جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا
روشنفکران ایرانی و برآمدن رضاشاه
![روشنفکران ایرانی و برآمدن رضاشاه](/mag/i/2/ojn77.jpg)
مهرزاد بروجردی بیشتر تاریخنگاران، دوره پهلوی اول را عصر تمرکزیابی قدرت و سامانمند شدن اقتصاد ایران میدانند و در همین حال سرکوب سیاسی و فضای بسته فرهنگی این دوره را مایه سترونی اندیشه و زوال روشنفکری در آن عهد میشمارند. در نگاه این تاریخنگاران، روشنفکران این دوران یا از روی ترس سر بر آستان خدمتگزاری دولت نهادهاند یا گوشهگیری و خاموشی پیشه ساختهاند و همراه محمدعلی فروغی این بیت مولوی را زمزمه کردهاند که: در کف شیر نر خونخوارهای / جز که تسلیم و رضا کو چارهای
اما به راستی آیا میتوان تمامی روشنفکرانی را که با دستگاه پهلوی اول همکاری کردهاند در یکی از دو گروه بالا نشاند؟ آیا بهراستی میتوان دوران پهلوی اول را عصر عسرت فکری و بیحاصلی اندیشگی دانست و در آن از چیزی بهجز شکست فکری و شکستگی روحی سراغی نگرفت؟ آیا جوشش اندیشه ملیگرایی و چیرگی ناسیونالیسم این دوران را میتوان تنها وامدار برنامهریزی سیاسی دولتی دانست؟ به باور من و به ناخواه بسیاری نظریهپردازان اسلامگرا، ملی و چپ، سیاستهای رضاهشاه مانع شکوفایی و گسترش اندیشههای مدرن در ایران نبوده و خودکامگی دستگاه فرمانفرماییاش نهال اندیشهورزی در ایران را سترون نساخته است. افزون بر این، خدمتگزار قدرت انگاشتن روشنفکران این عصر نیز رای سنجیدهای نیست. برآنم که داوری در این باره نیازمند نگاهی ژرفتر و معتدلتر به کارنامه روشنفکری این دوران است. بسا که هنگام آن رسیده باشد که داوریهای یکسویه و ناروای پیشین را به کناری نهیم و بر دستاوردهای اندیشگی و عملی روشنفکران این دوره چشم بگشاییم.
شرط این کار اما دوری از نگاههای احساسی و رمانتیک و داوریهای سختگیرانه سیاسی و اخلاقی است. قهرمانان تاریخ، هستیهای فرابشری و الوهی نیستند. چنانکه ضد قهرمانان آن را نیز نباید سراپا شیطانی دانست. گرچه همواره ناچاریم که از دیدگاه و افق کنونی خویش به گذشتگان بنگریم اما فهم درست اندیشه و رفتار آنان نیازمند پذیرایی و گشادگی ما نسبت به افقهای تاریخی فکری و عملی است که آنان را در بر گرفته است. به دیگر سخن نمیتوان فاصله این افقهای تاریخی را با روزگار کنونیـ و نیز با آنچه که در همان زمان افق اندیشگی و عملی اروپاییان را سامان میداده استـ نادیده گرفت. در عصر اروپایی روسو و کانت، زمام فرمانروایی ایران بهدست کریمخان زند و آقامحمدخان قاجار بوده است. تاریخ گشایش نخستین سفارتخانه ایران در لندن از سال ۱۸۰۹ پیشتر نمیرود و ایرانیان در راه و رسم دیپلماسی و چند و چون و رابطه با دیگر کشورها، سالها از عثمانی عقبتر بودهاند. از دیگر سو خلاف آمدهای تاریخی را نیز باید به خاطر بسپاریم؛ لئوناردو داوینچی در دوران به آتش سوزاندن جادوگردان در اروپا پدیدار میشود و اندیشههای اکبرشاه هندی در رواداری و کثرتگرایی مذهبی قرنها از زمانه خویش پیشتر میرود. همچنان که بهرغم پیشداوریهای قبلی پس از انقلاب دوران شکوفایی اندیشگی جامعه ایرانی نیز بوده است. چنین است که تاریخ سده بیستم ایران را نمیبایست به انقلاب مشروطیت، جنبش ملی کردن صنعت نفت و انقلاب ۵۷ فرو کاست و اندیشههای زاینده آن را در نوشتههای آخوندزاده، ملکمخان، آلاحمد و شریعتی خلاصه کرد.
● انقلاب مشروطیت و پیامدهای آن
بی هیچ شک انقلاب مشروطه بسان نخستین انقلاب بورژوا دموکراتیک در یک کشور جهان سوم از بزرگترین رویدادهای تاریخی سده گذشته نهتنها ایران که منطقه خاورمیانه است. جنبش مشروطهخواهی چنان که احمد کسروی یادآور میشود: «با پاکدلیها آغازید ولی با ناپاکدلیها به پایان رسید و دستهایی از درون و بیرون به میان آمده آن را بر هم زد و ناانجام گذاشت و کار به آشفتگی کشور و ناتوانی دولت و از هم گسیختن رشتهها انجامید و مردم ندانستند آن چگونه آمد و چگونه رفت و انگیزه ناانجام ماندنش چه بود» (تاریخ مشروطه ایرانـ احمد کسرویـ ص ۱ـ ج ۱). کسروی از رویدادهایی میپرسید که نافرجامی جنبش مشروطیت را رقم زدهاند. بهجاست که ما نیز همچو او باز پرسیم که آیا بهراستی از رخداد به توپ بستن مجلس به دست محمدعلی شاه تا کودتای ۱۹۲۱ بر سر ایران چه رفته است؟ و چگونه این رویدادها چه در درون و چه در بیرون ایران زمینه اجتماعیـ سیاسی و اندیشگی کودتای ۱۹۲۱ را فراهم ساختهاند؟ در نبود شخصیتهای محوری سیاسی و اجتماعیـ فکری، تاریخنگاران فردمحور از وارسی این دوره ۱۳ ساله با بهکار بستن جملههای کلیای چون «هرجومرج برآمده از جنگ جهانگیر اول و سستی حکومت مرکزی» تن زدهاند و از رخداد به توپ بستن مجلس یکسره بر سر کودتای رضاشاه جستهاند در حالیکه به باور من تنها با نظر در چند و چون این فرآیند ۱۳ ساله است که میتوان به درک روشنی از همکاری و همراهی روشنفکران ایرانی با سلسله پهلوی دست یافت.
رویدادهای این ۱۳ سال را میتوان به این قرار برشمرد:
۱) تکاپوی محمدعلی شاه برای بازگشت به قدرت (۱۹۱۱)،
۲) جنگ جهانگیر اول (۱۹۱۴) و نقش آن در دگرگونسازی نگاه ایرانیان به مدرنیته و تمدن اروپایی که اینک و در پی آنهمه اندیشهورزیهای متعالی بشری بر آتش ویرانی جهان دامن میزد،
۳) بیماری همگانی و فراگیر وبا و تیفوس، که به مرگ نزدیک به یک میلیون ایرانی یعنی ۱۰ درصد جمعیت کشور در سالهای جنگ انجامید.
۴) اشغال ایران بهدست نیروهای انگلستان، روسیه و آلمان
۵) ناکارآمدی دستگاه اداری دولتی
۶) بدهیهای پادشاهان قاجاری به دولتهای خارجی
۷) مسلحشدن ایلها و عشایر لر، کرد، ترکمن و بلوچ به تفنگهای اروپایی ۸ – آمدورفت ۳۶ کابینه در دوره ۱۳ ساله
۹) دستاندرکاری دولتهای بیگانه در سرنگونی و بر سر کار آوردن هر یک از این کابینهها
۱۰) بستهشدن شش ساله مجلس شورای ملی و نیمهکاره ماندن روند تصمیمگیریها و قانونگذاری آن
۱۱) رونق بازار انجمنهای ترور و کمیتههای مجازات
۱۲) پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه
۱۳) به پادشاهی رسیدن احمدمیرزا قاجار در سن ۱۳ سالگی
۱۴) قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله
۱۵) شورشها و قیامهای گوناگون در گوشه و کنار ایران مانند شورش محمد خیابانی و میرزا کوچکخان جنگلی ۱۶– یافتن نفت در مسجد سلیمان (۱۹۰۸)،
۱۷) نبود دستگاه بوروکراسی و نبود نیروی ارتش
۱۸) ناتوانی دولت مرکزی در جمعآوری مالیات، برقراری نظم و کاربست قانون
۱۹) کشتهشدن آیتالله عبدالله بهبهانی و به دار زدن ثقهالاسلام تبریزی... طنین این نابسامانیها را میتوان در شعرهای شاعران این دوران باز یافت.
در کناره قصیده مشهور بهار در وصف جغد جنگ و مرغوایش، این بیتهای دهخدا نیز به روشنی گویای نگاه ایرانیان به ناسازگاری این دوران است:
مرا این خاصیت ارث است از آبا که من خود را/ ز خود برتر نمیتابم، ز خود کمتر نمیخواهم
چه بر عشق است و بس، بنیان و بیخ و پایه هستی/ جدال و جنگ و جروبحث و جویوجر نمیخواهم / حدیث توپوتانک و رزمناو و بمب یکسو نه/ که خود را با سران جهل، من همسر نمیخواهم/ زن بیشوی و طفل بیپدر، مام پسر کشته/ رخ زرد و دل خونین و چشمتر نمیخواهم
سیاستمدار محافظهکاری چون مهدیقلی هدایت، مخبرالسلطنه، نیز چنین میسراید:
قرن بیستم قرن حرص است و شتاب/ گل نمودن بهر صید آنجا که آب / داروی درمان اگر پرداختند /گاز مهلک را هم ایشان ساختند / جمع و خرجی گر نمایی کان بجاست/ هایوهوی قرن بیستم بر هباست / قصد بهبودی بود نی همهمه /نی فزودن هول و بیم و واهمه
مهدیقلی هدایت که خود از خلافآمدهای جامعه ایرانی در این دوران است، سخت با مدرنیزاسیون، شهرنشینی و ایده تجدد مخالف است اما همو که تو گویی کتاب شعر خویش «تحفه مخبری» را در نکوهش سده بیستم پرداخته است، برای شش سال نیز نخستوزیری دولت مدرنساز رضا شاه را بهعهده میگیرد. سومین نمونه را از دیوان ادیبالممالک فراهانی به دست میدهیم:
چنان... احزاب سیاسی/ به اصل و فرع قانون اساسی
که نتوان دیگر آن را پاک کردن/ مگر با صد زبان دیپلوماسی
به راستی این روشنفکران چه میگویند؟ علیاکبر دهخدا از ویرانگری جنگ جهانگیر، مهدیقلی هدایت از منطق آزمند و زیاده خواه سده بیستم و ادیب الممالک فراهانی از چالشهای سیاسی حزبها و نابسامانی تکاپوهای سیاسی شکوه میکنند. انبوهش این نابسامانیها و شکست زودرس انقلاب مشروطیت، ایرانیان را از درگیری و دستاندرکاری راستین در سازوکار دولتمداری مدرن باز داشت. آنان را از آموختن الفبای حکومت ملی بیبهره ساخت و بدین روی به روند پرورش نسلی از دولتمداران و سیاستورزان مدرن آزادیخواه و دموکراسیطلب پایان داد و چنین بود که علیاکبر دهخدا در روزنامه سروش چاپ استانبول از نبود «آدم و عالم» در میان ایرانیان شکایت میکرد. سنگینی این روزگار نکبتبار و دژآیین بر وجدان همگانی به خواست دولتی کارآمد دامن میزد که در راه استقلال سیاسی، نگاهبانی از تمامیت ارضی، گسترش و فراگیری زبان پارسی و پایاندهی به راهورسم ملوکالطوایفی بکوشد و کشور را از چندپارگی سنتیاش باز رهاند. بدین روی روشنفکران و مشروطهخواهان آزادیطلب خودآگاهانه هدفهای دموکراتیک خویش را در تراز پستتری از اهمیت نشانیدند و همت در کار هر چه کارآمدتر ساختن دولت نوپای مدرن بستند.
افزون بر اینها، چنین دگرگونی شگرفی در سرمشق فکری روشنفکران آزادیخواه در آستانه دولت پهلوی اول پاسخ درخوری به شرایط جهانی این دوره نیز بوده است. چنانکه پژوهشهای ساموئل هانتینگتون در کتابش «موج سوم دموکراسی» نشان میدهد، در دوره پایانی دهه ۱۹۲۰ شمار کشورهای جهان به ۶۵ میرسید و از این میان نیز تنها ۲۰ کشور به شیوه دموکراتیک اداره میشدند. باز از میان این ۲۰ کشور هم در دهه ۱۹۳۰ با آغاز بحران اقتصادی بزرگ (Great Depression) در آمریکا و رویکار آمدن هیتلر در آلمان، برخی شرطهای راستین دموکراسی را از دست داده و به گروه کشورهای غیردموکراتیک پیوستند. نیز باید به یاد داشت که دگرگونیها و پیشرفتهای فناورانه (تکنولوژیکی) اروپا و آمریکا در نخستین دهههای سده بیستم و پیدایش اتومبیل، تلگراف، بیسیم، برق، دوربین، سینما، گرامافون، تلویزیون، ماشین تحریر و... سازوکار زندگانی روزمره در غرب را پیش از این زیروزبر ساخته بود و هر روز بر فاصله آن با راهورسم زندگی در جامعه ایرانی میافزود. در هنگامه چنین روزگار عسرتی، ایرانیان نیز بهقول کارل مارکس «مانند همیشه... پاسخ ناتوانی خود را در باور به سر برآوردن امری معجزهگون یافتند.»
و در پی مردی افتادند که به زبان حافظ «از خویش برون آید و کاری بکند.» به باور توماس هابز نیز آنگاه که جامعهای با هرجومرج و آشوب و نابسامانی آشنا میشود، ایده و خواست برآمدن یک خودکامه نیکوکار، اندیشه همگانی را در بر میگیرد (گرچه داوری درباره کارآمدی خودکامه نیکوکار و نیز امکان جمع خودکامگی و نیکوکاری خود در گرو اندیشهورزی افزونتری است، سخن اینجا در فراگیری و همگانیشدن خواست برآمدن چنین خودکامه نیکوکاری است که سامان اجتماعی امنیت را به جامعه بازگرداند). کارل مارکس بر چنین گرایش اجتماعی، و آنگاه سر برآوردن خودکامگی در پی آن، نام بناپارتیسم نهاده است. بناپارتیسم ایرانی در دوران رضاشاهی نیز در چنین زمینه روانی و اجتماعیای پدید آمده و بالیده است. در نگاه مارکس هنگامی که جامعه دستخوش هرجومرج میشود و رقیبان اجتماعی در تراز برابری از قدرت قرار میگیرند هر یک از بیرون کردن رقیب از قلمرو چالش سیاسی ناتوان میماند و آنگاه که طبقه چیره پیشین توان در انحصار گرفتن قدرت را از دست میدهد، نیروی نوینی از میانه این آشوب سر بر میآورد و با بر هم زدن توازن موجود بین رقیبان ناتوان، گوی قدرت را از میانه میرباید.
سر برآوردن رضاشاه نمونهای از پیدایش بناپارتیسم در ایران بود. از این گذشته نکتههای ایدئولوژیکی که رضاشاه بر آن انگشت مینهاد با خواستهای بنیادین روشنفکران ایرانی نیز همسو بود؛ ملیگرایی، نوسازی (مدرنیسم) و عرفی ساختن جامعه در کانون خواستهای روشنفکران مینشست و رضاشاه با تکیه بر آنها سلاح برندهای را از کف روشنفکران مخالف خویش وا میستاند. بهدیگر سخن، شمار درشتی از روشنفکران ایرانی نمیتوانستند خواستههای بالا را از خود ندانند و آنگاه با انکار آنها بر جمود فکری روزگار خویش بیفزایند. ویژگیهای بناپارتیسم رضاشاهی در ایران را میتوان بدین شیوه باز خواند:
۱) برآمدن رضاشاه بر تخت قدرت همزمان با سر بر آوردن نخستین نسل پس از انقلاب مشروطه در پهنه سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ایران است. نسلی که ناکارآمدی و بیعملی پادشاهان قاجار، بیرحمی آقا محمدخان، جنگهای تباهیآور فتحعلیشاه، سستی مظفرالدینشاه، ستمگری محمدعلی شاه و بچهسالی احمدمیرزا را در خاطره همگانیاش مرور میکرد و از اینرو رضاشاه را نماد رویارویی با تمامی کاستیهای پیشینیاد، در دستگاه فرمانروایی قاجار میدید.
۲) او نه از طبقه اشراف و درباریان برخاسته بود و نه به صنف بازرگانان، بازاریان و زمینداران وابستگی داشت (گرچه در پایان کار خویش به بزرگترین زمیندار ایران تبدیل شده بود) جدایی او از تبار قاجاریان نیز راه مخالفخوانی را بر روشنفکران ضدقاجار میبست.
۳) رضاشاه نخستین دستگاه حکومتی غیر قبیلهای از دوران صفویان تا روزگار خویش را بنا نهاد. تا پیش از این صفویان، زندیان، افشاریان و قاجاریان همه براساس پیوندهای ایلی و قبیلهای و آنچه که ابنخلدون رشتههای «عصبیت» مینامد بر ایران فرمان رانده بودند.
۴) رضاشاه عرفیترین پادشاه ایران تا زمانه خویش است همو بیشترین همت را در کار عرفیساختن جامعه ایران کرد و بدین روی روشنفکرانی که پس از دوران مشروطه درگیر مبارزه با انحصارطلبی و اندیشههای سنتی و استخوانیشده سنتی بودند نمیتوانستند به پشتیبانی از برنامه عرفیگرای رضاشاهی برنخیزند.
۵) به دست گرفتن تدریجی قدرت ترفند نوینی در پهنه سیاست ایران بود و پیش از این در خاطر نمیگنجید که کسی که کودتا را سامان داده چندسالی در پس پرده بماند و آنگاه به آهستگی سررشتهداری کارها به دست خویش را آشکار سازد، تا در این فاصله نخبگان پیشین را گامبهگام از میدان سیاست به در کند.
بهراستی چگونه رضاشاه توانست دست خانوادههای مهمی چون فرمانفرما، اسفندیاری، هدایت و مهدوی را از دامان سیاست ایران کوتاه کند؟
۶) اصلاحات این دوره راهورسم زندگی اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کشور را دگرگون ساخت. بدون شک ساختار دولت مدرن در ایران وامدار تکاپوی دستگاه دولتی در این دوران است. به زبان فوکو، رضاشاه، جامعه ایرانی را «خوانا» (Legible) کرد. کاری که مدرنیته و مدرنیزاسیون با جامعه میکند تا با بهدست دادن «نقشه» و چندوچون سازوکار آن، امکان چیرگی علمیـ عملی، برنامهریزی فرهنگی، اقتصادی و مهار سیاسی و نظامی آن را فراهم آورد. راهورسمهای نوینی چون سرشماری، نام خانوادگی، واحد یکسان اندازهگیری، درجههای تحصیلی، سنجههای بهداشتی، مرزبندی، شناسنامه، گذرنامه، نشانی کار و زندگی و... همه و همه بهکار بسامان کردن و خواناساختن جامعه میآمدند و پیشزمینه دموکراسی یعنی حکومت قانون را امکانپذیر میساختند. چه بدون خوانا ساختن جامعه و بدون دادههایی چون شناسنامه، گذرنامه، نقشه راه، آمار و... قانون زمینه پدیداری و کاربست خویش را از دست میدهد. چنین بود که روشنفکران ایرانی برنامه رضاشاه در خوانا ساختن جامعه ایرانی را به چشم قبول مینگریستند.
بهجاست که نگاهی به برنامههای بنیادین دولت پهلوی اول در دگرگونی جامعه ایرانی بیفکنیم.
الف) راهآهن و جاده شوسه که ۸۰ سال پیش از این زمینه شکوفایی اقتصادی آمریکا را فراهم ساخته بود اینک شاهکلید دگرگونی اجتماعی را در کف رضاشاه مینهاد.
ب) خدمت اجباری سربازی و تحصیل همگانی نسل اول توده کتابخوان را ببار میآورد و پهنه سیاست و فرهنگ را از چیرگی انحصاری چند نخبه فرهنگی و سیاسی میرهانید. گرچه از دیگر سو بالارفتن تراز دانش همگانی به افزایش قلمرو خواستهای همگانی میانجامید. چنین پدیدهای که در دانش سیاسی «انقلاب انتظارهایش » (revolution of rising expectations) مینامند مهمترین چالش درونی کشورهای جهان سوم را رقم میزند: جامعهای جوان و شهریشده میتواند دولتی را که همپای گسترش درک و خواست همگانی رشد نکرده به زانو در آورد. بدین قرار است که در دوران رضاشاه با افزایش شمار ارتشیان، کارمندان دولت، قاضیان، دادستانها، وکیلان، استادان و معلمان، طبقه میانی نوینی سر بر میآورد تا پاسخی به افزایش تراز خواستهای همگانی فراهم آورد.
ج) پایان دادن به شورشهای گوناگون در گوشه و کنار کشور از جمله شکست دادن کلنل پسیان، رحیمخان سمیتقو، شیخ خزعل، ابوالقاسم لاهوتی، جنبش جنگل و دیگران به پیشبرد امنیت و آرامش برای مردم و گسترش نیروی دولت مرکزی در تمامی کشور میانجامید.
برای نمونه از این پس بازرگانان میتوانستند بدون ترس از راهزنان و یاغیها پیشه خویش را پی گیرند. بیشک نمیتوان تمامی شورشهای یاد شده را یا یاغیگری و راهزنی دانست. با اینهمه سخن در این است که دوران رضاشاه دوره پایاندهی به سرکشیها و بینظمیها در کشور بوده است. بدینروی به همان میزان که توان دولت مرکزی پهلوی اول در گسترش امنیت افزایش مییابد، چالشهای منطقهای و محلی نیز فروکش کرده و نظم و سامان دولتی جایگزین آنها میشود.
بررسی وضعیت و شرایط تاریخی برآمدن رضاشاه و موقعیت جدیدی که روشنفکری ایران با آن روبهرو شد موضوع مقالهای بود که دکتر مهرزاد بروجردی بدان پرداخت. آنچه در قسمت قبل مورد بررسی قرار گرفت فضای کلی حاکم بر ایران و پرداختن به این مسئله بود که تاریخ ایران در آن زمان نشأت گرفته از چه گذشتهای بود و اینکه چرا روشنفکری ایران در پارهای موارد در قبال مدرنیزاسیون رضاشاهی زبان در کام کشید. آنچه در قسمت دوم مورد بررسی و تحلیل قرار میگیرد ناسیونالیسم دوران پهلوی اول و نیز دستاوردها و اهداف روشنفکری ایران از همراهی با تمامیتخواهی پهلوی اول و احیانا دستاوردهای علمی آنان است. سرشت دستوری مدرنسازی رضاشاهی
بیشک یکی از نقدهای اساسی بر شیوه مدرنسازی رضاشاه سرشت دستوری و آمرانه آن بوده است. گرچه از حقیقتمندی این نقد نمیتوان چشم پوشید. اما میتوان در کنار آن به سیر پیشروی مدرنیزاسیون و سازوکار قوامیابی آن در جامعه غربی نیز نگریست. چنانکه کارل پولانی در کتاب مشهور خویش دگرگونی شگرف (Great Transformation) آورده است، به گواهی تاریخ در جامعههای غربی نیز ابتدا دولت شیوه داد و ستد مدرن، بازار آزاد و رفتار و کنش سرمایهدارانه را بر جامعه تحمیل کرده است. بهدیگر سخن و بهرغم افسانه «دست ناپیدای بازار» این ابزار قدرت دولتی state Apparatus است که در دوره آغازین مدرنسازی در خدمت اقتصاد سرمایهداری در آمده و برنامه اقتصادی سرمایهداری را به پیش برده است.
مجموعه ویژگیهای بالا چیستی و سازوکار دولت در عصر پهلوی اول را دگرگون میساخت و بدین روی حس همدلی روشنکفرانی چون احمد کسروی را برمیانگیخت تا رضا شاه را در «بنیانگذاری دولت متمرکز، خلع سلاح ایلها، محدود کردن نمایندگان سنت، کشف حجاب، بر انداختن لقبهای اشرافی، خدمت اجباری سربازی، کاستن قدرت زمینداران بزرگ، یکپارچه کردن شهرها، بنیانگذاری دستگاه آموزش و پرورش نوین و صنعتهای مدرن» کامیاب بداند. کسروی در این داوری تنها نیست. فرهیختگان دیگری همچون محمدتقی بهار، میرزاده عشقی، فرخی یزدی، سید اشرف گیلانی، ابوالقاسم لاهوتی، عارف قزوینی، سلیمان میرزا اسکندری و... هر یک دستکم در دورهای از تکاپوهای فکری و سیاسی خویش هوادار برنامههای مدرنسازی رضاشاه بودهاند. گرچه بسیاری از این روشنفکران در سالهای آینده با دستگاه فرمانروایی پهلوی اول درمیپیچند اما سخن اینجا پیرامون دوران بر سر کار آمدن رضاشاه و روند شکلگیری بناپارتیسم ایرانی است. همانگونه که ماشاءالله آجودانی اشاره میکند؛در نگاه این روشنفکران رضاشاه نه یک ضد قهرمان که ادامه دهنده انقلاب مشروطه و برآورنده بسیاری خواستهای بر زمین مانده مشروطهچیان صدر اول ـ البته به جز مسئله آزادیـ بوده است.
نسلی که در دوره روی کار آمدن رضاشاه میزیست روشنفکران و کارشناسان برجستهای را چه در درون و چه در بیرون کشور پرورش داده بود. نگاهی به نامها و کارنامههای علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی این روشنفکران بازنمای چنین حقیقتی است.
الف) روشنفکرانی که پیش از انقلاب مشروطه درگذشتهاند: میرزا یعقوبخان (پدر ملکم خان)، آخوندزاده ۱۸۷۸، مجدالملک ۱۸۸۰، مستشار الدوله ۱۸۹۵، میرزا آقاخان کرمانی ۱۸۹۶، سیدجمالالدین اسدآبادی ۱۸۹۷.
ب) نسلی که در گیرودار انقلاب مشروطه در گذاشتهاند: ملکمخان ۱۹۰۸، طالبوف ۱۹۱۰ زینالعابدین مراغهای ۱۹۱۱، شیخ فضلالله نوری ۱۹۰۹، آیتالله عبدالله بهبهانی ۱۹۱۰، ملامحمدکاظم خراسانی ۱۹۱۱.
ج) نسل فرهیختگان پیش از سر کار آمدن پهلوی اول: در ایران: محمدعلی فروغی، محمدتقی بهار، یحیی دولتآبادی، نصرالله انتظام، ولیالله نصر، محمدپروین گنابادی، علی سهیلی و در انیران: محمود افشار، قاسم غنی، محمدعلی جمالزاده، کاظم زادهایرانشهر، حسن مقدم، محمد مصدق، احمد قوام، فیروزمیرزا نصرتالدوله، علیاکبر داور، مودب الملک، اسماعیل مرآت، جواد عامری، حسن نفیسی، مشرفالدوله.
د) نسلی که پس از روی کار آمدن رضاشاه در انیران آموزش دیدهاند و پدیده بازگشت مغزها را در عهد پهلوی اول رقم زدهاند. یحیی عدل، علی امینی، تقی ارانی، یحیی ارمجانی، مهدی آذر، مظفر بقائی، خانبابا بیانی، مهدی بازرگان، منوچهر بزرگمهر، منوچهر اقبال ، عباس اقبال آشتیانی، محمود بهآذین، صادق هدایت، علیاصغر حکمت، محمود حسابی، محمدباقر هوشیار، امیرعباس هویدا، فریدون کشاورز، یحیی مهدوی، خلیل ملکی، محمد مسعود، احمد متیندفتری، مصطفی مصباحزاده، محمدعلی مجتهدی، محمد مقدم، ناصح ناطق، حسن پیرنیا، غلامعلی رعدی آذرخشی، رضا رادمنش، علی رزمآرا، صادق رضازادهشفق، عباس ریاضی، عیسی صدیق، غلامحسین صدیقی، یدالله سحابی، جهانشاه صالح، کریم سنجابی، عیسی سپهبدی، سیدفخرالدین شادمان، علی شایگان، عبدالله شیبانی، علیاکبر سیاسی، لطفعلی صورتگر.
برای نمونه به کارنامه علیاکبر داور بنگریم. وی در سن ۴۲ سالگی و شش سال پس از گرفتن درجه کارشناسی از دانشکده حقوق دانشگاه ژنو به ایران بازگشت و دستگاه کهن و ناکارآمد عدلیه را زیر و زبر ساخت و سامان دادگستری نوینی در انداخت که به عرفیسازی دستگاه حقوقی و همدلی و همکاری شخصیتهای برجستهای چون احمد کسروی و فخرالدین شادمان با آن انجامید. در قلمرو بهداشت و درمان پروفسور عدل نقش نوسازی را به دوش گرفت و همچنین در بخشهای گوناگون بدنه دولت میتوان به نمونههای بسیاری از این دست نگریست.
سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۶ یعنی پنج ساله پس از کودتا که من «سالهای جوانمرگی پیشتازان تجدد ادبی ایران» میدانم، خود بازنمای باروری فکری و نوآوری اندیشگی در پهنه سخنوری و ادب ایرانی است. در این دوره چند نفر از برجستهترین نوآوران ادبی در سالهای جوانی درگذشتند. از آن میان یکی تقی رفعت است که از دوستان شیخمحمد خیابانی بود و پس از شکست نهضت خیابانی در تبریز (۱۹۲۱) در سن ۳۱ سالگی دست به خودکشی زد. رفعت گفتوگوهای ارزشمندی را در چند و چون میراث ادب کهنباری با محمدتقی بهار آغاز کرد. این گفتوگوها که در مجلههای دانشکده و تجدد به چاپ رسیدهاند، نمودار بنمایههای نگاه مدرن و نوآور رفعت به جایگاه و معنای ادب پارسیاند. همچنین میرزاده عشقی در سن ۳۰ سالگی (۱۹۲۴)، و به شیوهای مرموز و بسا به دستور رضاشاه به قتل رسید. حسن مقدم، نویسنده داستان اثرگذار «جعفرخان از فرنگ آمده » نیز در ۳۰ سالگی (۱۹۲۵)، به سبب بیماری سل از پای در آمد. سالها بعد تقی ارانی در ۳۸ سالگی (۱۹۴۰) و پروین اعتصامی در ۳۴ سالگی (۱۹۴۱)، جوانمرگ شدند.
اینهمه اما بدان معنا نیست که اندیشههای نوین از پا نهادن به قلمرو فکری و سیاسی کشور باز ماندند، که برعکس در دوره رضاشاه اندیشههای گوناگونی چون ناسیونالیسم، سوسیالیسم و فاشیسم در حلقههای روشنفکری ایران ریشه میگیرند و از آنجا به پهنه همگانی راه میگشایند و در روند پیدایش حزبها و گروههای سیاسی آشکار و پنهان اثر میگذارند. آشنایی نسبی ایرانیان با فلسفه و سیاست آلمان از دستاوردهای همین دوران است. چنانکه محمدتقی هوشیار پایاننامه دکترای خویش را در دانشگاههای آلمان درباره شیلر، فیلسوف آلمانی مینگارد. باز از دستاوردهای همین دوران است که برنامه پژوهشی و اندیشگی میرزا یوسف مستشارالدوله در یکسانانگاری مذهب و تجدد به یکسو نهاده میشود، ایرج میرزا به نقد نگاه سنتی به زن میپردازد، احمد کسروی «پاکدینی» را بسان جایگزینی برای فرقهبندیهای گوناگون مذهبی در میان میآورد و کاظمزاده ایرانشهر که در این زمان در سوئیس بهسر میبرد، از ضرورت جدایی دین از سیاست سخن میراند. در همین دوران است که بانوانی چون شمسی کسایی، عالمتاج اصفهانی ، صدیقه دولتآبادی، فاطمه سیاح، مهری آهی و فرخ پارسا (سردبیر مجله زنان) در پهنه فرهنگ جامعه پدیدار میشوند و میکوشند تا مناسبات تبعیضآمیز اجتماعی را دگرگون سازند.
ای بسا که بتوان مهمترین رویداد اجتماعی و اندیشگی این دوران را در دگرگونی الگوی روشنفکری از «روشنفکر ناراضی» به «روشنفکر دولتمدار» باز جست. بهراستی در هیچ دورهای چه پیش و چه پس از عهد پهلوی اول، سیاستورزانی چنین اندیشمند یکجا گردهم نیامده بودند.
اینان با نظر در شرایط ناگوار درونی و بیرونی کشور (پیامدهای جنگ جهانگیر اول، قحطی، بیماریهای فراگیر و ناامنی و دیگر نابسامانیهای اجتماعی) و با تکیه بر دانش نوین، امنیت و نه آزادی را نخستین نیاز روز کشور میدانستند. این تشخیص درست که بنیاد فلسفه سیاسی مدرن در اندیشههای ماکیاولی و هابز را نیز سامان میدهد، در این سخن خلاصه میشود که بدون امنیت سامان همه چیز بر باد میرود و آنگاه آزادی نیز قربانی همین بیسامانی میشود.
بدین روی روشنفکران این دوران آگاهانه همکاری با برنامه مدرنسازی دولت رضاشاه را برگزیدند. علیاکبر سیاسی در تاریخچه انجمن ایران جوان که شکل گرفته از دانشآموختگان اروپاست، از دیداری یاد میکند که میان اعضای انجمن و رضاشاه، روی داده است. در این دیدار اعضای انجمن خواستهها و ایدههای خویش را با شاه در میان مینهند و رضاشاه در پاسخ آنان با تکیه بر این نکته که این ایدهها و خواستها همان خواستههای او نیز هستند، چنین میگوید که اینک ایده و برنامه از شما و عمل از من، چنین است که در این دوران روشنفکران با پرداختن ایدهها و زمینههای نظری مدرن، پیششرط عملی شدن آنها بهدست رضاشاه را فراهم میآورند.
● ناسیونالیسم و روشنفکران این دوران
محمدتقی بهار، با نهضت جنگل مخالف بود زیرا آن نوع ملیگرایی که بهار میجست، ناسیونالیسمی فراگیر و یکپارچه بود که در آن خواستههای تجزیهطلبانه نمیگنجید. بهراستی ناسیونالیسم این دوران نه برنامهای دولتی بلکه ایدئولوژی طبقه بورژوازی نوخاسته در ایران بود. دگرگونیهای اقت
مهرزاد بروجردی
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست