حاکم کرده بود. محکوم‌شمردن این‌گونه جنگ، چندان بیهوده یا با کاغذبازی‌های پیمان ۱۹۲۸، که در آن ۱۵ کشور پیش‌رو چون ایالات متحده، بریتانیا، آلمان،‌ ایتالیا و ژاپن شرکت داشتند، بی‌ارتباط به‌نظر نمی‌رسد؛ این کشورها رسما جنگ را در مقام وسیله‌ای در سیاست ملی ترک گفتند. حتی فروید و اینشتین از طریق ردو‌بدل‌کردن نامه‌هایی در سال ۱۹۳۲ با عنوان «چرا جنگ؟» به‌بحث دراین‌باره کشیده شدند. «سه‌گینی» ولف، کتابی که توام با حدود دو‌ دهه محکوم‌کردن پر سروصدای جنگ بیرون آمد، اهمیت تمرکز روی چیزی را پیش می‌نهاد که تا آن حد واضح ‌و‌ بی‌ربط تلقی می‌شد که به آن اشاره یا پرداخته شود: اینکه جنگ، بازی مردان است، اینکه دستگاه آدمکشی جنسیت دارد، و آن هم مذکر است.
با این حال، نسخه جسورانه «چرا جنگ؟» ولف، انزجارش از جنگ را به هیچ‌وجه سنتی نشان نمی‌داد، نه به‌لحاظ بلاغت و بیان، نه از نظر خلاصه‌سازی نهایی و نه از لحاظ عبارات مکرر غنی بود. عکس‌های قربانیان جنگ خود گونه‌ای از بلاغت و بیان است. عکس‌ها، تکرار و تصریح می‌کنند، تسهیل می‌کنند. برمی‌انگیزند، توهم وفاق می‌پراکنند.
ولف با پیش‌کشیدن این تجربه فرضی مشترک («ما با شما داریم به اجساد مردگان، به خانه‌های ویران‌ نگاه می‌کنیم») اذعان می‌کند که شوک حاصل از چنین تصاویری مردمان با حسن نیت را اتحاد می‌بخشد. چنین نیست؟ برای اطمینان ‌یافتن باید گفت که نه ولف و نه مخاطب بی‌نام این نامه کتاب‌‌گونه‌اش، هیچ‌یک افرادی معمولی نیستند. به‌رغم اینکه آنها بنابر وابستگی‌های سنی و احساسات‌ و ‌کردارهای جنسی‌‌شان از هم جدا می‌شوند، اما همان‌گونه که ولف به‌‌ وی گوشزد کرده است، او چندان سرمشق مردی جنگ‌طلب نیست. آرای ضدجنگ حقوقدان خیلی از آرای خودش کم‌شبهه‌تر نیستند. گذشته از همه اینها، سوال او این نبود که نظر «شما» درباره پیشگیری از جنگ چیست؟ سوال این بود: به نظرتان «ما» چگونه می‌توانیم از جنگ پیشگیری کنیم؟
این‌ «ما» است که ولف در ابتدای کتاب‌اش به ‌چالش‌اش می‌کشد: او به ‌طرف خودش اجازه نمی‌دهد که این «ما» را بدیهی پندارد. اما بعد ولف پس از صفحاتی که به جنبه فمینیستی اختصاص می‌دهد، در همین «ما» فرو می‌نشیند. هیچ «ما»‌یی نباید مسلم انگاشته شود، وقتی موضوع، نظر و توجه به رنج دیگران است.
ترجمه اکرم شمه
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید