شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
توفان درون، آرامش برون
● نگاهی به “سرزمین باد” نوشته گراتزیا دلدّا ترجمه بهمن فرزانه
خانواده نینا، راوی داستان، در منطقهای كوهستانی زندگی میكند. نینا از پنجره اتاق میتواند زیباییهای هر فصل را نگاه میكند و از شنیدن صدای نهر و صدای باد كه آن را انعكاسی از نوجوانی خود، رؤیاها و آرزوهای برآوردهنشدهاش میداند، لذت میبرد. این دختر زیبا به مطالعه علاقهمند است. حس میكند كتابها سبب شكوفایی روحش میشوند. از نظر او تقدس امری ذاتی و درك آن معجزهای الهی است، ولی چون خود مقدس نیست، سعی میكند موجودی نیك باشد تا بتواند معنی هستی را درك كند. او حس میكند خداوند تقدس را برایش مقدر نكرده، بلكه سیر در طبیعت و معاشرت با مردم را برای او مقرر كرده است.
روزی یك وكیل به خانهشان میآید. او از نبوغ پسرش “گابریله” حرف میزند كه در دانشكده طب درس میخواند. از كارناوالی تعریف میكند كه در آن پسرش خود را مانند یك زن بسیار زیبا آرایش میكند و در مجلس رقص محلی با عشوهگری همه پسرها را بهسوی خود میكشد. وكیل قصد دارد نینا را برای پسرش خواستگاری كند. مدتی بعد درحالیكه نینا با خواندن كتابی غرق در رؤیا شده است، گابریله ظاهر میشود. چشمان او و گابریله مانند چشمان دو آشنا بههم خیره میماند. حس میكند سالهاست كه با او و خطوط چهرهاش آشناست.
سر میز غذا گابریله شعبدهبازی میكند و دستمال سفرهای را كه نینا خیلی دوست داشت، غیب میكند. نینا بهبهانه اینكه دستمال خودش زیر میز افتاده است خم میشود، ولی اثری از دستمال سفره نمیبیند. گابریله هم متوجه این حركت او میشود. شعبدهبازی گابریله باعث رنج نینا و بههم ریختن تصویری میشود كه از او در ذهن دارد.
گابریله در عینحال از خست موروثی پدر و خانواده پدریاش و ولخرجی خود حرف میزند و آنها را مسخره میكند و باعث تفریح دیگران میشود. آنگاه گابریله از رماتیسمی حرف میزند كه بهعلت خست پدرش به آن دچار شده است. نینا از اینكه طرف صحبت گابریله است افتخار میكند، اما چیزی نمیگوید و حس میكند كه گابریله هم اصراری ندارد كه او حرف بزند. گابریله میرود و زمان خداحافظی به نینا میگوید برایش از آلمان كتاب و كارت پستال خواهد فرستاد.
نینا از آن پس خود را بهدست رؤیاهای عاشقانه میسپارد؛ به امید اینكه روزی دوباره گابریله برگردد. در تب و تابهای عاشقانه گاهی روی علفها دراز میكشد و احساس میكند صدای ویلونی به صدای قلبش پاسخ میدهد. سالهای بعد صدای این ویلون در همه جا و در همه حالتها در ذهن عاشق و رنجور نینا بازآفرینی میشود، ولی گابریله نه كتاب میفرستد نه كارت پستال و دیگر به خانه آنها نیامد.
پدر گابریله مدتی بعد میمیرد و گابریله ثروت او را خرج زنها میكند. این موضوع نینا را به شدت دستخوش احساس حقارت و تنفر میكند. او دیگر كتاب نمیخواند و با وسواس به كارهای خانه میرسد؛ گویی میخواهد خود را بهخاطر احساسات عاشقانهاش نسبت به گابریله تنبیه كند. او نسبت به مردها بدگمان شده است، بههمین دلیل از نگاه كردن به مستأجر جدیدشان پرهیز میكند. با این حال مرد دلش را بهدست میآورد؛ گویی میخواهد بگوید “تو را به چنگ آوردم. دیگر از دستم در نخواهی رفت.” (ص ۴۹) و یك ماه با هم ازدواج میكنند. پس از ازدواج همراه شوهرش به یك دهكده میروند. او بنا بر آداب و رسوم و فرهنگ، مثل یك زن شرقی فكر میكند و وظایفش را كار در خانه و تولیدمثل میداند. او بر این باور است كه باید در انظار، خصوصاً در حضور مردها، كاملاً محجوب باشد. او كه به عّلو روح در جسم معتقد است، سعی میكند حتی این روح عالی را هم از دیگران پنهان كند، زیرا بهنظر او مردهای غریبه موجودات بیروح و شهوترانیاند.
روز اول ورود، غمگین از سفری كه داشته است، ناگهان به گریه میافتد. با شنیدن صدای ویلون كه هماهنگ با ریزش اشكهایش است، حس میكند كه دیگر در این جهان بزرگ تنها نیست. بهخاطر احساس غربت با شوهرش بداخلاقی میكند. صبح روز بعد با ماریزا آشنا میشود. او از خانوادهاش حرف میزند، ولی حواس نینا متوجه صدای ویلونی است كه از دور میآید. حس میكند گابریله آنجاست. ماریزا به او میگوید مردی كور بهنام “فانتی” و همسرش در ویلای سرخ دهكده زندگی میكنند و تابستانها اتاقهای خانهشان را اجاره میدهند. عصر نینا و شوهرش برای قدمزدن به ساحل میروند.
نینا آنجا گابریله را میبیند كه با چهرهای تكیده و بیمار از كنارشان میگذرد. نینا با توجه به حسادت شوهرش چیزی نمیگوید. حتی فكر میكند خیالاتی شده است. دوباره گابریله را بهیاد میآورد. ابتدا حس میكند از او میترسد، ولی با این تصور كه گابریله به انتهای زندگیاش رسیده، و خود تازه دارد زندگی را شروع میكند، دچار شعف میشود و شبح گابریله و صدای ویلونش را از یاد میبرد. یك روز باز هم كنار دریا گابریله را میبیند كه بین مرگ و زندگی روی ماسهها دنبال زندگی گمشدهاش میگردد. در بازگشت میفهمد كه شوهرش از او ناراحت است. نینا فكر كند سایه گابریله آنها را از هم جدا كرده است. عصر با هم به دهكده میروند. در داروخانه باز شبح گابریله را میبیند، رنگ و رویش میپرد و به شوهرش میگوید از ترس شبح رنگ باخته است.
وزش سهمناك باد عاملی است كه همواره سبب ناراحتی ساكنان دهكده است. یكبار با شروع وزش باد، میل شدیدی نینا بهطرف ساحل میكشاند. آنجا باز هم گابریله را میبیند. گابریله به او سلام میكند، در چشمانش خیره میشود و مؤدبانه از او میپرسد آیا او همان خانمی است كه هشت سال پیش دیده است؟ نینا با اعتماد بهنفس میگوید كه او هم گابریله را میشناسد. گابریله درباره ازدواج و خوشبختی میپرسد و از جزئیات شبی حرف میزند كه در خانه آنها گذرانده بود. نینا حس میكند گابریله میخواهد او را مقصر جداییشان بداند.
دلش میخواهد از مكنونات باطنی و انتظار چند سالهاش حرف بزند، ولی از ترس تشدید غم او، چیزی نمیگوید. در عینحال فكر میكند با پنهان كردن گذشتهای كه همواره با خاطره گابریله همراه بوده، میتواند از او انتقام بگیرد. او با گفتن حرفهای موذیانه سبب سرفه شدید او میشود. از او میترسد ولی با دیدن دستمال خونینِ بعد از سرفه، دلش بهرحم میآید و میگوید هرگز او را فراموش نكرده بود. پس از خداحافظی، نینا به گریه میافتد. حس میكند بهخاطر ملاقات با گابریله به شوهرش خیانت كرده است.
در سه روزی كه توفان باد مانع از خروج آنها از خانه شد، بهخاطر تعریف نكردن جریان ملاقات با گابریله، خودش را فریبكار میداند و سعی میكند این احساس را با دلیل و برهانی رمزآمیز برای خود توجیه كند. این توجیه به شكل “گوش دادن به حرفهای گابریله برای تسكین روح او، آمرزش آن و صعودش بهسوی خدا و پنهان كردنشان از شوهر بهدلیل نّیت صواب”، نمود پیدا میكند. حتی تصور میكند كه مقدس نبودنش را با كاری نیك برای رسیدن به خدا جبران میكند. نینا از طریق ماریزا میفهمد كه حال گابریله خیلی بد است.
ماریزا عیادت از او را صواب میداند. نینا خیلی با خود جدال میكند، ولی نمیرود. در بازگشت خود را محكم به شوهرش میچسباند و میگوید قصد داشت به دیدن آن مرد بیمار برود. شوهرش میگوید لزومی ندارد كه بهخاطر تمام بدبختهای جهان، غصه بخورد. وقتی نینا از بدبختی او حرف میزند، شوهرش با این عبارت كه “شفقت و عشق فقط یك قدم با هم فاصله دارند” (ص ۸۵) به او میگوید “نكند عاشق آن لولو سر خرمن شده باشی؟” و نینا با گفتن اینكه “هنوز خیلی زود است كه به تو خیانت كنم.” (ص ۸۵) پاسخش را میدهد. چند روز بعد، شوهرش بهسمت شهردار انتخاب میشود. تصمیم میگیرند در دهكده بمانند. نینا سعی دارد بهخاطر پرهیز از دیدن گابریله، بهتنهایی از خانه خارج نشود.
ماریزا میگوید عیادت از بیمار یكی از دستورات دین است و از نینا میخواهد به ملاقات او برود. ولی نینا امتناع میورزد. شبی كه مردم ضیافتی برای شهردار جدید برگزار میكنند، نینا تصمیم میگیرد كمی در ساحل گردش كند. طی راه گابریله را میبیند كه تنها و غمگین روی یك صندلی راحتی در بالكن نشسته است. نزد او میرود و زمانی كه میخواهد با او دست بدهد، گابریله او را به داخل میكشد. چشمهای مرده گابریله لحظهای زنده میشوند، چهره تكیدهاش به هیجان میآید و از اینكه نینا به دیدنش آمده است تشكر میكند.
نینا سعی میكند او را دلداری دهد، ولی گابریله با نگاهی وحشی به او نزدیك میشود و نینا تا نفس او را بر گیسوان خود احساس میكند، عقب میكشد و میگوید قصد داشت مثل یك خواهر به دیدن او بیاید و به او بگوید چهقدر دوستش داشته و منتظرش مانده است تا با گفتن این حرفها، سبب تسكین جسم بیمار او شود، ولی حالا متوجه شده كه اشتباه كرده است. میخواهد برگردد كه گابریله بازوی او را میچسبد و او را روی نیمكت مینشاند و با التماس از او میخواهد كه بماند و با این حرف كه تشنه عشق است از او میخواهد جرعهای زندگی به او ببخشد. سپس سعی میكند به زور او را ببوسد.نینا او را كنار میزند و با فریاد كمك میطلبد. فانتی وارد میشود و با ورود او گابریله، نینا را رها میكند. نینا با چهرهای خندان و آرام به ضیافت میرود. بعد از صرف غذا و سخنرانیها، خاطره گابریله به ذهن نینا هجوم میآورد. پس از میهمانی و بازگشت به خانه، شوهرش یكباره شروع به صحبت میكند و نینا پی میبرد كه او از همان روز اول به وابستگی گابریله با نینا پی برده است و از اینكه نینا واقعیت را به او نگفته، ناراحت شده است.
نینا با غرور، ناراحتی او را بیمورد میداند و میگوید این اوست كه باید ناراحت باشد، زیرا جواب نیكی خود به یك بیمار را با اهانت گرفته است. سپس به شوهرش اطمینان میدهد كه درستكار بوده است و از وقتی كه با او ازدواج كرده، دیگر به گابریله اعتنایی نكرده است و فقط بهخاطر حال بیمار، پیش از ضیافت به دیدن او رفته است.
چون حس میكند شوهر حرفهایش را باور نمیكند، به گریه میافتد. شوهر میگوید در این مدت او را آزاد گذاشته است تا ببیند چه رابطهای با گابریله برقرار میكند و پیشبینی میكرد نزد گابریله برود. بههمین دلیل هم فانتی را دنبال او میفرستد، زیرا مطمئن بود كه گابریله سعی كرده است با جلب شفقت نینا او را به دام بكشاند. با این حرفها نینا احساس میكند كه قسمت خبیث و خودپسند وجودش “آن قسمتی از قلب كه خیال میكرد دارد خوبی میكند و درعوض بدی را بذرافشانی میكرد” (ص ۱۳۲) جان داد و مُرد. صبح روز بعد فانتنی میآید و نینا را از مرگ گابریله مطلع میكند. نینا حس میكند “به حقیقتی نورانی، پر از فضا و پر از آسودگی خیال و شادی” (ص ۱۳۴) پا گذاشته است و از این خبر خوشحال میشود.
شخصیت نینا در طول داستان سرزمین باد مدام نگارنده را یاد این گفته بلز پاسكال میانداخت كه “شهوت، اعم از واقعی یا دروغین، قادر است روح را نیز مسّخر كند. چه اهمیت دارد كه این شهوت دروغین باشد، مهم این است كه واقعی پنداشته شود.” زیرا نینا با تظاهر به این امر كه میخواهد صواب كند و بهخاطر رضایت خدا كار نیكی انجام دهد، درواقع به تمایل خودخواهانه خود پاسخ میدهد - یعنی ابراز عشق به گابریله و مصاحبت با او. ضمیر ناخودآگاه نینا خطا بودن این عمل را با
ظاهراً خانم دلدا شیوه كار سرراستی داشت و در بیشتر آثارش نمیتوانست یا نمیخواست انرژی داستانیاش را روی شخصیتهای متعدد پخش كند.
ایجاد “تصور خیانت به شوهر و فریبكاری” به او یادآور میشود، اما نینا تلاش میكند با “دلیلی مرموز” توجیهاش كند. گرچه او انسانی نیست كه مجموعه بدیهایش بیشتر از خوبیهایش باشد، اما مثل هر انسانی، در پارهای موارد سستعنصر و ضعیف است؛ یكی در برابر قدرت وسوسه میشود، دومی در برابر ثروت، سومی در مقابل زیبایی و شهوت و چهارمی شهرت و پنجمی چه بسا در برابر همه اینها. هیچیك از انسانهای عادی، حتی نینا- “این موجود درستكار و خوشطینت” - معصوم نیست. بنابراین گرچه مدتی در برابر اغوای دیدار گابریله مقاومت میكند، اما عاقبت به آن تن میدهد و زمانیكه با سقوط روحی خود - كه به “متعالی بودنش” معتقد است - روبهرو میشود ، هوشیاری همسرش او را نجات میدهد و نیت شوم گابریله و همچنین تمایل خود نینا را “آن چنان كه هست” نمایان میكند.
از سوی دیگر گابریله، این مرد باهوش و هوسباز، هنوز فكر میكند در یك جشن بالماسكه است؛ با این تفاوت كه در این “جشن جدید” او نقش بیماری تكیده و نزار را بازی میكند. گرچه نقشش حقیقی است، ولی این نقش به او فرصتی میدهد كه در آخرین روزهای زندگیاش با محكوم كردن نینا و مسبب خواندن او به عامل اصلی سقوط زندگی خود، مجالی پیدا كند تا هوسهایش را ارضا كند؛ هوس نوازش و بوسیدن دختری كه زمانی با اشتیاق زیاد به او نگاه كرده بود و او با سپردن خود به هوسهایی تند و زودگذر او را از یاد برده بود.
بادهای داستان نماد عشق خام و زودگذر دوران نوجوانی و تزلزل شخصیت انسانها در این سنین است؛ تزلزلی كه نمایانگر علاقهمندیهای ناگهانی به چیزهایی مشخص و بریدن ناگهانیتر از آنها و دگرگونیهای باز هم ناگهانی به دلبستگیهای نو است. در مورد نینا این تزلزل در مطالعه كتاب، رها كردن آن، بدگمانی به مردها و خوشبین شدن بعدی او تجلی پیدا میكند. تزلزلی كه تنها بهوسیله قدرتی معقول مهار میشود. اقتدار و متانت همسری كه روح او را همچون حضرت مریم پاك میداند و بدون ایجاد فشار و جبر، و تنها با تكیه بر عشق پاك خود از او محافظت میكند. درواقع گابریله با غفلت از این نیرو، فكر میكند كه بهراحتی میتواند نینا را بهسوی خود بكشاند.
خباثت گابریله در همزمانی مرگ او با مرگِ “بخش خودپسند و خبیث قلب نینا”، آشكار میشود؛ مرگی كه تولدی مجدد را در فضایی پاك و نورانی برای او همراه میآورد.
تنها شخصیت داستان كه میتوان گفت بهطور نسبی خوب برساخته شده است، خود نینا (و تا حدی گابریله) است، بقیه نقش شخصیت فرعی پیدا میكنند. ظاهراً خانم دلدا شیوه كار سرراستی داشت و در بیشتر آثارش نمیتوانست یا نمیخواست انرژی داستانیاش را روی شخصیتهای متعدد پخش كند.
از سوی دیگر تشبیهات، استعارهها، نمادها و تمثیلها گاه از متن خارج میشوند و زمانی كاملاً سانتیمالیستی میشوند. مانند “از خدا خواستم كمكم كند، او هم خود را از میان خلاء چشمان آن مرد نابینا به من نشان داد.” در صفحه ۱۱۱ یا “من قلب خود را در خانه شما جا گذاشتم” در صفحه ۱۰۶ یا “دستان ما جدا شد. قلبهایمان نیز ظاهراً جدا شدند.” و “چشمانش مانند دریچههای قلب او باز است.” در صفحه ۷ و چند ده نمونه دیگر كه در قالب یك متن جدی نمیگنجند. دلدا موضوعهای خوبی از تاریخ و اجتماع میگرفت و به داستان تبدیل میكرد، اما متاًسفانه همین آرایههای مصنوع و نیز زبان و تكنیك انتخابی، اجازه ندادند كه در حد و اندازه كسی همچون ناتالیا گینزبورگ ظاهر شود. ترجمه اثر نیز زیر سؤال است. ساختار نحوی اِشكال اساسی دارد و كاربرد كلمههای منسوخ و غیرداستانی زیاد دیده میشود. متن آكنده از تركیبهایی همچون “یك حالت شومی”، “در حین” و “در خلال” است. ظاهراً هیچ ویرایشی روی ترجمه صورت نگرفته است.
فتحالله بینیاز
منبع : ماهنامه ماندگار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست