پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا
پیشفرضهای کلامی در تولید علم و نظریهپردازی
![پیشفرضهای کلامی در تولید علم و نظریهپردازی](/mag/i/2/nhrkr.jpg)
بواسطهی بحرانهای متعدد، ایران هم نظریهپردازی برای برقراری تعاون نسبی و هم تلاش نحلههای فکری رقیب برای رسیدن به درجه نهایی را در سه دهه اخیر به خود دیده است، که حتی قدرت سیاسی اقتصادی هم آن را متوقف نکرده است و همین پراکندگی آراء و رواج آنها، از هم پاشیدگی همگانی را نشان میدهد و غلبه بحران مشروعیت در بعد سیاسی بیانگر همین است.
سرچشمهی همهی این امور چالش تمدنی جدید است که به نادرست به تمدن غرب معروف گردیده است.
گستردگی تمدن و فناوری تمدن غرب که خودجوشی و کارآمدی و همهگیر بودن را در پی دارد چون منشوری، هم مسیر حرکت دیگر جوامع را تغییر داد و هم باعث تشتت در بسیاری زمینهها گردید.
ایران نیز از جمله همین جوامع است اما چرا؟ به عنوان مثال وقتی دولت در نظام سیاسی مقبولیت را از دست میدهد به توجیه میزند برای ادامه حیات سیاسی اما در عمل به بنبست میرسد. زیرا توجیه امکان ندارد. از لحاظ فکری و فرهنگی تمدن غرب چنان در بعد اندیشه و اندیشمندان گسستگی ایجاد نموده که مطالعه تاریخ اندیشه را در قالبهای قدیم جامع بیاثر کرده است.
تأثیر فرهنگ غرب به معرکهی آراء و در نتیجه قوام گفتمان حاضر ایرانی نینجامید، با سستی در گفتمان فرهنگی، عرصه اندیشه، عرصه جهانبینها گردیده، همدیگر را در عمل خنثی و جلوی اقدام جدی گرفته شد. به همین دلیل باید که از آنها صورت برداری عقلایی برای بازشناسی خودشان و قدم در راه آینده نهادن، صورت گیرد.
برای موفقیت در مقابل این چالش باید در سیاستهای فرهنگی، فضای علمی و عقلانیت را رشد دهیم و منطق گفتگو را حاکم گردانیم زیرا این به جامعه امنیت عقلی بخشیده و آگاهی بر جامعه سایه میافکند.
آینده و بحرانهای آن برای ایران که با نظر به نهضتهای احیاگری درون خود مرکز ثقل فکر دینی معاصر است، از دیگر تمدنها پیشتر است و باید جدی گرفته شود.
آمار مهاجرت ۳۰% از برگزیدگان المپیادهای علمی و داشتن مقام اول در فرار مغزها در میان ۹۱ کشور و جذب ۸۰% از دانشآموختگان ایران در آمریکا فاجعهای تکاندهنده است.
پژوهش و مطالعه به عنوان عضوی از پیکره تمدن ما، در صورت عدم سلامت لطمه مهمی به کل بدنه وارد مینماید.
تحقیقات نشان داده که سرانهی مطالعه در ایران ۴۰ ثانیه است و عموماً مردم اهل مطالعه نیستند و این ناشی از ارگانیسم نابسامان جامعه و روح کلی حاکم بر جامعه است.
در جامعه ما پر گفتن و کم خواندن و نوشتن، تحقق تمدنی دیگر را غیرممکن مینمایاند. آنچه پیش رو داریم فقر شدید در نظام آموزشی و نزولی بودن بازدهی و سطح آموزش از سویی و از سوی دیگر ضرورت حیاتی اندیشهورزی است. حتی پس ار پیروزی انقلاب نیز آن انفجار نورانی در عرصهی دانش و فناوری که توقع میرفت صورت نگرفت گرچه با نقطهی عطفی مواجه بودیم.
جامعهای که تولید اندیشه از درون ندارد به وابستگی و در نتیجه از دست دادن استقلال در جامعه جهانی امروز کشیده میشود.
برای درک این مشکل شاید باید از آنجا شروع کرد که بدانیم آدمیان در ارتباط با دیگران و حل مسائل از الگوهای فکری به طور خودآگاه یا ناخودآگاه استفاده میکنند. اینها پیشفرضهایی نیز دارند که شامل همه امور و حتی امور گروهی و اجتماعی شده و به باوری اجتماعی مبدل شدهاند. و حتی ممکن است از سطح جامعه گذشته و در اندیشهی عصرها حاکم باشند. نگرشها و ارزشها و مهارتهای اصل مردم جامعه و الگوهای فکری غالب بر جامعهی ایران باید به عنوان مسئلهای اجتماعی بررسی شود.
آن معنای عام مورد نظر از الگوهای فکری که ایدهی مشترکی را ایجاد مینماید، را پارادیم یا برنامه پژوهشی و یا پیشفرضهای کلامی نام مینهیم.
الگوهای فکری نظامهای نظری، مجموعهای از مفاهیم هستند که چگونگی نگاه ما به مسائل مرزهای اندیشه و محدودهی ارائه پرسشها و روش پاسخ به پرسشها را نشان میدهد. عنوان پیشفرضهای کلامی، یعنی الگوهای فکری در حوزهی فلسفهی دین یا کلام جدید، مورد نظر در این نوشتارند زیرا که در جهان بسیاری از سوالات جنبه دینشناختی دارد. در دینشناختی، از بیرون به دین نظر میگردد و به همین دلیل کلام جدید نیز گاهاً فلسفه دین نامیده میشود.
دینشناسی یعنی انجام بررسی بروی دین به عنوان یک معرفت و یافتن احکام دین. کلام دینی در پی دفاع از حقیقت و فلسفه دین در پی کشف حقیقت است و این دو با هم کلام جدید را تشکیل میدهند.
کلام جدید خصوصاً بخش آخر آن یعنی فلسفه دین با ارائه پرسش و پاسخهایی در مورد حقیقت زندگی علاوه بر جنبهی فلسفی و آموزههای عرفانی اخلاقی، روانشناختی نیز با خود دارد و انسان را به سوی اندیشهی دینی میبرد.
اما با دیدگاهی جدید این پیشفرضهای کلامی مجموعهای از زیرساختهای فرهنگی فکری هستند که هم جمع و هم فرد از آن تأثیر میگیرند این زیربناهای فکری، فرهنگی یا فلسفی است، که هم تشخیص مسائل و هم ارائه فرضیهها را باعث میگردد، حتی در زمینه علم و تولید نظریات علمی.
۶۱۴۸۲; نکته مهم اینکه ما قبل از ورود به مرحلهی پیشفرضهای مبتنی بر آموزههای دینی، ذهنیت ناخودآگاه و خودآگاه ما پیشفرضهایی برون دینی یعنی همان پیشفرضهای کلامی دارد که باعث فهم دین و ایمان به دین میگردد. حال اگر موله دین پیشفرضهای کلامی خود را تصحیح نماید در واقع پیشفرضهای دینی او نیز تصحیح میشود.
تصحیح پیشفرضهای کلامی در مولد علم، باعث تصحیح پیشفرضهای دینی او گردیده و با داشتن انتظارات صحیح از دین دانش دینی را تولید مینماید حال اگر پیشفرضهای دینی چشمگیری را کسب کرده باشد به صورت یک واحد سامانه تمدن اسلامی عمل مینماید.
پس علم دینی از دو منبع علم و تجربه، و دیگر پیشفرضهای دینی ارتزاق میشود. اگر آن پیشفرضهای کلامی برون دینی، تمدنساز باشد پیشفرضهای دینی هم تمدنساز میشود و در این صورت میتوان امیدوار به تولید علم دینی و نظریهپردازی دینی در راستای تحقق آن تمدن والا بود.
حال اگر فضای فرهنگی پیشزمینه جامعهی علمی ما، پویا و غوطهور باشد دانش بشری تحولی عظیم را رو به تمدن اسلامی خواهد داشت.
کلام دینی که از پیشفرضهای برون دینی متأثر است از مهمترین حوزههایی است که باید بازسازی در آن صورت گیرد اما ما هنوز در حصار پیشفرضهای قبیلهای ماندهایم.
پیشفرضهای معرفتی در محتوای معرفت علمی موثر است. در این رویکرد، علم به عنوان محصولی فرهنگی و اجتماعی با تأثیر از زمینههای موجود، بومی میشود.
مسأله اصلی این است که چه پیشفرضهایی است که در خودآگاه یا ناخودآگاه جامعه ما وجود داشته که باعث شده، هم در تولید علم و نظریهپردازی دستی نداشته باشیم و هم ما را از استفاده و به کارگیری تولیدات جهانی بازمیدارد و این به دلیل این است که علم تولید شده در شرایط تمدنی دیگر، در شرایط متفاوت ما نمیتواند مورد استفاده قرار گیرد و حتی اگر بخواهیم نمیتوانیم آنها را با توجه به شرایط بهینهی خودمان باز تولید نمائیم. به همین جهت برای تحقق نهضت نرمافزاری در تولید علم و نظریهپردازی پیشفرضهای ما باید در حوزههای فردی ـ اجتماعی دینی و هم در بخش سکولار علم، متحول شوند.
واگرایی حوزه و دانشگاه و عدم وحدت آنها ناشی از همین امر است. برای تولید علم باید مبادی کلامی را سامان داد و اسلام نیز در صورتی اندیشهای تمدنساز خواهد بود که نظام فکری تمدنساز داشته باشد و پیشفرضهای ما نیز چنین باشد و چون چنین نیست انقلاب فرهنگی که امام اولین گام آن را برداشت، نهایتاً به حرکتی صوری منجر گردید که تنها چند واحد درس معارف اسلامی به دروس دانشگاه افزوده شد. و این انقلاب به جای تمدنساز بودن مانع تمدنسازی گردیده است. این تحقیق پیشفرضهای کلامی که سلباً یا ایجاباً در تحقق نهضت تولید علم و در فرآیند تمدنسازی اسلامی موثر است را مورد بررسی قرار میدهد.
پرسشهای پیش روی این نوشتار چنیناند.
۱) اعتقاد ما به آموزههای دینی در باب علم و عالم و حقگرایی تا چه حد است؟
۲) چرا دانشگاهها با مردم، و حوزه با تحصیلکردگان تا این حد مشکل دارند؟
۳) چرا حوزه مرجعیت اجتماعی خود را از دست داده و نهضت نرمافزاری را نمیپذیرد؟
در اینجا آسیبشناسی وضع موجود باید با صراحت و جدیت به معضلات مهم پیشروی جنبش نرمافزاری بپردازد تا به نتیجه برسد.
این مقاله با شناسایی این آسیبها در جهت تحقق تحولی بنیادین است.
● پیشفرضهای نقطهی صفر
در این فصل عمدتاً به حوزه مطالعات توصیفی که مبین وضعیت نظام فرهنگی تربیتی موجود جامعه است پرداخته میشود تا به تحلیل عناصر و خواستگاههای تاریخی آن بپردازد و همچنین گزارشی از معضلاتی که جامعهی سازمانیافته علمی با آن مواجه گردیده را بیان میدارد و جنبهی جامعهشناختی و آسیبشناختی دارد.
این پیشفرضها نه کامل دینی است نه اثباتگرایانه نه متافیزیکی بلکه شخصی است. انقلاب اسلامی با وجود آرمانهای بلندش گرفتار چنین پیشفرضهایی گردیده است. دلیل آن نیز غفلت از سنتگرایی و اثباتگرایی است. میتوان ادعا کرد نه پیشفرضهای حوزه علمیه دینی است نه دانشگاه. پیشفرضهای بنیادی، باید اصلاح شود و اگر نه امکان تحول نرمافزاری یا میشود یا بسیار کند و روزمره شده و نهایتاً استحاله میگردد.
این پیشفرضها از این قرارند:
▪ حرکت از صفر
اگر بخواهیم به طور بنیادی در پی وضعیت توسعهی علمی در جامعهمان باشیم باید از آموزش و پرورش و وضعیت افت تحصیلی دانشآموزان به عنوان مبدأ آن شروع کنیم.
افت تحصیلی و بیعلاقگی تا حدودی ناشی از نگاه نظام آموزشی به دانشآموزان است.
حرکت از صفر همان پیشفرض تکاندهندهی حاکم بر نظام آموزشی ماست بدین معنا که در این نظام دانشآموز چون لوح سفیدی وارد مدرسه میشود که هر چه بر آن نگاه شود بر آن نقش میبندد اما چنین نیست در واقع دانشآموز از لحاظ پیشزمینههای فکری متحول شدهاند، نه مثل نسل گذشته. ارتباط گسترده و فناوریهای نوین باعث آگاهی در دانشآموزان قبل از ورود به مدرسه میشود اما نظام آموزشی این امر را نادیده میانگارد. این آسیبی است که تا دورهی عالی و مدیریت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه ادامه دارد.
دانشآموز نمیتواند به این آگاهی و دانستهها بیتفاوت باشد.
مشکلات این نظام آموزشی در عناوین زیر است:
الف) یکپارچه نبودن برنامههای درسی و تدریس مجزای آنها.
ب) عدم پاسخگویی راهحلهای گذشته و بیتوجهی به آنها.
ج) نبودن محیطی بارورکننده و پرورشدهنده و جمود در محیط آموزشی.
دانشآموزان کسانی را میخواهند که با استدلال و قضاوت سخن گوید نه معلمی که فاصله سنی زیاد با آنان دارد. و خطاناپذیر است. این تصور را در آنها ایجاد میکند که برنامههای آنان چون روبات از پیش تعیین شده است.
رفع ناکارآمدی آموزش و پرورش و آموزش عالی با این اقدامات امکانپذیر است:
۱) تأکید بر هدفهای کلان آموزشی در عصر دانایی.
۲) شناخت مخاطبان اصلی مدرسه، دانشگاه و حتی حوزههای علمیه.
۳) تعریف دقیق محصولات آموزش و پرورش، آموزش عالی و حوزه.
یادگیری به عنوان اساسیترین بخش آموزش محتوای نابسامانی و ناکارآمدی بوده و هست. تمرین حافظه در این جریان جای توسعهی ابعاد تفکر و تشویق روحیه کاوشگری را گرفته و باعث سلب این عوامل از دانشآموزان گردیده است.
کسب نمره قبولی جای تفکر و استنتاج و ابعاد اجتماعی را در خرد دانشآموزان گرفته و لذا با خروج از نظام آموزشی نه نگاهی علمی و نه بینش و روش در سمت علمی را دارا است.
همین محتوا در مراحل و مقاطع تحصیلی تکرار میگردد.
تکالیف زیاد جایی برای تفکر و ارزیابی و استفاده از امکانات اجتماعی برای یادگیری را نمیدهد. و به دلیل همین روش است که خروج از مدرسه با احساس بیهودگی همراه است زیرا محتوایی کتاب مدارس پاسخگوی شرایط و نیازهای اجتماعی فرهنگی اشتغال و حتی آموزش عالی آنها نیست.
از طرف دیگر دانشگاهها و حوزهها باید نیازهای جاری در جامعه هماهنگ نیستند لذا آموختهای افراد به کار آنها نمیآید.
پیشفرض حرکت از صفر در عین حال که از بنیادیترین پیشفرضهاست. بیتوجهی به آن را گمراهکنندهترین پیشفرض نیز میسازد.
در حوزهی تولید علم از مراحل بنیادین آن باید آموزش اندیشیدن و روشهای مناسب آن را جایگزین نمود.
▪ علم و دین
آیا میان مبانی اعتقادی دینی و نوآوری گسستگی وجود دارد؟
تحول تاریخ مهم غرب و تعامل بین علم و دین این ذهنیتی را به وجود آورده که دین مانع پیشرفت علم و علم مانع تحقق اهداف دین در حوزه شریعت است.
لذا در حوزه علوم دینی باید نگاه به دین عالمانه و تمدنساز باشد و تعامل بین دین و علم سکولار مشخص گردد.
تمدن امروز با صبغهای غربی و مسیحی پروتستانی به انگارههایی مبتنی است که با نگاه ما به معرفت حسی و عقلانی و وحیانی متفاوت است.
آنها اگر به حس و تجربه و عقل ابزاری اصالت دادهاند ما نه به آنها و نه حتی به اشراقات عارفانه و آموزههای دینی اصالت میدهیم. ما در تمام اوضاع اجتماعی و حتی امور شخصی پیرامونی شدهایم حتی در حوزهی سنتهای دینی و فلسفی و فقهی یعنی سنتهای شخصی و قبیلهای حتی از امور دینی و آموزههای وحیانی و عقلانی برای ما مهمتر است.
جریان تحول در فکر دینی اسلامی با فکر مسیحی، تا قرون وسطی حتی تا امروز، متفاوت است. عقل و تفکر فلسفی در حوزهی دینی اسلامی سیطره و نفوذ خود را دارد پس این انحطاط در ذهن و پیشفرضهای کلامی است که در میان مسلمانان رخ داد و آنان، آن را به حوزه دین سرایت دادند.
تکیه بر حافظه و محفوظات به جای تحقیق و تحلیل و نوآوری همچنان در حوزههای علمی ادامه دارد.
عدم توجه به پژوهش و گردآوری و تحلیل دادهها و نگارش پژوهش نامههای علمی و حضور در مجامع علمی، در زمینه معارف دینی و علوم انسانی باعث گردیده طلاب در درجات بالای درسی حتی توانایی نگارش درست تقریرات اساتید را ندارند.
محتوای دروس هم متناسب با شرایط و دغدغههای روز حوزهی علمیه و جهان و تمدن اسلامی امروز نیست.
تلاش ما سامان دادن تلقیهای سنتی بوده و کوشش برای تحول سامانههای تحقیقی و تبلیغی و آموزشی به توفیق نرسیده است.
پس در تولید علم و نظریهپردازی ابتدا باید تحولی را در حوزه و نظام و محتوای آموزشی آن ایجاد نماید که به واسطهی بافت سنتی حاکم بر آن غیرقابل تغییرند و در پی آن در دیگر پیشفرضها نیز تحول با سهولت بیشتر رخ خواهد داد.
این خطایی بزرگ است که ادعا کنیم حوزهی علمیه و یا دانشگاهها و یا سازمانهای غیردولتی هر یک به تنهایی مرکزیت جنبش نرمافزاری را بر عهده دارند بلکه زایش علوم در همه حوزهها امری ضروری است تا در تمامی این مراکز فضا و احساسی مشترک ایجاد گردد.
▪ علم دولتی
حکومت دینی و پیشفرضهای آن از دیگر موانع جنبش نرمافزاری است. به گواهی تاریخ علم دولتی شکل ایدئولوژیک بخشیدن به علم در درجهی دیگر جامعهشناسانهاش امکانپذیر است اما مطلوب نیست و باعث رکود آن است.
داوری ارزشی و معرفتی حکومتی علم را ایدئولوژیک مینماید و متوقف میشود. عرصه علم باید مدنی شده ما مناظرات آزاد طلبگی در آن راه یابد و دستگاههای دولتی و قدرت باید تسهیلکننده باشند نه شرکتکننده.
خط قرمزهای رو به فزونی در عرصهی علم که مانع پژوهشهای علمی و دینیاند ما را گرفتار بیدانشی و دگماتیسم کردهاند و امکان اجماع منطقی و اقناع را از ما گرفتهاند.
تولید علم و نظریهپردازی فرمایشی با نتایج از پیش معلوم راه به جایی نمیبرد و تحقق تولید حقیقی علم را به تأخیر میاندازد.
امتزاج قدرت سیاسی و تولید علم و ایجاد شرایط انحصار باعث انحطاط فضای علمی جامعه میگردد.
تلقی ایدئولوژیک از دین، مانع فراگیری نهضت تولید علم است. گر چه تحقق حکومت دینی این تلقی ضروری است اما دورهای میباشد و برای رسیدن به حقیقت و احیای فکر دینی باید از آن گذر کرد. در غیر این صورت با دین دولتی تولید دانش و نظریهپردازی مهار شده و انحطاط و عقبماندگی را باعث میگردد و نگرانی مراجع شیعه در دولتی شده حوزههای علمیه و تلاش برای حفظ استقلال حوزهها از حکومت به این آسیب باز میگردد. علم دولتی چون دین دولتی مخرب است اما دولت دینی و دولت علمی مطلوب و تمدن زاست.
دانش در مفهوم عام آن (وحیانی اشراقی متافیزیکی و تجربی) باید در صدر باشند و عقلانیت ابزاری و عام فرهنگی جایگاه خود را داشته باشد.
نه مثل غرب که تنها عقل ابزاری به صدر نشانده نه مثل ما که هیچکدام در حاکمیت رابطهی مرکزی پیرامونی بر آموزش و پرورش استقلال و آزادی عمل را از دانشگاهها گرفته است و نظام متمرکز آموزشی با توجه به ساختار رانتی رابطهی قدرت و ثروت دانشگاهها را سیاسی کرده که آفت نظریهپردازی و علمی و تحقیقاتی است.
در اینجا آنچه باید مورد توجه باشد.
۶۱۴۸۲; منزلت استاد ـ انگیزه دانشجو و طلبه ـ مدرکگرایی ـ رتبه اقتصادی و اجتماعی دانشآموختگان و میزان مشارکت در نظام سیاسی فرهنگی و اقتصادی در سطح کلان، استقلال سنی و آزادی عمل و رقابت در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و حوزههای علمیه.
▪ تولید کمیت انبوه
بیاعتقادی دستاندرکاران آموزش عالی به کیفیت باعث رشد بیرویهی کمیت گردیده است.
رشد بیرویهی کمیت در آموزش عالی ناشی از بیاعتقادی دستاندرکاران به کیفیت و عدم شناخت کافی جامعه از علم به معنای امروزین آن است.
رشد کمیت باید مهار شود تا کیفیت رشد یابد.
▪ جزیرههای معرفتی
خرد: ملت و دولت به ناگزیر وارد عصر دانایی شدهاند. اما وضعیت آموزش و پرورش ما حوزههای متعدد معرفتی و دانش علمی ناپیوسته بودن برنامههای ما در این حوزهها را مینمایاند.
در نتیجه این برنامهها پاسخگوی نیازهای ذهن فکری حوزه تولید نرمافزارهای علمی دینی جامعه نیست. پیشفرضهای ناهماهنگ در حوزههای روحی، فکری و تجربی، باعث تداوم وضعیت انفعالی ماست.
▪ خود شیفتگی
ما در برخی موارد دچار دگماتیسم و انسداد اندیشهایم اما نمیخواهیم باور کنیم. این همان خودشیفتگی است که به لایههای درونی ذهن و پیشفرضهای کلامی ما تاخته است و این روحیه بعد از انقلاب نه تنها اصلاح نشد بلکه تشدید نیز شد. و عاملان اصلی آن حاملان فکر دینی بودند که به گمان خود همه پاسخها و راهحلها را داشتند. این پیشفرض که اسلام، به عنوان دین خاتم راهحل نهایی انسان امروز و فردا است آنان را به این اندیشه رسانده که تمامی پاسخها در نزد آنان است و این غفلتی خطر آفرین است زیرا در صورت عدم ارائه ایده برنامههای غیرعملی و غیرمنطقی جاودانگی دین خاتم به چالش گرفتار میگردد.
● نقطهی عطف در عصر دانایی
حوزه مطالعات ارزش حقوقی و هنجاری که به رهیافتها و غایات تحولات فرهنگی علمی تمدن میپردازد، الگوی آرمانی سازماندهی نظام علمی و تمدنی که بر اساس الگوی کلامی مورد پذیرش ملل و دولتها است را مورد تحلیل قرار میدهد در این فصل این حوزه مورد نظر است.
▪ حقیقت:
حقیقت آنگونه که هست نه آنگونه که ما میخواهیم عنصری اساسی در تولید علم است و هر چه در دستیابی در آن خلل ایجاد نماید مانع تحقق عصر دانایی است که تمدن اسلامی باید به آن برسد.
در اینجا این پیشفرض را هم داریم «حقیقتی ناب و گوهرین وجود دارد که باید به آن دست یافت».
هنگامیکه ادعا میشود دین پاسخگوی تمامی نیازهای دیروز، امروز و فردای آدمی است پس هر پرسشی متناسب با زندگی و اصول کلی حیات فردی و جمعی پیش آید پرسشی دینی است.
امر تولید علم نیز امری جمعی و آزادانه است که اصولی مشخص اما نتیجهای نامشخص دارد.
اسلام دعوت به حقیقتگرایی در نظر و حقگرایی در عمل مینماید و این باید به درستی امتثال شود تا تمدن اسلامی تحقق یابد.
بنابراین در امر تولید علم، نتایج نباید از پیش مشخص شود. حقیقت باید کشف شود و اگر از پیش معلوم باشد کشف بیمعناست. منبع حقیقت برای ما دین و شهود یا فلسفه و علوم تجربی است. پیشفرضهایی که از نظام ارزشی آدم برآمده، در این نقطه در جهتگیریهای کلام دین، تفکر فلسفی و علوم تجربی اثر مینهند.
▪ مصلحت:
اگر مصلحت دایر مدار امری عقلایی و انسانی باشد، در عین حال بر این مبنای کلامی باشد که احکام الهی دایر مدار مصلحت و مفسده هستند، آیا این گزاره صحیح است که هر چه از دین میفهمم عین حقیقت است یا اینکه هر چه مصلحت است عین دین است.
در حوزهی نظریهی مصلحت، نظریه زمان و مکان نیز مطرح است به این معنا که شارع با توجه به تفاوت نیازها، حکم ابدی وضع نکرده زیرا احکام در حوزهی نیازهای متفاوت، با تغییر مصالح، تغییر مییابند. مصالح و مفاسد را کارشناسان مربوط به آن در مییابند. کارشناسان نیز متکی بر تولیدات علمیاند که خود این تولیدات نیز ارتباط علمی با نیازها دارند. ما در فهم نیازها با دشواریهای اساسی مواجهیم.
حال اگر ذهن کارشناسان و خبرگان از پیشفرضهای درست وحیانی و عقلانی تهی باشد، پیشفرضهای دگراندیشانهای مثل آرای کانت، آدامه اسمیت، هانینگتون و الوین تافلر جای آن را میگیرد.
در طرح نظریهی حکومت دینی، جای کارشناسان حوزهی نظریهپردازی خالی است.
▪ معرفتشناسی پسینی
علم بر مبنای متافیزیکی و فلسفی ویژهی خود مبتنی است، که با تغییر این مبانی در ساز و کار اهداف و روشهای آن نیز تغییرات ایجاد میشود. جهانبینی الهی (در حوزهی کلام جدید و فلسفه و معرفت هماهنگ نسبت به عالم) در حوزهی عینیت میتواند این مبانی را تغییر دهد.
علم امر فرا مکانی و فرا زمانی نیست. زمان و مکان انسانی فقط در حوزهی پیشفرضها تأثیر میگذارد نه در جای دیگر. دریچهی ورود به این مقوله نیز جریانیابی معرفتشناسی پسینی در مراتب مقدمی علوم حوزه و دانشگاه است.
▪ سامانهی معرفتی
ما باید به عنوان پیشفرض بپذیریم که عرصههای معرفتی بشر، اعم از معرفتهای تجربی، عقلانی شهودی و وحیانی ابعاد مختلف نظام معرفتیاند. پس در اندیشهی دینی، تحقق سامانه معرفتی هماهنگ در عالم بشری یکی از اصول متمرکز است. صدرالمتألهین نیز به دنبال همین امر بود. این اندیشه با خود، وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت را دارد.
پذیرش وحدت در بین نحلههای معرفتی موجب شناخت بهتر عالم است.
برای تحقق سامانهی معرفتی مورد نظر، پیوند ساختاری علم و عمل در سه حوزه باید صورت گیر: حوزه بخشهای مختلف معرفتی حوزه علم و عمل حوزه تناظر علم با نیازهای اجتماعی و پاسخ به آنها.
▪ جامعهشناسی علم و علمشناسی فلسفی
میدانیم که در حوزه علمشناسی فلسفی دیدگاه پوزیتوسیتی و ثبوتگرا و در حوزه جامعهشناسی رویکرد برونگرا بر سیاستهای آموزشی و پژوهشی حاکم است و عدم شناخت و یا شناخت ناکافی در همین حوزهها سیاستگذاریهای کلان در حوزهی علم را دچار آفت ساخته است.
زیرا ناآشنایان به این علوم، دربارهی این علوم که از مقولهی علوم انسانی است و حتی دربارهی عالمان این علم و فعالیت ایشان نیز شاخص تعیین میکنند.
در بعد فنآوری به منابع معرفتی و فرهنگی و ایدئولوژیک آن توجه نشده و در انتقال فناوری پیشفرضهای ضمیمه آن لحاظ نمیگردد. غفلت از فناوری نگرش ابزارگرایانه را حاکم کرده است و این هجوم بیرویهی ابزار آلات در زمینههای مختلف بدون توجه به فرهنگ استفاده از آن را به دنبال دارد.
با ایجاد درسها در رشتههای فلسفی و جامعهشناسی علم، افکار نخبگان فکری به کار افتاده و زمینه ظهور تمدن بزرگ اسلامی ایرانی فراهم میشود. بنابراین برون رفت از وضع کنونی با شناخت جایگاه عالمان و اوضاع اجتماعی و فرهنگی دوران درخشش تمدن اسلامی است.
● اندیشهی دینی به مثابه آیین تمدنساز
این فصل به حوزهی مطالعات و تحقیقات تجویزی برای گذار از وضعیت موجود نظام کلامی و اندیشهای به وضع مطلوب میپردازد.
الف) بازگشت به وجوه نرمافزاری
جهانی شدن در پیش روی ماست و از آن ناگزیریم پس باید برای مواجهه آماده بوده و مبانی آموزشی و تربیتی ویژه دینی خود را بر آن تحمیل کنیم و الا فرصت از دست داده و سکولاریسم بر سر این نسل حاکم میشود.
تولید علم و نظریهپردازی که فصل اول تمدنسازی دینی است در فصل دوم نیازمند مهندسی اجتماعی و فرهنگی است.
یعنی فناوری علم و دیگر مصالح تمدنی باید با شرایط فرهنگی تمدن وحیانی متناسب شود.
به لحاظ تاریخی هر جا جنبش نرمافزاری رخ داده جوامع در آستانه شکلگیری یک تمدن نوین بودهاند یعنی این چنین جنبش باید با زایشی طبیعی و درونزا در سطح عمومی دانشوران یک جامعه محقق شود.
ما باید شرایط و بسترهای لازم و مناسب را برای چنین جنبش و تمدنی آماده نمائیم. باورهای فرهنگی جامعه، نوزایی علمی را در پی دارد.
توسعه علمی از بخشهای سیاسی و اقتصادی جامعه تأثیر میپذیرد و در یک جامعه آزاد و نقاد و مطمئن محقق میشود نه در جامعهی بسته و غیرانتقادی.
وظیفهی ترک ناشدنی این فصل از انقلاب جهانی اسلام پرورش ناخودآگاه ذهن و پارادایم عقلانیت و جاذبههای فطری و توحیدی و متعبدانه است.
برای شکلگیری تمدن زندگیساز الگوهای زندگیساز لازم است.
منطق درونی تمدن جدید، روایتی از اسلام و تشیع است که در برابر تمدن الحادی جدید در پی تمدنی است که به آدمی آرامش بخشیده و چشم و دل این آدم خاکی را به ملکوت آسمانها پیوند دهد.
در این قرن تشیع توانست دین را به عنوان آئین زندگی فردی و اجتماعی قرار دهد.
ب) احیای تفکر دینی به مثابه زندگی چون روش
احیای فکر دینی به حوزهی کلام دینی که آکنده از پیشفرضها و انتظارات آدمی از دین است، مرتبط است.
تلقی احیای فکر دینی به مثابهی زندگی چون روش کوششی است برای همه جانبه دیدن این فرایند در زندگی تا در تمدن آینده نقش اصلی را به عهده بگیرد. پرسشی که در ابتدا باید پاسخ داد راجع به این آیه است که:
«یَا اَیها الذینَ امَنَوا اِستَجیبوا الله و لِلرَسولِ اِذا دَعاکُم لَما یُحییکُم» انفال آیه ۲۴
که آیا فراخوان دینی درونی است یا برون دینی یا عمومیت دارد. آیا به دنیای آدمی اشاره دارد یا به آخرت.
در گذار از الگوهای متنوع سنتگرایی و تجددگرایی با دغدغههای فراوان آن به سراغ الگویی جایگزین میرویم. الگویی که به حیات انسانی و اجتماعی دیدگاهی متفاوت دارد. گزاره کانونی آن حیاتبخشی و احیاگری است در تمام ابعاد آن.
احیاگری اصول هستیشناسانه و معرفتشناسانهی چند اصل دارد. یکی آنکه حیات امری مطلق است با تجلیات گوناگون دیگر آنکه حیات دارای ابعاد متعادل و پیوستهی مادی و معنوی است. پس نه کهنه و نه سنتی اصل است نه تازه و متجدد. هر دو جلوههایی از حیات و لازمهی همدیگرند. سنتگرایی و تجددگرایی اگر به تنهایی لحاظ شوند راه را بر پیشرفت و حیات بستهاند.
احیاگری در حوزه اندیشه به چند امر مرتبط است.
۱) احیای حقیقت دین در چند زمینه: اولـ جنبههای مغفول آن و تمامیت دین. دومـ پیراستن از زواید تاریخی. سومـ پویایی در پاسخگویی به سوالات جدید.
۲) معرفتهای بشری و اندیشه علمی: به عنوان مجرای تجلی پروردگار الگوی فکری احیاگری، هم جهتگیری هستیشناسانه و حقیقت کاوانه دارد و هم جهتگیری غایتمندانه.
احیاگری در حوزه اندیشه قائل به ضرورت توجه به جنبههای حیاتبخشی اندیشه و دو بعد درونی و بیرونی دارد. در بعد درونی نیز تأکید دارد که قلمروهای معرفتی علاوه بر پویایی باید با دیگر خرده نظامهای معرفتی ارتباط گفتمانی داشته باشند.
در بعد بیرونی باید مرزهای خود را در دیگر حوزهها نبندد و از موضعگیریهای تعصبآمیز بپرهیزند.
مجموعهنگری ویژگیای است که اندیشهی دینی سدههای اخیر نبود آن را به صراحت اذعان نکرده است. برخی از بخشهای دین رشد نامتوازن تاریخی داشتهاند و این رشد نامتوازن به لحاظ جامعهشناختی آسیبهای خود را نشان داده و موجد یا تسهیل و تسریعکنندهی سکولار شدن غیرطبیعی جامعه شد. احیاگری در حوزه اجتماعی نیر ابعاد گوناگونی دارد. احیای عملی دین در حوزهی جامعهی دینداران و ایجاد اندیشه تغییرات لازم. و دیگر احیای اندیشهی اقتصادی سیاسی و فرهنگی برای ساختن زندگی بهتر و همراه با عزت برای دینداران و ساختن جامعهی سعادتمند و قدرتمند. الگوی فکری احیاگرایانه چون در برخورد با واقعیتهای عینی و ذهنی به دنبال عنصر حیات است بنابراین در بررسی اندیشهها و متفکران، ضعفی را کنار نهاده، مسئلههای حیاتی را کشف و استفاده مینمایند. پس توجه به تاریخ اندیشه برای احیاگری مسئلهای حیاتی است.
حضرت علی (ع) میفرماید:
فالزموا کلَّ امرٍ لزمَت العزه به شأنهم ... واجتنبوا کل امرٍ کسر فقرتهم و اوهن منّتهمً.
با آگاهی از عوامل پیشرفت و انحطاط پیشینیان بهره گیرید و به آنچه مایهی عزت آنان است ملزم شوید و از عامل ذلت و انحطاط بپرهیزید.
الگوی فکری احیاگرانه امتیازات زیاد دارد: تطابق با وضعیت جامعه، ریشه داشتن در منابع فکری کتاب و سنت که میتواند مسائل را حل نماید، پذیرش ایدههای مثبت دیگر با تکیه بر حقیقتگرایی.
در اندیشهی امام خمینی نیز سیاست و عرفانی احیا شده است. ایشان مهمترین عامل انحطاط مسلمانان را دوری از تعالیم واقعی و حیاتبخش اسلام میدانند.
اما معضل ما چالش دو تفکر سیاسی در این میان است یکی تفکر حکومت فقاهتی نسبتاً سنتی و دیگری رویکرد معرفتشناختی نسبتاً متجدد که هر دو خواهان قرائت مفاهیم خویش از دو مقولهی اسلامیت و جمهوریتند.
اما جنبش احیاء، در حوزه پیدا و پنهان مطالعات دینها در جریان است. احیای تفکر دینی بازگشت به حقیقتی فرا زمانی و فرا مکانی است تا در مضمون اسلام نخستین به مجموعهای از آموزهها دست یابیم که تکیهگاهی برای روبرو شدن با آینده است.
احیای فکر دینی وارد مراحل پیچیده شده است که با مخاطبانی سطح بالاتر محقق میشود.
دینداران حامل این اندیشه تحصیلکرده و با اطلاعات فراوان و با منابع در دسترس هستند لذا از دین در معرض تحقق یعنی حکومت دینی انتظارات متفاوت دارند.
در نهایت تحقق حکومت دینی که به عنوان پیشفرض پذیرفته شده است، به شکل فرو کاستهی فقاهتی آن قابل پذیرش نیست. فقه در دین در اینجا فقه در تمامی دین است نه فقه جاری و مرسوم. به دلیل ارتقای سطح کیفی امر انسانی، احیای فکر دینی یک حس درونزاست که به حسی مشترک تبدیل شده است. این امر برای دانشوران دینی اهمیت زیاد دارد به لحاظ اینکه وجدان عمومی جامعه بویژه جوانان به نگاهی جامعهشناسانه آن را مورد مطالعه قرار میدهند. این عمومیت حوزهی جنبش احیاء موهون انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت دینی است. اگر در این مرحلهی تاریخی احیای فکر دینی، این جنبش به مثابهی زندگی چون روش لحاظ نگردد سکولاریسم عمومی شده، حاصل آن خواهد بود.
● نتیجهگیری
آنچه در این نوشتار بسیار مورد تأکید قرار گرفت ضرورت تحول در پیشفرضها و پارادایمهای تولید علم و نظریهپردازی است و در ضمن به تبیین وضعیت موجود و وضعیت مطلوب به راهبردهای تبدیل وضعیت نیز پرداختیم. پس این تحول کلید واژه مرکزی است.
اسلام زمانی میتواند به عنوان اندیشهی تمدنساز مطرح باشد که نظام و الگوی فکری تمدنساز داشته باشیم و پیشفرضهای ما نسبت به خدا و انسان و طبیعت و غیره تمدنساز باشند. ما چنین تحولی را نباید از دانشگاهها و حوزههای علمیه انتظار داشته باشیم.
باید در مراکز علمی تحولی ایجاد شود تا از این کندی وایستایی غیر متناسب با انقلاب بزرگ اسلامی رهایی یابیم.
اصرار این پژوهش بازگشت به وجوه نرمافزاری تولید علم است که در طی آن هم سختافزارها و هم تلقی ما از زندگی و روش ارتقاء مییابد.
تحقق سامانه معرفتی هماهنگ سنگبنای این تحول است و برای تحقق آن پیوند ساختاری علم و عمل دست کم در سه حوزه لازم است. حوزهی بخشهای مختلف معرفتی، حوزهی علم و عمل و در پس زمینه خرد مورد زندگی و حوزهی تناظر علم با نیازهای اجتماعی و پاسخ به آنها. برای تحقق تمدن اسلامی میتوان چنین کرد: یکی تحول پیشفرضهای کلامی نسبت به مولفههای تمدنساز دوم بازشناسی و احیای فکر دینی در هویتی زنده سوم طراحی نظام جامع و شناور تعلیم و تربیت به مثابهی بستر رستگاری انسان و جامعه و در نهایت مبنا قرار گرفتن دانش و عقلانیت فرهنگی و اسلامی.
عبدالحمید اکوچکیان
منبع : پژوهه دین
![](/imgs/no-img-200.png)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست