جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


امیل دورکیم معمار الزامهای اجتماعی


امیل دورکیم معمار الزامهای اجتماعی
در این نوشته بر آنیم تا بازنگری داشته باشیم بر اندیشه های امیل دورکیم به منظور فهم انگیزه بنیادینی که در پس تمامی کارهای اساسی او ، اعم از « تقسیم کار » ، « خودکشی » و « صوربنیادین حیات دینی » وجود دارد. تا حلقه پیوندی میان کارهای او یافته و مطالعات او را در یک چهارچوب کلی تبیین نموده تا بتوانیم تصویری روشن از شخصیت و اندیشه او ارائه کنیم. در این رهیافت در یک کار ترکیبی ضمن پرداختن به زمینه های اجتماعی و فکری اندیشه او به تحلیل نظریاتش خواهیم پرداخت تا انگیزه بنیادین مطالعات او را کشف نماییم.
دورکیم پیش از هر چیز همانند برخی دیگر از نظریه پردازان اجتماعی فرانسوی همچون کنت و سن سیمون نگران وضعیت نابسامان پیش آمده پس از عصر روشنگری است. دورانی که فیلسوفان و اقتصاددانانی همچون لاک و اسمیت بر خردگرایی ، فردگرایی و بازگشت به انسان ، آزادی های مدنی ، سیاسی ، و اقتصادی تاکید می کردند و پیامد آن بروز رقابت شدید و خردکننده و « بی هنجاری » ای بود که بهم ریختگی بنیادهای اخلاقی و نظم اجتماعی جامعه را در اوایل قرن ۱۹ بدنبال داشت. در دورانی که نقش کلیسا و اقتدارش رو به زوال نهاده و حکومتهای سلطنتی برچیده شده و اقتدار دولتی نیز تضعیف گردیده بود ، دغدغه اصلی جامعه شناسان فرانسوی بازگرداندن نظم اجتماعی و نظام اخلاقی تازه بدون « تصویب های مذهبی » به جامعه بود. همچنانکه فروم از آن به عنوان دغدغه اساسی انتخاب میان « آزادی » و « امنیت » یاد می کند. که شاید کوشش روشنگران در جهت رسیدن به مفهوم اول و کار دورکیم و سایر جامعه شناسان فرانسوی نزدیکی و بازگشت به مفهوم دوم باشد.
در این میان دورکیم بدین لحاظ که از سویی در یک خانواده کلیمی مومن بزرگ شده و در دوران جوانی در مرحله کوتاهی تجربیاتی عرفانی را نیز پشت سر گذاشته و برخی بینش های مذهبی در او تحکیم یافته بود و از سویی دیگر تحت تاثیر هموطنانش کنت و سن سیمون و مهمتر از آنها تحت تاثیر دیدگاه های اخلاقی امانوئل کانت قرار داشته و در دانشسرای عالی پاریس ( اکول نورمال ) آموزش دیده بود ، شاید بهترین گزینه در « تلفیق بین مذهب و علم جامعه شناسی ، یا تبیین علمی اخلاق از نظرگاه جامعه شناختی » در جهت حرکت به سوی « جمهوری سوم » یا « نظم نوین غیرمذهبی » بود. شاید بتوانیم عصاره مطالعات پردامنه دورکیم را بر جستجوی « یکپارچگی تازه اجتماعی مبتنی بر وجدان جمعی در جهت بازیابی دوباره انسان و خودآگاهی ، تربیت و تعلیم او پس از نابسامانیهای عصر روشنگری » و دورانی که به تعبیر فروم « شوقی سوزان برای شهرت » بخصوص در میان سرمایه داران و کارخانه دارها بردگی های تازه ای پدید آورده بود ، بدانیم.
دورکیم از سویی « تمایز اجتماعی » را شرط آزادی فرد می دانست و از سویی دیگر تقلیل شخصیت آدمی و نادیده گرفته شدن بخشهایی از شخصیت او در کار اقتصادی و همچنین تقلیل روابط اجتماعی به انگیزه های نفع طلبانه فردی که انسانها را تنها بر حسب نیازهایش اولیه ( مادی شان ) در جوامع مبتنی بر تقسیم کار ارگانیک با یکدیگر پیوند می زند ، نگران بود. همچنان که در تحلیل علیت تداوم « جوامع قطاعی » در جوامع پیشرفته ارگانیک معاصر معتقد بود که تقسیم کار در سطح زندگی اجتماعی اتفاق افتاده و نمی تواند نوع اندیشه و ماهیت وجودی انسان را تغییر دهد. و این دلواپسی او را به سوی مفاهیم انتزاعی تری همچون « وجدان جمعی » کشاند تا با سعی در پررنگ نمودن میزان تاثیر آن در جوامع نوین و تاکید بر یکپارچگی اجتماعی در مقابل رشد فزاینده یکپارچگی نظام از پیامدهای مخرب تقسیم کار پیشرفته جلوگیری نماید. او در گرایشی اساسا جامعه شناختی بر بسترهای محیطی رشد شخصیت انسانی و تعلیم و تربیت تاکید نمود و دراین رهیافت هر سه گزینه خانواده ، مذهب و سیاست را در پیوستگی فرد به جامعه ناکام دانست. او معتقد بود که خانواده نیروی وحدت بخش و انضباط بخش خویش را از دست داده و نقش آن در دوران معاصر کاهش یافته است. دولت نیز بیش ازحد از فرد دور شده و توانایی اش را در جهت دهی به زندگی فردی از دست داده است و مذهب نیز با حل علل عمیق بشر نمی تواند به نابسامانی ها پاسخ گوید. هدف مذهب سازمان دادن واقعیت ناسوتی بر اساس امر لاهوتی است. اما دورکیم معتقد است که مذهب در دوران جدید بیش از حد انتزاعی و فکری شده و توانایی اجبار اجتماعی خویش را از دست داده است. به همین لحاظ در تحلیلهای دینی « جامعه » را به جای « خدا » قرار داد و تمامی انگیزه های روحانی انسان را بازتابی از نیروهای اجتماعی در نظر گرفت. او استدلال کرد که مفهوم مرکزی دین وجود قدرتی بی نام و پراکنده است و انسانها در طول تاریخ و در فرآیند اجتماعی شدن تحت تاثیر آمال ، آرزوها و غایتهای مشترک انسانی قرار می گیرند و آنها را تحت نام خدا می پرستند. و روحانیان در این میان حلقه واسط میان منبع آرزوهای بشری و مردم هستند که از خرافات ، ظلم ، خیال پروری ، و استثمار معنوی و روحی انسانها مصون نمی باشند و در این میان باز شخصیت انسانی است که به انگیزه های روحانی اش تقلیل می یابد.
در یک جامعه ی مذهبی سنت گرای مبتنی بر شریعت ( جامعه قرون وسطی ) ، مذهب خلاقیت و درونگرایی خویش را از دست داده و اخلاق تصویبی از سوی اقتداری برتر و به عنوان نیرویی خارجی بر انسانها تحمیل می گردد و دورکیم با قرار دادن جامعه به جای خدا و این جمله که « جامعه چیزی در فراسوی ما و هم چیزی در درون ماست » می کوشید صفت « بی نامی و پراکندگی » را به جامعه ربط داده و پیوستگی عمیق تری میان آرمانها و طبع آدمیان برقرار سازد. در این میان روح جمعی در قالب یکپارچگی اجتماعی امکانات تازه تری را برای خلاقیت های فردی بوجود می آورد و انحرافات اجتماعی ، « جرم » ، محدوده های این چهارچوب اجتماعی را گسترده تر ساخته و زمینه های لازم را برای نزدیکی به واقعیت انسانی و صحیح امکانپذیر می نماید. بدین ترتیب در جامعه گرایی دورکیم انسانها فرصت بیشتری خواهند داشت تا همت خویش را در جهت اهدافی صرفا انسانی به کار بندند و با جایگزینی تعهد اجتماعی به جای تعهد دینی از ناآگاهی ، تعبد و سرکوبی شخصیت انسانی شان در مقابل خدایان رهایی یابند. در این معنا دورکیم در تحلیلهای خویش از « حقوق تنبیهی و ترمیمی » ، داستان سیر پیشرفت انسانیت و احترام به شخصیت انسانی را بازگو می کند و بدنبال کشف محدودیت های مجاز آزادی انسانهاست. محدودیت هایی که توسط روح جمعی و جامعه بر فرد اعمال می گردد و فرد به میزانی که با آن آشنایی می یابد می تواند خود را از نیروهای مخرب آن رها سازد.
اما در جهت گیری روش شناختی ، دورکیم در مقابل عقلانیت فلسفی و مذهبی گذشتگان ، بر عقلانیت علمی تاکید نمود و این به نوعی همراستا با اندیشه های لیبرالی بازگشت به واقعیت انسانی می نمود و در جهت مخالف آن تاکید بر نیروهای اجتماعی و پدیده های اجتماعی داشت. به همین لحاظ دورکیم جدای از خرافات و کلی نگری های مذهبی و فلسفی و همچنین تقلیلگرایی روانشناختی به تبیین علمی نمودهای اجتماعی بر مبنای نمودهای اجتماعی دیگر روی آورد که می توان بررسیهایش در مورد خودکشی را در این زمینه فکری در نظر گرفت. جایی که او به عنوان شخصیتی دانشگاهی بر واقعیت های اجتماعی تاکید کرد. واقعیتهایی که به دور از پیشداوریها و عرف عمومی جامعه بوده ، در فراسوی افراد قرار داشته و الزام آور برایشان می باشد. جهت گیری او در بررسی واقعیت های اجتماعی در قواعد روش جامعه شناختی اش نمایان می باشد. بدین معنی که نخست پدیده اجتماعی مورد نظر را تعریف می نماید بعد پیشداوریها و تعابیر قبلی در مورد آن را رد کرده و سپس تعبیری به غایت جامعه شناختی از آن ارائه می کند. هدف او از تمرکز بر واقعیت های اجتماعی دستیابی به شناختی صحیح ، عینی و دقیق از جامعه بود چرا که بدون شناخت مطمئن امکان دگرگونی و اصلاح اجتماعی و بهتر کردن وضع موجود غیرممکن می نماید.
اما به عنوان راه حل به منظور افزایش پیوستگی افراد در جامعه دورکیم به « گروه های صنفی » پناه برد که این پیشنهاد نه با استقبال سوسیالیستهای فرانسوی که داعیه ای بیش از این داشتند مواجه گردید و نه لیبرالها روی خوش به آن نشان دادند. شاید انتقادی که می توانیم به کار دورکیم داشته باشیم تاکید بیش از حد او بر نیروهای انحصارگر اجتماعی است که به نوعی انسانها را در تعیین جهت زندگی شان منفعل می سازد و در عین حال که آگاهی آنها را افزایش می دهد و بندها را می گسلد بندهایی تازه به پایشان می بندد. بندهایی که درونی تر و همه جانبه تر از بندهای گذشته بوده و امکانات کمتری برای آزادی در اختیار آدمیان قرار می دهد و این شاید مخالف آن چیزی باشد که در دورکیم در نهایت به دنبال آن بود.
http://social-me.blogfa.com/
علیرضا عزیزی


همچنین مشاهده کنید