شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


هنری نیست، فقط تجاری!


هنری نیست، فقط تجاری!
٢٥ سال پس از ساخته شدن اولین فیلم سینمایی با شخصیت رمبو گذشت. شخصیتی که با حضور در دو دنباله بعدی اش تبدیل به شمایل عصر ریگانیسم شد. آخرین قسمت این سه گانه دو دهه قبل ساخته شد و گمان نمی رفت که این شخصیت بار دیگر بر پرده سینما ظاهر شود. اما آغاز سال ٢٠٠٨ میلادی با نمایش چهارمین قسمت از ماجراهای جان رمبو مصادف شد که بازیگر همیشگی این نقش، سمت تهیه کنندگی و کارگردانی آن را نیز بر عهده گرفته است. بهتر است قبل از تماشای فیلم آن را از زبان خالق اصلی آن بشنوید...
▪ چی به سر صحنه ای که در آن با مشت سر یک نفر را از تن جدا می کردید، آمد؟
ـ این یک سوتفاهم بصری بود. چون در این صحنه چاقو در دستم بود، اما به خاطر استفاده از نگاتیو خراب این طور به نظر می آمد که با دست خالی این کار را می کنم. صحنه دقیقاً همین طور بود که گفتم و حالا هم می گویم:"خانم و آقایان، با دقت نگاه کنید. هیچ کس نمی تواند با دست سر کسی را از تنش جدا کند".
▪ آیا تا به حال پیش آمده که فکر کنید اگر جان رمبو مثل پایان کتاب اولین خون مرده بود، سال های گذشته را بدون او چطور سپری می کردید؟
ـ بله، بعضی وقت ها در این باره فکر می کنم. حتی با کوئنتین تارانتینو که فکر می کند من در مورد رمبو اشتباه کرده ام، بحث می کنم. به او می گویم" ببین، از نظر هنری حق با توست" اما در عین حال وقت زیادی صرف تحقیق درباره سربازها می کنم. اگر رمبو می مرد، وفقاً خیلی وحشتناک می شد. یک پایان نیهیلیستی، در میان این همه اندوه حکم نوعی تفریح را داشت. همزمان ربع میلیون ویتنامی که خودکشی کرده بودند، روی دست ما می ماندند.
اما بعد فکر کردم که آن را به خانه برگردانم یا بیشتر قربانی سیستم نشان بدهم. این اتفاق چیزی شبیه این بود، یک سگ pit bull را می گیرید و تبدیل به یک قاتل می کنید. خوب وقتی آن سگ کمی به حال خودش رها بشود، چه اتفاقی می افتد؟ اما بعد متوجه می شوید که آن قدر ها هم که فکر می کردید، بد نیست و بالاخره یک جوری می توانید او را نجات بدهید. این قصه برای من جذاب بود. همان طور که کرک داگلاس گفته" هنری نیست، فقط تجاری!"
▪ آیا برای منطبق شدن با نقش به سراغ فلیم های قدیمی رمبو رفته و آنها را تماشا کردید؟
ـ بله، می دانید پا به سن گذاشتن وقار و سنگینی هم با خودش به همراه می آورد. سنگینی ادراک، سنگینی دانش، دانش بیش از اندازه، چیزهایی که به خاطر نبود صداقت موجودیت پیدا می کنند، اینها مرا یک مرحله جلوتر می برد. می خواستم رمبو را قوی تر و صاحب جثه ای بزرگ تر بسازم. به همین خاطر اولین جمله فیلم تا حد امکان منفی بود.
او همه چیز را رها کرده، یک هیچ مطلق. در بقیه رمبوها خودم را دارای انرژی بیش از اندازه ای احساس می کردم، آنها فیلم ها خیلی سرحال تر بودند. البته دعواهای بی معنی و کمی بیهوده هم زیاد داشتند. تانک ها، توپ ها، خشونت رفتاری و همه اینها نیاز به تحرک بدنی زیادی داشت. این شخصیت خیلی توجه مرا جلب کرد. در میان این چهار رمبو از اولین خون خوشم می آید و از این یکی. مثل اتفاقی که برای راکی و راکی بالبوآ افتاد.
▪ چطور توانستید این تعداد شرکت فیلمسازی را راضی به مشارکت در این پروژه کیند؟
ـ هیچ کدام شان را نمی شناسم. همه چیز ١٢ سال قبل وقتی وینستاین آمد، اتفاق افتاد. به من گفتند: دوست داری یک رمبو دیگر بسازی؟" من گفتم "باشه". گفت"یک ایده درباره حمله به کمپ دیوید و گروگان گیری در آنجا دارم" و من هم جواب ددام" من نیستم".
این امکان پذیر نبود. فرستادن رمبو به شهر ایده کارسازی نبود. به همین خاطر پروژه ١٠ سال راکد ماند. بعد با مارک برنت صحبت کردیم، این یکی هم به حقیقت نپیوست. بعد به هاروی وینستاین تلفن کردم و با او درباره میسیونرهای مذهبی که به افغانستان می روند، صحبت کردم. گفت " پروژه جذابی است" اما هیچ کس بعداً با من تماس نگرفت.
خلاصه بعدها آوی لرنر از نیو میلنیوم آن را خرید. این قصه را او پیدا کرد، به نظر او می توانستیم ماجرایی را که در مکزیک می گذرد، بسازیم.
من بهش گفتم " این هم به درد نمی خورد، بیایید یک چیز بین المللی تر پیدا کنیم". بعد برمه را پیدا کردیم، یک مکان جهنمی روی زمین. جای بسیار غریبی بود و به ویتنام هم نزدیک است.
▪ در مرحله لوکیشن یابی با محدودیت ها یا مشکلی مواجه شدید؟
ـ به جاهای مختلف و نامناسبی سر زدیم. همه جا پر بود از مامورین تایلندی که درباره تصویر خودشان روی پرده حساس خیلی زیاد بودند. مخصوصاً در Mae Sai که مکان واقعاً قابل سکونت و خوبی بود. اهالی آنجا نگران تصاویرشان روی پرده سینما بودند، به همین خاطر مجبور شدیم کمی بیشتر به طرف شمال برویم و در Chiang Mai جایی کاملاً متفاوت کار کنیم.
▪ چطور موفق شدید راکی و رمبو را به روز کنید؟
ـ اگر تماشاگر جوان امروزی را در نظر می گرفتیم، و برای یافتن چیزهایی مناسب با زمان تلاش می کردیم مثل موسیقی و غیره.. به روح اثر توهین کرده بودیم. چیزهایی هست که غیر قابل تغییر هستند و حقایق دنیوی زیادی هم وجود دارند. شما هر چقدر بزرگ تر می شوید این شخصیت ها بهتر به شما یاد می دهند که زندگی چقدر سخت است.
مثل حرف های راکی درباره مشت خوردن و این که زندگی مرتب در حال مشت زدن به شماست. اگر جوان ها راکی را بیشتر از آدم های هم سن و سال من حمایت می کنند، نشان دهنده این است که باید به این درس هاً بیشتر توجه کنیم. به نظر من درسی که در اینجا ادامه پیدا می کند این است، جنگ جهنم است و برنده ای وجود ندارد.
▪ بزرگ ترین مشکل تان موقع ساختن فیلم چی بود؟
ـ راکی بالبوآ را با یک تیم ٦٠ نفری ساختیم، ولی این بار ٧٥٠ نفر در پروژه حضور داشتند. حرکت کردن داخل جنگل بسیار سخت بود.
گرم ترین روزهای ٩٤ سال گذشته بود. به این فصل می گویند که کباب پزان. همه چیز خارج از کنترل بود. از گرما در حال پختن و سوختن بودیم. خیلی ها مریض شدند. ١٦٥ نوع مار در تایلند وجود دارد و ٩٠ نوع آن سمی است. به همین خاطر یک مشکل ثابت به نام مارگزیدگی داشتیم.
امیر عزتی
منبع : موج نو


همچنین مشاهده کنید