سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
زندگی و اندیشه بوردیو
● زندگینامه
پیر بوردیو در اول اوت سال ۱۹۳۰ در دنگوئن در كوهپایههای پیرنه (جنوب غربی فرانسه) به دنیا آمد. او در یك خانواده طبقه متوسط پایین پرورش یافت، وی دانشآموزی باهوش بود كه در بهترین دبیرستان منطقه تحصیل میكرد. در اوایل دهه ۵۰ توانست به دانشسرای معتبر اكول نورمال سوپریور، راه یابد، و به تحصیل فلسفه بپردازد. این دانشسرا در پاریس به طور سنّتی، مهد روشنفكران فرانسوی بوده است. در آن زمان، فلسفه سرآمد رشتهها بود و پرداختن به آن برای هر روشنفكر جویای نام، كاری ضروری بود. بوردیو نیز به فلسفه پرداخت. اما با این همه، او نیز مانند دیگر فارغالتحصیلان برجسته این دانشگاه، نظیر دوركیم و فوكو، مطالعه معطوف به زندگی عاطفی را كه با فلسفه، پزشكی و زیستشناسی تلفیق شده بود رها كرد و به علوم اجتماعی روی آورد. در آن دانشسرا، هر چند او با كسب بالاترین رتبه فارغالتحصیل شد، اما به واسطه فقر و پیشینه خانوادگی، خود را در جمع فرزندان نخبگان فرانسوی، فردی غریبه احساس میكرد.(۱)
بوردیو در سال ۱۹۵۶ به خدمت سربازی رفت و چند سالی را در الجزایر در خدمت ارتش فرانسه گذراند. او در اوایل سال۱۹۵۸ در دانشگاه الجزیره، به تدریس مشغول شد و این درزمانی بود كه جنگ علیه سلطه فرانسه شدت گرفته بود. همین تجربه در اولین كتاب وی به نام جامعهشناسی الجزایر، انعكاس یافته است. او در سال ۱۹۶۰ به فرانسه بازگشت و با عنوان دستیار آموزشی یك سال در دانشگاه پاریس كار كرد. او در كلاسهای درسی لئوی اشتراوس، انسانشناس در كالج دوفرانس شركت كرد و دستیاری ریمون آرون جامعهشناس را برعهده گرفت. در همین جا بود كه وی كارهای مردمشناختی خود را درباره آیین، خویشاوندی و دگرگونی اجتماعی در میان قبایل الجزایری به انجام رسانید. و كار بر روی جامعهشناسی آموزش مدرسهای، هنر، روشنفكران و سیاست را پی گرفت. بوردیو، در سال ۱۹۶۴ به ریاست مؤسسه مطالعاتی اكول پراكتیك برگزیده شد. همچنین در سال ۱۹۶۸ به ریاست مركز جامعهشناسی اروپایی برگزیده شد.
این مركز مجله مطالعات علوم اجتماعی را منتشر میكند. در طول دهه ۱۹۷۰ بوردیو به تلاش خود در كنكاش درباره مجموعه گستردهای از موضوعات كه در فصل مشترك موضوعاتی نظیر فرهنگ، طبقه و قدرت بود ادامه داد. و در عین حال رهبری گروه پژوهشگری را بر عهده گرفت كه كار ویراستاری گزارش تحقیق در علوم اجتماعی (یعنی مجلهای كه وی در سال ۱۹۷۵ مؤسس آن بود) را به انجام میرساند. او این مجله تخصصی را تأسیس كرد تا جدیدترین نتایج تحقیقات اجتماعی را انتشار دهد. در سال ۱۹۸۱ پس از بازنشسته شدن ریمون آرون كرسی او در كالج دوفرانس به وی سپرده شد.
در دهه ۱۹۸۰ پژوهشهای دقیق و موشكافانهای كه در طول دو دهه صورت پذیرفته بود، در كتابهای مهم او چون زبان و قدرت نمادین، انسان دانشگاهی، اشرافیت دولتی و اصول هنر به بار نشست.
او اندیشمندی است كه علم را با عمل، پیوند میزند و بر حسب دیدگاه خود درباره رسالت تاریخی روشنفكران، اقتدار علمی خود را در خدمت جنبشهای گوناگون اجتماعی چپ غیر تشكیلاتی قرار داد. تا بدین گونه به این گروههای تازه شكل یافته كه از حقوق بیكاران، بیخانمانها، مهاجران و همجنس بازان دفاع میكنند، كمك كند. وی همچنین با بوجود آوردن پارلمان بینالمللی نویسندگان علیه شكنجه و آزار روشنفكران در الجزایر و سایر مناطق جهان و نیز علیه حمایت دولتهای غربی در برابر تعصب و تبعیض، مداخله كرده و وارد عمل شد.
در سال ۱۹۹۷، موسسه انتشاراتی Editions, liberرا بنیان نهاد كه كتابهای كوچكی با هدف جذب مخاطبان بسیار درباره موضوعاتی كه به منافع آنی اجتماعی معطوف است، منتشر میكند.
وی به موازات تدریس در كالج دوفرانس در دانشگاههای آمریكا (پرینستون، هاروارد، شیكاگو) و دانشگاههای آلمان (ماكس بلانگ، برلین) نیز تدریس میكرد. او در اوایل دهه ۹۰ موفق شد مدال طلای آكادمی علوم فرانسه (CNRS) رابه خاطر مجموعه آثارش، كه به درخشش بینالمللی جامعهشناسی فرانسه كمك كرد، از آن خود كند. او سرانجام در ۲۳ ژانویه ۲۰۰۲ در سن ۷۱ سالگی زندگی را وداع كرد.
● زمینه فكری
اولین ارتباط او به عنوان جامعهشناس با جامعه كبیل بود. كبیلیها در جنوب الجزایر، با آداب و سنن و اعتقادات عشیرهای خاصی زندگی میكنند. به علت علاقهاش به این جامعه، پس از پایان خدمت سربازی به عنوان معلم جامعهشناسی در آنجا شروع به فعالیت و تدریس كرد. این تجربه، آغازگر نگارش و انتشار دو كتاب جامعهشناسی الجزایر و از ریشه جدا شدن (DERACINEMENT) بود. بوردیو در این كتاب تلاش میكرد تا نشان دهد كه الجزایر در تماس با استعمار فرانسه چه چیزهایی را از دست داده و در چه شرایطی قرار دارد. در واقع، هدفش از تدوین، نشان دادن استعمارزدگی بود. تجربه زندگی در الجزایر بر آینده و زندگی فرهنگی و علمی او تأثیری ماندگار گذاشت. اولین اثر چنین تجربهای، این بود كه یك جوان ۲۳ ساله، ۵ سال در یك كشور كاملاً متفاوت با سرزمین خودش، به مطالعه و تحقیق بپردازد و یاد بگیرد بتواند از چارچوب كشور و جامعه خودش فراتر رود و امكان مقایسه جامعه خویش را با جامعه دیگری داشته باشد. چنین تجربهای به جامعهشناس و مردمشناس، بینایی و توانایی قدرت تحلیل بالایی میدهد. دومین اثر تجربه الجزایر این بود كه او به یك ملت تحت استعمار، گرایش پیدا كرد و با احساس انسانی قویای كه داشت، متوجه وضع مردم استعمار زده شده بود و صدماتی را كه استعمار به مردم مستعمره میزند به نیكی میشناخت. به علت اقامت چند سالهاش، همیشه نسبت به مردم، گروهها و جوامع، همدلی نشان میداد. این بود كه جامعهشناس دو جهانی شد؛ هم جهان پیشرفته و صنعتی و هم جهان واپس مانده.(۲) او وقتی كه در دانشگاه پاریس، شروع به تدریس كرد و بعدها به نوعی در همه پژوهشهایش آن را پی گرفت، توجه به این نكته مهم بود كه چگونگی رابطه فرد و جامعه و رابطه امور مادی و غیرمادی را به طور محسوس، نشان دهد. او میگفت: وظیفه جامعهشناس، این است كه عوامل غیرمرئی را از درون جامعه استخراج كند. بوردیو از زمان انجام كارهای میدانی در الجزایر، خود را متعهّد كرده بود كه شیوههای اساسی سلطه طبقاتی را در جوامع سرمایهداری آنگونه كه در تمام سطوح آموزش و هنر دیده میشود، نشان دهد. تز همیشگی او این بود كه طبقه مسلط، سلطه خود را آشكارا اعمال نمیكند و طبقه تحت سلطه را به زور وادار به پذیرش اراده خود نمیكند. بر عكس، طبقه مسلط جامعه سرمایهداری از نظر آماری، از قدرت اقتصادی، اجتماعی و نمادین، سود میبرد. قدرتی كه در سرمایه اقتصادی و فرهنگی تجسم یافته، با جابجایی نهادها و اعمال جامعه در هم تنیده است و توسط همین نهادها و اعمال باز تولید میشود.
به لحاظ فكری جدایی بوردیو از فلسفه به واسطه اضمحلال اگزیستانسیالیسم و همراه با آن تجدید حیات علوم اجتماعی در فرانسه پس از نیم قرن، افول و فراموشی از دیگر زمینههای فكری و اجتماعی بود كه گرایش بوردیو را به علوم اجتماعی سرعت بخشید. طرح دوركیمی درباره علم جامع و كلی در باب جامعه و فرهنگ تحت لوای ساختگرایی بواسطه كارهای دومزیل در اسطورهشناسی تطبیقی، برودل در تاریخ و اشتراوس، در انسانشناسی، احیاء شده و شكل جدیدی به خود گرفت. در چنین زمانی به واسطه پذیرش رشتههای تجربی كه جان تازهای در كالبدشان دمیده شده بود، تحقّق بلند پروازیهای فكری و بیان اندیشههای پیشرو سیاسی در خارج از حیطه حزب كمونیست، ممكن گردید. از این رو بوردیو از فرصت پیش آمده برای وضع دوباره مشروعیت علمی و همگانی جامعهشناسی در كشورش كه از مرگ دوركیم به صورت علمی مطرود درآمده بود استفاده كرد.(۳)
● آثار علمی
از بوردیو، در مجموع ۳۰ كتاب و ۴۰۰ مقاله منتشر شده كه برخی از آنها به انگلیسی ترجمه شده است. در اینجا به پارهای از آنها اشاره میكنیم:
۱) جامعهشناسی الجزایر (۱۹۶۲)؛
۲) انسان دانشگاهی (۱۹۹۸)؛
۳) منطق عمل (۱۹۹۰)؛
۴) به عبارت دیگر: جستارهایی برای دست یافتن به جامعهشناسی تأملی (۱۹۹۰)؛
۵) زبان و قدرت نمادین (۱۹۹۱)؛
۶) حوزه تولید فرهنگی: جستارهایی در باب هنر و ادبیات (۱۹۹۳)؛
۷) اشرافیت دولت: مدارس نخبه پرور در حوزه قدرت (۱۹۹۶)؛
۸) عقل عملی (۱۹۹۸)؛
۹) شیوههای مقاومت علیه جباریت بازار (۱۹۹۹)؛
۱۰) وزن جهان (۲۰۰۰)؛
۱۱) تأملات پاسكالی (۲۰۰۰)؛
۱۲) نظریه كنش؛
۱۳) دفاع از عقلانیت؛
۱۴) وارثان؛
۱۵) باز تولید آموزش، فرهنگ و جامعه؛
۱۶) تمایز؛
۱۷) اصول هنر؛
۱۸) سلطه مردانه؛
۱۹) درك عملی حرفه جامعهشناسی؛
۲۰) پرسشهای جامعهشناسی؛
۲۱) كار و كارگر در الجزایر (۱۹۵۸)؛
۲۲) در نقد نقش تلویزیون؛
۲۳) بی ریشگی: بحران كشاورزی سنتی در الجزایر (۱۹۶۴)؛
۲۴) خطوط كلی نظریهای در باب شیوه عمل.
● مكاتب تأثیرگذار بر اندیشه بوردیو
او از ساختارگرایی و مكتب انتقادی، تأثیر پذیرفته است. ریشه فكری او با سخن معروف ماركس كه اندیشه را متأخر از عمل و فرع بر آن و محصول زیرساختها میدانست قرابت دارد. البته با این تفاوت كه به جای اقتصاد و روابط تولید، شبكه درهم تنیدهای از قدرت اقتصادی و قدرت فرهنگی و قدرت نمادین را قرار میدهد. به عبارتی میتوان او را یك نئوماركسیست دانست كه البته روایتهای دیگر بازاندیشی شده ماركسیسم را نقد میكند و غالبا آنها را به نوعی سهلگیری در تحلیل اجتماع منتسب میكند. از طرفی میتوان او را نوساختارگرا دانست. به این معنا كه: مانند ساختارگرایانی همچون آلتوسر یا اشتراوس كه سوژه را در مقابل ساختار، كاملاً خلع سلاح میكنند، نیست، بلكه قدری از صلابت ساختار به نفع عامل اجتماعی میكاهد. به روایتی هم میتوان او را فرانوگرا دانست، چون عقلانیت روشنگری را شدیدا نقد میكند و با جهانی شدن در قالب ساختكار بازار، مخالف است و تنوع فرهنگ را تصویب میكند و با غرب محوری و فرهنگ عمومی مخالف است. شاید بتوان گفت: بوردیو همچون بعضی دیگر از متفكران بزرگ، مختصات خود را دارد و به سادگی در یك چارچوب پارادایمی شناخته شده جا نمیگیرد.(۴)● ویژگیهای جامعهشناسی بوردیو
۱) با همه گوناگونی موضوعات تجربی كه او به آنها پرداخته، مجموعهای كوچك و محدود از اصول نظری، ابزارهای مفهومی و رویكردهای علمی و در عین حال سیاسی وجود دارد كه به نوشتههای او نظمی منطقی میدهد. كارهای وسیع او در متنوعترین نمودهای آن به شكل غیرقابل تفكیك، هم علم عمل انسانی و هم نقد سلطه به مفهوم كانتی و ماركسی است.
۲) جامعهشناسی او، نخست منتقد مقولات به ارث رسیده و شیوههای پذیرفته تفكر و اشكال ظریف اصول و قواعدی است كه روشنفكران و فنسالاران، به نام فرهنگ و عقلانیت به كار میبرند و در وهله دوم، او منتقد قالبهای رسمی قدرت و تبعیض و سیاستهای حامی آن است.
۳) برداشت او از كنش اجتماعی، ساختار و شناخت، ضد دوگانه انگاری است. این برداشت تلاش میكند تا ضدیت و تقابلی را كه مشخصكننده خطوط همیشگی ترسیم شده در مباحث طرح شده در علوم اجتماعی است از سر راه بردارد. خطی كه بین شیوههای عینیگرایی و ذهنیگرایی نظریهپردازی بین ابعاد مادی و نهادی زندگی اجتماعی و نیز بین سطح تحلیلی و تشریحی و تفسیری، همزمانی و دو زمانی، خرد و كلان، ترسیم شده است.
۴) شیوه عمل و تفكر علمی بوردیو، شیوهای تركیبی است كه در آن به طور همزمان، مرزهای نظریهای، روششناختی و رشتهای در نوردیده میشود و از همگی استفاده میشود. از لحاظ نظری، شیوه عمل و تفكر او در محل تلاقی جریانات فكری است. جریانات فكری ماركس و موس، دوركیم و وبر، و نیز فلسفههای متفاوت باشلار و ویتگنشتاین، پدیدارشناسی مرلوپونتی و شوتز و نظریههای زبان شناختی سوسور، چامسكی و... این جریانات در سنت دانشگاهی، نوعا متضاد تلقّی میشود. به لحاظ روششناسی، تحقیقات بوردیو نوعا روشهای آماری را با مشاهده مستقیم و تفسیر تعاملی، گفتمانی و اسنادی تركیب میكند.
۵) دید بوردیو در جامعه همانند دید وبر جدلی (agonistic) است. از نگاه او قلمرو اجتماعی، جایگاه رقابتی شدید و بیپایان است كه از میان و در جریان این رقابتها تفاوتهایی ظهور میكند كه ماده و چارچوب لازم برای هستی اجتماعی را فراهم میآورد. ویژگی فراگیر زندگی جمعی، جدال است نه سكون و همین است كه وی در پژوهشهای گوناگون خود، سعی در روشن كردن آن دارد.
۶) انسانشناسی فلسفی او بر اساس مفهوم شناسایی (و مفهوم مقابل آن، یعنی شناسایی غلط) بنا شده است، نه بر پایه مفهوم منافع و دلبستگی. او معتقد است كه خاستگاه غایی رفتار عطش فرد برای كسب ارزش و شأن است و این تنها جامعه است كه میتواند آن را سیراب كند. چرا كه با اختصاص یك نام، یك مكان، یك كاركرد به فرد، در درون یك گروه یا نهاد، فرد میتواند به رهایی از پیشامدها، محدودیتها و پوچیهای نهایی هستی امیدوار باشد. امیدواری انسان به رهایی در گرو تن دادن به قضاوت و داوری دیگران است. این قضاوت اصل اساسی عدم قطعیت و عدم امنیت بوده.
با این همه، بدون آنكه تناقضی داشته باشد، قاعدهای است برای قطعیت، اطمینان خاطر و تقدس یافتگی؛ از اینرو، هستی اجتماعی، به معنای ناهمسانی است و ناهمسانی بر سلسه مراتب دلالت دارد، كه به نوبه خود آغازی است بر دیالكتیك بیانتهای داعیهگری و تمایزگذاری، شناسایی و شناسایی غلط، جبر و بیدلیلی.(۵)
● اصول حاكم بر روششناسی بوردیو
بر روششناسی جامعهشناسانه بوردیو، ۳ اصل حاكم است.
۱) چندگانه انگاری روش شناختی
این اصل عبارت است از به كار گرفتن هر گونه روند مشاهده و حقیقت پژوهی و اثباتگری كه با موضوع مورد مطالعه سازگاری بیشتری داشته باشد و مقابله مستمر و پیوسته نتایجی كه بواسطه روشهای متفاوت به دست میآید. مثلاً بوردیو در اشرافیت دولتی، نتایجی را كه بواسطه سازهكاوی و تحلیل مبتنی بر جدول و فهرست مربوط به دادههای پیمایشی، بدست آمده بود با گزارشهای آرشیوی مربوط به روندهای تاریخی، بیمارینگاری، گفتاركاوی و تحلیلهای اسنادی، مصاحبههای میدانی و تصویرگری قوم نگارانه، تركیب كرده است.
۲) توجه شناختی یكسان به تمام كارها و عملكردها
این توجه شناختی با گردآوری منابع و طراحی پرسشنامه شروع شده و تا تعریف جمعیت، نمونهها و متغیرها تا كدگذاری، انجام مصاحبه، مشاهده و رونویسی و تنظیم متن ادامه مییابد. چنین شرحی از تحقیق، بیانگر وجود رابطهای اندام واره و یك همآمیزی كامل بین نظریه و روش است.
۳) بازتابندگی روش شناختی
این اصل، عبارت است از نیاز به بازگشت مستمر بر ابزارهای علم اجتماعی كه مورد استفاده جامعهشناس است. این بازگشت، تلاشی است برای كنترل بهتر نادرستیهایی كه در ساخت موضوع به واسطه ۳ عامل عرضه میگردد. اولین عامل، هویت فردی محقق است. یعنی جنسیت، طبقه، ملیت، قومیت و آموزش. دومین عامل، موقعیت وی در میدان روشنفكری است كه متمایز از موقعیت وی در فضای اجتماعی به معنای گسترده آن است. این عامل ما را به تجزیه و تحلیل انتقادی مفاهیم، روشها و مسائلی كه وی وارث آن است و نیز هوشیاری نسبت به سانسوری كه به واسطه تعلّق خاطر رشتهای یا علایق سازمانی ایجاد میشود؛ فرا میخواند. سومین عامل نیز، مكتبگرایی است. بدترین منشا پیشداوری این است كه جامعهشناس، برای مطالعه جامعه باید الزاما موضع و برخوردی مكتبگرایانه به خود بگیرد. این باعث میشود كه حیطه اجتماعی را نه مجموعه یا شبكهای از كارهای عملی كه باید در زمان و مكان واقعی به انجام رسند (یعنی همان كاری كه كنشگران اجتماعی میكنند) تعبیر كند؛ بلكه حیطه اجتماعی را به مثابه معمایی تأویلی كه باید راهحلی برای آن یافت، سوء تعبیر میكند.(۶)
● ساختمان ذهنی و زمینه
بوردیو در تلاش بود كه ضدّیت كاذب میان عینیتگرایی و ذهنیتگرایی و یا به تعبیر خودش ضدیت بیهوده میان فرد و جامعه را از میان بردارد. او میگوید: «فوریترین نیتی كه هدایتكننده كارم بود، غلبه بر ضدیت میان ذهنیتگرایی و عینیتگرایی بوده است.» او دوركیم و بررسی واقعیتهای اجتماعیاش، ساختارگرایی سوسور، لئوی اشتراوس و ماركسیستهای ساختاری را در زمره عینیتگرایان، قرار میدهد و به آنها انتقاد میكند كه چرا بر ساختارهای عینی تأكید میكنند و فراگرد ساخت اجتماعی را كه كنشگران از طریق آن، این ساختارها را میسازند، ادراك میكنند، میاندیشند و عمل میكنند، ندیده میگیرند. آنها عاملیت و عوامل انسانی را درنظر نمیگیرند. او طرفدار موضعی است كه در عین ساختارگرا بودن، عوامل انسانی را نیز در نظر داشته باشد. این هدف، او را كه در زمان دانشجویی، تحت تسلط اگزیستانسیالیسم سارتر قرار داشت به سوی موضع ذهنیتگرایانه سوق داد. از طرف دیگر پدیدهشناسی، نظریه كنش متقابل نمادین و روششناسی مردم نگارانه نمونههای ذهنیتگرایی به شمار میآیند. كه بر نحوه تأمل، تبیین و باز نمود جهان اجتماعی، از سوی كنشگرایان، تأكید میورزند و آن ساختارهای اجتماعی را كه این فراگردها در آن وجود دارند، نادیده میگیرند. به نظر بوردیو این نظریهها، ساختارها را به حساب نمیآورد. او برخلاف این دو دسته بر رابطه دیالكتیكی میان ساختارهای عینی و پدیدههای ذهنی، تأكید میكند. او برای دوری جستن از این تعارض بر عملكرد تأكید میكند، كه به نظر او پیامد رابطه دیالكتیكی میان ساختار و عاملیت است. عملكردها به گونه عینی تعیین نمیشوند ولی در ضمن، محصول اراده آزاد هم نیستند. او به خاطر علاقهاش به رابطه دیالكتیكی میان ساختار و شیوه ساخت واقعیت اجتماعی از سوی انسانها به جهتگیری نظریاش، عنوان ساختارگرایی ساختگرایانه یا ساختارگرایی تكوینی میدهد. هر چند او درصدد نزدیك كردن ساختارگرایی و ساختگرایی برمیآید اما كارش بیشتر به ساختارگرایی تمایل پیدا میكند. از اینرو، او را همراه با فوكو و دیگران یك مابعد ساختارگرا میپندارند. از دیدگاه او ادراك و ساخت را كه در جهان اجتماعی رخ میدهد، ساختارها تعیین میكنند. كوشش بوردیو برای از میان برداشتن فاصله میان ذهنیتگرایی و عینیتگرایی در مفاهیم ساختمان ذهنی و زمینه و رابطه دیالكتیك آنها نهفته است.(۷)
● ساختمان ذهنی
ساختمان ذهنی به ساختارهای ذهنی یا شناختی اطلاق میشود كه انسانها از طریق آن با جهان اجتماعی برخورد میكنند. انسانها به یك رشته طرحهای ملكه ذهن، مجهز شدهاند كه با آنها جهان اجتماعیشان را ادراك، فهم، ارزیابی و ارزشگذاری میكنند و از همین طریق عملكردهایشان را تولید كرده و آنها را درك و ارزشگذاری میكنند. از جهت دیالكتیكی ساختمان ذهنی محصول ملكه ذهن شدن ساختارهای جهان اجتماعی است. ساختمان ذهنی در نتیجه اشغال بلند مدت یك جایگاه در داخل جهان اجتماعی شكل میگیرد. از این رو ساختمان ذهنی طبق ماهیت جایگاه افراد در جهان اجتماعی تغییر میپذیرد و از اینرو، افراد گوناگون، ساختمان ذهنی واحدی در جامعه ندارند و از طرفی آنهایی كه جایگاه واحدی در جهان اجتماعی دارند، از ساختمان ذهنی مشابهی نیز برخوردارند. ساختمان ذهنی كه هر فرد معینی از خود نشان میدهد، طی یك تاریخ فردی بدست میآیدو كاركرد مقطع خاصی در تاریخ اجتماعی زمینه آن است. ساختمان ذهنی هم ماندگار و هم انتقالپذیر است یعنی از یك محیط به محیط دیگر، قابل انتقال است. از نظر بوردیو این امكان وجود دارد كه انسانها ساختمان ذهنی نامناسبی كسب كنند و به قول او از كاستی (Hystoresis) رنج ببرند. مانند كسی كه از یك محیط روستایی در یك جامعه ما قبل سرمایهداری معاصر كنده شده و در یك شهر بزرگ ما بعد سرمایهداری مشغول كار گردد. ساختمان ذهنی كسب شده در یك جامعه ما قبل سرمایهداری به این شخص اجازه نمیدهد كه خودش را با زندگی جدید تطبیق دهد.ساختمان ذهنی، هم جهان اجتماعی را تولید میكند و هم خودش تولید شده جهان اجتماعی است. به عبارت دیگر بوردیو ساختمان ذهنی را به صورت دیالكتیك ملكه ذهن شدن عوامل خارجی و خارجی شدن عوامل درون ذهنی توصیف میكند. ساختمان ذهنی و جهان اجتماعی از طریق عملكرد به هم پیوند میخورند. از یكسو، از طریق عملكرد ساختمان ذهنی ساخته میشود و از سوی دیگر، در نتیجه عملكرد است كه جهان اجتماعی آفریده میشود. در حالی كه عملكرد به ساختمان ذهنی شكل میبخشد، ساختمان ذهنی نیز در جهت این عمل میكند كه عملكرد را ایجاد كرده و آن را وحدت بخشد.(۸)
نكته قابل ملاحظه این است كه گرچه ساختمان ذهنی، ساختار ملكه ذهن شدهای است كه اندیشه و گزینش كنش را مقید میكند، اما تعیینكننده جبری اندیشه و كنش نیست. این عدم جبرگرایی از مهمترین چیزهایی است كه موضع بوردیو را از ساختارگرایان اصلی جدا میسازد. مفهوم ساختمان ذهنی تنها پیشنهاد دهنده اندیشه و كنش است و انسانها آگاهانه كنش خاصی را برمیگزینند. ساختمان ذهنی، اصولی را فراهم میسازد كه انسانها طبق آنها گزینش میكنند. به گفته بوردیو انسانها خرفت نیستند، با این همه كاملاً هم عقلانی نیستند. انسانها، منطقی برای عمل كردن دارند. این منطق، همان منطق عملكرد است. بوردیو عقیده دارد كه هر چند ما به ساختمان ذهنی و عملكرد آن آگاه نیستیم، اما همین ساختمان ذهنی در بیشتر فعالیتهای عملیمان مانند شیوه خوردن، راه رفتن و صحبت كردن خود را نشان میدهد. ساختمان ذهنی، مانند یك ساختار عمل میكند. اما انسانها در برابر این ساختار و یا ساختارهای خارجی كه تأثیرگذارند، به گونهای مكانیكی واكنش نشان میدهند.
● زمینه
زمینه، شبكهای از روابط است كه میان جایگاههای عینی درون زمینه وجود دارد. این روابط جدا از آگاهی و اراده فردی وجود دارند. آنها كنشهای متقابل یا پیوندهای بین ذهنی میان افراد نیستند. اشغالكنندگان جایگاههای این شبكه هم میتوانند انسانها باشند و هم نهادهای اجتماعی. بوردیو زمینه را به عنوان صحنه نبرد در نظر میگیرد. او میگوید: این ساختار زمینه است كه «تمهیدهایی را تقویت و هدایت میكند كه اشغالكنندگان این جایگاهها به گونهای فردی یا جمعی در پیش میگیرند، تا جایگاهشان را حفظ یا بهبود بخشند و اصل قایل شدن مساعدترین سلسله مراتب برای محصولاتشان را بر دیگران تحمیل میكنند.»
زمینه مانند نوعی بازار رقابتی است كه در آن انواع سرمایهها (اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نمادین) به كار میرود. از نظر او زمینه قدرت (سیاست) از همه مهمتر است. سلسله مراتب روابط قدرت و زمینه سیاسی، ساختار همه زمینههای دیگر را تعیین میكند.
او یك فرآیند سه مرحلهای را در تحلیل زمینه مطرح میسازد:
۱) ردیابی رابطه زمینههای دیگر با زمینه سیاسی؛
۲) ترسیم ساختار عینی روابط میان جایگاههای درون یك زمینه؛
۳) تعیین ماهیّت ساختمان ذهنی عواملی كه انواع جایگاههای درون یك زمینه را اشغال میكنند.
جایگاههای عوامل گوناگون درون یك زمینه را مقدار و اهمیت نسبی سرمایهای كه این عوامل دارند تعیین میكند. سرمایه است كه به فرد اجازه میدهد تا سرنوشت خود و دیگران را تحت نظارت گیرد. او از چهار نوع سرمایه سخن میگوید:
۱) سرمایه اقتصادی؛
۲) سرمایه فرهنگی (انواع گوناگون دانش)؛
۳) سرمایه اجتماعی (در برگیرنده روابط اجتماعی ارزشمند میان آدمها)؛
۴) سرمایه نمادین (كه از شأن و حیثیت شخص سرچشمه میگیرد.)
اشغالكنندگان جایگاههای درون زمینه انواع استراتژیها را به كار میبرند (استراتژی، به معنای آرایش فعالانه خطوط كنش عینا جهتگیری شدهای است كه تابع قواعدند و الگوهای منسجم و هوشمندانهای را تشكیل میدهند). از طریق همین استراتژیها اشغال كنندگان پایگاهها به گونهای فردی یا جمعی درصدد حفاظت و بهبود جایگاهشان برمیآیند. استراتژیهای عوامل انسانی بستگی به جایگاهشان در زمینه دارد.(۹)
بوردیو با تأكید بر اهمیت هر دو مفهوم ساختمان ذهنی و زمینه شكاف میان فردگرایی و كلگرایی روش شناختی را رد میكند و موضعی را اتخاذ میكند كه رابطهگرایی روش شناختی نام دارد. او بیشتر به رابطه این دو توجه دارد. از نظر او این رابطه به دو صورت عمل میكند. از یك سو زمینه، ساختمان ذهنی را مشروط میسازد و از سوی دیگر، ساختمان ذهنی، زمینه را به عنوان چیز معناداری كه منطق و ارزش دارد و به سرمایهگذاری انرژی میدهد میسازد.
● كاربرد مفاهیم ساختمان ذهنی و زمینه
بوردیو، اندیشمندی نیست كه بخواهد فقط یك نظام نظری انتزاعی را ساخته و پرداخته كند بلكه این نظام را به یك رشته مایل تجربی مرتبط میسازد و از افتادن در دام تعقلگرایی (Intellectualism)محض پرهیز میكند. او در این بررسیها، ترجیحهای زیباشناختی گروههای گوناگون جامعه را مطالعه میكند و تلاش میكند ثابت كند فرهنگ میتواند موضوع مناسبی برای یك بررسی علمی باشد.
● ذائقه، طبقه و طبقهبندی
بوردیو در كتاب تمایز و مطالعات مربوط به اعمال و رویههای فرهنگی، نقدی اجتماعی درباره داوری ذائقهها عرضه میكند (این نقد، عنوان فرعی كتابی است كه به نقدهای معروف كانت درباره داوری و قضاوت نظر دارد). او در این نقد شرحی گویا از عملكرد فرهنگ و قدرت در جوامع امروزی و تصویر مدلواری از كاربرد مفاهیم سه گانه ساختمان ذهنی، سرمایه و زمینه ارائه میدهد. وی همچنین نظریهای درباره طبقه را میسازد كه در آن اصرار بر علیت اقتصادی در شكلگیری طبقات از دیدگاه ماركسی، با شناخت وبری درباره تمایز و تفاوت نظم فرهنگی، با مسئله مورد توجه دیدگاه دوركیم در مورد طبقهبندی ادغام شده است. او در ابتدا میگوید كه: جدای از بیان برخی حسپذیریهای فردی، داوری زیباشناختی یك توانایی اجتماعی است كه از تربیت و پرورش طبقاتی ناشی میشود. پی بردن به ارزش یك نقاشی یا موسیقی بر اساس این پیشفرض است كه فرد بر كدهای نمادین خاصی مهارت یافته است كه این امر، خود نیازمند در اختیار داشتن نوع مناسبی از سرمایه فرهنگی است.
از نظر او ذائقه یك عملكرد است كه یكی از كاركردهایش این است كه به افراد، ادراكی از جایگاهشان در نظام اجتماعی میدهد. ذائقه، آنهایی را كه ترجیحهای همسانی دارند به هم نزدیك میسازد و آنها را از كسانی كه ذائقه متفاوتی دارند، متمایز میكند. از این رو انسانها از طریق كاربردها و دلالتهای عملی ذائقه چیزها را طبقهبندی میكنند و در این فراگرد خودشان را نیز طبقهبندی میكنند. مثلاً آدمها را بر حسب ذائقههایی كه از خودشان نشان میدهند و با ترجیح قائل شدنهایشان برای انواع متفاوت موسیقی یا فیلم سینمایی میتوان دستهبندی كرد. دو زمینه مرتبط است كه در بررسی بوردیو از ذائقه دخالت دارد. نخست: روابط طبقاتی و بعد: روابط فرهنگی.
بوردیو ذائقه را با دیگر مفهوم عمدهاش كه همان ساختمان ذهنی است، پیوند میزند. در شكل دادن ذائقهها گرایشهای ریشهدار مبتنی بر ساختمان ذهنی بسیار مهمند. ترجیحهای مردم در مورد مادیترین جنبههای فرهنگ، مانند: پوشاك، خوراك و اثاث منزل بر مبنای ساختمان ذهنیشان انجام میگیرد. همین تمایلات است كه وحدت ناآگاهانه یك طبقه را قوام میبخشد.(۱۰)
او فرهنگ را مانند نوعی اقتصاد یا بازار در نظر میگیرد. در این بازار انسانها بیشتر سرمایه فرهنگی از خود مایه میگذارند تا سرمایه اقتصادی. این سرمایه از خاستگاه طبقه اجتماعی و تجارب آموزشی مردم سرچشمه میگیرد. در این بازار، مردم سرمایهشان را جمع میكنند و آن را یا برای بهبود جایگاه اجتماعیشان خرج میكنند و یا جایگاهشان را از دست میدهند. انسانها در طیفی از زمینههای فرهنگی به دنبال تشخّص میگردند. مانند نوع نوشابههایی كه میخورند و نوع اتومبیلهایی كه سوار میشوند. اختصاص برخی از محصولات فرهنگی (مانند ماشین بنز) برای یك نفر در این بازار فرهنگی سود حاصل میكند در حالی كه محصولات دیگر سودی به بار نمیآورند و حتی گاه خسارت هم میزنند.
میان ماهیت محصولات فرهنگی و ذائقه، رابطه دیالكتیكی برقرار است. دگرگونی در كالاهای فرهنگی، تغییرهایی را در ذائقه ایجاد میكند. چنانكه دگرگونی در ذائقه نیز به تغییر شكلهای محصولات فرهنگی میانجامد. ساختار زمینه، هم امیال مصرف كنندگان كالاهای فرهنگی را مشروط میسازد و هم آنچه را كه تولیدكنندگان برای برآوردن این تقاضاها ایجاد میكنند نیز ساختار میدهد. كار بوردیو در ترسیم نمایی از جایگاهها، ذائقهها و رابطه بین آنان متوقف نمیشود. او نشان میدهد كه رقابت و مبارزه گروهها در فضای مربوط به شیوههای زندگی بُعد مخفی از جدال طبقاتی است. زیرا وضع و پذیرش شیوه زندگی فرد در عین حال به معنای وضع و پذیرش قواعد و جهانبینیهایی است كه به نابرابری مشروعیت میبخشند. این مشروعیت بخشی نشان میدهد كه با اختلافات موجود در فضای اجتماعی، پیش از آنكه ریشه در توزیع نهفته و زیربنایی ثروت داشته باشد، ریشه در استعدادهای فردی دارد. دگرگونی در ذائقه، از كشمكش میان نیروهای مخالف در پهنههای فرهنگی (مثلاً هواداران مُد قدیم و طرفداران مُد جدید) و طبقاتی (مثل جناح مسلط در برابر جناحهای تحت سلطه) پدید میآید. كانون این كشمكش در داخل نظام طبقاتی جای دارد و كشمكش فرهنگی میان هنرمندان و روشنفكران، بازتابی از یك كشمكش پایانناپذیر میان جناحهای گوناگون طبقه مسلط برای تعریف فرهنگ و در واقع سراسر جهان اجتماعی است. این مخالفتهای درون ساختار طبقاتی است كه اختلاف ذائقهها و ساختمانهای ذهنی را مشروط میسازد. در نظریه ماركسیستی، جایگاه طبقات، در ارتباط با تولید و در فضای صرفا اقتصادی تعریف میشود اما بوردیو برخلاف این نظریه، استدلال میكند كه به وجود آمدن طبقات با جایگاه مشترك در فضای اجتماعی و عاداتی مشترك در فضای مصرف فعلیت یافته، مرتبط است.
اسماعیل چراغی كوتیانی
پینوشتها
۱) او در مصاحبهای با نیویورك تایمز میگوید: بیشتر آنچه من تاكنون انجام دادهام، در واكنش به محیط اكول نرمال بوده. فكر میكنم اگر جامعهشناس نشده بودم، فردی ضد روشنفكر میشدم. دنیای روشنفكران همیشه مرا به هراس میاندازد.
۲) پییر بوردیو، «ریاكاری گردانندگان جامعه را علنی میكند»، گفتوگو با احسان نراقی، مجله اندیشه جامعه، ش ۲۲.
۳) راب استونز، متفكران بزرگ جامعهشناسی، ترجمه مهرداد میردامادی، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۹، ص ۳۲۶.
۴) بازی برچسبها؛ پییر بوردیو و نظریه كنش در جامعهشناسی، مرتضی مودیها، همشهری، آذر ۸۰، برای مطالعه بیشتر ر.ك: پییر بوردیو، نظریه كنش؛ دلایل عملی و انتخاب عقلانی، ترجمه مرتضی مودیها، تهران، نقش و نگار، ۱۳۸۰، ص ۱۰.
۵) راب استونز، پیشین، ص ۳۲۹.
۶) همان، ص ۳۳۲.
۷) جورج ریتزر، نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، ۱۳۷۴، ص ۷۱۶.
۸) همان، ص ۷۲۰.
۹) همان، ص ۷۲۴.
۱۰) راب استونز، پیشین، ص ۳۳۸؛ برای مطالعه بیشتر ر.ك: جورج ریتزر، پیشین، ص ۷۲۷ـ۷۳۰.
پینوشتها
۱) او در مصاحبهای با نیویورك تایمز میگوید: بیشتر آنچه من تاكنون انجام دادهام، در واكنش به محیط اكول نرمال بوده. فكر میكنم اگر جامعهشناس نشده بودم، فردی ضد روشنفكر میشدم. دنیای روشنفكران همیشه مرا به هراس میاندازد.
۲) پییر بوردیو، «ریاكاری گردانندگان جامعه را علنی میكند»، گفتوگو با احسان نراقی، مجله اندیشه جامعه، ش ۲۲.
۳) راب استونز، متفكران بزرگ جامعهشناسی، ترجمه مهرداد میردامادی، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۹، ص ۳۲۶.
۴) بازی برچسبها؛ پییر بوردیو و نظریه كنش در جامعهشناسی، مرتضی مودیها، همشهری، آذر ۸۰، برای مطالعه بیشتر ر.ك: پییر بوردیو، نظریه كنش؛ دلایل عملی و انتخاب عقلانی، ترجمه مرتضی مودیها، تهران، نقش و نگار، ۱۳۸۰، ص ۱۰.
۵) راب استونز، پیشین، ص ۳۲۹.
۶) همان، ص ۳۳۲.
۷) جورج ریتزر، نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، ۱۳۷۴، ص ۷۱۶.
۸) همان، ص ۷۲۰.
۹) همان، ص ۷۲۴.
۱۰) راب استونز، پیشین، ص ۳۳۸؛ برای مطالعه بیشتر ر.ك: جورج ریتزر، پیشین، ص ۷۲۷ـ۷۳۰.
منبع : مجله معرفت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست