چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
رودررویی بازیگران یک نقش ماندگار
رستوران «یونیون» در محله سوهو لندن، محلی است که میزبان مهمانانمان برای ناهار خواهیم بود.
سر مایکل کین زودتر میرسد. با اینکه ۷۴ سال از عمرش گذشته، بسیار جوانتر به نظر میرسد. کت چرمی مشکی و پیراهن آبی بر تن دارد. جود لاو ۳۴ ساله، نیم ساعت دیرتر میرسد. تازه از تورنتو برگشته و مستقیما از فرودگاه به رستوران آمده است. گرچه این دو بازیگر از دو نسل متفاوتاند اما خیلی زود مشخص میشود، وجوه اشتراک فراوانی با هم دارند. هر دو بازیگر هفته پیش برای نمایش افتتاحیه «بازرس»، به کارگردانی کنت برانا، به تورنتو سفر کرده بودند. رابطه کین با این پروژه به سالها پیش برمیگردد.
«بازرس» در اصل نمایشنامهای از آنتونی شافر است که نخستینبار در سال ۱۹۷۲ دستمایه ساخت فیلمی توسط جوزف منکهویتس قرار گرفت که در آن شاهد حضور مایکل کین جوان و سر لارنس اولیویر، غول بازیگری بریتانیا در دوران پیری، به نقش دو مرد متفاوت بودیم که بر سر یک زن با هم جدال میکردند. پس از گذشت سالها فکر بازسازی این فیلم به ذهن جود لاو خطور کرد و از هارولد پینتر خواست فیلمنامهای جدید بر مبنای این نمایشنامه بنویسد. در فیلم جدید کین در نقش اندرو وایک ـ شخصیت اولیویر در فیلم اصلی ـ حضور یافته است و لاو ایفاگر نقش میلو تیندل جوان است. فیلمبرداری با سرعتی اعجابآور طی ۲۳ روز در استودیو «توئیکنهام» انجام شد. کین پیش از این نیز برای فیلمبرداری صحنههایی از «زولو» و فیلم بسیار موفقش «الفی» (۱۹۶۶) در این استودیو حضور داشت. «الفی» در سال ۲۰۰۴ بازسازی شد و حدس میزنید جانشین کین در آن که بود؟ جود لاو. این دو بازیگر با وجود اختلاف سنی ۴۰ ساله، شباهت زیادی به یکدیگر دارند که بارزترین آن تعریف و تمجیدهایی است که هر یک از آنها در نبود دیگری، نثار دوست خود میکند.
وقتی کین میز را برای مدت کوتاهی ترک کرد، لاو به من گفت: «همیشه کارهای مایکل را ستایش میکردم. آشنایی با او افتخاری بزرگ و تجربه دلنشینی بود.» کین نیز احساس مشابهی نسبت به لاو دارد و پیش از رسیدن او دربارهاش چنین میگفت: «خیلی بااستعداد است. فقط به خاطر او حاضر شدم دوباره در این فیلم بازی کنم. اصلا نمیتوانم با بازیگران ضعیف کار کنم چون در این صورت بازی خودم هم بد میشود. جود بازیگر فوقالعادهای است.»هر دوی آنان در این گفتوگو خیلی صادقانه صحبت میکنند. کین اعتراف میکند که هنوز بازی لاو در «الفی» را ندیده است: «وقتی نقدها را میخواندم، با خودم فکر کردم: خب که چی؟ از اول هم معلوم بود فیلم خوبی از کار درنمیآید. فکر میکردم جود باهوشتر از آن است که بخواهد در چنین فیلمی بازی کند. وقتی من در «الفی» بازی کردم، خیلی جوان و تازهکار بودم. آخرین جملهای که در آن فیلم گفتم این بود: اصلا قضیه چی بود؟»کین و لاو غذای خود را سفارش میدهند. مقصد بعدی این دو نیویورک است اما فعلا آنان در شهر خود هستند و میتوانند کمی با هم گپ بزنند و همین نیز غنیمتی است.
مایکل کین: چقدر خوب سرت رو اصلاح کردی.
جود لاو: (با خنده) ممنون.
کین: خیلی بهت میاد. واقعا شانس آوردی که سر خوشحالتی داری. اگر سرت شکل دیگهای بود، این مدل مو اصلا بهت نمیاومد.
موضوع صحبت عوض میشود و به فیلمها، جشنوارهها، الیویه و بازسازیها (از جمله «ترور جسی جیمز» با بازی براد پیت) میکشد.
لاو: خیلی مسخرهاس. از ما انتقاد کردن که چرا یه فیلم قدیمی رو بازسازی کردیم. میدونی تا حالا چند تا فیلم درباره جسی جیمز ساختن؟ چهارده تا!
کین: یکی به کنت برانا گفته بود، «بازرس» بازسازی یه فیلم دیگهاس. کن هم به طرف جواب داده بود: «عیب نداره. بیشتر کارای من بازسازی بودن. به نظرتون دیگه نباید اتلو رو بسازیم؟» اگه این فیلم یه بازسازی صرف بود، هیچ وقت توش بازی نمیکردم. بهنظرم «بازرس» اصلی، فیلم کاملی بود و کار بهتری نمیشد باهاش کرد. در اصل چون جود گفت پای پینتر در میونه، قبول کردم تو فیلم جدید بازی کنم.
لاو: هارولد نویسنده فوقالعادهایه، جذاب، پیچیده، تلخاندیش...
کین: (با خنده) و خیلی چیزای دیگه.
لاو: برای من ایده کلی فیلم ـ دعوای دو مرد سر یک زن ـ خیلی جالب بود اما هارولد لایههای دیگهای هم به داستان اضافه کرد.
کین: یادم میاد من و لاری [اولیویر] ۵ روز با هم تمرین میکردیم ولی لاری زیاد روبهراه نبود. مرتب والیوم میخورد. از «نشنال تیهتر» اخراجش کرده بودن و اون هم خیلی افسرده شده بود. بههرحال شروع تمرینها زیاد جالب نبود و جو [منکهویتس] یه کم نگران شده بود، چون فقط ما دو تا تو فیلم بازی میکردیم. بعد از دو روز تمرین، لاری یه سبیل مصنوعی با خودش آورد و روی صورتش گذاشت و یه دفعه همه چیز از این رو به اون رو شد. اواخر کار به من گفت: «امکان نداشت بتونم با چهره خودم بازی کنم.» اگه به کارای اولیویر دقت کرده باشید، همیشه تغییری تو چهرهاش دیده میشه؛ یا دماغش رو بزرگتر کرده یا دندوناش فرق کردن، یا لنز چشم داره یا اینکه ریش گذاشته. بههرحال همیشه یه چیزی عاریتی داره.
از طرف دیگه، ما اصلا با هم قابل مقایسه نبودیم. اون سر لارنس اولیویر بود و من یه بازیگر جوان معمولی. الان من سر مایکل کین هستم و جود هم آقای جود لاو است. بههرحال اون موقع اختلاف طبقاتی بیشتر از حالا بود. اون زمان تو روزنامهها مینوشتن: «بزرگترین بازیگر سینما، بازیگر تازهکاری به نام مایکل کین که با «الفی» مشهور شده است، را زیر پاهای خود له خواهد کرد.» قبل از اینکه من و لاری همدیگر رو ببینیم، برام نامهای فرستاد که توش نوشته بود: «شاید وقتی همدیگر را ببینیم، ندانی چطور من را صدا کنی. بهتر است که از همان اول من را لاری صدا کنی.» موقع کار با جود هیچکدوم از این اتفاقها نیفتاد. جود از همون اول من رو مایکل صدا کرد و آب هم از آب تکون نخورد.
کین و لاو در ادامه از نخستین ملاقاتشان در مراسم اسکار سال ۲۰۰۰ میگویند. هر دوی آنها در آن سال نامزد اسکار بودند؛ لاو به خاطر «آقای ریپلی بااستعداد» و کین برای «قوانین خاندان سایدر» که بهخاطر آن برنده نیز شد.
لاو: در اصل ما یه شب قبل از مراسم، تو مهمونی کمپانی «میراماکس» همدیگر رو دیدیم. خیلی زود با هم مشغول صحبت شدیم، درسته؟
کین: بله، کاملا درسته. بازیگرا یه خصوصیتی دارن که فقط سراغ خوبا میرن و از بازیگرای بد دوری میکنن. اگه کسی فکر کنه بازیگر خوبیه، خیلی زود با یه بازیگر خوب دیگه رفیق میشه. شهرت هم همینطوره. وقتی کسی مشهور شد، فقط سراغ آدمهای مشهور میره و میگه: «سلام». راستش رو بخواهید، اگر معروف نباشید مردم اصلا محلتون نمیگذارن. در مورد جود از همون اول فهمیدم که بازیگر خوبیه.
لاو: میخواین بدونین چطور با هم دوست شدیم؟ وقتی کسی با مایکل هست، اصلا احساس نمیکنه مدام باید ستایشش کنه در حالی که این احساس رو داره. در مجموع میتونم بگم آدم با مایکل خیلی راحته. امیدوارم باز هم بتونیم با هم کار کنیم.
کین: بعد از اون شب با هم تماس داشتیم و دوستان مشترک زیادی هم پیدا کردیم. یکی از این دوستان مشترک دیوید تانگ است که مهمونی اون شب رو ترتیب داده بود.
شهرت و رسانهها موضوع بعدی بحث است. اخیرا درگیری لاو با یک عکاس در اطراف خانهاش، به خبر داغ رسانهها تبدیل شده بود.
کین: توجهی که به من میشد، شاید به اندازه یک چهارم جود هم نبود، چون اون موقع چنین مجلههایی نبودن. همینطور خبری از عکاسای پاپاراتزی هم که از هر حرکت آدم عکس میگیرن نبود. اونا از هر چیز بیاهمیتی میخوان عکس بگیرن، مثل مورد جود که داشت بچههاش رو به مدرسه میبرد. من هیچکدوم از این مشکلات رو نداشتم. بچههام رو با رولزرویس مدرسه میبردم و کسی هم از ما عکس نمیگرفت. فکر میکنم زندگی تو دهه ۶۰ راحتتر بود. یادم میاد تمام اهل سینما یکشنبهها برای ناهار به یه رستوران مشخص میرفتند. تقریبا تمام بازیگرای مشهور لندن اونجا میاومدن اما هیچ وقت عکاسی ندیدم. این روزها، هر جا که پا میذاری صد تا عکاس و خبرنگار میبینی که هفت روز هفته هم اونجا هستن و این مشکل بزرگیه. در بریتانیا با موفقیت افراد هم دقیقا چنین مشکلی دارند. وقتی جوان بودم، مطبوعات به خاطر جسارتی که برای موفق شدن داشتم، به من انتقاد میکردند. جود هم مشابه این مشکل را داشته.
لاو: خب، اونا همیشه میخوان از کار بازیگرا انتقاد کنن که بهنظرم زیاد مهم نیست.
کین: نه، من دارم درباره پاپاراتزیها حرف میزنم. در زمان ما، ممکن بود یه خطایی هم بکنیم اما بعد همه چیز تموم میشد. الان هیچ کاری نمیکنی و اون وقت میبینی چه چیزهایی که به تو نسبت نمیدن. این فرق زمان ما و حالاست. روش من برای مبارزه این مساله اینه که خیلی راحت میام بیرون و میذارم هر چقدر میخوان از من عکس بگیرن. بدین ترتیب ارزش خودم رو کاملا از بین میبرم. عکسای من دیگه یه پشیز هم نمیارزن و من هم میتونم راحت باشم.
لاو: فکر میکنم خیلی این قضیه رو جدی میگرفتم و به خاطر همین مدام با خودم کلنجار میرفتم. الان فهمیدم که باید یه جوری باهاش کنار اومد. حقیقت اینه که این موضوع هم مثل هر چیز دیگهای تو این دنیا، موافقها و مخالفهایی داره. من زندگی خوبی دارم، کارم رو دوست دارم و با آدمهای کار کردم که ستایششون میکنم و خیلی چیزا ازشون یاد گرفتم. پس نباید بذارم این مسائل اثر منفی رو کارم بذاره، برای همین تصمیم گرفتم دیگه بهشون اهمیتی ندم. الان هم اصلا خبر ندارم که تو اون مجلهها چیزی درباره من هست یا نه، چون ارتباطم رو به کلی باهاشون قطع کردم.
● درباره بازیگری
لاو: خیلی جالبه تا وقتی که با یه بازیگر همبازی نشی، نمیفهمی چطور از پس نقشاش برمیاد. تجربههای زیادی داشتم که وقتی قرار بود با کسی همبازی بشم، خیلی هیجانزده میشدم اما وقتی سر صحنه میدیدمش، تمام تصوراتم بهم میریخت. اونوقت به خودم میگفتم: خب، حالا روز اوله، بعدا درست میشه اما روزها میگذشتند و هیچ تغییری دیده نمیشد. چیزی که در «بازرس» برام خیلی جالب بود، هماهنگی مایکل و کنت در تمام مدت کار بود. ما سخت کار میکردیم، خیلی هم میخندیدیم و هیچوقت هم با کار زیاد خودمون رو خسته نمیکردیم. یه وقتایی وسط بگو بخندمون، کن یه دفعه میگفت: «حرکت!» و ما هم مشغول بازی میشدیم. من اسمشو میذارم شیوه بریتانیایی.
کین: منظورت مدل کارکردن ماست؟ درسته. بذار یه حقیقتی رو بگم. بازیگر آمریکایی نصف روز رو مدام از این ور استودیو به اون ور میره و همه جور سختی رو تحمل میکنه اما بازیگر بریتانیایی تنبلتر از این حرفاست. اون فقط رو صندلیش میشینه و وقتی که نوبتش میشه میگه: «من حوصله دور استودیو گشتن رو ندارم، بیاین همینجا کار رو تموم کنیم!»
لاو: خوشبختانه تا حالا برام پیش نیومده که از اول تا آخر کار، برام مثل کابوس باشه.
کین: ولی برای من پیش اومده. یه بار مجبور شدم مدت زیادی رو بین سرخپوستهای قبیله «وینباگو» بگذرونم. خب، من تمام دیالوگهام رو حفظ بودم و میخواستم هرچه میشه برداشتها کمتر بشه اما مشکل اینجا بود که اونا نابازیگر بودن و به خاطر همین کار طولانیتر میشد. بعد از آن فیلم به خودم گفتم: «کات!» و دیگه سراغ اینجور کارا نرفتم. الان خیلی محتاطتر از اون موقع شدم.
لاو: سر صحنه «بازرس» خیلی میخندیدیم.
کین: تقریبا تمام مدت فیلمبرداری. جود هم مثل من پیرو سبک استانیسلاوسکی است: هنگام تمرین، کار و هنگام بازی، استراحت کن.
لاو: من جدیدا این کار رو یاد گرفتم. به نظرم خیلی جالبه. اگر بازیگر موقعی که کارگردان میگه: «حرکت!»، آمادگی لازم رو نداشته باشه، خودش تو دردسر میافته. مسلما برای «بازرس» تمرین زیادی کرده بودیم، چون دوره فیلمبرداری خیلی کوتاه بود. فقط کن میتوانست به این سرعت فیلم را بسازد.
کین: فکر نمیکنم اصلا درباره بازیگری با هم صحبت کرده باشیم.
لاو: نه، صراحتا صحبتی نکردیم. درباره کارهای قدیمیمون، آدمایی که دیده بودیم و تجربههامون حرف زدیم اما در مورد کار نه.
کین: اگه وسط کار یکی ازم میپرسید: «به چی فکر میکردی؟» بهش میگفتم: «به این فکر میکردم که کی ناهار میخوریم.»
لاو: در حقیقت اگر تمام وقت بخواهیم درباره شخصیتها و کار صحبت کنیم، دیگر نمیتوان بازی کرد.
● و اما دهه شصت
کین: واقعا دوره خاصی بود و من هم متوجهش بودم. در انتهای آن دهه تمام افرادی که میشناختم، مشهور شدند و این اتفاق شامل حال من هم شد. ما فقط کار خود را میکردیم و به حاشیهها توجهی نداشتیم. بهعنوان بازیگر، باید بگویم خیلی خوشبخت بودیم چون نویسندگان بزرگی مثل جان آزبرن و آرنولد وسکر را کنار خود داشتیم. در آن دهه کارهایی کردیم که قبل از آن سابقه نداشت.
لاو: کارهای سینماگران در آن دوره، برای نسل من و نسلهای قبل از من خیلی الهامبخش بودند اما جالب است که تا قبل از ۳۰ سالگی متوجه این تاثیر نمیشویم و فکر میکنیم مسالهای بدیهی است. تا پیش از این چنین احساسی نسبت به مایکل نداشتم اما الان که به گذشته نگاه میکنم و کارهای او و دیگران را میبینم، میفهمم چقدر فوقالعاده بودند.
منبع: تایمز، ۱۷ نوامبر
منبع : روزنامه تهران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست