جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
حرکت بر لبه تیغ
چیستا یثربی نویسنده و نمایشنامه نویسی که نامش در تئاتر کاملا شناخته شده است اما حضور او در سینما هم چند وقتی است که جدی شده و بارزترین نمونه آن نوشتن فیلمنامه فیلم دعوت و انتخاب بازیگران این فیلم است. با چیستا یثربی درباره موضوع فیلم و حواشی انتخاب بازیگران آن گفتوگو کردهایم.مساله سقطجنین نه تنها در کشور ما بلکه در همه جهان یک مساله کاملا زنانه است. یعنی همیشه تصمیم نهایی برعهده زنان است. آنها هستند که باید تصمیم بگیرند این کار را انجام دهند یا نه و این اتفاقا خیلی بد است. چون این زنها به خاطر شرایطی که در به وجود آمدن شان کوچکترین نقشی نداشتهاند و به آنها تحمیل شده، مجبورند چنین تصمیم دردناکی را بگیرند یا نگیرند.
▪ با توجه به سابقه کاری شما در حوزه زنان، کمی در این باره صحبت کنید که چرا تصمیم گرفتید چنین فیلمنامهای بنویسید؟
ـ اصلا همین سابقه باعث شد که آقای حاتمیکیا به من زنگ بزند. چون من هم مادر بودم و هم مقالات و قصههای زیادی درباره سقطجنین داشتم. از جمله داستان بچه مومی از مجموعه سلام خانم جنیفر لوپز. داستان بچهای است که مادرش سقطش میکند و به شکل موم در پیتزای مادرش پیدا میشود. به هر حال میخواهم بگویم همیشه فکر میکردم فقط زمانی سقط مجاز است که خطر جسمانی یا روحی وحشتناکی مادر و بچه را تهدید کند. مثلا مادرانی که ما میدانیم بعد از به دنیا آمدن بچه ممکن است بلایی بر سرش بیاورند. حتی آن زمان هم البته حق نداریم حکم به سقطجنین بدهیم. چون میتوان بلافاصله بعد از به دنیا آمدن، بچه را از مادر جدا کرد. اما زمانی که خطر جانی برای مادر وجود دارد میتوان با این کار موافق بود. اما جدای از این شرایط من اصولا با سقط مخالفم چون عقیده دارم ما این بچهها را به وجود نیاوردهایم، ما این وسط فقط واسطهایم. این روح باید وارد این دنیا میشده وگرنه خداوند از بین آن همه تخمک این را انتخاب نمیکرد. در واقع این جنین بهنوعی دعوت شده و برگزیده از سوی خداوند است. پس دیدگاهم کاملا مخالف سقطجنین است.
اما میدانید که در تمام جهان فمینیستها موافق سقط هستند اما کمکم این ورق در حال برگشتن است. مثلا همین خانم سوزان پیلین که یک دختر جوان ۱۹ یا ۲۰ ساله است و دارد شهردار میشود یکی از دلایل موفقیتش این است که با سقطجنین مخالف است و مردم به خاطر همین او را قبول دارند. البته حاتمیکیا از این نظر من اطلاع نداشت و روز اولی که ما با هم دیدار کردیم به من گفت بیشتر نقدهای تلویزیونی تو را دیدهام اما بعد از شنیدن نظر من درباره سقط گفت میتوانی ۷ قصه در مورد ۷ زن با شرایط اقتصادی گوناگون بنویسی که همهشان به نوعی با مشکل سقطجنین مواجهند؟ خودش طرحهایی داشت، چون قبلا با یک تیم خبرنگار زن درباره این موضوع تحقیق کرده بودند و از اینترنت هم چیزهایی گرفته بودند آنها را به من داد و ما یک ماه ونیم درباره آن طرحها صحبت میکردیم تا برای من درونی شوند. چون خیلی از آن طرحها را من اصلا دوست نداشتم و معتقد بودم خیلی از آنها نیز باید تغییر کند و یا از اول نوشته شود. به هر حال همدیگر را قانع میکردیم تا اینکه روز اول مهر سال گذشته بالاخره حاتمیکیا به من گفت بسمالله، قصهها را شروع کن. البته من فکر میکردم از همان ابتدا باید فیلمنامه بنویسیم ولی ایشان اصرار داشت در آغاز قصه این کار نوشته شود چون معتقد بود قصه کلی فضای تصویری به آدم میدهد که باعث شکلگیری دید بصری میشود.
شاید هم میخواست مرا امتحان کند. اولین قصهای که نوشتم قصه بهار بود. همین اپیزودی که مریلا زارعی با بازی در آن کاندید بازیگری شد و خوشبختانه مورد اقبال همه گروه قرار گرفت. بعد از این حاتمیکیا از من خواست باقی قصهها را هم بنویسم و در ۱۵ روز ۷ قصه نوشتم که هرکدام ۶۰ صفحه بود. به خاطر همین میخواهم آنها را کتاب کنم. یکی از آنها به نام ورشکسته را مجبور شدیم حذف کنیم چون با اینکه خیلی دوستش داشتیم ولی حاتمیکیا اعتقاد داشت خودش سوژه مستقل یک فیلم است. ایشان اول از من خواست فیلمنامه را بر اساس یک ساختار پازل گونه بنویسم که یک سکانس مثلا از قصه اول دارد و یک سکانس از قصه چهارم ولی بعد از نوشته شدن خوشش نیامد و گفت خیلی حجیم شده و قدرت تصویری اش کم شده. گفتم آخر آقای حاتمیکیا رحم کن یک داستان ۴۶ صفحهای را چطور به یک فیلمنامه ۱۰ صفحهای تبدیل کنم؟ به خاطر همین قرار شد اپیزودها را جداگانه بنویسم و نوشتم. باز ایشان بعد از خواندن، نظراتش را منتقل کرد و من هم باز تغییراتی در آن دادم و خلاصه بعد از کلی بحث و گفتوگو ۶ فیلمنامه تهیه شد که راجع به ۶ زن بود که هرکدام در شرایط اقتصادی و اجتماعی متفاوتی به سر میبردند. زمان نوشتن حاتمیکیا مدام از من میپرسید چه کسی را برای این نفشها در ذهنت میبینی؟ و من میگفتم مثلا برای نقش بهار مدام مریلا زارعی به ذهنم میآید. یا در مورد شیدا مدام مهناز افشار را میدیدم، یا کسی که خیلی میدیدماش کتایون ریاحی بود یا برای نقش دختر کارگر مدام سحر جعفریجوزانی به نظرم میآمد با اینکه من هیچ کاری جز همان کار مهران مدیری را از او ندیده بودم. به خاطر همین حاتمیکیا انتخاب بازیگر را هم به من سپرد که کار بسیار فشرده و پیچیدهای بود. دو ماه و نیم طول کشید و در حین این کار فیلمنامهها بازنویسی میشد. البته مشکلی هم این وسط پیش آمد چون ما در آغاز قصهها را به بازیگرها داده بودیم که بخوانند وقتی قصهها تبدیل شد به فیلمنامه ۱۰ دقیقهای خیلیهایشان شوکه شدند. مثلا خانم قاسمی بعد از خواندن فیلمنامه با گریه به من زنگ زد که چرا قصه به آن قشنگی این شد؟ و من برایش توضیح دادم که چارهای جز این نیست. بالاخره با حاتمیکیا و تورج منصوری جلسهای گذاشتیم که چه کار کنیم زیبایی قصهها در فیلمنامه حفظ شود. چون قصهها به هیچوجه شبیه ملودرامهای خانوادگی نبود و میترسیدیم فیلمنامهها به چنین چیزی تبدیل شوند. قصهها قصه عاشقانهای شده بود که در آن عشق خیلی نقش داشت.
حاتمیکیا به من میگفت تو هنگام نوشتن این قصهها خیلی شیفته و شیدای قصهات شده بودی و راست هم میگفت. من شبها اصلا نمیخوابیدم. مدام فکر میکردم شیدا دارد نگاهم میکند یا بهار دستم را گرفته است و میخواهد با من حرف بزند. هنگام فیلمنامه نوشتن اما اینطور نبود. تکنیک خیلی نقش داشت. باید ساختمان درستی برای سناریو تعریف میکردیم و آخر سر به این نتیجه رسیدیم که زیباییهای قصهها را به فیلمنامه تزریق کنیم. اما به شما بگویم خانم خسروی، انتخاب بازیگر خیلی کار سختی بود چون حاتمیکیا که تا به حال با این بازیگران جوان کار نکرده بود و خودش هم آنها را نمیدید و کار را تماما برعهده من گذاشته بود و این خیلی سخت بود. آنها مدام میرفتند و میآمدند ولی یا زمانشان به ما نمیخورد یا میدیدیم که مثلا به نقش مقابلشان نمیخورند. من دلم میخواست خیلیها در این فیلم باشند مثل بهرام رادان، هدیه تهرانی یا بیژن امکانیان ولی نشد. مثلا امکانیان قرارداد هم بست ولی نقشش خیلی شبیه نقشی شد که در ساعت شنی بازی کرده بود و به خاطر همین مجبور شدیم از او چشمپوشی کنیم یا برای بهرام رادان نقش مناسبی وجود نداشت. او آدم خلاقی است و دلش میخواهد همیشه نقشهای پیچیده را بازی کند ولی نقشهای اصلی ما زنانه بود. تا پیش از این من در سینما کار کرده بودم ولی در حد یک فیلمنامهنویس، این اولین باری بود که من وارد خود سینما نشده بودم. اینکه بروم در یک دفتر سینمایی بنشینم و از ۸ صبح تا ۱۲ شب برای دخترم پرستار تمام وقت بگیرم تا بتوانم در پروسه انتخاب بازیگر و باقی کارها شرکت کنم. این کار خیلی چیزها به من یاد داد. خیلی پیرم کرد طوری که مریض شدم و افتادم بیمارستان ولی تجربه خوبی بود و من فهمیدم سینما به هیچوجه جای دل نیست. جای تکنیک است. دل فقط تا مرحله نگارش فیلمنامه نقش دارد. از آن جا به بعد باید بیایی کنار و فقط تماشا کنی. اما من گمان میکردم سینما هم مثل تئاتر است و تا آخرش باید با دلت جلو بروی.
▪ فکر میکنید پرداخت حاتمیکیا از این اثر آن نتیجهای را که شما مایل بودید از کلیت فیلمنامه به دست بیاید تامین کرده است؟ یعنی اگر یک تماشاگر زن که در موقعیتی مشابه موقعیت یکی از زنهای فیلم قرار دارد این اثر را ببیند از تصمیم سقطجنین منصرف خواهد شد؟
ـ بله، به نظرم افتاده است. اما من هنوز معتقدم ادبیات و سینما خیلی به هم نزدیک است و اگر قرار باشد کسی واقعا تاثیر بگیرد باید قصهها را بخواند. چون به قول حاتمیکیا میگفت ذهنیت زنها در این قصهها حرف میزند و من این را در فیلمنامهام ندارم چون ذهن راوی را حذف کردیم. ولی سلیقهها هم خب فرق میکند. ممکن است یکی بگوید خیلی شعاری است یا اصلا یک مساله خصوصی مربوط به زنان است چرا باید عمومی شود؟ اصولا نظر دادن درباره سقطجنین، کار سختی است مثلا مرحوم ملاقلیپور در فیلم میم مثل مادر نظر دوگانهای نسبت به این موضوع ارائه کرده بود. یعنی یک جورهایی آدم میگفت کاش این بچه سقط شده بود ولی حاتمیکیا سعی کرده نظر قاطعتری نسبت به آن بدهد. اما مطمئنم که نظر مردم را عوض خواهد کرد. نظر کارگردان هم که بهطور قطع و یقین ارضا شده است. البته من هنوز فیلم را ندیدهام. به نظر من اگر ۷ اپیزود بود شاید حق مطلب بیشتر ادا میشد اما همین حالا هم فکر میکنم مردم به نظری که آقای حاتمیکیا میخواهد، میرسند ولی این اولین قدم است. باید رمانها، پژوهشها و تحقیقات زیادی باید در زمینه سقطجنین انجام شود. اما در همین اشل تاثیرگذاری که حاتمیکیا میخواست فکر میکنم موفق شده باشد تا مردم را راجع به این موضوع به فکر فرو ببرد که آیا دیپورت کردن یک روح الهی دوباره به همان دنیا کار درستی است یا نه. در این حد فکر میکنم حاتمیکیا موفق بوده است.
مساله سقطجنین خیلی تابو است چون از ۳ جهت حساسیت خیلی زیادی روی آن است. چه از نظر حکومتی، چه عرفی چه مذهبی. از طرف دیگر شما میدانید که فعالان حقوق زن در ایران خیلی تلاش میکنند که این حق را برای مادر قائل شوند چون در نهایت اوست که باید تبعات حضور و وجود یک کودک را بپذیرد.
بله، در نهایت این مادر است که تصمیم میگیرد آیا حق دارد به زندگی یک موجود دیگر خاتمه دهد یا نه؟ به نظر من این یک تصمیم شخصی نیست. حضرت رسول میفرمایند اگر یک نفر را کشته باشی انگار همه دنیا را کشتهای. من فکر میکنم زنها باید آگاهانهتر با این موضوع برخورد کنند.
اتفاقا خانم یثربی بحث بر سر همین موضوع است. اینکه زنان چون آگاهتر شدند بنابراین مادران باید حق انتخاب داشته باشند... خب پیشگیری کنند. این آگاهی را چرا در جهت پیشگیری استفاده نمیکنند؟
▪ بله، این پیشگیری را میشود از من روزنامهنگار، شمای نویسنده، یا فلان زن کارمند انتظار داشت اما از دختران کم سن و سالی که ناگهان وارد زندگی مشترک میشوند و خیلی چیزها دست او نیست، یا کسانی که به دلایل بسیار عمده به دایره بزهکاری پا میگذارند و تبدیل به زنان خیابانی میشوند که نمیتوان چنین انتظاری را داشت؟ تکلیف آنها چیست؟
ـ شما باید فیلم را ببینید تا بفهمید که با این شرایط و این آدمهایی که شما میگویید چطور برخورد شده است. ببینید من فکر میکنم همیشه راه سومی هم هست...
آخر بحث آینده این بچهها هم مطرح است. صرف به دنیا آمدن آنها که کفایت نمیکند. خداوند میگوید فرزندانتان را از ترس روزی نکشید. ببین من آدم مذهبی به آن معنای شعاریش نیستم ولی مذهبیام. همیشه از خودم میپرسم چرا در قرآن به دو چیز خیلی تاکید شده؛ یکی سقط، و دیگری ربا. این همه تاکید در قرآن حتما علتی دارد. بله آینده آن بچهها خیلی مهم است اما شما میدانید خیلی از ما قرار بوده سقط شویم؟ خود من یکی از این بچهها هستم چون درست شیر به شیر برادرم به دنیا آمدم و مادرم اصلا در شرایط مناسبی برای بزرگ کردن من نبود. این در نهایت خداوند است که تصمیم میگیرد بچه سقط شود یا نه و مادر فقط زمانی میتواند تصمیم بگیرد که سلامت جسمی خودش در خطر باشد.
ببینید، بحث روزی که فقط آن یک لقمه نان نیست، بچههای خیابانی و بچههای کار هم ممکن است روزی همان یک لقمه نان را داشته باشند...
بله ولی مگر آن بچههایی که به دنیا میآیند همگی قرار است بدون مشکل بزرگ شوند؟ منظورم این است که از قبل نمیشود چیزی را پیشبینی کرد. خیلی از این مادرها بچهها را میخواهند و به دنیا هم میآورند ولی بعد با آنها بدترین رفتارها را انجام میدهند. اگر یک مادر سلامت روانی نداشته باشد باید بچهاش را بگیرند ولی نباید او را کشت. باید تحویل مراکزی داد که مثلا در غرب فراوان وجود دارند. من میگویم ما حق نداریم قبح این کار را از بین ببریم. من در شرایطی با سقط موافقم. مثل دخترانی که از پدرشان باردار میشوند، ولی میگویم درست نیست همانجور که میخواهیم دندانی را بکشیم راجع به سقطجنین هم صحبت و فکر کنیم.
اینکه طبیعی است چون جدای از بحث سنتی یا مذهبیاش، یک بحث انسانی است اما مساله اینجا است که فکر میکنم تاکید روی انجام ندادن این کار، کار را برای زنانی که خودتان مثالشان را میزنید و سقطجنین را برای آنها مجاز میشمارید سخت میکند.
ما قضاوت را به خودشان واگذار میکنیم. ما در هیچ کجای این فیلم نمیگوییم شما باید این کار را بکنید یا نکنید. حداقل من خیلی مواظب بودم که شعار ندهیم. ما میخواستیم بگوییم قبل از سقط شاید راه دیگری هم وجود داشته باشد. شاید بشود بچه را به دنیا آورد و منتظر کمکهایی از جاهایی دیگر بود. شاید راه دیگری هم برای نکشتن بچه وجود داشته باشد. فقط به این راه دیگر هم فکر کنید. اگر فیلم همین پیام را بدهد برای من قطعا کافی است. فیلم <جنون> که اسکار گرفت و این قدر مورد استقبال قرار گرفت داستان دختر ۱۶ سالهای است که باردار میشود و هر کاری میکنند کودکش را سقط نمیکند. او میایستد و میگوید من بچهام را به دنیا میآورم و سرپرستیاش را به یک خانواده دیگر میسپارم چون خودم هنوز بچهام. اما این دلیل نمیشود که حق زندگی را از فرزندم بگیرم. او هم حق دارد خوشبخت شود و عشق را تجربه کند. من هم همین عقیده را دارم. باید از قبل این آگاهی به مردم داده شود که درست به فکر بچه بیفتند نه هر وقت که شد. این ناشی از فقر فرهنگی یک کشور است. ما حق قضاوت نداریم. حتی بارها دیدم دکتر زنان به بیمارش گفته کودک شما عقبمانده است اما من آن را سقط نمیکنم چون یک درصد ممکن است کودک شما نابغه شود و ما نمونههای زیادی در این مورد دیدهایم. من با فعالان حقوق زن و مسائل دیگرشان موافقم، ولی در این مورد میبینم که حتی نظر فمینیستها در حال تغییر است.
اینجا نکتهای وجود دارد و آن این است که در کشورهای غربی حتی اگر این نظر در حال تغییر باشد چیز عجیبی نیست چون همه این موارد در این کشورها تعریفشده است و نهادها و مراکز بسیاری برای نگهداری و تربیت این نوع بچهها وجود دارد. اما در کشور ما چنین چیزی وجود ندارد و ما با فقر مطلق نهادهایی از این دست روبهرو هستیم.
این حرف خیلی درست است. من هم با نظر شما موافقم. میدانید که الان در دستشوییهای دخترانه دانشگاهها و دبیرستانها هم گاهی جنین مرده پیدا میشود. آن جنین نباید سرنوشتش این باشد. باید نهادی باشد که از این کودک مراقبت کند تا آن دختر ۱۸ ساله که تازه از شهرستان پا به یک محیط باز گذاشته و فریب خورده جایی برای پناه دادن به کودکش را داشته باشد. در جامعه ما فقط شعار نباید داد که سقط نکنید. باید نهادهایی...
بله، بحث سر این است که تا وقتی این نهادها تشکیل نشدهاند حداقل برای مادرانی که از نظر شرعی به آنها حق داده شده سقطجنین کنند این قدر مساله را سخت نکنند.
ببین ما یا مذهبی هستیم یا نیستیم. اگر هستیم در تمام ادیان سقطجنین نفی شده است چون با سقطجنین یک نوع تاریکی به وجود میآید. به هر حال همانطور که بارها به حاتمیکیا گفتم نوشتن این فیلمنامه برایم حرکت روی لبه تیغ بود. چون از یک طرف باید مواظب میبودم فیلم به ملودرامهای خانوادگی نزدیک نشود و از طرف دیگر نباید حکمی صادر میکردم. من فقط به راه سوم میاندیشم و شاید کار ما این است که فقط جرقهای در تاریکی روشن کنیم. الان آمپولهای سقطجنین مثل آب خوردن در سطح جامعه پیدا میشود که خطرات بسیاری حتی برای مادران دارد. خب، مگر آن کودک درد حس نمیکند، مگر آن لحظه آخر چنگ نزده به وجود مادرش که مرا نگهدار؟ ببینید مادر من به من حق زندگی داد و من هم باید این کار را بکنم. باید این حق را به کودکم بدهم. البته همانطور که گفتم قانون کلی در این باره صادر نمیکنم؛ نه من و نه حاتمیکیا. در فیلمنامه هم خیلی سعی کردم بیشتر مادران را روانکاوی کنم. آسان نیست صدای قلب بچهات را بشنوی و بعد حکم مرگش را بدهی. من سعی کردم یک نگاه همدلانه داشته باشم البته چون هنوز فیلم را ندیدهام نمیدانم که آیا حاتمیکیا توانسته این همدلی را دربیاورد یا خیر. چون به هر حال او یک مرد است و هرگز بچهداری نکرده است اما فکر میکنم این اتفاق افتاده باشد.
یک سری حاشیهها هم در این زمینه وجود داشت. مثلا اینکه شنیدیم شما با بعضی بازیگران مشکل داشتید و چیزهای از این دست.
نه، من فقط در آمدن شریفینیا هیچ نقشی نداشتم چون آن نقش را برای یک پسر ۱۸ ساله نوشته بودم و نفهمیدم ایشان چطور وارد فیلم شد، هرچند من برای ایشان احترام بسیاری قائلم و هیچ وقت بازی خوبشان را در سریال امام علی(ع) فراموش نمیکنم. در مورد آقای فروتن هم اتفاقا با حضورش هیچ مشکلی نداشتم اما با من خیلی بد برخورد میکرد. میگفت سر و کار من با کارگردان است و اصلا حضور مرا قبول نداشت. توهین میکرد و روزی که من از بازیگردانی انصراف دادم بلند گفت خدا را شکر! و بعدها شنیدم اصولا با زنان انگار رفتار خیلی خوبی ندارد. یا مثلا با ترکیب پوریا پورسرخ و لیلا اوتادی موافق نبودم. فروتن بلد نیست با چیزی به نام نویسنده تربیت حرفهای داشته باشد. جالب اینجا بود که پشت سر من از دیالوگها و میزانسنهای من خیلی تعریف میکرد. من این را از دوستان شنیدم. در صورتی که بازی آقای فروتن را من خیلی قبول دارم، ولی خب ما هم آدمهای حساسی هستیم. البته حاتمیکیا به من بسیار احترام میگذاشت ولی بعضیها در گروهش بودند که اصلا رفتار درستی با یک خانم نویسنده نداشتند و فکر میکنند وظیفه یک خانم نویسنده خریدن پیتزا برای یک بازیگر است.
▪ باز هم این تجربه را تکرار میکنید؟
ـ بازیگردانی را هرگز مگر برای کار خودم. چون این کار دستیاری نیست، مستخدمی است زیرا همه چیز سر تو خراب میشود. البته الان به قول جواد طوسی واکسینه شدهام. دیگر از خیلی چیزها ناراحت نمیشوم. روابط داخل سینما را یاد گرفتهام و فهمیدم که سینما جای دلدادگی است اما جای دل سپردن نیست. به هرحال از آقای حاتمیکیا بسیار سپاسگزارم و از خانم کتایون ریاحی و مهناز افشار و... که به من خیلی دلداری دادند.
الهه خسروی یگانه
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست