شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

شیخ اشراق و فرهنگ های وارداتی


شیخ اشراق و فرهنگ های وارداتی
بنیانگذار اندیشه اشراق میان مسلمانان و دقیقا سرزمین های شرقی همچون ایران، سوریه و ترکیه کسی نیست مگر شهاب الدین سهروردی، شیخ اشراق که فرقه های صوفیه و فلا سفه اشراقی همچون ملا صدرای شیرازی تحت تاثیر او قرار گرفتند.
سهروردی به سرزمین های مختلفی سفر کرده است، مدتی را در زنجان زیسته و سپس به اصفهان رفته و فلسفه ابن سینا را آموخته است و از آن جا راهی آذربایجان شد و سپس در حلب رحل اقامت افکنده است و به حاکم آن ملک ظاهر بن صلا ح الدین ایوبی نزدیک شده است، ولی از سوی فقهایی که از بازگشت جنبش های باطنی بر حذر می داشتند با مخالفت رو به رو شد.
نتیجه این رویارویی آن بود که فقها او را با اتهاماتی نظیر کفر به خاتمیت پیامبر و اعتقاد به امکان برانگیخته شدن پیامبری جدید پس از خاتم الا نبیا» صلی الله علیه وآله، تکفیرش کردند.
اگر چه برخی از تاریخ نگاران این تهمت را از او منتفی دانسته اند، لیکن با توجه به اندیشه های او چنین چیزی را دور نمی بینیم.
در نتیجه سهروردی به دستور ملک ظاهر به قتل رسید و از همین جا بود که واژه «مقتول» به او اطلا ق شد و شاگردانش او را «شهید» نامیدند.
سهروردی تحت تاثیر سه شخصیت (افلا طون، زرتشت و هرمس) قرار داشت. هرمس در نظر خیلی ها حتی تاریخ نگاران، چهره ای تقریبا ناشناخته دارد، تا جایی که می گویند هرمس حکیم بزرگی در تاریخ بوده است و حتی برخی از مسلمانان ادعا کردند هرمس همان ادریس پیامبر است، ولی این ادعا کاملا به دور از حقیقت است، زیرا اندیشه های هرمس از اندیشه های ادریس پیامبر فاصله بسیار دارد و در نتیجه با اندیشه های قرآن کریم که به سهم خود بازگو کننده اندیشه های همه پیامبران است ناهمسوست.
این نظیر ادعای آن جماعتی است که افلا طون را پیامبر دانسته اند که این نیز خطای بزرگی است، زیرا اندیشه های افلا طون از اندیشه های آمده در قرآن دور است.
اندیشه هایی که شیخ اشراق تحت تاثیر آن قرار گرفته از خلا ل پاره ای عبارت های کتاب او آشکار می شود، که، او می گوید: «در ایران باستان امتی می زیسته است که از سوی خداوند اداره می شده و حکیمان برجسته آن اختلا ف کلی با مجوس داشته اند و من ریشه های والا ی اعتقادات ایشان را که همان اصالت نور است نگاشته ام و تجربیات افلا طون، آنها را تا مرحله شهود، کمال بخشیده است و این در کتاب من با عنوان «حکمه الا شراق» آمده است و هیچ کس در این کار بر من پیشی نگرفته است».
از این سخن، به روشنی پیداست که این شخص از رسالت اسلا م گذر کرده و با ایرانیان کهن ارتباط برقرار کرده است.
این حقیقتی است که فیلسوف معروف، ملا صدرای شیرازی نیز بر آن تاکید دارد.
او می گوید: «شیخ اشراق سهروردی تحت تاثیر فلسفه نور در میان مجوس قرار داشته است».
این از یک سو و از سوی دیگر این شخص در برابر فرهنگ های یونان باستان خود باخته بوده است. ما می توانیم از خلا ل نوشته های او بر حقیقت و طبیعت این بعد از شخصیت سهروردی آگاهی یابیم.
او می گوید: ارسطو که چون شبحی بر من نموده شد دیدم. از او پرسیدم نظرت درباره افلا طون چیست؟ و شبح ارسطو- که قرن ها پیش از سهروردی مرده بود- بدو پاسخ می دهد که: افلا طون بزرگ ترین فیلسوف و عارف است و باید او را بنیانگذار فرهنگ انسانی دانست».
سهروردی از زبان شیخ ارسطو فضایلی را برای ارسطو بیان می کند که قابل شمارش نیست.
سپس شیخ اشراق از ارسطو درباره میزان درک فلا سفه مسلمان از افلا طون پرسش می کند و شبح ارسطو پاسخ می دهد:- که البته از زبان سهروردی بیان می شود- میزان درک فیلسوفان مسلمان از افلا طون همچون نسبت یک بر هزار است.
این نقل قول الهامی از شیخ اشراق نشان دهنده مقدار ذوب این شخص درنحله افلا طونی است و می کوشد چنین وانمود کند که افلا طون در دنیای فلسفه، در اوج قرار دارد و این فلا سفه مسلمان چیزی در دست ندارند.
او برای توجیه باور خود این الهام و رویا را از ارسطو بیان می کند و آن چه او در مورد افلا طون حکایت می کند وحی منزل از شبح ارسطو نیست، بل در حقیقت، بیانی است از آن چه در ذهن سهروردی خلجان دارد، زیرا او در برابر افلا طون احساس کوچکی می کرد تا جایی که گفته شده: سهروردی از جمله فلا سفه مسلمان است که بیش از دیگران در تفسیر سخنان افلا طون، وقت صرف کرده است.
بدین ترتیب با میزان اثرپذیری سهروردی از اندیشه های یونان باستان آشنا شدیم; اندیشه هایی که بسیاری از فلا سفه مسلمان نتوانسته اند از آن رهایی یابند و برای مثال فارابی عمیقا تحت تاثیر فلسفه هلنیسم و در نتیجه اندیشه های افلا طون قرار داشت.
آن جا که فارابی میان اندیشه های ارسطو و افلا طون اختلا فات عمیق می بیند و درمی یابد که افلا طون سخن از اشراق و عالم مثل و فیض به میان میآورد در حالی که ارسطو در همه این مقولا ت و جز آن با افلا طون ناهمسازگاری دارد و از آن جا که فارابی همه فلا سفه یونان باستان را تقدیس می کند نمی تواند وجود چنین اختلا فی در دیدگاه های دو حکیم بزرگ یعنی افلا طون و ارسطو را تصور کند، لذا با خود عهد کرد اندیشه های این دو فیلسوف را با یکدیگر سازگار کند و به جمع اندیشه های این دو بپردازد و بدین ترتیب کتابی نگاشت که در آن به تفسیر سخنانی از افلا طون پرداخت به طوری که با اندیشه های ارسطو همسو باشد، چنان که به تفسیر سخنانی از ارسطو همت گماشت به طریقی که با اندیشه های افلا طون سازگار آید.
نویسنده : افسانه آقاشاهی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید