چهارشنبه, ۱۸ مهر, ۱۴۰۳ / 9 October, 2024
مجله ویستا


واقعیت روبه روی دوربین


واقعیت روبه روی دوربین
امسال فیلم های مستند تجدید حیات تازه ای داشته و نه تنها حقیقی تر از كارهای فیكشن وفیچر بوده بلكه بهتر هم نشان داده اند و این روال، البته در سال گذشته هم محسوس بود تا فرق زیادی با ۲۰۰۵ نداشته باشد و «حقیقت» همچنان بهتر از «خیال» بنماید. اگر تا ۶،۵ سال پیش پیدا كردن حتی دو سه فیلم عالی مستند كار سختی بود، امروز تعداد «مستند »های خوب به حدی است كه متمایز كردن سه چهار فیلم از سایرین سخت می نماید و تعدادی از آنها با بهترین «فیچرهای» سال برابری می كنند و برای تصاحب مهمترین جوایز هم كورس برمی دارند.
جالب تر این كه برخی از منتقدان فیلم در اروپا و آمریكا با توجه به نزدیك شدن پایان سال ۲۰۰۶ لیست بهترین های سینمای سال را رو كرده، ولی اكثر رتبه ها و جاهای فهرست را به كارهای مستند سپرده اند و فیلم های فیچر و داستانی به شدت در اقلیت به سر می برند. در این ارتباط می توان از فیلم های «بلاك پارتی دیو چپل»، قلب طلای نیل یانگ، «قلب بازی» و «نوارهای جنگ» نام برد. شاید برخی كارشناسان نیز از تعدادی كارهای فیچر مثل اپیك گنگستری جدید مارتین اسكورسیسی («جداشده ها») و یا «ملكه» ساخته استیفن فری یرز بریتانیایی تعریف كنند، اما امكان ندارد تماشای دو سه فیلم مستند را به سایرین توصیه ننمایند. در عین حال در دسترس بودن این كارها روی نوارهای D.V.D در غرب و انتقال سریع آنها به بازار ویدیویی به وسیله و زمینه ای برای دستیابی سریعتر به آنها نیز بدل شده است.
حتی در میان فیلم های فیچر در سال روبه پایان نیز برخی كارها كه به گونه ای «مستندوار» بوده و سعی داشته اند با یك واقعه تاریخی برخوردی اطلاعاتی و با هدف اطلاع رسانی داشته باشند، بیشتر توانسته اند نظر مردم را جلب كنند. یكی از آنها «یونایتد ۹۳» است كه نشان می دهد در روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ سرنشینان یكی از ۴ هواپیمای ربوده شده در آمریكا تلاش كرده بودند كه اداره و كنترل آن را در دست گیرند و سرانجام درمزارع فیلادلفیا سقوط كرده اند. این فیلم نیز چنان كه موضوع فوق آشكار می گرداند براساس یك رویداد حقیقی و بنابراین كاری مستندگونه است.
حتی درمیان فیلم هایی كه امسال در اروپا و آمریكا بیشتر از سایر كارها نوارهای ویدیویی شان كرایه یا خریداری شده، مستندها جای بارز و شامخی را به خود اختصاص داده اند. یكی از آنها فیلم «نوارهای جنگ» كار دبورا اسكرنتون است كه زندگی عجیب و اقدامات عجیب تر گاردهای حفاظتی در منطقه نیوهمپشایر آمریكا را نشان می دهد و «بلاك پارتی دیو چپل» كه پیشتر هم نامش آمد، توصیف و ترسیم یكی از كنسرتهای موسیقی دیوچپل است كه در بروكلین برپا شد و مثل معمول پرشور ولی فاقد هرگونه نظم و منطقی بود. «قلب بازی» هم امسال فروش زیادی داشته و راجع به یك تیم بسكتبال دبیرستانی در شهر سیاتل آمریكا است و به خصوص رفتارهای مربی بیش از حد جدی این تیم را نشان می دهد.
«قلب طلای نیل یانگ» نه كار یك فیلمساز معمولی بلكه روایت جاناتان دمی از یك كنسرت موسیقی نیل یانگ است و در آن یانگ كه بازمانده ای از صحنه موسیقی اواخر دهه ۱۹۶۰ و دهه ۱۹۷۰ است، قسمت هایی از آلبوم جدید و همچنین كارهای قدیمی اش را تكرار و از نو اجرا می كند.
با نگاهی بسیط تر و با تصور و تجسم و رؤیاپردازی بیشتر متوجه می شویم كه تعدادی از كارهای فیچر موفق در دو سه سال اخیر نیز تم و نوع برخورد فیلم های مستند را داشته اند. «كودك» كار برادران داردن بلژیكی كه سال پیش در فستیوال معتبر كن فرانسه اول شد و داستان علاقه مند شدن یك دزد خرده پا به فرزند نوزادش و به تبع آن تغییر دادن راهش و قدری «انسان شدن» وی است. هر چند در ظاهر یك كار داستانی و فیچر است، اما به طرز محسوسی حس و حال و هوای یك كار مستند را دارد و انگار برادران داردن یك دوربین مستند را بر دوش گذاشته و از جامعه ای حقیقی فیلمبرداری كرده اند. «جنگ خیابانی»قطعاً یك كار مستند و درباره رقابتهای كسب عنوان شهرداری در نیووارك در ایالت نیوجرسی آمریكا است و سال پیش كاندیدای جایزه اسكار برترین كار مستند سال هم شد. «یك حقیقت آزاردهنده» نیز كه درباره هشدارهای «ال گور» معاون سابق رئیس جمهوری آمریكا درباره روند آلودگی محیط زیست و گرمای مصنوعی در كره خاكی است، تماشاگران زیادی داشته است، هر چند به نظر می رسد عده ای بدشان نمی آید این فیلم را به یك وسیله تبلیغاتی برای ال گور در صورت حضور وی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ آمریكا بدل سازند.
فیلم مستند دیگری كه از اواخر بهار امسال اكران شد، كاری است به نام «حرف بازی» و درباره زندگی و كارهای ویل شورتز طراح جداول تقاطعی روزنامه نیویورك تایمز و این فیلم هنوز هم تماشاگرانی چه در محل های اكران خود و چه در بازار ویدیویی دارد. شاید این فیلم به گونه ای یادآور «طلسم شده» یك كار مستند سال ۲۰۰۲ باشد، زیرا در هر دو مورد با مردمانی مواجه می شویم كه جامعه آنها را چندان تحویل نمی گیرد و در نتیجه بیشتر به سمت افرادی همانند خود گرایش می یابند و جمعی را شكل می دهند كه چه با نگاهی از نزدیك و چه نگرش از راه دور، آدم های طبیعی و راحت و عادی ای نیستند. در «طلسم شده» افرادی را می دیدیم كه در یك مسابقه ملی اطلاعات عمومی شركت كرده اند اما بیشتر حرف های خودشان خطاب به یكدیگر جالب است و نه آن چه كه در مسابقه می گذرد و نمی توان از یاد برد كه آن فیلم نیز كاندیدای اسكار برترین كار مستند سال (۲۰۰۲) شده بود. وجه مشترك تمام این كارها نشان دادن دنیا به ما به گونه ای است كه پیشتر ندیده ایم و بهتر بگوییم مقابل ما بوده اما چشم و صرافت دیدن آن را نداشته و بیش از حد سرگرم بوده ایم. از طرف دیگر برخی از این فیلم ها نیز ما را با حرفه ها و مسائلی آشنا ساخته اند كه در زندگی روزمره ما جای ندارند و چون با آدم هایی حقیقی در این كارها مواجه می شویم به آن نزدیكی حس می كنیم.
در مورد «رژه پنگوئن ها» حتی نمی توان رایزنی فوق را كرد زیرا ما را به قطب می برد كه سرمای آن ۷۰ درجه زیر صفر است و بادهای خشك سردی با سرعت ۱۰۰ مایل در ساعت در آن می وزد و بدیهی است كه گذار ما هرگز به آن جا نیفتد. «رژه پنگوئن ها» كه سال پیش جایزه اسكار برترین فیلم بلند مستند را برد. واقعاً شرح زندگی و تردد پنگوئن ها است اما گاهی بیننده حس می كند با یك نوع داستان گویی از نوع فیچر و فیكشن طرف است و نظم چشمگیر پنگوئن را نمونه و دلیل آن می انگارد.
شاید هم بسیاری از این فیلم ها برخلاف كار فرانسوی فوق ما را به دنیاهایی بازمی گرداند كه پیشتر در آن و یا جایی مشابه با آن بوده ایم. به دنیای بازیهای كودكانه و یا مسابقات ورزشی كه بعید است در دوران مدرسه رفتن مان آن را تجربه نكرده باشیم و فیلم مستند ورزشی «قلب بازی» نمونه روشنی در این خصوص است. اگر واقعاً دوستدار جداول تقاطعی و حل آنها باشید و مثل خیلی ها در سطح جهان به آن اعتیاد پیدا كرده باشید، قطعاً به هنگام تماشای فیلم «حرف بازی» با برخی كاراكترهای حقیقی آن همذات پنداری خواهید كرد. اینها به جز فیلم های مستند و حقیقت گرایانه و توأم با افشاگری مایكل مور در ۷ ۸، سال اخیر است كه خلاف ها و جنایات متعدد جورج دبلیو بوش و دولت وی را رو كرده و از نابسامانی ها و ناامنی های وسیع موجود در آمریكا و عوامفریبی های سیاستمداران این كشور و مخالفت مردم آمریكا با جنگ افروزی های بوش به ویژه در عراق می گویند و «راجر و من»، «بولینگ در كلمباین» و «فارنهایت ۹‎/۱۱» بارزترین نمونه ها در این ارتباط هستند.
برخی صاحبنظران به درستی می گویند دلیل اصلی توفیق این فیلم ها (و همچنین كاری درباره ترور خیالی بوش) این است كه در سالهای اخیر مرز و حائل بین كارهای فیچر و مستند به حداقل رسیده و در برخی موارد حتی نمی توان آنها را از یكدیگر تفكیك كرد و از طرف دیگر در دنیای امروز كه یك دهكده جهانی است و اطلاع رسانی و مطلع شدن از موضوعات روز و مسائل مبتلا به جهانی مهمتر از دیدن یك فیلم داستانی صرف است، نمی توان به اندازه گذشته از فیلم های مستند دوری جست و آن را خشك و غیرجذاب دانست. برعكس، سازندگان كارهای مستند هم توانسته اند با جذابیت بخشیدن به موضوعات انتخابی شان، مردم را بیش از پیش جذب آدم ها و موضوعهایی كنند كه به زندگی واقعی شان نزدیكتر هستند و رؤیاسازی صرف نیستند.
منبع : روزنامه ایران