جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا


بازگشت به گذشته


بازگشت به گذشته
پیش از آنکه چیزی به عنوان صنعت سینما برای عینیت بخشیدن دوباره و یاد آوری زندگی بشر و تحقق بخشیدن به رویاهای او به وجود بیاید، بشر ذهنیات و وقایع اطراف خود را در قالب کلمات، داستان‌ ها، افسانه‌‌ها و شعرهای گوناگون خلق می ‌کرد، جدای از انواع غنایی و تغزلی و یا حماسی، رزمی یا بزمی و ... که خاستگاه این نوشتار بود، حرکت‌ های روایی فراوانی در آنها به چشم می‌ خورد که اگر چه کاملا در تعریف‌ های مرتبط با روایت نمی ‌گنجد ولی گنجایش و ظرفیت‌ های فراوانی برای تبدیل به روایت دارند.
مثلا پی رنگ‌ های موجود در آنها و یا نوع نگارش و نگاه به شخصیت‌ های اصلی و فرعی و یا بیان و توصیف موقعیت ‌های زمانی و مکانی و دیگر مواردی که می ‌توان با بررسی و تحلیل از دل همان متون کهن و افسانه‌‌هایی که سینه به سینه از مادربزرگ‌ها رسیده و نقل شده، بیرون کشید. ریشه ‌دار بودن، محوریت انسانی، بن مایه‌های کهن الگویی و نزدیکی به فرهنگ مشترک بشری و بسیاری خصایص دیگر، از مزایای کاربردی این متون است. هر چند که امروزی کردن و به تملک خود در آوردن، یکی از وجوه فوق ‌العاده مهم است که در استفاده و اقتباس از متون گذشته نباید از نظر دور داشت. یکی از معضلاتی که در ادبیات قدیم ما به چشم می‌ خورد دراماتیک نبودن کارهاست، چرا که در ادبیات گذشته ما یا وقایع در راستای هدفی متعالی از درام خارج می‌ شود یا به علت خروج از عینیات و توسل به توهمات و موهومات، این انجام ‌پذیری را حدود زیادی از دست می‌دهند و تنها در همان حیطه مصنوعی و فکری می‌ مانند و گاه به دلیل کشمکش‌های آرام و فوق ‌العاده کم «به نسبت زمان» مخاطب را به انفعال می ‌کشانند تا نتیجه آن از تخیل دور شود و به مضمون و محتوا که دائما در حال تکرار است دقت بیشتری داشته باشد. در بسیاری از متون گذشته نبود روایت صرف تنها به مضمون می‌ توان ارجاع داد. چرا که ادبیات قدیم ما به دو دسته عمده تقسیم می‌گردد؛ تغزلی و فلسفی که هر دو در اکثر موارد به دور از روایتگری است به جز موارد اندک و تازه آنهایی هم که به روایت نزدیک می‌ شوند آن قدر استفاده شده که مخاطب به علت تکراری بودن نوع روایت و عدم آشنایی ‌زدایی در مورد فوق به سرخوردگی روایی - مضمونی می ‌رسد.
در ادبیات ما همیشه ایستگاه‌هایی در متن وجود دارد که می ‌توان از آنها تعبیر به پاگردهای راه‌ پله کرد، پاگردهایی که در آن مخاطب علاوه بر استراحت و نفس‌ گیری، ادامه داستان را در ذهنش به چالش بکشد. کشف این ایستگاه‌ها و پاگردها بسیار مهم است، چرا که شیره داستان و هسته اصلی آن در همین پاگردها قرار دارد مانند بازی‌هایی که در آن شما در هر مرحله یک قسمت از پازل را پیدا می ‌کنید و در نهایت، آنچه به دست می‌آید علاوه بر پاره‌های مفهومی در پرده‌ها و جزئیات با کلیتی فراتر و ورای آن مواجه می‌ شویم. آنچه در این میان اهمیت دارد تبدیل نوشتار یا متن ادبی به نوشتار یا متن دیگرگونه است و در این تبدیل باید نشانه‌ها را که در متن مبدا قابلیت اجرا در متن مبدل دارد، پیدا کرد و یا ما به ازایی برای نشانه‌های ادبی در متن مبدل «مثلا فیلمنامه» به عنوان نشانه بصری یافت، چرا که اصل در کلیت کار در این است که ما از پس تبدیل زبان نوشتار به زبان فیلم برآییم و این ترجمه از زبانی به زبان دیگر باید به نحوی باشد که مفهوم و مضمون نگارنده و گوینده زبان اول در آن نمودار داشته باشد.
نگاه به برخی از گوشه‌های ادبیات «یک شعر» یک قطعه نثر و یک نوشته به عنوان داستان می‌ تواند ما را به سیناپسی برساند که در آن می‌ توان آزادانه با توجه به دیدگاه‌های مضمونی و محتوایی و نوع نگرش به کار همچنین با توجه به امکانات و ابزار موجود، تغییراتی در آن به وجود آورد؛ مفاهیمی فراوان چون عدل، راستی و درستی، نجابت، ... و بسیاری جنبه‌های انسانی دیگر که در طول تاریخ کهن ما، در فرهنگ ایرانی رشد کرده، جلا یافته و در ادبیات رسمی و غیر رسمی «مکتوب و شفاهی» آن به وجود مختلف، خود را به مخاطب تفهیم کرده است و در گذر زمان در برخورد با فرهنگ‌ها و آیین‌ها و مذاهب دیگر مخصوصا اسلام به شکل کامل ‌تر و بارز تری به جنبه‌های انسانی و جهان ‌شمول رسیده است. ادبیات ما جدای از محتوای محکم و اندیشه‌های والای انسانی از لحاظ ساختاری نیز دارای ظرفیت‌های قابل توجهی است. در بیشتر داستان‌ها و قصه‌ها و افسانه‌ها کنش‌های میان انسان در برابر انسان، طبیعت، جامعه، سرنوشت، ماوراء و...» را داریم، کنشی که قهرمان‌ها و اسطوره ‌های آن در رفتار و کردار و گفتاری که توصیف می‌ شوند و در تصویری که از آنها ارائه می ‌گردد عموما در یک تم و گاهی ورود قصه در قصه یا خرده روایت‌ ها در دل یکدیگر، پاساژهایی برای مخاطب باز می ‌کنند که او را به هزارتوی داستان کشیده و در موارد زیادی آنچه قرار بوده ابتدا اتفاق بیفتد، از یاد رفته است، هر چند نمی ‌توان منکر این موضوع بود که همین ادبیات با وجود عناصر ضد داستانی خود که سعی دارد غیر واقعی بودن روایت را به مخاطب بفهماند، چنان قهرمان‌ هایی خلق کرده که باعث همراهی مخاطب با آنها طی قرن‌ها شده و هنوز که هنوز است مخاطب امروزی هم، آنچنان که اجدادش از پرده‌ خوانی ‌ها و مثل ‌ها و افسانه ‌های گذشته لذت می ‌بردند، از این متون حظ کافی می ‌برد و لذتی همچنان فراوان.
عبدالحمید ریاحی
منبع : روزنامه رسالت