جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

شادی امپریالیست‌ها را به یأس مبدل کنیم


شادی امپریالیست‌ها را به یأس مبدل کنیم
به باور کسی نمی‌رسد که چاپ آن کاریکاتور در روزنامه‌ی ایران، در آن حد بوده باشد که بتواند تا این اندازه ملتی را تحریک کند! اما چرا در چنین برهه از زمان که کشورهای امپریالیستی دایماً برطبل جنگ علیه ایران می‌کوبند، ما خوش خیالانه خود را به خوابِ خرگوشی زده‌ایم و گویی حواسمان را فقط به کارهایی متمرکز کرده‌ایم که آن‌ کارها را اصلی‌ترین ضمانتِ برقراری سرافرازانه‌ی میهنِ خود می‌دانیم و دیگر لزومی دیده نمی‌شود که به اطراف هم نظری افکنده شود. گویا ما نمی‌خواهیم حضور گام به گامِ امپریالیست‌ها و مجموعه‌ عواملِ آن‌ها را احساس ‌کنیم که چگونه تلاش دارند تا بستر لازم را برای هر نوع یورشی، چه سیاسی، چه اقتصادی و نظامی در کشور فراهم سازند. آنان می‌خواهند کشور را به چند پاره تقسیم کنند تا در راستای دست‌یابی به مطامعِ غارت‌گرانه‌اشان با گارانتی بیش‌تری حرکت کرده باشند. تردید نباید کرد که برای کاریکاتوری در یک روزنامه که به درستی باید گفت که در چاپ آن دقت نشده است، نباید چنین جنجالی به‌پا می‌شد چرا که مشابه‌های آن را در دیگر کشورها و در اندازه‌های بسیار سؤال‌برانگیزتر می‌توان همه روزه مشاهده کرد و کسی در انتظار هیچ‌گونه پیآمدی از این دست نیست. پس غیر ضروری به‌نظر نمی‌رسد که این جریان از جهات گوناگون مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد.
ما در جامعه‌ی خودمان با چندگانگی رفتارها مواجه هستیم، که این امر شاید یکی از اصلی‌ترین علل پیداییِ مسایلی از این دست ‌باشد. این چندگانگی رفتاری در حوزه‌ی اداره‌ی کشور به وضوح دیده می‌شود: از طرفی فریادِ ضدِ امپریالیستی- آمریکاییِ دولت‌مردان گوش فلک را کر کرده است، از طرف دیگر تفاوتِ طبقاتی دارد نفسِ توده‌های مردم را، که بی‌وقفه درحالِ فرو ریزی به زیر خط فقر هستند، به شماره‌های آخر می‌رساند! از طرفی نیاز به وحدت و همبستگی ملی بیش از هر زمانِ دیگری احساس می‌شود، از طرف دیگر شاهدِ استمرار و تثبیتِ هرچه بیش‌تر تک صدایی هستیم که غیر از خود کسی را تحمل شنیدن ندارد! از طرفی جهانِ غارت‌گر فریاد دموکراسی خواهی‌اش را برای فریبِ خلق‌ها بلندتر کرده است، از طرف دیگر ما توانِ شنیدن هیچ صدای مخالفی را که فقط حرف‌هایی برای گفتن دارد، نداریم و آنان را با هر وسیله‌ی ممکن خفه می‌سازیم. مردم شاهد هستند آنانی که دیروز و امروز فریادِ عدالت‌خواهی‌اشان گوش‌های باورپذیر را آرامش می‌بخشیده است، چگونه طبقاتی آفریده‌اند که سودِ بانکی چند ‌روزه‌ی بعضی از آنان بیش از حقوقِ سالانه‌ی یک متخصص تحصیل کرده است، و همه‌ی این گوناگونیِ شیوه‌ی جاری حکومت است که بستر لازم را برای توده‌هایی از مردم فراهم می‌آورد تا به بهانه‌ای کوچک، هر دستی از آستین به‌ درآید، خودآگاه و ناخودآگاه به دنبال آن روان شوند و ناخودآگاه و نادانسته، به امپریالیست‌ها چراغ سبز نشان دهند تا تیشه به ریشه‌ی این کشور، که به زیباییِ نامش کم‌ترین تردید نباید کرد، بزنند. چگونه است که امروز باید شاهدِ فاشیست‌های شوینیستی باشیم که دو شاخِ خود را به هوا بلند می‌کنند و فریادِ جدایی از ایران را سر می‌دهند! این گروه‌ها، خود نیک می‌دانند که در خدمت امپریالیست‌ها هستند و دارند مستقیماً از همان هفتاد- هشتاد میلیارد بودجه‌ی براندازی واشنگتن نشخوار می‌کنند.
همه می‌دانند و قبل از دیگران ملل ترک، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و فارس می‌دانند که کشوری به نام ایران متعلق به ملتی خاص نیست. آن‌ها دانسته‌اند که اگر ترک‌ها و دیگر ملل، خود را ایزوله از وطنِ‌شان ایران بدانند، به همان اندازه‌ی فارس‌ها بی‌وطن و بی‌هویت خواهند شد. باید توجه داشت که مقوله‌ای به نام زبان و دستور زبانِ متفاوت، آداب و رسومِ متفاوت، مناطقِ زیستِ متفاوت... همگی می‌تواند بیان‌گر هویت ملیِ جمعیتِ یک کشور باشد اما نمی‌تواند نفی کننده‌ی وطنِ واحدی باشد که تمامِ این ملت‌ها را در خود جای داده است. باید توجه داشت که بین یک عرب کویتی با یک عربِ مصری و یا عراقی فرق وجود دارد‌. این فرق با وجودِ آن که آنان دارای زبانِ مشترکی هستند، در چیست؟ این فرق در وطنِ آن‌هاست. یک عراقی عرب، وطنش عراق است. یک مصری عرب، وطنش مصر است و یک عربِ ایرانی هم وطنش ایران است. یک فارس نمی‌تواند احساس کند و فکر کند که فرضاً افغانستان و یا تاجیکستان می‌تواند وطنِ او باشد. این دو کشور زبان مسلطِ‌شان فارسی است، اما آیا همین افغان‌ها که سال‌ها در ایران هستند، کم‌ترین احساسی دارند که ایران را وطنِ خود بدانند؟!
این فرمان‌بردارانِ امپریالیست‌ها، چگونه‌ است که تلاش دارند ملتی را نسبت به وطنِ خود بی‌گانه سازند و آنان را در کشورهایی که خود صاحبانی دارند، اسیر نمایند. امروز، مگر شاهد نیستیم که این چند میلیون آواره از میهن خودمان که به‌طور نسبی در شرایط بدی هم زندگی نمی‌کنند، چگونه دارند وطن، وطن می‌کنند که حق هم دارند. آنان که در میانشان از هر قماشی از ملیت‌های ایرانی وجود دارد، همگی از وطنِ ایرانِ‌شان می‌گویند و آن را با تمام وجودشان طلب می‌کنند. حال چگونه است که بستر و شرایطی فراهم می‌آید که امپریالیسم بتواند دل به شورش‌های کوری ببندد که عاقبتِ آن برای ملت‌های ایران فجایعِ غیر قابل جبران را به‌بار آورد.
تردید نباید کرد که مسئولیت نهایی این فجایع به عهده‌ی کسانی است که اهرم‌های قدرت را در دست دارند و اگر به حسنِ نیت آنان نیز باور داشته باشیم، باید عمل‌کردشان را در برقراری عدالتِ اجتماعی و رعایت حقوقِ ویژه‌ی ملیت‌ها زیر سؤال ببریم و انتظار داشته باشیم که در تمامی حوزه‌هایی که حقِ مسلم توده‌های واقعی مردم است گام‌های هشیارانه و مردم‌خواهانه بردارند تا قبل از این که باورِ امپریالیست‌ها در نابودی ملتِ واحد ایران به یقین مبدل شود، راه‌کارهایی اتخاذ شود که این ملت بتواند با کم‌ترین پرداختِ بها، در برابر هر هجوم خارجی، هم‌چون تنی واحد به متجاوزان پاسخِ مناسب دهد.
شگفت‌آور است! در جهانی که امروزه آن را از سویی دارند «جهانی سازی‌اش» می‌کنند و مدعی هستند که می‌رود تا فاصله‌ها از میان برداشته شود، که این امر در صورتِ برقراری یک مناسباتِ عادلانه‌ی جهانی بسیارهم مطلوب و انسانی است، از سوی دیگر برای نابودی کشورها، آن‌چنان کمر همت بسته‌اند که یوگسلاوی یک پارچه را به تکه‌های ریز و درشت تقسیم می‌کنند تا جایی‌که یک ملتِ ششصدوبیست هزار نفری به نام مونته‌نگرو تبدیل به یک کشور می‌شود! این اختلاف‌های قومیتی و ملی از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ باور کنیم که امپریالیست‌ها تنها و تنها در انتظار بلعیدنِ همه‌ی ملت‌ها و کشورها هستند و هرآن کس که او را باور کند، خواسته و ناخواسته به خود و ملت‌های خود خیانت و جنایت می‌کند.
هادی پاکزاد
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید