سه شنبه, ۱۳ آذر, ۱۴۰۳ / 3 December, 2024
مجله ویستا


کودک آزاری یک معضل جدی اجتماعی است


کودک آزاری یک معضل جدی اجتماعی است
مسئله حقوق کودکان جزو مسائل مهمی در زندگی اجتماعی جامعه بشری است. بهمین خاطر و بدلیل وجود افکار عقب مانده در جوامع و نیز بدلیل پایمال شدن حقوق کودکان در جوامع مختلف. جامعه بشری تصمصم گرفته طبق یک قرارداد سراسری جامعه را ملزم به رعایت حقوق کودکان کند. یعنی کنوانسیون حقوق کودک یک دستاورد و پیشرفت جامعه بشری برای دفاع از حرمت انسانی کودکان است. زیرا کودکان باید در محیطی سالم و با امنیت بالا بزرگ شوند تا بتوانند در آینده انسانهای بالغ و سالم در جامعه باشند. کنوانسیون حقوق کودک بر حقوق انسانی کودکان تاکید میکند صرفنظر از تعلقات نژادی, فرهنگی, قومی, اقتصادی و جنسیت آنها. بنابراین حقوق انسانی انسانها مرز و محدودیت خاصی ندارد و آدم هر کجا باشند باید حقوقشان رعایت شود و در یک شرایط انسانی زندگی کنند.
اما در همه جا این درک و برخورد یکسان نیست. مثلا این روزها در میان اخبار دیده میشود که تجاوز بحقوق کودکان و کتک زدن کودکان و نیز انداختن آنها در مناسبات وسئو استفاده از جسم و روح کودکان به یک معضل انسانی در جامعه ایران تبدیل شده است. مثلا دریک بیمارستان در مشهد از شکم یک کودک ۱۳ ساله دهها گرم مواد مخدر در آورده اند. یا پدری چهارتا بچه اش, همسرش و در آخر خودرا کشته است. در سال گذشته فقط در شهر تهران هزار مورد آزار و شکنجه کودکان گزارش شده است. اگر به آمار و اخبار نگاه کنیم روزی نیست که صدها خبر ناگوار از زندگی کودکان و خانواده هایشان گزارش نشود. کتک زدن کودکان از طرف افراد خانواده, پدر مادر برادران وخواهران بزگتر و حتی اقوام یک مسئله جدی است که امروز در جامعه ایران به ایجاد یک فضای رعب و وحشت برای کودکان تبدیل شده. وحشت از کتک خوردن استرس و افسردگی را در کودکان بالا برده و از طرف دیگر بدلیل نداشتن یک محیط آرام خانوادگی دهها هزار کودک دختر و پسراز خانواده فرار میکنند.
در خیابان طعمه درندگانی میگرددند که حتی قطعات بدنشان را در بازار میفروشند. آمار نشان میدهد که سالانه هزاران کودک ربوده میشوند و هیچوقت خانواده شان آنهارا باز نمی یابند. مضاف براینها کودکانی که به خانه های امن و یا مراکز نگهداری پناه میبرند یا فرستاده میشوند مورد اذیت و شکنجه قرار میگیرند. مدیر کل انجمن حمایت از کودکان در ایران تایید میکند که خشونت و کودک آزاری در مراکز نگهداری کودکان بدون سرپرست به یک نرم جدی تبدیل شده است. خانم مسعوده مشایخ که مدیر کل این مراکز است پنهان نمیکند که تشکلهای تحت مسئولیت ایشان هیچگونه حرمتی برای کودکان رعایت نمیکنند. این واقعا شرم آور و وخشتناک است. این نشان میدهد که دم و دستگاه حکومتی در ایران تنها بزرگسلان را شکنجه و زندان نمیکند بلکه با آزار و رسمیت دادن به خشونت علیه کودکان در جامعه در صدد نسل کشی و بارآوردن انسانیهای بیمار و روانی در جامعه است. مسئله خشونت تنها یک نوع آزار فیزیکی نیست بلکه خشونت روحیه و روان کودک را داغان و بجای یک انسان سالم از نظر روحی یک بیمار عقده ای تحویل جامعه میدهند. بعضی از افراد و حتی والدین کتک زدن و کودک آزاری را بعنوان تربیت کودک اسم میبرند. مثلا مادری میگفت وقتی بچه آدم را دارد دیوانه میکند, آدم مجبور میشود بچه را ادب کند.
این نوع توضیح نا آشنا نیست. اما این یک واقعیت درش نهفته است و آن نشان میدهد که افراد در جامعه, مسئولین اجتماعی و خانواده ها چه تصویری از تربیت بچه دارند. کتک و خشونت بازمانده از دوران بربریت بشر است و بازمانده از دورانی است که انسان با عهد بربریت وداع نکرده بود. کتک و آزار کودکان نوعی روش برای به میخ کشیدن انسانها تا مطیع دستگاه و سیستم شوند. آزادی بیان معنی ندارد. اگر انتقاد کنی باید مجازات شوی. مذهب و حکومتهای دیکتاتوری این سنت دوران بربریت را به قانون تبدیل کرده اند. مثلا مذهب میگوید کسی حق ندارد در سرنوشت خود دخالت کند چون خدا از اذل سرنوشت انسانهارا اینجور رقم زده. کودک و زن اموال مرد هستند و مرد صاحب دنیاست. با این دید و با این عریانی از خشونت و انسان آزاری دفاع کردن نشان میدهد که مذهب دشمن درجه اول آسایش انسان است.
حال اگر به بحث خود برگردم باید تاکید کنم که خشونت در هر شرایطی و در هر رابطه ای انسانی نیست و باید از آن حذر کرد. بنابراین سیستم اجتماعی و نوع حکومتی نقش جدی و درجه اول در مسئله خشونت علیه کودکان دارد. پارسال یکی از مسئولین دولتی در روزنامه ها گفت که بعضی از والدین کودکان را برای گدایی به خیابان میفرستند و میخواست بدین وسیله از بار مسئولیت خود و دولتش در این رابطه شانه خالی کنند. اما این مسئول بیشرم دولتی که اسمش آقای دکتر حسن علم الهدایی است نمیفهمد که خانواده کودک تامین اقتصادی ندارند, بیکارند و زندگیشان زیر بار فشار بیکاری و نداری خم شده مجبورند اینجوری خود و فرزندانشان را زنده نگهدارند. آقای دکتر نمیخواهد قبول کند که مسئولین جامعه ایران زندگی کودکان و خانواده هایشان را به تباهی کشانده اند و هیچ حرمت انسانی برای آنها قائل نیستند. آقای دکتر میداند که با جرثقیل اعدام کردن آدمها در ملا عام چه شکنجه روحی و وحشتی در جامعه بوجود میاورد. صف بیکاران در بازار کار, کارکودکان در بازار کار (۸۰ در صد کار گران کوره های آجر پزی کودکان بین ۸ تا ۱۵ سال هستند), هزاران کودک دستفروش ,ماشین شور در خیابانهای تهران و یا میلونها آدم دستفروش در سراسر ایران. همه و همه اسناد وجود بیکاری و بیمعیشتی افراد جامعه امروز ایرانند. بر همین اساس است که در قانون اساسی دولت جمهوری اسلامی بند یک ماده ۵۹ مجازات عمومی اجازه میدهد که کتک زدن کودک مجاز است و این را تربیت قلم داد میکند. در این فضا و در این شرایط ترجمان قانون در جامعه چه میشود. البته در قانون نامبرد گفته شده
۱) در مواقع ضرورت
۲ ) در حد متعارف, باید کودک را کتک زد.
حال سوال اینجاست چه کسی حد متعارف را تشخیص میدهد؟ و یا کجا میتوان ضرورت کتک زدن کودک را معلوم کرد؟ سوال اینجاست چرا در جامعه ایران و در قانون اساسی اش به این روشنی حقوق کودک را زیر پا میگذارند؟ زیرا مسئولین حکومتی خود سیستمی بکار میبرند که خشونت علیه آدمها جزو آن است و با دست باز گذاشتن خانواده ها در آزار کودکان. کودکان را از بدو زندگی با خشونت و بیحقوقی آشنا میکنند. روحیه انسانیشان را پایین نگهمیدارند و کودک از بدو زندگی خشونت را بعنوان یک متد زندگی در برخورد به اطرافیان و دیگران بکار میگیرد. با این روحیه و متد بزرگ میشود. بهمین خاطر است خشونت , افسردگی , تجاوز و بیحقوقی بعنوان یک نرم در جوامعی مثل ایران برسمیت شناخته میشود. در تحقیقهایی که روانشناسان کرده اند نشان داده شده. کودکانی که در یک محیط خشونت آمیز بزرگ شده اند کمتر حس انساندوستی و امپاتی را دارند تا کودکانی که در یک محیط دور از خشونت بزرگ شده اند.
