دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
شاهلیر - King Lear
![شاهلیر - King Lear](/mag/i/3/n623v.jpg)
کشور تولیدکننده : شوروی
محصول : لنفیلم
کارگردان : گریگوری کوزینتسف، برمبنای ترجمه بوریس پاسترناک از نمایشنامهای نوشته ویلیام شکسپیر.
فیلمنامهنویس : گریگوری کوزینتسف، برمبنای ترجمه بوریس پاسترناک از نمایشنامهای نوشته ویلیام شکسپیر.
فیلمبردار : یوناس کریتسیوس
آهنگساز(موسیقی متن) : دمیتری شوستاکوویچ
هنرپیشگان : یوری یاروت، السا رادزینیا، گالینا وولچک، والنتینا سندریکووا، کارل سبریس، لئونهارد مرزین، رجیمانتیس آدومایتیس، ولادیمیر املیانوف، اولگ دال، الکساندر وکاچ، الکسی پترنکو و یوماس بودرایتیس.
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۱۳۹ دقیقه.
«شاهلیرِ» پیر و مقتدر (یاروت)، تصمیم میگیرد قلمروی حکومتیاش را به نسبت علاقه سه دخترش به او، میان آنان تقسیم کند. «گانریل» (رادزینیا) و «ریگان» (وولچک) با تملق و دوروئی، علاقهشان را به پدر ابراز میکنند اما دختر کوچکتر، «کوردلیا» (شندریکووا) گرچه بیش از دیگران به پدر مهر میورزد، اما حاضر به چاپلوسی نیست پس، از ارث محروم و از دربار اخراج میشود. پس از گذشت چندی از واگذاری حکومت، «لیر» تصمیم میگیرد نزد دو دختر بزرگترش برود، اما آن دو برخلاف عهد و پیمانشان، پیرمرد را تحقیر میکنند و از خود میرانند. بهزودی «ارل کنت» (املیانوف) که بهخاطر کمک به «کوردلیا» از دربار اخراج شده بود، سر میرسد و «لیرِ» حالانابینا و مجنون را نزد «کوردلیا» میبرد. «ارل گلاستر» (سبریس)، پسر صادق و راستگویش، «ادگار» (مِرزین) را طرد میکند و پسر نامشروع موذیاش، «ادموند» (آدومایتیس) را برمیگزیند. «ادموند» با «ریگان» و «گانریل» در دفاع از انگلستان، برابر ارتش فرانسه که «کوردلیا» تجهیز کرده، هم دست میشود و «لیر» و «کوردلیا» را زندانی میکند. اما بعدتر از «ادگار» شکست میخورد. «گانریل» که به توجه عاطفی «ادموند» به «ریگان» حسادت میکند، «ریکان» را مسموم و خودش نیز خودکشی میکند. سرانجام «کوردلیا» به دار آویخته میشود و «لیرِ» در هم شکسته در حالی که جسد «کوردلیا» را در آغوش گرفته، میمیرد.
* نسخه کوزینتسف از شاهلیر، نوعی ابراز قدرت است (یعنی که «ما توانستهایم شکسپیر را روی پرده ببریم») و بهویژه به گرد نسخه موشکافانه و تخصصی پیتر بروک از شاهلیر که در همین سال (1971) ساخته شد، نمیرسد. کوزینتسف در پی کاوش عوالم ذهنی آدمهای نمایشنامه نیست و بهرغم شکوهِ اجرا، در نهایت فیلم قصه آشنا و قدیمی سادهای است با دلالتهای سیاسی بیش از حد. در فیلم، «لیر» حکمرانی است که بیکفایتی و کوتهبینیاش در محدوده خصوصی خانواده و دوستان رابطه مستقیمی با سوء حکومت و غفلت اجتماعی او دارد. در حالی که نزد شکسپیر، شاه قرار است واسطه میان خدا و مردم باشد و سلطنت ودیعهای است نزد او. از دید کوزینتسف سلطنت نه از سوی خدا که از طرف مردم تفویض شده است و او برای بازیابی تعادل روحیاش باید با مردم عادی یکی شود. بنابراین برای «لیر» هرگز خلوتی وجود ندارد. اتباع خلع ید شده همه جا موی دماغ او هستند. مرگ «کوردلیا» نه جنایتی در سلولی انفرادی که خشونتی است در معرض دید همگان و سوگواری و ندامت «لیر» هم بهطور عمومی اجرا میشود. ما حتی لحظه مرگ او را نمیبینیم چرا که انبوهی از ناظران سد راه دید ما هستند. دیدگاه اجتماعی فیلم سوسیالیستی است و کوزینتسف زمانه حادثهها را دورهای نامشخص از زوال فئودالیسم برگزیده است. انگلستان او سرزمینی هرز و بیصاحب است گرفتار نابسامانی و گرسنگی که اینجا و آنجایش تکوتوک قصرهای فئودالی دیده میشوند. در نتیجه کشمکشهای فلسفی «لیر» در اثر شکسپیر، بهدلیل زمینه سیاسی مؤکد مصیبتت او در فیلم، کمرنگ شده است. کار اقتباس و ترجمه نمایشنامه را پاسترناک انجام داده است، ولی در نهایت تخیل شاعرانه و چندوجهی شکسپیر در چارچوب تصویری تنگ و سطحی از یک جامعه ویران و پریشان، اسیر شده است.
شاهلیر
اگر پاسترناک از بهترین مترجمان شکسپیر بهشمار میرود کوزینتسف کارگردانی است که با شناخت و احاطه کامل بر سینما، مقام بهترین و چیرهدستترین مفسر شکسپیر را به خود اختصاص میدهد. هاملت [هملت] ساخته دیگر گریگوری کوزینتسف نشان میدهد که او از معدود کسانی است که بدون لغزش محور دشوار نمایشنامه - سینما یا بهعبارت دیگر تئاتر - سینما را میپیماید. بیهوده نیست که بعضی از منتقدان، کوزینتسف را شکسپیر معاصر نامیدهاند. آثار کوزینتسف نه تنها رساننده شناخت و ادراک کامل «شکسپیری» است بلکه خلاقیت و حضور کارگردان بهعنوان عنصری مشخص نمودی چشمگیر دارد. بلاشک بخش مهمی از تراژدی شاهلیر به مناسبت کیفیت ایجادی اثر به حقناشناسی و ناسپاسی تخصیص مییابد. چرا که هنرمند و محیط بیرونی او با ایجاد تأثیرات متقابل و دو جانبه واکنشهائی به وجود میآورند که خصیصه اصلی آثار هنری به مکانیسم و نحوه این واکنشها بستگی دارد.
سال 1603 در دوران سلطنت شاهجیمز طاعون لندن را فرا گرفته بود. گروه بازیگران شاه (King Playerُs) که شکسپیر در میان آنان بود وارد آکسفورد میشوند. در اوایل ماه اکتبر شیوع مرض شدت مییابد و شورای سلطنتی دستور میدهد که اجرای همه نمایشها ملغی شود. روز نهم اکتبر گروه بازیگران وارد آکسفورد میشوند. آنها معمولاً نفری ده شلینگ برای اجرای بازی خود در برابر شهردار پول میگرفتند و با توجه به درآمدی که در موقع رونق تئاتر گلوب (Globe) داشتند این مبلغ بسیار ناچیز مینمود. از طرف دیگر یکی از دوستان آنها میمیرد و دارائی ناچیز خود را به شکسپیر و دیگران میبخشد. در همین ماه است که شکسپیر نوشتن کینگلیر [شاهلیر] را آغاز میکند. توطئه معروف پنجم نوامبر که قرار بود طی آن پارلمان منفجر شود و از طرف مخالفان حکومت به رهبری فاوکس ترتیب داده شده بود با همین ایام مصادف میگردد. درباره این دو واقعه شکسپیر چنین گفته است:
درباره واقعه اول - مرگ دوست:
وقتی که ما روی میگردانیم از همنشینی که در گور افکنده شده است، همه آنها که با شایستگیهای دفن شده او آشنایند از شرم دزدانه دور میشوند.
درباره واقعه دوم:
این کسوفهای خورشید و خسوفهای ماه پیامآور نیکی برای ما نیستند. اگرچه خرد طبیعت برای این اوضاع فلان و بهمان دلیل را میآورد اما این وضع ماست که در طبیعت اثر میگذارد. عشق سرد میشود و دوستی از هم میپاشد. برادران بر ضد هم برمیخیزند و در شهرها شورش و در کشورها ناهماهنگی و در کاخها خیانت حکم میراند.
برچنین زمینهایست که شاهلیر موجودیت مییابد. «لیر» پادشاه انگلستان تصمیم میگیرد سرزمینش را بین سه دخترش تقسیم کند و از آنها میخواهد که هرکدام میزان محبتی را که نسبت به پدر دارند به نحوی بیان کنند. «گونریل» [گانریل] و «ریگان» جملات زیبا و مهرآمیز بر زبان میرانندد. تنها «کردلیا» [کوردلیا]ی کوچک است که از این عمل امتناع میکند و جز کلماتی صریح و بسیار حقیقی چیزی برلب نمیراند. این گفتار که بسبب محتوی حقیقی خود بسیار غیر منتظره و تلخ مینماید و یا حداقل برای کسی ه تمام عمر در هالهای از کلمات زیبا و غیر واقعی زیسته، فوقالعاده گزنده و تحملناپذیر است خشم «لیر» را بشدت برمیانگیزد. آنچنانکه «کردلیا» را از هر نوع ارث و امتیازی محروم میکند و سرزمینش را به دو دختر دیگر و شوهرانشان میبخشد. «لیر» باتفاق همراهان عازم منزل دخترانش میشود ولی دو دختر به ترتیب از پذیرفتن پدرخودداری میکنند و رفتاری عاری از محبت و تحقیرآمیز نشان میدهند. در چنین مرحلهایست که زندگی و استنباط «شاهلیر» دگرگون میشود. او شبیه آدم بسیار راحتی است که ناگهان در میان آب سرد پرتاب شده باشد.
واقعیت آنچنان سریع و کوبنده رخ مینماید که در واقع هر نوع امکانی از دست رفته است. «لیر» با مساعدت دوستانش به «دوور» میرود. «کردلیا» پدر را یافته و او را با آغوش باز پذیرا میشود. افسوس که دیگر دیر شده است، بسیاری از وقایع دیگر توسط سایر پرسوناژهای مهم فیلم در جریان است و در این میان کاراکتر «ادموند» و بخصوص مرد دلقک قابل توجه و تعمق است. گاه چنین بهنظر میآید که «لیر» سخنگوی عقاید شکسپیر است. «لیر» با نفرت توبه میکند و برای اولینبار فساد و پوسیدگی عدالت رسمی و اخلاقیات مبتذل را متذکر میشود.
اصولاً هر نوع قدرت و یا مرکزیت قدرت میدان مغناطیسی خاصی ایجاد میکند که در چنین حوزهای ارتباطات انسانی بیش از پیش کاذب و دروغین خواهد بود، تملق و چاپلوسی فزون از حد معمولاً نقابی است برای کسانیکه بیشتر از سایرین استعداد خیانت دارند. به محض آنکه کیفیت و کمیت قدرت کاهش یابد بهرهبرداری از ضعف و ناتوانی حاصله آغاز میشود و آنها که تا دیروز ستایشکنان سر تعظیم فرود میآورند در صف دشمنان قرار میگیرند.
«شاهلیر» با موقعیت نخستین خود در چهارچوب قراردادهای اجتماعی از تعادل و موفقیت لازم برخوردار است. او به تجارب ناکاویدهای دست مییازد، حال آنکه بسبب تعارض با پیوندهای موجود، محدودیت عقلی، شانش و تصادف و یا هر نوع عامل دیگری به نابودی خود برخاسته است. در واقع هنگامیکه مکانیسم انهدام به کار میافتد حتی برای کسی که چون «لیر» کفاره سنگینی پرداخته و عقلش را نیز از دست داده است رهائی و مرحمتی وجود ندارد. گرچه در این مورد استنتاج دیالکتیک قابل انطباق میباشد ولی بهتر آنست که از پایگاه تراژدی و قوانین حاکم بر آن عناصر متشکله مختلف مورد تفسیر و بررسی قرار گیرند. تراژدی به پایان خود نزدیک میشود و خاتمه آن مرگی محتوم است که طومار زندگی قهرمانان را در هم میپیچد و همراه با آن عمیقترین اضطرابها و ترسهای تماشاگر رها میگردد. بدون شک سهم اعظم توفیق کوزینتسف منوط و مربوط به فضاسازی هنرمندانهی اوست که با خلق اتمسفر دقیق «شکسپیری» امکان تنفس در چنان محیطی را فراهم میسازد. اینستکه تماشاگر راحت و صمیمانه به دنیای «لیر» پا مینهد. از آنجائیکه تئاتر و سینما هرکدام ضوابط و ویژگیهای جداگانهای دارند، نحوه بیان و زبان هریک با دیگری فرق میکند. یک اثر تئاتری معمولاً فضای بسته و محدودی دارد که غالباً تحرک آن وابسته به دیالوگ و میمیک هنرپیشگان است در حالیکه سینما دنیائی است پُرتحرک، غنی و گسترده که زبان آن بیشتر جنبه بصری دارد. باین جهت برگردان سینمائی از یک نمایشنامه هیچگاه کار آسانی نبوده است. شاهلیر ساخته کوزینتسف تا حد امکان از قراردادهای تئاتری فاصله میگیرد و ناهنجاریهای آثار کلاسیک را ندارد. موزیک دیمتری شوستاکویچ [دمیتری شوستاکوویچ] چنانست که گوئی از زمان و مکان فراتر میرود و از تمام تاریخ عبور میکند. یوری یاروت بازی فوقالعادهای دارد ولی متأسفانه در نسخه فارسی از صلابت و گیرائی صدای او مقدار زیادی کاسته شده.
(ژاله مهدوی خرداد 1351)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست