پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


منصوره حسینی


منصوره حسینی
▪ متولد ۱۳۰۵ تهران
▪ لیسانس نقاشی، دانشكده هنرهای زیبا دانشگاه تهران ۱۳۲۸
▪ فارغ‌التحصیل از آكادمی هنرهای زیبا - رم ۱۳۳۸
▪ .... نمایشگاه انفرادی در ایران، ایتالیا، چكسلواكی، یوگسلاوی و ... شركت در تعداد كثیری نمایشگاه‌های گروهی از جمله بی ینال‌های تهران (۱۳۳۷ تا ۱۳۴۵) بی‌ینال ونیز (۱۳۳۵)، چهار سالانه رم (۱۳۳۷) و ...
▪ برنده چند جایزه از جمله: نمایشگاه «نقاشان آسیایی در رم» (۱۳۳۷)، مسابقه ثبت زیبایی‌های رُم (۱۳۳۸)، مسابقه نقاشی از مناظر شهرستان جووانی كامپانو (۱۳۳۸)، نمایشگاه ملی هنر معاصر «الهام از حیات نبات» (۱۳۳۸)
▪ نمایشگاه مروری بر آثار در فرهنگسرای نیاوران ۱۳۷۷
▪ پنجمین نمایشگاه «پیشگامان نوگرایی در ایران» موزه هنرهای معاصر ایران (۱۳۸۳)
«تا آن‌جا كه یادم هست بابا، حافظ می‌خواند و دستگاه‌های موسیقی را بلد بود و با آوازی می‌خواند و خوش بود به گوشم. خانه ما در محله عرب‌ها و در دیوان‌خانه ركن‌الدوله بود. باغی حدود هشت هزار متری كه با گذشت سال‌ها از آن، خوابش را بارها دیده‌ام. مثل همه خانه‌های قاجار با اُرسی‌ها، پنجره‌های مشبك و شیشه‌های رنگین و حوضی و ...
قطر دیوارهاش هشتاد سانتی می‌شد و سرما عرضه وارد شدن به این دیوارها را نداشت. زمستان‌ها بیشتر زیر كرسی بودیم. و كاج بود. یعنی دنبال آن‌ كاج‌ها رفته‌ام كه حالا با اطمینان می‌توانم بگویم كاج بود. كاج شد شخصیت خانه‌هایی كه كرسی دارند. وقتی زیر كرسی هستی دیگر نیازی نداری پرده‌ها را بیندازی، پنجره‌ها و بیرون را می‌شد دید. حتی گاه درِ اتاق هم باز است. پا و تن زیر كرسی گرم هستند.
از پشت پنجره كاج‌ها را زیر برف می‌بینم. كاج‌های بلندی كه زیر برف سر خم كرده‌اند. دفتر مشقم روی كرسی مقابلم باز بود. هوس كردم كاج را بكشم و كشیدم. این اولین نقاشی من بود. حول شده بودم. شوكی بود كه من را لرزاند. حادثه‌ای برایم بود. پدرم تا از در وارد شد آن را به او نشان دادم و او هم برای من معلم سرخانه گرفت. نقاش پیر و سرشناسی كه در هفته دو سه بار به خانه ما می‌آمد و به من آموزش می‌داد. پیرمرد پدر من را درآورد. كاج گم شد. عكس می داد و این‌كه چگونه چهار خانه كن و خط‌كش بذار، پرداز كن، مداد بزن طوری كه خط زیر دیگر پیدا نشود و ... تا سال‌های آخر دبیرستان ادامه داشت و دیگر این‌كه زن بابا داری و پنج ناخواهر و برادری و شرایطی مثل همه سیندرلاهای كوچولو كه زن بابا دارند و البته من سیندرلای تسلیم نبودم. می‌زدم. بچه گرگ شیطانی بودم.»
پدر منصوره چاپخانه‌دار بود و اهل مطالعه. گرایش چپی هم داشت. سیاسی بود و مخالف هیأت حاكمه. به همین خاطر هم چاپخانه‌اش مهر و موم شد و خودش هم برای مدتی به زندان افتاد. مرد راست‌كرداری كه حتی در زندان هم به خانواده‌اش اصرار داشت كه آخر هر ماه حقوق كارگران پرداخت شود. «یادمه شش ساله بودم و به اتفاق پدرم و یكی دو نفر دیگر، با سه اسب و یك قاطر در حال گذر از كوهی بودیم كه پشت آن به آذربایجان شوروی می رسید. در میان راه ژاندارم‌ها ما را دستگیر كردند به پاسگاه بردند. هنوز به‌خاطرم هست شبی را كه تا صبح در آن پاسگاه گذراندیم.»
شوق مطالعه و نوشتن از همان دوران مدرسه و سال‌های اول دبستان دراو شكل گرفت و شكوفا شد «تا كلاس پنجم دبستان همیشه نمره انشاهایم تك می‌شد. و این برایم دلتنگی بزرگی شده بود. اعتماد به‌نفس مرا گرفته بود. در كلاس ششم معلم دیگری برای ساعت ادبیات و انشای ما آمد و گویی برای من به یكباره همه چیز عوض شد. اولین نمره انشا من هفده شدو یك شبه شدم شاعر و نویسنده. داخل آدم شدم. و دمخور با شاگردهای ریز و درشتی كه در مدرسه انجمن ادبی داشتند و در آمفی تئاتر، نشست‌ها خودشان را برگزار می كردند.» در همین نشست‌ها بود كه با پروین دولت‌آبادی آشنا می‌شود.
دختر حسام دولت‌آبادی وزیر فرهنگ وقت كه این دوستی تا سال‌ها دوام می‌آورد. بعد از گرفتن دیپلم به اتفاق پروین تصمیم می‌گیرند كه در دانشگاه رشته ادبیات را دنبال كنند. به همین خاطر مدتی را به‌طور آزاد در كلاس‌های دانشكده ادبیات حاضر می‌شدند ولی منصوره زود دلزده می‌شود. «تازه فهمیده بودم كه از چی بدم می‌آید چی را دوست دارم. در كلاس‌های ادبیات دیدم آن‌چه درس می‌دهند و از دانشجویان می‌خواهند ساختمان ادبی است. فعل و فاعل و مضارع و...
من خیلی دلم می‌خواست كه جای فعل و فاعل و دیگر اجزای جمله راعوض كنم و فكر می‌كردم این‌طور بهتر می‌توانم جملات را با احساساتم هماهنگ كنم.» انتخاب بعدی برای تحصیل، رشته نقاشی است. تصمیم می‌گیرد تا مدتی نیز فضای دانشكده هنرهای زیبا و كلاس‌های آن‌جا را تجربه كند. «فضای دانشكده برایم بی‌نهایت دلچسب بودو قبلاً هم خواب آن فضا و آن محیط را دیده بودم. آن‌جا همه چیز برای من دلچسب بود و تازگی داشت. بوی رنگ، سه‌پایه نقاشی و دانشجویانی كه گاه با دست‌ها و لباس‌های كار كه رنگی شده بود در محوطه رفت و آمد داشتند.»
مصمم می‌شود كه هر طور شده وارد دانشكده هنرهای زیبا شود، ولی امتحان ورودی و كار عملی آن مانع بزرگی برای او هست. تا آن زمان آن‌چه از طراحی فرا گرفته، ساختن چهار خانه و شطرنجی كردن بوم و عكس بود و خانه به خانه عكس را انتقال دادن به روی بوم. به همین خاطر وقتی برای امتحان ورودی مقابل پیكره‌ای كار میكل‌‌آنژ قرار می‌گیرد، می‌ماند كه از كجا و چه‌جور شروع كند.
ولی به هر تقدیر در دانشكده پذیرفته شد. «اولین تصمیمی كه گرفتم این بود كه هر ‌طور شده طراحی را به‌طور جدی فراگیرم تصمیم سختی كه تمام سال تحصیلی و تابستان بعد از آن را یك‌سره وقف آن كردم. چندین ساعت كار در روز و شب و به‌طور مرتب كه نتیجه آن را از سال دوم گرفتم. حالا می‌توانستم من هم سری در سرها داشته باشم. استادانم تشویقم می‌كردند ومن از همان سال دوم در چندین نمایشگاه گروهی دانشجویی شركت كردم.»
زمانی كه منصوره حسینی در دانشكده هنرهای زیبا تحصیل خود را آغاز كرد، حدوداً چهار پنج سال از تأسیس آن می‌گذشت. در این مدت تحول خاصی در نحوه آموزش آن صورت نگرفته بود و كماكان استادان آن، حیدریان، وزیری، صدیقی، مقدم و معلمان خارجی چون رولان دوبرول و مارت سلستین آیو (خانم امین‌فر) بودند.
شاید مهم‌ترین اتفاق برای دانشكده در این سال‌ها استقرار آن در مكان فعلی خود و تثبیت آن به‌عنوان یكی از شعب چندگانه دانشگاه تهران و ارتقا آن از هنركده به دانشكده هنرهای زیبا بود.
اوضاع اجتماعی این سال‌ها هم قابل توجه است. بدین جهت كه با بركناری رضا شاه، اختناق سیاسی گذشته هم به یكبارهه شكسته می‌شود و مختصر آزادی‌های اجتماعی و سیاسی برقرار می‌گردد. از این سال‌ها به‌رغم همه بحران‌هایی كه وجود داشت می‌توان به‌عنوان سال‌‌هایی پُرتكاپو یاد كرد، كه فرصتی برای اظهار وجود گرایش‌های سیاسی و اجتماعی متنوعی را فراهم ساخت.
تعداد كثیر نشریه‌ها در این ایام گواه این نكته است. اگر چه در نهایت نیز در برخورد و ضدیت همین عقاید شاهد استقرار مجدد استبداد در سال‌های آغازین دهه سی هستیم. شاید میل وافر به نوگرایی در میان دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشكده هنرهای زیبا، بازتاب شرایطی كه برشمرده شد، باشد. «اگر چه آن‌ها الگوهای مطلوب خود را در آثار رئالیست‌های روسی و امپرسیونیست‌های فرانسوی یافتند، و پُرشورترین آن‌ها به سزان و وانگوگ علاقه نشان دادند.»(۱)
در سال‌های پایانی دهه بیست برخی از فارغ‌التحصیلان دانشكده هنرهای زیبا كه برای تحصیل به اروپا اعزام شده بودند، از جمله ضیاپور و حمیدی به ایران بازگشته بودند. ضیاپور انجمن و نشریه «خروس جنگی» را راه انداخت، جوادی‌پور، كاظمی و هوشنگ آجودانی نیز نگارخانه آپادانا را تشكیل دادند و فرصتی فراهم ساختند تا نقاشان نوگرایی نظیر ضیاءپور، پزشك‌نیا، كاظمی، اسفندیاری، ویشكایی، عامری و حمیدی آثار خود را در آن به نمایش بگذارند.
منصوره حسینی با تلاش بی‌وقفه و خیلی زود، از آن‌چه قبل از دانشكده به‌عنوان نقاشی فرا گرفته بود، فاصله می‌گیرد و مجذوب آزادی نسبی در نحوه قلم‌زنی و رفتار نقاشانه امپرسیونیست‌ها و پست امپرسیونیست‌ها شد. «مادام آشوب مرا تشویق می‌كرد، ولی حیدریان متلك می‌پراند ومی‌گفت سزانك شده‌ای در حالی‌كه من اصلاً سزان را نمی‌شناختم و سال‌های آخر دانشجویی بود كه كم‌كم با كارهای او آشنا شدم.»
بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه (۱۳۲۸) به‌عنوان نقاشی نوگرا فعالیت خود را ادامه می‌دهد و در چند نمایشگاه گروهی نیز شركت می‌كند و سرانجام در اسفند سال ۱۳۳۳ برای ادامه تحصیل به ایتالیا می‌رود. «در آكادمی هنرهای زیبای رُم پذیرفته می‌شود و اجازه می‌یابد تا در سال دوم نام‌نویسی كند. استاد راهنمای او امریكو بارتولی است كه در نقاشی فیگوراتیو شیوه‌ای آزاد دارد.»(۲)
زمانی‌كه او وارد ایتالیا می‌شود، ده سالی از پایان جنگ دوم جهانی می‌گذرد و هنوز آثار و بقایای آن را در گوشه و كنار شهرها می‌شد دید. مردم هنوز كاملاً خاطرات آن سال‌‌های تلخ را به‌خوبی به خاطر داشتند. بنابراین نقاشی ایتالیا و اروپا در این سال‌ها نمی‌تواسنت عاری از زخم‌ها و ناخوشی‌‌هایی باشد كه اروپا از سر می‌گذراند. این زمان در ایتالیا نقاشان مهمی چون مافایی، گوتوسو، موراندی، جاكومتی، بیرولی و ... در عرصه‌های اكسپرسیونیسم، كوبیسم و نقاشی انتزاعی هنوز خود، و پیروان فراوان آن‌ها فعال بودند.
نقاش كنجكاو و با احساس و شاعر متعهدی مثل منصوره حسینی نمی توانست نسبت به شرایط جدیدی كه در آن قرار گرفته است بی‌تفاوت باشد. «منصوره با اتكا به توانایی‌های خویش و با كوشش پی‌گیر توانست سكویی استوار برای پرش بسازد. او از مكتب رم و یا مشخصاً از نوعی اكسپرسیونیسم معتدل آغاز كرد.
بی‌شك روش تعلیم متداول در آكادمی رم تأثیر زیادی در این انتخاب داشت (چنان‌كه اغلب نقاشان ایرانی آموزش دیده در آكادمی رم نیز از این نقطه حركت كردند)، اما توافق احساس او با زیباشناسی مكتب رم نیز در این دخیل بود.»(۳)
تلاش پی‌گیر و ذوق و قریحه او در شهر رم، وی را زود به نقاشی مورد توجه تبدیل می‌‌كند. بدین ترتیب در سال ۱۳۲۵ اثری از وی در بی‌ینال ونیز شركت داده می‌شود و از نخستین هنرمندان ایرانی است كه در بی‌ینال ونیز حضور پیدا می‌كند. در سال ۱۳۳۶ نمایشگاهی از ۱۹ تابلوی نقاشی او در گالری «وانتاجو» در شهر رم به نمایش گذاشته می‌شود، كه در مطبوعات ایتالیایی منعكس می‌شود. «گزارشگر هنری روزنامه دومنیكا در این‌باره نوشت: به‌نظر می‌رسد كه منصوره، نقاش آینده‌دار ایرانی و میهمان عاشق رم، هوشمندانه از «مكتب رم» بهره گرفته و حال و هوای نقاشی ما را با پیچیدگی تزیینی و خیالی نقاشی قدیم ایرانی درآمیخته است.»(۴) وی در مدت باقیمانده از حضورش در ایتالیا در چند نمایشگاه گروهی و مسابقه شركت می‌كند كه جمعاً یك بورس، سه مدال و یك جایزه نقدی برای او به همراه داشت.
خانم حسینی در سال آخر اقامتش در رم (۱۳۳۸) ملاقاتی با لئونللو ونتوری هنرشناس و منتقد برجسته ایتالیایی دارد كه تحول مهمی در سیر هنری فعالیت نقاشانه‌اش محسوب می‌گردد. «ونتوری سزان‌شناس مشهوری بود كه كتابی با همین عنوان را در سن بیست‌سالگی درباره او نوشته بود. رفتم تا از زبان او بشنوم و مطمئن شوم كه كارهای من مثل نقاشی‌های سزان نیست. از طریق جواد فروغی، كنسول ایران در ایتالیا موفق به قرار ملاقاتی با این منتقد مشهور شدم. پیرمرد وقتی كارهای مرا دید گفت كارهای تو مثل كارهای سزان نیست و در كارهایت كمی الهام از عربسك مینیاتورهای ایرانی می‌‌توان دید.چرا وقتی به مینیاتورها نگاه كردی، به خط خودتان كه آبستراكت هست دقت نكردی. من اگر پنجاه سال پیش كارهای تو را می‌دیدم می‌گفتم كه یك نابغه به‌دنیا آمده است، ولی حالا می‌گویم كه تو پنجاه سال عقب هستی. این حرف ونتوری مرا خُرد كرد. بی‌نهابت خُرد كرد. همان شب وقتی به‌خانه رفتم شروع كردم از روی پوستری چسبیده به دیوار اتاقم كه نام پنج‌تن روی آن نوشته شده بود. بدین ترتیب مجموعه‌‌ای را با استفاده و الهام از خط كوفی شروع كردم كه به زودی به «الله محمدی» مشهور شدند.»
منصوره حسینی در شهریور ماه سال ۱۳۳۸ به‌تهران مراجعت می‌كند. در آذر ماه همان سال به همت اداره كل هنرهای زیبای كشور نمایشگاهی از آثارش را در تالار رضا عباسی برگزار می‌كند. از جمله این‌آثار سه تابلوی انتزاعی است كه با الهام از خط كوفی كشیده است. پرویز ناتل خانلری ادیب و محقق در بروشور این نمایشگاه نوشت: « كارهای خانم حسینی اگرچه بسیاری از انواع نقاشی مانند تك‌چهره، منظره و گل و گربه و نقاشی انزاعی را شامل است ولی در نظر من وحدتی دارند، چرا كه شخصیت هنرمند را در همه آن‌ها می‌توان بازشناخت.» ‌(۵) در همین سال به‌اتفاق حسین كاظمی و چنگیز شهوق و از سوی شركت ملی نفت، سفری به آبادان، مسجد سلیمان و آغاجاری می‌كند. مأموریت پیدا می‌كند تا از پالایشگاه‌ها و قسمت‌های جالب مناطق نفت‌خیز نقاشی بكشد. نتیجه ۲۹ تابلویی است كه در بهمن سال ۱۳۳۹ در باشگاه شركت نفت به‌نمایش درمی‌آید و شركت نفت همه آن‌ها را خریداری می‌كند.
در همین سال به توصیه سفارت ایران در ایتالیا و برای قدردانی از جوایزی كه وی در خارج از ایران به دست آورده است، یك قطعه نشان درجه سه هنری از سوی وزارت فرهنگ و هنر به وی اهدا می‌شود. سال‌های پایانی دهه‌ی سی و نیز سال‌های دهه‌ی چهل، شاهد تثبیت موقعیت نقاشی نوگرا در ایران هستیم.
سال‌ها از سویی شاهد به راه افتادن بی‌ینال‌های تهران هستیم كه اگر چه بیش از پنج دوره حیات نیافت، ولی تأثیر آشكاری روی روند نقاشی در ایران داشته است. همچنین حمایت و به‌كارگیری هنرمندان نوگرا از سوی وزارت فرهنگ و هنر، تأسیس نگارخانه های متعدد، حمایت‌هایی كه از سوی تعدادی از دستگاه‌های دولتی و برخی از مؤسسات بخش خصوصی به شكل‌های مختلفی از جمله خرید آثار از هنرمندان می‌شد، تأسیس بنیاد فرح (بنیادی وابسته به دربار) كه مشخصاً فعالیت حمایت از هنر مدرن را دنبال می‌كرد، تأسیس دانشكده هنرهای تزیینی و ... همگی تلاش‌ها و اقداماتی است كه در جهت حمایت از نقاشی نوگرا در ایران صورت می‌گیرد.
در كنار چنین حمایت‌هایی آن‌چه بیش از همه مورد پشتیبانی قرار گرفت، آن دسته از جریان‌‌هایی بود كه به نوعی به هنر گذشته و سنت‌های تصویری ایرانی توجه نشان می‌داد. بی‌جهت نیست كه در این سال‌ها شاهد شكل‌گیری، رشد و شكوفایی جریان‌هایی نظیر «نقاشی‌خط» و «جنبش سقاخانه» هستیم. بعد از قریب دو دهه از تأسیس دانشكده هنرهای زیبا و آغاز نوگرایی در نقاشی ایران، در این سال‌ها می‌شد شاهد حضور جمع كثیری از نقاشان فعال و مؤثر بود. از این میان می‌توان به این نام‌ها اشاره داشت: ماركو گریگوریان، جواد حمیدی، ناصر اویسی، ژازه طباطبایی، هانیبال الخاص، محسن وزیری مقدم، حسین كاظمی، سهراب سپهری، ابوالقاسم سعیدی، بهمن محصص، منوچهر شیبانی، چنگیز شهوق، منصور قندیریز، بهجت صدر، صادق بریرانی، حسین زنده‌رودی، مسعود عربشاهی، غلامحسین نامی، صادق تبریزی، مرتضی ممیز، سیراك ملكونیان، سینا بالاسانیان، پرویز تناولی، پیلارام، محمد احصایی، پرویز كلانتری، .... منصوره در این سال‌‌ها بیش از همه با چنگیز شهوق و سهراب سپهری در ارتباط هست.
منصوره حسینی بارها درباره ملاقات خود با ونتوری و توصیه او گفته است «خط در نقاشی ایران با سخن ونتوری آغاز شد.» (۶) و خود را نیز آغازگر این جریان در ایران می‌داند، «از همان سه‌تا كاری كه در تالار رضا عباسی به‌نمایش گذاشتم، سر و صدا شروع شد. در مجلات و روزنامه‌ها فحش‌های زیادی به من داده شد.»
در سال ۱۳۴۱ با همكاری اداره كل هنرهای زیبا كشور، مجموعه‌ای از نقاشی‌ها و سفال‌های او در تالار فرهنگ به نمایش گذاشته می‌شود. وی در بخشی از نوشته بروشور كه به قلم خود اوست چنین بیان می‌كند: «آن‌چه از خطوط كوفی گرفته‌ام، خود خطوط و یا عكس‌برگردان كامل آن‌ها نیست. راست است اگر این شیوه طفلی باشد، طفلی چند صد ساله خواهد بود ولی من كوشیده‌ام تا در دنیای رنگ‌هایی كه شاید هنوز به علت جوانی، پختگی و جا افتادگی لازم را نیافته‌اند، او را تربیت كنم. خواسته‌ام تا حركت آن‌ها، تكرار و سكوت و تركیب‌بندی آن‌ها و رنگ‌هایی كه قاب وجود آن‌هاست حالتی به‌خود بگیرند،‌ آرامشی را نشان دهند یا از خبری وحشت‌انگیز بگریزند. به تاریكی‌ها روند و محو شوند و یا در نورهای غبارآلود شنا كنند، گویای حالتی مانند نماز و دعا باشند یا رقص غمگینی را بنمایند.»(۷)
كریم امامی، روزنامه‌نگار و منتقد هنری نیز در نقدی آثار او را چنین توصیف می‌كند، «... بخش عمده نمایشگاه شامل آثاری است كه من آن‌ها را انتزاعی می‌نامم و در آن‌ها عناصر عمودی، افقی و منحنی خط كوفی به‌كار رفته‌اند [...] در ده تا از آثار ارایه شده، طرز استفاده از خط كوفی مثل آهنگسازی است كه ترانه‌های محلی را به‌عنوان ماده خام در ساخته‌اش به‌‌كار گیرد. خانم حسینی «ترانه»‌های كوفی‌اش را با اركستراكسیون رنگ‌ها و فرم‌ها می‌سازد و سرانجام به تنظیم انتزاعی می‌رسد كه شباهت زیادی با كارهای گذشته‌اش دارند، با این تفاوت كه او عناصر خوشنویسی و رنگ‌های درخشانتر - زردها، نارنجی‌ها و آبی‌های روشن - را به كارش اضافه كرده است [....] كارهای خانم حسینی با من ارتباط برقرار نمی‌كنند.
من در برابرشان ایستادم، با جدیت بسیار به آن‌ها نگاه كردم، تركیب‌بندی‌ها و هماهنگی رنگ‌ها و مهارت فنی او را ستودم، اما آن‌ها هیچ‌گاه زندگی نیافتند و همچون خامه روی شیرینی بی‌روح باقی ماندند. (۸)
منصوره حسینی در بازگشت به ایران، تن به هیچ شغلی نمی‌دهد و به‌طور حرفه‌ای نقاشی را دنبال می‌كند. در تمام پنج بی‌ینالی كه بین سال‌های ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۵ در تهران برگزار شد، شركت می‌كند. در برخی از آن‌ها كار او ممتاز شناخته می‌شود. همین سال‌ها مصادف است با مرگ پدر، یعنی مهم‌ترین حامی‌اش. «از ارث پدری هیچی نصیب من نشد و همه را خواهران و برادران ناتنی‌ام بین خودشان قسمت كردند. آن‌قدر غرور داشتم و لجباز بودم كه خم به ابرو نیاوردم. در عوض به شدت كار كردم تا بتوانم كاملاً روی پای خودم بایستم.»
گرایش سیاسی پدر به سمت شرق و علاقه‌ای كه به كشورهای بلوك شرق داشت، به منصوره هم انتقال یافته بود. با این سابقه، هر وقت كه فرصتی برای سفر به این گروه از كشورهای برای او فراهم می‌شد، از آن استقبال می‌‌كرد. او به كشورهای یوگسلاوی، لهستان و چكسلواكی سفر می‌كند، از كارهایش نمایشگاه می‌گذارد و مورد استقبال هم قرار می‌گیرند. «سفر به لهستان برای من خیلی تكان دهنده بود. هیتلر آن‌جا را شخم زده بود. شخم، نه این‌كه خراب كند. اما وقتی‌كه می‌دیدم مردم برای جبران آن‌ با چه شدت و حدتی تلاش می‌كردند واقعاً حظ می‌كردم. تلخ‌ترین چیزی كه آن‌جا دیدم آشویتس بود. بعد از آن پانزده روز نتوانستم حركت كنم. دیدن و پذیرفتنش برایم خیلی مشكل بود»
نقاشی از گل از جمله موضوعاتی است كه خانم حسینی در كنار آثار انتزاعی خود آن‌ها را دنبال می‌كند. در این دسته از اثار با استفاده از رنگ‌های جسیم، بافت ضمختی را روی سطح تابلو تشكیل می‌دهد. این آثار، جدای از تجربه‌های قبلی او از مناظر و نقاشی‌هایی كه در ایتالیا كشیده بود، نمی‌باشند. اگر چه فرم اشیا درمقایسه با گذشته ساده‌تر شده‌اند. با این وجود پیوند نزدیكی بین تجربه‌های فیگوراتیو و انتزاعی او وجود دارد، و در هر دو می توان حس شاعرانه توأم با رنگ‌شناسی و تركیب‌ های بدیع او را بازشناخت.
منصوره حسینی تقریباً در تمام سال‌های قبل از انقلاب حضور فعالی دارد. از سال ۱۳۶۴ كار نقدنویسی را برای مجلات و روزنامه‌ها آغاز می‌كند. و از سال ۵۲ نیز گالری شخصی‌اش را با نام «نگارخانه منصوره حسینی» شروع به فعالیت می‌‌كند. از این به بعد بیشترین نمایشگاه‌های فردی خود را در آن برگزار می‌كند. بیشترین فعالیت نقاشانه‌اش حول آثار انتزاعی با استفاده از خط است كه ابتدا با خط كوفی شروع می‌كند و به‌تدریج با گرایش به سمت نستعلیق و شكسته نستعلیق ادامه می‌دهد. «هر وقت حوصله‌ام سر می‌رفت باز سراغ گل‌ها برمی‌گشتم.» در سال ۱۳۵۰ درباره به‌كارگیری خط در آثارش چنین عنوان می‌كند: «... هیچ وقت نخواستم عكس برگردان خط باشم [...] سال‌های اولی كه من این شیوه را كشف كرده بودم اسیر خط نیز بودم كه به مروز تنها آن‌چه را كه از خط لازم داشتم گرفتم و فرم‌های مخصوص خودم را از شكل ظاهری آن به دست آوردم و به تدریج این فرم‌ها به‌كلی از شكل ظاهری خط فاصله گرفتند. ...»(۹) همچنین در سال ۱۳۵۵ در یادداشتی دیگر دراین‌باره می‌گوید «... ظاهراً از دست این منحنی‌ها نمی توانم رهایی حاصل كنم.
گنبدها، شبستان‌ها، پشت‌بام‌های قدیمی همه و همه گرد و منحی‌وار بوده‌اند و این هنوز در هنر ما زندگی می‌كند.»(۱۰)
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران منصوره حسینی در ایران می‌ماند و كماكان (اما با حضور و شكل كمرنگ‌تر) فعالیت نقاشانه خود را ادامه می‌دهد. در سال‌های جنگ بیشترین موضوعی كه نقاشی می‌كند گل است. «به من ایراد می‌گرفتند كه چرا در این سال‌‌های سخت از گل نقاشی می‌كنی. اگر دست شما شكسته باشد و مدام بگویی كه دستم شكسته كه خوب نمی‌شود. وقتی درد داری و از درد حرف بزنی كه خوب نمی‌شود. آن موقع نیرویی می‌خواهد كه با مرگ مقابله كنی. هنگام جنگ و مرگ باید به فكر زندگی بود.
نقاشی از گل‌ها برای من سوپاپ اطمینانی بود. اطمینانی از بودن همه چیز، اطمینان از بودن خدا، آن‌ها برای من مثل آیه و سوره بودند. مثل جریان زندگی»
در سال ۱۳۶۷ نمایشگاهی از تابلوهای جدید خود را با عنوان «گل‌های همیشه شاداب» را در گالری شخصی‌اش برپا می‌كند. از این نمایشگاه خیلی خوب استقبال می‌شود و تقریباً همه آثار به‌فروش می‌رسند. وی درباره این مجموعه از كارهایش می‌گوید: «این گل‌ها همیشه هم گل نیستندو بیشتر اشاره به آدم‌های اطراف و اغلب نیز اشاره‌ای به خودم دارند. معمولاً چند گل را با هم می‌كشم. كه یكی از آن‌ها تنهاست. گاهی این تنهایی و جدا افتادگی اشاره‌ای به من و زندگی‌ام دارند. گاهی این گل‌ها مادر و فرزند و یا به خانواده اشاره دارند.»
«خشونت را دوست ندارم. خون را دوست ندارم. اگر چه گاهی به من می‌گویند پس این لكه‌های قرمز در تابلوهایت اشاره به چیست؟ می‌گویم پیچ رادیو را كه باز كنی پُر از لكه‌های قرمزه، تلوزیون هم همین‌طور ....»
▪ خانم حسینی نظرشان را درباره هنر این‌طور مطرح می‌كنند:
«هنر در طبیعت و از جایی شروع می‌شود كه طبیعت را ببینی و حس كنی، بعد بگیری، كم یا زیاد كنی، اغراق كنی، ریتم و كمپوزیسون بسازی، هنر از این‌جا آغاز می‌شود وغیر از این هنر نیست.»بدین ترتیب او طبیعت را مهم‌ترین مرجع بصری نقاشی معرفی می‌كند. وی می‌گوید: «حتی نقاشی آبستره هم بدون ارجاع به طبیعت نمی‌تواند ساخته شود.»
«در واقع برای او كه به صراحت طبع و با انگیزه‌های شاعرانه نقاشی می‌كند، نشانه‌های انتزاعی همان ارزش القا كننده صور واقعی را دارند فقط «نوع موجودات» نقاشی‌هایش عوض می‌شود: منحنی‌های موزن جای ابرهای شناور در آسمان با موج‌های دریای طوفانی را می‌گیرند تا شوق زیستن و یا شور عارفانه‌ای را بیان كنند. اما بیان در نقاشی‌های منصوره بیشتر از رنگ نیرو می‌گیرد تا خط، و حتی گاهی ارزش‌های خطی در طنین رنگ‌ها مجال بروز نمی‌یابند و در واقع قدرت بیان «نقاشیخط» او در لحظات وحدت خط و رنگ به اوج خود می رسد. در دوران فعالیت هنری منصوره حسینی بارها چنین لحظاتی را شاهد بوده‌ایم.»(۱۱)
نویسنده : حسن موریزی نژاد
پی‌نوشت:
۱- رویین پاكباز، دایره‌المعارف‌های هنر، نشر و فرهنگ معاصر، ص ۸۹۱
۲ـ پیشگامان هنر نوگرای ایران «منصوره حسینی»، به كوشش رویین پاكباز و یعقوب امدادیان، نشر مؤسسه توسعه هنرهای تجسمی، صفحه ۱۹
۳- پیشین، صفحه ۱۲
۴- پیشین، صفحه ۲۱
۵- پیشین
۶- پیشین. صفحه ۱۴
۷- پیشین، صفحه ۲۵
۸- پیشین، صفحه ۲۶
۹- پیشین، صفحه ۳۰
۱۰- پیشین، صفحه ۳۱
۱۱- رویین پاكباز، پیشین، صفحه ۱۵
منبع : دوهفته‌نامه هنرهای تجسمی تندیس


همچنین مشاهده کنید