همین تحقیقات ثابت کرده که کودکانی که در محیطشان خشونت بکار رفته و یا مورد تجاوز قرار گرفته اند قدرت اقناع و قدرت بحث کردن در مورد مسائل را کمتر دارند تا کودکانی که در یک شرایط احترام متقابل و اقناع بزرگ شده اند. در جوامعی که کتک زدن کودک ممنوع است درجه سلامتی جسمی و روحی کودکان بالاست و انسانها برای حل مشکالات خود به بحث و اقناع رو میاورند. اما کودکانی که در محیط خشونت امیز بزرگ شده اند همیشه در فکر توطئه, آزار دیگران و بکار گیری خشونت و انتقام هستند.یا این نوع آدمها ترسو و مطیع بالا هستند در حالی که به افراد ضعیف دور و بر خود اجحاف روا میدارند.
پس مسئله آزار کودک و کتک زدن به کودکان یک معضل شخصی نیست بلکه یک معضل اجتماعی جدی است و در وهله اول مسئولین جامعه را باید مورد مواخذه قرار داد. بهر اندازه امنیت و حرمت انسانها در جامعه پاسداری و رعایت شود بهمان انداره هم مسئله تربیت کودک و آموزش کودک مورد توجه قرار میگیرد. اگر به حوادث و اتفاقاتی که در دور و بر کودکان میافتد نظر بیافکنیم از یک مسئله عیان خبر میدهد. تمام اتفاقات ناگواری که در محیط و زندگی روزانه کودک اتفاق میافتد انسانهای بزرگ بوجود آورنده اش هستن. کودکان موجودات بیدفاعی هستند که حتی از عزیزانشان هم [مثل برادر و خواهر بزرگتر, پدر و حتی از مادر] آزار میبینند. این جالب است. والدینی که با هزار آرزو صاحب بچه ای میشنوند خود به آزار دهندگان آنها تبدیل میشنوند.این یک پدیده اقتصادی,سیاسی و اجتماعی است چگونه کسی حاضر میشود که جگر کوشه اش را آزار دهد. کسانی که این کار را میکنند خود قطعا از نظر روانی سالم نیستند. چرا؟ از پدری اگر بپرسید چرا بچه ات را کتک میزنید این جوابهارا میشنوی: بچه باید تربیت داشته باشد.
بچه باید رعایت کوچک و بزرگ را بکند. در بهترین حالت میگویند: اعصابم خرد است, بیکارم و هزار بدبختی دارم اینهم هی نق میزنه. مادرش خوب تربیتش نمیکنه. بچه به پای آدم میپیچه. اینها جوابهای متداول است. وقتی از نظر جامعه شناسی و روان اجتماعی به پدیده نگاه کنید نشان میدهد که این کودک نیست که اذیت میکند. چون اگر بعنوان یک انسان معقول به کودک نگاه کنیم. کودکان هنوز در شرایطی نیستند که با ارزیابی های انسانهای بالغ به زندگی و حتی به اطراف خود نگاه کنند. کودکان در تماس دایم با جامعه, والدین و اطرافیان خود هستند و هر روزه یک بخش از زندگی را کشف میکنند. پس عقلا نباید از کسی که همه چیز برایش نا آشناست انتظار داشت که مثل یک مرد یا زن بالغ به همه چیز نگاه کند. کودکان در رابطه تنگاتنگ با والدین , مدرسه و جامعه است که شعور و دانش خودرا از زندگی کسب مینمایند. پس به همه چیز با کنجکاوی و کم صبری برخورد میکنند.
اینجاست که کودکان بیشترین آموزش ومراقبت را میخواهند اگر به جوابها بالا نگاه کنید. ۱ نشان میدهد که بزگ سالان ازطرز رفتار با کودک و مسئله برخورد با دنیای کودک کاملا نا آشنا و در حد صفر است. تربیت با آزار و اذیت بوحود نمیآید. تربیت و مسائل تربیتی یکی از مسئولیتهایی است که برعهده جامعه و مسئولین جامعه و والدین است. برای این دولتها باید بطور جدی برای بالا بردن فهم جامعه و آموزش بزرگسالان در برخورد به کودکان کلاسهای آموزشی و امکانات آموزشی برقرار کنند. در جوامعی که حرمت و ارزشهای انسانی بالاست رعایت حقوق کودک در درجه بالایی قرار دارد. زیرا دانش و شعور برخورد به انسان و کودکان بالاست و در جامعه مکانها و کلاسهای آموزشی فراوانی وجود دارد. کنوانسیون حقوق کودک در بندهای ۱۹ و ۲۴ بر این تاکید دارد که حکومتها باید امنیت و سلامتی روحی و جسمی کودکان را رعایت کنند و ملزم هستند که امکانات لازم برای آموزش, بهداشت و شکوفایی کودکان بکار گیرند . در یک کلام این حکومتها هستند که مسئول مستقیم حمایت از سلامتی جسمی, روحی و اجتماعی و اقتصادی کودکان هستند. در جامعه مسئولین اجتماعی و دست اندرکاران حکومتی یبشترین مسئولیت را درقبال رعایت حقوق افراد جامعه و بالطبع کودکان در جامعه را دارند. بهر اندازه آزادی و تفاهم و احترام به حقوق افراد در جامعه وجود دارد بهمان اندازه حقوق فردی احاد جامعه رعایت میشود. از نظر روانشناسی اجتماعی و از دیدگاه متخصصان روانی کودکان شکنجه کودکان تنها کتک زدن و آزار جمسی و فیزیکی نیست بلکه توهین وتحقیر کودک بمراتب تاثیرات مخرب و جدی بر روان کودک میگذارد. در جوامعی که خشونت جزو نرم جامعه است. در جوامعی که امکانات آموزشی برای تربیت و پرورش نیست. در جوامعی که تامینهای اجتماعی و اقتصادی وجود ندارد قطعا نظر انسانها به پدیده حقوق انسانی خیلی پایین و متفاوت با جوامع دیگر است. خانواده بعنوان یک سلول اجتماعی نمیتواند بری از این مشکلات باشد.
بقول نویسندگان سوئدی کتاب[ کودکان در شهر] مسئله تعلیم و تربیت کودک اساسا یک مسئله طبقاتی و اجتماعی است تا یک مسئله فردی و خانوادگی. حل مسئله کودکان ارتباط مستقیم با وجود آموزش لازم. امکانات بهداشتی, آموزشی و از همه مهمتر تامین زندگی انسانها. که این مسئله بر کسی پوشیده نیست مسئولین اجتماعی که امکانات جامعه را در اختیار دارند باید این مسئله را در صدر برنامه های اجتماعی و رفاهی خود قرار دهند. البته در جوامعی که دولت حاضر به دادن این امکانات نیست باید روشنفکران و انسانهای آزادیخواه و برابری طلب این مسئولیت را بر عهده بگیرند. با سازماندهی و با بالابردن آشنایی انسانها به حقوق خود از دولت و سیستم اجتماعی بخواهند که به خواستهای انسانی انسانها جواب دهند. هم اکنون از فبل وجود انسانها و تشکلهای آزادیخواه و با سازماندادن اعتراضات و دفاع از حقوق انسانها توانسته اند دولت را به عقب بنشانند. مثلا به جشن آدم برفها, برگزاری روز جهانی کودک, برگزاری جشنها اول مه برای دفاع از حقوق کودکان در بازار کار و یا دفاع از حقوق کارگران. نشانهایی است از وجود یک اعتراض عظیم اجتماعی در دفاع از حرمت انسانها و سازمان دادن افکار عمومی علیه بیحقوقی در جامعه است. همه و همه اینها نشان میدهد که همین امروز همین الان باید یک کمپانی و اعتراش سراسری علیه آزار و شکنجه کودکان براه انداخت. در همان حال باید کرد سعی با ترجمه اسناد بین المللی و کنوانسیونهای جهانی افکار عمومی را بالا برد.
اسماعیل مولودی
منبع : سایت آینه