جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
منادی قدرت ،مخالف قهر
هانا آرنت اندیشمند آلمانی، در سال ۱۹۰۶ میلادی در هانوفر به دنیا آمد. در دانشگاههای ماربورگ و فرایبورگ تحت نظر استادانی چون مارتین هایدگر، كارل یاسپرس به تحصیل فلسفه پرداخت و درجه دكترا دریافت كرد.
با عروج هیولای فاشیسم در آلمان، دوره پیگرد و دربهدری او نیز آغاز شد و او را ناچار به جلای وطن ساخت.
هانا آرنت ابتدا به پاریس رفت و سپس از آنجا به ایالات متحده امریكا مهاجرت كرد. وی در اكثر دانشگاههای امریكا به تدریس فلسفه پرداخت و از خود آثار فلسفی و سیاسی با ارزشی به یادگار گذاشت. از جمله مهمترین نوشتههای او میتوان به عنصرها و خاستگاههای حاكمیت تام، حقیقت و دروغ در سیاست، درباره انقلاب، قدرت و قهر اشاره كرد. هانا آرنت در سال ۱۹۷۵ میلادی در نیویورك چشم از جهان فروبست. در این نوشتار پیرامون فلسفه سیاسی هانا آرنت بحث میكنیم.
هانا آرنت در شناختهشده ترین نوشتار فلسفی سیاسی خود یعنی قدرت و قهر، با دقتی كمنظیر و موشكافانه به بررسی نقش قدرت و قهر در زندگی اجتماعی بشر پرداخته است. به عقیده وی، قدرت و قهر نقطه مقابل یكدیگرند، در جایی كه یكی از این دو بطور مطلق حاكم باشد آن دیگری حضور ندارد.
میتوان قهر را جانشین قدرت ساخت و حتی به پیروزی موقت رسید اما هزینهیی كه باید برای این پیروزی پرداخت، بسیار گران است.
هانا آرنت علت چنین پژوهشی را ناروشنی مفاهیمی چون قدرت و بویژه قهر ذكر میكند كه مضمون آنها در بسیاری از فلسفههای سیاسی معاصر در ابهام و تاریكی مانده است. وی یادآور میشود كه موضوع قهر در بررسیهای سیاسی و اجتماعی به ندرت به مثابه پدیدهیی مستقل مورد توجه قرار گرفته است. آرنت علت این امر را در یكسانگیری پدیدههای قدرت و قهر میداند كه در واقع دو مفهوم كاملا متفاوت و حتی متقابل هستند. هانا آرنت مینویسد: «هنگامی كه با دقت به ادبیات كثیری كه در توضیح پدیده قدرت وجود دارد نظر میافكنیم، بسرعت در مییابیم كه مساله قهر به این دلیل مورد توجه قرار نمیگیرد كه همه صاحبنظران از چپ و راست در این مساله اتفاق نظر دارند كه قدرت و قهر مفاهیم واحدی هستند یا به عبارت دیگر قهر چیزی نیست جز بارزترین تجلی قدرت.» آرنت برای مستدل ساختن این ادعای خود به نقل قولی از «سیرایت میلز» صاحبنظر علوم سیاسی اشاره میكند كه در آن گفته بود: «سیاست سرتاسر پیكار برای كسب قدرت است و اوج قدرت چیزی جز اعمال قهر نیست.»
آرنت یادآور میشود كه نظر میلز فیالواقع دنبالهروی از ماكس وبر و تعریف مشهور او از دولت است كه در آن گفته بود: «دولت یعنی مناسبات سلطهگرایانه انسانها بر انسانها كه بر ابزار مشروع قهرآمیز استوار است.»
هانا آرنت میافزاید كه در واقع ماكس وبر در این زمینه نیز دقیقا به تایید نظر تروتسكی پرداخته است كه در مذاكرات صلح برست لیتوفسك گفته بود: «هر دولتی بر قهر استوار است.» این قرابت فكری در مورد مساله قهر شگفتآمیز است، چرا كه یكی دانستن قدرت سیاسی و قهر سازمان یافته دولتی تنها هنگامی قابل فهم است كه انسان مانند كارل ماركس معتقد باشد كه دولت ابزار سركوب در دست طبقه حاكم است.
اما به نظر هانا آرنت عجیبتر این است كه این برداشت یكسان در میان اكثر صاحبنظران غیرماركسیست و كسانی كه دولت را صرفا نهاد روبنایی جامعه نمیدانند نیز به چشم میخورد. آرنت در این زمینه به نمونههای جالبی اشاره میكند. برای مثال «برتراند دوژوونل» جنگ را اقدامی میداند كه به ذات دولت مربوط است.
ماكس وبر گامی فراتر نهاده و ادعا دارد كه مشخصه ویژه دولت، داشتن انحصار در اعمال قهر مشروع فیزیكی است. در اینجاست كه هانا آرنت با زیركی میپرسد: «پس آیا به این ترتیب باید پایان قهر نظامی را به منزله پایان سازمان دولتی تلقی كرد؟ و آیا پایان یافتن منازعات نظامی میان دولتها به معنای پایان یافتن این دولتها نیست؟»
زمانی ولتر در تعریف مفهوم قدرت گفته بود قدرت یعنی مجبور كردن دیگران برای انجام عملی كه میل من است. ماكس وبر همین تعریف را بدین صورت تكمیل كرده بود: قدرت یعنی هر امكانی كه در چارچوب یك رابط اجتماعی بتوان اراده خود را علیرغم مقاومت دیگران تحمیل كرد و باز ژوونل گفته بود كه بدون فرمان و اطاعت قدرت معنی ندارد. حال به نظر هانا آرنت اگر سرشت قدرت را در تاثیرگذاری فرمان بدانیم، منطقاً باید مانند مائوتسه دونگ نتیجه بگیریم كه نیرومندترین قدرت از لوله تفنگ بیرون میآید.
هاناآرنت، پس از قیاس تعاریف و تعابیر مشابهی كه در میان متفكران فلسفه سیاسی در مورد مفاهیم قدرت و قهر و زور و اقتدار و غیره رایج است، نتیجه میگیرد كه به نظر میرسد علیرغم سطح دانش سیاسی امروزین، زبان علمی ما به تفكیك مفاهیم كلیدی میان قدرت، زور، نیرو، اقتدار و قهر كه همگی پدیدههایی كاملاص متفاوتند، نمیپردازد.
آنچه در این زمینه مورد انتقاد هاناآرنت است این است كه این زمینه مورد انتقاد هانا آرنت این است كه این ناروشنی مفهومی است كه حتی در نظریات سیاسی هم به چشم میخورد وگرنه اختلاط معانی و به كارگیری این مفاهیم به جای یكدیگر در زبان كار غریبی نیست. هاناآرنت سپس به دستهبندی و تقسیمبندی كردن این مفاهیم كلیدی و تبیین دقیق هركدام میپردازد. از دیدگاه او: قدرت قابلیتی انسانی است، نه فقط برای انجام عملی، بلكه برای اتفاق میان انسانها و اقدام مشترك آنان، بنا براین تعریف هیچگاه نمیتوان قدرت را متعلق به یك فرد دانست چراكه قدرت همواره دارای سرشتی اجتماعی است و در اختیار گروهی از انسانها است. مادامی كه این گروه متحد است، قدرت آن پابرجاست.
وقتی میگوییم فلان شخص دارای قدرت است به این معناست كه او از طرف جمعی مسئولیت یافته است تا به نام آنان دست به اقدام بزند و لذا بدون حمایت آن جمع، قدرت وی معنا ندارد. اگر در زبان محاوره از فرد یا شخصیت قدرتمندی یاد میكنیم، منظورمان بیشتر، شخصیت زورمند است و نه شخصیت دارای قدرت، زیرا: زور برخلاف قدرت همیشه ویژگی فردی است و آن را میتوان با كیفیت مشابه در افراد یا اشیای دیگر سنجید. زور فردی را هیچگاه یارای ایستادگی در برابر قدرت جمع نیست. نیرو كه آن را اغلب با زور یكسان میگیرند، به نظر هاناآرنت از مختصات پدیدههای طبیعت (نیروی طبیعی) است.
هانا آرنت، اقتدار را از نظر معنایی دشوارترین مفهوم ارزیابی میكند و امكان سوءاستفاده از آن را از مفاهیم دیگر بیشتر میداند.
از نظر او اقتدار هم میتواند ویژگی فردی و هم ویژگی یك نهاد باشد. اقتدار فردی را برای مثال میتوان در مناسبات میان والدین با فرزندان یا استاد و شاگرد تشخیص داد. اقتدار را به مثابه نهاد میتوان در طبقهبندی نهادهای مذهبی مانند كلیسای كاتولیك یا ساختارهای نظامی دید. مشخصه اقتدار، به رسمیت شناختن بیچون و چرای آن توسط كسانی است كه از آنان انتظار حرف شنوی و فرمانبری میرود. اقتدار نیازی به جبر یا اقناع ندارد و مثلاً اگر پدری فرزند خود را تنبیه بدنی كند یا برای متقاعد كردن او به استدلال صرف متوسل شود در هر دو صورت اعمال اقتدار نكرده است. رفتار چنین پدری در مورد نخست دیكتاتور منشانه و در مورد دوم دموكراتیك است كه هر دو روش ناقض اقتدار یا اتوریته است. به نظر هانا آرنت، تامین و استقرار اقتدار نیازمند احترام بیچون و چرا به یك شخا یا نهاد است و لذا خطرناكترین نوع دشمنی با اتوریته، مخالفت با آن نیست بلكه بیتوجهی و عدم التفات نسبت به آن است.سرانجام مفهوم قهر است كه به عقیده هانا آرنت، اعمال آن همواره نیازمند ادوات و ابزار است. شاید بتوان نزدیكترین مفهوم به قهر را زور نامید، زیرا وسایل اعمال قهر مانند سایر ابزار در خدمت آن است كه زور اعمال كننده آن را افزایش دهد و در نتیجه وسایل اعمال قهر، چیزی جز ابزاری برای اعمال زور نیست.
هانا آرنت در رساله یاد شده پس از تبیین مفاهیم فوق الذكر به ژرفاندیشی در مورد مفاهیم قدرت و قهر و تفكیك دقیق میان آنها میپردازد. همانگونه كه پیشتر ذكر شد در اكثر نظریهپردازان فلسفه سیاسی، اختلاط معانی عجیبی در مورد قدرت و قهر به چشم میخوردو اكثر آنان متفقالقولند كه قهر چیزی جز بارزترین تجلی قدرت نیست. برای هانا آرنت میان دو مفهوم قهر و قدرت تفاوتی ماهوی وجود دارد. یكی از این تفاوتها این است كه قدرت همیشه وابسته به تعداد است در حالی كه قهر تا درجه معینی مستقل از تعداد عمل میكند زیرا كه قهر متكی بر ابزار است. آرنت خاطرنشان میسازد كه برای روشنتر شدن این تفاوت كافی است افراطیترین حالت هر یك از این دو مفهوم را در نظر بگیریم: افراطیترین حالت قدرت را میتوان در تركیب همه در برابر یك نفر در نظر گرفت و افراطیترین صورت تجلی قهر در تركیب یكی در برابر همه خود را نشان میدهد و این دومی هرگز بدون ابزار و وسایل قهر ممكن نخواهد بود.
البته چنین نمونهیی بیشتر خصلت نمادین دارد و به خودی خود توضیح روشنی در مورد تفاوت ماهیت قدرت و قهر نمیدهد. هانا آرنت با بررسی رابطه میان «هدف و وسیله» بر این ناروشنی پرتو میافكند: قهر دارای طبیعتی ابزارمند است و مانند همه وسایل و ادوات همیشه نیازمند هدفی است كه آن را هدایت و استفاده از آن را توجیه میكند.
باید گفت كه ماهیت قدرت را نمیتوان با پدیده قهر توصیف كرد، قهر برخلاف قدرت دارای سرشتی ویرانگر است و نه سازنده. هدفی كه با قهر قابل دسترسی است نیازمند ابزاری است كه خصلت مخرب، رعبآور و زورگویانه دارد.
اما این امر برای قدرت صدق نمیكند، قدرت ویژگی فردی نیست و تنها هنگامی پدید میآید كه انسانها متحد شوند. قدرت همواره نیازمند فضای صلحآمیز و اعتماد متقابل است. این در حالی است كه جوی كه با وسایل قهرآمیز ایجاد میگردد سرشار از ترس و اضطراب و بیاعتمادی است. هانا آرنت این تفاوت را به صورتی درخشان جمعبندی میكند. او معتقد است كه قدرت و قهر نقطه مقابل یكدیگرند. در جایی كه یكی از این دو بطور مطلق حاكم باشد آن دیگری حضور ندارد. قهر هنگامی در دستور كار قرار میگیرد كه قدرت در خطر باشد. اگر سرنوشت قدرت را در گرو قهر بگذاریم، هدف نهایی بطور همزمان پایان كار قدرت و نابودی آن است.
بنابراین حتی نمیتوان ادعا كرد كه نقطه مقابل قهر عدم خشونت است و طبعا صحبت از قدرت بدون قهر نمیتواند معنا داشته باشد. قهر میتواند قدرت را نابود سازد ولی هیچگاه قادر به ایجاد آن نخواهد بود. چیزی كه از لوله تفنگ بیرون میآید، میتواند فرمان موثری باشد كه اطلاعات فوری و بیچون و چرا طلب می كند، اما از لوله تفنگ هرگز قدرت بیرون نخواهد آمد. با توجه به تاملات فوقالذكر میتوان گفت كه قدرت در اندیشه و فلسفه سیاسی هانا آرنت دارای ذاتی اجتماعی است و از پیوند و اتحاد داوطلبانه نیروهای انسانی ناشی میشود.
عناصر سازنده قدرت، مردم و اراده و اقدام مشترك آنان است. فرد یا حتی گروهی ناموافق و پراكنده، دارای قدرت نیست. زیرا سرچشمه پیدایش و پویش قدرت، ارتباط و مراوده آزاد انسانها با یكدیگر و اتفاق نظر و اقدام مشترك آنان است، علاوه بر آن هانا آرنت به توضیح یكی از ضروریات قدرت یعنی مشروعیت آن میپردازد و مینویسد قدرت نیازی به توجیه خود ندارد زیرا امری است كه فینفسه در ذات جوامع بشری(انسانی) وجود دارد اما قدرت نیازمند مشروعیت است. لیكن مشروعیت قدرت مبتنی بر اهداف یا وسایلی كه یك گروه اجتماعی به كار میگیرد، نیست. بلكه از سرچشمه قدرت كه با تشكیل گروه به وجود میآید، ناشی میشود. قدرت برای مشروعیت خود به گذشته متوسل میشود در حالی كه غایتی كه وسیله را توجیه میكند، امری مربوط به آینده است، قهر را میتوان توجیه كرد اما هرگز نمیتوان برای آن مشروعیت قایل شد.
هانا آرنت در بخش دیگری از رساله خود به موضوع از خودبیگانگی قدرت دولتی میپردازد. به نظر او این امر هنگامی صورت میپذیرد كه دولت قانونی به مثابه نهاد اعمال اراده مردم از جاده وظیفه اصلی خود به انحراف كشیده شود و دولتمردان برای حفظ سیطره بیپشتوانه خود تدریجا قهر را جانشین قدرت میسازند.
هانا آرنت میگوید: آنچه كه به نهادها و قوانین یك كشور قدرت میبخشد پشتیبانی مردم است در واقع خود نیز تداوم میثاق اولیهیی است كه این نهادها و قوانین را به وجود آورده است.
در یك دولت قانونی با نمایندگان پارلمانی مردم حاكمان واقعی هستند و بر كسانی كه حكومت میكنند تسلط دارند. تمام نهادهای سیاسی كه مظهر و تبلور قدرتاند به محض اینكه حمایت و پشتیبانی تودههای مردم را از دست بدهند رو به انجماد و فروپاشی میگذارند. به بیان دیگر هنگامی كه یك نهاد اجرایی خواه رهبری یك حزب باشد یا یك حكومت، دیگر مورد اعتماد و پشتیبانی انتخاب كنندگانش نباشد بطور قانونمند قدرت خود را از دست میدهد و این قدرت از دست رفته را با هیچ وسیله دیگری نمیتوان جبران كرد، مگر بازگرداندن قدرت به سرچشمه اصلی آن یعنی مردم و كسب اعتماد دوباره آنان. این نیز فیالواقع اصل اساسی همه نظامهای دموكراتیك است: احیای دوباره قدرت از طریق انتخابات و رای مردم.
به نظر هانا آرنت اگر كه حكومتی از این كار سر باز زند ناچار است برای حفظ موقعیت خود به ابزار دیگری متوسل شود و در قهر را جانشین قدرت از دست رفته سازد. در صورت بروز چنین امری نخستین گام در راستای نابودی كامل قدرت برداشته میشود. گامهای بعدی یعنی تحدید آزادی، پیگرد دگراندیشان، برهم خوردن زندگی مسالمتآمیز اجتماعی بطور اجتنابناپذیری به دنبال گام نخست برداشته میشود.
بدین سان كل جامعه به ورطه بحران كشیده میشود و جنگ تمام عیار قهر علیه قدرت و مسخ و میان تهی كردن كامل تمام نهادهای قدرت آغاز میشود. در چنین وضعیتی به گفته هانا آرنت میتوان قهر را جانشین قدرت ساخت یا به پیروزی رسید (حتی بطور موقت) اما هزینه پیروزی گران است چرا كه نه تنها مردم تاوان سنگینی میپردازند بلكه این هزینه را نیز از سرمایه معنوی قدرت خویش میپردازند و در واقع هر دو طرف بازندهاند.
آنچه كه از نهاد قدرت باقی خواهد ماند چیزی نیست جز ابزار اعمال خشونت. هانا آرنت میافزاید: عنصر مخرب پیروزی قهر بر قدرت در هیچ جا روشنتر از قلمرو حكومت ترور بروز نمیكند. البته ترور همان قهر نیست زیرا حكومت ترور هنگامی جانشین حكومت قهر میگردد كه این دومی پس از نابودی همه نهادهای قدرت، كنارهگیری نمیكند، بلكه برعكس كنترل مركزی دستگاه دولتی را عهدهدار میشود.
با این حال به نظر هانا آرنت هرگز دولتی وجود نداشته است كه بتواند بطور كامل فقط بر وسایل قهر متكی باشد.
زیرا حتی حكومتهای توتالیتر كه مهمترین ابزار حكمرانیشان زندان، ترور و شكنجه است نیز به پایه قدرتی نیازمندند كه در چنین حالتی از پلیس مخفی و مزدوران خبرچین آن تشكیل میشود. هانا آرنت زندگی انسان را شدیدا تحت تاثیر رویدادهای سیاسی میداند كه در مركز همه آنها قدرت سیاسی قرار دارد.
لذا بررسی قدرت سیاسی، موضوع پژوهش آرنت را میسازد. به عقیده او قدرت سیاسی پدیدهیی است كه از انسانها و روابط آزادانه و داوطلبانه میان آنان سرچشمه میگیرد.
مادامی كه قدرت سیاسی محصول مستقیم اراده مردم است، زنده و پا برجا است. اما هر آینه این قدرت ملعبه دست گروهی زورگو و انحصار طلب قرار گیرد، رو به مسخ و فروپاشی میگذارد.
هانا آرنت به مثابه اندیشمند و متفكری آزاده و انساندوست در سرتاسر آثار درخشان و ماندگار خود، منادی قدرت و شكیبایی و مخالف قهر و انحصارطلبی است.
داود نادمی
كارشناس ارشد پژوهشگری علوم اجتماعی و سیاسی
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست