جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

عقلانیت رای‌دهندگان


عقلانیت رای‌دهندگان
تصورات توده مردم در مورد سیاست‌های اقتصادی و خیر و صلاح مملکت غالبا درست نیست و تفاوت فاحشی با دیدگاه متخصصین و اقتصاددانان دارد
امروزه دموکراسی به عنوان شیوه‌ای مناسب برای اداره جوامع مقبولیت عام‌یافته و در بسیاری از کشورهای جهان حاکم گردیده است. یکی از المان‌هایی که تشکیل‌دهنده مدل دموکراسی است، انتخابات است. باید توجه داشت که انتخابات به‌رغم اهمیت کلیدی در مدل دموکراتیک، معادل با همه دموکراسی نیست و دموکراسی امری اعم از انتخابات می‌باشد و لوازمی دیگر علاوه بر انتخابات دارد. به هر روی انتخابات اهمیت محوری در دنیای مدرن یافته و مورد توجه نهادهای بین‌المللی قرار می‌گیرد. دلیل آن این است که انتظار می‌رود تا انتخابات به عنوان مکانیزمی در برابر دیکتاتوری عمل کند. بشر قرن‌ها تجربه دیکتاتوری را به همراه دارد و به اشکال مختلف شاهد آن بوده که دیکتاتورها سیاست‌ها و تصمیماتی مغایر با منافع مردم اتخاذ کرده و آنها را به اجرا درآورده‌اند، لذا انتظار می‌رود تا وقتی قدرت انتصاب حاکمان به توده مردم داده شود این مشکل مرتفع شود. این دیدگاه، دیدگاهی است که توسط تئوریسین‌های دموکراسی مطرح گردید، اما این دیدگاه از زمان شکل‌گیری انتخاب عمومی به عنوان یک حوزه تحقیقاتی مورد‌شک قرار گرفت و بنیانگذاران انتخاب عمومی به آن به دیده تردید نگریستند. این افراد توجه دیگران را به این واقعیت جلب کردند که در بسیاری از مواقع توده مردم با قیام علیه دیکتاتورها زمام امور خود را به دست می‌گیرند، اما بعد از طریق مکانیزم انتخابات زمان خود را به دست سیاستمداران تمام وقت می‌سپارند. به عبارت دیگر آنها با دست خود کسانی را به مناصب سیاسی می‌رسانند که عملکردی مشابه دیکتاتورها پیدا می‌کنند چرا که سیاست‌هایی مغایر با منافع توده اتخاذ می‌کنند. انتظار اولیه مبدعین اندیشه دموکراسی این بود که دموکراسی به طور عام و انتخابات به طور خاص مانعی در برابر سیاست‌های زیانبار باشد، اما در عمل دیده می‌شود که این مکانیزم‌ها به پناهگاه سیاست‌های بد تبدیل می‌شوند. بی‌دلیل نیست که رشد اقتصادی بسیاری از کشورهای دموکراتیک کمتر از کشورهای دیکتاتوری گردیده است.
علت این امر چیست؟ یک پاسخ این است که انتخابات مکانیزم کاملی برای کنترل عملکرد سیاستمداران نیست و افراد پس از انتخاب شدن عملا در خدمت منافع گروه‌های ذی‌نفع و کسانی که حمایت مالی، تبلیغاتی و سیاسی برای آنها فراهم کرده قرار گرفته‌اند. پاسخ دیگر این است که امروزه عرصه سیاست و حکومت داری چنان پیچیده شده که توده مردم شناخت کافی از امور نمی‌یابند و حتی نمی‌دانند که منتخبین چه کسانی و مشغول به چه اقداماتی هستند.
تحلیل محققین انتخاب عمومی از ریشه‌های مساله متفاوت از پاسخ‌های فوق است. از دید محققین انتخاب عمومی ریشه مساله را باید در رفتار رای‌دهی جست‌وجو کرد. در این راستا دو تئوری در انتخاب عمومی مطرح شده است. برخی بر اساس سنت داونزی بحث عقلانیت غفلت رای‌دهندگان را کرده‌اند (ویتمن، ۱۹۹۵؛ کوت و موریس، ۱۹۹۵). اخیرا تئوری دیگری تحت عنوان غیرعقلانیت عقلایی برای تحلیل مساله و تکمیل تحلیل اول پیشنهاد گردیده است (کاپلان، ۱۹۹۹ و ۲۰۰۷).
● تئوری غفلت عقلایی :
آنتونی داونز (۱۹۵۷) در کتاب کلاسیک خود، تحلیل اقتصادی سیاست، پارادکس رای‌دهی را مطرح کرد به این معنی که احتمال تاثیرگذاری هر رای تقریبا معادل صفر است، لذا در مقایسه با هزینه‌های رای دادن توجیهی عقلایی برای رای دادن نباید وجود داشته باشد، اما در عمل دیده می‌شود که همواره افراد زیادی در انتخابات شرکت می‌کنند. هواداران تئوری غفلت رای‌دهندگان معتقدند که در چنین شرایطی رای‌دهندگان انگیزه‌ای نخواهند داشت تا اطلاعات لازم در مورد کاندیداها و سیاست‌های پیشنهادی آنها جمع کنند، لذا ترجیح می‌دهند در این موارد غافل بمانند، لذا این غفلت توجیهی کاملا عقلایی دارد. از اینرو به این تحلیل، تئوری غفلت عقلایی گفته می‌شود.
بنیانگذاران تئوری غفلت عقلایی معتقدند که استفاده از تمثیل مصرف‌کننده برای رای‌دهندگان موجه نیست چرا که زیر‌سوال بردند چرا که وقتی مصرف‌کنندگان کالایی را می‌خرند تمام اندیشه و عقلانیت خود را به کار می‌گیرند که بهترین انتخاب را نمایند و حداکثر اطلاعات مربوط به آن کالا را کسب کنند چرا که اگر در این کار قصور نمایند کالای معیوب و نامناسبی خریداری خواهند کرد. هرچه هزینه‌های فردی بیشتر باشد، مصرف‌کنندگان اطلاعات بیشتری جمع‌آوری می‌کنند و آنها را بهتر تحلیل می‌کنند، لذا به تبع هرگونه قصور یا تقصیری باید هزینه‌ای از جیب خود بپردازند، اما وضعیت در انتخابات به گونه‌ای دیگر است. عرصه سیاست به طور عام و انتخابات به طور خاص وضعیتی مشابه کالای عمومی دارد به این معنی که وقتی کسی با رای خود موجب می‌شود تا فرد نامناسبی بر سر کار آید یا سیاست نامناسبی رای آورد و اجرا شود، نه تنها خود بلکه دیگران نیز باید هزینه ناشی از این انتخاب را بپردازند. به عبارت دیگر یک اثر بیرونی در رای دادن وجود دارد که دامن کسانی که رای نداده‌اند یا رای متفاوتی داده‌اند را می‌گیرد. به عنوان مثال اگر رابینسون کروزوئه به غلط فکر کند که جمعه (انسان دیگری که در آن جزیره حضور داشت) اهل کار نیست و فقط سفیدپوستان اهل کارند ناچار بود که هزینه این اعتقادش را بپردازد چرا که باید زحمت بیشتری را به تنهایی متحمل می‌شد و تولید کمتری صورت می‌داد، اما در عرصه جامعه وضعیت لزوما این‌گونه نیست. اگر جامعه روی این عقیده رای‌گیری کند و کل جامعه هزینه‌ای را بابت این تفکر متحمل شود، این هزینه روی کل جامعه یعنی همه مردم سرشکن می‌گردد، لذا هر کس به میزان ناچیزی هزینه این تفکر اشتباه خود را می‌پردازد. حال وقتی که فرد احتمال تاثیر‌گذاری خود را نیز در محاسبه وارد می‌کند به این نتیجه می‌رسد که هزینه بسیار‌بسیار ناچیزی را متحمل خواهد شد. به عنوان مثال اگر در اثر پیروزی این تفکر که رنگین‌پوستان اهل کار نیستند، درآمد سرانه یک کشور چندنژادی ۱۰۰۰ دلار کم شود، فرد با توجه به اینکه احتمال تاثیرگذاری هر رای را ۱/۰درصد می‌داند، برای حفظ عقیده‌اش از طریق رای دادن به این فکر تنها ۱ دلار هزینه لحاظ خواهد کرد. مثال کاربردی‌تر مساله سیاست‌های تجاری است. امروزه همه اقتصاددانان به این اجماع رسیده‌اند که آزادی تجارت در مجموع به نفع کشورها و کل جهان است، اما اندیشه حمایت‌گرایی و بسته بودن تجارت نزد توده مردم جذابیت بیشتری دارد و اگر قرار باشد مردم میان این دو سیاست یا دو کاندیدایی که از این دو سیاست حمایت می‌کنند دست به انتخاب زنند، قطعا سیاست حمایت‌گرایی رای می‌آورد. مساله این است که رای دهنده‌ای که از سیاست حمایت‌گرایی هواداری می‌کند می‌تواند در عمل از مزایای زندگی در اقتصاد باز استفاده کند، اما در عین حال عقیده‌اش را حفظ کند و حتی ادعا کند که اگر درهای تجاری بسته باشد وضعیت بهتر خواهد شد. حال اگر درهای تجاری بسته باشد و وضعیت رفاهی مردم کاهش یابد باز ادعا خواهد کرد که اگر درهای تجاری باز شود وضعیت بدتر از این خواهد شد.
نکته دیگری که تفاوت میان رفتار مصرف‌کننده و رفتار رای‌دهنده ایجاد می‌کند، این است که مصرف‌کنندگان صرفا نفع خود را در هنگام خرید کالا لحاظ می‌کنند، اما رای‌دهندگان معمولا نفع خود را در نظر نمی‌گیرند بلکه نفع و خیر و صلاح مملکت را در رای‌دهی خود لحاظ می‌کنند. به عبارت دیگر رای‌دهندگان به کاندیدا یا سیاست‌هایی رای می‌دهند که گمان می‌کنند به خیر و صلاح مملکت است. مشکل کار این است که تصورات توده مردم در مورد سیاست‌های اقتصادی و خیر و صلاح مملکت غالبا درست نیست و تفاوت فاحشی با دیدگاه متخصصین و اقتصاددانان دارد.
هواداران دو آتشه دموکراسی و انتخابات ضمن تایید این مطلب باز هم توجیهی برای حمایت از مکانیزم انتخابات عرضه کرده‌اند که اصطلاحا معجزه تجمیع خوانده می‌شود. بر‌اساس این تئوری این فرض پذیرفته می‌شود که رای‌دهندگان به دلیل عدم جمع‌آوری اطلاعات لازم خطای زیادی را انتخاب خود صورت می‌دهند، اما این خطاها سیستماتیک نیست، بلکه ماهیتی تصادفی دارد. معنای آن این است که اگر در تخمین یک مقدار عده‌ای انحراف به بالا داشتند کسانی هم هستند که در تخمین خود انحراف به پایین خواهند داشت و اینها همدیگر را خنثی خواهند نمود، لذا وجود خطای رای‌دهی به دلیل خصلت خنثی‌کنندگی آنها اهمیت چندانی ندارد، لذا رای‌گیری می‌تواند به جواب صحیح منتج شود. یکی از مواردی که معجزه تجمیع صحت خود را نشان داده بازار سهام است. معمولا عملکرد بازار که ناشی از تجمیع حدس افراد متعدد است تخمین بهتری از پیش‌بینی‌های افراد خبره و کارشناس عرضه می‌کند.
برخی دیگر این دفاع را مطرح کرده‌اند که اگر همه رای‌دهندگان از ابعاد یک مساله غفلت داشته باشند فاجعه‌ای رخ خواهد داد؛ اما اگر ۹۰% مردم غافل باشند اما تنها ۱۰% نسبت به مساله هشیار باشند، آنگاه باز هم نتیجه صحیح بدست خواهد آمد زیرا آن ۹۰% به تساوی به نفع یا علیه یک سیاست تقسیم می‌شوند و این ۱۰% آگاه با انتخاب درست خود، اکثریت را به نفع انتخاب درست شکل خواهند داد و موجب پیروزی سیاست درست یا کاندیداری مدعی اجرای سیاست‌های درست خواهند گردید. از اینرو باید وجود افراد مطلع در جامعه را قدر دانست و به آنها همانند کیمیایی نظر کرد که وقتی با توده غیرمطلع ترکیب می‌شوند نتیجه عقلایی بدست می‌دهند.
برخی نیز این دیدگاه را مطرح کرده اند که این غفلت رای‌دهندگان موقتی و غیرمهم است در حالی که شواهد موجود موید آن است که توده رای‌دهندگان در طولانی‌مدت نسبت به مسائل مهم غافل می‌مانند و تلاش نمی‌کنند اطلاعات لازم را کسب کنند. به عنوان مثال تحقیقات متعددی نشان داده که بسیاری از آمریکاییان به درستی نمی‌دانند که از ایالت آنها چند سناتور به مجلس سنا فرستاده می‌شود و دوره نمایندگی آنها چند سال است.
برخی ادعا کرده‌اند که پدیده یادگیری می‌تواند در طول زمان موجب شود تا این معضل حل شود، اما به دلیل نبود مکانیزم بازخورد مناسب این اتفاق نیز نخواهد افتاد و مکانیزم یادگیری فعال نخواهد شد. وقتی که فرد هزینه چندانی بابت اشتباهش نپردازد یا منفعت ناچیزی از اصلاح دیدگاهش کسب کند، انگیزه‌ای برای اصلاح دیدگاه خود نخواهد داشت. طبیعتا پدیده یادگیری نیز رخ نخواهد داد. مثال این مساله همانند دانش‌آموزی است که هر روز امتحان می‌دهد، اما نتیجه امتحانات به او اعلام نمی‌شود و او بازخوردی نمی‌گیرد تا براساس آن به اصلاح رویه خود دست زند.
● تئوری غیرعقلانیت عقلایی‌:
حال بر‌اساس دونکته فوق می‌توان تئوری غیرعقلانیت عقلایی را تشریح کرد. بر‌اساس این تئوری انسان‌ها مطلوبیتشان از دو ناحیه افزایش می‌یابد:
۱) افزایش رفاه،
۲) حفظ عقایدی که عزیز پنداشته می‌شود. گاه انسان‌ها از حفظ عقایدشان مطلوبیت کسب می‌کنند و همین امر موجب می‌شود تا قبول کنند تا رفتار عقلایی و انتظارات عقلایی نسبت به مسائل نداشته باشند و هزینه خود فریبی را بپردازند، اما اگر توهم فرد موجب شود تا رفاهش آسیب ببیند و این کاهش رفاه به میزان قابل‌توجهی باشد، زمینه برای اصلاح تفکر و دیدگاه فراهم می‌گردد. مساله اینجا است که برخی عقاید دارای تبعات عملی است. مثلا این تصور که هر‌کس باید خودکفا باشد و همه نیازهای خود را خود تامین کند، به سرعت و مستقیما موجب می‌شود تا رفاه فرد کاهش یابد چرا که نتواند از مزایای تقسیم کار در جامعه بهره‌مند گردد، لذا کاهش رفاه سریعا فرد به این تفکر سوق خواهد داد تا دیدگاه خودکفایانه را کنار بگذارد، اما برخی عقاید دیگر فاقد تبعات عملی ملموس و مستقیم هستند. مثال این امر تفکرات ناظر بر سیاست‌های تجاری است. هرکس می‌تواند مدافع دیدگاه حمایت‌گرایانه و بسته بودن اقتصاد باشد، اما در عین حال از مزایای تجارت بین‌الملل بهره‌مند گردد. ادعای اصلی بنیانگذاران تئوری غیرعقلانیت عقلایی این است که عرصه سیاست به طور کلی و سیاست‌های عمومی به طور خاص عرصه‌ای است که تبعات عملی مستقیم و سریع ندارد و معمولا این امور در عرصه انتخابات به رای‌گیری عمومی گذارده می‌شود. فرض دیگر این است که تفکراتی که توده مردم در مسائل اقتصادی دارند غالبا غلط است. نشان آن این است که معمولا دانشجویان رشته اقتصاد پس از تحصیلات اقتصادی یک تغییر تفکر جدی را تجربه می‌کنند و اساتید اقتصاد در دوره‌های لیسانس همواره خود را مواجه با تصورات غلط در دانشجویان جوانی می‌بینند که باید آن ذهنیت‌ها را تغییر دهند. این تئوری بر‌اساس دو نکته فوق مدعی است از آنجا که رای‌دهندگان به طور عقلانی به این نتیجه می‌رسند که غیرعقلایی رفتار کنند، برآیند رای‌گیری‌های همگانی در سیاست‌های عمومی عموما غیرعقلایی است.
تئوری غیرعقلانیت عقلایی را می‌توان در حوزه‌های مختلف به کار گرفت. به عنوان مثال با این تئوری می‌توان نشان داد که چرا برخی عقاید جادویی کماکان توسط مردم حفظ می‌شود. تا وقتی که مردم بابت حفظ این عقاید هزینه‌ای نمی‌پردازند و حفظ آنها تعارضی با رفاه و ثروت آنها ندارد، این عقاید حفظ می‌شوند، اما برای دانشمندان چنین وضعی متصور نیست. دانشمندان اگر چنین تفکری را حفظ کنند باید بابت آن هزینه‌ای بپردازند و آن دست شستن از حقایق علمی و وجهه علمی است. دانشمندان مستقیما از محل فروش دیدگاه‌هایشان درآمد کسب می‌کنند، لذا اگر عقیده‌ای جادویی و شبه‌علمی داشته باشند، مستقیما هزینه‌ای پرداخت خواهند کرد. اینکه یک محقق به دلیل عقاید غیرعلمی‌اش در جامعه آکادمیک تحقیر می‌شود، نوعی هزینه خصوصی است که موجب می‌شود تا دانشمندان دیدگاه‌های غیرعلمی خود را سرکوب کنند.
● جمع‌بندی:
جان کلام اینکه تئوری غفلت عقلایی معتقد است که رای‌دهندگان اطلاعات کمی را در مسائل عمومی کسب می‌کنند ولی در عین حال آن اطلاعات کم را به شکل عقلایی و بدون سوگیری تحلیل می‌کنند. همین امر در نهایت می‌تواند واریانس خطاهای تصور رای‌دهندگان نسبت به صحت و سقم سیاست‌ها را افزایش دهد، اما کاری به میانگین آن ندارد در حالی که تئوری غیرعقلانیت عقلایی معتقد است که رای‌دهندگان نه تنها اطلاعات کمی در مسائل عمومی کسب می‌کنند بلکه آنها را با سوگیری تحلیل می‌نمایند. همین امر موجب می‌شود تا میانگین تخمین رای‌دهندگان نسبت به صحت و سقم سیاست‌ها دچار سوگیری باشد.
لازم به ذکر است که یک تئوری دیگر در مورد غیرعقلانیت موجود در رفتار رای‌دهی وجود دارد که توسط برنان و لوماسکی (۱۹۹۳ و ۱۹۸۹) مطرح شده است. آنها معتقدند که رای‌دهی بیشتر از آنکه رفتاری برای آشکار کردن ارجحیت‌ها باشد، برای اظهار احساسات و ابراز وجود است. مثلا همه مردم صلح را به جنگ ترجیح می‌دهند ولی در رای‌دهی هر‌کس می‌خواهد غرور خود را به نمایش بگذارد. در نتیجه برآیند چنین رای‌دهی چیره شدن سیاست‌های بدتر است. این تئوری عقلانیت فردی را قبول دارد، اما برآیند رفتار رای‌دهندگان را غیرعقلایی می‌داند. همان‌طور که هرکس می‌تواند حدس بزند این تحلیل صرفا برای برخی مواقع کاربرد دارد چرا که همواره انتخاب میان گزینه‌های احساس‌برانگیز و عقلایی نیست و همواره رای‌دهندگان علیه سیاست‌های عقلایی و به نفع سیاست‌های احساسی انتخاب نمی‌کنند.
علی سرزعیم
Brennan, Geoffrey, and Loren Lomasky. Democracy and Decision: the Pure Theory of Electoral Preference. Cambridge: Cambridge University Press, ۱۹۹۳.
Brennan, Geoffrey, and Loren Lomasky. Large Numbers, Small Costs: The Uneasy Foundations of Democratic Rule.” In Politics and Process: New Essays in Democratic Thought, edited by Geoffrey Brennan and Loren Lomasky. Cambridge: Cambridge University Press, ۱۹۸۹, ۴۲-۵۹.
Caplan, Bryan, ۱۹۹۹, Rational Ignorance vs. Rational Irrationality,
Caplan, Bryan, The Myth of Rational Voters: Why Democracies Choose Bad Policies, Princeton University Press, ۲۰۰۷
Coate, Stephan, and Stephan Morris. “On the For of Transfers to Special Interests.” Journal of Political Economy, December ۱۹۹۵, ۱۲۱۰-۳۵.
Downs, Anthony. An Economic Theory of Democracy. New York: Harper, ۱۹۵۷.
Wittman, Donald. The Myth of Democratic Failure: Why Political Institutions are Efficient. Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۹۵.
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد