یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


آقای گل‌آقا


آقای گل‌آقا
● به بهانه دومین سال رفتن کیومرث صابری فومنی
من به نقش اتفاق در زندگی معتقدم. نمی‌دانم، شاید شما اسمش را بگذارید شانس. اما به این هم معتقدم كه این اتفاق كه من می‌گویم و شانسی كه شما می‌گویید، همین جوری كشكی كتره‌ای سراغ آدمها نمی‌آید. یعنی یك فرشته شوخ‌طبع بیكار آن بالا پا روی پایش نینداخته و تیر و كمان دستش نگرفته كه هر وقت عشقش كشید یكی از آن تیرهای شانس و اقبال را به سمت بعضی از بندگان خدا بیندازد.
گمان می‌كنم اتفاق برای همه می‌افتد، منتها برای هركس، بسته به آنچه در چنته‌اش دارد، یك جور.
حالا از بین این «همه»، فقط آدمهای بزرگ هستند كه این «اتفاق» را دودستی می‌چسند و زندگیشان را براساس همان می‌سازند. بعد از آن است كه بقیه اتفاقها پشت سر هم می‌رسند. اتفاقهایی كه دیگر خیلی نمی‌شود بهشان گفت اتفاق، چون نتیجه غنیمت شمردن همان اتفاق اول هستند. مثلاً این جمله را ببینید:
«نامه‌ شیرین و طنزآمیز شما واصل شد.»
این جمله یكی از چندین جمله یك نامه كوتاه تایپ شده است. اما همین جمله ساده مسیر زندگی آقای گل‌آقا را تغییر داد. البته گل‌آقا آن موقع هنوز گل‌آقا نشده بود. نزدیك به ۴۰ سال نوشتن و نوشتن لازم بود تا كیومرث صابری فومنی، به گل‌آقای ملت ایران تبدیل شود.
ببینید خودش دراین‌باره چه گفته:
«یك حادثه در ایام نوجوانی، در سن ۱۸ سالگی، مرا وارد عرصه طنز كرد، بدون اینكه دلم خواسته باشد و خیال می‌كردم كسی كه طنز می‌نویسد، حتماً باید یك آدم بی‌درد، سبك و حتی یك كمی هم جلف باشد! این را توهین می‌دانستم كه كسی بخواهد با آن لحن و با آن زبان صحبت كند. در آن زمان، انجمن ناشران، جزوه‌هایی منتشر می‌كرد به نام «كتابهای ماه»، و این را به رایگان می‌فرستاد برای هركسی كه می‌خواست. در زمینه نقد و معرفی كتاب بود. من در سن ۱۶ سالگی خیلی دلم می‌خواست كه چیزی را بخوانم درحالی كه امكان خرید هیچ چیز را نداشتم، نه نشریه و نه كتاب و این برایم خیلی سخت بود.
در آن زمان كتابخانه‌ها به این شكل نبود. من این جزوه كتابهای ماه را می‌خواندم و با بسیاری از آثار ادبی جهان آشنا شدم. هر ماه یكی از این كتابهای ماه می‌آمد و من مثل كتاب درسی آن را می‌خواندم و حفظ می‌كردم تا كتاب بعدی برسد. همین الان هم اگر دانش‌آموز بی‌بضاعتی از من مجله بخواهد، من برایش هرجا كه باشد می‌فرستم. چون یادم می‌آید كه این می‌خواهد چیزی را بخواند و حتماً پولش را ندارد. بعد از دانشسرا، در یكی از دهات گیلان معلم شدم. مدتها كتابهای ماه به دستم نمی‌رسید. یك نامه نوشتم كه ما به این پستچی كه برای ما نامه می‌آورد، هر دفعه یك سیگار مهرگان می‌دهیم، شما نمی‌توانید بگویید كه مجله را فرستاده‌اید ولی پستچی آن را به دست من نرسانده است. این به خاطر سیگار هم شده، حتماً باید مجله را به من بدهد. یك نامه كوتاه تایپی به دست من رسید كه نامه شیرین و طنزآمیز شما واصل شد...حالا باید ببینید چقدر باید این نامه در من تأثیر گذاشته باشد كه من هنوز هفت- هشت خطش را حفظ هستم. من با اینكه معلم شده بودم و دیگر می‌توانستم یك مجله را بخرم، ولی به هرحال می‌خواستم این دوره را هم به صورت كامل داشته باشم. این جمله كه: «نامه شیرین و طنزآمیز شما واصل شد»، مسیر كار قلمی مرا كاملاً تغییر داد.»
و این مسیر كار قلمی كه با سرودن شعر برای روزنامه دیواری دبیرستان آغاز شده بود، به مجله توفیق، روزنامه اطلاعات و بالاخره هفته‌نامه گل‌آقا كشیده شد. در این سالها، آقای گل‌آقا كه به عقیده خیلی‌ها طنز سیاسی را پس از انقلاب دوباره زنده كرد، بیشتر از هر چیز معلم دلسوزی بود كه انگشت اشاره‌اش را بالا گرفته، اما برخلاف باقی معلمها، نه با اخم كه با لبخند تذكر می‌دهد. معلمی كه حواسش به شاگردانش و چیزهایی كه برای آنها می‌نویسد هست و می‌داند یك جمله می‌تواند اتفاقی باشد كه مسیر زندگی آنها را تغییر دهد.
● سال شمار زندگی :
۱۳۲۰: تولد در صومعه‌سرا.
۱۳۲۱: وفات پدر.
۱۳۳۲: تحصیل در دبستان.
۱۳۳۴: سرودن اولین شعر برای روزنامه دیواری دبیرستان با عنوان «یتیم».
۱۳۳۶: پذیرفته شدن در امتحان ورودی دانشسرای شبانه‌روزی ساری؛ چاپ اولین شعر در روزنامه امید ایران با عنوان «یتیم».
۱۳۳۸: پایان تحصیلات در دانشسرا و آغاز به‌كار معلمی در روستاهای كسما و فومن.
۱۳۴۰: اخذ دیپلم ادبی؛ پذیرفته شدن در رشته حقوق سیاسی دانشگاه تهران ؛ تدریس در دبستانها و دبیرستانهای فومن؛ شركت در تظاهرات دانشجویی و دستگیری و مضروب شدن توسط نیروهای امنیتی؛ چاپ اولین مطلب با همین موضوع در روزنامه توفیق با امضای «گردن شكسته» و آغاز همكاری با توفیق.
۱۳۴۴: اخذ لیسانس با موضوع پایان‌نامه «برداشتی از فرمان علی (ع) به مالك‌اشتر».
۱۳۴۵: تدریس در دبیرستانهای تهران؛ آغاز همكاری مستمر با توفیق كه این همكاری تا توقیف ادامه یافت؛ ازدواج با «عطیه اقدام‌دوست» كه حاصل آن، دو فرزند به نامهای «آرش» و «پوپك» است.
۱۳۵۰: تداوم نگارش مقالات جدی و شعر برای سپید و سیاه، فردوسی، نگین، امید ایران تا سال ۱۳۵۷.
۱۳۵۳: پذیرفته شدن در رشته ادبیات تطبیقی دانشگاه تهران در مقطع فوق لیسانس.
۱۳۵۷: انتشار كتاب «برداشتی از فرمان علی(ع) به مالك اشتر.»
۱۳۵۸: پذیرش مسؤولیت مجله رشد ادب فارسی به مدت یك سال و نگارش مقاله در اطلاعات، كیهان، كیهان فرهنگی و...، از این تاریخ به بعد.
۱۳۵۹: مدیركلی دفتر آموزش بازرگانی و حرفه‌ای وزارت آموزش و پرورش، مشاورت فرهنگی و مطبوعاتی نخست‌وزیر وقت، شهید رجایی.
۱۳۶۰: مشاورت فرهنگی رئیس جمهور وقت (شهید رجایی) و رئیس جمهور آیت‌الـله خامنه‌ای (تا آذر ۱۳۶۲)؛ چاپ كتاب «چگونگی انتخاب اولین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی ایران» بدون نام مؤلف. این كتاب بعدها با عنوان «مكاتبات شهید رجایی با بنی‌صدر و چگونگی انتخاب اولین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی ایران» در سالهای ۱۳۶۰، ۱۳۶۲و ۱۳۸۰ تجدید چاپ شد و به چاپ چهارم رسید.
۱۳۶۱: انتشار كتاب «دیدار از شوروی»، انتشار كتاب «اولین استیضاح در جمهوری اسلامی ایران.»
۱۳۶۳: آغاز به نگارش ستون طنز «داستانهای جعفرآقا» در بولتن حج؛ آغاز نگارش ستون «دو كلمه حرف حساب» در اطلاعات (از دی ماه).
۱۳۶۴: از دست دادن تنها پسر، «آرش» در سانحه رانندگی.
۱۳۶۹: انتشار مجله گل‌آقا و تأسیس مؤسسه گل‌آقا؛ چاپ جلد اول كتاب «گزیده دو كلمه حرف حساب».
۱۳۷۰: آغاز به‌كار انتشار ماهنامه گل‌آقا و سالنامه گل‌آقا؛ چاپ جلد دوم «دو كلمه حرف حساب».
۱۳۷۴: چاپ جلد سوم «دو كلمه حرف حساب».
۱۳۷۷: چاپ جلد چهارم «دو كلمه حرف حساب».
۱۳۷۸: آغاز به‌كار انتشار هفته‌نامه «بچه‌ها...گل‌آقا».
۱۳۷۹: انتشار كتاب «ایران» كه صابری عضو هیأت مولفان آن بوده است.
۱۳۸۳: وفات به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون.
● نمونه‌ای از آثار:
تعریف آزادی!
ـ «آزادی یعنی اینكه گل‌آقا حرف حساب بزند، ما هم گوش بدهیم!»
«شاغلام»
ـ «آزادی یعنی اینكه گل‌آقا حرف حساب بزند، ما هم صمُ‌بكم باشیم!»
«غضنفر»
ـ آزادی یعنی اینكه گل‌آقا حرف حساب بزند، ما، هم گوش بدهیم هم صم‌ُُبكم باشیم!»
«مش‌رجب»
ـ ....«شاغلام» مزخرف می‌گوید، «غضنفر» لاطایلات می‌گوید، «مش‌رجب» خزعبلات. این سه نفر آزادی را با خفقان اشتباه كرده‌اند! آزادی یعنی اینكه وقتی من دو كلمه حرف حساب می‌زنم، این سه نفر - چشمشان چهار تا- همه را به رضا و رغبت بخوانند و پس از خواندن به صدای بلند بگویند: «صحیح!!» ولی اگر نگفتند، معلوم می‌شود كه خفقان گرفته‌اند!
البته بنده در باب آزادی نظریات دیگری هم دارم، اگر از روزنامه كیهان آمدند و با من مصاحبه كردند كه مفصلاً عرض خواهم كرد و اگر نیامدند و مصاحبه نكردند كه هیچی!
● «گل‌آقا»
▪ شنبه ۱۱/۵/۱۳۶۵
... ما نمی‌گوییم حرفی غیر حق
این چنین خواندیم در خردی سبق
حرف حق اگر تلخست مافوق شماست
شوش اگر بلخست از ذوق شماست
ورنه ما غیر از «گل‌آقا» نیستیم
در غم پایین و بالا نیستیم
تازه یك كم هم كه بالا می‌رویم
با همین نام «گل‌آقا» می‌رویم!
ما «گل‌آقا»ییم و صاف و ساده‌ایم
دوستدار مردم آزاده‌ایم
«آفتاب آمد دلیل آفتاب»
این تو، این روزنامه، این «حرف حساب»
نه كه با مستضعفان در یك صفیم
خاك پای مردم مستضعفیم
حال تو در پشت سر یا روبرو
«هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو»!
● «گل‌آقا»
▪ پنجشنبه ۲۲/۱۰/۱۳۶۷
دیگران از گل‌آقا چه گفته‌اند
و چه‌طور دیده‌اند
منتخبی از آثار
مصاحبه ها
عکسها
● منابع آثار، تصاویر و نقل قولها:
۱- طنزپردازان معاصر (كیومرث صابری فومنی)/ رویا صدر/ انتشارات گل‌آقا / ۱۳۸۴
۲- زندگینامه كیومرث صابری فومنی / یادنامه انجمن آثار و مفاخر فرهنگی/ شهریور ۸۴
۳- چهره‌های درخشان، كیومرث صابری فومنی «گل‌آقا» / ریتا اصغرپور/ انتشارات مدرسه/۱۳۸۴
۴- گلخند/ ویژه‌نامه بزرگداشت زنده‌یاد كیومرث صابری در جشنواره مطبوعات كودكان و نوجوانان/ كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان/ بهمن ۸۳
۵- ماهنامه گل‌آقا / شماره ۱۵۳
۶- بچه‌ها...گل‌آقا شماره‌های ۲۳۷ و ۲۴۸
منبع : پایگاه‌ اطلاع‌رسانی گل‌آقا


همچنین مشاهده کنید