جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


مارپیچ های بارت


مارپیچ های بارت
جان بارت، متولد ۱۹۳۰، در ساحل شرقی مریلند بزرگ شده است. او در مقاله‎‎ای، یكی از بنیان‎های سبك نوشتاریِ غالبا غیر سنتی خود را شرایط پرورشش در کودکی ‎ دانسته و توضیح می‎دهد: «نویسندهء‎ پا پرده‎ایِ دوزیست و باتلاق‎زیِ شما، بسیاری از مرزهای سنتی را اختیاری، انعطاف‎پذیر و قابل بحث تلقی می‎كند.»
او حس می‎كند برای همین است ‎كه از بین باقیِ ژن‎ها، با یك خواهر دو قلو به‎دنیا آمده كه برای ارتباط با یکدیگر از زبان محرمانه‎ای استفاده می کرده اند؛ زبانی كه «خیلی فراتر از كلام» و شبیه موسیقی گروه‎های جازی بوده كه با اجرای آن، زندگی خود را در دانشكده و اوایل تدریسش تامین ‎می‎كرده است. جان گرچه در جولیارد تحصیل كرده‎‎بود، طولی نكشید كه متقاعد شد استعدادش برای كسب شغلی در زمینه‎ء موسیقی كافی‎ نیست. در دانشگاه جان هاپكینز به این باور رسید كه علاقهء‎ پایداری به مجموعه‎ قصه‎هایی مثل هزار و یك شب و اقیانوس قصهء سانسكریتی دارد و اینگونه بود که استعداد خود را در نوشتن كشف كرد.
بارت تاكنون، نه رمان منتشر كرده‎ كه دامنهء سبك‎ آنها از اپرای شناورِ نیهیلستی‎ تا انتهای جادهء دانش‎نامه‎ای و رمان های دلال مردنی و دائم‎الخمر و پسرك احمق گسترش دارد. دو رمان او نامزد جایزهء‎ ملی كتاب شدند و در۱۹۷۳ این جایزه به مجموعهء سه رمان كوتاه بارت به نام شیمر اعطا شد. او دو مجموعه مقاله، كتاب جمعه و جمعه‎های بعد، و دو مجموعه داستان كوتاه نیز منتشر كرده‎ است. در دانشگاه‎ دولتی پنسیلوانیا، دانشگاه دولتی نیویورك در بوفالو و از سال ۱۹۷۳، در دانشگاه جان هاپكینز، تدریس كرده‎، جایی كه در حال حاضر پروفسور ممتاز سمینارهای نویسندگی است.
جلد نخست داستان‎های كوتاه بارت كه در ۱۹۶۸ منتشر شد، یك سلسله داستان‎های زنجیره‎ای به‎عنوان گمشده در شهربازی: ادبیات داستانی برای چاپ، كاست و صدای زنده بود؛ چهارده بخش كه هر بخش با یك قاب – قصهء ده كلمه‎ای شروع می‎شود: «روزی روزگاری یك قصه‎ای بود كه شروع شد.» یادداشتی به خواننده می‎آموزد كه «قصه» را ببرد و به شكل یك مارپیچ در بیاورد تا كلمات تا ابد ادامه پیدا كنند: بارت خواننده را در داستان درگیر می‎كند تا نشان ‎ ‎دهد كه نباید انتظار داشت ادبیات داستانی لزوما از سنت‎های ادبی پیروی كند.
گرچه اظهارات امبروز و پیغام آبی روایت‎هایی سنتی هستند، گمشده در شهربازی با آموزش‎های به‎ظاهر نامربوط، پرسش‎ها و انتقاد از خود، بارها روایت‎هایش را قطع می‎كند؛ پژواك، منه‎لایاد۱ و انونی‎مد، اسطوره‎های كلاسیك را از ریشه تغیـــــــیر می‎دهند؛ بارت در عنوان و داستان زندگی، مطالعات خود را روی موضوعاتی كه در مقالات خود بیان كرده‎، داستانی می‎كند. این قصه‎ها نشان ‎دهندهء حركت بارت به‎سوی شیوه‎هایی است كه در مقالهء معروف خود در ماهنامهء آتلانتیك در سال ۱۹۶۷، آن را ادبیــــات فرسودگی(۲) نامیده‎بود.
او در این مقاله نوشت، ادبیات فرسودگی، «فرسودگیِ فرم‎های قراردادی یا احساس خستگی از امكانات معین» است. در این قسمت و همچنین در مقاله‎ء دیگری به نام ادبیات متجدد (۳)، توضیح می‎دهد كه منظورش این نبوده كه ادبیات خسته‎كننده شده، بلكه به‎بیان دقیق‎تر زمان گذر از شیوه‎های ادبی پیش‎-مدرن و مدرن فرا رسیده است. بارت این امكان را اغلب با مثـــال صد سال تنهایی، رمان درخشان گابریل گارسیا ماركز، به‎خاطر تركیب مستمرش از صراحت و خلاقیت، واقع‎گرایی و اســــــــطوره، شور سیاسی و ذوق هنری غیر سیاسی، شخصیت‎پردازی و هجو، توضیح می‎دهد.
نخستین قصهء مستقل شهربازی با نام سفر دریاییِ شبانه را یك راوی نقل می‎كند كه بسیاری از منتقدان پیشین، آن را یك ماهی می‎دانســــتند. او (آن) در واقع یك سلول اسپرم سخن‎گوست كه تقلا می‎كند در دریای مخصوص خودش شنا كند و در حین شنا،صدای نالهء میلیون‎ها اسپرم دیگر را می‎شنود كه در طی این تلاش رو به‎نابودی‎اند.
در طول این مسیر سخت، همراه این قصه‎گو بیش از اندازه تعمق می‎كند و زیركانه به این فكر می‎افتد كه داستان دارای چند مرجع اســــت. وقتی راوی دربارهء «خالق» یا «پدر» شان نظریه‎پردازی می‎كند،نه تنها درگیر یك نوع فلسفهء خداشناسی می‎شود بلكه – به‎ویژه در یك نتیجه‎گیری بدبینانه –به مقاربتِ احتمالا هیجان‎زده‎ای اشاره دارد كه پدرِ هنوز نامعلومش همچنان در آن زیاده‎روی می‎كند. در نهایت،خودِ بارتِ خالق شاید برای استهزاء خودش، از این راویِ صادق جوك كوچكی در سر دارد:«برای عقاید سنتی،كم توهین‎آمیز و شرم‎‎آور نبود كه این پسرها در مورد سرشت خالق‎مان این‎طور فكر كنند: احتمالا خودش اصلا شناگر خوبی نیست، بلكه یك جور هیولای حتی شاید بی‎دم هم باشد.» ( جناس در داستان؟) از آنجا كه داستان بعدی این مجموعه، اظهارات امبروز،با ارجاع به تولد شخصیت امبروز شروع می‎شود، ما به‎طور اتفاقی هویت پدری را می‎شناسیم كه آن اسپرماتوزوئیدها بحثش را می‎كردند و هكتور یكی از آنها بوده، یعنی پدر امبروز، گرچه خودش هم به اصل و نسبش شك دارد .
امبروزِ هجده‎ساله، قهرمان - ضد قهرمان برگزیده‎ترین قصهء بارت، گمشده در شهربازی است، هزارتویی پر از سیم‎های مخفی، كه با دستورالعمل‎های ظاهرا نامربوطی به‎هم وصل شده؛ بعلاوه، هزارتویی ست از جملات بی‎سر و ته كه اوضاع ما را با این پایان خراب‎تر می‎كند: « بوی سیگار عمـــــــو كارل یاد‎آور یكی از.» صحنهء داستان طی جنگ جهانی دوم، در یك پارك تفریحی می گذرد، كنش اصلی در یك شهربازی اتفاق می‎‎افتد كه امبروز نمی‎تواند راهی برای خروج از آنجا پیدا كند. او در آن مكانِ گیج‎كننده و همین‎طور در زندگی خودش گم می‎شود: « هر كدامشان رازی دارند كه او از آن بی‎خبر است؛ یادشان رفته به او بگویند.» به‎نظر می‎رسد كه قصه نیز در شهر بازیِ نوشتاریِ خودش گم شده، بنابراین خواننده را به تجربه‎ای شبیه تجربهء‎ امبروز دعوت می‎كند.
بارت با این شیوه، پست‎مدرن را به چالش می‎خواند، خوانندگانِ خود را در هواپیمای شهربازی می‎نشاند و با نادیده‎گرفتن انتظارات‎شان، توازن آنها را به‎هم می‎زند و مجبورشان می‎كند تا با این حقیقت كنار بیایند كه ادبیات داستانی هم تدبیر است و هم هنر.
با چنین پایانی، شگرد اصلی او این‎است كه بارها روایت را با دستورالعمل‎‎‎های آموزشیِ‎ در مورد نوشتن قطع می‎كند، دستورالعمل‎هایی كه به‎علاوه، همین داستانی را كه پیش روی خواننده گذاشته، نقض می‎كنند: « توصیف فیزیكی سر و وضع و ادا و اطوار نیز یكی از شیوه‎های شخصیت‎پردازی است كه نویسندگان ادبیات داستانی از آن استفاده می‎كنند.»‌ شاید توضیح تكنیك‎های نویسندگی در لابه‎لای داستان، صرفا دور از موضوع به‎نظر بیاید. شاید هم با اغراق در این شیوه یعنی نقد روال كار خود است كه داستان می‎لغزد و پیش می‎رود: « تمام چیزهایی كه پیش از این چند جمله‎ء قبلی آمد، توضیحاتی است كه باید زودتر داده‎می‎شد… » اما بی‎تردید بارت انتظار ندارد این نقدها و بحث‎های انعكاسی صرفا صورت ظاهر به‎خود بگیرند. به بیان دقیق‎تر، آنها در خدمت نوعی شیوهء پرداخت هستند، شیوه‎ای كه شاید بارت با بیان یكی از آنها حس می‎كند به ادبیات داستانی جان تازه‎ای می‎دهد، آشكارا به غیر واقعی و ساختگی بودن آن اقرار می‎كند، و علی‎رغم این آگاهی، خواننده را به شوق می‎آورد كه رنج بشری را به‎ وسیلهء ادبیات داستانی حس كند.
اگرچه برخی از ترفندهای شهربازی اغراق‎آمیز است، درمجموع ارزش قابل‎توجهی یافته؛ و تردیدی باقی نمی‎گذارد كه چرا این مجموعه تا این اندازه گلچین شده‎. شهر بازی از آزمون زمان موفق بیرون آمده است.
با توجه به استانداردهایی كه بارت در پیش‎گفتار خود در ادبیات فرسودگی خلاصه كرده، - در ادبیات « مهم، عشق و مهارت است » – شهر بازی اثر شجاعانه‎ای است. گرچه درگیری‎های امبروز با مگدا خبر از این می‎دهد كه امبروز همچنان فاقد احساسات جنسی است، نگرانی‎ها و حس همدردی او كاملا بلوغ‎یافته‎: «هیچ‎چیز آنطور که به‎نظر می‎رسد، نیست. هر لحظه، زیر سطح اقیانوس آتلانتیك، میلیون‎ها جانور زنده، حیوانات دیگر را می‎بلعند. خلبان‎ها در میان شعله‎ها از فراز اروپا سقوط می‎كنند؛ در جنوب اقیانوس آرام ،با خشونت به زنان تجاوز می‎شود.» وقتی امبروز در عالم خیال مجسم می‎كند كه در شهر بازی از گرسنگی می‎میرد، بازگوییِ پرتكلف و خام او رقت‎انگیزتر می‎شود؛ با اینكه برای خودش داستان‎هایی از « یك زن جوان فوق‎العاده » در سمت دیگر یك پارتیشن می‎گوید، تشخیص می‎دهدكه « یكی از تصورات واقعا مهم فرهنگ غرب، زبان‎آوریِ كسی است كه رنج او برای خیلی‎ها الهام‎بخش باشد.» سرانجام، « جمله‎های معترضه » در نوشته، كه در متن داستانی او معطل مانده‎اند، در پرتو تصمیم پایانی او برای نویسنـــده‎شدن، و مثل بارت برای « احداث شهر بازی‎هایی برای دیگران» به‎نظر مناسب می‎آیند.
بارت در ۱۹۹۶، با داستان(۴) را منتشر كرد، جلد دوم داستان‎های كوتاهش این‎بار با یك سری قطعه‎های كوتاه بین داستانی، تحت عنوان گپ توی رختخواب به‎هم گره می‎خورد؛ در این مجموعه، زوجی كه تعطیلات خود را در یك تفریحگاه ساحلی می‎گذرانند، خود را با نقل همین داستان‎ها سرگرم می‎كنند. چیز تازهء این قصه‎ها،استفاده‎‎ از مفاهیم مختلف فیزیك و ستاره‎شناسی مدرن است – مكانیك كوانتوم، اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، عدد ثابت پلانك، فلش زمان – این مفاهیم با حوادث زندگی شخصیت‎ها همانند می‎شوند.
برای مثال در جستجوی دائمی، زوج متاهلی كه از تماشای رگبار شهاب‎ها لذت می‎برند، آن حوادث آسمانیِ به‎ظاهر اتفاقی در معرض امكان تضاد با یك پدیدهء به‎ظاهر اتفاقی دیگر قرار می‎گیرند: تومورهای سرطانی، تب كنه و یك قاتل زنجیره‎ای زنان. در قصهء‎ عنوان، موقعیت اقتصادیِ به بن‎بست رسیدهء قهرمان میان‎سال آن، در مقابل سرعت سیارهء زمین قرار داده‎می‎شود كه «در حال منحرف شدن از مدار منظومهء شمسی با سرعت سرسام‎آور ۶۶۶۶۲ مایل در ساعت است » و راه شیری با سرعت حدود نیم میلیون مایل در ساعت در حال اوج گرفتن در فضاست. این قصه‎ها علی‎رغم پیچیدگیِ اختری شان، به اندازهء مجموعهء اول نیازمند تفسیرمفصلی نیستند.
هنگام خواندن آثار بارت با ذهنی تیز و جسور سر و كار داریم، ذهن نویسنده‎ای كه احتمالا به‎خاطر روش‎هایی كه برای ختم ادبیات داستانی نیاز دارد، دست و پایش بسته می‎‎شود. او نویسنده‎ای نیازمندِ آزادی عمل فراوان است، فضایی می‎خواهد تا از این شاخ به آن شاخ بپرد، تا علائقش را به نوشتن، علم، ادبیات یونان و رم باستان و زبان بیان كند.
وقتی فضای مورد نیازش را بیابد،داستان‎هایی خلق می‎كند كه در سبك و انتقالِ كشفیات آنها از مضمون‎های انسانی، و به‎ویژه از مضمونِ گمشدگی در تجلی‎های گوناگون آن، اغلب مبهوت‎كننده‎ هستند.
آرتور ادل اشتاین
مترجم : شعله آذر
۱ MENELAIAD احتمالا تحریف‎شده‎ی MENELAS ، منلاس برادر آگامنون / اساطیر یونان و رم. پیر گریمال. احمد بهمنش. (م)
۲ THE LITERATURE OF EXHUSTION
۳ THE LITERATURE OF REPLENISHMENT
ON WITH THE STORY ۴
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی آتی‌بان