دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

امام باقر علیه السلام


امام باقر علیه السلام
نام مبارك امام پنجم محمد بود. لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است، بدین جهت كه: دریای دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت. القاب دیگری مانند شاكر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذكر كرده اند كه هر یك بازگوینده صفتی از صفات آن بزرگوار بوده است.
كنیه امام «ابوجعفر» بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی (ع) است. بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن (ع) و از سوی پدر به امام حسین (ع) می رسید. پدرش حضرت سیدالساجدین، امام زین العابدین، علی بن الحسین (ع) است.
تولد حضرت باقر (ع) در روز جمعه سوم ماه صفر سال ۵۷ هجری در مدینه اتفاق افتاد. در واقعه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سیدالشهداء كودكی بود كه به چهارمین بهار زندگیش نزدیك می شد.
دوران امامت امام محمد باقر (ع) از سال ۹۵ هجری كه سال درگذشت امام زین العابدین (ع) است آغاز شده و تا سال ۱۱۴ هجری یعنی مدت ۱۹ سال و چند ماه ادامه داشته است. در دوره امامت امام محمد باقر (ع) و فرزندش امام جعفر صادق (ع) مسائلی مانند انقراض امویان و بر سر كار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسی و ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلاّل و ابومسلم خراسانی و دیگران مطرح است، ترجمه كتابهای فلسفی و مجادلات كلامی در این دوره پیش می آید، عدّه ای از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا می شوند. قاضی ها و متكلّمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدید می آیند و فقه و قضاء و عقاید و كلام و اخلاق را - برطبق مصالح مراكز قدرت خلافت شرح و تفسیر می نمایند، و تعلیمات قرآنی - بویژه مسأله امامت و ولایت را، كه پس از واقعه عاشورا و حماسه كربلا، افكار بسیاری از حق طلبان را به حقانیّت آل علی (ع) متوجه كرده بود، و پرده از چهره زشت ستمكاران اموی و دین به دنیا فروشان بر گرفته بود، به انحراف می كشاندند و احادیث نبوی را در بوته فراموشی قرار می دادند. برخی نیز احادیثی بنفع دستگاه حاكم جعل كرده و یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگون می نمودند. اینها عواملی بود بسیار خطرناك كه باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها بایستند. بدین جهت امام محمد باقر (ع) و پس از وی امام جعفر صادق (ع) از موقعیّت مساعد روزگار سیاسی، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقّه بهره جستند، و دانشگاه تشیّع و علوم اسلامی را پایه ریزی نمودند. زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر (ص) و ناموس و قانون عدالت بودند، و می بایست به تربیت شاگردانی عالم و عامل و یارانی شایسته و فداكار دست یازند، و فقه آل محمد (ص) را جمع و تدوین و تدریس كنند.
بهمین جهت محضر امام باقر (ع) مركز علماء و دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود. در مكتب تربیتی امام باقر (ع) علم و فضیلت به مردم آموخته می شد. ابوجعفر امام محمد باقر (ع) متولّی صدقات حضرت رسول (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و پدر و جدّ خود بود و این صدقات را بر بنی هاشم و مساكین و نیازمندان تقسیم می كرد، و اداره آنها را از جهت مالی بعهده داشت. امام باقر (ع) دارای خصال ستوده و مؤدّب به آداب اسلامی بود. سیرت و صورتش ستوده بود. پیوسته لباس تمیز و نو می پوشید. در كمال وقار و شكوه حركت می فرمود. از آن حضرت می پرسیدند: جدّت لباس كهنه و كم ارزش می پوشید، تو چرا لباس فاخر بر تن می كنی؟ پاسخ می داد: مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز، كه محرومان و فقرا و تهیدستان زیاد بودند، چنان بود. من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افكار، نمی توان تعظیم شعائر دین كنم.
امام پنجم (ع) بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود. با همه اصحاب مصافحه می كرد و دیگران را نیز بدین كار تشویق می فرمود. در ضمن سخنانش می فرمود: مصافحه كردن كدورتهای درونی را از بین می برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان ـ می ریزد. امام باقر (ع) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی، كمال مواظبت را داشت. می خواست سنّت های جدش رسول الله (ص) را عملاً در بین مردم زنده كند و مكارم اخلاقی را به مردم تعلیم نماید.
در روزهای گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستانها بیرون می رفت، و با كارگران و كشاورزان بیل می زد و زمین را برای كشت آماده می ساخت. آنچه از محصول كشاورزی ـ كه با عرق جبین و كدّ یمین ـ بدست می آورد در راه خدا انفاق می فرمود.
بامداد كه برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله (ص) می رفت، پس از گزاردن فریضه، مردم گرداگردش جمع می شدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره مند می گشتند.
مدت بیست سال معاویه در شام و كارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی ـ با زور و زو و تزویر واجیر كردن عالمان خود فروخته ـ كوشش بسیار كردند. ناچار حضرت سجاد (ع) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر (ع) پس از واقعه جانگداز كربلا و ستمهای بی سابقه آل ابوسفیان، كه مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (ع) توجه كردند، در اصلاح عقاید مردم بویژه در مسأله امامت و رهبری، كه تنها شایسته امام معصوم است، سعی بلیغ كردند و معارف حقّه اسامی را ـ در جهات مختلف ـ به مردم تعلیم دادند ; تا كار نشر فقه و احكام اسلام به جایی رسید كه فرزند گرامی آن امام، حضرت امام جعفر صادق (ع) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایه گذاری نمود، و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اكناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد. امام سجاد (ع) با زبان دعا و مناجات و یادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منكر و امام باقر (ع) با تشكیل حلقه های درس، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینی را برای مردم روشن فرمود.
رسول اكرم اسلام (ص) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینی وحی الهی وظایفی را كه فرزندان و اهل بیت گرامی اش در آینده انجام خواهند داد و نقشی را كه در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت، ضمن احادیثی كه از آن حضرت روایت شده، تعیین فرموده است.
چنان كه در این حدیث آمده است:
روزی جابر بن عبدالله انصاری كه در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریك شده بود به محضر حضرت سجاد (ع) شرفیاب شد. صدای كودكی را شنید، پرسید كیستی؟ گفت من محمد بن علی بن الحسینم، جابر گفت: بیا. سپس دست او را گرفت و بوسید و عرض كرد:
روزی خدمت جدت رسول خدا (ص) بودم. فرمود: شاید زنده بمانی و محمد بن علی بن الحسین كه یكی از اولاد من است ملاقات كنی. سلام مرا به او برسان و بگو: خدا به تو نور حكمت دهد. علم و دین را نشر بده. امام پنجم هم به امر جدّش قیام كرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینی و تعلیم حقایق قرآنی و احادیث نبوی (ص) پرداخت.
این جابر بن عبدالله انصاری همان كسی است كه در نخستین سال بعد از شهادت امام حسین (ع) به همراهی عطیّه كه مانند جابر از بزرگان و عالمان با تقوا و از مفسّران بود، در اربعین حسینی به كربلا آمد و غسل كرد، و در حال كه عطیّه دستش را گرفته بود در كنار قبر مطهّر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد. باری، امام باقر علیه السلام منبع انوار حكمت و معدن احكام الهی بود. نام نامی آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و كلمات قصار و اندرزهایی همراه است، كه بویژه در ۱۹ سال امامت برای ارشاد مستعدّان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است. بنا به روایاتی كه نقل شده است، در هیچ مكتب و محضری دانشمندان خاضع تر و خاشع تر از محضر محمد بن علی (ع) نبوده اند.
در زمان امیرالمؤمنین علی (ع) گوئیا، مقام علم و ارزش دانش هنوز ـ چنان كه باید ـ بر مردم روشن نبود، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حیات مادّی بیرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی ننوشیده بودند، و در كنار دریای بیكران وجود علی (ع) تشنه لب بودند و جز عده ای معدود قدر چونان گوهری را نمی دانستند. بی جهت نبود كه مولای متقیان بارها می فرمود: «سلونی قبل ان تنقدونی» پیش از آنكه مرا از دست بدهید از من بپرسید.
و بارها می گفت: من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم. ولی كو آن گوهرشناسی كه قدر گوهر وجود علی را بداند؟ اما بتدریج، بویژه در زمان امام محمد باقر (ع) مردم كم كم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامی را درك می كردند، و مانند تشنه لبی كه سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آنرا ندانسته باشد، زلال گوارای دانش امام باقر (ع) را دریافتند و تسلیم مقام علمی امام (ع) شدند، و به قول یكی از مورخان: «مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشكركشی متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند.» امام باقر (ع) نیز چون زاویه قیام بالسیف (قیام مسلحانه) در آن زمان ـ به علت خفقان فراوان و كمبود حماسه آفرینان ـ فراهم نبود، از این رو، نشر معارف اسلام و فعالیت علمی را و هم مبارزه عقیدتی و معنوی با سازمان حكومت اموی را از این طریق مناسب تر می دید، و چون حقوق اسلام هنوز یك دوره كامل و مفصل تدریس نشده بود، به فعالیت های ثمر بخش علمی در این زمینه پرداخت. اما بدین خاطر كه نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او ـ در ابعاد و مرزهای مختلف ـ بر ضرر حكومت بود، مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار می گرفت. در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تكلیفی شورش (علیه دستگاه) غافل نبود، و از راه دیگری نیز آن را دامن می زد: و آن راه، تجلیل و تأیید برادرش زید بن علی بن الحسین بود.روایاتی در دست است كه وضع امام محمد باقر (ع) كه خود ـ در روزگارش ـ مرزبان بزرگ فكری و فرهنگی بوده و نقش مهمی در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامی و جهان بنی خاص قرآن، و تنظیم مبانی فقهی و تربیت شاگردانی «مانند امام شافعی» و تدوین مكتب داشته، موضع انقلابی برادرش «زید» را نیز تأیید می كرده است چنانكه نقل شده امام محمد باقر (ع) می فرمود: خداوندا پشت مرا به زید محكم كن.
و نیز نقل شده است كه روزی زید بر امام باقر (ع) وارد شد، چون امام (ع) زید بن علی را دید، این آیه را تلاوت كرد:
«یا ایُّهاالّذینَ آمنوا كُونُوا قَوامینَ بالقِسطِ شُهداء لِلّهِ» یعنی: «ای مؤمنان، بر پای دارندگان عدالت باشید و گواهان، خدای را». آنگاه فرمود: اَنْتَ واللهِ یا زَیدُ مِن اهلِ ذلك. ای زید، به خدا سوگند نمونه عمل به این آیه ای.
می دانیم كه زید برادر امام محمد باقر (ع) كه تحت تأثیر تعلیمات ائمه (ع) برای اقامه عدل و دین قیام كرد. سرانجام علیه هشام بن عبدالملك اموی، در سال (۱۲۰ یا ۱۲۲) زمان امامت امام جعفر صادق (ع) خروج كرد و دستگاه جبّار، ناجوانمردانه او را به قتل رساند. بدن مقدّس زید را سالها بر دار كردند و سپس سوزانیدند. و چنانكه تاریخ می نویسد: گرچه نهضت زید نیز به نتیجه ای نینجامید و قیامهای دیگری نیز كه در این دوره بوجود آمد، از جهت ظاهری به نتایجی نرسید، ولی این قیامها و اقدامها تاریخ تشیع موجب تحرك و بیداری و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاك شیعه را در جوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است. امام باقر (ع) و امام صادق (ع) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند، كه زمینه را مساعد نمی دیدند، ولی در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حكومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن كردن افكار، كه نوعی دیگر از مبارزه است، دست زدند. چه در این دوره، حكومت اموی رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود، از این رو بهترین فرصت برای نشر افكار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حكومت، پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسی به شكل پایه ریزی و تدوین اصول مكتب ـ كه امری بسیار ضروری بود ـ پیش آمد. اما چنانكه اشاره شد، دستگاه خلافت آنجا كه پای مصالح حكومتی پیش می آمد و احساس می كردند امام (ع) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمی گیرد و خط صحیح را در شناخت «امام معصوم (ع)» و امامت كه دنباله خط «رسالت» و بالاخره «حكومت الله» است تعلیم می دهد، تكان می خوردند و دست به ایذاء و آزار و شكنجه امام (ع) می زدند و گاه به زجر و حبس و تبعید...
برای شناخت این امر، به بیان این واقعه كه در تاریخ یاد شده است می پردازیم:
«در یكی از سالها كه هشام بن عبدالملك، خلیفه اموی، به حج می آید، جعفر بن محمد، امام صادق(ع)، در خدمت پدر خود، امام محمد باقر(ع)، نیز به حج می رفتند. روزی در مكه، حضرت صادق(ع)، در مجمع عمومی سخنرانی می كند و در آن سخنرانی تأكید بر سر مسأله پیشوایی و امامت و اینكه پیشوایان بر حق و خلیفه های خدا در زمین ایشان است و بیعت با ایشان و... نه دیگران. این سخنان كه در بحبوحه قدرت هشام گفته می شود، آن هم در مكه در موسم حج، طنینی بزرگ می یابد و به گوش هشام می رسد. هشام در مكه جرأت نمی كند و به مصلحت خود نمی بیند كه متعرض آنان شود. اما چون به دمشق می رسد، مأمور به مدینه می فرستد و از فرماندار مدینه می خواهد كه امام باقر (ع) و فرزندش را به دمشق روانه كند، و چنین می شود.
حضرت صادق (ع) می فرماید: چون وارد دمشق شدیم، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید. هنگامی كه به مجلس او در آمدیم، هشام بر تخت پادشاهی خویش نشسته و لشكر و سپاهیان خود را در سلاح كامل غرق ساخته بود، و در دو صف در برابر خود نگاه داشته بود. نیز دستور داده بود تا آماج خانه ای (جاهایی كه در آن نشانه برای تیراندازی می گذارند) در برابر او نصب كرده بودند، و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازی بودند. هنگامی كه وارد حیاط قصر او شدیم، پدرم در پیش می رفت و من از عقب او می رفتم، چون نزدیك رسیدیم، به پدرم گفت: «شما هم همراه اینان تیر بیندازید» پدرم گفت: «من پیر شده ام. اكنون این كار از من ساخته نیست اگر مرا معاف داری بهتر است». هشام قسم یاد كرد: «به حق خداوندی كه ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامی داشت، تو را معاف نمی دارم». آن گاه به یكی از بزرگان بین امیه امر كرد كه تیر و كمان را از آن مرد بگرفت و یك تیر نیز بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بكشید و بر میان نشانه زد. سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد... تا آنكه نه تیر پیاپی افكند. هشام از دیدن این مهارت خشمگین گشت و گفت «نیك تیر انداختی ای ابوجعفر، تو ماهرترین عرب و عجمی در تیراندازی. چرا می گفتی من بر این كار قادر نیستم؟... بگو: این تیراندازی را چه كسی به تو یاد داده است». پدرم فرمود: «می دانی كه در میان اهل مدینه این فن شایع است. من در جوانی چندی تمرین این كار كرده ام.»
سپس امام صادق (ع) اشاره می فرماید كه: هشام از مجموع ماجرا غضبناك گشت و عازم قتل پدرم شد. در همان محفل هشام بر سر مقام رهبری و خلافت اسلامی با امام باقر (ع) سخن می گوید. امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و چگونگی اداره اجتماع اسلامی و اینكه رهبر یك اجتماع اسلامی باید چگونه باشد، سخن می گوید. این همه هشام را ـ كه فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام ـ بیش از پیش ناراحت می كند. بعضی نوشته اند كه: امام باقر را در دمشق به زندان افكند و چون به او خبر می دهند كه زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام (ع) شده اند، امام را رها می كند و به شتاب روانه مدینه می نماید. و پیكی سریع، پیش از حركت امام از دمشق، می فرستد تا در آبادیها و شهرهای سر راه همه جا علیه آنان (امام باقر و امام صادق-ع) تبلیغ كنند تا بدین گونه، مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند. با این وصف امام (ع) در این سفر، از تماس با مردم ـ حتی مسیحیان ـ و روشن كردن آنان غفلت نمیورزد.
جالب توجه و قابل دقت و یادگیری است كه امام محمد باقر (ع) وصیت می كند به فرزندش امام جعفر صادق (ع) كه مقداری از مال او را وقف كند، تا پس از مرگش، تا ده سال در ایام حج در منی محل اجتماع حاجی ها برای سنگ انداختن به شیطان (رمی جمرات) و قربانی كردن برای او محفل عزا اقامه كنند. توجه به موضوع و تعیین مكان، اهمیت بسیار دارد. به گفته صاحب الغدیر ـ زنده یاد علامه امینی ـ این وصیت برای آنست كه اجتماع بزرگ اسلامی، در آن مكان مقدس با پیشوای حق و رهبر دین آشنا شود و راه رشاد در پیش گیرد، و از دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندند، و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهی.
شهادت امام محمد باقر (ع): حضرت امام محمد باقر (ع) ۱۹ سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین (ع) زندگی كرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامی، تعلیم شاگردان، رهبری اصحاب و مردم، اجرا كردن سنّت های جدّ بزرگوارش در میان خلق، متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحیح رهبری و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعی و امام معصوم، كه تنها خلیفه راستین خدا و رسول (ص) در زمین است، پرداخت و لحظه ای از این وظیفه غفلت نفرمود.
سرانجام در هفتم ذیحجه سال ۱۱۴ هجری در سن ۵۷ سالگی در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فرو بست. پیكر مقدسش را در قبرستان بقیع ـ كنار پدر بزرگوارش ـ به خاك سپردند.
زنان و فرزندان: فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشته اند: ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق (ع) و عبدالله كه مادرشان امّ فَروَه دختر قاسم بن محمد بن ابی بكر بود. ابراهیم و عبیدالله كه از امّ حكیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات كردند. علی و زینب و امّ سلمه كه از ام ولد بودند.
● از سخنان امام محمد باقر (ع):
۱ـ اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، زكوهٔ، حج، روزه، ولایت. از ولایت می پرسند، امام می فرماید: با ولایت امور مسلمانان نظم و نظام پیدا می كند.
۲ـ هیچ چیز در نزد خداوند بهتر از سئوال و عرض حاجت بدو نیست.
۳ـ هیچ چیز در دفع بلاها و حوادث ناگوار بهتر از دعا نیست.
۴ـ بزرگترین عیب آن است كه انسان چشم خود را به عیبهای مردم بدوزد و از عیب خود چشم پوشی كند. مردم را به كارهایی امر كند كه خود از انجام دادن آنها ناتوان است. همنشین و دوست خود را كه یاور و مددكاری ندارد، آزار دهد و به كمك او نشتابد.
۵ـ هنگامی كه نزد دانشمندی نشستی، به شنیدن، حریص تر از گفتن باش، و نیكو شنیدن را بیاموز، همانطور كه نیكو گفتن را می آموزی، و سخن هیچكس را قطع مكن.
۶ـ اگر بندگان وقتی نمی دانند، توقف كنند (و اظهار نظر ننمایند) و آنچه را كه درك نكرده اند انكار نكنند، كافر نمی شوند.
۷ـ دانشمندی كه مردم از دانش وی سود ببرند از هفتاد هزار عابد برتر است.
۸ـ هر كس كه خدا او را واعظ خودش قرار ندهد، پندهای دیگران او را سودی نخواهد بخشید.
منبع : سایت آیت الله العظمی شاهرودی