یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا
کارکردهای دین برای انسان امروز چیست؟
ویژگی دین برای فهم درست حقیقت دین باید به این نكته توجه داشت كه در میان مجموعه نظاممند هستی، انسان پدیدهای مستقل نیست و حقیقت انسانیِ او و روش زندگیاش تنها در تناسب و تعامل او با هر آنچه كه با او مرتبط است، مفهوم پیدا میكند. یعنی راه و رسمی كه برای انسان برگ میشود، نمیتواند از هستهای پیرامونیاش فارغ باشد، نقشه زندگی و حیات واقعی، در گرو شناخت درست جغرافیای هستی و جایگاه انسان در آن جغرافیا است. براین اساس، باید روشی كه برای انسان به عنوان دین و روش زندگی نگاشته میشود، همگنی در نظام هستی و نظام وجودین را از بین نبرد و با یك سونگری هویت انسانی را مسخ نسازد؛ یعنی در این برنامه زندگی هم باید همه ابعاد انسان مورد توجه قرار گیرد و هم این كه دیگر حقایق هستی و شاهراههای صعود به كمال شناسایی گردد تا برنامهای جامع بدون هیچ نقصی در اختیار انسان گذاشته شود ولسفه خلقت كه همان معرفت باریتعالی است، به درستی تحقق یابد و خلقت به پوچی و عبث منتهی نشود.
تدوین این برنامه زندگی تنها شایسته خدایی است كه به نظام هستی و تمام آنچه در آن وجود دارد، احاطه علمی و تكوینی دارد و راه سعادت انسان را به خوبی بازمیشناسد و برایدایت انسان گمگشته در مسیر زندگی توانمند است. فیلسوف شهیر علامه طباطبایی در این باره مینویسد: «خدای متعال هر یك از آفریدههای خود و از آن جمله انسان را به سوی سعادت و هدف آفرینش ویژه خودش از راه آفرینش خودش راهنمایی میفرماید و راه واقعی برای انسان در مسیر زندگی همان است كه آفرینش ویژه وی به سوی آن دعوت میكند و مقرراتی را در زندگی فردی و اجتماعود باید به كار ببندد كه طبیعت یك انسان فطری به سوی آنها هدایت میكند نه انسان هایی كه به هوی و هوس آلوده و در برابر عواطف و احساسات دست بسته میباشد. مقتضای دین فطری این است كه تجهیزات وجودی انسان الغا نشودو حق هر یك از آنها ادا شود و جهات مختلف و متمانند قوای گوناگون عاطفی و احساسی كه در هیكل وی به ودیعه گذارده شده تعدیل شده، به هر كدام از آنها تا اندازهای كه مزاحم حال دیگران نشود، رخصت عمل داده شود... از بحث بالا نتیجه گرفته میشود... كه زمام حكم در تشریع تنها به دست خدا است و جز او را نشاید كهریع قانون و وضع مقررات و تعیین وظیفه نماید.
لذا چنان كه روشن شد تنها مقررات و قوانینی در صراط زندگی به درد میخورد كه از راه آفرینش برای او تعیین شده باشد؛ یعنی علل و عوامل بیرونی و درونی انسان را به انجام دادن آن دعوت نمایند و آن را اقتضا كنند.۱» بنابراین، دین روشی است برای زندگی كردن كه تمام ابعاد روحی، جسمی، فردی و اجتماعی انسان را شامل میشود و برای كمال بخشی به انسان در هر یك از این بسترهای زندگی، او را به هرآنچه كه آفرینش انسانیاش اقتضا میكند، رهنمون میشو اما آنچه از ماهیت انسان برای فهم نیاز انسانِ مدرن به دین گفتنی است این نكته است كه انسان به عنوان پدیدهای كه همواره هویت انسانیاش ثابت بوده است، عناصری ثابت و اصیل در وجود خود دارد كه هرگز و در هیچ زمانی نمیتواند خود را فارغ از آن سازد مگر آن كه هویتسانیاش را از دست دهد.
این ذاتیات انسانی كه همواره بوده است و شاكله انسانی با آن عینیت مییابد، همان امور فطریای هستند كه در وجود همه انسانها در طول تاریخ وجود داشته است. روشن است اگر نتوان اصالتی مشترك میان همه انسانها در یك زمان و در طول تاریخ پید، هرگز نمیتوان از پیشرفت و تكامل انسان در طول تاریخ و یا حتی در یك عصر تاریخی سخن به میان آورد.۲
آیا مقوله دین از عناصری است كه از امور اصیل انسانی به شمار میآید و نمیتوان شاكله انسانی را بدون آن سامان و پرورش داد یا مقوله دین امری مربوط به دوران جهل بشری و زاییده نادانیهای روزگاران گذشته بشریت است برای پاسخ به این پرسش دو روش میتوان پیش گرفت، روشهایی كه هر كدام از آنها برای دریافت پاسخ مطمئن كافی مینماید. نخست میتوان با رویكردی تاریخی دین را در بستر تاریخ جستوجو و به دقت دریافت آیا دین همواره در گذشته حضور داشته و همواره میان انسانهای وده است یا آن كه دین در بستر علم نیز رخ نموده، بسیاری از دانشمندان در شمار مؤمنان جای داشتهاند؟
آنچه از مطالعات تاریخ برمیآید روشنگر این معنا است كه هیچ زمانی از دین تهی نبوده و آدمی همواره با دین زندگی كرده است. البته گاه دین در مسائل اجتماعی نیز حضوراشته و گاه در حوزه زندگی فردی محدود و محصور گشته است. در این میان، سخن ویل دورانت «دین صد جان دارد، هر چه آن را بكشی دو مرتبه زنده میشود»۳ میتواند از بَعد تاریخی اطمینان بخش باشد. رویكرد دیگری كه در پاسخ به این سؤال میتوان در نظر داشت، روش فلسفی و عقلی است كه باید آن را در فلسفه یا دست كم در كلام به نتیجه رساند.
در این رویكرد، اثبات میشود دین با هویت همگامی كه بانظام آفرینش انسانی دارد، برای انسانی كه هدف از خلقتش معرفت حق و نیله كمالات حقانی است، امری عقلانی و ضروری است و بدون آن نه نظام آفرینش معنا پیدا میكند و نه نیل انسان به كمال انسانی و غایت وجودیاش، امكان مییابد و این با حكمت ا لاهی هیچ تناسبی نخواهد داشت كه انسان برای معرفت حق و حقانی شدن خلق گردد، بیآن كه زمینه چامكانی فراهم آمده باشد. دنیای مدرن اما آن چه از دنیای مدرن باید متذكر شد دو نكته است:
۱) نخست این كه به فرض پیشرفت موزون دنیای جدید بامحوریت علوم طبیعی، نمیتوان از علوم طبیعی انتظار برآورده شدن نیازهای غیرطبیعی و ماورای طبیعی داشت. علامه طباطبایی در این باره نوشته است: «پیشرفت انسان در یك قسمت از معلومات كافی برای قسمت دیگر نیست و مجهولات دیگر انسان را حل نمینماید. درست كه علوم طبیعی چراغی است روشن كه بخشی از مجهولات را از تاریكی در آورده و برای انسان معلوم میسازد ولی چراغی است كه برای رفع هر تاریكی سودی نمیبخشد.
انروانشناسی حل مسائل فلكی را نمیتوان توقع داشت، از یك پزشك حل مشكلات یك نفر مهندس راه بر نمیآید و بالاخره علومی كه از طبیعت بحث مینماید اصلاً از مسائل ماوراء الطبیعه و مطالب معنوی و روحی بیگانه بوده و توانایی بررسی این گونه مقاصدی كه انسان با نهادرت خدادادی خود خواستار كشف آنها است، ندارد. خلاصه هر مسألهای مربوط به ماوراء الطبیعه از یك فن از فنون طبیعی سؤال شود جوابش سكوت است نه مبادرت به نفی و انكار؛ زیرا فنی كه موضوع بحث آن ماده است، هر امر غیر مادی فرض شود در آن مسكوت عنه میباشد و فنی كه دوضوعی بحث نمیكند، حق هیچ گونه اظهار نظر مثبت و منفی را در آن ندارد.۴»۲) كاستیهای دنیای مدرن خیلی جدی شده، بسیاری از متفكران غربی را نیز نگران ساخته است. در این قسمت، تنها به گزارشی از تحلیل هایی كه برخی از متفكران غرب همچون هایدگر در مورد دنیای مدرن و پیامدهای فرهنگی آن مطرح كردهاند، بسنده میكنیم و خواننده محترم را بهابهای مبسوطی كه در این باره تألیف شده است، ارجاع میدهیم. «آدمی به گفته مارتین هایدگر تصویری بود كه از چشم خداوند یا خدایان دیده میشد و هویت او محصول كاركرد یك نظام مقتدر واز پیش تعیین شده باورهای دینی و آیینی و اسطورهای بود. انسان در نظامی نمادین جای داشت كه هم شناخته شده و هم روشنگر و گشاینده امكانات و جهتریها بود.
شخص به عنوان عضو یك كلان، یك قبیله، یك نظام خاص خویشاوندی و تعلق، گسترهای از زندگی، یعنی در موقعیتهای اجتماعی و فرهنگی كاملاً مشخص و تثبیت شدهای به دنیا میآمد و به ندرت میتوانست از سرنوشت محتوم خود، یعنی از جایگاه پیشاپش تعیین شدهاشد و برای خود جایی تازه دست و پا كند...[اما] مدرنیته فراشد هرگز پایان نیافتنیای از گسستهای درونی و قطعه قطعه شدنها است.
شكل نامتمركزی است كه به گونهای نامنظم و محاسبهناپذیر تغییر مكان میدهد، شكلی كه شالوده ندارد، مفصلبندی نمیشود، براساس یك دعلت و یك قانون شكل نمیگیرد. تعریفهای ثابت هویت نیز در این میان منفجر میشوند. هویت جامعه و هویت فرد، آن كلیت خوش - ساختی كه در راه دگرگونی تكاملی پیش میروند، نخواهند بود. جامعه و فرد بیقواره و بیمركز هستند، آماده دگرگونیهایی كه در هر لحظه رویند. چیزهایی انعطافپذیر كه گوهر ندارند؛ فراهم آمده از تفاوتها، محصول تقسیمهای متعدد عناصر نامتعین و متكی بر موقعیتهای هر دم دگرگون شونده و پیشبینیناپذیر. در درون یك فرد، هویتهای گوناگونی كه او برای خود قایل شده یا بهتر است بگوییم تابع آنها شكدیگر به تعارض در میآیند. هر یك دیگری را بیمركز میكنند. تضادها نه فقط در «بیرون» یعنی در جامعه بل در «درون» یعنی در یك فرد موجود در حال كارند. از این رو، هویت فرضی نمیتواند پاسخگوی كنشها، اندیشهها خواستها و واپس زدنهای روانی فرد باشد. نمیرا بر اساس یكی از تعلقهای او شناخت یا كنشها و خواستها و اندیشه هایش را پیشبینی كرد.
هیچ هویت ساخته و پرداختهای مسلط و تعیین كننده نیست. منافع اجتماعی افراد و مبارزه عینی آنها برای این منافع، برداشتهای ذهنی آنها از این منافع دیگر به سادگی دركنش و آگاهیهای طبقاتی نمیگنجد... هویت از هویت سیاسی یا طبقاتی جدا شده و تا حدودی میتوان آن را در چارچوب موقعیتهای به سرعت تحلیل رونده «سیاست تفاوتها» بازشناخت. این شناخت از امری معلوم و معین نیست، بل شناخت از چیزی است فرار و گریزنده در همین كتاب در مورد بحران علوم اروپایی و بن بست حاصل از آن علوم از زبان هوسرل، استاد هایدگر، چنین آمده است: «در همان دههای كه هیدگر به نهیلیسم اروپایی میاندیشد، استاد قدیمش ادموند هوسرل نیز درباره «بحران علوم اروپایی» مینوشت و بن بست فرهنگ و اندیشه روزگار را در خرد حسابگر و منطق كمی مدرنیته مییافت.
هیدگر و هوسرل یگانه اندیشگرانی نبودند كه خطر را میدیدنز آن حرف میزدند. بسیاری از انتقادهای هیدگر به مدرنیته در آثار شماری از اندیشگران هم نسل او نیز یافت میشوند. آنچه در كار هیدگر تازه است، قرار دادن آن همه در بنیاد متافیزیكی فراموشی هستی است. اگر او از انسانگرایی یاد میكرد، آن را نه علت مصیبتهای مد، بل یكی از معلولها به شمار میآورد. و علت را در فراموشی هستی میجست.
او میگفت كه خرد مدرن سرسختترین دشمن اندیشیدن است؛ زیرا راه را میگشاید تا فراموشی اندیشه به هستی توجیه و حتی ضرورت فكر انكار شود. این خرد با تكیه به دستاوردهای تكنولوژی و تسهیل هر روزه كه هدف مدرنیته است، وانمود میكند كه سخن گفتن از هستی عمل نابخردانهای است.»۶ و بالاخره در همین كتاب، علاوه بر بسیاری از كاستیها و خلأ دنیای مدرن، به مسأله سلطه ارزشهای پولی بر ارزشهای انسانی و اخلاقی چنین اشاره شده است «آنچه نخست... به چشم میآید، قدرت عظیم بازار در زندگی درونی آدمی است: آدمیان با نگریستن به فهرست قیمتها میخواهند پاسخ پرسشهایی از این قبیل را كه چه چیز ارزشمند است و چه چیز دارای حیثیت است و حتی چه چیز واقعی است... بنابراین، هر نوع رفتار انسانی، زماز نظر اخلاقی مقبول واقع میشود كه از نظر اقتصادی امكان بروز بیابد و «دارای قیمت و ارزش» باشد، هر چیزی سودآور باشد، بقا مییابد.
نیهیلیسم مدرن چیزی جز این نیست. داستایفسكی و نیچه و اخلاف قرن بیستمی آنها این سرنوشت را ناشی از علم و عقل گرایی و «مرگ خداونمیدانند. ماركس میگوید كه بنیان این نیهیلیسم چیزی به مراتب انضمامیتر و زمینیتر است: فرمان این سرنوشت را كاركردهای پیش پاافتاده و روزانه نظام اقتصاد بورژوایی صادر كردهاند؛ نظامی كه ارزش انسانی را مساوی قیمت ما در بازار میداند نه بیش و نه كم و ما میدارد كه با بالا بردن قیمتمان تا آن جا كه توان داریم خودمان را وسعت بخشیم.»۷ نتیجه با توجه به این واقعیت و هزاران واقعیت تلخ گفته یا ناگفته در مورد دنیای مدرن آیا ساده لوحانه نخواهد بود كه پایگاه ثابت و اطمینان بخش دین را به آسانی از دست داده، خود در دام فرهنگی قرار دهیم كه بحران اضطراب در درون آن نهفته و به موجب رسوخ فرهنگی نسبیت در زندگی، هیچ نوع ثبات و آرامش و هیچ افقی روشن در ورای آن به چشم نمیآید؟
آیا شایسته نیست كاستیها و خلأهای زندگی خود را نه در اصل دین، بلكه در معرفت كامل به دین، ایمان به دین و التزام رفتاری به آن جستوجو نماییم این كه انسان در زندگی فردی خود، گستره وجودی خود را در سایه تعلیمات دینی به خوبی میشناسد و میداند كه در وجود محدود او عالمی نهفته است، در عین آن كه میداند او همه كاره نیست و محدودیتهایی نیز در زندگانی فراروی او قرار دارد، این كه انسان یك وجود برین ورمند را در نظام هستی به عنوان تدبیر كننده همه حوادث و وقایع باور دارد و میداند كه میتواند با یاد او و استعانت از او از امدادهای غیبی و پنهانش مدد گیرد و این كه انسان در عین قبول محدودیت وجودی خود، خود را بر سرنوشت و آینده خویش مسلط میداند و هرگز اجتمو مسائل ژنتیكی و غیره را به عنوان عوامل تعیین كننده شخصیت خود نمیشناسد و خود را این اندازه قادر میداند كه میتواند با تكیه برامداد الاهی از همه محدودیتهای پیرامون رهیده و راه سعادت و نیكبختی را پیشه كند، همه و همه و هزاران راز زندگیِ حقیقی و رهایی ادگیهای پوشالین و تكراری از تعلیماتی است كه انسان در سایه نزول پیامبران و بزرگان دین آموخته است. در بعد اجتماعی نیز میتوان مهمترین كاركرد دین را غیر از بستر سازی برای رشد و پرورش فرد انسانی در همه ابعاد وجودیاش و برچیده شدن اختلافات اجتماعی دانست.
با محوریت یافتن توحید كه همان مفاد دین فطری است در حوزه اخلاق، اعتقادات، و قوانین، میتوان اختلافاآمده از خود پرستی و شرك را از میان برداشت و زمینه را برای وفاق اجتماعی در جهتی واحد برای تشكیل امتی واحد فراهم آورد.۸ گفتنی است كه پس از دریافت عقلانی ضرورت وجود دین، میتوان با ایجاد باور در درون كه با نوعی تلقین صورت میگیرد، كاركردهای بیشتر و عینیتر دین را در زندگی فردی و اجتماعی انسان حس كرد. نكته دیگر این كه همواره باید از یكسونگری به دین به شدت دوری جست و ابقهی آن را در كنار ابعاد اخلاقی و عرفانی۹ و جهات اخلاقی و عرفانی را در كنار ابعاد جامعه شناختی آن مد نظر قرار داد تا در ارزیابی دین از قضاوتهای نادرست و یك سویه مصون ماند.
پینوشت:
۱. قرآن در اسلام، ص ۸و۹.
۲. ر.ك: فطرت، مرتضی مطهری، ج اول، ص ۱۵۴.
۳. همان، ص۲۱۲.
۴. فرازهایی از اسلام، محمدحسین طباطبایی، تنظیم سیدمهدی آیتاللهی، ص ۸.
۵. معمای مدرنیته، بابك احمدی، ص ۴۱-۳۹.
۶. همان، ص۲۳۷.
۷. تجربه مدرنیته، مارشال برمن، ترجمه مراد فرهادپور، ج دوم، ص ۱۳۶.
۸. ر.ك: المیزان، محمدحسین طباطبایی، ج۲، ص ۱۲۲ به بعد. ذیل آیه ۲۱۳ سوره بقره.
۹. در این میان میتوان به بحث «شریعت، طریقت و حقیقت» در كتابهای اهل معرفت مراجعه كرد. ر.ك: شرح امام خمینی رحمهٔ الله، تعلیقات علی شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص۲۰۱؛ شرح گلشن راز، شیخ محمد لاهیجی، ص ۲۹۰ به بعد؛ فتوحات، ج۱، ص
۱. قرآن در اسلام، ص ۸و۹.
۲. ر.ك: فطرت، مرتضی مطهری، ج اول، ص ۱۵۴.
۳. همان، ص۲۱۲.
۴. فرازهایی از اسلام، محمدحسین طباطبایی، تنظیم سیدمهدی آیتاللهی، ص ۸.
۵. معمای مدرنیته، بابك احمدی، ص ۴۱-۳۹.
۶. همان، ص۲۳۷.
۷. تجربه مدرنیته، مارشال برمن، ترجمه مراد فرهادپور، ج دوم، ص ۱۳۶.
۸. ر.ك: المیزان، محمدحسین طباطبایی، ج۲، ص ۱۲۲ به بعد. ذیل آیه ۲۱۳ سوره بقره.
۹. در این میان میتوان به بحث «شریعت، طریقت و حقیقت» در كتابهای اهل معرفت مراجعه كرد. ر.ك: شرح امام خمینی رحمهٔ الله، تعلیقات علی شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص۲۰۱؛ شرح گلشن راز، شیخ محمد لاهیجی، ص ۲۹۰ به بعد؛ فتوحات، ج۱، ص
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست