جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا
تربیت دینی، تربیت لیبرال
مقاله حاضر در صدد مقایسه دو رویکرد «دینی» و «لیبرال» به مسئله تعلیم و تربیت است. حضور مفهوم «جامعه مدنی» در عرصه فرهنگی اخیر کشور اسلامی و نقش لیبرالیسم به عنوان یکی از ارکان اصلی این پدیده ضرورت چنین بحثی را ایجاب میکند. شیوههای تعلیم و تربیت دینی از سوی لیبرالیسم و تعلیم و تربیت لیبرال مورد نقد و تهاجم است، و از سوی دیگر، پایههای ارزشی لیبرالیسم از سوی دینباوران مورد سؤال قرار میگیرد. این نوشتار ابتدا به بررسی مبانی ارزشی لیبرالیسم و انتقادات آن از دین میپردازد و سپس تحلیلی پیرامون مفهوم و اصول تعلیم و تربیت دینی در مقابله با تعلیم و تربیت لیبرال ارائه میدهد.
● تربیت لیبرال
تعلیم و تربیت لیبرال (۱) از سابقه طولانی برخوردار بوده و هر زمان معنای خاصی از آن اراده شده است. در فلسفه ارسطو تربیت آزادگان و آزادزادگان مراد بود. در قرون وسطی به تربیتی گفته میشد که در تهذیب نیروهای روانی نقش ایفا مینمود. در فلسفه جاندیوئی تربیتی لیبرال نامیده میشود که به آزادی دانشآموز منجر گردد و بالاخره، درمیان عامه به تربیت عمومی اطلاق میشود. (۲)
برای پرهیز از هرگونه تعصب احتمالی در ارائه تعریف از تعلیم و تربیت لیبرال، این بخش از نوشتار را به بررسی مقاله ج. با عنوان «ارزشهای لیبرال و تعلیم و تربیت لیبرال» (۴) اختصاص میدهیم. وی، که عمده مطالعاتش پیرامون مسائل فرهنگی و ارزشی در تعلیم و تربیت دور میزند ودرزمینه تعلیم و تربیت اسلامی نیز تحقیقات و نوشتههایی دارد، معتقد است که ارزشهای تعلیم و تربیت هر جامعهای زمانی کاملا قابل فهم میباشد که از قبل ارزشهای پایهای آن جوامع بررسی و شناخته شده باشد. بر همین اساس، در مقاله مذکور ابتدا به بررسی لیبرالیسم - که به عقیده وی ارکان اولیه ارزشها را در جوامع غربی پایهگزاری کرده است - و ارزشهای ریشهای آن پرداخته است و آنگاه، تاثیر ارزشهای مذکور بر تعلیم و تربیت غربی را مورد بررسی قرار داده است. در پایان مقاله نیز به بررسی دیدگاههای مخالف لیبرالیسم و از جمله دیدگاههای دینی پرداخته است. در اینجا، مروری بر مقاله ج. مارک هالستد در سه بخش خواهیم داشت:
الف) مبانی ارزشی لیبرالیسم;
ب) مبانی ارزشی تعلیم و تربیت لیبرال;
ج) دیدگاههای مخالف تعلیم و تربیت لیبرال.
الف) مبانی ارزشی لیبرالیسم
هالستد بر این عقیده است که علیرغم برداشتهای متفاوت و وجود دیدگاههای مختلف پیرامون مفهوم لیبرالیسم، میتوان یک سری ارزشها را به عنوان، ارزشهای محوری این دیدگاه معرفی نمود. سه ارزش محوری لیبرالیسم در مرحله اول عبارتند از:
۱) آزادی فردی (Individual Liberty) (آزادی عمل و آزادی از قید و بند به هنگام دنبال کردن نیازها و علائق شخصی);
۲) تساوی حیثیت و حرمت (Equality of respect) برای همه افراد درساختار تئوریک و عملی جامعه (عدم تبعیض);
۳) عقلانیت پایا (Consistent rationality) (بنا نهادن تصمیمات و فعالیتها بر توجیهات عقلانی و منطقی منسجم).
در این که کدام یک از سه ارزش الا در مرحله اول اهمیت قرار دارد، توافقنظر وجود ندارد و لذا کسانی همچون برلین ( Berlin) و هایک (Hayek) بر مورد اول و دیگرانی همچون دورکین، ( Dworkin ) گوتمن (Gutmann) و هارت (Hart) بر مورد دوم تاکید دارند. صرفنظر از این اختلاف، شاید بتوان گفت تعارض بین دو ارزش آزادی فردی و تساوی حرمت افراد، نیاز به ارزش سوم یعنی عقلانیت را مطرح میسازد. به هر حال، سه ارزش ذکر شده، مواردی است که توافق گستردهای بر آنها به عنوان ارزشهای پایهای لیبرالیسم انجام گرفته است، چنانچه تئوری اخلاقی لیبرال نیز بر پایه آنها شکل گرفته است.
در این تئوری اصول «بیطرفی» و «تساهل» با ارزشهای دوم و سوم، و اصل خودگردانی فرد با ارزشهای اول و سوم مرتبط میشود. تعامل بین سه ارزش، شرائط راهحل عادلانه تعارضات و زمینه اجرای قانون را فراهم میآورد.
هالستد بر این عقیده است که مطالعه ارزشهای محوری از زوایه دیگری نیز قابل توجه و مطالعه میباشد. توجه به هرکدام از ارزشهای سهگانه فوق تلاشی هدفدار در جهتحذف و خارج ساختن برخی مفاهیم از دایره لیبرالیسم میباشد. ارزش اول، یعنی آزادی فردی، بهطور مشخص نگاه تک حزبی و دیکتاتورمآبانهای را که، فردیت فرد را به خطر میاندازد، طرد میکند. ارزش دوم، یعنی تساوی حیثیت افراد، طبقهبندی انسانها را بر اساس اینکه کسی ادعای آزادی بیشتری نسبتبه دیگران داشته باشد رد میکند، بر همین اساس، لیبرالیسم بردهداری را مردود میشمارد. و بالاخره، ارزش سوم، یعنی عقلانیت پایا، تحکم و بیحساب و کتاب بودن و بیتوجهی به عوامل و عناصر دخیل در مسائل را غیر منطقی به حساب میآورد. براساس ارزش سوم، پذیرفتن غیر نقادانه اعتقادات جزمی، چه آنهاکه از سوی قدرت شخصی مطرح است و چه آنها که مبتنی بر وحی است، مقبول نمیباشد.
علاوه بر ارزشهای سهگانه فوق، عناصر دیگری نیز در دیدگاه لیبرالیسم نقش ایفا میکند. «حق» (Right) که معمولا با پسوندهایی همچون اخلاقی، اجتماعی، طبیعی، انسانی و مذهبی همراه است، از جمله این عناصر میباشد. هالستد در مقاله خویش به بررسی دو مورد از «حق» ، یعنی حقوق اخلاقی و حقوق اجتماعی میپردازد و معتقد است که حقوق اخلاقی آن دسته حقوقی است که بدون آنها تحصیل ارزشهای سهگانه ناممکن است. حقزندگی، حقبرده نبودن، و حق شستشوی مغزی نشدن، به عقیده وی، از این جمله است. حقوق اجتماعی در این بیان حقوقی است که یک تحلیل عقلانی آنها را مناسبترین وسیله جهتحل عادلانه تعارضات و بقاء زندگی آرام بشر میداند. این حقوق، که ازجمله آنها به حق تعلیم و تربیت، حق مسکن مناسب وحق بهداشت رایگان میتوان اشاره نمود، معمولا توسط قانون مشخص میشوند.
«دموکراسی» عنصر قابل توجه دیگری در مبانی لیبرالیسم است. طرفداران لیبرالیسم، دموکراسی را به عنوان عاقلانهترین سپر در مقابل ظلم و تضمینی برای تساوی حقوق شهروندان بهگونهای که توسط خودشان به بهترین علایق خود برسند، میدانند. دموکراسی درایندیدگاه نقش حکومت و قانون را بدین شکل روشن میسازد که حکومت، خود یک هدف نیست، بلکه وسیلهای است تا رقابتبین افراد را به شکلی تنظیم کند که آنهابه اهداف شخصی خودشان برسند. حکومت لیبرال، در تفسیر هالستد از لیبرالیسم، وسیلهای برای حفظ منافع جمعی و عدالت اجتماعی است و قانون راهی استبرای اینکه نظم در جامعه برپا شود. وضعیت امور دینی در این راستا قابل توجه است. بنابر تبیینی که هالستد از حکومت لیبرال ارائه میدهد، این انتظار میرود تا نسبتبه امور دینی خنثی و بیتفاوت عمل کند; حکومت ضمن اینکه آزادی و حق فردی را نسبتبه امور دینی تضمین میکند، رسما باید از دخالت در امور دینی نفیا و اثباتا پرهیز کند. (۵)
ب) مبانی ارزشی تعلیم و تربیت لیبرال
تعلیم و تربیت لیبرال، همچون خود لیبرالیسم دارای قدمتی طولانی است و برداشتهای متفاوتی را در خود جای داده است. با این وجود، هالستد معتقد است اصول ارزشی تعلیم و تربیت لیبرال را به خوبی میتوان در اصول ومبانی ارزشی لیبرالیسم جستجو نمود. چنانچه به عقیده وی، امروزه دیدگاههای تعلیم و تربیتی غرب تحتسیطره همین ارزشهای اساسی لیبرالیسم است. ارزشهایی همچون خودگردانی شخصی، نقدپذیری، استقلال نظام آکادمیک، تساوی فرصتها، اخلاق عقلانی (اخلاق مستدل) احترام به عقاید و علائق مختلف، پرهیز ازالقاء ارزشها، و طرد هر تعریف شخصی از «خوب» همه و همه، مبتنی بر سه ارزش پایهای لیبرالیسم، یعنی آزادی، تساوی و عقلانیت است. تاکیدات اخیر در تفکر تعلیم و تربیت لیبرال بر ارزشهای دمکراتیک، حقوق شهروندان و حقوق کودکان نیز بر همین پایه استوار است.
بد نیستبه این نکته نیز اشاره شود که حامیان تعلیم و تربیت لیبرال، این نوع رویکرد راتنها راه قابل حمایت و توجیه در تعلیم و تربیت دانستهاند تا آنجا که به عقیده ایشان تعلیم و تربیت (صحیح) در واقع همانا تعلیم و تربیت لیبرال است.
اینک، به تفصیل بیشتری پیرامون برخی ارزشهای اساسی تعلیم و تربیت لیبرال میپردازیم:
▪ عقلانیت: «تعلیم و تربیت تعهد به عقلانیت است، نه کمتر و نه بیشتر» . (۶) با این بیان، هرست (Hirst) محوریت عقلانیت در تعلیم و تربیت لیبرال را به خوبی بیان میدارد. به عقیده وی برای آموزش و رشد عقلانیت در کودکان بایستی آنها را منتقد و آزاداندیشبار آورد، بهگونهای که هر عقیدهای را قابل انتقاد و قابل تحول عقلانی بدانند و هیچ امری را حقیقت آخر نپندارند. بر همین اساس انتقال و القاء ارزشها به کودکان در مبانی تعلیم و تربیت لیبرال پذیرفته نیست. آزاداندیشی در تعلیم و تربیت لیبرال گاه تعریف روشنتری به خودگرفته و با بیتفاوت بودن و خنثیبودن نسبتبه هر عقیدهای مترادف تلقی شده است. بر اساس این برداشت، آزاداندیشی به این معنی است که هیچ امر مشخصی را نباید به عنوان «زندگی خوب» به کودکان آموخت.
بر اساس همین اصل خنثی بودن، برخی طرفداران لیبرالیسم معتقدند که تعلیم و تربیت اخلاقی تنها باید در صدد رشد استدلال اخلاقی و قدرت انتخاب باشد و هرگز درصدد معرفی ارزشهای معینی به عنوان، فضائل اخلاقی نباشد. البته، برخی همچون دورکین معتقدند که برخی ارزشها، همچون عدالت و تساوی ارزشهای مقبول در لیبرالیسم است و تعلیم و تربیت اخلاقی باید براساس این ارزشها، اخلاق مستدل مستندی را پایهریزی کند.
▪ خودگردانی (Personal autonomy) : رشد خودگردانی یا خودمختاری شخصی از ارزشهای آزادی و عقلانیت در لیبرالیسم تفکیکناپذیر است. بیلی (۱۹۸۴) تعلیم و تربیت لیبرال را چیزی میداند که فرد را از همه محدودیتها رها میسازد و لذا فرد میتواند انتخابگر در اعتقاد و عمل باشد. بنابر تعریف دیردن «هر شخصی حتی تا آنجا خودمختار است که اندیشه و عمل «او» در زندگی وی تنها با رجوع به خود «او» یعنی به انتخاب «او» ، تصمیم «او» ، قضاوت «او» ، طرح «او» و استدلال «او» قابل توجیه است.
از دیدگاه تعلیم و تربیت لیبرال، رشدخودگردانی در کودکان امور زیادی را به همراه دارد که از آن جملهاند: توسعه دانش و فهم ایشان، آگاهی از عقاید و روشهای مختلف زندگی، تصمیمگیریهای عقلانی و توانایی تفکر شخصی مبتنی بر استدلال و نه تفکرات ناشی از حکم قدرت دیگران.
▪ تساوی حیثیت و حرمت (Equality of respect) : تساوی حیثیت وحرمتیک ارزش کلیدی در تعلیم و تربیت لیبرال است. سیاست آموزش و پرورش لیبرال در مقابله با تبعیض نژادی، جنسیتی، ملیتی، دینی، طبقات اجتماعی و امثال آن، بر اساس همین ارزش پایهریزی میشود. هالستد معتقد است که تساوی حرمت افراد البته به معنای یکسان بودن همه برخوردها و تعاملات نمیباشد، بلکه به این معنی است که در جامعه لیبرال تنوع آراء پذیرفته میشود. وی برای تایید مطلب مذکور به این گفته تمسک میکند که «در جامعه ایدهآل لیبرال همه باغها یکساناند گرچه با بهترین شکل ممکن تزیین شده باشند. » ارزش دیگری که در ضمن همین ارزش تساوی حیثیت مطرح است، تساوی فرصتها برای افراد است. در تعریف این ارزش اختلاف است، اما حداقل تعریف مشترک در کاربرد آن در تعلیم و تربیت مربوط به حق افراد در دسترسی مساوی به منابع است، بهگونهای که هیچ شهروندی در آینده از فرصتهای زندگی به دلیل عدم دسترسی ناعادلانه به منابع محروم نشود.
ج) مخالفان تعلیم و تربیت لیبرال
پس از بررسی ارزشهای اساسی و پایه در تعلیم و تربیت لیبرال، هالستد، مؤلف مقاله مورد بحث، در یک نگاه سریع و گذرا به بررسی دیدگاههای مخالف تعلیم و تربیت لیبرال پرداخته و مقابله ادیان بویژه دین اسلام با این سیستم را مورد توجه قرار داده است. نوع نگرش این مؤلف به مبانی اسلام در سیستم تعلیم و تربیت قابل تامل است. وی مینویسد: «عمدهترین مخالفتبا تعلیم و تربیت لیبرال از سوی کسانی است که اساسا با ارزشهای بنیانی این سیستم تربیتی موافقت ندارند. مارکسیسم، فمینیسم تندرو، پست مدرنیسم و جهانبینیهای مختلف دینی، بویژه کاتولیک و اسلام، از مخالفان عمده این رویکرد میباشند. دین اسلام مبتنی بر ارزشهای واصله از سوی وحی، در تعلیم و تربیت دیدگاهی دارد که در بسیاری ازنقاط با لیبرالیسم منافات دارد. هدف نهایی در تعلیم و تربیت اسلامی این است که کودکان را در جو ایمانی بار آورند; هدف این است که از آنها مسلمانان خوبی بسازند; کودکان هرگز تشویق به تحقیق و سؤال پیرامون اصول و بایدهای دین خود نمیشوند، تنها از آنها انتظار میرود که مبانی دینی را به پیروی از بزرگترهای خود بپذیرند» .
در امر مقابله لیبرالیسم با این برخورد اسلامی! و یا جمع بین این دو دیدگاه، هالستد معتقد است راهحلهای میانهای وجود دارد. در عین حال، لیبرالیسم را از دید درون مکتبی، مخالف این رویکرد دینی دانسته و میگوید: «برخی لیبرالها این روش دینی (اسلامی) را قابل تحمل ندانسته و معتقدند حکومتباید در راستای حفظ حقوق کودکان جهت آزادی ایشان از محدودیتهای محیط فرهنگیشان (محیط دینی) دستبه عمل زده و با مداخله خود رشد آنها را بهگونهای فراهم آورد تا بزرگسالانی خودگردان بار آیند.
● تربیت دینی
امروزه در نوشتههای غربی در باب تربیت دینی، مفاهیم «تربیت دینی» (Religious education) و «تربیت اخلاقی» (Moral education) بحث «القاء و تلقین ارزش» (indoctrination) را تداعی میکند و متقابلا هر جا سخنی از «تحمیل و القاء ارزش» به میان میآید، ذهن خواننده را به بحث «تربیت دینی واخلاقی» سوق میدهد. گویا فرض بر این است که تربیت دینی به جز از طریق القاء کورکورانه میسور نیست و از آنجا که این القاء ناعادلانه و غیر صحیح است، پس باید تربیت دینی را متوقف ساخت. آنچنانکه مؤلفان مقاله (Indoctrination) در دائرةالمعارف فلسفه تعلیم و تربیت مینویسند: «مفهوم indoctrination ریشه در قرون وسطی دارد، که در آن زمان، اشاره به آموزشهای مسیحیت داشت. » (۷) البته امروزه این مفهوم منفی معنای گستردهتری به خود گرفته است و هر نوع آموزش غیر استدلالی را در بر میگیرد، اما هنوز آموزش دینی اخلاقی در این رویکرد در راس هرم قرار دارد. مروری مختصر بر مبانی و ارزشهای نهفته در لیبرالیسم و به دنبال آن ارزشهای حاکم در تعلیم و تربیت لیبرال نیز گویای این نکته است که دین، از دید لیبرالیسم، به اتهام تشویق بر پیروی از صاحبان حکم و قدرت (Authority) (وحی و القاءات رهبران دینی)، سرکوب عقلانیت، القاء ارزشهای ثابت ولایتغیر، شستشوی مغزی و عدم تسامح در مقابل دیگر ارزشها و ایدهها، لااقل درسطح اجتماعی مقبولیت نداشته و حکومت و نظام تعلیم و تربیت تابع آن باید در قبال آن خنثی عمل نموده و از دخالت در آن پرهیزکند. بر همین اساس، تربیت دینی در نظام تعلیم و تربیت لیبرال جایگاهی ندارد. دراین بخش از نوشتار سعی ما بر این است تا با مطالعه مفهوم «تربیت دینی» در اسلام و شیوههای آن به بررسی نکته مذکور بپردازیم.
«تربیت دینی» را باید جزو آن دسته از مفاهیمی قرارداد که به ظاهر بسیار روشن و بینیاز از تحلیل و تفسیر مینماید، ولی به همان اندازه نیز از ابهام برخوردار بوده و بررسی دقیق و جامعی را میطلبد. از سویی، مساله چنان واضح است که حتی هر کودک دبستانی تصوری از این نوع تربیت داشته و آنگاه که کتاب «تعلیمات دینی» را در همان سالهای اولیه دبستان پیشروی خود میبیند، بیگمان در مییابد که چه مسائلی در آن نهفته است. بزرگسان، پدران و مادران و مربیان و مسؤولین تعلیم و تربیت نیز تصویری اجمالی از این نوع تربیت داشته و براساس همان تصویر، سیاستهایی را در جهت رشد این بعد تربیتی اتخاذ میکنند. از سوی دیگر، مساله چنان در پرده ابهام است که هنوز در ارائه تعریفی جامع ومانع از این مفهوم اتفاقنظر وجود ندارد. توماس، مؤلف مقاله «تربیت دینی» در دائرةالمعارف تعلیم و تربیت مینویسد: «ازآنجا که تعریف مشخصی از مفاهیم «تربیت» و «دین» ارائه نشده است، نمیتوان به تعریف دقیقی از تربیت دینی دستیافت. (۸) و موران میگوید: «هر آنکس که تلاشی در جهت تعریف تربیت دینی انجام داده است، با مشکلات فراوانی روبهرو شده است. در نوشتارهای محققانه، اجماعی بر تعریف این مفهوم دیده نمیشود. » (۹) بر همین اساس بیمناسبت نیست که این قسمت از بحث را به مفهومشناسی تربیت دینی اختصاص دهیم، ضمن اینکه معترفیم چنین بحثی مجالی وسیعتر و دقتنظری عمیقتر میطلبد.
گاه از تربیت دینی، تربیت دینی به معنی الاعم اراده میشود. (۱۰) این معنی شامل همه ابعاد تربیتی در یک بستر دینی شده و میتوان آن را با «تربیت اسلامی» (۱۱) مترادف دانست. مراد این است که کودک، نوجوان یا جوان مسلمان بهگونهای آموزش ببیند و تربیتشود که بالمآل شخصیت او با اهداف دینی مطرح شده در قرآن شریف و روایات همگونی داشته باشد و نهایتا آنگونه شود که بتوان او را مسلمان به معنای واقعی کلمه دانست. در این اصطلاح، تربیت دینی محدود به مسائل اعتقادی، معنوی و یا اخلاقی نمیشود، بلکه رفتار واندیشه آدمی را در سایر ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، عاطفی و هیجانی نیز در بر میگیرد و در یک کلمه شخصیت انسان را پوشش میدهد. بنابراین تعریف، فردی از این جهت تربیتیافته تلقی میشود که ازهر حیثبه فرامین الهی نزدیک باشد، که نمونه اول و تام آن وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار: در مرکزیت دایره میباشد و تربیت دینی یا اسلامی دیگران براساس مراتب فاصله از ایشان تعریف میشود. بهنظر میرسد، بسیاری از نوشتههای اسلامی موجود در باب تعلیم و تربیت که تحت عناوینی همچون «تعلیم و تربیت در اسلام» ، «تعلیم و تربیت اسلامی» و «اسلام و تعلیم و تربیت» (۱۲) انجام گرفته است، همین اصطلاح را دنبال نموده است و لذا نباید از آنها این انتظار را داشت که بهطور خاص به بحث پیرامون تعلیم و تربیت دینی پرداخته و مشکلات و مسائل خاص آن را بررسی نمایند.تربیت دینی اصطلاح دقیقتری نیز دارد که از آن به تربیت دینی بمعنی الاخص یاد میکنیم. در این اصطلاح در بین همه ابعاد تربیتی، به رشد معنوی و اعتقادی توجه میشود و بدینوسیله سایر ابعاد تربیتی و حتی ابعادی همچون بعد اخلاقی از بحثخارج میشود. به منظور تمایز این بعد خاص تربیتی، این نوع تربیت دینی را تربیت ایمانی یا معنوی (۱۳) مینامیم. براساس این تعریف خاص، دیگر نمیتوان در تبیین تربیت دینی منابع اخلاقی را اصل قرار داد. آری اخلاق اسلامی چه در تعریف هدف و چه در راه رسیدن به آن از دین نشات و کمک میگیرد، اما سخن این است که میتوان مسائل تربیت دینی را از مسائل تربیت اخلاقی جدا نمود و برای هر کدام باب مستقلی باز کرد. مراد از این نوع آموزش و پرورش این است که شرائطی برای فرد مورد تربیت ایجاد شود تا نگرش او نسبتبه خود، جهان اطراف و خالق این جهان براساس آنچه «خود» مییابد و فطرت او اقتضا میکند رشد کند و آنچه را که لازمه پیمودن این مسیر است فرا گیرد. به دیگر سخن، همچنانکه این معنا از تربیت دینی را تربیت ایمانی نامیدیم، مراد این است که شرائطی برای متربی فراهم آید تا ایمان او تقویتشود و جایگاه خود را در کل مجموعه هستی باز یابد. برای تبیین این معنی مناسب است تا ابتدا تحلیلی از معنای ایمان داشته باشیم.
ایمان را میتوان دارای دو بعد درونی و بیرونی و یا به اصطلاح دارای مغز و پوست دانست. بعد درونی ایمان ارتباط قلبی(شناختی و عاطفی) با خالق جهان است و بعد بیرونی و ظاهری آن عمل براساس آن ارتباط است. قلب، که در تعبیر قرآن شریف و روایات منبع امور شناختی و عاطفی انسان است، فرودگاه ایمان است، «قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الایمان فی قلوبکم» : (حجرات: ۱۴) با بعد درونی ایمان، مؤمن به فطرت توحیدی خویش باز میگردد (آن را شکوفا میکند)، به ربوبیت الله و عبودیتخویش اقرار میکند، آرامش قلبی مییابد، عبادت غیرخدا را کنار زده و مخلص میشود، توکل به او میکند، امر خود رابه او وامیگذارد، رضا به قضای او دارد و تسلیم محض و عبد او میگردد. اینها همه از آثار ایمان است، اماایمان بدون عمل که معنی ندارد. همان ارتباط شناختی و عاطفی کافی است تا خود انگیزه عمل گردد و لذا در روایت است که «الایمان لایکون الا بعمل و العمل منه و لا یثبت الایمان الا بعمل» .
تربیتشکوفاسازی تواناییهای فرد در ابعاد مختلف است. از زاویه لغوی، ریشه لاتین [ To educate] چه باشد که به معنای [ do bring up] میباشد و چه [educere] باشد که به معنای [ do bring oud ] باشد،تا حدودی دال بر همین معنی است. چنانچه از ریشه عربی نیز هم معنی مستفاد است، اما از مرز لغت که بگذریم، اصطلاح تربیت در مقابل تعلیم نیز به معنای همین شکوفاسازی و بالفعل رساندن امور بالقوه است. با توجه به این معنی تربیت دینی را میتوان«شکوفا نمودن فطرت توحیدی انسان و تجلی آن در عمل عبادی وی» تعریف نمود. توجه به این معنی بسیاری از مشکلاتی را که از دیدگاههای غیر دینی و در خصوص بحث ما از دیدگاه لیبرالیسم نشات میگیرد پاسخ میگوید. اصل این که انسان فطرتا خداجو است و این که به دنبال کمال واقعی میگردد و این که فطرت او با اسلام سازگار است و نمونههای دیگر از این قبیل را باید در مجال دیگری تبیین نمود. اما پس از روشن شدن فطرت الهی انسان،نوبتبه بررسی اصول و روشهایی میرسد که تربیتبر آنها استوار میگردد که در بحثبعدی دنبال میکنیم.
● اصول تربیت دینی
علاوه بر اصول عمومی در تعلیم و تربیت،هر بعد خاصی از ابعاد آموزشی و تربیتی نیز اصول ویژه خود را میطلبد. عمدهترین اصل تربیتی در بحث تربیت دینی را در مرحله اول باید در خود مفهوم تربیت دینی جستجو کرد. گفته شد که تربیت دینی به معنای شکوفا شدن،ظاهر شدن و بالفعل شدن تواناییهاست. یعنی کار اصلی مربی این است که استعدادهای درونی مخاطب مورد تربیت را شکوفا سازد، باید زمینهای برای او فراهم آورد تا آنچه را در درون دارد به فعلیت رساند. تربیت صرفا یک سری آموزشها و محفوظات و تقلیدها نیست. اگر در باب تربیت امر آموزش هم مطرح میشود و به اصطلاح« تعلیم» را با« تربیت» همراه میکنیم و« آموزش» را در کنار «پرورش» قرار میدهیم،برای این است که از آموزش به عنوان ابزاری جهت پرورش استفاده میکنیم. آموزش وسلیهای است که از طریق آن استعداد کودک شکوفا شده و قوهها به فعلیتبرسد و لذا نمیتوان آموزشی را که به این نتیجه مهم نرسد،موفق نامید،هر چند محفوظات و یادگیری متربی صد من کاغذ باشد. این امر بویژه در باب تربیت دینی حائز اهمیت است. آموزش اصول و مفاهیم دینی، آموزش امور عبادی و مسائل و احکام و امثال آن و درج کتاب درسی «تعلیمات دینی» در برنامه درسی مدارس چنانچه زمینهای باشد تا دانشآموز،در پایان یک دوره مثلا پنجساله ابتدایی به درجهای برسد که بر اساس سن خود برداشتی از الوهیت و عبودیت و رابطه عبد و مولی داشته باشد،این آموزش،آموزش موفقی شمرده میشود و میتوان گفت در اینجا تربیت دینی انجام گرفته است. اگر کودک و نوجوان به این مرحله از تربیتبرسند،در آینده نیز بطور خودکار مسئله را پیگیری میکنند و اگر امر بر غیر این روال باشد و نتیجه آن صرفا برخی محفوظات باشد که آن هم پس از مدتی به فراموشی سپرده شود،باید چارهای دیگر اندیشید. البته ما به دنبال حذف این آموزشها نیستیم هر چند از آنها هم گریزی نیست،اما باید توجه داشت که آموزش وسیله تربیت است. به عبارت روشنتر و در یک بررسی عینی میگوییم، دانشآموزی که چند سال تحصیلی را پشتسر نهاده است، چنانچه در حد رشد شناختی خود، خداشناس شده باشد، این دانشآموز باید در درس تعلیمات دینی موفق تلقی شود هر چند نمرات درسی مربوطه ضعیف باشد،و بالعکس اگر محفوظات خوبی دارد و بالتبع نمرات خوبی دارد،اما در ارتباطش با خداوند و فهم از جهان هستی رشد نداشته است، باید او را در این بعد ضعیف شمرد. خلاصه این که از جمله اصلیترین شیوههای تربیت دینی این است که به جای اصرار بر یادگیریهای طوطیوار،سعی بر شکوفا نمودن فطرت الهی داشته باشیم.
از همین جا به بحث پیرامون اصل دوم تربیتی منتقل میشویم و آن توجه به سیر رشد کودکان و نوجوانان در ابعاد شناختی و عاطفی و تاثیر عوامل« سن» در این رابطه است. آنچه مسلم است این است که همه مفاهیم و مطالبی را که فرد در دوره جوانی و بزرگسالی قادر به فهم آن است، در دوران کودکی و نوجوانی متوجه نمیشود. بسیاری از مفاهیم مجرد و انتزاعی تنها در سنین بالاتر معنی پیدا میکند و لذا مطرح کردن مستقیم آنها به کودک و نوجوان جز اتلاف وقت و احیانا تاثیر منفی اثر ندارد. البته در این باب افراط و تفریطهایی صورت گرفته است که از باب مثال روسو معتقد بود مفهوم خالق و باری تعالی برای انسان تا قبل از پانزده سالگی معنایی ندارد و القاء آن موجب بتپرستی می گردد و یا کانت پیشنهاد تاخیر آموزش این مفاهیم را میداد. صرفنظر از تعیین زمان دقیق فهم هر مفهوم،آنچه در باب تربیت دینی اهمیت دارد،این است که میتوان و باید از قدرت شناختی و عاطفی هر سنی برای رشد در سنین بعدی استفاده نمود. از باب مثال در باب رشد عاطفی باید به جریان رابطه کودک با مادر و احساس تعلق و وابستگی کودک توجه نمود. زمانی این احساس تنها بین کودک و مادر است، اما رفته رفته در اثر رشد اجتماعی کودک رابطههایی بین او و همسالان، گروههای اجتماعی، و دیگران ایجاد میشود. همین احساس تعلق چنانچه در مسیر صحیحی رشد کند، همراه با قدرت شناختی بعدی کودک، به او این اجازه را میدهد که از این احساس در رابطه با منبع اصلی قدرت و عاطفه یعنی خداوند استفاده نماید. نمونه دیگر را میتوان در رابطه با مفهوم علیت جستجو کرد. در پایان دوره کودکی( و به اصطلاح دوره کودکی سوم )، یعنی حدود هفت تا دوازده سالگی، کودک به یک حالت کنجکاوی هدفدار میرسد و مفاهمی خاصی از جمله مفهوم علیت را روشنتر میفهمد. این قابلیتبهترین فرصت را برای مربی فراهم میآورد تا رابطه کودک با خدای خویش را به زبان کودکانه تبیین سازد. توجه به این نکته نیز لازم است که تقیدات دینی و مذهبی دوران کودکی چنانچه سطحی باشد و همراه با شناخت کافی مناسب همان سن نباشد، بزودی در دوران نوجوانی دستخوش شک و تردیدهای خاص آن دوره شده و گاه منجر به تعارضات درونی و طغیان های نوجوانی میگردد. نوجوان مایل است مفاهیم دینی را با استدلال دنبال نموده و شخصا آنها را دریابد. اگر مقدمات این امر در دوره قبل فراهم نگردد، در دوره نوجوانی مشکلزا خواهد بود.
نکتهای که در همین جا لازم به ذکر است و ما را به اصل سوم تربیتی رهنمون میکند، موضوع رابطه تربیت دینی و عادت میباشد. درست است که توجه به عامل سن و تواناییها و محدودیتهای خاص هر دوره اقتضاء میکند نحوه و زمان آموزش مفاهیم دینی رعایتشود، اما این به معنای تعطیلی مطلق ارتباط با مفاهیم دینی رعایتشود، اما این به معنای تعطیلی مطلق ارتباط با مفاهیم خاص دورههای بعد نیست. تواناییهای حرکتی و بدنی، همراه با رشد شناختی و عاطفی کودکان در همان دورههای اول کودکی این اجازه را به آنها میدهد که برخی تکالیف دینی را هر چند به شکل ساده و ناقص آن انجام دهند تا در زمان لازم برای انجام آن، کار بر آنها سخت نیاید، و لذا در روایات اسلامی به نماز خواندن در سن هفتسالگی ترغیب شده است. آری، اگر رفتار دوره کودکی که پشتوانه قوی شناختی ندارد، به شکی عادتی مبهم و رفتاری ناآگاهانه ادامه یابد و همزمان با رشد وی حمایتشناختی نشود،این رفتار فاقد ارزش بوده و نکته مثبتی در راستای تربیت دینی فرد به حساب نمیآید. انجام تکالیف دینی در دوره کودکی تنها زمینههای دورههای بعد را فراهم میآورد و لازم است همراه با رشد کودک، حمایتهای شناختی ادامه یابد. در این فرض است که نوجوان امروز از سوئی استدلالهای دوره نوجوانی را دنبال میکند و از سوی دیگر با عادات دوره کودکی بستری آماده جهت رشد تربیت دینی خود کسب کرده است.
بحث از حمایتهای شناختی، اصل چهارم در امر تربیت دینی یعنی توجه به رشد عقلی کودک و نقش تعقل و استدلال در تربیت دینی را مطرح میسازد. پیش از این گفته شد که هدف اصلی تربیت، شکوفاسازی فطرت الهی کودک میباشد. آموزش در این راه وسیلهای است تا متربی را با مفاهیم و مسائل لازم جهت طی مسیر آشنا سازد. این آموزش تا آنجا که وسیلهای جهتباروری و شکوفا نمودن استعداد درون باشد، ارزشمند و قابل توجه است، اما اگر به دلائل مختلف و از جمله افراط در آموزش، روش ناصحیح آموزش، و یا هدف قرار دادن خود آموزش، از اصل شکوفا سازی دور شویم، آموزش حالت منفی به خود میگیرد. از جمله خطراتی که آموزش این چنین به همراه دارد، کاستن و یا ایجاد مانع بر سر راه رشد عقلی متربی است. شهید بزرگوار مرحوم استاد مطهری رحمة الله با تمسک به فرمایش امیر مؤمنان در نهج البلاغه که میفرماید:العلم علمان:علم مطبوع و علم مسموع و لا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع» (۱۴) میفرماید:« این مساله که رشد شخصیت فکری و عقلانی باید در افراد و در جامعه پیدا شود، یعنی قوه تجزیه و تحلیل در مسائل بالا برود، یک مطلب اساسی است» (۱۵) و سپس اضافه میکند:« در تعلیم و تربیتبایستی به دانشآموز مجال اندیشه داد و او را ترغیب به تفکر کرد. » (۱۶)
و سرانجام به اصل دیگر در اصول تربیت دینی میرسیم و آن نقش الگو در این بعد از تربیت است. دو مبحث« همانند در روانشناسی و« جامعهپذیری» Socialization در جامعهشناسی ما را به این نکته رهنمون میسازد که کودکان از همان آغاز حرکت و رشد اجتماعی خود و به محض ارتباط با دیگران به دنبال الگوها و نمونههایی جهت تقلید از ایشان میگردند. کودک و بویژه نوجوان، بر اساس اصل همانندسازی سعی میکند الگویی برای خود انتخاب نموده و بر اساس آن رفتار خود را شکل بخشد. این یک حالت طبیعی انسانی است. انسان ناگزیر از داشتن الگو است و به نظر میرسد که آیه شریفه« لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» (احزاب : ۳۳)اشاره به این معنی نیز داشته باشد. در مورد تربیت دینی، الگوی کودکان و نوجوانان، در مرحله اول والدین و معلمین ایشان هستند. دانشآموز قبل از این که از معلم « بشنود» ، از « رفتار او فرامیگیرد، قبل از چشم دوختن به دهان معلم به رفتار او توجه میکند و کلام وی را با رفتارش مقایسه میکند، این خود بحث مهمی است که تفصیل آن مجال دیگری را میطلبد.
● تربیت دینی، تربیت لیبرال، تقابل یا همسویی؟
تعلیم و تربیت لیبرال، تحت پوشش مفاهیم زیبا و فریبای عقلانیت، آزادی، تساوی حقوق و برخورد منتقدانه و... به مصاف دین آمده است و دین را به اتهام مقابله با این مفاهیم عامه پسند مورد تهاجم خود قرار میدهد» . زمانی دینداری را باوری کورکورانه و صرفا مبتنی بر پیروی از صاحبان قدرت و اندیشه دانستهاند در جهت مقابله با آن به همراه بحث آزادی فرد، اصل خودگردانی را به عنوان ارزشی پایه در تعلیم و تربیت مطرح ساختهاند و بار دیگر از حیثیت و حرمت انسان گفتهاند و هر راهنمایی و ارشادی-بویژه ارشاد دینی را- شستشوی مغزی و القاء ارزشها تلقی نمودهاند. زمانی در سایه ارزش عقلانیت، مقام و منزلت عقل را ارج نهاده، تحکم بیحساب را مردود دانستهاند و دین را از ردیف این تحکمها به حساب آوردهاند و دیگر زمان از دریچه اخلاق وارد شده، حق انسانی را مطرح کردهاند و بر مبنای آن آزادی مطلق بشر حتی در مقابل خدای خویش را شعار خود قرار دادهاند. تعلیم و تربیت لیبرال و در اصل لیبرالیسم ضمن ادعای آزادی دین در حدود فردی، آموزش آن در مدارس را منافی آزادی، حق شستشوی مغزی نشدن، رشد عقلی و خودگردانی کودک میداند و بر اساس آن از دخالت نظام تعلیم و تربیت در امور دینی پرهیز دارد.
با این حساب، جمع بین تربیت دینی و تربیت لیبرال ناممکن مینماید. اما این سؤال باقی میماند که آیا راستی دین این چنین است که لیبرالیسم میگوید؟اگر بخواهیم به لیبرالیسم حقی بدهیم باید بگوییم چه بسا مسیحیت و تعلیمات کلیسا و نحوه آموزش دکترین مسیحیت این گونه مینموده است، اما چرا در این تقابل حکم عام صادر کنیم؟چرا به سراغ اسلام نیاییم و مقام و منزلت عقلانیت، آزادی، حیثیت و کرامت انسانی، حقوق انسان و سایر این مفاهیم را در این دین جستجو نکنیم؟ و یا اگر هم همچون هالستد دستبه اسلامشناسی میزنیم با چشم باز ننگریم;آیا براستی در تعلیم و تربیت اسلامی، آن چنان که مؤلف مقاله تربیت لیبرال میگوید:« کودکان هرگز به تحقیق و سؤال پیرامون اصول و بایدهای خود تشویق نمیشوند. » آیا« تنها از آنها انتظار میرود که مبانی دینی را به پیروی از بزرگترهای خود بپذیرند» ؟ یا اسلام را نشناختهایم و قضاوت جاهلانه کردهایم و یا شناختهایم و دستبه کار مغرضانه زدهایم. آری ممکن است در مقام عمل اشتباه رخ دهد، اما سخن در مبانی دین است و نه آنچه توسط دینداران اتفاق میافتد. اسلام لیبرالیسم نیست، اما آن چنان هم نیست که لیبرالیسم آن را میپندارد. تربیت دینی اسلام، تربیت لیبرال نیست اما تربیتی هم نیت که رشد عقلی فرد را محکوم کند و صرفا او را به بررسی از بزرگترها تشویق کند. کافی است در مبادی اولیه این امر و روش مقبول اعتقادات دینی و اصول دین بیندیشیم که جز با استدلال پذیرفتنی نیست.
نکته دیگری که بجاست در اینجا اجمالا مطرح گردد و این نوشتار نیز با آن پایان پذیرد رابطه تربیت دینی و تسامح در آراء و عقائد است. افتخار تربیت لیبرال بر این است که در جامعه لیبرال تنوع آراء پذیرفته میشود و اصل بیطرفی و تساهل را حاکم میداند و افتخار آن بر این است که با طرح ارزشهای سهگانه هر تعریف شخصی از« خوب» را طرد میکند و فرد را به گونهای بار میآورد که هیچ امری را حقیقت آخر نپندارد. اما تربیت دینی چه میگوید؟
در یک نظر خوشبینانه به نظر میرسد که رابطه تربیت دینی و تسامح و تساهل و کلا طرح بحث تسامح و تساهل در گرد و غبار سیاسی دچار ابهام و عصبیتهای نامعقول شده است و الا کمتر کسی را میتوان یافت که اندک فهمی از دین داشته و بدان معتقد باشد و باز دم از تسامح مذکور بزند. دین و حتی و هر باور غیر دینی، اگر« باور» باشد، یعنی خط قرمز کشیدن و تعیین مرزها، مرزهایی که گذر از آنها ابدا جایز نیست و جای تسامح ندارد. و این هم چیزی نیست که به اسلام اختصاص داشته باشد.
برای روشن شدن این امر بیمناسبت نیستبه یک نمونه توجه کنیم: مؤلف کتابی در زمینه فلسفه روانشناسی (۱۷) در یکی از مباحث مربوط به رابطه علم و روانشناسی بحثی را پیرامون استفاده از شیوههای علمی مطرح نموده و روان درمانیهایی را که پایه علمی نداشته شدیدا محکوم میکند. وی این گونه روان درمانیها را خطری جدی برای سلامت عمومی جامعه دانسته و جامعه علمی را به مقابله با ایشان دعوت میکند. آن چه شاهد این مطلب است این که، مؤلف مذکور بیان خود را چنین مطرح میکند که:« زمانی که سخن از سلامت عمومی است، دیگر جای تحمل و تسامح و تولرانس نیست. اینجا هشیاری رمز اصلی است. » (۱۸) در بحث این مؤلف، مراد از سلامت عمومی سلامت فیزیکی و روانی با معنای خاص آن است. حال سؤال این است که اگر سلامت دینی مردم در خطر بود باز حرف از تولرانس بزنیم؟چطور وقتی صحبت از روان درمانی ناصحیح است هشیاری لازم است، تا مبادا فردی با روش غیر علمی روبرو شود، اما از خطر بیدینی هراسی نداریم؟ آری، روش برخورد در تربیت دینی، سعه صدر، آموزش صحیح و... مسائلی است که باید مورد توجه قرار گیرد. اما اینها به معنای بیتوجهی به اصول و ارزشها نمیباشد. نباید تحت عناوین فریبنده احترام به افکار دیگران، تساوی حقوق و حیثیتها، تحمل و بردباری و امثال آن ارزشهای اصیل دینی را سبک شمرد، که به قول یکی از طرفداران مکتب (charachter education) « ملتی که ارزشهای خود را به نسل جوان خویش نیاموزد، در حقیقت دستبه خودکشی زده است. » (۱۹)
حجةالاسلام دکتر محمدجواد زارعان
پینوشتها:
۱- Liberal Education ، علیرغم مرجوحیت ذکر الفاظ انگلیسی در نوشتار فارسی، به نظر میرسد ترجمه Liberal به آزاداندیش، آزادهگر، آزادمنش، آزاد، و امثال آن، گویا نمیباشد و لذا در این مقاله از خود لفظ لاتین استفاده شده است.
۲- برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به:شعاری نژاد، علی اکبر، فرهنگ علوم رفتاری، تهران:( امیر کبیر، ۱۳۶۴، ص. ۲۳۳)
۳- J . Mark Halstead
۴- "Liberal values and liberal education" in J .Mark Halstead & Monico J . Taylor ( eds .) ۱۹۹۶ .
Values in Education & Education in Values, London, Falmer Press .
۵- تعبیر کلیدی در نوشته هالستد Official neutrality میباشد.
۶- Herst, P . H . (۱۹۷۴) Moral Education in a Secular Society, London: Hodder and Stoughton .
۷- Chombliss, J .J .(ed) (۱۹۹۶), Philosophy of education: an Encyclopedia, New York, P .۳۰۳
۸- "Religious Education" in the International Encyclopedia of Education, and ed . ( V . Q . P . ۴۹۹۵) GB: Pergamon
۹- "Religious Education" in the Encyclopedia al Religion, (V .۱۱,P .۳۱۸) New York: MPC
۱۰- این اصطلاح در واقع تابع معنائی است که در آن« دین» را شامل همه مسائل و ابعاد انسانی بدانیم.
۱۱-این اصطلاح را میتوان مترادف [Religious education ] و در بستر اسلامی آن مترادف [Islamic education ] دانست.
۱۲- برای اطلاع بیشتر از کتب مذکور مراجعه شود به بهروز رفیعی، کتابشناسی توصیفی و موضوعی تعلیم و تربیت در اسلام، تهران:انتشارات بینالمللی الهدی(۱۳۷۸)
۱۳- این اصطلاح را میتوان مترادف [Spiritual education ] دانست.
۱۴- اصول کافی، ج ۲، روایت ۳
۱۵- نهج البلاغه ، حکمت ۳۳۱.
۱۶ و ۱۷- مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام ، تهران: انتشارات الزهراء، ۱۳۱۲، صص ۵-۶.
۱۸- Mario Bunge & Ruben Ardila Philosophy of Psychology
۱۹- ر. ک. همان ص ۱۸
پینوشتها:
۱- Liberal Education ، علیرغم مرجوحیت ذکر الفاظ انگلیسی در نوشتار فارسی، به نظر میرسد ترجمه Liberal به آزاداندیش، آزادهگر، آزادمنش، آزاد، و امثال آن، گویا نمیباشد و لذا در این مقاله از خود لفظ لاتین استفاده شده است.
۲- برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به:شعاری نژاد، علی اکبر، فرهنگ علوم رفتاری، تهران:( امیر کبیر، ۱۳۶۴، ص. ۲۳۳)
۳- J . Mark Halstead
۴- "Liberal values and liberal education" in J .Mark Halstead & Monico J . Taylor ( eds .) ۱۹۹۶ .
Values in Education & Education in Values, London, Falmer Press .
۵- تعبیر کلیدی در نوشته هالستد Official neutrality میباشد.
۶- Herst, P . H . (۱۹۷۴) Moral Education in a Secular Society, London: Hodder and Stoughton .
۷- Chombliss, J .J .(ed) (۱۹۹۶), Philosophy of education: an Encyclopedia, New York, P .۳۰۳
۸- "Religious Education" in the International Encyclopedia of Education, and ed . ( V . Q . P . ۴۹۹۵) GB: Pergamon
۹- "Religious Education" in the Encyclopedia al Religion, (V .۱۱,P .۳۱۸) New York: MPC
۱۰- این اصطلاح در واقع تابع معنائی است که در آن« دین» را شامل همه مسائل و ابعاد انسانی بدانیم.
۱۱-این اصطلاح را میتوان مترادف [Religious education ] و در بستر اسلامی آن مترادف [Islamic education ] دانست.
۱۲- برای اطلاع بیشتر از کتب مذکور مراجعه شود به بهروز رفیعی، کتابشناسی توصیفی و موضوعی تعلیم و تربیت در اسلام، تهران:انتشارات بینالمللی الهدی(۱۳۷۸)
۱۳- این اصطلاح را میتوان مترادف [Spiritual education ] دانست.
۱۴- اصول کافی، ج ۲، روایت ۳
۱۵- نهج البلاغه ، حکمت ۳۳۱.
۱۶ و ۱۷- مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام ، تهران: انتشارات الزهراء، ۱۳۱۲، صص ۵-۶.
۱۸- Mario Bunge & Ruben Ardila Philosophy of Psychology
۱۹- ر. ک. همان ص ۱۸
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست