جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


در تهران زبان جهانی دارم


در تهران زبان جهانی دارم
● گفت وگو با الیزابت كاتارینا هولت هاوس، نقاش
گفت وگو با هنرمندانی كه دوست شان داری، هم جالب است و هم سخت. سخت از آن رو كه می ترسی نتوانی حق مطلب را در حق شان ادا كنی. به ویژه آنكه بسیار فروتن، به دور از هر گونه جنجال، پركار و سخت كوش باشند.
گفت وگو با الیزابت هولت هاوس (Elisabeth Holthous)، نقاش آلمانی كه افزون بر ۱۴سال است، آرام و بی سر و صدا در تهران زندگی و كار می كند، كار چندان آسانی نبود. تنوع آثار وی و ذوق و خلاقیت او، آدمی را شگفت زده می كند. هولت هاوس در سال ۱۹۴۵ در آلمان متولد شد.
تحصیلات مقدماتی خود را تا ۱۹۶۴ به پایان رساند و در سال ۱۹۶۵ از مدرسه عالی هنر و موسیقی شهر كلن فارغ التحصیل شد. در ۱۹۶۹ به ایران آمد و مدتی در تهران ساكن بود. سپس در سال ۱۹۷۸ به آمریكا رفت و در آنجا با كارل زایس (Carl Zeiss) و ریدرز دایجست (Readers Digest) به همكاری پرداخت. وی از سال ۱۹۹۲ به ایران بازگشت و تاكنون در تهران زندگی و كار می كند. وی نمایشگاه های انفرادی نقاشی بسیاری در كشورهای مختلف اروپایی و آمریكا برگزار كرده است. در تهران نیز در گالری سپهری، گالری نهاوندی، گالری هفت ثمر و گالری منصوره حسینی و... نمایشگاه های انفرادی و جمعی بسیاری داشته است.
شركت وی در نمایشگاه بین المللی هنر چاپ دستی از شهر Frechen آلمان و Grenchen در سوئیس، نمایشگاه بین المللی هنر مدرن در كاسل آلمان و... از دیگر فعالیت های وی است.
برنامه بعدی نمایش آثار وی در پائیز امسال در گالری هفت ثمر خواهد بود كه شماری از آثار به نمایش درنیامده وی را در برخواهد داشت.
گفت وگو با هولت هاوس در آتلیه خصوصی وی در تهران انجام شد و حاصل آن گفت وگویی طولانی بود كه ناچار به حذف بخش هایی از آن بودم. افسوس كه ترجمه این گفت وگو از آلمانی به فارسی از لطف و شیوایی سخن وی كمتر نشانی ندارد.
‌● آشنایی شما با هنر مدرن و اینكه در این راه قدم گذاشتید، چه پیشینه ای داشته است؟ از كی و چگونه شروع به نقاشی كردید؟
▪ من با هنر مدرن بزرگ شدم. پدرم در آلمان یكی از مجموعه داران بزرگ چاپ های هنر دستی بود و مجموعه بزرگی از نسخه های نفیس چاپی هنرمندان قدیم و معاصر اروپا و آلمان را جمع آوری كرده بود. مجموعه ای نفیس و غنی از آثار چاپی اچینگ، مزوتینت، درای پوینت، حكاكی روی چوب، لینوكات و... این مجموعه الان در آلمان و در اختیار من است. خب من از وقتی كه یادم می آید در چنین محیطی بزرگ شدم و همیشه این آثار را می دیدم. برایم الهام بخش بودند. بخش مهم مجموعه پدرم را هم آثار مدرن تشكیل می داد و من با آنها آشنا شده بودم.
● تحصیلات شما اما در زمینه موسیقی بوده است.
▪ بله، در دانشگاه من در رشته آموزش موسیقی درس خواندم اما نقاشی همیشه برای من موضوع فكری بود. بعدها با آثار موندریان، پیكاسو، كاندینسكی و براك آشناتر شدم و این چند نفر تاثیر زیادی در جهت گیری فلسفی من در رویكرد به نقاشی داشتند. همین طور فریدریش نقاش آلمانی هم بسیار مورد علاقه و توجه من است. آشنایی من با باوهاوس و تجربیات و دستاوردهای هنرمندان آن هم در زندگی حرفه ای ام مهم و تاثیرگذار بود.
● همسر شما، علیرضا مشایخی در واقع اولین آهنگسازی است كه مسایل موسیقی مدرن را در ایران مطرح كرد و به آهنگسازی بین المللی با الهام از موسیقی ایرانی پرداخت. تمایل شما به هنر مدرن آیا متاثر از زندگی با یك آهنگساز مدرنیست هم بود؟
▪ البته باید بگویم كه علاقه و گرایش من به هنر مدرن، همان طور كه گفتم از كودكی آغاز شد و از همان اول، من این روش بیان هنری را مناسب تر برای خودم دیدم. شاید این علاقه و گرایش من به شیوه های هنر مدرن در واقع دلیلی شد برای ارتباط نزدیك تر من با همسرم. در واقع ما در زندگی هنری خودمان هم زبان مشتركی را دنبال می كردیم. اما خیلی پیش تر از آنكه ازدواج كنم، نقاشی را شروع كرده بودم.
● چه ویژگی ای در نقاشی بود كه از موسیقی به نقاشی رو كردید؟ چگونه زبان تجسمی را مناسب تر از زبان موسیقی برای خودتان دیدید؟
▪ برای من هر اثر هنری حس و حال و هوای خود را دارد. اما در نقاشی چیزی هست كه برایم خیلی جذاب است. نقاشی مخاطب خود را صدا می كند.
نقاشی ای كه بیننده خود را صدا نكند و با او حرف نزند، یك اثر هنری ناب نیست.
خلوص ندارد. این مسئله برای من خیلی مهم است. نقاشی باید حرفی برای گفتن داشته باشد. امیدوارم این مسئله باعث سوءتفاهم نشود. حرف نه به معنای ایدئولوژیك آن بلكه به عنوان نوعی بیان برای ارتباط حسی و معنوی با مخاطب. تابلویی كه تنها حجمی از رنگ روی بوم باشد و هیچ ارتباط و حسی با بیننده برقرار نكند، ناب نیست. اما در عین حال هر كسی هم ممكن است كه برداشت خاص خود را از آن داشته باشد.
● بیشتر آثار شما، دارای عنوان هستند و این عناوین اغلب بسیار تصویری هستند. به نظر شما آیا عنوان گزارش برای نقاشی، آن را محدود نمی كند و به ذهن مخاطب جهت نمی دهد؟
▪ انتخاب عنوان و اسم گذاری آثارم برای من به هیچ وجه برای آن نیست كه ذهن بیننده در سمت و سوی خاصی جهت دار شود. من نمی خواهم و فكر می كنم هنرمند نباید برای مخاطب خود در مواجهه با اثرش، تعیین تكلیف كند. این اصلاً كار درستی نیست.
تخیل بیننده به هیچ صورتی نباید محدود یا جهت دار شود. مخاطب باید بتواند با نیروی خیال خود، با دریافتی كه از تابلو دارد و فضایی كه در مواجهه با آن می یابد، فضا و مفهوم خود را بیابد. اثر هنری با هر بار دیدن آن، از نو متولد می شود. مخاطب اجازه دارد به هر طریقی كه دوست دارد، هر برداشتی كه می خواهد از اثر داشته باشد. دلیل اینكه من برای آثارم اسم می گذارم، تنها یك مسئله شخصی و یادآور خاطره و یا حس نوستالژیك و دریافت من از اثرم است. اصلاً اصراری ندارم كه بیننده آن را بداند و یا خود را به آن محدود كند.
● اما به هر حال برای شما به عنوان خالق اثر، ایده و به دنبال آن اسم موضوعیت دارد. آیا پیش از شروع كار، به اسامی و ایده های آن هم فكر می كنید؟
▪ در بیشتر موارد، در آغاز همیشه موضوعی، یادی، خاطره ای یا نوستالژی برای من وجود دارد كه الهام بخش من می شود. البته گاهی هم اتفاق افتاده كه بدون هیچ ایده ای شروع به كار كرده ام اما بسیار به ندرت. همیشه در آغاز برای من ذهنیتی وجود دارد. وقتی جرقه زده شد، آن وقت زمان شروع یك كار جدید است. این تجربه برای من همیشه بسیار جالب است و هر بار هم از این اتفاق شگفت زده و هیجان زده می شوم. هر بار تجربه ای از نو و درگیری و چالشی جدید با سوژه.
● بیننده آثار شما تا چه حد این فضا را احساس خواهد كرد؟
▪ نتیجه البته لزوماً برای بیننده آثار من یكسان نخواهد بود به احتمال زیاد همان تجربه من را نخواهد داشت. مهم اتفاقی است كه در كار من افتاده و دریافت جدیدی كه مخاطب از آن خواهد داشت.
● به نظر شما، نقاشی مدرن آیا تنها تركیب فرم و رنگ است؟ دست كم در آثار شما این وضع چگونه است؟
▪ نقاشی های من، حداقل برای خودم، تنها تركیب و بازی فرم و رنگ نیست. رویكرد من، رویكرد انتزاعی مطلق نیست. كم و بیش به نوعی عناصر فیگوراتیو در كارهایم دارم. سوژه و موضوع هم همیشه برای من مطرح بوده است و مبنای شروع برای من قرار می گیرد.
● پس بیان هنری با نوعی روایت گری برای شما مهم می شود!
▪ البته، نقاشی باید بیانگر باشد. این مسئله خیلی مهم است. این روایت گری كه در مفاهیم و نه در فرم ها وجود دارد، برای من اهمیت زیادی دارد. شاید به نوعی تصویرگری كانسپچوال.● این تصویرگری معنایی چگونه اتفاق می افتد؟
▪ باید منظورم را بهتر توضیح دهم. تصویرگری معنایی كه من به دنبالش هستم، به معنای رد پا و یا اثری از یك واقعه، خاطره یا شكل در ذهن من است. وقتی این تاثیر به وجود می آید، تصویرهایی نه لزوماً از جنس یك تصویر عكاسی بلكه فضایی تجسمی را تصور می كنم كه متاثر از آن واقعه یا نوستالژی است.
این نوع تصویرگری شاید خیلی به نظر انتزاعی بیاید ولی من آن را تجربه كرده ام. من اسم آن را تصویرگری انتزاعی می گذارم.
● پیش طرح یا اتود یا برنامه از پیش تعیین شده چه جایگاهی در شیوه كاری شما دارد؟
▪ روش من به شدت از پیش فكر شده است اما نه از پیش قطعی شده!
یعنی من در ابتدا به موضوع فكر می كنم. شاید در رویارویی با آثار من كمی عجیب به نظر برسد اما همان طور كه گفتم ایده های تصویری برایم مهم هستند.
هم به جنبه های فرمال و هم جنبه های مفهومی كارم فكر می كنم و برای آن طرح می زنم.
برای هر كاری پیش طرح های زیادی می دهم. شاید برای هر كدام از كارهایم بیشتر از ۳۰-۲۰ اتود و پیش طرح داشته ام كه هر كدام می تواند اثری مستقل شود. البته همیشه یكی از آنها به نظرم صورت كامل و نهایی ایده ام بوده كه اجرایش كرده ام.
● پس فرآیند نقاشی به كلی از پیش طرح شده است.
▪ البته، اما مسلماً در روند كار، الهامات جدید و حالت های متفاوت به وجود می آید كه كار را به جهت دیگری هدایت می كند. من به این تخیلات و حالت های زمان كار اهمیت زیادی می دهم. آزادشان می گذارم تا نقاشی را به هر طرفی كه باید بكشانند. اتود و پیش طرح، تنها نقطه شروع است. به نظر من تصادفی نقاشی كردن به نوعی آزمایش و خطا، لزوماً به نتیجه خوبی نمی رسد.
اما از سوی دیگر فرآیند خلاقانه طی كار نیز مهم است.
● نقطه پایان كار در یك اثر مدرن چگونه مشخص می شود.
▪ توضیح آن مشكل است. باید هر چیزی سرجایش باشد. چه از نظر فرمال و تركیب بندی، چه از نظر رنگ و عناصر. باید این احساس در اثر به وجود بیاید كه دیگر نمی توان چیزی به آن اضافه كرد و یا عنصر و رنگی را در آن جابه جا كرد. خیلی اتفاق می افتد كه تابلویی را دو سه ماه یا حتی دو سه سال نگه می دارم، كنار می گذارم و دوباره و دوباره به آن رجوع می كنم. هنوز احساس می كنم كه كار تمام نشده است. در نقاشی مدرن، مشخص كردن نقطه پایان كار دشوار و نیازمند تسلط، نگاه دقیق و البته ذوق نقاش است. تنها تركیب فرم و رنگ و كمپوزیسیون كافی نیست.
● شما شیوه های مختلف و البته متفاوتی را در آثارتان تجربه كرده اید. این تنوع چگونه و از كجا به دست می آید؟
▪ تنوع شیوه های كاری من نه به خاطر آن است كه نمی خواهم به مدت طولانی به شیوه ای خاص كار كنم، بلكه شیوه های مختلف، امكانات مختلفی برای بیان، به من می دهند. درست مثل آدمی كه به زبان های مختلف می تواند صحبت كند. وقتی حال و هوای كاری ام تغییر می كند، زبانم را هم تغییر می دهم.
وقتی احساس می كنم كه شیوه ای به تكرار نزدیك می شود یا مرا محدود كرده است، از آن عبور می كنم و به دنبال راهی نو می روم. هم شیوه های كاری، هم پالت رنگی و شیوه های قلم زنی من مخصوص به خودم است. گاهی رنگ ها را از پیش می سازم و گاهی هم روی بوم آنها را مخلوط می كنم. البته همیشه اتودها و مطالعات زیادی هم درباره رنگ می كنم. مجموعه اتودها و مطالعات رنگی من شاید صدها تركیب و هم نشینی مختلف رنگ را شامل می شود كه همگی ایده هایی نو و جدید هستند. شناسایی و تجربه رنگ ها مقوله ای بسیار بسیار مهم در نقاشی است.
● ویژگی مهم سبك شناسی آثار شما در كنتراست رنگ و فرم است. در این باره برایمان توضیح دهید.
▪ بله، اگر تنها از نظر فرمال به آثار من نگاه كنید، همواره براساس كنتراست بنا شده است. تباین و كنتراست، همان طور كه می دانید، یكی از پایه ها و عناصر هنرهای تجسمی است و نتیجتاً در هر اثری باید به آن فكر شود. كنتراستی كه مدنظر من است، بیشتر حالتی ساختارگرایانه دارد. كنتراست همزمان بین عناصر و رنگ ها و ارتباط و تعاملی كه از این همزمانی در اثر برقرار می شود. در كارهای مختلفم همیشه به نوعی به دنبال روشی برای بیان جدیدتر كنتراست بوده ام و صورت تازه ای برای طرح آن.
● مجموعه شهرزاد، یكی از مجموعه های مهم و بزرگ شماست. ایده خلق این مجموعه چگونه شكل گرفت؟
▪ این مجموعه براساس داستانی بود كه همسرم برای مجموعه نه گانه ای برای پیانو در نه(۹) قسمت نوشته بود. توجه من به داستان جلب شد و زمانی كه در آلمان بودم، همیشه به آن فكر می كردم. آنچه باعث شد علاقه مند به كار روی آن بشوم این بود كه در نظر من ایده اساسی داستان بر یك دوگانگی بنا شده است. شهرزاد و پادشاه دو قطب این داستان هستند. خب از منظر مفهومی این همان كنتراستی است كه من همیشه به دنبالش هستم. سعی كردم كه ترجمان بصری و تصویری آن را در نقاشی هایم پیاده كنم. در این ۹ تابلو كه هر كدام عنوان یكی از فصل های داستان را روی خود دارد، دو جور فرم در تقابل با هم در كنار تركیب دوگانه رنگ ها به كار گرفته شده اند. فضای داستان هم به نوعی در تابلوها بازنمود دارد. برای سلطان و شهرزاد هم عناصر نمادینی در نظر گرفته شده است كه شخصیت آنها را تداعی كند.
● یكی دیگر از مجموعه های شما، موسیقی روی بوم است، كارهای مشتركی با علیرضا مشایخی. درباره آنها هم توضیح دهید.
▪ بله، این كارها پروژه مشترك من با علیرضا بود. او موسیقی خود را روی بوم به گونه ای تصویری و گرافیكی و گاهی كاملاً دقیق از نظر نت ها اجرا می كرد و سپس من كار خودم را با فرم ها و رنگ هایی كه به آن اضافه می كردم ادامه می دادم. در واقع من بخش گرافیكی و تصویری را انجام می دادم و او بخش موسیقایی آن را.
● چه جور موسیقی ای؟
▪ در واقع این تبدیل گرافیكی بود از موسیقی روی بوم. تبدیل شدن نت ها و قطعه موسیقی به صورت اشكال تجسمی. نت ها در این آثار تبدیل به فضاهای تجسمی شده اند. البته در بعضی از آنها مثل «نیویورك، نیویورك» و «سمفونی تهران»، حتی نوازنده می تواند این آثار را اجرا كند.
● به نظر شما آشنایی و تحصیل شما در رشته موسیقی تا چه حد در این شناخت تاثیر داشته است؟
▪ فكر می كنم بی تاثیر نبوده است. وقتی كه من به موسیقی گوش می كنم، آشنایی من با ساختار آن، باعث می شود كه فرم ها، نت ها، تن ها و... برایم تبدیل به اشكال تجسمی شوند. این به آن معنی نیست كه من در موسیقی رنگ و شكل می بینم اما دریافتی تجسمی از آن به دست می آورم و ترجمان تصویری آن را تجسم می كنم.
● شما سال ها است كه در ایران زندگی می كنید. هنر نقاشی ایران را تا چه حد می شناسید؟
▪ تا حدودی با نگارگری ایرانی آشنا هستم و اساتید قدیم آن را می شناسم.
برای مثال بهزاد و آثار او را بسیار دوست دارم. تركیب بندی های او، كاربرد رنگ، تركیبات رنگی، نگاه او و... همگی بسیار نو و جدید هستند.
آثار او امروز هم می تواند بسیار الهام بخش باشد.
● آیا شما هیچ وقت در آثارتان از عناصر و فرم های ایرانی استفاده كرده اید؟
▪ همیشه این ایده را داشتم اما هنوز موفق به انجام آن نشده ام. آشنایی و دریافت روح زبان نگارگری قدیم ایران، كاری دشوار است. به همین خاطر هم همیشه به ادبیات و شعر ایرانی علاقه داشته ام و در این باره مطالعه می كنم. ادبیات فارسی می تواند دریچه ای برای ورود به دنیای تجسمی هنر ایران باشد.
● یك نقاش آلمانی در قلب تهران. زندگی شما در ایران آیا تاثیری در كار شما داشته است؟
▪ خب شاید. هر چند به نظرم می رسد هر كجای دیگر هم بودم این راه را می رفتم ولی البته زندگی در ایران و در تهران، حتی تاثیراتی در روحیه و فضای من داشته است. شاید غیرمستقیم اما زبان كار من، زبانی جهانی است.
شروین فریدنژاد
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید