پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
روغن چراغ
شبی، « عمر بن عبدالعزیز » در حال نوشتن چیزی بود، در آن زمان او حاکم سرزمین خود بود. نیمی از شب گذشته بود که روغن چراغ تمام شد، مهمانی در خانه او بود، آن مهمان گفت:« ای امیر! اجازه بده تا بروم کمی روغن چراغ بیاورم. » عبدالعزیز گفت: « خوب نیست که به مهمان کاری داده شود. »
مهمان گفت: « پس اجازه بده خدمتکار شما را صدا کنم تا این کار مهم را انجام دهد. »
عبدالعزیز گفت: « برای کاری به این سادگی نباید کسی را از خواب بیدار کرد. » این را گفت و از جا بلند شد و خودش رفت و روغن چراغ را آورد، آن را در چراغ ریخت و گفت: « وقتی که بلند شدم بروم تا روغن چراغ بیاورم، عم ربن عبدالعزیز بودم، وقتی هم که برگشتم باز هم همان عبدالعزیز هستم. با انجام این کار، هیچ چیزی از من کم نشد. »
منبع : واحد مرکزی خبر
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی معلمان رهبر انقلاب دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی تهران پلیس قوه قضاییه پلیس راهور زلزله شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار بانک مرکزی ایران خودرو حقوق بازنشستگان سایپا کارگران تورم
سریال نمایشگاه کتاب جواد عزتی عفاف و حجاب تلویزیون فیلم سینمایی مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
مکزیک
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه چین انگلیس اوکراین ترکیه نتانیاهو یمن
استقلال پرسپولیس فوتبال سپاهان علی خطیر تراکتور لیگ برتر ایران لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید باشگاه استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی هواپیما تلفن همراه اپل اینستاگرام گوگل همراه اول واکسن تبلیغات ناسا عیسی زارع پور
کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن بیماری قلبی دیابت مسمومیت داروخانه