یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
مجله ویستا

فمینیسم


فمینیسم
به علت وابستگی دیدگاه ها و گرایشاتِ فمینیستی به مکتبهای فلسفی و سیاسی غرب، نحله های متفاوتی از فمینیسم به وجود آمد که هر کدام با منظری خاص و جداگانه به مسائل حقوقی زنان مینگرند. فمینیسم های رادیکال، مارکسیست، سوسیالیست، لیبرال، فرامدرن و اسلامی، از مهمترین گرایشات فمینیستی هستند.
‌‌●فمینیسم چیست
فمینیسم، جنبشی سازمان یافته برای دست یابی به حقوق زنان و ایدئولوژی ایی برای دگرگونی جامعه است؛ که هدف آن، صرفا تحقق برابری اجتماعی زنان نیست، بلکه رؤیای دفع انواع تبعیض و ستم نژادی را در سر میپروراند.همه گرایش هایی که زیر چتر گسترده این جنبش گرد آمده اند، در این باورند که زنان با بیعدالتی و نابرابری روبه رو شده اند؛ اما درباره علل ستم بر آنان، تحلیل های مختلفی ارائه میدهند و بر همین پایه، راهبردهای متفاوتی نیز پیشنهاد میکنند.نخستین بار، واژه فمینیسم (Feminisme) در یک متن پزشکی به زبان فرانسه، برای تشریح گونه ای وقفه در رشد اندام ها و خصایص جنسی بیماران مردی به کار رفت که تصور میشد از خصوصیات زنانه یافتن بدن خود در رنج بود. سپس الکساندر دوما، نویسنده فرانسوی، این واژه را در جزوه ای با عنوان «مرد و زن»، درباره زنای محصنه و زنانی به کاربرد که به گونه ای ظاهرا مردانه رفتار میکردند.
فمینیسم به عنوان یک اصطلاح سیاسی، از سال ۱۸۳۷ م. وارد فرهنگِ فرانسه شد. این واژه هر چند در ارائه چهره ای کلی و منهای مشخصه های یک مکتب سیاسی - اجتماعی، واژه ای گویا است؛ اما با دارا بودن این کلیت مفهومی، از مؤلفه ها و شناسه های معرفی یک تفکر خاص، تهی می باشد. برای فهم معنای خاصِ اراده شده از فمینیسم، به پسوند آن نیاز است و این پسوندها هستند که تعیین کننده نوع گسترش، مشخصه ها و اهداف خاص آن می باشند و بدین ترتیب است که مثلاً فمینیسم رادیکال از فمینیسم سوسیالیست متمایز میگردد.
در مباحث آکادمیک، فمینیسم به معنای اعم، شامل هر گونه مطالبات حقوقی و اجتماعی زنان است؛ اما آن چه امروز به عنوان فمینیسم مطرح میشود، فمینیسم به معنای اخص است که جنبشی کاملاً سیاسی - ایدئولوژیکی و حمایت شده از کانون های خاص در جهان است.بهتر آن است که بگوییم فمینیسم قبل از آن که یک مکتب و ایدئولوژی مستقل باشد، یک وجه اجتماعی برای احقاقِ حقوق زنِ مظلوم در اروپا و غرب است.در دهه ۱۸۴۰ م.، جنبش حقوق زنان در ایالات متحده ظهور کرد و به فعالیت در جهت تبیین جایگاه زن در جامعه آمریکا پرداخت. دستاورد مهم این فعالیت ها، اعلامیه «احساسات» است که خواهان رعایت اصول آزادی و برابری در مورد زنان بود.
قبل از ظهور جنبش های مدافع حقوق زنان، نویسندگان زن درباره نابرابری ها و بی عدالتیهای اجتماعی علیه زنان، مطالبی نوشته بودند. در واقع، آغازگرِ این گونه جنبش ها و منشأ پیدایش نهضت فمینیسم، همین نویسندگان بودند که با تحولات فکری و فرهنگی، زمینه خیزش زنان جهت احقاقِ مطالبات خود را فراهم نمودند. به عنوان نمونه، میتوان به خانم مری ولستن کرافت، نویسنده «احقاق حقوق زنان» و سیمون دو بوار، نویسنده «جنس دوم» اشاره نمود.در یک جمع بندی کلی از تعریف فمینیسم، میتوان گفت جنبش های فعالی از حقوق زنان، چه در جهان غرب و چه در کشورهای اسلامی، در اعتراض به برخی نابرابری های اجتماعی شکل گرفتند؛ اما با گذشت زمان، به جریانی فرهنگی تبدیل شدند که بر اساس انگاره های مشخص اعتقادی، به تحلیل نابرابری های زنان و آرمان های زنانه پرداختند. امروزه، واژه فمینیسم به دفاع از حقوق زنان بر اساس آرمان برابری طلبی اطلاق می شود.
●علل پیدایش فمینیسم
شناخت فمینیسم، به عنوان مکتبی که دفاع از حقوق زنانی را به همراه خود یدک میکشد، نیاز به بحث تاریخی و اجتماعی در فرهنگ و تاریخ غرب دارد که این نوشتار گنجایش آن را ندارد؛ اما برای بررسی علل پیدایش فمینیسم، ناچاریم مقوله زن و حقوق او را از منظر تاریخی، به طور خلاصه بیان کنیم.در روم باستان، زنان از حقوق اجتماعی برخوردار نبودند و از ارث محروم بودند. پس از مرگ شوهر، زن مانند سایر اشیاء، به ورثه منتقل میشد. رومیان با آنکه در قوانین و حقوق، پیشرفت کرده بودند؛ اما افکار عامه نسبت به زنان، متمایل به خشونت و سختگیری بود.در دمکراسی آتن، زنان با بردگان و ولگردها برابر بودند و حق رأی و مالکیت اقتصادی نداشتند؛ به گونه ای که به زنان اجازه خرید و فروش در اشیاء گرانتر از بیست من جو نمی دادند.با سقوط امپراطوری روم، فضای اجتماعی به تدریج تحت تأثیر آموزه های مسیحیت، تلطیف شد. قرون وسطی، دوران راحت باش برای زنِ اروپای قدیم بود. در قرنهای ششم و هفتم میلادی که با گسترش تعالیم مسیحیت همراه بود، زنان حتی در دیرها و کلیساها به اندازه مردان سهم داشتند و به ریاست برخی دیرها هم نائل میشدند. در واقع، میتوان گفت مسیحیت نگاهی کرامت گونه به زن داشت؛ به طوری که توانست نگاه جاهلیت قبل از مسیحیت را نسبت به زن تغییر دهد؛ چون این دین بر پایه زنی بزرگ به نام مریم علیهاالسلام بنا نهاده شده بود. این، دلیلی محکم است بر رد نظریه ای که فمینیسم را زاییده آموزهای مسیحیت میداند.در قرنهای دهم و یازدهم میلادی، زنان آرام آرام وارد مسائل سیاسی، حکومتی و قضایی شدند. این دوره، مقارن بود با ورود و نفوذ اسلام به اروپا که ره آورد بزرگ این نفوذ، افزایش حرمت حقوق زن در جامعه و فرهنگ اروپا میباشد.در سده های سیزدهم و چهاردهم میلادی، ساختار اقتصادی و اجتماعی اروپا متحول شد و تضییقات حقوقی زنان و کاهش حرمت و کرامت زن اروپایی شکل گرفت. بیشترین دوران تهاجم به کرامت زن و حقوق مادی و معنوی او در غرب بعد از رنسانس بود؛ دورانی که از آن به مرگ مدنی زن تعبیر شده است.
اوج این تهاجمات در قرنهای پانزدهم و شانزدهم میلادی بود. در این دوران شاهد هستیم که زنان خلاق در عرصه علم و هنر و ادبیات، مجبورند آثارشان را با نامهای مردانه امضا کنند؛ مثلاً کشفیات مهم نجومی تیکو براهه، حاصل زحمات و تلاشهای علمی خواهرش بود. در قرنهای هفدهم و هیجدهم میلادی، که با تشدید سکولاریزاسیون در اخلاق و فرهنگ، تمرکز ثروت، مبادلات بردگان و فقیر شدن بخشی از بشریت همراه بود، شرافت انسان در اروپا، به میزان تولید کالا و پس اندازهای مادی او تنزل کرد. در این بین، وضع زنان وخیم تر از مردان بود. تحولات رنسانس باعث خلق تفکرات الحادی و مادی، انسان مداری، فردگرایی و اومانیسم در اروپا شد.فرآیند این تحولات، سبب خیزش زنان بود که خواستار اعاده حیثیت و شرافت و حقوق تضییع شده خود بودند و این، سر آغازی شد برای پیدایش فمینیسم در غرب.نهضت فمینیسم شکل گرفت تا بیان کند که زن در دنیای مدرن امروزی به بن بست رسیده است و برای رهایی او از این بن بست باید چاره ای اندیشید.زن غربی نیز فمینیسم را یگانه حامی حقوق و کرامت از دست رفته خود پنداشته، آن را نقدِ قوانین ناعادلانه، ساختار قدرت، فرهنگ، ارزشها و سنت های مردسالارانه جامعه می داند.سیر تاریخی پیدایش فمینیسم را می توان به دو بخش اساسی موسوم به موجهای دوگانه تقسیم کرد.موج اول فمینیسم، اشاره به جنبشهای فمینیستی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی داشت و محور فعالیت های آنها کسب حقوق مساوی برای زنان، به ویژه حق رأی، بود.موج دوم در اواخر دهه ۶۰ و تمامِ دهه ۷۰ قرن بیستم میلادی، اعتراض مجددی است به عدم تساوی زنان.این دو موج فمینیستی مدعی اند که حوزه ای هستند با اندیشه ها، تاریخچه و کارکردهای خاص خود؛ اما در عمل ما بین این اندیشه ها و کارکردها هیچ وحدتی وجود ندارد
●مکتبهای فمینیستی
۱- فمینیسم لیبرال:
بنابراین مکتب، برای احقاق حقوق زنان، باید در چارچوب حکومت های لیبرالی مبارزه کرد. بر اساس این دیدگاه، حکومت بر درستی بنا شده، اما حقوق و امتیازاتی که اعطا می کند باید به زنان همه تعمیم یابد.اعتقاد پیروان این مکتب این است که نقش های جنسیتی و پیش داوری های تبعیض آمیز، باورهای پذیرفته شده درباره تفاوت های طبیعی در جنس و روابط اجتماعی است که سر نوشت متفاوتی برای زن و مرد رقم می زند. در نتیجه، لیبرال ها مخالف نقش های کلیشه ای در خانواده و جامعه هستند. لیبرال ها اصل را بر آزادی عملکردها، لذت جویی و رضایت خود محورانه افراد قرار داده اند و نسبت به نقش مادری و همسری در خانواده های سنتی، از آن رو که محدود کننده تمایلات افراد خانواده است، بدبین هستند. از نظر آنان میتوان با اصلاح قوانین و ساختار سیاسی و اجتماعی، جامعه ای با اهداف تساوی طلبانه ساخت.آرمان آنها تحقق جامعه ای دو جنسیتی است؛ جامعه ای که اعضای آن از نظر جنس مذکر یا مؤنث هستند، اما ویژگی های زنانه یا مردانه با اختلافات فاحش نشان نمیدهند. اینان معتقدند از راه تغییر قوانین و ایجاد فرصت های بیش تر آموزشی و اقتصادی و ورود زنان به حیطه امور اجتماعی، میتوان به این آرمان دست یافت.
۲- فمینیسم مارکسیست:
محور اصلی توجه فمینیست های مارکسیست، توجه به نقش اختلافات طبقاتی و تحول ابزار تولید در وقوع تحولات فرهنگی و اجتماعی است. این فمینیسم حاصل تلاش زنانی است که مارکسیسم را گسترش دادند تا از عهده توضیحی قابل قبول برای فرودستی و بهره کشی از زنان در جوامع سرمایه داری برآیند؛ هر چند که خود معترفند نظریه مارکسیم در شکل اولیه خود، قادر به توضیح قابل قبولی در این خصوصی نیست؛ زیرا حتی خودِ مارکس به جایگاه زنان در جامعه سرمایه داری توجهی نداشت و اخلاقیات، عدالت و تساوی حقوق در نظر او مردود بود و تنها هدف وی رسیدن به توضیحی علمی برای بهره کشی نظام سرمایه داری از طبقه کارگر به قصد سرنگون کردن این نظام بود.به نظر مارکس، در جوامع اولیه بشری، از ساختار خانوادگی کنونی خبری نبود و مردم به صورت شبکه های گسترده خویشاوندی به هم پیوند میخوردند. با پیدایش مالکیت خصوصی و جایگزینی اقتصاد شبانی و کشاورزی، شکست تاریخی جنس زن رقم خورد. مردانِ مدعیِ مالکیت ابزار تولید شدند و نیاز به نیروی کار آنان را واداشت تا همسران و فرزندان را به اطاعت خود وادارند. تفکرات مارکسیستی، اطاعت جنس زن از مرد را ریشهدار در مسائل اقتصادی میداند و توجهی به ماهیت زیست شناختی زنان ندارد.بعد از مارکس، انگلس دست به نوآوری در دیدگاه ها و ایدئولوژی مکتب مارکسیسم زد؛ تا نظریه ای ارائه دهد که نسبت به حقوق زنان موجّه باشد. در دیدگاه کلیِ مارکس و انگلس تفاوت چندانی نمی بینیم. به نظر آنان، خانواده اولین نهاد اجتماعی است که تقسیم کار نابرابر در آن صورت می پذیرد و باید نابود گردد. مارکس میگوید:«خانواده برای رفع نیازهای نظام سرمایه داری و مشخصا به دلیل خواست مردان برای انتقال میراث خود به وارثان مشروع شکل گرفت.»بنا بر نظر فمینیست های مارکسیست، تحولات اقتصادی منشأ فرودستی زنان و انقلاب صنعتی و نفی سرمایه داری عامل رهایی زنانی از وضعیت کنونی میباشد.
۳- فمینیست رادیکال:
فمینیست رادیکال، جنبشی انقلابی برای رهایی زنان است. هواداران این جنبش معتقدند که هیچ حوزه ای از جامعه نیست که مردان در آن دخالت نداشته باشند. در نتیجه، در هر جنبه ای از زندگی زنان که اکنون طبیعی شمرده می شود، باید تردید کرد و به دنبال راه هایی تازه برای جریان امور بود. هسته مرکزی عقاید فمینیست رادیکال این است که نابرابری های جنسیتی محصول یک نظام مقتدر و مرد سالار و مهم ترین شکل نابرابری اجتماعی است.سیمون دوبوار، از شخصیت های مشهور رادیکال، می گوید: هیچ انسانی زن یا مرد متولد نمی شود، بلکه هویت زنانه یا مردانه را در طول حیات خود کسب میکند. تفاوت های فیزیولوژیک تنها زن و مرد را از لحاظ زیست شناختی متمایز میکند و تفاوت های ذهنی و روحی و اختلافات در نگرشها و استعدادها، تماما محصول روابط اجتماعی و تاریخی است. بر این اساس، به علت این که طبیعتِ ثابت بشری وجود ندارد، تقسیم وظایف به زنانه و مردانه، خطاست.رادیکال فمینیستها علت فرودستی زنان را طبیعت پرخاشگرانه مردان میدانند و معتقدند مردان از این خصوصیت برای کنترل زنان بهره میگیرند.مری دیلی گزارش مستندی از فجایعی که در آن مردان از پرخاشگری برای مهار زنان سود جسته اند، را ارائه میدهد. او با اشاره به رسم سوتیدر هند، بستن پای نوزادان دختر در چین، ختنه دختران در برخی کشورهای آفریقایی... اینها را نمونه هایی از آزاررسانی مردان به زنان و استفاده از ابزار خشونت برای مهار آنان می داند.این گروه فمینیستی معتقدند که نابرابری زنان ریشه های عمیقی در فرهنگ ها و ذهنیت ها دارد و انقلاب در قوانین تا زمانی که در درون فرهنگِ موجود انجام شود، تنها مرحمی بر زخم های عمیق جنس مؤنث است. اینان زنان را به خلق هویت تازه ای برای خود ترغیب میکنند که استوار بر پایه زنانگی حقیقی باشد و آنان را به بزرگداشت شکل تازه ای از خلاقیت زنانه فرا میخوانند که به خواهری و هویت خویش تکیه کنند.آنان دو جنسیتی بودن را مردود می دانند؛ چون معتقدند با ارزش ترین خصلت ها همان ویژگی هایی است که به زنان اختصاص دارد. از نگاه آنان، زنان باید جدا از مردان زندگی کنند؛ چون حتی در صمیمانه ترین روابط میان زن و مرد، سلطه مردانه وجود دارد. «نیروی مذکر از طریق تداوم بخشیدن به نهادهایی چون پرورش کودک، کار خانگی، عشق و ازدواج و اعمال جنسی، تحکیم می یابد.»شولامیت فایرستون عامل فرودستی زنان در طول تاریخ را مسائل بیولوژیکی زنان، یعنی وضعیت خاص زایمان، عادت ماهیانه، پرورش کودک و... می داند؛ اما می گوید: تکنولوژی جدید، با میسر ساختن لقاح بدون آمیزش، پرورش جنین خارج از رحم و بزرگ کردن بچه خارج از خانواده، زنان را آزاد خواهد کرد. در این روند، خانواده به عنوان واحدی برای تولید مثل و اقتصاد، از میان خواهد رفت و جامعه ای آزاد از نقش های مبتنی بر جنسیت شکوفا خواهد شد.آرمان رادیکال فمینیست ها تحقق جامعه ای فاقد از جنسیت است، اما بسیاری از آنان پا را از این هم فراتر گذاشته و صفات ارزشمند را صفات ویژه زنان دانسته اند. لذا آرمان انسانی آنان، آرمان زن است؛ اما نه زنی که تحت سلطه نظام پدرسالارانه باشد. رادیکال ها برای رسیدن به این آرمان، تنها انقلاب جنس مونث علیه مذکر را مؤثر می داند. از این رو، مبارزه سیاسی سازماندهی شده علیه جنس مذکر، چه در حوزه عمومی(جامعه) و چه در حوزه خصوصی (خانواده)، را لازم می دانند؛ زیرا معتقدند است فرهنگ، دانش و درک ذهنی زنان همواره از سوی مردان انکار شده و علم مردانه برای مشروعیت بخشیدن به ایدئولوژی هایی که زن را حقیر و موظف به کار خانگی معرفی می کند به کار رفته است.
۴- فمینیسم سوسیالیستی:
این گرایش تلفیقی از دو دیدگاهِ فمینیسم مارکسیسم و رادیکال است که معتقد است هم نظام جنسیتی پدر سالارانه و هم نظام سرمایه داری در ستم علیه زنان نقش ایفا میکنند. آنان جنسیت، نژاد، سن و ملیت را عامل ستم بر زنان و فقدان آزادی زنان را محصول کنترلی میدانند که قلمروهای عمومی و خصوصی بر آنان اعمال میشود. به اعتقاد این گروه، در تمامی جوامع، جنس مذکر بر جنس مونث رابطه ای سلطه آمیز برقرار کرده است؛ اما این رابطه در نظام سرمایه داری به شکل سرمایه داری پدرسالارانه درآمده که عمق ظلم به زنان را نشان می دهد.آنان برای رهایی جنس زن، خواستار اصلاح نظام اقتصادی جامعه و حاکمیت سوسیالیسم و نیز اصلاح در ابعاد فرهنگی و روانکاوانه جامعه و رفع تقسیم کار جنسی در همه قلمروها هستند. از این رو، می توان گفت فمینیسم سوسیالیست، نظام اقتصادی و سلطه پدر سالارانه را عامل فرودستی زنان می دانند و مبارزه طبقاتی و جنسیتی را راه حل وضعیت زنان.
۵- فمینیسم فرامدرن(پست مدرنیسم):
از اواخر دهه ۷۰ میلادی، گروهی از فمینیست ها به دفاع از خانواده، نقش مادری و تفاوت های طبیعی زن و مرد پرداختند و به اصلاح دیدگاه های قبلی خود اذعان نمودند.آنان در این زمینه کتاب ها و مقالات فراوانی نوشتند که رنگ و بوی پشیمانی و تغییر در دیدگاه های فمینیستی از آنها به مشام میرسید. فمینیست هایی که قبلاً خانواده را بازداشتگاهی برای زنان می دانستند، آن را جزء از شکل های ارتباطی که در آن زنان میتوانند نیازهای عاطفی شان را برآورند، برشمردند.الشتین در کتاب «مرد عمومی، زن خصوصی»، به تلاش فمینیست های رادیکال برای سیاسی کردن زندگی خصوصی حمله کرد و به دفاع از زندگی خصوصی و خانواده فرزند محور پرداخت و مادر بودن را فعالیتی غنی، چند رویه، پر زحمت و شادی آفرین دانست.نسبی گرایی، شاخصه اصلی دیدگاه فرامدرن است. از دیدگاه آنان، هر مکتب فکری که مدعی درک واقعیت در وجهی یکسان شود، هم گمراه کننده است و هم فریبنده. آنان تلاش برای ایجاد یک مکتب فمینیستی خاص را رد می کنند؛ چون معتقدند روش زنان برای درک خویش چند گانه و متنوع است و هویت زن از طریق یک رشته عوامل ادراک میشود که بر یکدیگر تأثیر میگذارند، مثل سن، قد، طبقه، نژاد و فرهنگ، که هیچ تلاشی برای کشاندن این عوامل تحت یک ایدئولوژی واحد ممکن نخواهد بود.در این دیدگاه، هر فرهنگی برای مشکلات جامعه خود پاسخ هایی بومی دارد که باید تنها در محدوده همان فرهنگ مورد ارزیابی قرار گیرد. لذا زنان در شرایط و مناطق مختلف، راه های متفاوتی برای مقابله با پدر سالاری بایستی بیابند. برخی از روشنفکران این گروه بر حفظ ویژگیهای زنانگی تأکید دارند و معتقدند که زن، نیازمند خانواده و برخورداری از نعمت فرزند است.پست مدرنیسم علت فرودستی زنان را وجود رفتارهایی میداند که از بدو تولد میان دختر و پسر تفاوت ایجاد میکند. از این رو، جامعه مطلوب را جامعه ای میداند دو جنسیتی که تشابه حقوق زن و مرد در آن تأمین شده باشد.
۶- فمینیسم اسلامی:
فمینیسم اسلامی اصطلاحی است که در چند سال اخیر، به ادبیات دفاع از حقوق زنان راه یافته و در برخی کشورهای اسلامی بخشی از زنان را به خود جذب نموده است.از اواخر قرن ۱۹ میلادی، اندیشه های زن گرایانه غربی توسط آثار مکتوب نویسندگان مسلمانِ آشنا به غرب، به کشورهای اسلامی راه یافت. شاید کشور مصر اولین کشور اسلامی باشد که اندیشه های فمینیستی به آن راه یافته باشد. از مهم ترین آثار زن پژوهی این دوره می توان به کتاب «المرأهٔ والمرأهٔ الجدیدهٔ»، نوشته قاسم امین، اشاره کرد. وی سعی نمود بر اساس دیدگاه تجددگرایانه، به تفسیر و تأویل آموزه های دینی بپردازد؛کاری که امروزه بسیاری از فمینیست های اسلامی به آن مشغولند؛ یعنی بخش مهمی از تلاش خود را صرف مبارزه درون دینی برای حاکمیت نگاه زن گرایانه می کند.در ایران، اندیشه دفاع از حقوق زنان همزمان با مشروطه مطرح شد.در ابتدا، نویسندگان ضرورت بهداشت زنان را به عنوان اولویت و حقوق زنان را در رتبه بعدی مطرح كردند. پدیده فمینیسم اسلامی كه خود را دارای مبانی تئوریك خاصی میداند و بر اساس یك جهان بینی تعریف شده به تحلیل دین و آموزه های می پردازد، در ایران عمری كمتر از دو دهه دارد و به دو دلیل قوت گرفت: ۱. بافت دینی و مذهبی جامعه كه نگرشی خاص درباره زن دارد؛ ۲. نظام حكومت دینی كه به مقتضای آن حقوق اسلامی مانند حقوق جزایی، مدنی و سیاسی اعمال میگردد؛ كه اجرای این قوانین در نظام اجتماعی ما چالش هایی را بین نگرش سنتی و نوین درباره مسائل زنان به وجود آورده است.بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، گروهی از ایرانیانِ مخالف نظام به غرب مهاجرت كردند. از میان آنان، عده ای سلطنت و عده ای مخالف حكومت دینی بودند. در دهه ۶۰، تعدادی از گروه های چپ و ماركسیست به آنان ملحق شدند. در ابتدا، بیشتر فعالیت آنها مقابله سیاسی با انقلاب اسلامی بود؛ اما به مرور و به تبع تحلیلگران غرب، به این نتیجه رسیدند كه باید راهكارهای فرهنگیِ بلند مدت را برای مقابله برگزینند. در این زمان، مسئله حقوق زن در دنیا، به ویژه ایران، اهمیت زیادی پیدا كرده بود. آنان حوزه مطالعات زنان را جذابتر دیدند و با این حربه، در صدد یافتن جای پایی در جامعه اسلامی برآمدند. از آن سو، جهان غرب نیز برای مقابله با بنیاد گرایی اسلامی به این نتیجه رسیده بود كه میبایست به متزلزل كردن نظام خانواده و طرح الگویی جدید از روابط زن و مرد پرداخت.این گروه در ادامه فعالیت، آرام آرام به این نتیجه رسید كه به علت گرایش های شدید مذهبی در ایران، هیچ تحولی بدون در نظر گرفتن مذهب نمیتواند به وقوع بپیوندد. لذا در جست وجوی نظریه ای كه ویژگی های فمینیستی را در پوشش دینی توضیح دهد، به طرح فمینسیم اسلامی پرداختند. آنان فمینیسم اسلامی را حد واسطی میان دیدگاه اصول گرا و فمینیسم غربی میدانستند كه میتوان توسط آن، به طرح شعارهای تند لائیك در جامعه اسلامی پرداخت.در داخل ایران هم فمینیست هایی بودند كه علاوه بر آشنایی با فرهنگ اسلامی، با فرهنگ غرب آشنا بودند. آنان به علت ضعف در باورهای دینی و اعتقادات مذهبی و گرایش به آموزهای فرهنگ غرب، به مرور دچار تضاد شدند و با بحران هویت مواجه گشتند. عده ای از آنان به انكار باورهای دینی پرداختند و با خرافی دانستن دین، مروج دیدگاههای ماتریالیستی شدند. عده ای دیگر كه از باورهای محكم تری برخوردار بودند، قوانین مدنی و جزایی نظام اسلامی را مورد انتقاد قرار میدادند و برای خروج از بحران، تفسیر متون دینی را به گونه ای هماهنگ با فرهنگ جدید پیشنهاد كردند.حاصل عملكرد فمینیست های داخل، مشابه فعالیتهای فمینیستهای خارج كشور بود؛ به طوری كه میتوان گفت فمینیسم اسلامی محصول مشترك روشنفكران داخل كشور و مخالفان نظام اسلامی در خارج كشور است.برخی از تحلیل گران، از گروه سومی نیز به عنوان عناصر تشكیل دهنده فمینیسم اسلامی یاد میكنند كه شامل زنان متدین و انقلابی، روشنفكران و دانشگاهیان و حوزویان میباشند. بیشتر آنان در حوزه عمل و اجرا با مسائل زنان آشنا شدند. از این رو، آنان كمتر از پایگاه تئوریك به تحلیل میپردازند.بسیاری از آنان خود را فمینیست نمینامند، بلكه معتقدند باید برای تضمین و ادامه نقش رهبریِ اسلام، آن را با پیشرفت های زمانه هماهنگ ساخت. آنان از لحاظ گرایشات فكری، بیشتر متمایل به نظریه تشابه حقوق زن و مرد هستند. این افراد خود را تكلیف گرا و شریعت مدار میدانند و در بسیاری از مسائل به دنبال حكم فقیهی میروند كه با دیدگاه آنان سازگارتر است. آنان كنوانسیون محو كلیه اشكال تبعیض علیه زنان را ـ كه از مهمترین دستاوردهای فمینیسم قرن بیستم به شمار میرود ـ در كلیت خود، سندی مترقیانه میدانند كه تنها در موارد جزئی، نیازمند اصلاح است. آنان اعتقاد محكمی به اسلام دارند، اما اعتقادشان از مرحله ذهنیت به یك برنامه راهبردی تبدیل نشده است. به همین دلیل، آنان در حوزه اندیشه و عمل، به یك تعارض دچار شده اند.
فمینیست اسلامی معتقد است برای مقابله با سكولار كردن جامعه و اسلام، میبایست به اسلامی كردن مجددِ جامعه دست زد؛ چون خطرِ اصلی غرب برای جامعه اسلامی، فرهنگی است؛ نه سیاسی و اقتصادی. در این میان، زنان نقشی اساسی دارند؛ چون حاملان اصلی فرهنگ تلقی میشوند. از این رو، حجاب فقط نشانه حجب و حیا نیست؛ بلكه نماد دفاع از اسلام، حفاظت از كیان خانواده و هویت اسلامی جوامع مسلمان است.فمینیست اسلامی در صدد حاضر نمودن زن در صحنه مسئولیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و ارائه الگویی از زن است كه ضمن حفظ حریم عفاف، مانند مردان حضوری فعال در عرصه مسئولیت های اجتماعی و سیاسی پیدا كند. این، آرمان و ایده آل طیف زنان مذهبی است؛ اما این كه آیا واقعاً در عمل نیز بر این خط مشی رفتار كرده اند یا نه، را باید به دیده شك و تردید نگریست.بیشتر فمینیست های اسلامی مباحث و نظریات خود را بر نسبیت فرهنگی استوار میكنند؛ بدین معنا كه هر جامعه ای برای حل مسائل و مشكلات خود، پاسخی بومی دارد كه باید در قالب فضای فرهنگی خود مورد قضاوت قرار گیرد. از این لحاظ می توان گفت كه فمینیست سهای اسلامی، تا حدودی متأثر از نظریات پست مدرنیسم است.فمینیست های اسلامی داخل نیز در طرح دیدگاه های خود، به نوعی متأثر از جریات خارج هستند؛ به طوری كه مانند پل ارتباطی میان گروه های فمینیستی خارج كشور با جامعه زنان داخل عمل می كنند.
فمینیست اسلامی، مرد سالاری را مسئله اساسی زنان در خانواده و اجتماع میدانند؛ به سمت آرمان های تساوی طلبانه گام بر میدارند؛ به تفات های زن و مرد مسلمان در احكام اسلامی معترفند؛ مفاهیمی چون اومانیسم، سكولاریسم، حقوق بشر و تشابه زن و مرد را با تعابیر متداول جهان غرب تشریح میكنند و سعی دارند با ارائه برداشت های جدید از آیات قرآن، قرائتی از دین ارائه دهند كه به الگوهای شناخته شده غرب نزدیك تر باشد.

عباس تیموری آسفیچی
منبع : هفته نامه فصل نو