پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
خواجه نصیرالدین طوسی و نقش او در گسترش تشیّع و حفظ آثار اسلامی
سیدحسن الامین، نویسنده و مورّخ شیعی، فرزند علاّمه سید محسن الامین، در سال ۱۹۰۸ م در دمشق متولّد شد و در سال ۲۰۰۲ م در جبل عامل لبنان چشم از جهان فروبست. از وی دهها اثر باارزش علمی بر جای مانده است كه از میان آنها سه اثر جایگاه مهمی دارند: اعیان الشیعه (از حرف ش به بعد)، مستدركات اعیان الشیعه و دائرهٔ المعارف الاسلامیهٔ الشیعیهٔ. كتاب الاسماعیلیون و المغول و نصیرالدین الطوسی یكی از آثار با ارزش اوست كه برای اولین بار در سال ۱۹۹۷ م در بیروت به چاپ رسید و با سفارش مؤسسه «الغدیر» وابسته به مؤسسه «دائرهٔ المعارف فقه اهل البیت» توسط مترجم ترجمه شد و اینك در دست چاپ است.
اصل این كتاب سیصد صفحهای میكوشد تا از دو حادثه تاریخی ابهامزدایی كند: یكی ماجرای دست داشتن، بلكه آمر بودن خواجه نصیرالدین در ویرانی و كتابسوزی بغداد و قتل خلیفه عبّاسی؛ و دیگری جداكردن دو فرقه اسماعیلیه و مستعلیه (نزاریه) از یكدیگر و بدینوسیله رفع تهمت و دفاع از فاطمیان در مقابل نزاریان. اما در لابهلای بیان این دو مطلب، مطالب سودمند دیگری هم یافت میشوند كه از جمله آنها، نقش خواجه در گسترش تشیّع و حفظ آثار اسلامی است كه مؤلّف محترم استطرادا در برخی فصول و به طور پراكنده به آنها اشاره كرده است. مترجم از تلخیص و چینش آنها كنار هم، مقاله حاضر را تهیه نموده است.
شایان ذكر است كه كلیه پینوشتهای این مقاله از مترجم است، مگر در یكی دو مورد كه آن هم مؤلف محترم صرفا به ذكر نام كتاب بدون ذكر صفحه و دیگر ویژگیهای آن اكتفا كرده است.**
● زندگی پیش از حمله مغولها
محمّد بن محمّد بن حسن طوسی، مشهور به «خواجه نصیرالدین طوسی»، سال ۵۹۷ ه. ق در طوس چشم به جهان گشود و در روز عید غدیر سال ۶۷۲ ه. ق در بغداد چشم از جهان فرو بست و در كاظمین به خاك سپرده شد.(۱) او در دامان پدرش، محمّد بن حسن، كه از زمره فقها و محدّثان بود، پرورش یافت و تحت نظر او رشد كرد.(۲) او پس از آنكه علوم ادبی را به خوبی فراگرفت، به تحصیل فقه، منطق، فلسفه و ریاضیات روی آورد؛ فقه را نزد پدرش آموخت و مدتی در دروس داییاش، نورالدین علی بن محمّد، حضور یافت. برخی معتقدند: او مقدّمات منطق و فلسفه را نیز نزد او آموخت. وی مقدّمات ریاضیات را در طوس، نزد كمال الدین محمّد صاحب فرا گرفت، سپس به نیشابور ـ یعنی مكانی كه در آن عصر مركز علمی با اهمیت و كانون تجمع گروهی از بزرگان فلاسفه، فقها، علما و فضلا بود ـ سفر كرد.(۳) در این شهر، مدتی ماند و از سرچشمه حكمت و معرفت سیراب شد، به طوری كه در عنفوان جوانی، در بیشتر علوم و فنون زبردست گردید. وی ظاهرا نیشابور را پیش از آنكه مورد حمله لشكر مغول قرار گیرد و به ویرانی و نابودی كشیده شود، ترك كرد و به ری كوچ نمود و از آنجا برای حضور در دروس علمای بزرگ به بغداد و موصل رهسپار شد. وی در موصل نزد كمال الدین بن یونس موصلی تلمّذ كرد؛ آنگاه از سالم بن بدران مصری، كه از بزرگان فقهای شیعه محسوب میشد، اجازه اجتهاد دریافت نمود و به وطن مراجعت كرد.(۴)
خواجه نصیرالدین طوسی از جمله كسانی به شمار میرود كه به كثرت تألیف در علوم و فنون مختلفِ متداول در عصر خویش اشتهار یافتهاند؛ علومی همچون تاریخ، ادبیات، فقه، تفسیر، حدیث، حكمت و فلسفه، اخلاق، هندسه، حساب، جبر و مقابله، هیأت، نجوم، علم تقویم و زیج و احكام ستارگان، اسطرلاب و موسیقی، آثار او به سادگیِ عبارات و خالی بودن از پیچیدگی، قویم بودن معانی و دور بودن از حشر و زواید معروفند. این ویژگیها موجب شدند تا آثار او به حدی مورد رغبت طلاّب و اقبال دانشمندان قرار گیرند كه طی قرون متمادی، به عنوان كتب درسی در حوزههای علمیه مطرح باشند و به همین دلیل، بسیاری از علما به شرح و تحشیه آنها پرداختهاند.
● زندگی خواجه در زمان حمله مغولها
خواجه نصیرالدین طوسی یكی از قربانیان نخستین حمله مغولهاست كه طی آن سپاهیان چنگیز (۱۲۱۵ ـ ۱۲۲۷ م) سرزمینهای اسلامی را مورد تعرّض قرار دادند(۵) و به هر شهری كه رسیدند، آن را با خاك یكسان كردند. شهر نیشابور نیز یكی از این شهرهاست كه در آن زمان دارای مدارس علمیه متعدد و مملو از علما بود. مغولها در این حمله، نه تنها نیشابور را ویران كردند، بلكه با شمشیر به جان مردم افتادند و هر كس را كه یافتند، كشتند. تنها عده معدودی توانستند از دست آنان جان سالم به در برند و خواجه نصیرالدین طوسی یكی از آنها بود كه در پی پناهگاهی مطمئن و امن، آواره بیابانها شدتا اینكه سرانجام، قلعههای شكستناپذیر اسماعیلیان را بهترین مأمن و پناهگاه برای حفظ جان خویش یافت و به آنجا پناهنده شد.(۶) البته خواجه نصیرالدین طوسی تنها كسی نبود كه به قلاع اسماعیلیه پناهنده شد، بلكه بسیاری از كسانی كه توانستند از دست مغولها جان سالم به در برند، به این قلاع پناهنده شدند.(۷)
خواجه نصیرالدین طوسی تا شروع حمله دوم مغولها به رهبری هلاكوخان و تسلیم ركن الدین خورشاه، مدتی را در قلعه «میمون دز» و مدتی دیگر را در قلعه «الموت»، از قلاع اسماعیلیه، سپری كرد.(۸) یكی از تبعات تسلیم شدن خورشاه این بود كه وی و تمامی همراهانش بجز خواجه و دو پزشك نامی، كه هلاكو آنان را به اردوی خویش ملحق نمود، به قتل رسیدند.
اینكه چرا خواجه مدتی از زندگیاش را در قلاع اسماعیلیه گذراند، تحقیق مستقلی میطلبد، اما آنچه مسلّم است اینكه دیدگاه ابن تیمیه در این زمینه مغرضانهترین دیدگاه است. وی گفته است: «مهمترین شخصیت اسماعیلی، كه بار تمام این وقایع را به دوش كشید، وزیر اسماعیلیان خواجه نصیرالدین طوسی در الموت بود.»(۹)
قطعا خواجه اسماعیلی نبوده است، چه رسد به اینكه مهمترین شخصیت و وزیر اسماعیلیان باشد.(۱۰) حقیقت این است كه خواجه نصیرالدین طوسی در طوس متولّد شد و در همین شهر تحصیلات اولیهاش را آغاز كرد، اما چون در آن زمان نیشابور محل اجتماع دانشمندان و طلاّب علوم گوناگون بود، به آن شهر رفت و در دروس سراج الدین قمری، قطب الدین سرخسی، فرید الدین داماد و ابوالسعادت اصفهانی و دیگران شركت میكرد و در همین شهر با فرید الدین عطّار نیشابوری ملاقات نمود(۱۱) و چیزی نگذشت كه نبوغ و برجستگی او در این شهر نمودار شد و از شخصیتهای مبرّز این شهر گردید.(۱۲)
در خلال حضور خواجه در نیشابور، مغولها اولین حمله خود را به رهبری چنگیزخان آغاز كردند و با كوله باری از مرگ و ویرانی، خراسان را به خاك و خون كشیده، پیشوایشان، سلطان محمّد خوارزمشاه، را به تسلیم واداشتند. پس از آن بود كه هر مقاومتی در هم شكست و شهرها یكی پس از دیگری سقوط كردند؛ كشتار، ویرانی و آتش همه جا را فراگرفت و مردم در حالی كه سرگردان بودند؛ خانه و كاشانه خود را رها كرده، برخی به دشتها و برخی دیگر به شهرهای دوردست و در نهایت، گروهی به دژهای محكم پناهنده شدند. در این میان، فقط قلعههای اسماعیلیان توانستند خود را حفظ كنند و مانع دستیابی مغولها به آنها شوند. از جمله كسانی كه به این قلعهها پناهنده شد، خواجه نصیرالدین طوسی بود.(۱۳)
برخی معتقدند: محتشم ناصرالدین عبدالرحیم، حاكم قهستان، از طرف علاءالدین محمّد، پیشوای اسماعیلیانِ آن زمان، به ریاست قلاع اسماعیلیان خراسان منصوب شد. محتشم ناصرالدین، كه مردی دانشمند بود، از جوانمردان روزگار خود بود، به دانشمندان و فضلا عنایت داشت و آوازه خواجه را شنیده بود و جایگاه او را در علم و فلسفه و اندیشه میدانست و از قبل، راغب بود كه او را ملاقات كند. از اینرو، به واسطه پیكی از او دعوت به عمل آورد تا به قهستان بیاید. این دعوت، تمایل شدید مدعوِ آواره را به خود جلب كرد و فكر كرد كه آن پناهگاه امنی را كه به دنبال آن بوده، یافته است. از اینرو، دعوت او را پذیرفت و به قهستان رفت. خبر ورود خواجه بر ناصرالدین به گوش علاءالدین محمّد، پیشوای اسماعیلیان نزاری، رسید و از او خواست تا خواجه را نزد او روانه كند. خواجه، كه چارهای جز اجابت این درخواست، نداشت به همراه ناصرالدین به طرف قلعه «میمون دز»، مقرّ علاءالدین محمّد به راه افتاد. پس از آنكه علاءالدین به دست یكی از حاجبانش به قتل رسید، ریاست نزاریان به دست فرزند ارشدش، ركن الدین خورشاه، افتاد، تا آنكه مغولها حمله دومشان را به رهبری هلاكو آغاز كردند و ركن الدین مجبور به تسلیم شد.(۱۴)
اما برخی دیگر معتقدند: خواجه علیرغم میل باطنی خود، نزد نزاریان رفت و از روی اجبار و اكراه نزد آنان اقامت گزید. در درهٔ الاخبار آمده است: فرمانی به فداییان اسماعیلی صادر شد كه خواجه را بربایند و به قلعه الموت ببرند. فداییان اسماعیلی، كه مدتها در اطراف باغهای نیشابور در كمین خواجه بودند، از او خواستند به همراه آنها به الموت برود. ولی او از آمدن امتناع كرد. در نهایت، وقتی او به قتل تهدید شد، همراه آنان به الموت رفت. او در سالیانِ اقامت در الموت، همچون یك اسیر یا زندانی زندگی كرده است.(۱۵)
دیدگاه سومی هم در این زمینه وجود دارد: در وصاف الحضرهٔ آمده است: خواجه نصیرالدین طوسی با اختیار خود، نزد ناصرالدین آمد، اما طی اقامتش نزد او حوادثی اتفاق افتادند كه رابطه آنها را تیره نمود و از اینرو، ناصرالدین بر او غضب كرد و او را به عنوان یك زندانی نزد خود نگه داشت. پس از مدتی ناصرالدین، خواجه را مجبور كرد كه همراهش به قلعه «میمون دز» برود. خواجه مدتی را در این قلعه به عنوان یك زندانی، كه قادر به ترك مكان خود نیست، زندگی كرد.(۱۶)
به هر حال، هر یك از نظریات فوق كه صحیح باشد، بر نظریه ابن تیمیه، كه معتقد است خواجه یكی از شخصیتهای مهم اسماعیلیان و از مشاوران آنها بوده، خط بطلان میكشد. جالب اینجاست كه ابن تیمیه به این هم اكتفا نمیكند كه خواجه یك شخصیت مهم اسماعیلی بوده است، بلكه پا را فراتر نهاده، مینویسد: وی وزیر و مشاور آنها بوده است. پناهنده مستأصل بینوایی كه بیش از یك پناهگاه امن آرزویی نداشت، از نظر ابن تیمیه تا سر حد یك وزیر ترقّی میكند.
البته این نظریات تا وقتی مورد پذیرش هستند كه نصّ صریح و روشنی از خواجه در این زمینه نداشته باشیم. اما خود خواجه حقیقت ماجرا را برای ما نگاشته است. بنابراین، جایی برای نظریات دیگر باقی نمیماند. خواجه در كتاب شرح اشارات، كه آن را در مدت اقامتش در قلاع اسماعیلیان نگاشته است، چنین مینویسد: «اكثر این كتاب را در دشوارترین وضعیت ممكن و تیره و تارترین حال زندگی به رشته تحریر درآوردم، بلكه غالب آن را در اوراقی كه هر زمان آن حامل اندوه و رنجی دردآور و حسرت و دریغی بزرگ است، و در اوضاعی كه در هر لحظه آن شعلههای آتش جهنم زبانه میكشد و از آسمان آتش میبارد، نگاشتم. زمانی نیست كه چشمان من اشك آلود و خاطرم مكدّر و لحظهای نیست كه دردم افزون و غم و اندوهم دوچندان نباشد. چه خوش گفته است آن شاعر فارسی كه:
به گرداگرد خود چندان كه بینم بلا انگشتری و من نگینمدر طول زندگیام در اینجا، زمانی نبوده است كه آكنده از حوادث ندامتآور و حسرتساز نباشد. در این مدت، زندگی من همچون زندگی امیری بوده است كه لشكرش را غم و سپاهیانش را پریشانی تشكیل میدهد. بارالها، به حق رسولت مجتبی و وصی او مرتضی، مرا از فشار امواج سختی و انبوه رنج و بدبختی برهان و گشایشی عطا فرما از آنچه گرفتار آنم، یا لا اله الا انت ارحم الراحمین.»(۱۷)
این بود حقیقت زندگی مردی كه به عنوان پناهنده یا زندانی، غمگین و مستأصل در الموت به سر میبرد، اما از نظر ابن تیمیه، كه تعصّب چشمانش را كور كرده، او یكی از مهمترین شخصیتهای اسماعیلی و وزیر بزرگ آنان بوده است.
● زندگی خواجه پس از شكست اسماعیلیان از مغولها
وقتی مغولها در دومین حمله خود به پیش رفتند و هلاكوخان سیره جدّش، چنگیز خان، را تكرار نمود، این بار شدت حمله به حدّی كوبنده بود كه هالهای از ترس و وحشت قلاع اسماعیلیه را دربرگرفت و تاب و توانشان را برای مقابله از دستشان ربود و امیر اسماعیلی، ركن الدین خورشاه، تسلیم مغولها شد و آنها هم بیدرنگ، حكم قتل او و یارانش و پناهندگان به آنها را به اجرا درآوردند.(۱۸) از میان پناهندگان به قلاع اسماعیلیه، تنها سه شخصیت، كه شهرت علمی آنها به هلاكو خان رسیده بود، استثنا شدند و هلاكوخان دستور داد تا آنها را نكشند. ناگفته پیداست كه این دستور به خاطر شدت علاقه هلاكوخان به علم و تقدیر او از شخصیتهای علمی نبود، بلكه به این خاطر بود كه وی به این سه شخصیت علمی و معارفی كه متفرّد به آن بودند، نیاز داشت. دو تن از این سه شخصیت، یعنی موفق الدوله و رئیسالدوله، پزشك بودند و شخصیت دیگر هم، یعنی خواجه نصیرالدین، چنان معروف بود كه متفرّد به آگاهی از چندین علم از جمله علم نجوم بود(۱۹) و هلاكوخان این علم را نه به خاطر اینكه یك علم است و باید مورد تقدیر قرار گیرد، بلكه به خاطر نیازی كه بدان داشت و مؤمن به فایده آن بود، همواره مورد تقدیر قرار میداد.(۲۰) از اینرو، پس از آنكه با خواجه آشنا شد، تصمیم گرفت با پیشنهاد خواجه مبنی بر تأسیس رصدخانه مراغه موافقت كند و هر آنچه در جهت رشد و پیشرفت و تكمیل آن نیاز بود، برای او آماده نماید.(۲۱)
خواجه نصیرالدین طوسی علاوه بر اطلاعات گسترده، از تدبیر و عقل والایی نیز برخوردار بود. او تنها مرد آن روزگار بود كه توانست جهان اسلام را، كه در آن عصر از آسیبهای فراوانی رنج میبرد، نجات دهد. مسئولیت خواجه در آن روزگار دشوارترین و خطیرترین مسئولیتها و بحران روحی او دردآورترین دردهایی بود كه انسانها به آن دچار میشوند؛ زیرا او به عنوان یك دانشمند بزرگ و دارای شهرتی فراگیر بین مسلمانان، خود را ناگهان و به طور غیرمترقّبه در چنگال دشمن مسلمانان دید و این را هم دریافت كه دشمن اصرار دارد او در كنارش باشد و در ركابش گام بردارد. به كجا و برای چه؟ برای جنگ با اسلام در خانه خودش و از بین بردن آن در سنگرهای خودش. آیا مصیبتی هست كه با این مصیبت و بلا برابری كند؟ كمترین مجازات برای كسی كه اندیشه سرپیچی از تمایلات و خواستههای رهبر مغولها را داشت، شمشیر و قتل بود و خواجه برای مدتهای طولانی به این مسئله اندیشیده بود. برای او بسیار آسان بود كه با اراده خود به استقبال مرگ رود و خونش به بهای اندكی ریخته شود و اگر با از بین رفتن خواجه به وسیله یكی از شمشیرهای جنایت پیشه مغولها، كه در گستره ایران و دشت پهناور نیشابور بسیاری را از بین برده بود، قضا آرام میگرفت، اما اینك بایستی در مقابل روزگار ستمكار بشورد و هرگز تسلیم سرنوشت طغیانگر نشود.
خواجه به خوبی میدانست كه پیروزی نظامی بر مغولها به هیچ وجه امكانپذیر نیست. جهان اسلام به طور كامل از هم پاشیده بود و دیگر امیدی به جمع كردن و سازماندهی نیروها برای حمله به مغولها و بیرون راندن آنها از سرزمینهای اسلامی نداشت. سرزمینهای اشغال شده توسط مغولها ضعیفتر از آن بودند كه در اندیشه انقلابی پیروزمند باشند. البته غرب جهان اسلام همچنان سالم مانده بود و مصر همچنان تنها نیرویی بود كه همه نگاهها به سوی او بود و توانسته بود طعم تلخ شكست را به مغولها بچشاند و آنها را از خانه و كاشانه خود باز دارد. اما بیش از این از عهده او خارج بود. خواجه مدتها فكر كرد و یقین پیدا نمود كه چنانچه مغولها پس از پیروزی نظامی به پیروزی فكری هم دست یابند، فاتحه اسلام خوانده است. او به رأی العین میدید كه چگونه كتابها و منابع غنی اسلامی نابود و دانشمندان اسلامی از دم تیغ گذرانده میشوند و چنانچه این روند ادامه یابد، دیگر چیزی از اسلام باقی نخواهد ماند؟
خواجه از نیاز هلاكوخان به او و حرصش به وجود یك اخترشناس و منجّم در اردوگاهش بهرهبرداری كرد و تصمیم گرفت اعتماد و احترامش را جلب كند و از این راه بتواند خواستههایش را بر او تحمیل نماید و همین امر موجب شد شمار زیادی از كتب اسلامی از خطر نابودی نجات یابند؛ همچنانكه بسیاری از دانشمندان مسلمان جان سالم به در بردند.
چون هلاكو بر اوضاع مسلّط شد و به طور كامل استقرار یافت، خواجه نصیرالدین طوسی اولین مرحله برنامهاش را آغاز نمود و اولین گام را، كه گام بلندی هم بود، برداشت. او هلاكوخان را قانع كرد كه نظارت بر اوقاف اسلامی را بر عهده او بگذارد و به او این مسئولیت و آزادی را بدهد كه با صلاحدید خود در آنها تصرف كند. هلاكو هم موافقت كرد.(۲۲) خواجه پس از اندیشه و تأمّل، این حقیقت را دریافت كه انحطاط فكری مسلمانان به حدّی رسیده كه از علم چیزی جز پوسته بدون مغز نزد آنان باقی نمانده و علم را منحصر در فقه و حدیث كرده، سایر معارف بشری را، كه دین بزرگ اسلام همواره مشوّق آنها بوده است، تحریم نمودهاند و از علوم عملی به طور كامل دست كشیدهاند. بدینروی، مدارسی را برای هر یك از علوم فقه، حدیث، طب و فلسفه افتتاح كرد و این موضوع را به اطلاع عموم رساند و تعهد نمود كه هزینه تحصیلی دانشپژوهان این علوم را تأمین كند، به این صورت كه به هر یك از محصّلان فلسفه روزی سه درهم، به محصّلان طب روزی دو درهم و به محصّلان فقه روزی یك درهم و در نهایت، به محصّلان علم حدیث روزی نیم درهم پرداخت كند.(۲۳) بدینسان، مردم از مدارس فلسفه و طب استقبال شایانی كردند، در حالی كه قبلاً این علوم مخفیانه تدریس میشدند. اینچنین خواجه نصیرالدین طوسی اولین پیروزی را در صحنه مبارزه با دشمنان اسلام به دست آورد. از آن پس، هیچگاه چراغ علم نزد مسلمانان خاموش شد و مسلمانان هرگز از طلب علم باز نایستادند.
آنگاه خواجه دومین مرحله از مبارزهاش را با دشمنان اسلام آغاز كرد. خواجه مشاهده كرد كه ایجاد مدارس متفرقه توجه هلاكوخان را جلب نكرد و هلاكو به اهمیت آنها پی نبرد، اما به نظرش رسید تأسیس یك دانشگاه بزرگ و گردآوری دانشمندان در آن و پرنمودن كتابخانه آن از كتاب، مطمئنا حسّاسیت هلاكوخان را بر خواهد انگیخت. بنابراین، چگونه باید عمل كرد؟ هنرمندی و استادی خواجه در اینجا آشكار میشود. او میدانست كه هلاكوخان او را برای هدف معیّنی نگاه داشته است و از اینرو، تلاش كرد تا او را راضی كند و برای اینكه بتواند به كارش ادامه دهد و از استعدادهای خدادادیاش بهرهبرداری كند، بایستی رصدخانه بزرگی بسازد. هلاكو با ایجاد چنین رصدخانهای موافقت كرد و به او اختیار داد تا مستقیما وارد عمل شود.(۲۴) خواجه موافقت هلاكو با این پیشنهاد را، تا آن روز در خواب هم نمیدید، اما روزگار آن را به حقیقت تبدیل كرد. با این موافقت، خاطر خواجه از آینده آسوده شد و چیزی جز برنامهریزی صحیح و زمینهسازی دقیق برای رسیدن به هدف اصلی خویش، فكر او را مشغول نمیكرد.
خواجه امر رصد خانه را نزد هلاكوخان بزرگ جلوه داد و او را قانع كرد كه به تنهایی قادر نیست چنین بنای مهمی بسازد و باید همكاران باكفایتی داشته باشد تا بتواند با تكیه بر آنها این مسئولیت دشوار را به اتمام برساند و اینكه ناگزیر باید برای این كار عدهای از دانشمندان، چه از سرزمینهایی كه به وسیله مغولها اشغال شدهاند و چه خارج از این سرزمینها، داوطلبانه گرد هم آیند و در امر ساخت این بنای عظیم به او كمك كنند. هلاكوخان هم با این پیشنهاد موافقت كرد.(۲۵)
پس از این بود كه خواجه فرستاده خردمندی به نام فخرالدین لقمان بن عبدالله مراغی انتخاب كرد و به او مأموریت داد تا در اطراف كشورهای اسلامی با دانشمندان و علمای اسلامی ملاقات كند و ضمن دلگرم كردن آنها، از آنان دعوت به عمل آورد كه به سرزمینهای خود بازگردند و علاوه بر این، اگر در كسی صلاحیت و برجستگی علمی خاصی دید، با هر ملّیتی كه باشد، دعوت كند كه به هیأت علمی خواجه بپیوندد.(۲۶)
كار، منظم و دقیق به پایان رسید. دانشمندان از سرزمینهای دور و نزدیك گرد هم آمدند و تحت نظارت خواجه، طرحهای از پیش مطالعه شده او را به مرحله اجرا درآوردند. چیزی نگذشت كه كتابخانهها آكنده از كتاب شدند. حتی كتابخانه مراغه به تنهایی دارای مجموعهای از كتاب شد كه در كمتر كتابخانهای یافت میشد. مدارس در هر مكانی برپا گردیدند و فرهنگ اسلامی حیاتی دوباره گرفت. نفوس مردم مالامال از امید و آرزو گردیدند. داعیان و راهنمایان به هر طرف، برای دعوت مردم به دین و هدایت آنها گسیل شدند.
سرانجام، هلاكوخان درگذشت، اما اسلامی كه او نابودی آن را میخواست، سالم باقی ماند. پس از او، فرزند و خلیفهاش، آباقاخان، به حكومت رسید در حالی كه اسلام همچنان به رهبری خواجه نصیرالدین طوسی پایدار و محكم، مبارزه و مقاومت میكرد و نقش دعوت و هدایتگری خود را داشت. بعد از آباقاخان، فرزند دیگر هلاكوخان، تكودار، به حكومت رسید كه اسلام عقل و جان او را ربود و مسلمان شد. مسلمان شدن او مقدّمه مسلمان شدن كل حكومت در عصر غازان، نوه هلاكوخان مغول، گردید.(۲۷)
شیخ عبدالكمال صعیدی، استاد دانشگاه الازهر، میگوید: «خواجه نصیرالدین طوسی از این دنیا نرفت، مگر پس از آنكه آن دسته از علوم اسلامی را كه در حكومت تاتارها كهنه شده بود، تجدید و آمال مسلمانان را، كه توسط آنها مرده بود، احیا كرد ... پیروزی بر تاتارها در حقیقت به این نبود كه آنها در جریان نبرد عین جالوت از شام رانده شوند، بلكه به این بود كه قلوب آنها به اسلام تمایل پیدا كند و به راه راست هدایت شوند.» و این چیزی بود كه به واسطه خواجه نصیرالدین طوسی تحقق یافت. خواجه نصیرالدین طوسی بدینگونه توانست به واسطه عقل و علم، حكومت طاغوتی و ستمگر مغولها را شكستدهد و نقشهاش را در زمینهسازی تبدیل مغولها از بتپرستی به اسلام اجرا كند و در این زمینه توفیق یابد.در اعیان الشیعه آمده است: «... ظاهرا آنچه برای خواجه نصیرالدین طوسی در درجه اول اهمیت قرار داشته، نجات جان شمار زیادی از دانشمندان و حفظ و نگهداری تعداد زیادی از كتب علمی بوده است؛ زیرا روشن است كه در آن برهه از زمان، امكان مقاومت در مقابل مهاجمان مغول وجود نداشته است و دولت بغداد هم به حدّی از پاشیدگی و كثرت معضلات رسیده بود كه برایش امكان رویارویی با این بنیانكن وجود نداشته است. از سوی دیگر، این هم درست نبوده كه در مقابل آنها تسلیم شوند تا در نتیجه آن، بتپرستی جانشین اسلام شود. بنابراین، اگرچه مسلمانان آن عصر قدرت مقابله نظامی با مهاجمین را نداشتهاند، اما قدرت داشتهاند كه با فرهنگ و دانش و دعوت شایسته، به مقابله آنها برخیزند. اما چنین كاری در صورتی كه دانشمندان اسلامی و كتابهای علمی آنان از بین میرفت، امكانپذیر نمیبود. از اینرو، خواجه نصیرالدین طوسی، رصدخانه مراغه را وسیلهای كرد برای گردآوری شمار زیادی از دانشمندان و حفظ جان آنان؛ همچنانكه در جهت حفظ و گردآوری كتابهای علمی دانشمندان نیز تلاش نمود. نتیجه این حركت آن شد كه روند جریانات طور دیگری رقم بخورد و مغولها به مسلمانانی مدافع اسلام تبدیل شوند.»(۲۸)
دكتر مصطفی جواد میگوید: «خواجه نصیرالدین طوسی خود را به هلاكوخان نزدیك كرد تا اولاً، جان خودش را نجات دهد و ثانیا، معجزه قرن هفتم را بیافریند؛ یعنی نشر علوم در شرق و تأسیس اولین آكادمی علمی و برپایی بزرگترین رصدخانه شناخته شده در شرق و ایجاد اولین دانشگاه حقیقی از نوع امروزی آن كه كلمه Universit معرّف آن است.»
خواجه نصیرالدین طوسی این انجمن بزرگ را كنار رصدخانه و نزدیك كتابخانه احداث كرد. این انجمن مملو از دانشجویان و هیأتهایی بود كه از اقصا نقاط جهان به آنجا آمده بودند. خواجه هم به قدری آنان را دوست داشت و با آنان دوستی میكرد و در جهت تهیه وسایل تحقیق برای آنان كوشش مینمود كه این رفتار او زبانزد خاص و عام شده بود. روشن است كه بقای رصدخانه و این انجمن علمی، تخصیص مبالغ هنگفتی را میطلبید. مورّخان ذكر كردهاند كه هلاكوخان مقدار زیادی پول برای هزینه ساخت رصدخانه به خواجه پرداخته بود، و این مقدار پول به مرور زمان، در جریان توسعه رصدخانه، كتابخانه و این انجمن علمی مصرف شده بود. از اینرو، خواجه تصمیم گرفت تا برای تأمین تكمیل این تشكیلات، منابع مالی جدیدی ایجاد كند و چون مسئولیت نظارت بر اداره اوقاف اسلامی در تمامی سرزمینهای اسلامی تحت تسلط ایلخانیان، از خراسان گرفته تا عراق، به او واگذار شده بود و درآمد این اوقاف هم قابل ملاحظه بود، مقدار قابل توجهی از آنها را برای هزینههای جاری رصدخانه و ملحقات آن اختصاص داد.(۲۹)
محمد مدرّسی زنجانی مینویسد: «طوسی علاوه بر منزلت علمی كه داشت، توانست بر هلاكو نیز تأثیر گذارد و به تدریج، بر عقل وی چیره گردد و این خونخوار را رام كند و وی را متوجه اصلاح امور اجتماعی، فرهنگی و هنری نماید. وی چنان بر عقل هلاكو چیره شد كه هلاكو نه سوار میشد و نه فرود میآمد و به هیچ عملی دست نمیزد، مگر آنكه خواجه طوسی آن را تصویب كند.»(۳۰)
● مقایسه دو ستمگر
چنگیز و هلاكو یك سرشت مشترك داشتند؛ سرشت سركشی، ستم، خونریزی و ویرانگری. هر یك از این دو به سرزمینهای اسلامی حمله كردند و بر آنها چیره شدند. تاریخ سرنوشت سرزمینهایی را كه هلاكوی ستمگر و سفّاك بر آنها دست یافت، نشان داده است. تاریخ نشان میدهد كه با حمله هلاكو در بغداد، قتل عام و ویرانی فراگیری آغاز شد، اما مدتی نگذشت كه حاكمان مسلمان بر آن مسلّط شدند و با استقلال كامل، رونق و شادابی را به آن بازگرداندند.
در زمان پیشروی هلاكو، هیچیك از شهرهای اسلامی در معرض سوختن و ویرانگری و هتّاكی قرار نگرفت، بجز موصل كه مغولها ابتدا آسیبی به آن نرساندند، اما وقتی دوباره به آنجا بازگشتند، با آن كاری كردند كه در تاریخ موجود است؛ همچنین حلب در سرزمین شام كه بررسی آن نیازمند مجالی دیگر است. مقایسه سرنوشت سرزمینهای اسلامی در پی حمله چنگیز و هلاكو ما را به حقایقی رهنمون میشود؛ مثلاً، در زمان حمله چنگیز، شهر بخارا بیش از سه روز در محاصره مقاومت نكرد. مغولها در جریان حمله چنگیز به بخارا، وقتی به شهر وارد شدند، به كشتار و غارت و ویرانگری و هتك حرمت مردم پرداختند و سپس در آن آتش افكندند و از آنجا به همراه اسیرانی كه جان سالم به در برده بودند، به سمرقند رفتند. آنها در سمرقند همان اعمال را تكرار كردند. در شهر اعلام كردند كه همه مردم از شهر خارج شوند و هر كس درنگ كند، كشته میشود. همه مردم از مرد و زن و كودك، از شهر خارج شدند، آنگاه مغولها شهر را به آتش كشیده، آن را با خاك یكسان كردند.(۳۱) هر شهری كه فتح میشد، محتوم به همین سرنوشت بود.
حال این سؤال مطرح است كه چرا چنگیز آن روش هولناك را در ممالكی كه فتح میكرد، در پیش گرفت و چرا هلاكو، كه در درندگی و خشونت و تحقیر و به آتش كشیدن شهرها و غارت مردم از وی كمتر نبود، آن مسیر را در پیش نگرفت.
دكتر جعفر خصباك میگوید: «هلاكو در تخریب شهرها روش جدّش چنگیزخان را در پیش نگرفت. ظاهرا چهرهای كه مورّخان از فاتح مغولی بغداد (یعنی هلاكوخان) ترسیم كردهاند، انعكاس اعمالی باشد كه جدّش در ماوراء النهر و خراسان انجام داده است.»(۳۲)
در پاسخ به این سؤال كه چرا هلاكو روش جدّش را در پیش نگرفت، باید بگوییم: برای كسی كه مطالعات عمیقی در وقایع تاریخ و حوادث آن نداشته و در بررسی حالات مردان تاریخ، كه پدید آورنده آن وقایع و حوادث بودهاند، دقت نكرده باشد و برای كسی كه پیوسته اسیر رسوباتی است كه در قلب و فكر او لانه كرده و از آنها خلاص نشده، پاسخ به این سؤال مشكل است. ولی برای كسی كه میتواند در اعماق ژرف تاریخ فرو رود و تاریخ را برای یافتن حقیقت مطالعه كند، پاسخ این سؤال آسان است. چنگیز با وجود ذات شرّی كه داشت، به دلیل آنكه هیچ بازدارندهای كه عنان او را بگیرد و وی را رام سازد و جلوی سرعت او را بگیرد، وجود نداشت، آن جنایات را انجام داد؛ زیرا مسلمانانی كه همراه وی بودند، از منافع شخصی و ضعف نفس برخوردار بودند؛ چرا كه پیروزیهای چنگیز منافع آنان را تأمین میكرد و آنان به چیز دیگری توجه نداشتند و چنانچه آنها یا برخی از آنان توجه هم داشتند، ضعیفتر از آن بودند كه كاری از عهدهشان برآید، و كمتر از آن بودند كه چنگیز به آنان توجهی كند. ولی هلاكو، كه در بدسرشتی از جدّش، چنگیز، كم نداشت، بازدارندهای داشت كه لجامش را بگرداند و رامش سازد و جلودار سرعتش گردد؛ بازدارندهای كه مانند آن را چنگیز نداشت. این بازدارنده در شخصیت مردی مخلص و قویالنفس و با اراده به ظهور رسید كه وقتی سخنی میگفت، شنونده هرچند هلاكوی جبّار و ستمگر بود، به گفتهاش توجه میكرد. این فرد كسی جز خواجه نصیرالدین طوسی نبود.
برتری خواجه نصیرالدین طوسی بر جهان اسلام به این دلیل بود كه از سر ناچاری با هلاكو همنشین شد و مانع از این گردید كه شهرهای قزوین، همدان، دینور، كرمانشاه، حلوان، اسدآباد، بصره، شوشتر و همه شهرهای خوزستان و سپس بغداد، دیار بكر، شهرهای الجزیره، حماهٔ، حمص، معرّهٔ و سپس دمشق تا غزه، همان سرنوشت بخارا و سمرقند و شهرهای واقع در مسیر طولانی چنگیز را ـ از نظر سوختن و ویرانی و اسارت و هتك حرمت ـ پیدا كنند و هر كاری كه دلشان میخواهد بر سر این شهرها بیاورند.
هنر خواجه در این بود كه هلاكو را واداشت تا به سرزمینهای فتح شده استقلال كامل ببخشد تا مسلمانان بر آنها حكومت كنند، نه مغولها، و برای حكومت فرمانروایانی شایسته و عادل برگزیده شوند تا كشور را در مسیر پیشرفت و حركت و سازندگی رهبری كنند؛ كسانی كه طبق توصیف معاصر آنها، ابن فوطی، معروف به دینداری و حسن یقین باشند.
فضیلت خواجه در این بود كه زیر نظر هلاكو مدارس و كتابخانههایی بنا كرد و به سوی دانشمندان اموالی سرازیر كرد تا آنان صرفا به نشر دانش و تألیف كتاب بپردازند.
ابن فوطی مینویسد: «هلاكو دانشمندان و فضلا را دوست میداشت و به آنان احسان مینمود و پاداش میداد و بر مردمان دلسوز بود و فرمان به خوشرفتاری و تخفیف نسبت به آنها میداد و بر آنها سخت نمیگرفت و مانند عادت پادشاهان، آنها را به وظایف و تكالیف سخت وادار نمیكرد.»(۳۳)
اینها به خاطر توجیهات خواجه نصیرالدین طوسی بوده است. وی راه را برای اسلام مغولها هموار كرد و نسلی باهوش برای ادامه راه بعد از خود تربیت نمود.
این نقشهای بود از سوی خواجه نصیرالدین طوسی برای نجات جهان اسلام از چنگال مغولها و بتپرستی كینهتوزانهای كه با هدف ویران كردن و از بین بردن اسلام، با كنار زدن سلطه اسلام و سپس سست كردن عقیدهها و خرد ساختن افكار و نشر جهل، نسبت به اسلام و مسلمانان داشتند. نقشه آرام و به دور از شبهات، كه نصیرالدین آن را ترسیم كرد، نتایجش یكی پس از دیگری به ثمر رسیدند: كتابهای اسلامی از فرسودگی و نابودی در امان ماندند و در خزانه بزرگ مراغه گردآوری شدند و دانشمندان مسلمان دوباره گرد هم آمدند و مدارس اسلامی حركتشان را از نو آغاز كردند و اندیشه اسلامی شروع به درخشش و شكوفایی نمود. فقط غلبه نهایی بر مغولان باقی مانده بود. غلبه نظامی غیرممكن بود. اما چرا باید در اندیشه پیروزی نظامی بود؟ چرا آنان را در اسلام ذوب نكنیم؟ چرا به جای چیرگی نظامی، نظر عقیدتی آنان را مغلوب نسازیم؟ وقتی میتوانیم آنان را به مسلمانان تبدیل كنیم و بتپرستی را از جانهایشان بزداییم، این پیروزی بزرگتر است!
این گام بزرگی بود كه خواجه طوسی پس از گامهای ابتدایی در پی آن بود. ولی موفقیت در آن به دلیل سختیهای راه، غیرممكن به نظر میرسید. ولی كسی كه توانسته بود آن خونآشام را رام سازد و آتش سركشی آن جبّار ستمگر را خاموش كند و در برابر چشم و گوش او كتابخانه اسلامی بپا كند و مدرسه اسلامی بنیان نهد و مجمع دانشمندان اسلامی تشكیل دهد، با اخلاص و ایمان بیپایان خود و با اندیشه عظیم و فكر منظّم و تدبیر محكم، توانست گرایش به اسلام را در قلوب مغولها وارد كند تا پس از آن مسلمان شوند.
برای این مرحله سرنوشتساز، گروههای لایقی را كه در نقشه كشیدن و اجرای آن به خوبی عمل میكردند، آماده ساخت. در رأس این گروهها، خاندان جوینی بودند كه بر دوستی اهل بیت علیهمالسلام و آنچه از اخلاص و غیرت و دفاع و فداكاری در راه اسلام، لازمه این دوستی بود، پرورش یافته بودند.
در نهایت، مغولها به دست شاگردان طوسی مسلمان شدند و نقشه او به موفقیتی بزرگ نایل شد. هلاكو با جبروت خود، نصیرالدین طوسی را وادار ساخت تا در ركاب وی باشد، به این قصد كه علم او را در اختیار بگیرد. ولی طوسی با علم و عقل و تدبیر خود، میدانست چگونه هلاكو را در اختیار خود بگیرد، و اینجا بود كه طاغوت در مقابل ایمان و علم و عقلی بزرگ و دوراندیش شكست خورد.
طوسی و شاگردانش در برابر سپاهیان انبوه مقاومت كردند و آنان را پس از بتپرستی، به مسلمانانی مدافع تبدیل نمودند. طوسی قهرمان اسلام بود، در زمانی كه دلاوری و قهرمانی بسیار دشوار بود.
زركی در الاعلام، طوسی را چنین توصیف میكند: «او فیلسوفی بود كه در قلّه علوم عقلیه قرار داشت، در هیئت و مجسطی و ریاضیات، علاّمه بود. منزلتش در نزد هلاكو والا بود و بدین سبب، از آنچه بدان اشاره میكرد، اطاعت مینمود.»(۳۴)
آری، اسیری كه كاری از دستش برنمیآمد، اكنون فرمان میداد و اطاعت میشد. اسیر كننده خود اسیر بود و اسیر، اسیر كننده. هلاكو علاوه بر لشكر و سلطه قدرتمندی كه داشت، از شخصیت قدرتمندی نیز برخوردار بود و در مقابل، طوسی نیز از قدرت علمی و فكری و نیز شخصیت بالایی برخوردار بود. از جمله خواستههای طوسی از هلاكو، این بود كه در سرزمینهای فتح شده خرابكاری نكند و مانند جدّش آنها را به آتش نكشد، ویران نسازد و غارت ننماید. او هم اطاعت نمود. خواجه اگرچه نمیتوانست هلاكو را از كشورگشاییهایش بازد دارد، ولی با اخلاص و ایمان و قوّت شخصیت خویش، توانست وی را از سیره چنگیز در جنایاتی كه به هنگام كشورگشایی مرتكب میشد، باز دارد و توانست آزادی و استقلال و خودمختاری سرزمینهای فتح شده را حفظ نماید. و سرانجام، زندگی او با آماده ساختن مغولها برای پذیرش اسلام به پایان رسید و آنچه وی میخواست، محقق گردید.
پینوشتها
** یكی از اصلیترین ویژگیهای یك اثر علمی قوی، ذكر منابعی است كه آن اثر از آنها بهره برده است. هر قدر منابع تحقیق غنیتر باشند، آن اثر علمی هم از غنای بیشتری برخوردار است. اما این قاعده میتواند در مواردی استثنا هم داشته باشد و آن، جایی است كه صاحب اثر، خود یك منبع علمی مطمئن محسوب شود. در اینگونه موارد، سخن صاحب اثر به عنوان سند محسوب میشود و محققان انتظار ذكر منبع سخن از وی ندارند. دكتر سیدحسن امین از زمره این دانشمندان است. وی نیز مانند پدرش، معمولاً منابع مطالب ذكر شده در آثارش را ذكر نمیكند. ولی چون خود وی به عنوان سند و یك منبع مطمئن و قابل اعتنا محسوب میشود، این شیوه وی ضرری به علمیّت آثار وی نمیزند. با این حال، برای آگاهی مخاطبان گرامی تا آنجا كه ممكن بوده، منابع نقل قولها و اظهارات وی نقل شدهاند.
۱. ملاّ كاتب چلبی، كشف الظنون عن اسامی الكتب و الفنون، بی جا، نشر سعادت، بی تا، ج ۲، ص ۳۸۰ / میرزا عبدالله افندی، ریاض العلماء، قم، خیّام، ۱۴۰۱ ه. ق، ج ۵، ص ۱۶۰.
۲ و ۳ و ۴. همان.
۵. ابراهیم قفس اوغلی، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ترجمه داود اصفهانیان، تهران، گستره، ۱۳۶۷ ه. ش، ص ۲۹۱ / برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میر آفتاب، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۲۸.
۶. عبدالمحمّد آیتی، تحریر تاریخ وصّاف، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۴۶ ه. ش، ص ۲۴.
۷. محمد رضا شبیبی، مورّخ العراق ابن الفوطی، عراق،نشر مجمع العلمیالعراقی،۱۹۵۸م،ج۲، ص۳۱.
۸. عبدالمحمّد آیتی، پیشین، ص ۲۴ / برتولد اشپولر، پیشین، ص ۲۴۵.
۹. به نقل از محمد تقی مدرّس رضوی، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی، چ دوم، تهران، اساطیر، ۱۳۷۰ ه. ش، ص ۸۴، به نقل از: احمد بن عبدالحلیم بن تیمیه، الرّدّ علی النصیریه، چاپ مصر، ص ۸۹.
۱۰. در مذهب خواجه، اقوال متعددی ذكر شده است. گروهی از متعصّبان اهل سنّت و مغرضان وی را كافر و ملحد و عامل قتل خلیفه عبّاسی شمردهاند كه مرحوم سید حسن الامین در كتاب «الاسماعیلیهٔ و المغول و نصیرالدین الطوسی، به این مطلب پرداخته و به آن پاسخ داده است. گروهی دیگر او را اسماعیلی پنداشتهاند. اما علمای شیعه همگی او را به دیانت و ترویج مذهب و وثاقت در نقل حدیث توصیف كرده و با تجلیل بسیار از او نام برده و رئیس اسلام و مسلمینش خواندهاند و هیچكس از اسماعیلی بودن او و یا تأیید آیین باطنیه كران در تألیفاتش سخنی نرانده و همه او را امامی مذهب و از زعمای شیعه اثناعشریه دانستهاند و به تعبیرات گوناگون مانند «حجهٔ الفرقهٔ الناجیهٔ» و «من انتهت الیه رئاسهٔ الامامیهٔ» و امثال آن او را ستودهاند. اینك گفته چند نفر از علمای امامیه در حق او: علاّمه حلّی درباره استادش، خواجه، در اجازهای كه به بنی زهره داده، چنین گفته است: «و كان هذا الشیخ افضل اهل عصره فی العلوم النقلیه و له مصنفاتٌ كثیرهٔ فی العلوم الحكمیهٔ و الشرعیهِٔ علی مذهب الامامیهِٔ». (اجازات بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۱)
شیخ بهائی در مقدّمه شرحی كه بر رساله «فرائض نصیریه» نوشته در حق او چنین فرموده است: «الرسالهٔ الشهیدهٔ بالفرائض النصیریهٔ لسلطان اصحاب التدقیق بین البریّه، اعظم حكماء الاسلام شأنا و اعلاهم منزلاً و مكانا و اقواهم منهاجا و طریقا و اصوبهم رأیا و تحقیقا و ارفعهم فی معارج الاتقان قدرا و انورهم فی سماء العرفان بدرا المخصوص من الله سبحانه بالفیض القدسی نصیر الملهٔ و الحق والدین، محمّد بن محمّد بن الطوسی ... .» (شرح فرائض نصیریه، نسخه خطی كتابخانه مجلس شورای ملّی، ش ۱۲۳۱)
علاّمه مجلسی در وجیزه خود، كه در علم رجال است، پس از ذكر نام خواجه فرموده است: «ثقهٔ معروف».
میر مصطفی تفرشی در كتاب نقد الرجال (چاپ تهران، ص ۳۳۱) او را چنین ستوده است: «نصیرالملّهٔ، قدوهٔ المحقّقین، سلطان الحكماء و المحقّقین، انتهیت رئاسهٔ الامامیّهٔ فی زمانه الیه و امره و علو قدرته و عظم شأنه و سمو رتبته و تبحره فی العلوم العقلیهٔ و النقلیهٔ ... و كفاك فی ذلك حلّه ما ینحل للحكماء المتبحّرین من لدن آدم الی زمانه، رضی الله عنه و ارضاه.»
مرحوم مامقانی نیز در تنیقیح المقال (ج ۲، چاپ تهران، ص ۱۷۹) همین عبارات را از تفرشی ذكر كرده است.
اینها اقوال دیگران در حق وی بود. اما خود خواجه در مواضع متعدد كتب كلامی خویش، عقیده و مذهب خود را به صراحت بیان نموده و درباره اسماعیلیه اظهار نظر كرده و آنها را كافر خوانده است؛ از جمله در رساله امامت، كه آن را به درخواست مجدالدین علی بن نامآور نوشته، این طایفه را از جمله طوایف از اسلام خارج دانسته است:
«ثم اختلفوا فی تعیین الامام فذهب الفرقهٔ الاخیرهٔ القائله بوجوب النصب علی الله اَنّ الائمهَٔ اثنا عشر نقیبا من اهل بیت النبی و ذهب الباقون الی غیره كلٌ فریق الی فرقهٍٔ و قد عرفت اَنَّ الحق لایخرج من الجمیع، فلما كان القائلون بعدم وجوب نصب الامام علی الله مبطلین ظهر صحّهٌٔ ما ذهب الیه الاثنا عشریون.»
و در همان رساله میگوید: «اگر كسی بگوید: اَنّ الاسماعیلیه قائلهٔ ایضا بان الامام منصوب من قبل الله و انّه لا یخلُ بواجب و لایرتكب قبیحا فیجب كونهم علی الحق.»
در جواب میگوییم: «انّهم خارجون عن الملّهٔ بادعائهم قدم الاجسام و غیرها من الخرافات و لاینفون اخلال الواجبات و ارتكاب المقبحات عن الامام بانّه لاتختاره بل یقولون كل ما فعله الامام طاعهٔ و ان كان كذبا او ظلما او شرب خمر او زنی مثلاً، فلظهور بطلان قولهم ما نعدهم فی سائر الاقوال.»
همچنانكه ملاحظه میشود، او این گروه را خارج از ملت اسلام میداند. بنابراین، اینكه او اسماعیلی است، تهمتی صرف و اجتهاد در مقابل نص است. در اینجا ممكن است سؤال شود كه پس در مورد كتابهایی كه وی به روش باطنیه و اسماعیلیه نوشته است، چه میگویید؟ در پاسخ، میگوییم: كتبی وجود دارند كه به روش اسماعیلیه تألیف شده و در مقدّمه آنها نام نصیرالدین طوسی و محمّد طوسی ذكر گردیده است كه بعضی از روی غفلت، این كتابها را به او نسبت دادهاند، اما به طور قطع این كتابها از او نیستند و ذكر نصیرالدین طوسی و محمّد طوسی در مقدّمه كتاب، دلیل انتساب آنها به خواجه نمیباشد؛ زیرا نصیرالدین طوسی نام عده كثیری از دانشمندان مخالف و موافق بوده است كه برای آگاهی از خصوصیات آنها میتوان به امل الآملِ شیخ و عاملی ذیل «نصیرالدین» و دیگر كتب رجالی مراجعه كرد.
برای اطلاع بیشتر از مذهب خواجه میتوان به منابع ذیل رجوع كرد: محمدتقی مدرّسی رضوی، احوال و آثار خواجه، چ دوم، تهران، اساطیر، ۱۳۷۰ ه. ش، ص ۳، ۴، ۸۴ / عبداللله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، چاپ مرتضویه، چاپ سنگی، ۱۳۵۲ ه. ش، ج ۳، ص ۱۷۹ / محمود بن محمّد، مسامرهٔ الاخبار و مسائرهٔ الاخیار، قم، انتشاراتمؤسسه آلالبیت، ۱۴۱۸ه. ق، ج ۴، ص ۳۱۳.
۱۱. عارف تامر، نصیرالدین فی مرابع ابن سینا، بیروت، مؤسسهٔ عزالدین للطباعهٔ و النشر، ۱۹۸۳ م، ص ۴۵ / میرزا عبدالله افندی، ریاض العلماء، قم، خیام، ۱۴۰۱ ه. ق، ص ۱۶۱ / عبدالامیر الاعسم، الفیلسوف نصیرالدین طوسی، بیروت، دارالاندلس، ۱۹۷۵ م، ص ۲۸.
۱۲. عارف تامر، پیشین، ص ۵۰.
۱۳. همان، ص ۴۵.
۱۴. همان، ص ۴۶.
۱۵. ابوالحسن بیهقی، درّهٔ الاخبار و لمعهٔ الانوار، ترجمه ناصرالدین منشی یزدی، تهران، شركت سهامی، ۱۳۱۸ ه. ش، ص ۱۰۶.
۱۶. عبدالمحمّد آیتی، پیشین، ص ۲۴.
۱۷. نصیرالدین طوسی و فخرالدین رازی، شرح الاشارات، قم، كتابخانه آیت الله مرعضی نجفی، ج۲، ص ۱۴۵.
۱۸. عبدالمحمّد آیتی، پیشین، ص ۳۲۸.
۱۹. همان، ص ۲۰۲.
۲۰. همان، ص ۲۴.
۲۱. علی اكبر فیّاض، محاضرات عن الادب الفارسی و المدینهٔ الاسلامیهٔ، این منبع توسط خود مرحوم دكتر حسن الامین ذكر شده، اما متأسفانه از صفحه و دیگر ویژگیهای كتاب نامی نبرده است محمدرضا شبیبی، پیشین، ج ۲، ص ۱۳۱ ـ ۲۱۶.
۲۲. محمدرضا شبیبی، پیشین، ج ۲، ص ۲۰۷.
۲۳. محمّد مدرسی زنجانی، سرنوشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۳ ه. ش، ص ۹۳.
۲۴. محمدرضا شبیبی، پیشین، ج ۲، ص ۲۰۷.
۲۵. عبدالمحمّد آیتی، پیشین، ص ۳۷.
۲۶. همان / ابن فوطی، مجمع الآداب، تصحیح محمد رضا شبیبی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۷۴ ه. ش، ج ۲، ص ۵۵۲.
۲۷. رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، تصحیح و تحشیه محمد روشن و مصطفی مولوی، تهران، نشر البرز، ۱۳۷۳ ه. ش، ج ۲، ص ۱۲۵۳.
۲۸. سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، حرف نون.
۲۹. ابن فوطی، مجمع الآداب، پیشین، ج ۲، ص ۲۱۶.
۳۰. محمد مدرّسی زنجانی، پیشین، ص ۱۳.
۳۱. ابراهیم قفس اوغلی، پیشین، ص ۲۱۲.
۳۲. جعفر خصباك، العراق فی عهد الملوك الایلخانیین، در اینجا نیز مرحوم امین ویژگیهای دیگر منبع را ذكر نمیكند.
۳۳. ابن فوطی، الحوادث الجامعهٔ، ترجمه عبدالمحمّد آیتی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۱ ه. ش، ص ۲۱۰ / ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، بیروت، دارالآفات الجدیدهٔ، ج ۵، ص ۳۱۶.
۳۴. خیرالدین زركلی، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۶ م، حرف میم.
ترجمه، تلخیص و تحقیق: مهدی زندیه
منبع:فصلنامه شیعه شناسی،شماره ۵
** یكی از اصلیترین ویژگیهای یك اثر علمی قوی، ذكر منابعی است كه آن اثر از آنها بهره برده است. هر قدر منابع تحقیق غنیتر باشند، آن اثر علمی هم از غنای بیشتری برخوردار است. اما این قاعده میتواند در مواردی استثنا هم داشته باشد و آن، جایی است كه صاحب اثر، خود یك منبع علمی مطمئن محسوب شود. در اینگونه موارد، سخن صاحب اثر به عنوان سند محسوب میشود و محققان انتظار ذكر منبع سخن از وی ندارند. دكتر سیدحسن امین از زمره این دانشمندان است. وی نیز مانند پدرش، معمولاً منابع مطالب ذكر شده در آثارش را ذكر نمیكند. ولی چون خود وی به عنوان سند و یك منبع مطمئن و قابل اعتنا محسوب میشود، این شیوه وی ضرری به علمیّت آثار وی نمیزند. با این حال، برای آگاهی مخاطبان گرامی تا آنجا كه ممكن بوده، منابع نقل قولها و اظهارات وی نقل شدهاند.
۱. ملاّ كاتب چلبی، كشف الظنون عن اسامی الكتب و الفنون، بی جا، نشر سعادت، بی تا، ج ۲، ص ۳۸۰ / میرزا عبدالله افندی، ریاض العلماء، قم، خیّام، ۱۴۰۱ ه. ق، ج ۵، ص ۱۶۰.
۲ و ۳ و ۴. همان.
۵. ابراهیم قفس اوغلی، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ترجمه داود اصفهانیان، تهران، گستره، ۱۳۶۷ ه. ش، ص ۲۹۱ / برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میر آفتاب، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۲۸.
۶. عبدالمحمّد آیتی، تحریر تاریخ وصّاف، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۴۶ ه. ش، ص ۲۴.
۷. محمد رضا شبیبی، مورّخ العراق ابن الفوطی، عراق،نشر مجمع العلمیالعراقی،۱۹۵۸م،ج۲، ص۳۱.
۸. عبدالمحمّد آیتی، پیشین، ص ۲۴ / برتولد اشپولر، پیشین، ص ۲۴۵.
۹. به نقل از محمد تقی مدرّس رضوی، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی، چ دوم، تهران، اساطیر، ۱۳۷۰ ه. ش، ص ۸۴، به نقل از: احمد بن عبدالحلیم بن تیمیه، الرّدّ علی النصیریه، چاپ مصر، ص ۸۹.
۱۰. در مذهب خواجه، اقوال متعددی ذكر شده است. گروهی از متعصّبان اهل سنّت و مغرضان وی را كافر و ملحد و عامل قتل خلیفه عبّاسی شمردهاند كه مرحوم سید حسن الامین در كتاب «الاسماعیلیهٔ و المغول و نصیرالدین الطوسی، به این مطلب پرداخته و به آن پاسخ داده است. گروهی دیگر او را اسماعیلی پنداشتهاند. اما علمای شیعه همگی او را به دیانت و ترویج مذهب و وثاقت در نقل حدیث توصیف كرده و با تجلیل بسیار از او نام برده و رئیس اسلام و مسلمینش خواندهاند و هیچكس از اسماعیلی بودن او و یا تأیید آیین باطنیه كران در تألیفاتش سخنی نرانده و همه او را امامی مذهب و از زعمای شیعه اثناعشریه دانستهاند و به تعبیرات گوناگون مانند «حجهٔ الفرقهٔ الناجیهٔ» و «من انتهت الیه رئاسهٔ الامامیهٔ» و امثال آن او را ستودهاند. اینك گفته چند نفر از علمای امامیه در حق او: علاّمه حلّی درباره استادش، خواجه، در اجازهای كه به بنی زهره داده، چنین گفته است: «و كان هذا الشیخ افضل اهل عصره فی العلوم النقلیه و له مصنفاتٌ كثیرهٔ فی العلوم الحكمیهٔ و الشرعیهِٔ علی مذهب الامامیهِٔ». (اجازات بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۱)
شیخ بهائی در مقدّمه شرحی كه بر رساله «فرائض نصیریه» نوشته در حق او چنین فرموده است: «الرسالهٔ الشهیدهٔ بالفرائض النصیریهٔ لسلطان اصحاب التدقیق بین البریّه، اعظم حكماء الاسلام شأنا و اعلاهم منزلاً و مكانا و اقواهم منهاجا و طریقا و اصوبهم رأیا و تحقیقا و ارفعهم فی معارج الاتقان قدرا و انورهم فی سماء العرفان بدرا المخصوص من الله سبحانه بالفیض القدسی نصیر الملهٔ و الحق والدین، محمّد بن محمّد بن الطوسی ... .» (شرح فرائض نصیریه، نسخه خطی كتابخانه مجلس شورای ملّی، ش ۱۲۳۱)
علاّمه مجلسی در وجیزه خود، كه در علم رجال است، پس از ذكر نام خواجه فرموده است: «ثقهٔ معروف».
میر مصطفی تفرشی در كتاب نقد الرجال (چاپ تهران، ص ۳۳۱) او را چنین ستوده است: «نصیرالملّهٔ، قدوهٔ المحقّقین، سلطان الحكماء و المحقّقین، انتهیت رئاسهٔ الامامیّهٔ فی زمانه الیه و امره و علو قدرته و عظم شأنه و سمو رتبته و تبحره فی العلوم العقلیهٔ و النقلیهٔ ... و كفاك فی ذلك حلّه ما ینحل للحكماء المتبحّرین من لدن آدم الی زمانه، رضی الله عنه و ارضاه.»
مرحوم مامقانی نیز در تنیقیح المقال (ج ۲، چاپ تهران، ص ۱۷۹) همین عبارات را از تفرشی ذكر كرده است.
اینها اقوال دیگران در حق وی بود. اما خود خواجه در مواضع متعدد كتب كلامی خویش، عقیده و مذهب خود را به صراحت بیان نموده و درباره اسماعیلیه اظهار نظر كرده و آنها را كافر خوانده است؛ از جمله در رساله امامت، كه آن را به درخواست مجدالدین علی بن نامآور نوشته، این طایفه را از جمله طوایف از اسلام خارج دانسته است:
«ثم اختلفوا فی تعیین الامام فذهب الفرقهٔ الاخیرهٔ القائله بوجوب النصب علی الله اَنّ الائمهَٔ اثنا عشر نقیبا من اهل بیت النبی و ذهب الباقون الی غیره كلٌ فریق الی فرقهٍٔ و قد عرفت اَنَّ الحق لایخرج من الجمیع، فلما كان القائلون بعدم وجوب نصب الامام علی الله مبطلین ظهر صحّهٌٔ ما ذهب الیه الاثنا عشریون.»
و در همان رساله میگوید: «اگر كسی بگوید: اَنّ الاسماعیلیه قائلهٔ ایضا بان الامام منصوب من قبل الله و انّه لا یخلُ بواجب و لایرتكب قبیحا فیجب كونهم علی الحق.»
در جواب میگوییم: «انّهم خارجون عن الملّهٔ بادعائهم قدم الاجسام و غیرها من الخرافات و لاینفون اخلال الواجبات و ارتكاب المقبحات عن الامام بانّه لاتختاره بل یقولون كل ما فعله الامام طاعهٔ و ان كان كذبا او ظلما او شرب خمر او زنی مثلاً، فلظهور بطلان قولهم ما نعدهم فی سائر الاقوال.»
همچنانكه ملاحظه میشود، او این گروه را خارج از ملت اسلام میداند. بنابراین، اینكه او اسماعیلی است، تهمتی صرف و اجتهاد در مقابل نص است. در اینجا ممكن است سؤال شود كه پس در مورد كتابهایی كه وی به روش باطنیه و اسماعیلیه نوشته است، چه میگویید؟ در پاسخ، میگوییم: كتبی وجود دارند كه به روش اسماعیلیه تألیف شده و در مقدّمه آنها نام نصیرالدین طوسی و محمّد طوسی ذكر گردیده است كه بعضی از روی غفلت، این كتابها را به او نسبت دادهاند، اما به طور قطع این كتابها از او نیستند و ذكر نصیرالدین طوسی و محمّد طوسی در مقدّمه كتاب، دلیل انتساب آنها به خواجه نمیباشد؛ زیرا نصیرالدین طوسی نام عده كثیری از دانشمندان مخالف و موافق بوده است كه برای آگاهی از خصوصیات آنها میتوان به امل الآملِ شیخ و عاملی ذیل «نصیرالدین» و دیگر كتب رجالی مراجعه كرد.
برای اطلاع بیشتر از مذهب خواجه میتوان به منابع ذیل رجوع كرد: محمدتقی مدرّسی رضوی، احوال و آثار خواجه، چ دوم، تهران، اساطیر، ۱۳۷۰ ه. ش، ص ۳، ۴، ۸۴ / عبداللله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، چاپ مرتضویه، چاپ سنگی، ۱۳۵۲ ه. ش، ج ۳، ص ۱۷۹ / محمود بن محمّد، مسامرهٔ الاخبار و مسائرهٔ الاخیار، قم، انتشاراتمؤسسه آلالبیت، ۱۴۱۸ه. ق، ج ۴، ص ۳۱۳.
۱۱. عارف تامر، نصیرالدین فی مرابع ابن سینا، بیروت، مؤسسهٔ عزالدین للطباعهٔ و النشر، ۱۹۸۳ م، ص ۴۵ / میرزا عبدالله افندی، ریاض العلماء، قم، خیام، ۱۴۰۱ ه. ق، ص ۱۶۱ / عبدالامیر الاعسم، الفیلسوف نصیرالدین طوسی، بیروت، دارالاندلس، ۱۹۷۵ م، ص ۲۸.
۱۲. عارف تامر، پیشین، ص ۵۰.
۱۳. همان، ص ۴۵.
۱۴. همان، ص ۴۶.
۱۵. ابوالحسن بیهقی، درّهٔ الاخبار و لمعهٔ الانوار، ترجمه ناصرالدین منشی یزدی، تهران، شركت سهامی، ۱۳۱۸ ه. ش، ص ۱۰۶.
۱۶. عبدالمحمّد آیتی، پیشین، ص ۲۴.
۱۷. نصیرالدین طوسی و فخرالدین رازی، شرح الاشارات، قم، كتابخانه آیت الله مرعضی نجفی، ج۲، ص ۱۴۵.
۱۸. عبدالمحمّد آیتی، پیشین، ص ۳۲۸.
۱۹. همان، ص ۲۰۲.
۲۰. همان، ص ۲۴.
۲۱. علی اكبر فیّاض، محاضرات عن الادب الفارسی و المدینهٔ الاسلامیهٔ، این منبع توسط خود مرحوم دكتر حسن الامین ذكر شده، اما متأسفانه از صفحه و دیگر ویژگیهای كتاب نامی نبرده است محمدرضا شبیبی، پیشین، ج ۲، ص ۱۳۱ ـ ۲۱۶.
۲۲. محمدرضا شبیبی، پیشین، ج ۲، ص ۲۰۷.
۲۳. محمّد مدرسی زنجانی، سرنوشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۳ ه. ش، ص ۹۳.
۲۴. محمدرضا شبیبی، پیشین، ج ۲، ص ۲۰۷.
۲۵. عبدالمحمّد آیتی، پیشین، ص ۳۷.
۲۶. همان / ابن فوطی، مجمع الآداب، تصحیح محمد رضا شبیبی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۷۴ ه. ش، ج ۲، ص ۵۵۲.
۲۷. رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، تصحیح و تحشیه محمد روشن و مصطفی مولوی، تهران، نشر البرز، ۱۳۷۳ ه. ش، ج ۲، ص ۱۲۵۳.
۲۸. سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، حرف نون.
۲۹. ابن فوطی، مجمع الآداب، پیشین، ج ۲، ص ۲۱۶.
۳۰. محمد مدرّسی زنجانی، پیشین، ص ۱۳.
۳۱. ابراهیم قفس اوغلی، پیشین، ص ۲۱۲.
۳۲. جعفر خصباك، العراق فی عهد الملوك الایلخانیین، در اینجا نیز مرحوم امین ویژگیهای دیگر منبع را ذكر نمیكند.
۳۳. ابن فوطی، الحوادث الجامعهٔ، ترجمه عبدالمحمّد آیتی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۱ ه. ش، ص ۲۱۰ / ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، بیروت، دارالآفات الجدیدهٔ، ج ۵، ص ۳۱۶.
۳۴. خیرالدین زركلی، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۶ م، حرف میم.
ترجمه، تلخیص و تحقیق: مهدی زندیه
منبع:فصلنامه شیعه شناسی،شماره ۵
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست