دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
مجله ویستا
هزار و یک سال به روایت شهریار مندنی پور
هزار و یک سال داستان کودکیهای ذهن و اندیشه شهریار است که آن را صمیمانه به تصویر کشیده است و پنداری در طول داستان ما نیز چون کودکی معصوم دل به معصومیتهای اندیشه وی میسپاریم و خلاقیتش را به تماشا مینشینیم.
وگر چه ریموند کارور، نویسنده معاصر آمریکایی، معتقد است که " داستان از آسمان به زمین نمیآید" اما این بار باید گفت که داستان شهریار همراه با دوازده ستارهاش از آسمان به زمین آمده است.
دست نگاشتههای شهریار در این داستان ما را به یاد ایساک بابل میاندازد. او معتقد است که :" هیچ نیرویی همانند جملهای که درست سر جای خودش قرار بگیرد، به دل نمینشیند" و بدین ترتیب است که هزار و یک سال تا پایان ما را به همراه میبرد.
هزار و یک سال، داستان زندگی آدمهایی را به تصویر میکشد که بر روی این کره خاکی میزیند و هر یک غریبانه بار غربت خویش را به دوش میکشند. آدمهایی تنها که ناآگاهیشان امتیاز نیک زیستن را از آنان دریغ میکند. در خلال این داستان آدم مرتبا پیش خود فکر میکند : آه! اگر این آدمها میدانستند، آنگاه...!
روایت شهریار بابی به رویمان میگشاید به سوی گلگشت رشک انگیز معرفت و تاملی که زاییده هشداری است که از لابهلای داستان و با مرور کوتاه زندگی آدمها نصیبمان میگردد. ساختار روایی این داستان به خلق تصاویری ملموس از زندگانی ناپیدای آدمیانی دست یازیده است که گاه چشمهای خویش را بر حقایق زندگانی خویش بستهاند.
شهریار در هزار و یک سال میکوشد تا رسالت آدمیان را به خاطرشان آورد؛ آنان را بر آن میدارد تا جویای حقیقت باشند و درباره آن بیاندیشند.
در خطوط روایی سرگذشت آدمیانی که تنها در چند لحظه کوتاه با آنان همراه میشویم، اندوههایی آشنا را باز مییابیم، اندوههایی را که هر روز به وضوح در خطوط چهره آدمیانی میبینیم که در گوشه و کنار ما میزیند.
هزار و یک سال بیان برشی از موقعیتهای وجودی بشر است، وضعیتهایی که هستی آدمی میتواند در آن قرار گیرد، گویی زندگانی این آدمیان حدیث نفسی است که شهریار روایتگر آن است. او در برشی کوتاه خواننده را با روان و اندیشه آدمیانی آشنا میسازد که برخی بسیار ملموس و برخی بسیار تاثربرانگیزند.
بن مایهای که توجه خواننده را در سرتاسر داستان به خود جلب میکند، حقیقت است! حقیقت در هر یک از شخصیتهای مطرح شده در داستان به گونهای نماد مییابد، چنان که ستارههایی را که قادرند ذهن آدمها را و اندیشههای خطور کننده به آن را بیگفتمان بخوانند، بر آن میدارد تا معترف شوند که: " ما در این شب خیلی چیزها ... یاد گرفتیم ... فهمیدیم .... زندگی آدمها مثل هلال ماه است. فقط یک کمی از ماه پیداست، وقتی هلال است.... و فهمیدیم آن طورها که فکر میکردیم کمک به آدمها آسان نیست، مخصوصا وقتی خیلی چیزها پیدا نیست." .
حضور ناگهانی دوازده ستاره تابان ـ که به انتخاب خویش از آسمان به زمین آمدهاند تا راز اندوه بشر را کشف کنند ـ در زندگی راهنما، آن هم در شبی بارانی که مرد چونان همیشه تنهاست و هیچ چیز هم او را دلخوش نمیسازد و سلوک شبانه او به همراه آن دوازده تن، گریزی ناخودآگاه و ناخواسته از روزمرگی هزارباره زندگانیی است که هیچ او را شادمان نمیسازد و بازگشت وی به آن گریزگاه که خانهاش میگویند، آغازی است برای پیدایی و حضوری دیگر، زیستن از نوعی دیگر و اندیشیدن از نوعی دیگر.
ستارههای شهریار از آسمان به زمین میآیند تا پتانسیل ساخت یک اجتماع شاد و خوشحال را با خود به ارمغان آرند، اما در میان شخصیتهای نه چندان متعدد داستان هزار و یکسال شهریار که هر یک سمبلی از صنفی از آدمیانند، سمبلهایی که در فاصله یک شب تا طلوع سپیده دم میتوان بدان پرداخت، نمیتوان خرسندی را و شادمانی را در تمامی آنان حتی پس از برآورده شدن آرزوهایشان بازیافت و شاید این امر تلنگری باشد بدین نکته که آیا هیچ آرزوهایمان را میشناسیم؟!
در هزار و یک سال از همان ابتدا نکتهای حضور دارد که تا پایان به تک تک سلولهای خودآگاه ذهن سرک میکشد، پنداری در زندگی آدمها چیزی کم است ، چیزی که باید از آسمانها بیاید و پیرنگ خود را در زندگی روزمره انسانها به نمایش بگذارد، آن گاه میتوان گفت که چقدر یک تکه آسمان میتواند طعم همه چیز را عوض کند!
انگار ستارههای آسمان همان عشق، شعور، مهر و محبتند که گاه در روی این زمین کمبودشان را نه، که فقدانشان را حس مینماییم... و عجیب است که آدمیان همیشه چشم انتظار پدیدهای هستند از سوی آسمان، پدیدهای که میتواند خوشبختی آنان رارقم بزند!
با این همه داستان هزار و یک سال شهریار اگر پس از عروج ستارگان بازمانده به آسمان و تکگوییهای راهنما به پایان خویش میرسید و پس از تاملی سه ستارهای، شهریار به بیان انگیزه نگارش خویش از این داستان نمیپرداخت، نه تنها به خواننده فرصت اندیشیدن بیشتری را میداد، بلکه قادر بود به گونهای موثرتر، آغاز کتاب را به انجام رساند و گرچه او در آغاز و انجام داستان چنین نقشی را رقم زده است!
گویی هر هزار و یک سال یک بار این حادثه تکرار میشود و این کتاب نوشته میشود برای گروه کم سن و سال که دوست دارند بدانند غصهها و خوشحالیهای بزرگترها چطور هستند و برای گروههای بزرگسالی که دوست دارند یادشان بیاید غم و شادی های بچهها چطور هستند... و چونان است که گویی شهریار در هزار و یک سال، هزار و یک ارواح شهرزاد را به کار جسته است.
فرح نیازکار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست