دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مسئله اصلی در مذاکرات هسته‌ای


مسئله اصلی در مذاکرات هسته‌ای
فلسفه و انگیزه مشترک آمریکا و برخی اعضای اتحادیه اروپا در تقابل با جمهوری اسلامی چیست؟
آیا مسئله اصلی دنیای غرب با جمهوری اسلامی، حول محور موضوع هسته ای است؟ و اگر ایران در موضوع انرژی هسته ای، آن گونه که دنیای غرب اصرار دارد، از سیاست ها و مواضع اصولی و حق مدارانه خود عدول و عقب نشینی کند، آیا اعتماد آنها جلب و مسئله حل و تمام خواهد شد؟
از سوی دیگر؛ ریشه و منشأ نگرانی، هراس، پریشانی و سردرگمی حاکمان نظام جهانی کجاست؟
و بالاخره چاره و تکلیف در برابر سیاست های قدرت های غربی چیست؟ و بر پایه کدام شیوه و معیار باید تصمیم گرفت تا از اصل عزت، حکمت و مصلحت نظام جمهوری اسلامی ایران پاسداری شود؟
برای پاسخ به این پرسش ها و درک صحیح از اوضاع و احوال کنونی سیاست ها و برنامه های قدرت های غربی لازم است ماهیت و پیشینه آنها مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد:
۱) نقبی به پیشینه و ماهیت دنیای غرب
تاریخ چند قرن اخیر اروپا و آمریکا از داستان بسیار تلخ و تکان دهنده ای روایت می کند که در تاریخ نگاری رسمی و رایج غرب هیچ اشاره ای به آن نشده، بلکه با سکوت معنادار از کنار آن عبور شده است.
مردم عموما نسبت به تاریخ رسمی و آشکار اروپا و دنیای غرب آشنایی و آگاهی دارند. زیرا در مدارس و دانشگاه ها تدریس و در رسانه ها همواره تکرار می شود. مطالعات، بررسی ها و تحلیل های سیاسی و تاریخی درباره اروپا و بلکه مجموعه دنیای غرب، در همه جهان، از جمله جهان اسلام و حتی ایران، براساس همین داده ها و از دریچه همین روایت های آشکار و رسمی است. در حالی که در آن سوی این پرده آشکار؛ واقعیت های شگفت آور، اسرارآمیز و تکان دهنده ای پنهان است که عموما نسبت به آن وقوف و توجه ندارند؛ لذا در معادلات، محاسبات و تحلیل های خود نیز جایگاهی برای آن قائل نمی شوند.
از همین زاویه است که طرف های گفت وگو و معامله با دنیای غرب، در چند سده اخیر، همواره از این ناحیه، آسیب دیده و دچار خسران شده اند.
مستندات تاریخ پنهان غرب، به ویژه اروپای شمالی و غربی، حکایت از آن دارد که حداقل از دورانی که اقتدار کلیسای کاتولیک در هم شکست و فرو ریخت؛ به تدریج اصول، ارزش ها و آداب مبتنی بر فرهنگ و تعالیم «عهد عتیق» بر حیات فکری، فرهنگی و اجتماعی آن سرزمین سایه گسترد. انسان مداری جانشین خدامحوری شد. نهضت رنسانس و در کنار آن جنبش اصلاحات مذهبی یا همان پروتستانتیسم در تثبیت، تحکیم و گسترش مکتب «اومانیسم» از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. خاستگاه این حرکت سیل آسا و بنیان برافکن، برخی مناطق غرب و شمال اروپا بود که تحت نفوذ اسرارآمیز «مارانو»ها قرار داشت.
یعنی همان نوکیشان مسیحی که در آشکار اسامی مسیحی داشتند و به اصول و آداب مسیحیت تظاهر می کردند و حتی خود و فرزندانشان را غسل تعمید می دادند لیکن در پنهان یهودی و در اصول و کیش یهودیت پایدار بودند.
این نوکیشان مسیحی یا «یهود مخفی» با پیدایش مذهب جدید پروتستان در جهان مسیحیت، پوشش موجه و مناسب دیگری یافتند که برای آن ها موقعیت و بستر بسیار ممتازی را در مسیر تعقیب اهداف اصلی شان فراهم و مهیا می کرد. به این ترتیب بود که حال و هوای فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اروپا چنان دگرگون و دستخوش تحولات بنیادی شد که از آن رویدادها با عنوان «رستاخیز عبری» یاد شده است. به دنبال این تحولات، آنان که تا دیروز بر مبنا و دلایل متعدد اعتقادی، فرهنگی و اجتماعی، مطرود و منفور مردم و جوامع پیرامون بودند، در زمره دوستان و یاران و اصحاب مسیح(ع) قرار داده شدند. براساس مباحث تئوریک نوین و نظریه پردازی های جدید، «بازگشت به صهیون»، «تأسیس دولت عبری» و «برپایی هیکل» از سوی «فرزندان یهوه» یا «قوم برگزیده» در فلسطین و در جوار قدس، مقدمه و لازمه ظهور مسیح(ع) و آغاز «هزاره خوشبختی» قلمداد و اعلام شد. بنابراین هر کس در تقویت و پیش برد این حرکت همکاری و مساعدت می کرد، مشمول رحمت و در جرگه رستگاران قرار می گرفت.
کتاب «مسیح یهودی متولد شد»، نوشته مارتین لوتر به انواع زبان ها ترجمه و مکرر چاپ و منتشر شد. فرقه های متعدد پروتستان، به ویژه پیورتین های شبه یهودی که همه عالم و آدم را از دریچه عهد عتیق روایت و تفسیر می کردند تا آن جا قدرت یافتند و پیش رفتند که در سال ۱۶۴۹م، چارلز اول پادشاه انگلستان را از سلطنت خلع کردند و حتی گردن زدند و حکومت دلخواه خود به رهبری «اولیور کرامول» پیورتین را برپا ساختند.
به این ترتیب، اصول، آداب و مبانی فکری و فرهنگی پیورتین های پروتستانتیسم یا همان «صهیونیسم مسیحی» که پیش از «صهیونیسم یهودی» در دنیای نوین چهره اش آشکار و علنی شده بود، به طور گسترده و فزاینده، سراسر انگلستان و به تدریج نقاط دیگر اروپا را فرا گرفت.
در این مثلث جدید، «مارانو»ها، یعنی یهودیانی که به اصطلاح به آئین مسیحیت گرویده ولی در اصل یهودی باقی مانده بودند یکی از اضلاع مهم، در کنار ضلع دیگر، یعنی فرقه های جدید مسیحی زیر عنوان پروتستانتیسم با فرهنگ و تعالیم شبه یهودی، یا همان «مسیحیان صهیونی» قرار داشتند که ضلع سوم آن، «صهیونیسم یهودی» بود که قاعده این مثلث را تشکیل می داد. همکاری، همراهی و تعامل همه جانبه در چارچوب این مثلث، شرایط و موقعیت بسیار استثنایی و تاریخی و در عین حال شگفت انگیز و رازآلودی را از جنبه فرهنگی، اجتماعی، روانی و به ویژه اقتصادی در اروپا و بلکه کل دنیای غرب رقم زد که تاکنون استمرار و ادامه داشته است.
در سراسر سده شانزدهم، هفدهم، هیجدهم و نوزدهم، نظام اقتصادی و پولی در اروپا، از هلند، اسپانیا، پرتغال تا انگلستان، فرانسه، آلمان، اتریش و...، به طور کامل در قبضه مثلث یاد شده قرار داشت، آن چنان که، آن ها لقب «سلطان پول» را به خود اختصاص دادند.
در پاره ای کشورهای اروپایی، آنها وام دهندگان حکومت و نیز خزانه دار پادشاهان و در عمده این ممالک مشاوران مالی سلطان و به تبع آن مشاوران امور حکومتی و سلطنتی و صاحب نفوذ در ارکان قدرت و تصمیم گیری بودند.
اکثر مدیران، رؤسا و صاحبان بازار بورس و سهام در این دوران یهودی بودند. برای مثال در دهه های اول قرن هجدهم، اولین نمونه اسناد اعتباری در فرانسه را به دلیل سیطره بی چون و چرای «ساموئل برنارد»، «برناردین» می گفتند. در تمام این دوران، یهودیان طرف قرارداد ارتش کشورهای اروپایی برای تامین اقلام مورد نیاز آنها از مواد غذایی تا البسه نظامیان و وسایل جنگی بودند. تامین جواهرات و لباس های فاخر شاهزادگان و بانوان دربار یک حرفه انحصاری در دست یهود بود.
بسیاری از شرکت ها و مراکز بزرگ بازرگانی و پولی کاملا در سیطره آنها بود که کمپانی های بزرگ هلندی هند غربی و هند شرقی با مرکزیت آمستردام تنها دو نمونه بارز آن بود.
اگرچه از اوایل قرن هجدهم، لندن، جای آمستردام را گرفت. اما حداقل از سال ۱۶۴۹ م، یعنی با شبه کودتای پیورتین ها به رهبری کرامول، امور مالی انگلستان تحت کنترل یهود قرار گرفت.
«آنتونیو فرناندز کاراواهال» معروف به «یهودی کبیر» در اواسط قرن هفدهم، یکی از بازرگانان بزرگ لندن و طرف قرارداد ارتش انگلستان برای تامین تمامی مایحتاج آن نهاد و مورد اعتماد شورای شهر بود. پس از این، «سر سالامون مداینا» معروف به «مداینای یهود» جای او را پر کرد.
خانواده های «سواسو»، برادران «داسیلوا» در دوره پادشاهی «خاندان استیوارت»، خانواده های «مندز» و «دوکاستا» (که بعداً در هم ادغام شدند و خانواده «مندز دوکاستا» را تشکیل دادند)، «مناشه لوپز» در دوران ملکه «آنه»، «سامسون گیدئون» ستون اصلی حکومت و سلطنت در نیمه اول قرن هجدهم، «فرانس» و «جوزف سالوادور» تا پایان قرن هیجدهم، بزرگ ترین قدرت اقتصادی و منابع مالی انگلستان را در دست داشتند. از این پس، خاندان «روچیلد» رهبری پشت پرده حکومت و سلطنت را با قیضه امور مالی انگلستان به دست گرفت.
سیطره مالی خاندان روچیلد در انگلستان و انحصار بازار بورس، موقعیتی یگانه را برای آن ها فراهم کرد. آن چنان که در بسیاری از مناطق اروپا، اگر رئیس خزانه داری با کمپانی ها و موسسات مالی خاندان روچیلد کنار نمی آمد و سازگاری نشان نمی داد، باید کلیه خزانه داری را به فرد دیگر می سپرد. به دلیل این میزان قدرت و سیطره، در میان عموم مردم، این گفته رایج بود که در اروپا فقط یک کانون قدرت وجود دارد و آن بنیاد روچیلد است. این نفوذ و سیطره در قرن نوزدهم و بیستم نیز هم چنان ساری و جاری بوده است.
آمریکا نیز از این وضعیت و تحولات مستثنی نبود. اولین مهاجمان و مهاجران پیورتین به آن سرزمین یورش بردند. افزایش و گسترش موج مهاجرت به جایی رسید که آمریکا را «سرزمین موعود» و «کنعان جدید» نامیدند. سرمایه گذاری عظیم یهودیان در سهام کمپانی هلند، زمینه ورود و حضور آن ها را به سوی مستعمره نشین هلند، ناحیه ای که اکنون «نیویورک» نام دارد، آسان نمود. نیویورک به بندر اصلی آمریکا تبدیل شد و جمع کثیری از یهودیان که در دوران انقلاب آمریکا به «فیلادلفیا» گریخته بودند نیز به نیویورک بازگشتند. به این ترتیب، این شهر را «اورشلیم» و رشته کوه های «راکی» را «کوه های صهیون» خواندند. آن چنان که امروز نیز این شهر بزرگ ترین مرکز تجمع یهود در دنیاست.
به دنبال این سلسله رویدادها بود که بزرگ ترین و گسترده ترین قتل عام تاریخ بشر علیه سرخ پوستان بومی و ساکنان اصلی واولیه ی آمریکا با شعار و پیروی از «قوانین جنگ در عهد عتیق» و با استناد به مندرجات سفر «تثنیه» تورات و کتاب «یوشع» آغاز شد و گسترش یافت. تا جایی که ده ها میلیون سرخ پوست، قربانی توطئه ای حساب شده در عرصه جهانی واقع شدند. به این ترتیب آمریکا تحت نفوذ دلخواه آن ها درآمد. در زمان جنگ های داخلی و انقلاب آمریکا، آذوقه و مهمات مورد نیاز ارتش و جنگجویان و نیازهای پولی انقلابیون را یهودیان تامین می کردند. پس از انقلاب آمریکا بود که یهودیان به تدریج در این کشور حضور و نفوذی گسترده و همه جانبه پیدا کردند. به طوری که امروز کمتر از ده خانواده یهودی اقتصاد و منابع مالی آمریکا را تحت اداره و کنترل خود دارد. آن ها در کنار نئومحافظه کاران یعنی فرزندان خلف(!) همان مسیحیان صهیونیست، ایالات متحده را مدیریت و رهبری می کنند.
امروز، سیطره و قدرت بلامنازع و همه جانبه آن ها در عرصه تولید و عرضه محصولات فرهنگی سرگرم کننده صنعت فیلم و سینما با مرکزیت هالیوود بزرگ ترین مرکز سینمایی و تولید فیلم، چند شبکه تلویزیونی بین المللی، صدها ایستگاه و فرستنده رادیویی، موسسات و مراکز مهم انتشاراتی، تولید و پخش انواع مسکرات، مواد مخدر، مراکز فساد و فحشاء، کمپانی های بزرگ تجاری و صنعتی و مراکز عمده اقتصادی و بانکی، کاملا بدیهی است. مطابق بررسی ها و اطلاعات سال ۱۹۸۳، حدود پنجاه شرکت چند ملیتی که همگی دارای وابستگی و منافع مشترک با چند موسسه عظیم اقتصادی و چندین بانک بین المللی بودند، قسمت اعظم اقتصاد، بازار پول، صنعت، تجارت، مراکز فرهنگی، شبکه ها و رسانه های خبری، موسسات سینمایی و... آمریکا را در اختیار خود داشتند. پژوهش ها و اطلاعات چند سال اخیر نشان می دهد که شیاطین پول، این پنجاه کمپانی و بانک بین المللی را در ده موسسه بزرگ خلاصه، ادغام و متمرکز کرده اند.
آن ها از طریق غارت و چپاول منابع و ثروت های مردم جهان، سالانه صدها میلیون دلار به بزرگ ترین ماشین جنگی جهان یعنی ارتش آمریکا اختصاص می دهند. آن ها نه فقط از آمریکا به عنوان «ابرپلیس» جهان برای ایجاد نظم و نظام بین المللی مورد نیاز خود یاد می کنند، بلکه در دو سه دهه اخیر با تلفیق و ترکیب میان دسیسه های مالی، سیاسی، تبلیغاتی، اعتقادی و نظامی خود، این گونه توجیه، تبلیغ و ترویج می کنند که آمریکا در صدد زمینه سازی برای ظهور «ماشیح» یا همان «مسیح» و آغاز «هزاره خوشبختی»، یعنی هزار سال سلطنت این منجی، تحت دستیاری و کارگزاری «فرزندان یهودا» بر جهان است. بنابراین، هرگونه تهاجم نظامی، شرارت، جنایت و آدم کشی آمریکا در جهان را از این زاویه و منظر، طرح، توجیه و تفسیر می کنند. مطابق ادعای آن ها ماشین جنگی و نظامی ایالات متحده، «آنتی کریست»ها، یعنی کسانی را که مخالف، مانع و دشمن ظهور «مسیح» هستند از سر راه بر می دارد، آن هم با هدف زمینه سازی ظهور منجی!
۲) اسراری از حکومت مخفی
در دوران کنونی سیطره بلامنازع اشخاص و کانون های صهیونی و نیز عوامل و عناصر آن ها، بر ارکان قدرت سیاسی و اقتصادی جهان غرب نه تنها کاهش پیدا نکرده بلکه پیچیده و اسرارآمیز شده است.
پیچیده و اسرارآمیز به این معنا که سیطره و قدرت بنیادها، تشکل ها و کانون های صهیونیستی و عوامل و عناصر پنهان و نیمه پنهان آن ها بر ارکان حکومت در دنیای غرب، چه در عرصه اقتصاد و سیاست و چه در عرصه فرهنگ، علم و هنر، صرفاً در آن جا نیست که از طریق سازمان ملل، شورای امنیت، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان عفو بین الملل، کاخ های سفید، الیزه، باکینگهام، پنتاگون، ناتو و...، نمود و جلوه پیدا می کند. بلکه این نفوذ و حضور اسرارآمیز به صورت «حکومت در حکومت» یا «دولت پنهان» در داخل حکومت ها و دولت های آمریکا و اروپا و حتی سازمان های بین المللی بروز، نمود و واقعیت پیدا کرده است.
براساس تحقیقات و اسناد به دست آمده از این کانون ها و دولت های قدرتمند پنهان، به عنوان نمونه با قاطعیت، جرأت و صراحت تمام می توان ادعا و اعتراف کرد: سیاست ها و تصمیماتی که امروز در برخی مناطق و اماکن گمنام جهان، از قصر «لاگسنبورگ» در وین تا «کاخ فرهنگستان بروکسل» و از «تالار محرمانه سبز رنگ فیکسینگ لندن» تا سازمان «پاگواش» در کانادا و از مقر «کمیسیون سه جانبه» در ساختمان «بنیاد کارنگی» در جوار سازمان ملل و تا شعبه های آن در «توکیو» و «پاریس»، در مسیر استراتژی «سلطنت جهانی یهود» اتخاذ می شود، به مراتب مهم تر، اساسی تر، کاربردی تر و نافذتر از تصمیمات رهبران و رؤسای رسمی و شناخته شده جهان در آمریکا، اروپا و سازمان های معروف بین المللی است.
ندانستن، کتمان، انکار یا عدم پذیرش این واقعیت ها در اصل مسئله تغییری به وجود نمی آورد.
بنابراین، این واقعیت را نباید کتمان کرد و نادیده گرفت که کلید نتایج گفت وگو، مذاکره و مصالحه با طرف های اروپایی و آمریکایی درباره موضوع ایران، در دست هیچ یک از مقامات رسمی اروپا و آمریکا و درمقر دولتهای متبوع آن ها نیست. امثال «بوش»، «بلر»، «گوردون براون»، «سارکوزی»، «مرکل»، «سولانا» و کارکنان کوچکی نظیر «کاندولیزا رایس» پادوها و کارگروه های اجرایی همان بنیادها و کانون های پنهان و نیمه پنهان امپراتوری قدرت هستند که فاقد هرگونه اختیار و استقلال لازم برای تصمیم گیری درباره ایران و مسائل هسته ای این کشور هستند. بنابراین آمریکا و اتحادیه اروپا مجری احکام و دستورات صادرشده و تابع سیاست های ازپیش تعیین شده همان امپراطوری پنهان هستند.
به راستی! اساساً این واقعیت های تلخ، تکان دهنده و اسرارآمیز دنیای معاصر در اندیشه و دیدگاه های مسئولان و مقامات ایرانی طرف گفت وگو با طرف های اروپایی و آمریکایی، از چه جایگاهی برخوردار است و چه میزان در تحلیل ها و تصمیم گیری های آنان نقش و تاثیر دارد؟۳) پروژه ی «گل» و تجهیز اتمی «پایگاه ایران»
امروز، دیگر نه فقط برای سیاست گذاران و برنامه ریزان کهنه کار عرصه های سیاسی و اطلاعاتی دنیای غرب، بلکه حتی برای افکار عمومی درعرصه سیاست و تبلیغات جهانی نیز به وضوح ثابت شده است که ایران، نه تنها تمایلی به تهیه و تولید جنگ افزارهای غیرمتعارف، از جمله سلاح هسته ای ندارد و تاکنون نیز گامی دراین مسیر برنداشته است بلکه اصل تولید و به کارگیری این قبیل سلاح های غیرانسانی کشتار جمعی، با اصول و مبانی اعتقادی و فکری نظام جمهوری اسلامی درتعارض جدی و آشکار است. ازسوی دیگر، مگر آمریکا و اسراییل، پیش از این، یعنی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، برای برخورداری از جنگ افزارهای هسته ای پیش قدم نشده و با مقامات رژیم پهلوی قرارداد منعقد نکرده بودند؟ مگر اسراییلی ها با رژیم پهلوی درقالب پروژه «گل-flower» به منظور ساخت و تولید موشک های قاره پیمای دارای کلاهک هسته ای، آن هم در داخل سرزمین ایران، پیمان و پروتکل امضا نکرده بودند؟ اگرچه دولتمردان رژیم پهلوی و رژیم جعلی صهیونیستی امروز از صفحه روزگار محور شده اند، اما حافظه تاریخی مردم ایران، این اطلاعات و اسناد را از یاد نبرده است که «اوری لوبرانی» نماینده سیاسی رژیم صهیونیستی در تهران، به نصیری رئیس ساواک در یک نشست به کلی سری پیشنهاد کرد:
«شما به لحاظ محظورات سیاسی نمی توانید از ما هواپیما، موشک و یا تانک بخرید، اما اگر بخواهید در داخل ایران این قبیل سلاح ها را تولید کنید ما با تکنیک پیشرفته خود به شما، کمک های لازم را خواهیم کرد. اکنون در اسراییل یهودیانی هستند که مستقیما از سازمان «ناسا» آمده و به استخدام دولت اسراییل درآمده اند. ما آماده همکاری اتمی در هر زمینه ای با ایران هستیم (...) اگر ایران بخواهد ما می توانیم سلاح اتمی هم برای شما تولید کنیم. جدا کردن اورانیوم ۲۳۵ از ۲۳۸ برای تولید سلاح هسته ای کار بسیار ساده ای در اسراییل محسوب می شود چون ساختن سلاح های اتمی از این مرحله به بعد، کار مهمی نخواهدبود.»
«اسحاق هوفی» رئیس وقت موساد نیز برای شروع این پروژه و تحقق این پیشنهاد از هیچ تلاش و ترفندی فروگذار نکرد تا این که سرانجام با موافقت محمدرضا پهلوی این قرارداد به امضای طرفین رسید. از طرف اسرائیل، ژنرال «زوی زامیر» رئیس قبلی موساد به عنوان سرپرست گروه اسرائیلی مربوط به این همکاری تعیین و منصوب شد، تا در کنار یعقوب نیمرودی وابسته نظامی اسرائیل در تهران، این طرح را به مرحله اجرا بگذارند. شیمون پرز وزیر جنگ وقت (رئیس دولت کنونی) اسرائیل به تهران آمد و پروژه «گل» یا بمب اتم را امضا کرد.
براساس این قرارداد، در ازای ۱.۲ میلیارد دلار نفت خام که از سوی ایران به بنادر «ایلات» و «اشقلون» صادر می شد، کارشناسان و متخصصان اسرائیلی، متعهد و موظف بودند در منطقه ای معین شده و مورد توافق، نسبت به تهیه و تولید جنگ افزار هسته ای برای ایران اقدام کنند.
اسناد، اطلاعات و اعترافات فراوانی وجود دارد که نشان می دهد و ثابت می کند: تقابل امروز نظام سلطه با جمهوری اسلامی ایران، هیچ ارتباط و پیوندی با موضوع و مسئله فعالیت های هسته ای ایران نداشته و ندارد.
براساس مدارک و مستندات موجود، مسئله انرژی هسته ای صرفا یک بهانه و پوشش تبلیغاتی در جهت انحراف افکار عمومی و تحریف واقعیت های موجود در عرصه منطقه ای و جهانی است.
هیچ کس، در ایران و جهان امروز، نمی تواند این واقعیت های مسلم تاریخ گذشته را انکار کند یا نادیده انگارد که ایران تا زمان سقوط سلطنت پهلوی، پایگاه بی بدیل سازمان جهانی صهیونیسم در منطقه خاورمیانه بود. رژیم پهلوی از طریق شناسایی اسرائیل و افتتاح سفارت غیررسمی آن رژیم در قلب تهران، به اشکال مختلف سعی داشت؛ پدیده جعلی، غاصب و نامشروع اسرائیل را از انزوای سیاسی در جهان اسلام خارج و حافظه تاریخی و فرهنگی مردم مسلمان ایران و بلکه ملل اسلامی را درباره ماهیت این رژیم پاک کند. همکاری گسترده و فزاینده دستگاه پهلوی با اسرائیلی ها در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، ورزشی و مهم تر از همه اطلاعاتی و جاسوسی؛ سراسر کشور را به جولانگاه صهیونیست ها تبدیل کرده بود. پایگاه های مستقل برون مرزی اسرائیل در مناطق جنوب، غرب و شمال ایران با پوشش بسیار مناسب و به کلی سری «ساواک» برای سرویس جاسوسی و اطلاعاتی موساد زمینه هایی را فراهم کرده بود که صدها جاسوس کارکشته صهیونیست از این طریق به کشورهای اسلامی از قبیل عراق، اردن، لبنان، سوریه، عربستان، مصر، یمن، امارات متحده عربی، کویت و بعضا تا برخی کشورهای شمال آفریقا اعزام می شدند و پس از انجام فعالیت های هدفمند اطلاعاتی و جاسوسی به پایگاه های خود بازمی گشتند.
۴) کانون بیداری جهانی
با پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط پایگاه های صهیونیسم در ایران و استقرار نظام جمهوری اسلامی، نه تنها «استراتژی پیرامونی» صهیونیست ها در منطقه دچار شکستی سخت و غیرقابل جبران گردید، بلکه آرمان آزادی قدس و سراسر سرزمین فلسطین سرلوحه اهداف انقلاب مردم مسلمان ایران قرار گرفت.
امواج بیداری اسلامی سراسر منطقه را دربر گرفت. غرور دینی و روحیه صهیونیسم ستیزی، از خاورمیانه تا شمال آفریقا در مصر و مراکش و از آن جا تا اندونزی و جزایر فیلیپین، اقیانوس امت اسلام را به خروش واداشت. به طوری که با خیزش جوانان نستوه و چالشگر فلسطین برای اولین بار در تاریخ اشغال فلسطین، با انتفاضه اول فلسطینیان (دسامبر ۱۹۸۷ م. آذر ۱۳۶۶)، سراسر آن سرزمین زیرپای اشغالگران به لرزه درآمد و حصارهای آهنین غاصبان فرو ریخت، و پایه و بنیان دولت صهیونی دچار تزلزل شد. آن چنان که امام عزیز و راحل امت درباره این «حماسه مردم فلسطین» فرمود: «کوکب دریه فلسطین از شجره لا شرقیه و لا غربیه ما برافروخت.»
با انتفاضه اول بود که صهیونیست های اشغالگر برای اولین بار در تاریخ اشغال فلسطین، ناگزیر شدند موجودیت فلسطینیان را به رسمیت شناخته و به طور رسمی به آن اعتراف کنند.
آزادسازی جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ م.سال ۱۳۷۹ش، از سوی نیروهای مقاومت اسلامی لبنان و بلافاصله شروع انتفاضه دوم فلسطینیان در مهر ماه همان سال، نوید حوادث و تحولاتی بودند که زنگ های شکست اشغالگران و عقب نشینی اسرائیلیان را به صدا درآورد. آن چنان که منجر به فرار صهیونیست ها از منطقه اشغالی غزه و برچیدن ۲۱ شهرک صهیونیست نشین و انهدام خانه ها و شهرک های یهودی در آن منطقه گردید.
این رویدادهای بی نظیر در تاریخ پیدایش اسرائیل، حوادث بسیار بزرگ و مهم دیگری را به دنبال داشت که تهاجم وحشیانه ۳۳ روزه اسرائیل به جنوب لبنان و سپس شکست خفت بار اسرائیلی ها و حماسه پیروزی تاریخی نیروهای مقاومت حزب الله برای اولین بار در سده اخیر، موازنه قوا و قدرت را در منطقه تغییر داد و نقاط شکست و آسیب پذیری رژیم غاصب اسرائیل را برای جهانیان، به ویژه مسلمانان منطقه و بالاخص مردم مظلوم فلسطین به نمایش گذاشت.
۵) کابوس سلاطین پنهان
سیر رویدادها و حوادث پی درپی منطقه، در دو سه دهه اخیر از طریق رصدخانه های مطالعاتی، سیاسی و اطلاعاتی امپراتوری صهیونیسم کاملاً رصد و ثبت شده و مورد بررسی و ارزیابی دقیق قرار گرفته است. آنها دقیقاً به این جمع بندی رسیده اند که آن چه نفوذ و سیطره صهیونیسم را در جهان امروز، از ایالات متحده آمریکا تا «اروپای واحد» با تهدید و خطر روبه رو کرده، امواج بیداری و آگاهی ناشی از نهضت اسلامی مردم ایران است. امروز دیگر نه فقط شماری از متفکران، نخبگان، روشنفکران، فرهیختگان، استادان دانشگاه ها و دانش پژوهان دنیا، بلکه عموم مردم، به ویژه در آمریکا و اروپا، خواستار آمریکا و اروپای مستقل عاری از نفوذ و سلطه یهود هستند.
برخلاف غوغاسالاری، هیاهوی تبلیغاتی و تحلیل های انحرافی و فریبکارانه گسترده و آشکار رسانه های نظام سلطه، امروز، واقعیت های دیگری در پس پرده وجود دارد که فقط نظام اقتصادی و پولی آمریکا یا موقعیت و موجودیت کارتل ها، کانون ها و بنیادهای وابسته به امپراتوری صهیونیسم، از مراکز مالی، تجاری و بازار بورس لندن و نیویورک تا ثروت های انباشته شده افسانه ای سلاطین پول در خزانه های بانک های سوئیس را تهدید نمی کند. بلکه فراتر و مهم تر و بزرگ تر از همه، با برنامه ریزی ها، بلوک بندی ها و سمت گیری های عرصه سیاست جهانی در مسیر تعقیب استراتژی «سلطنت جهانی» یک قوم و یک اندیشه واحد، کاملاً در چالش و در تعارض است.
تئوری سازان، نظریه پردازان، سیاست پیشگان و برنامه نویسان کهنه کار ماسونی و صهیونی بنیادها، مراکز و کانون های مخفی و نیمه مخفی اروپا و آمریکا، امروز بیش از همه از گسترش اندیشه ای، هراسان و پریشان هستند که در گفتمان نهضت اسلامی و بیداری مردم ایران آن را جستجو کرده و یافته اند.
از نظر آن ها، این پدیده فکری جدید، آمریکا و اروپای آزاد و مستقل عاری از سلطه صهیونیسم و سیطره سلاطین صهیونی پول را به مردم آن سامان نوید می دهد.
بنابراین، چگونه می توان از این واقعیت روشن غافل بود که آن ها حتی با تعلیق فعالیت های تمامی مراکز و تأسیسات هسته ای ایران و بلکه توقف و تعطیلی مجموعه فعالیت های مطالعاتی و پژوهشی در حوزه های مختلف علمی و صنعتی ایرانیان، بازهم دست از سر مردم ایران برنخواهند داشت. زیرا موضوع و مسئله اصلی، از دید آن ها چیز دیگری است. هم تجربه گواهی می دهد و هم واقعیت های موجود اثبات می کند که آن تعداد از اشخاص و دولت های طرف مذاکره با مقامات ایرانی، نه اختیار کافی برای مذاکره دارند و نه از استقلال و اقتدار لازم برای حل مسائل ادعایی مورداختلاف برخوردارند.
۶) ما و دکترین سلطنت صهیونی
نکته بسیار مهم دیگر در این مسئله، معادلات و معیارهای سیاسی، حقوقی، اخلاقی و رفتاری حاکم بر نظام کنونی جهان است که نه تنها با تعالیم انسانی، الهیات مسیحی و یا موازین اسلامی سازگاری ندارد که حتی با قوانین بین المللی موجود در عرصه روابط و مناسبات جهانی نیز منطبق و هماهنگ نیست.
ادبیات سیاسی، شیوه های رفتاری و روانی، و نیز منطق گفتمان حاکم بر نظام سلطه، کاملاً مطابق و منطبق با معیارهای صهیونی و دکترین جهودی است. یعنی «هرکس از تو و با تو نیست؛ غریبه و دشمن توست» پس: «جنگ را به خانه دشمن ببر و اولین ضربه را تو وارد کن».
تئوری و تاکتیک مبتنی بر «ارعاب»، «تهدید»، «جنگ روانی» ایجاد تزلزل و تشتت در درون و خانه دشمن به منظور تسلیم او و سپس؛ خدعه ونیرنگ در عهد و پیمان، با هدف شکست دشمن، یک معیار صهیونی نهادینه شده در سیاست ها و شیوه های رفتاری امپراتوری سلطه در جهان معاصر است.
براساس این تئوری و تعلیمات، تنها یک قوم حق سروری و آقایی بر جهان و جهانیان دارد. چون او «برگزیده» و «برتر» است. او حق دارد از هر وسیله ممکن در جهت نیل به مقصود بهره برداری کند. طرف مقابل او «دشمن» و، «غریبه»ای بیش نیست. برای «غریبه» حقی پیش بینی نشده است. بنابراین، «غریبه» در برابر «حق نژادی» و «حق تاریخی و موعود» «قوم برگزیده» محکوم است و باید تسلیم شود. از دیدگاه آن ها، این یک اصل و قاعده است.
به تصریح مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبایی در تفسیر و تبیین آیه ۵۷ سوره آل عمران، آن ها معتقدند و معترفند:
«کسانی که از نژاد ما نیستند، بر عهده ما که اسرائیلی هستیم، حقوق لازم الرعایه ای نخواهند داشت.»
به عقیده آن ها:«یک نفر یهودی نسبت به دیگران ]غیریهودی[ هر حکمی که خواهد می تواند اجرا کند؛ و آن چه درباره او اجرا کند، جایز خواهد بود. روشن است، این رویه موّدی به آن می شود که با غیر یهودی مثل یک حیوان معامله کنند و از هیچ عقوبتی واهمه و ترس نداشته باشند ]...[. پرواضح است که اگر چنین روح پلیدی در میان یک قوم و نژاد نفوذ پیدا کند، جز آن که آنان را به فساد در زمین و از بین بردن روح انسانیت و پایمال کردن آثار حاکم آن... در جامعه بشری ... وادار کند، نتیجه دیگری نخواهد داشت.»
به تصریح آیه ۵۶ سوره انفال، نیز، نقض عهد و پیمان شکنی در برابر مسلمانان، یک قاعده همیشگی، تکراری و یک فرهنگ از سوی این جماعت است.
امروز، فرهنگ و تعلیمات غالب و حاکم بر جامعه جهانی، از ایالات متحده آمریکا تا اتحادیه اروپا، غیر از این نیست. نظام حاکم بر آمریکا و اتحادیه اروپا امروز کاملاً تحت انقیاد و تاثیر فرهنگ بنی اسرائیلی و مسیحیت صهیونی است. حتی اگر اشخاص مستقل و آزاداندیش، ولو به تعداد انگشتان دست در میان دولت ها، رهبران و دولتمردان یاد شده نیز وجود داشته باشند، باز هم فاقد رای، اقتدار و اختیار برای اعلام نظر و اعمال اراده مستقل خود هستند.
راستی! چرا در دوران معاصر، خبرنگاران و رسانه های مشهور و معروف اروپایی وآمریکایی، در مصاحبه با مقامات بلند پایه و درجه اول ایران اسلامی، بدون استثنا، «موجودیت اسرائیل» (حقوق و منافع قوم یهود»، «هولوکاست» و مشابه این موضوعات را مرکز و محور گفت وگوی خود قرار می دهند؟
چرا رهبران و دولتمردان درجه اول آمریکا، انگلستان، فرانسه، آلمان و ... «امنیت اسرائیل را کلید امنیت جهان» اعلام می کنند؟
براساس بررسی ها، ارزیابی ها، پژوهش ها و داده های درون تشکیلاتی بنیادها و موسسات پژوهشی و اطلاعاتی امپراتوری سلطه، امروز صدای چرخش معکوس عقربه ها برای آزادی فلسطین و قدس، شنیده می شود. این، یعنی محقق شدن روی دیگر همان سکه «حذف و نابودی اسرائیل از صفحه روزگار» که پرچمدار نهضت اسلامی تصریح کرده بود.
امروز، نهال برومند بیداری و هوشیاری در مقابل سیطره صهیونی و استبداد جهودی حاکم بر جهان، از سیاتل آمریکا تا شمال و غرب اروپا در حال رشد و شکوفایی است و این ثمره همان بذرهایی است که دیروز پاشیده شد.
خلاصه و ماحصل تحلیل ونتیجه گیری آن ها این است: ایران اسلامی، «پا روی دم نظام سلطه صهیونی جهان، گذاشته است».
این تحلیل و نتیجه گیری خطا و اشتباه نیست. البته با این تفاوت که ایران اسلامی، جرم و گناهی مرتکب نشده است. زیرا ملت مسلمان ایران در مسیر انجام تکالیف دینی و پیروی از الهیات رهایی بخش اسلامی، در خلال چند دهه اخیر، هر کجا پا گذاشته، دم دشمن را زیر پای خود مشاهده کرده است به بیان دیگر، ملت ایران پای خود را در حد و اندازه گلیم خود دراز کرده است، ولی طرف مقابل، حریم و محدوده استحفاظی دم خود را معلوم و مشخص نکرده است و این مشکل دم آن ها است نه تقصیر مردم ایران!
با یک بررسی، ارزیابی وآسیب شناسی قاعده مند، باید اعتراف کرد که بزرگ ترین نشانه کاستی بعضی مقامات و طرف های ایرانی، طی سال های اخیر، آن بوده است که به انگیزه شفافیت و صداقت خود، بیش ازحد و اندازه لازم ومرسوم جهان، به طرف مقابل خود اجازه داده اند، همواره ما را مورد سوال و بازخواست قرار دهد و در محدوده حریم ما جستجو کند.
رمز و کلید ظفر و نصرت مردم مسلمان ایران تاکنون، پایداری، استقامت و ایستادگی جهت احقاق حقوق حقه خود در برابر فزون خواهی ها، تهاجمات و دسیسه های نظام سلطه جهانی بوده است. آن گونه که حضرت امام و رهبری نیز پیوسته بدان تاکید وتصریح داشته اند.
محمدتقی تقی پور
منبع : روزنامه کیهان